از عذابى كه مىكشيم!!
اين عنوان را وامدار كتاب: "از رنجى كه
مىبريم" نوشته شادروان "جلال آل احمد" هستم كه در سال ۱۳۲۶ درشرح انحرافات
حزب توده و جريان انشعاب به رشته تحرير درآورده بود. با تفاوتى كه ميان رنج
بردن و عذاب كشيدن موجود است! و همچنين تفاوتى كه ميان آن تجربه واين تجربه
انقلاب وجود دارد.
"عذاب" در ذهنيت فارسى زبانان، واژهاى دينى تلقى مىشود كه به عنوان
تنبيهى از طرف خدا دردنيا يا آخرت در مورد كافران و مشركان اعمال مىشود.
اما اين استنباط چندان درست نيست و همچون بسيارى كلمات مشابه دينى، فقط
بيان كننده موردى خاص مىباشد. معناى اصلى عذاب، درد و رنج حاصل ازهرنوع
"محروميت" است. درد گرسنگى و تشنگى، درد خستگى و بى سرپناهى، درد فقدان
سلامتى و آسايش و دردهاى مشابه.
انسان غرائزو نيازهائى دارد كه "محروميت" ازارضاء وپاسخگوئى به هريك از
آنها "عذاب"آور است. به همين دليل هم به جوانى كه محروم از پاسخگوئى به
غريزه جنسى است "عَذ َبْ" مىگويند. پس هرعاملى كه راحتى و آسايش را ببرد و
آدمى را از مقصود و مرادش بازدارد و به مشقت و درد و رنج بيندازد عذاب
محسوب مىشود. اما نيازهاى انسان محدود به غرائز حيوانىاش نيست، آزادى و
عدالت و امنيت هم از جمله نيازهاى متعالى اوست و چه عذابى بدتر ازاستبداد
بدسگالان كه با سلب اين حقوق زندگى را براى يك ملت زهرمىكنند.
جسم ما از اختلال سيستمهاى مختلف بدن مثل: دستگاه گوارش، گرفتارعذاب دل
درد و سردرد و يا از اختلال در سيستمهاى عصبى گرفتار عذابهاى روانى مثل
افسردگى، اضطراب، ناآرامى و انواع آسيبهاى مشابه مىشود. عذابهاى اجتماعى
نيز، هم آسيبهاى مادى (مثل: فقر، بيكارى، دزدى ، فحشاء و… ) در بدنه جامعه
ببار مىآورد، هم آسيبهاى روحى روانى (مثل: يأس و نوميدى، رخوت و بى
انگيزگى، اعتياد و خودكشى، استبداد و اختلاف، خشونت وخرابى و…).
ما عذابهائى را كه بر سر اُمتهاى منحرف پيشين در طول تاريخ آمده است،
انتقامى الهى، از زاويه نظرى، به خاطر باورهاى شرك و كفرآميزشان تلقى
مىكنيم. اين برداشتى سطحى از آيات بدون توجه به قبل و بعد و زمينههاى
ظهور عذاب است، عذابهاى اُمتهاى پيشين همواره محصول عملكرد ظالمانه
خودشان بوده است، نه صرفاً انكار خداى يكتا و يا انكار رسولانش. هرچند
ارتباطى بسيار تنگاتنگ ميان چنان باورها و چنين رفتارهائى وجود داشته و
دارد.
موجبات عذاب در بدنه جامعه همچون وجود ميكرب در بدن انسان واقعيتى انكار
ناپذير است، وجود ميكرب گرچه شرط "لازم" براى شروع بيمارى است، اما موقعى
اين شرط كامل و"كافى" مىشود كه بدن در اثر خستگى يا ضعف توانائى خود را در
برابر حمله ميكرب از دست داده باشد.
همانطور كه در بدنهاى ضعيف و آماده بيمارى، ميكرب ميدان رشد و نمو پيدا
مىكند و از حالت ركود و كمون به تحرك و ظهور و بروزمىرسد، در بدنه جوامع
نيزهمواره زمينههاى آسيبهاى گوناگون وجود دارد كه عقلاى قوم بايد با آسيب
شناسىهاى علمى موجبات تشخيص دقيق آنها را فراهم آورند و به موقع مهارش
نمايند.
اصطلاحى كه قرآن براى گسترش عذاب آسيبها در بدنه جامعه بكار برده كلمه
"بعثت" است. بعثت يعنى برانگيخته و فعال شدن هرچيزى كه به حالت خفته و
خاموش است و از قوه به فعليت رسيدن آن. همچون اژدهائى سرد و افسرده كه در
معرض آفتاب تموز قرار گرفته باشد:
نفست اژدرهاست اوكى مردهاست |
|
از غم بى آلتى افســــرده اسـت |
گــــــر بيــابد آلـت فـــرعـــــون او |
|
كه به امر او همى رفت آبِ جـو |
آنــــــگه او بنيـــــاد فـــرعونى كند |
|
راه صد موسى وصدهارون زند |
كرمك است آن اژدها از دست فقـر |
|
پشه اى گـردد ز جاه و مال صقر |
اژدهــــا را دار در بـــــرفِ فـراق |
|
هين مكش اورا به خورشيدعراق |
در آموزههاى قرآنى، مردم از برانگيخته شدن (بعثت)
چنين عذابهائى، كه به اصطلاح امروز "آسيبهاى اجتماعى" ناميده مىشوند، هشدار داده
شدهاند، عذابهائى درونى كه خود موجد و مولد آن هستند و با تنگنظرىها و تعصبات و
تجاوزات موجب تشديد آن مىشوند. از جمله آيه ۶۵ سوره انعام كه چهار نوع عذاب ناشى
از عملكردهاى يك ملت را تبيين كرده است:
۱-عذاب از بالا (من فوقكم) قدرتهاى مسلط بر
جامعه كه با زر و زور و تزوير تسلط مىيابند.
۲- عذاب از پائين (من تحت ارجلكم) قدرتهاى لجام گسيخته تودههاى مهار ناپذيرو
بىاعتناى به قانون.
۳- از دست رفتن وحدت و يكپارچگى جامعه و شيوع اختلاف وتفرقه (او يلبسكم شيعا).
۴- دامن گستر شدن خشونت و چشيدن آثار تلخ تفرقه.
انطباق اين نشانهها با آنچه امروز در ميهن ما
مىگذرد، آنقدر بديهى است كه نيازى به توضيح اضافى ندارد؛ از استبداد فراگير ولايت
مطلقه گرفته تا سلطه گروههاى خودسر لباس شخصى و عوامل ترورو تجاوز و... از صد
پارچهگى يك ملت گرفته تا خشم و خشونت و خون و خرابى كه با انحراف انقلاب از اهداف
اوليهاش در اين ۳۲ ساله پديد آمده است.
اينك نگاه كنيد به تمام آيه:
انعام ۶۵- قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىٰ أَنْ
يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ
أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ ۗ انْظُرْ
كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ
(۱)
ما معمولا آسيبهاى اجتماعى را مقولهاى مستقل از
عذاب مىشماريم كه "اتفاقاً"! يا ازسرقضا و قدر و شانس و سرنوشت دامنگير مردمانى
مىشود، اما همانطور كه در آيه فوق به وضوح نشان داده مىشود، اين آسيبها ريشه در
رفتارهاى آحاد مردم و نظام سياسى كه برخود حاكم مىسازند دارد.
راه چاره نيز همانطور كه قرآن به صراحت بيان كرده چيزى جز تغيير عميق و بنيادى
شخصيت مردم، و ايجاد انقلاب در اخلاقيات نيست.
رعد ۱۱-… إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا
بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ ...
خداوند وضع نيك وبد هيچ قومى را تغيير نمىدهد مگر خودشان آنچه را مربوط به
نفوسشان است تغيير دهند.
اين يك بُعد قضيه، يعنى بُعد فردى آنست، بُعد اجتماعى آن آگاه و بيدار بودن نسبت به
انحرافات و خيانتهائى است كه در جامعه جريان پيدا مىكند و انتقاد و اعراض به
آنها، و گرنه به تعبير قرآن، ستمكارانى بر جامعه سلطه پيدا مىكنند كه بدترين
"عذاب"ها را به مردم مىچشانند.
اعراف ۱۶۷- وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ
لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ
الْعَذَابِ ۗ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ ۖ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ
رَحِيمٌ
وآنگاه كه پروردگارت اعلام كرد، برچنين مردمى (كه مقابله با متجاوزين نمىكنند)
تا روز قيامت كسانى را برخواهد انگيخت كه عذاب بدى را به آنها بچشانند...."
فراز حكيمانه زير ازحضرت على(ع) هشدارى به ملتهاست
نسبت به مراقبت از عملكرد حاكمان و پرهيز ازمحافظه كارى و كنار كشيدن از
مسئوليتهاى اجتماعى:
مبادا فريضه مراقبت از عملكرد حاكمان و انتقاد به
انحرافات (امر به معروف و نهى ازمنكر) را ترك كنيد كه اشرار تان بر شما ولايت
(حكمرانى) خواهند كرد! آنگاه (براى خلاصى از شرّ آنها) دعا مىكنيد و هرگز
مستجاب نخواهد شد.
لا تتركوا الامربالمعروف والنهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم ثم تدعون
فلايستجاب لكم (نهج البلاغه نامه ۴۷).
۲ مهر۱۳۸۹
۲۴ سپتامبر ۲۰۱۰
۱- بسيارى از مفسرين عذابهاى
رديف اول و دوم را عذاب هاى آسمانى (مثل: صاعقه و آتشفشان) و زمينى (مثل:
زلزله) شمردهاند. اما با توجه به رديفهاى سوم و چهارم كه به وضوح جنبه انسانى
و اجتماعى دارد و ناظر به رفتار آحاد جامعه است، همچنين تفسير منتسب به امام
صادق(ع) بيشتر بنظر ميرسد، همان جور جباران و نافرمانى طبقات لجام گسيخته
باشد.
|