`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

«امر به معروف و نهي از منكر»
اعتبار افكار عمومى و عُرف در شرع !


بزرگداشت قيام امام حسين(ع) در ماه محرم براى ايفاى نقش "امر به معروف و نهى از منكر" بهانه‌اى شد براى كار واژه شناسى اين هفته ما در شناخت دو كلمه "معروف و منكر" كه ناظر به داورى افكار عمومى در نيك و بد امور و نقش مردم در مراقبت از عملكرد حاكمان است، كه در دنياى امروز به عهده مطبوعات، احزاب و نهادهاى مستقل مردمى سپرده شده است.

اكثر ما خوانده يا شنيده‌ايم كه امام حسين انگيزه خود براى بيعت نكردن با يزيد را در راستاى اجراى همين فريضه اجتماعى اعلان كردند: "اُريدُ اَنْ آمُرَ باِلمَعْرُوفِ وَاَنهْى عَن ِالمُنكَرِ..." سئوال اين است كه معروف چيست و منكر كدام است كه به يكى بايد امر و از ديگرى نهى شود؟

در ذهنيت ايرانيان امروز وقتى سخن از اين فريضه مى‌رود، بلافاصله گشت‌هاى امر به معروف دولتى، پاترول‌هاى پاسداران و بسيجى‌ها و لباس شخصى‌هائى كه بانوان بدحجاب را در خيابانها جلب مى‌كنند يا به بوتيك‌ها و مجالس و مهمانى‌هاى مخلوط حمله مى‌برند تداعى مى‌كند و همچون قرون وسطاى مسيحى در مغرب زمين، سلطه و سركوب قدرتى دينى را درتحميل احكام فقهى بر ملت به ذهن خطور مى‌دهد.

آيا امام حسين(ع)، برخلاف برخى از فقيهان امروز ما كه دغدغه و نگرانى عمده‌شان فرضاً بدحجابى و بى‌رغبتى جوانان به مراسم و شعائرو حفظ ظواهر مذهبى است و براى ناديده گرفته شدن هر حكم فرعى شرعى فرياد "وااسلاما"را سر مى‌دهند ومقلدينشان با پوشيدن كفن تظاهرات به راه مى‌اندازند!؛ آيا كسى شنيده است كه امام حسين(ع) در سراسر قيامش كوچك‌ترين سخنى از سُست شدن اعتقادات و نماز و روزه مردم و سهل‌انگارى‌شان در "احكام شرع" به زبان آورده باشد؟ يا يكسره با دفاع از "حقوق مردم" واعتراض به پايمال شدنش توسط حاكميت جائر، به جاى مسائل شرعى، مسائل "عُرفى" را مطرح و به جاى امر به مشروع، امر به معروف كرده است؟

ميان امر به معروف و نهى از منكرامام حسين با آنچه امروز در جمهورى اسلامى اجرا مى‌شود تفاوت‌هائى از آسمان تا به زمين به شرح زير است:

۱- امر به معروف و نهى از منكر امام حسين و يارانش اقدام و اعتراضى از ناحيه مردم عليه انحرافات حاكميت بود، در حالى كه درروزگار ما اين حاكميت است كه چنين فريضه‌اى را عليه ملت به كار مى‌برد وآمرين از ميان مردم و معترضين به سياست‌هايش را به شدت سركوب مى‌كند.

۲- قيام امام حسين و امر به معروف و نهى از منكرايشان براى انحراف حاكميت در تغيير نظام سياسى اسلام، ازچارچوب قرآنى "شورا و بيعت" براى حاكميت ملت به ولايت مطلقه موروثى يزيد بود، و نهى كنندگان دولتى در روزگار ما، تقويت همان ولايت مطلقه را اصل گرفته‌اند.

۳- مردم اگربخواهند اين فريضه را انجام دهند، از نان خوردن مى‌افتند، اسير واخراج و آواره و بعضاً اعدام مى‌شوند، اما نوع دولتى‌اش نان و آب و حقوق و مزايا و تشويق و ترفيع و تقرب به قدرت دارد!

۴- مجريان نوع اول خودجوش، مردمى و مستقل هستند، اما مجريان نوع دوم را حاكميت، به ادعاى پاسدارى از احكام شرعى، ولى در واقع پاسدارى از قدرت حاكم سازماندهى و تجهيز و تسليح مى‌كند. آنچه بر اركان يك نظام خدشه وارد مى‌كند آيا تارموى بدحجابان است يا تازيانه بر جوانان و تاراج بيت‌المال و تماميت‌طلبى حاكمان و توليت بى‌تراضى ملت!؟

۵- نوع اول ناشى از شناخت و آگاهى مردم و حركتى از پائين به بالاست و نوع دوم ناشى از تقليد و تبعيت از متولى و حركتى از بالا به پائين. اولى نگران پرده پوشى و حجاب‌هاى برسوء‌استفاده دولتمردان از حقوق مردم است، دومى نگران حجاب‌هاى ظاهرى مردم.

۶- گروه اول نقش خود را نظارت بر عملكرد حاكمان و محافظت از حقوق مردم مى‌داند و گروه دوم، نظارت بر عملكرد دينى و سياسى مردم و محافظت از ولى فقيه و منافع خودى‌ها.

۷- مجريان نوع اول را نوعاً آگاهان و عالمان تشكيل مى‌دهند و مجريان نوع دوم را غالباً عوام سازماندهى شده. اولى‌ها انتظارى ازكسى ندارند، اما دومى‌ها اجر و پاداش جزء لاينفك كارشان است.

۸- امر به معروف نوع اول براى استيفاى حقوق مردم وامور باطنى همچون عدالت، آزادى، حاكميت ملت و ارزشهاى اخلاقى است و نوع دوم براى حفظ "ظاهر شرع" وبى‌اعتنائى به درون و دلهاى مردمان.

۹- اولى از موضع منطق، مسالمت و مدارا و ملايمت عمل مى‌كند، دومى از موضع قدرت و به اتكاء اسلحه و امكانات پادگانى.

۱۰- امر به معروف اولى حركتى ملى، مردمى و متوجه مفاسد و نابسامانى‌هاى داخلى است و دومى حساسيت‌هايش متوجه حجاب، هجمه فرهنگى، رسانه‌هاى خارجى و توطئه‌هاى بيگانگان است. اولى استبداد را سرپل نفوذ واستيلاى بيگانگان مى‌داند و دومى در توهم توطئه زندگى مى‌كند و از درون غافل مى‌شود.

آيا اين فريضه امرى عبادى، همچون ساير احكام فردى شرعى است، يا وظيفه‌اى است همگانى مرتبط با زندگى اجتماعى؟ اگر منحصراً معناى دينى دارد و در ارتباط با خدا مفهوم مى‌شود، چرا به جاى امر "به معروف و نهى از منكر"، گفته نشده است: "امر به مشروع و نهى از ممنوع"! يا: "امر به حلال، نهى از حرام"!؟

تأمل در همين نكته مى‌تواند ما را متوجه زمينه و بستر اين فريضه نمايد و اين راز را بهتر بفهميم كه كلمه "معروف" با آن كه عربى است، براى فارسى زبانان كاملا شناخته شده است. آدم معروف يا كالاى معروف، كسى يا چيزى است كه همه مردم آن را مى‌شناسند. پس دلالت بر چيزى مى‌كند كه همگان يا حداكثر مردم برآن آگاهى پيداكرده و آن را پسنديده‌اند. كلمه "منكر" برخلاف آن است. منكر چيزى است كه آنرا نمى‌شناسند يا دوست ندارند و انكار مى‌كنند و از آن كراهت دارند.

با كمى تساهل شايد بتوان گفت "معروف" همان "ّافكارعمومى" و "داورى مردمى" است كه از "عقلانيت جمعى" و سرشت عمومى يك ملت ناشى مى‌شود و امر و نهى از آن، در حقيقت پاسدارى از خواسته‌هاى نوشته يا نانوشته مردم است. اتفاقا در برخى از كشورهاى غربى (از جمله آمريكا) براى بسيارى از اختلافات مردمى به عقلانيت جمعى و داورى تعدادى از مردم عادى كوچه بازار به گونه چشم بسته (رندوم) رجوع مى‌كنند. در اين كشورها همه شهروندان اعم از زن و مرد، پير و جوان، عامى و تحصيلكرده، طبق قانون موظف هستند وقتى از طرف دادگاه ها براى داورى فراخوانده مى‌شوند حتما مشاركت نمايند و غيبت آنها از كار ادارى موجّه تلقى مى‌شود!

احكام شرعى ممكن است براى اكثريت مردم هنوز جا نيفتاده و شناخته نشده باشد، بنابراين هنوز در قلمرو"عُرف" درنيامده و نمى‌توان به آن امر كرد. مگرآن كه به تصويب اكثريت نمايندگان واقعى مردم (نه تحميلى و گزينش شده حاكميت) رسيده و شكل قانونى پيداكرده باشد. دراين صورت است كه آن بخش از شريعت در عُرف وارد شده و شهروندان بايد همچون بقيه قوانين به آن عمل كنند.

در روزگار گذشته و در جوامعى دينى كه اكثريت مردمانش عقايدى همسان داشتند، اجراى احكام شرعى توسط روحانيون كمابيش خواسته عمومى تلقى مى‌گرديد اما در جوامع مدنى امروز با تنوع و تكثرى كه درافكار و آرمان ها وجود دارد، احكام اجتماعى شريعت درچارچوب قانون و مصوبات مردمى در قلمرو امر و نهى قرار مى‌گيرد.

مشتقات كلمه معروف مثل: عرفان، معرفت، تعريف، اعتراف، عرفات و... ۷۱ بار در قرآن آمده كه ۳۸ مورد آن به كلمه "معروف" (به شكل معرفه يا نكره) اختصاص يافته است. علامه طباطبائى، معروف ترين مفسرمتأخر شيعه مى‌گويد "معروف آن است كه مردم با ذوق مكتسب از حيات اجتماعى متداول آن را مى‌دانند". كتاب‌هاى لغت نيز "معروف" را هرفعل خوبى كه به وسيله عقل يا شرع فهميده شود و مطابق فطرت سليم باشد مى‌دانند. حتى اگر شرع به آن اشاره نكرده، ولى مردم به فطرت و عقل سليم خود آن را پسنديده باشند. دراين صورت چنين معنائى بيانگرقوانين اساسى هر ملتى مى‌گردد كه به اجماع عقلاى آن قوم رسيده باشد.

ارجاع دادن امور به عُرف جامعه (به جاى شرع) واقع‌گرائى يك مكتب فكرى را نشان مى‌دهد كه انتظار ايده‌آليستى ندارد وبا تكيه برعقل سليم و فطرت انسان‌ها، به افكارعمومى و داورى متوسط مردم بهاء مى‌دهد. ممكن است گفته شود بت‌پرستى هم در روزگارى عُرف جوامع اوليه بوده است و امروز نيز عُرف بسيارى از جوامع الزاما عدالت نيست. گذشته از آن كه عُرف در منطق قرآن بايد عقلانى و مطابق فطرت باشد، به نظر مى‌رسد بايد حساب عُرف را از عادات و رسومات و مُد و پسند زمانه جدا كرد و زمينه آن را در "حقوق" و مناسبات مردم با يكديگر ديد.

اتفاقا بيشترين مواردى كه قرآن تبعيت ازعُرف را توصيه كرده است، در مناسبات زن و شوهرو موضوعات مربوط به آن (مثل: تساوى حقوق طرفين، حسن معاشرت، رايزنى بايكديگر، خواستگارى، مهريه، طلاق، حقوق زنان مطلقه يا بيوه، اختلافات زناشوئى، رجوع مجدد، دايه گرفتن و پول شير، وظيفه مرد درتهيه غذا و پوشاك كودك و...) مى‌باشد كه حدود نيمى از كاربرد كلمه "معروف را در قرآن تشكيل مى دهد. (۱)

پس از مناسبات زناشوئى، ارتباط با والدين و خويشاوندان (۲)، حقوق يتيمان (۳)، گفتار نيك (۴)، بخشش قاتل (۵)، انفاق (۶) از مواردى هستند كه تبعيت از عُرف جامعه در آنها توصيه شده است.

اما ديگر زمينه كاربرد كلمه "معروف"، كه پس از مناسبات خانوادگى بيشترين رقم را از نظر آمارى دارد، همان مبحث "امر به معروف و نهى از منكر" است كه ده بار در قرآن تكرار شده است. ذيلا اين موارد را مورد بررسى قرار مى‌دهد.

عنوان "امر به معروف و نهى از منكر" قالب و ظرف" است در فرهنگ قرآنى، براى بيان مسئوليت اجتماعى هر شهروند و نقشى كه آحاد جامعه براى مراقبت و حفاظت از "منافع ملى" و سرنوشت مشتركشان دارند.

پيامبر اسلامۖ براى تشريح اين فريضه، و به اصطلاح شيرفهم كردن! امت خود در چهارده قرن پيش، از تمثيل "قايق" استفاده كرده است كه سرنشينانش سرنوشت مشتركى در درياى حوادث دارند. مى‌پرسد: آيا اگر يكى از مسافران اقدام به سوراخ كردن محل نشستن خود كند، بقيه مسافران او را به حال خود مى‌گذارند!؟... پس بدانيد همه شما در قبال آنچه به سرنوشت جمعى‌تان مربوط مى‌باشد مسئوليد.

در مثالى امروزىتر، مى‌توان از نقش گلبول‌هاى سفيد در دفاع از بدن دربرابر ميكرب‌هاى مهاجم، براى فهم روشن ترِ نقش فريضه مذكور استفاده كرد. بديهى است اگربه دليل بيمارى، مغز استخوان كسى گلبول سفيد نسازد، ميكرب‌هاى لانه كرده در محيط گرم و مساعد بدن به زودى او را از پاى در مى‌آورند. بدنه جامعه نيز نيازمند مدافعينى براى مقابله با مفاسد مى‌باشد تا از همان آغاز، قبل از آن كه فساد دامنگير شود، با آن مقابله نمايد، هرچند بدن ما مجهز به سيستم‌هاى دفاعى متنوعى مى‌باشد، اما مهم‌ترين نقش را همين گلبول‌هاى سفيد، كه همچون يك ارتش، تخصص، تنوع و تفكيك وظايف دارند، عهده دار مى‌باشند.
 

"تكافل" (وكالت متقابل) اجتماعى و "ولايت" ( سرپرستى مشترك) همگانى

سخن حكيمانه سعدى درجمله: "بنى آدم اعضاى يكديگرند...." بُعد فردى مسئوليت در قبال نابسامانى‌هاى عمدتاً اقتصادى جامعه و محنت‌هاى محرومان را نشان مى‌دهد. بُعد اجتماعى آن، مبارزه با ريشه‌ها و سرچشمه اين نابسامانى‌هاست كه اغلب ازقدرت‌هاى غير مردمى ناشى مى‌شود.

اين مسئوليت را قرآن با تأكيد بر كلمه "ولايت ِ" مردم بريكديگر (نه فقيهان برآنها) توصيه كرده و نشانه ايمان را همين احساس مسئوليت مشترك نسبت به معضلات مردمى شمرده است. بر خلاف دورويان (منافقان) كه "مثل يكديگر" (سر و ته يك كرباس) مانند يك تپه ريگ، هرچند دركنارهم، اما جداى از هم هستند

توبه ۶۷- الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ ...
مردان و زنان دورو، همه بركيش يكديگرند، به ناپسند فرامى‌خوانند و از رفتار شايسته باز مى‌دارند...

توبه ۷۱- وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ...
مردان و زنان مؤمن دوستان حامى يكديگرند؛ به رفتار شايسته فرا مى‌خوانند و از ناپسند باز مى‌دارند...

تركِ چنين فريضه‌اى توسط مردم، يعنى عافيت طلبى و محافظه‌كارى آنان، "ولايت مردم بريكديگر" را كه امروز حاكميت ملى و دموكراسى ناميده مى‌شود، تبديل به "ولايت خواص"(صاحبان زر و زور و تزوير) مى‌كند و بدترين‌ها را به حكومت خواهد رساند. اين سخن حكيمانه امام على(ع) است كه در وصاياى هنگام شهادت به عنوان يكى از مبرم‌ترين ضرورت‌هاى زمانه! به معاصرش هشدار داده است:

نامه ۴۷ نهج البلاغه - مبادا امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنيد كه دراينصورت اشرارتان بر شما حكومت خواهند كرد، آنگاه (براى دفع شر آنها) دعا مى‌كنيد و هرگز هم اجابت نخواهد شد!!

لاَ تَتْرُكُوا الاََْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ أَشْرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ
 

فرمان تشكيل گروهى براى ايفاى فريضه مراقبت از قوانين عُرفى

در قرآن نيز آمده است كه در ميان جامعه اسلامى حتما بايد گروهى باشند كه مردم را به خير(بهترين راه حل‌هاى سياسى، اقتصادى، اخلاقى و...) دعوت كرده، به آنچه توسط مردم شناخته و پذيرفته شده (معروف = عُرف و قانون مصوب) آگاهى دهند و از آنچه منكر است، يعنى خلاف خواسته‌هاى مورد توافق مردم است باز دارند:

آل‌عمران ۱۰۴- وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

كلمه "امت" در زبان عربى و فرهنگ قرآن، مفهوم اشتراك در هدف و مقصد دارد كه در جوامع امروزى اين مقصود را دراحزاب، نهادهاى فرهنگى مستقل مردمى و مطبوعات تعقيب مى‌كنند. اين سازمان‌ها بايد پاسدار ارزش‌هاى مورد قبول جامعه و مانع استبداد باشند. دستور به تشكيل يك امت (ولتكن منكم امه...) از ميان افراد جامعه، در آيه فوق، صريحاً قشر آگاه را مؤظف مى‌سازد به سازماندهى چنين نهادهائى اقدام جدى نمايند.

اما تشكيل نهادهاى مستقل در جوامع استبداد زده ممكن نمى‌گردد، مگر آن كه "امنيت" براى اعضاى آن موجود باشد، و امنيت نيز تحقق نمى‌يابد، مگر آنكه "آزادى" وجود داشته باشد. پس وجود آزادى براى احياء اصل "امر به معروف و نهى از منكر"، همچون وجود آب براى ماهيان است!

مشكل همان داستان تقدّم مرغ يا تخم مرغ است!! بدون آزادى نمى‌توان امر به معروف كرد! آزادى هم در اسارت استبداد است! پس چه مى‌شود كرد؟... مى‌گويند آزادى نه دادنى است و نه گرفتنى!.. ياد گرفتنى است. ملتى كه بتواند آزادى را در ميان خود تمرين و تكرار كند، حتما آن را به دولتمردانى كه به هرحال از مردم برخاسته‌اند، سرايت خواهد داد. شاهدش همين ملت‌هائى كه به آزادى، هرچند نسبى، رسيده‌اند.

مسلما در جوامع استبداد زده‌اى كه مردم حق انتقاد و اعتراض به حاكمان، براى پايمال شدن حقوقشان را ندارند، بيش از همه اخلاق و دين آسيب مى‌بينند، هرچند مستبدين خود مبلغ دين باشند، نمونه‌اش حكومتِ معاويه و يزيد، كه بيش از زمان پيامبر و اهل بيتش ظواهر مذهبى را پاس مى‌داشتند و براى توده‌هاى ساده دل مردم، سنگ دين را بيشتر به سينه مى‌زدند! آرى متظاهرترين حكومت‌هاى دينى مى‌توانند ستمگرترين آنان نيز باشند و درغيبت آزادى و تعطيلِ انتقاد واعتراض، هيچ فضيلتى باقى نمى‌ماند.

اين سخن حكيمانه امام على(ع) است كه:

"همه اعمال نيكو و (حتى) جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهى ازمنكر، همانند دميدنى است بر درياى مواج! انجام اين فريضه نه مرگ كسى را نزديك مى‌كند و نه از روزى كسى مى‌كاهد (از گفتن حق نترسيد). از همه اينها برتر، سخن عدلى است كه رو در روى يك رهبر ستمگر گفته شود (حكمت۳۷۴ يا ۳۶۶)

وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْى عَنِ الْمُنكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَةٍ فِى بَحْرٍ لُجِّى وَإِنَّ الْأَمْرَ بالْمَعْروُفِ وَالنَّهْى عَنِ الْمُنكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَلاَ يَنْقصَانِ مِنْ رِزْقٍ، وَأَفضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.

از امام پنجم شيعيان (ع) نيز نقل كرده‌اند كه فرمود:

 "امر به معروف و نهى از منكرشيوه پيامبران و راه روشن اصلاح‌گران است، فريضه‌اى است كه (تنها با اجراى) آن فرائض ديگر برپا، راه‌ها امن، كسب و كار حلال، حقوق ستم‌ديدگان بازستانده، مملكت آباد، دشمنان رانده و امور برپا مى‌گردد"

إنَّ الأمرِ باِلمَعرُوفَ والنَّهْى عَنِ المُنكَرِ سَبيلَ الأنبياءِ و مِنهاج الصُّلَحاءِ ، فَريضَةً عَظيمَهً بِها تُقامُ الفَرائِض و تَأمَنُ المذاهب و تَحِلُّ المكاسِب و تُرَدُّ المَظالِم و تُعْمَرُ الأرض و يُنتَصِفُ مِنَ الأعْداءِ ، وَ يَسْتقيمُ الأمْر.

چنين بيانى از اين فريضه، نشان مى‌دهد كه عملكرد همه وزارت خانه‌ها: راه و ترابرى، اقتصاد، دادگسترى، آبادانى و مسكن، ارتش و اداره ساير امور جامعه، موقعى به سامان مى‌آيد كه مردم از امنيت و آزادى برخوردار باشند و بتوانند حاكمان را در انحرافات مورد انتقاد قرار دهند. وگرنه با تعطيل آزادى‌ها، هيچ دولتى در بلند مدت گره از كارش گشوده نمى‌گردد و دير يا زود سقوط خواهد كرد. نگاهى به اخبار مراقبت مردم از عملكرد مسئولان حكومتى در كشورهائى مثل سوئد و فنلاند... و عزلشان با كوچكترين تخلف ادارى، تحقق اراده يك ملت را در نظارت بر حاكمان نشان مى‌دهد.
 

توصيف جامعه نمونه ايمانى به ايفاى وظيفه اجتماعى مراقبت از ارزش‌هاى عُرفى

شگفت آنكه قرآن تنها شرط برترى و امتياز يك جامعه بر ساير جوامع را، نه قدرت نظامى، اقتصادى، علمى، هنرى و حتى اخلاقى، بلكه همين حضور قشر آگاه جامعه در صحنه مراقبت ازاجراى قوانين و ارزش‌هائى مى‌داند كه مورد توافق عُرف، يعنى همان عقل سليم جمعى و توافق مشترك آنان واقع شده است:

آل عمران ۱۱۰- كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ ....

شما بهترين گروهى هستيد كه به خاطرانسان ها خارج شده‌ايد (اگر) امر به معروف و نهى از منكر كنيد...

اين فريضه كه مهاركننده "فردگرائى" افراطى و فرورفتن در لاك منافع شخصى و از معضلاتِ حتى جوامع پيشرفته غربى (با عدم شركت بسيارى از مردم درانتخابات) محسوب مى‌شود، نبايد با فضولى كردن در اعتقادات و امور خصوصى اشخاص اشتباه گرفته شود. متأسفانه به دليل بدآموزى و بدفهمى‌هاى رايج، اين فريضه "اجتماعى" كه ناظر به "حقوق مردم" و مناسبات شهروندان درهرمجتمع انسانى با يكديگر است، تبديل به دخالت در "روابط بنده با خالق" در مسائلى عبادى مثل نماز و روزه و امثالهم شده است كه به تصريح مكرر قرآن، حتى پيامبرۖ هم چنين مأموريت و حقى جز ابلاغ و انذار نداشته است. بدتر از آن وقتى است كه دولت‌ها خود را موظف به پاسدارى و مراقبت بر ديندارى مردم بدانند و بخواهند با قوه قهريه و با اكراه و اجبار مردم را به امورى كه با قلب سر و كار دارد وادار سازند.

سوء استفاده تاريخى حاكمان برقدرت تكيه كرده از اين فريضه كه حربهِ هموارهِ آنان براى تحكيم دين دولتى بوده است، از دوران بنى‌عباس و صفوى و قاجار گرفته تا جمهورى اسلامى، اين ذهنيت را براى توده‌هاى مردم پديد آورده كه گويا اين حربه فقط چماق دين دولتى است! و از اين رو نام بردن از امر به معروف و نهى از منكر تعصب و تجاوز به حقوق مردم را تداعى مى‌كند.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى، امر به معروف و نهى ازمنكربه عنوان وظيفه سه جانبه مردم به دولت، دولت به مردم و مردم به مردم شناخته شده است، اما سهم "مردم به دولت" اغلب با سركوب پاسخ داده شده است! درحالى كه انحراف دولتمردان و سوء استفاده آنان از قدرت، آثار زيان بارش براى جامعه هزاران بار بيش از بى‌حجابى و مشروب خوارى و قماربازى برخى از شهروندان است.

همانطور كه درقسمت‌هاى قبلى گفته شد، نه اقدام امام حسين(ع) براى ايفاى اين فريضه جز مقابله با انحراف يزيد بوده است و نه سخنان امام على(ع) در دوران حكومتش (گردآورى شده در نهج البلاغه) ربطى به نقش دولت در مراقبت از ايمان مردم دارد.
 

تمكين به افكار و خواسته هاى عمومى به هنگام قدرت

كسانى كه به قدرت مى‌رسند، هميشه متجاوز خارجى، وابسته به بيگانه، كودتا كرده و ناشناخته نيستند، گاهى همان رهبرانى كه با يك انقلاب مردمى و يا با انتخاباتى آزاد به قدرت مى‌رسند، حتى اگر سوابق و خدماتى هم ازمبارزه و زندان در كارنامه خود داشته باشند، به دليل ماهيت فسادپذيرى قدرت وفقدان سيستم نظارتى، جاه طلبى و جهل، همان نقش مستبدين قبلى را بازى مى‌كنند و يادشان مى‌رود قرار بوده آزاده باشند! نادرند "ماندلا"ها كه آزادى را نه از رقباى سياسى خود دريغ كرد و نه حتى از زندان بانانش!

نگاه كنيد به تجليل قرآنى از كسانى كه وقتى به قدرت و امكاناتى مى‌رسند، نه رويكرد به خدا را فراموش مى‌كنند، نه زكات و تزكيه نفس را و نه وظيفه‌شان را براى پاسدارى از ارزش‌هاى مورد توافق جامعه (عُرف) با پشت سرانداختن قانون از ياد مى‌برند:

حج ۴۱- الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ ...
 

در معناى امر و نهى

نكته قابل ذكر ديگر، بازشناسى معناى "امر" ( در امر به معروف) است كه القاى نوعى "آمريت" و اجبار مى‌كند، مسلماً هيچ انسانى دوست ندارد مورد امر و نهى قرار گيرد و كسانى مصلحت او را بهتر از خودش تشخيص دهند. به راستى چرا كلمه "امر" در اين فريضه به كار رفته است؟

با نگاهى اجمالى به موارد كاربرد اين كلمه در قرآن در مى‌يابيم كه معناى "امر"، الزاما فرمان دادن نيست، بلكه در بسيارى از موارد، راهنمائى كردن، ايده دادن و تبادل نظر است. در قرآن دو بار(در سوره‌هاى اعراف ۱۱۰ و شعراء ۳۵) سخن فرعون به درباريانش را نقل كرده است كه براى مقابله با موسى(ع) گفت: "...شما چه امر مى‌كنيد" (فماذاتامرون)!؟ مسلما منظور فرعون كه ادعاى خدائى مى‌كرد، چيزى جزنظرخواهى از آنان و مشورت در شيوه برخورد با موسى نبود.

در قرآن تأكيد شده كه نماز شما را از بدى‌ها "نهى" مى‌كند (عنكبوت۴۵)، يا: "هركس نفس خود را از زشتى‌ها نهى كند..." (نازعات۴۰)، اين نهى‌ها كه فاعلش وجدان است، مسلما با فرمان دادن‌هاى حاكمان تفاوت دارد. حتى درآنجائى كه خداوند به پيامبرش فرمان مى‌دهد: "اهل خود را به نماز امر كن و براين كارشكيبا باش" (طه۱۳۲) و چنين مراقبتى نسبت به خانواده را از اسماعيل(ع) نيزستوده است (مريم۵۵)، مسلما نه فرمان خدائى، تعبد چشم و گوش بسته مى‌طلبد و نه اصولا نماز،كه پيوندى قلبى با پروردگار است، با فرمان! فرا مى‌آيد. با چنين مقدماتى معلوم مى‌شود "امر به معروف و نهى از منكر" نمى‌تواند بيرون از دايره آگاهى بخشى، ارشاد، مشورت و رايزنى باشد.
 

تجربياتى تاريخى از اقوام پيشين

گرچه بيرون آمدن از پيله شخصى و پرداختن به پيرامون، رابطه‌اى مستقيم به خودآگاهى‌هاى جمعى و احساس تعلق ملى دارد و اين امر عمدتاً در دوران رشد آگاهى‌هاى جوامع حاصل شده است، با اين حال مى‌توان سراغ آن را در گزارشاتى كه قرآن از عملكرد مثبت يا منفى پيروان شريعت‌هاى پيشين ارائه داده گرفت. در اين كتاب سكوت علماى يهودى را در برابرانحرافات زمان خود به انتقاد گرفته و محافظه كارى آنها را محكوم كرده است:

مائده ۶۳- چرا مربيان وعلماى دينى آنها را از گفتار گناه آلود و رشوه خوردنشان باز نمى‌دارند؟ چه كارزشتى مى‌كردند!

لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ

مائده ۷۸ و ۷۹- حق پوشان از دودمان يعقوب، به دليل نافرمانى وتجاوز مورد نفرين داود و عيسى فرزند مريم قرار گرفتند.
آنها يكديگر را از كارهاى زشتى كه مى‌كردند نهى نمى‌كردند. چه زشت بود آنچه مى‌كردند!

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِى إِسْرَائِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ
كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ

البته همه چنين نبودند، اين انصاف را قرآن به مسلمانان آموزش داده كه آنها را به يك چوب نرانيد؛ از ميان دودمان يعقوب(اهل كتاب) كسانى هستند كه.... و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در كارهاى خير پيشتازند...

آل عمران ۱۱۳ و ۱۱۴- لَيْسُوا سَوَاءً ۗ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ .... َيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِى الْخَيْرَاتِ ...

در دو آيه فوق (كه قسمتى از آن نقل گرديد)، جمعاً ده صفت ممتاز براى شايستگان اهل كتاب ذكر كرده است كه نگارنده چنين تجليلى را در كمتر آيه‌اى از قرآن براى مؤمنى ديده است!؛ (هدفمند بودن، بپاخواسته در راه حق، تلاوت آيات در نيمه‌هاى شب، خاكسارى (سجده)، ايمان به خدا و آخرت، امر به معروف و نهى ازمنكر، شتاب در كار خير، اصلاحگرى، پرهيزكارى)

اين وعده را نيز به آنها مى‌دهد كه:

آنان كه از اين رسول و پيامبر آموزش نديده، كه خصوصيات او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى‌يابند، پيروى مى‌كنند، او آنان را به رفتار شايسته فرا مى‌خواند و از ناپسند باز مى‌دارد...

اعراف ۱۵۷- الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِى الْأُمِّى الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ ....
 

تنها شرط مجاز بودن نجواى دو طرفه

به غير از مواردى كه امر به معروف و نهى از منكر با يكديگر آمده‌اند، در مورد زير فقط به نيمه نخست اين فريضه (امر به معروف) اشاره شده است:

نساء ۱۱۴- لَا خَيْرَ فِى كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ ۚ ...

در بسيارى از نجواهاى آنان خيرى نيست، مگرآن كه توصيه به انفاق يا آنچه پسند همگان است، يا اصلاح ميان مردم كند...
 

فريضه امر به معروف و نهى از منكر، يكى از ۱۰ شرط نجات

در سوره توبه، ۱۰ صفت ممتاز از مؤمنين (توبه، عبادت، حمد، سياحت، ركوع، سجده، امر به معروف، نهى از منكر، حفاظت از ارزش‌ها و ايمان) را برشمرده است كه جايگاه فريضه امر به معروف و نهى از منكر را در اين مجموعه با توجه به تقدم و تأخر و حكمت هركدام مى‌بينيد:

توبه ۱۱۲- التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

(نجات يافتگان، همان) توبه كنندگان،عبادت كنندگان، ستايش كنندگان، سياحت كنندگان، ركوع كنندگان، سجود كنندگان، فراخوانان به نيكى و بازدارندگان از ناپسند وحافظان حدود الهى هستند و بشارت ده مؤمنين را.
 

توصيه حكيمانه لقمان به فرزندش

از جمله اندرزهاى حكيمانه لقمان به پسرش، كه در سوره‌اى به همين نام در قرآن آمده است، فريضه امر به معروف است كه آن فرزانه حكيم مصلحت دانسته از كودكى به فرزندش آموزش دهد. نكته قابل توجه، آگاهى بخشيدن به اين نكته است كه انجام اين فريضه عواقب سختى در دنيا دارد و بايد در مقابل مصيبت‌هائى كه از ناحيه ستمگران به او خواهد رسيد شكيبائى و تحمل داشته باشد! آيا همين يك آيه كافى نيست تا بدانيم اين فريضه نقش و حق ملت در انتقاد به قدرتمندان است، نه برعكس كه نان و آب و حقوق و مزايا هم دارد!؟

لقمان ۱۷ - يَا بُنَى أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ ۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

(لقمان گفت) اى پسرم به نماز بايست و ديگران را به شايسته فراخوان و از ناپسند بازدار و در اين راه برآنچه (از سختى و مصيبت) به تو مى‌رسد شكيبا باش، كه اين نشانه قدرت اراده است.
 


۱- بقره ۲۲۸ ،۲۲۹ ،۲۳۱ ،۲۳۲ ،۲۳۳ ،۲۳۴ ،۲۳۵ ،۲۳۶ ،۲۴۰ ،۲۴۱، نساء۱۹ ، ۲۵، ممتحنه ۱۲، طلاق ۲ ،۶

۲- بقره ۱۸۰، لقمان ۱۵

۳- نساء ۵ ،۶ ،۸

۴- محمد ۲۱، احزاب ۳۲، بقره ۲۶۳

۵- بقره ۱۷۸

۶- احزاب ۶۱

 

`