آن امانت اختصاصی!؟
دو آیه انتهای سوره احزاب از «امانتی» سخن میگوید که
خدا به آسمانها (عالم کهکشانها) و زمین و کوهها عرضه کرد ولی از پذیرفتنش سر باز
زدند و از (حمل) آن ترسیدند، و انسان آن (بار گران) را بر دوش کشید، به راستی که او
(در ادا نکردن این امانت) بس ستمکار و نادان است.
احزاب ۷۲- «انَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا
الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا»
این آیات که ناظر به جهانبینی و انسانشناسی قرآنی است، سئوالات فراوانی را
درتاریخ اسلام پدید آورده است. از جمله:
• چرا«امانت»، نه مالکیت؟ امانت پس دادنی است و چند روزی نزد ماست.
• این چه «امانتی» بود که آسمانها و زمین و کوهها توان حملش را نداشتند؟
• چرا انسان حامل این امانت «ظَلُومًا جَهُولا» نامیده شده است؟
• این چه امانتی است که نحوه نگهداریاش سرنوشت انسان را تعیین میکند؟
برای رسیدن به پاسخ ابتدا سراغ برخی ادیبان عارف و پُر آوازه خود میرویم تا درک و
برداشت آنان از این «امانت» را بشناسیم:
حافظ (غزل ۱۸۴)
حافظ بر این باور است که: «عاشقان زمره ارباب
امانت باشند...» و نیز معروف ترین غزل او که در همین زمینه است، آن امانتِ
فرشته سرشته و به پیمانهِ میخانه زده را عشق الهی میشمارد که در مکتب عارفان
تعلیم داده میشود و همه اختلافات و جنگ و جدلها نتیجه دوری از همان عشق است:
دوش دیدم که ملائک در میـخانه زدند
گِلِ آدم بسـرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حــــــرم سـتر و عفاف ملکوت
با مـن راه نشیـن باده مستـانه زدند
آســـــــمان بار امانت نتوانست کشـــید
قرعه فال به نام منِ دیوانـــه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
مولوی مثنوی (دفتر دوم بخش ۶۰)
مولوی نیز همچون حافظ و اغلب عارفان، آن امانت را
معرفت حق و عشق، اما «عشق دردمندانه» الهی میشمارد:
این امانت در دل و دل حاملهست
این نصیحتها مثـــــــال قابله است
قابــله گویـد که زن را درد نیست
درد باید، درد کودک را رهی است
تا نگیـــــــرد مـادران را درد زه
طفـــــــل در زادن نیابد هیـــــچ ره
آنـکه او بی درد باشد ره زنـست
زانـــکه بی دردی انا الحق گفتنست
نپذرفت آســــــــــــمان بار امانت
که عاشق بود و ترسید از خطایـی
اگر این آسمان عاشق نبـــــــودی
نبــــــــــــــودی سینه او را صفایی
وگر خورشید هم عاشق نبـــودی
نبــــــــــــودی در جمال او ضیایی
زمین و کوه اگر نه عاشــق اندی
نرستـی از دل هر دو گیاهـــــــــی
اگر دریا زعشق آگـــــــه نبـودی
قراری داشتی آخر به جایـــــــــــی
تو عاشـق باش تا عاشـق شناسی
وفا کن تا ببینی با وفایــــــــــــــــی (دیوان شمس غزل شماره ۵ / ۲۶۷۴)
عاشق شمردن آسمان و زمین وکوه و دریا، با امتناع آنان از پذیرش آن امانت که در
آیه ۷۲ سوره احزاب آمده، تناقضی پدید می آورد که باید دید آن عارف روشن ضمیر چه
پاسخی برای آن داشته است؟ درست است که قرآن از سجده و تسبیح تکوینی همه موجودات
در پیشگاه الهی حکایت میکند، ولی عشق به دارندگان اختیار تعلق میگیرد و کوه و
دریا اختیار خلاف فرمان خدا عمل کردن ندارند.
سعدی (غزل شماره ۵۰)
برداشت سعدی، دراین ابیات از عشق فردی فراتر رفته و به فرهنگ قرآن توحیدی قرآن در دوری از شرک نزدیکتر است:
بر خیـز تا به عهـد امانت وفـا کنیـــــم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
بـی مغز بُـود سـر که نهادیم پیش خلق
دیگر فروتنـی به در کبــــــــریا کنیم
دارالفنـــــــــاء کــرای مرمـت می کند
بشتاب تا عمارت دارالبقــــــــاء کنیم
دارالشــفای توبــه نبستـهست در هنوز
تا درد معصیت بـه تدارک دوا کنیــم
رویازخدابههرکهکنیشرکخالصست
توحید محض کزهمه رو درخدا کنیم
شناخت «امانت اختصاصی» در پرتو قرآن
اگر این «امانت» را به خورشید یا باران تشبیه
کنیم؛ نور و حرارت خورشید و باران به همه جا میتابد و میبارد، اما هرموجودی
به تناسب ساختمان وجودی خود آنرا جذب، دفع و یا از آن دوری میکند. قابلیت
جذب و حمل این امانت را، به غیراز انسان، هیچیک از موجودات، حتی فرشتگان،
ندارند.
امانتی که فرشتگان رمزش نشناختند
حکمت این «امانت» بر فرشتگان نیز پوشیده وسئوال برانگیز مینمود که وقتی پروردگار
از برنامه خود درجایگزینی نسل جدیدی آگاهشان کرد، با تعجب پرسیدند: آیا کسی را در
زمین قرار میدهی که در آن فساد ( اخلال در نظامات) میکند و خون میریزد؟ و پاسخ
پروردگار، بدون آنکه سخن آنان را رد کند، جز این نبود که من چیزی میدانم که شما
نمیدانید! این امانت همان چیزی بود که موجب فراگیری علوم و شناسایی کارکرد و نقش
فرشتگان میشد، همان که فرشتگان استعداد پذیرش آنرا نداشتند!
آنچه فرشتگان نمیدانستند، فرآیند «اختیار» و حق انتخاب و آزادی عمل دادن به انسان
بود؛ آنها که یکسره در تسبیح و تقدیس بودند، اطلاعی از ابتلای «آزمون و خطا» و رشد
و کمال در این مسیر را نداشتند و هرگز باور نمیکردند موجودی که فساد و خونریزی
میکند، امکان عبرت و اصلاح داشته و از خود آنان برتر آید! نگاه کنید:
بقره ۳۰ تا ۳۳- «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ
خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ
وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا
تَعْلَمُونَ. وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى
الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ
صَادِقِينَ. قَالُوا سُبْحَانَكَ لا عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ
أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيم. قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ
فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ
غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ
تَكْتُمُونَ»
چگونگی سجده فرشتگان به آدم
سجده فرشتگان برآدم، همچون سجده نمادین نماز
نبود؛ تسبیح و سجده آسمان و زمین و همه موجودات جهان برای خدا، که در آیات
متعددی از قرآن بر آن تصریح شده، همان انجام کارمثبت و خدمتگزار بودن آنان است،
که اینک فرمان یافتهاند در خدمت رشد و کمال «آدم» باشند، که از خاک پا به عرصه
وجود گذاشته و درکاملترین ساختار جسمی، آماده پذیرش «نفخه روح خدایی» شده است،
آیا میان آن «امانت» و این کمال جسمی «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ» که ظرفیت دریافت
نفخهای از روح الهی «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» است ارتباطی وجود دارد؟
حجر ۲۸ و ۲۹ - «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا
مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ
مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِين»
اما نکته مهمتر این است که سجده فرشتگان به آدم نخستین بود یا همه آدمیان؟ و
این که در همان زمان بوده، یا همچنان ادامه دارد؟ و بالاخره؛ آیا تاکنون کسی به
آن مقام رسیده که آگاه به همه اسماء (عملکرد و ماهیت نیروها) باشد، یا این
آگاهی از دید خدای فرازمان ِ فرامکان «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ
وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (حدید ۳) حاصل شده و ما هنوز
«اندر خم یک کوچه» و کلاس مقدماتی از مدرسه هستیم و راهی دراز تا فارغالتحصیلی
درپیش داریم؟
اشاراتی همچوِن: « ای انسان! مسلما تو به سوی پروردگارت ( درسیرکمال) در تلاشی،
تلاشی سخت، پس ملاقاتش خواهی کرد «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ
إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِيهِ» (انشقاق ۶)، و یا ۲۹ بار تکرار مشتقات
کلمه «مصیر» از مصدر صیرورت که دلالت بر تحوّل یافتن و رسیدن و شدن میکند،
مثل؛ سرانجام و محصول فرآیند تحولات را نشان میدهد.
آزادی فساد و آدمکشی؟!
در جهانی که از ذره تا کهکشان نظم حیرت آور و
حساب و کتابی مقدّر حاکم است و ستارهای که از مدار خود خارج شود، خسرانی عظیم
میآفریند، چگونه فساد و خونریزی آدمیان عقوبتی الهی در دنیا ندارد و مادام که
در قدرتاند مصوناند؟
درمقایسه با نظامات سیاسی مردم سالارِ مبتنی برقانون، که مجازات فوری ستمگران
امری مسلم است، چگونه در نظام الهی ظاهراً اتفاقی نمیافتد و مفسدانی با ریختن
خون میلیونها انسان، بعضاً به مرگ طبیعی مرده یا به کیفر قدرت مردمی گرفتار
شدهاند؟ این همان سئوالی است که فرشتگان درآغاز آفرینش انسان کردند ولی اگر
قرار بود خدا مردم را به خاطر دستاورد شان بگیرد، جنبندهای روی زمین باقی
نمیماند، اما تا سرآمدی معیّن (کیفر) آنان را به تاخیر میاندازد.
گویی عامل ویژهای وارد سیستم شده که بازتاب فوری و طبیعی اعمال و روال عادی
قانون علت و معلولی را به تاخیر میاندازد. این مکانیسم که «مهلت» نام گرفته،
موهبت بزرگی است به انسان و فرصتی که نتایج سوء اعمال خود را پیش از ظهور و
بروز آن اصلاح کند، شبیه مدارس که ملاک داوری امتحان آخرسال است و فرصت برای
جبران عقب ماندگیها و غفلتهای گذشته وجود دارد با این تفاوت که ضربالاجل عمر
نامعلوم است و همواره باید آماده امتحان بود.
این اختلاف فاز به اصطلاح قرآنی «يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى»، با
عناوین متفاوتی آمده است؛ بیش از همه، کلمه (عامل مؤثر) پیشی گرفته از سوی
پروردگار «كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ» نام گرفته است؛ پس از این «مهلت» و
مدت که «اجل» نامیده شده، قضای الهی در روز قیامت تحقق پیدا میکند و سرنوشتها
رقم میخورد. نگاه کنید به موارد آن در قرآن:
فاطر ۴۵ - «وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَىٰ
ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى...»
نحل ۶۱ - «وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا
مِنْ دَابَّةٍ وَلَٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ
أَجَلُهُمْ...»
یونس ۱۹ - «وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا
وَلَوْلا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ
يَخْتَلِفُونَ»
انفال ۶۸ - «وْلا كِتَابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ
عَذَابٌ عَظِيمٌ»
طه ۱۲۹ - «وَلَوْلا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ
مُسَمًّى»
طارق ۱۷ - «فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا»
مزمل۱۱ - «وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ
قَلِيلاً»
امانت در میدان ابتلاء با ابزار شناخت و آموزش
این همان اشارهای است که در۳ آیه ابتدای سوره
انسان نیز آمده است:
«هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا
مَذْكُورًا. انَّا خَلَقْنَا الإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ
فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا. إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا
شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»
سبا ۷ تا ۹ - «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ
الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ. ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ
مَهِينٍ. ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ
السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَا تَشْكُرُونَ»
در ۹ آیه قرآن از ابزار سه گانه شناخت (گوش و چشم و دل) سخن گفته است (بقره ۷،
انعام ۴۶، نحل ۷۸ و ۱۰۸، اسری۲۶، مؤمنون ۷۸، ملک ۲۳، احقاف ۲۶ و سجده ۹). این
ابزارشناخت با آموزش، بزرگترین کرامت ربوبی به انسان است که در اولین سروش الهی
در غار حراء به پیامبر یادآوری شد:
علق ۱ تا ۵ - «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسَانَ
مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ. الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ.
عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»
چگونه انسان ظلوم و جهول میشود؟
«ظلوم» از ریشه ظلم (ادای ناقص حق- گذاشتن چیزی
درغیر مکان آن)، ظلام صیغه مبالغه ظلم، یعنی نهایت نادیده گرفتن حق و عمل خلاف
آن است. این فعل فقط یکبار دیگر در قرآن آمده که آنجا نیز نهایت ناسپاسی به
خدایی که نعمتهایش ناشمردنی است. «وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ
وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ
كَفَّارٌ» (ابراهیم ۳۴)
«جهول» نیز همانند ظلوم، صیغه مبالغه و نشان دهنده نهایت جهل است، اما جهل،
دراندیشه مقابل علم است و در عمل، مقابل حِلم (تسلط بر نفس). پس عدم رعایت
امانت، نادانی و تسلط غرایز بر عقل میباشد.
سرانجام امانت
سپردن این «امانت» به انسان، سرنوشت سه گروه را
رقم خواهد زد:
۱ - «عذابِ» مردان و زنان منافق
۲ - و مردان و زنان مشرک
۳ - بازتاب (رحمت) خدا بر مردان و زنان مؤمن، که خداوند آمرزنده مهربان است.
«لِيُعَذِّبَ اللهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ
وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ
وَكَانَ اللهُ غَفُورًا رَحِيمًا»
چرا «امانت»، نه مالکیت، موهبت، قسمت، و...!؟
همانطور که درآغاز گفته شد، «امانت» موقت و مدت
دار است، در پایان از همین کلمه برای تعریف امانت میتوان استفاده کرد؛ اغلب
عارفان عالیقدر ما آن امانت را «عشق» الهی شمردهاند دیگران نیز: معرفت، عقل،
تفکر، طبیعت و... اما همه اینها در سرای جاوید نیز وجود خواهد داشت، مگر یک
چیز! همان که فرشتگان ناپسندش شمردند؛ یعنی «اختیار» و آزادی فساد و خونریزی! و
مهلتی که خدا در مدت عمر به ما داده بود، این امانتی بود که موقتاً در اختیارما
قرار داشت تا نیک و بدمان ازهم متمایز شوند.
«امانت اختیار» موقعی بر دوش انسان گذاشته شد، که به کمال جسمی خود رسید و
خداوند از روحش در او دمید، «نفخه روح الهی» سرمایه انسان درقبول این امانت
بود، نه اصل امانت، که موقت است.
«عشق الهی» یا غیر الهی، نیز نمیتواند امانت باشد، زیرا جاوید است و موقت
نیست!
تفکر و تعقل وعلم و اندیشه نیز امانت نیست، چون اکتسابی و ماندنی است!
تکلیف و تعبد و تعهّد هم امانت نیست، بلکه امانت داری است!
تنها حق آزادی در انتخاب راه و «اختیار» میان دو قطب: خیر و شرّ، اهورا مزدا و
اهریمن، رحمن و شیطان در دنیاست که موقت است و در آخرت شرّ و شیطانی نیست که
انسان را به سوی خود بکشاند؛ یا «دارالسلام» است که نه لَغوی در آن شنیده
میشود و نه گناهی، آنچه هست سلام است و سلام (واقعه ۲۶).
اگر در دنیا فرمانروایی و اختیاری است، در آنروز مُلک یکسره از آن رحمن است
«الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَٰنِ...» (فرقان ۲۶)
پرسیده میشود: از آنِ کیست فرمانروایی امروز؟ ....از آنِ خداوند یکتای چیره
برهستی.
«يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا يَخْفَىٰ عَلَى اللهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ
الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» (غافر ۱۶).
|