`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

آزمون آدم در بهشت

موضوعات :
گناه اوليه ، آدم گزيده اي از آدميان ، مكان بهشت ، ميوه ممنوعه ، ستر عورت ، هبوط و ....


داستان اسكان آدم و همسرش در بهشت و رانده شدنشان از آن مقام ، با وسوسه شيطان در خورن آنچه از آن نهي شده بودند ، عمدتا در سه سوره بلند قرآن ( بقره ، اعراف و طه) به تفصيل آمده است كه ذيلا برداشت هايي را مطرح مي سازد .

 

۱- گناه اوليه

مطابق اساطير باستاني كه از طريق اسراييليات(۱) وارد تفاسير قرآن و كتابهاي تاريخي مسلمانان شده است ، گناه اوليه خوردن از ميوه ممنوعه و تشويق آدم بر اين عصيان ، به گردن " حوا" افكنده شده (۲) و از همان آغاز ديدگاه" مردسالاري" فضيلتي ذاتي و ارزشي را براي نوع مذكر رقم زده است . اما در قرآن از "نوع " آدم و" زوجش" (نه زوجه اش) نام برده و هرگز نه از جنسيت آنان سخن گفته و نه حتي يكبار نام "حوا" را آورده است . (۳) چنين به نظر مي رسد كه توجه قرآن در قصه گزينش آدم ، به موردي خاص از نوع آدمي در مرحله اسكان در محيط و شرايط بهشتي باشد ، تا فردي تنها و مستقل از انواع موجودات .

در سناريوي زندگي آدم در بهشت و ماجراهاي بعدي آن ، بر حسب تصورات تاريخي ، نقش اول را آدم بازي مي كند و اوست كه قهرمان داستان و مقصود آفرينش مي باشد و همسرش تنها همدم و همراه هوس هاي او بوده و نقش فرعي درجه دوم را ايفا مي كند! اما در قرآن به عمد در تمامي مراحل آزمون ، هر دو را مشاركت مي دهد ؛ هر دو فرمان داشتند به شجره ممنوعه نزديك نشوند ، شيطان هر دو را وسوسه كرد ، به هر دو وعده فريب داد ، هر دو از شجره خوردند ، بدي هاي هر دو آشكار شد ، پروردگار هر دو را ملامت كرد ، هر دو از آن موقعيت هبوط كردند، هر دو توبه كردند و ...

بي جهت نيست كه در مجموع ده آيه مربوط به اين ماجرا، در سه سوره فوق الذكر ، درست ۵۰ بار ضمير تثنيه (دو نفره) به كار رفته است (درهر آيه ۵ بار) تا دوشادوش بودن دو جنس از يك نوع (آدمي) را در اين آزمون نشان دهد . نگاه كنيد به آيات انتخابي از سه سوره مورد نطر( زير ضماير تثنيه خط كشيده شده است).

طه ۱۲۰ تا ۱۲۳( ۸ بار ضميرتثنيه)
فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا...فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا ... قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا...

بقره ۳۵ و ۳۶ (۷بار ضمير تثنيه)
وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ…. فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ….

اعراف ۱۹ تا ۲۳ (۳۵بار ضمير تثنيه)
فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

 

۲- آدم برگزيده اي از ميان آدميان

باز هم بر حسب قصه هاي قديمي ، آدم و حوا تنها در بهشت زندگي مي كردند و پس از رانده شدن از بهشت و هبوط در زمين بود كه نسل آنها افزايش يافت . چنين تصوري اين سئوال را براي كساني پيش آورده است كه ازدواج پسر و دختر آدم ( خواهر و برادر) چه صورتي داشته است؟!

اما در هر سه سوره مورد نظر ، خداوند بعد از عصيان آدم ، با ضمير دسته جمعي به همه آدميان فرمان داده است از بهشت هبوط نمايند . آيا اين تصريح نشان نمي دهد كه آدم و همسرش تنها نبوده و در ميان جمعي از همنوعان خود، كه هنوز در مرحله تسلط مطلق غرايز حيواني قرار داشتند(۴) ، زندگي مي كردند؟

آيا نميتوان گفت آدم اولين فردي بود كه "امانت اختيار" و موهبت آزادي نسبي از غرايز در وجودش تحقق يافت و آنرا تجربه ، هر چند نا موفق، كرد ؟(۵)

نگاه كنيد به آيات ذيل:

بقره ۳۸-قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى....
گفتيم دسته جمعي از آنجا فرود آييد ، پس هرگاه هدايتي از جانب من براي شما آمد ....

اعراف ۲۶- قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ....
(خدا) گفت فرود آييد كه برخي از شما دشمن برخي ديگر خواهيد شد ....

طه ۱۲۳- قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ
(خدا) گفت دسته جمعي از آنجا فرود آييد كه برخي دشمن برخي ديگر خواهيد بود....
 

۳-مكان و موقعيت بهشت

بنظر نمي رسد كه بهشت مكاني خارج از زمين و محيطي ديگر بوده باشد . براي موجوداتي كه در مرحله تسلط غرايز هستند ، تضاد و تخاصمي خارج از فرمان غريزه ندارند و غم و غصه و نگراني وناآرامي اعصاب و روان براي آنان نامفهوم مي باشد ، زندگي سراسر بهشت است و هدف آنها بي دريغ خوردن ازطبيعت مي باشد (وكلامنهاحيث شئتمارغدا) . مشكل از آنجا آغاز مي شود كه اراده و اختيار مستقل، در دو راهي خير و شر و در ميانِ جاذبه هاي رحماني و شيطاني تضاد و تزاحم ها را موجب شود.

در آيات مربوط به گزينش آدم ، همه جا مسئله هبوط او از بهشت مطرح شده است . تصور عمومي از هبوط ، فرود آمدن مكاني است. در حاليكه فرود مقامي و كاهش موقعيت و منزلت ، باتوجه به موارد ديگري كه اين كلمه در قرآن به كار رفته است ( از جمله هبوط بني اسراييل از زندگي سرفرازانه در صحرا به زندگي مصرفي در شهر – بقره ۶۱۹) مناسب تر مي باشد . اتفاقا ابليس هم پس از امتناع از سجده به آدم ، از جايگاه منزلتي فرشتگان سقوط كرد (اعراف ۱۳) و كشتي نوح نيز پس از فروكش كردن آب به سطح زمين هبوط كرد (هود۴۸)

 

۴-ميوه ممنوعه !

در باره ميوه ممنوعه اي كه آدم و همسرش از آن خوردند ، سخن هاي بسيار گفته شده است . عده اي گفته اند سيب بوده ، كساني هم گفته اند گندم بوده است :

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوي نفروشم

اما در قرآن فقط گفته شده است: "به اين شجره نزديك نشويد" ( فلاتقرباهذه الشجره....).

منظور از نزديك شدن به شجره اي كه موجب ظلم مي شود چيست ؟ البته معناي متعارف " شجره"، همان درخت قابل فهم همگان است . اما اين كلمه به معاني غير مادي هم در قرآن به كار رفته است . همچون: " شجره طيبه " و " شجره خبيثه"( در تمثيل كلام توحيدي و كلام شرك آميز) (۶) ،" شجره ملعونه" (۷) كه مفسرين به سلسله بني اميه نسبت داده اند ،" شجره زقوم "در قعر جهنم(۸)، و مواردي ديگر . اتفاقا ابليس نيز آدم و همسرش را به " شجره خلد" (شجره جاودانگي) فريب داد !(۹)

به طور كلي در زبان عربي به هر چيزي كه همچون درخت داراي ريشه و اساس ، تنه اصلي، شاخ و برگ و سرانجام ميوه و محصول باشد ، شجره ميگويند . يعني هر چيزي كه نظام و شبكه و شاخه و شعبه داشته باشد و سيستم و سلسله مراتبي همچون درخت در آن قابل مشاهده باشد . سيستم هاي حكومتي نيز ريشه در فرهنگ و عقايد مردم ، تنه اصلي (زمامدار)، سلسله مراتبي همچون شاخ و برگ و عملكرد منفي يا مثبتي همچون ميوه تلخ و شيرين دارند.

در زبان نمادين و به گونه سمبليك ، آيا نمي توان شجره اي را كه نزديك شدن به آن موجب ظلم مي گردد ، همان پيروي از شيطان در نافرماني از رحمان دانست كه سرآغاز سلسله انحرافات بعدي مي گردد؟

در تعبيري از حضرت علي ، شيطان رهبر مستكبرين است كه اساس عصبيت را بنيان گذاشت(۱۰) . به اين ترتيب آدم كه اولين تجربه خروج از مرحله حيوانيت و حكومت مطلق غرايز را با اختيار عنايت شده پروردگار بايد به انجام مي رساند، به اين خطر ابدي هشدار داده شدكه با نسيان امر الهي به جاذبه شبكه ظلم و ستم شيطاني كشيده مي شود .

معناي ظلم در برابر عدل ، چيزي جز از تعادل خارج شدن و قرار گرفتن در موقعيت و مقام غير طبيعي و غير رضايت خدا نيست . شجره اي كه ابليس آدم را به آن وسوسه كرد ، همان انديشه جاودانگي و مالكيت مطلق بود ، يعني تسلط مطلق بر زمان و مكان !

طه ۲۱- فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى
شيطان او را وسوسه كرد و گفت آيا مي خواهي ترا به شجره جاودانگي و ملكي كهنگي ناپذير رهنمايي كنم؟(۱۱)

" خوف: آدمي همواره از " مرگ" و " حزن" او براي از دست دادن امكانات و مالكيت هاي اعتباري دنيايي است . خداوند در ۱۴ آيه قرآن با تكرار جمله : " لاخوف عليهم و لاهم يحزنون" ، راه هاي واقعي غلبه آدمي بر ترس و حزن را در دنيا و آخرت آموزش داده است.اما شيطان به فريب، سراب هايي را به عنوان حيات جاويد و مالكيت مطلق به انسان ها وعده ميدهد.

 

۵- مسئله ستر عورت و شرم از آشكار شدن آن

اين را همه شنيده ايم كه آدم و حوا براي پوشاندن اندام هاي جنسي خود از برگ درختان بهشتي استفاده مي كردند . اين تصور را نقاشان نيز در تابلوهاي فراواني، به تصور آنكه در دوران اوليه (دوران غارنشيني) ، آدميان مشابه حيوانات عريان بوده اند، به تصوير كشيده اند .اما در قرآن نه تنها اثري از برهنگي آدم و همسرش به چشم نمي خورد ، بلكه از نشانه هاي بهشت آنان " هرگز گرسنه و برهنه نشدن" را بر شمرده است :

طه ۱۱۸- إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى
 در آنجا نه گرسنه مي شوي و نه عريان

از آن مهم تر ، به بيان قرآن ؛ هدف شيطان از فريب آدم و همسرش ، اصلا كندن لباس آنان بوده است !!

اعراف ۲۷ - يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا....
اي فرزندان آدم ، شيطان فريبتان ندهد ، چنانچه پدر و مادرتان را فريفت و از بهشت بيرون راند ؛ در حاليكه جامه آنها را بر مي كند تا بدي هاي(سوآه) آنان را به آنها بنماياند:....

صرفنظر از معناي برهنگي و ابعاد دروني و بيروني ( جسمي و روحي) آن ، اين آيه نشان مي دهد كه آنها بر خلاف تصور عمومي برهنه نبوده اند كه پس از خوردن از شجره اقدام به پوشاندن خود كرده باشند .آنچه در قرآن چندين بار ذكر شده است، آشكار شدن بدي ها (سوآه)ي آنها پس از چشيدن از شجره بوده است.

آيا منظور از آشكار شدن " سواه"، اندام هاي جنسي است ، يا به گونه نمادين، هر آنچه را كه آشكار شدنش موجب شرم و حيا گردد ، از جمله معايب و مفاسد اخلاقي، شامل مي شود ؟ و اصلا مفهوم برملا شدن و ظهور و بروز بدي ها دارد.

به طور كلي، حيوانات با نيروي غريزه محافظت شده و در برابر خطرات خارجي عريان و بي پناه نيستند . با جهش تكاملي(Mutation) و ظهور اراده مستقل در نوع آدمي ، مسئله دو راهي انتخاب با امكان نفوذ و تاثير گذاري شيطان در آدمي مطرح گرديد . به عنوان مثال ؛ حيوانات هرگز گرفتار سوء هاضمه ناشي از پر خوري يااسراف در غريزه جنسي و ساير غرايز نمي شوند، ولي آدمي با اختياري كه در اسراف و زياده روي دارد، گرفتار بيماري هاي گوارشي و جنسي مي گردد و بدي هايش (سواه) آشكار مي گردد. در واقع اين شيطان است كه لباس حفاظت و كنترل (تقوا) را از تن ها در مي آورد .

نگاه كنيد به آياتي در اين زمينه :

الف- فريب شيطان اصلا به قصد آشكار كردن بدي هاي نهفته در آدم و همسرش بوده است

اعراف ۲۰- فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا ....
پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه از بدي هاشان بر آنها پوشيده و نهان بود، بر ايشان آشكار سازد.

 ب- آشكار شدن بدي ها بلافاصله پس از خوردن از "شجره" اتفاق افتاده است

اعراف ۲۲ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ....
پس شيطان آن دو را دلالتي فريب كارانه كرد . پس همين كه شجره را چشيدند ، بدي هاشان بر آنها آشكار شد و شروع به پوشاندن خود از برگ درختان بهشتي كردند...(۱۲)

ج- هدف شيطان چيزى جز برهنه ساختن آدم از پوشش( ها ي دروني و بيروني) نبوده است

اعراف ۲۷- يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ
اي فرزندان آدم، شيطان فريبتان ندهد ، چنانچه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند درحاليكه لباس آنها را از تنشان بر مي كند تا بدي هاشان را به آنها بنماياند . او و گروهش از جاييكه آنها را نمي بينيد، شما را مي بينند . ما شياطين را دوست كساني قرار داده ايم كه ايمان نمي آورند.

خير و شر ، خدمت و خيانت، نيك و بد و به طور كلي زيبايي و زشتي يا جاذبه رحماني و شيطاني در جان همه ما زمينه ظهور و بروز دارد . ما در واقع مجموعه اي از استعدادهاي متضاد هستيم كه بر حسب نوع زندگي خود ، آنها را از قوه به فعليت مي رسانيم و صفاتي را كه در ضمير و نهاد ما نهان است آشكار مي كنيم.

خوب و بد براي موجودي مطرح است كه اختيار انتخاب و خود آگاهي داشته، ارزش و ضد ارزش را بشناسد. بر هيچ حيواني نمي توان خرده گرفت كه چرا بر حيواني ديگر حمله كرده است! آنها جز به فرمان غريزه و تبعيت از ژن هاي خود عمل نمي كنند. اما با اختياري كه به آدمي داده شده است ، براي اولين بار امكان اشتباه و آشكار شدن خودخواهي ها ( بجاي خداخواهي ها) در زمينه جاودانگي و مالكيت مطلق پيدا شد. به اين ترتيب آدم با "نسيان" (فراموشي)، اولين تجربه ناموفق عزم و اراده را تحقق داد.

از آنجائيكه ارزش هاي اخلاقي اموري ذهني و قرار دادي هستند، درك و فهم آنان براي توده هاي مردم، به خصوص انسان هاي اوليه چندان آسان نبوده است . اما شكم و شهوت را كه قوي ترين غرايز اوليه به شمار مي روند، آدميان در هر سطح و سن و سوادي عميقا احساس مي كنند . بنابراين در سناريوي سكونت آدم در بهشت، به گونه سمبليك، از " خوردن" و آشكار شدن " بدي ها"(سوآه) ياد شده است تا هر كسي در هر زمان و مكاني آن را به فراخور فهم و فراست خود دريابد.

 با چنين نگاهي ، چه بسا معاني نماد هاي به كار رفته در اين قصه براي ما روشن تر شود . آيا نمي توان برگ بهشت را، كه بدي ها را مي پوشاند، همان تقواي اخلاقي دانست ؟ مگر در قرآن نيامده است كه " لباس تقوا بهترين لباس هاست"

اعراف ۲۶ – يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ
اي فرزندان آدم، ما براي شما لباسي قرار داديم تا بدي هايتان را بپوشاند و لباسي براي زيبايي و آرايش و لباس تقوا ، كه اين بهترين است . اين از نشانه هاي خداست ، باشد تا يادآور شويد.

البته نميتوان ناديده گرفت كه در قرآن(بقره ۱۲۱)آمده است كه آدم و همسرش به محض چشيدن از شجره و آشكار شدن "سوآه" شان ، اقدام به پوشاندن خود با برگ هاي بهشت كردند(۱) . اگر معناي "سوآه " را شرمگاه يعني اندام جنسي بگيريم، اين برداشت با آياتيكه تصريح مي كند آنها در بهشت پوشيده بودند، و سعي ابليس در برهنه ساختن آنها بود، تناقض پيدا مي كند . مگر آنكه بگوييم آشكار شدن اندام هاي جنسي يكي از موارد و مصاديق "سوآه" است و از آنجاكه غريزه جنسي قوي ترين و محسوس ترين غرايز است ،احساس شرم و گناه از خطاي در آن آشكارتر و قابل فهم تر بوده است.

هيچ حيواني اندام جنسي خود را نمي پوشاند، در عالم حيوانات كه تحت فرمان غريزه هدايت شده الهي هستند، خطا و خيانت و گناهي واقع نمي شود . احساس "شرم" و "گناه" آن گاه آغاز شد كه اختيار و انتخاب بر آدم و همسرش (نوع آدمي) عرضه گرديد.

اتفاقا در تورات نيز خوردن از ميوه ممنوعه رمز آگاهي از ارزش هاي نيك و بد شمرده شده است. نگاه كنيد به : ( سفر پيدايش، فصل۳ بند ۴)

...خدا خوب مي داند زماني كه از ميوه آن درخت بخوريد چشمان شما باز مي شود و مانند خدا مي شويد و مي توانيد خوب را از بدتشخيص دهيد ( همچنين در بند ۲۰).

نكته فوق براي فهم مسئله است وگرنه در هيچ آيه قرآن ، در ارتباط با داستان آدم، مطلقا ذكري از كلمه "عورات"، كه مفسرين بجاي كلمه "سوآه" به كار برده اند، نشده است و معلوم نيست اين قضيه خيالي از كجا وارد ذهنيت مسلمانان شده است! چه بسا اين برداشت را هم مفسرين از تورات گرفته باشند كه در آن آمده است :

"( پس از خوردن از درخت) آنگاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگي خود آگاه شدند ، پس با برگ درخت انجير پوششي براي خود درست كردند".

در قرآن همه جا از آشكار شدن "سوآه" ياد كرده است . سوآه كه از كلمه سوء (بدي) مشتق مي شود، به چيزي گفته مي شود كه ظاهر شدنش شرم آور باشد . گويا به اين خاطر ، شارحين اين قصه سراغ اندام هاي جنسي رفته اند كه شرم آور بودن آشكار شدنشان بديهي تر است !؟

معناي دقيق كلمه "سوآه" را ، كه پنج بار در قرآن و تماما در داستان آدم بكار رفته است ، در داستان اختلاف دو فرزند آدم ، كه تجربه پدر را تكرار كردند، به روشن ترين وجه مي توان دريافت .

وقتي يكي از آن دو(قابيل) برادر خود(هابيل) را به قتل رساند، جنازه مقتول آشكاركننده جنايت و عداوت ناشي از حسادت در نفس قاتل گرديد. او كه نمي دانست با مدرك جنايت چه كند، با مشاهده كلاغي كه چيزي را در خاك مخفي مي كرد، جنازه برادر را در خاك پنهان نمود ! وصف جنازه مقتول در قرآن، با همان كلمه "سوآه"، مي تواند راهنمايي باشد براي تبيين اين كلمه؛ وقتي جسم عزيزترين وابستگان هم بايد به سرعت در خاك پوشيده شود، وگرنه بوي منزجر كننده اش همگان را فراري مي دهد، فساد اخلاقي انسان و عصيان پروردگار بيشتر آشكار كننده زشتي هاي نفس مي گردد. اگر مفارقت روح حياتي از جسم انزجار مي آورد، مفارقت روح خدايي از آن چه مي كند؟

مائده ۳۱-فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ
پس نفس او كشتن برادر را در نظرش نيكو جلوه داد ! پس او را كشت و از زيانكاران شد ،پس خدا كلاغي را برانگيخت كه در زمين كند و كاو مي كرد تا به او بنماياند چگونه جنازه(سوآه) برادرش را بپوشاند . گفت واي بر من كه نتوانستم مثل اين كلاغ جنازه برادر خود را بپوشانم . و چنين شد كه پشيمان گرديد.

 

۶-هبوط ، سرآغاز دشمني ها

در هر سه سوره بلندي كه به ماجراي هبوط آدم و آدميان پرداخته است ، به مسئله عداوت بعضي ازانسان ها نسبت به بعضي ديگر پس از هبوط از موقعيت بهشتي اشاره كرده است

بقره ۳۸ و اعراف ۲۵- قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ...
طه۱۲۳- قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ....

به راستي چه ارتباطي ميان هبوط از بهشت و پديدار شدن دشمني ها موجود است؟

به نظر مي رسد رمز مسئله در همان موضوع" اختيار" و امكان گرايش به تحريكات ابليس در دو راهي رحمان يا شيطان نهفته باشد . در عالم حيواني ، هر چند جنگ و كشتار وجود دارد، اما همه اين تحركات ناشي از تنازع بقاء و اصل انتخاب اصلح است، كه به فرمان غرايز و ژن هاي هدايت شده عمل كرده و كوچك ترين عداوت و عنادي در آن نقش ندارد. اما در عالم انسان ها، وسوسه هاي شيطاني زمينه هاي بالقوه حرص و حسد ، بخل و كينه و عصبيت و عناد را به فعليت و ظهور و بروز مي رساند و آتش ها به پا مي كند . اين همان شجره اي است كه آدم با اولين عصيان در برابر خدا ، با فريب شيطان آثار آنرا چشيد (فاكلامنها) و فرزندان او اين شجره را آبياري كردندو همچنان مي كنند.

 

۷-مفهوم ظلم به نفس

هنگام اسكان آدم و همسرش در بهشت ، خداوند هشدار داده بود كه در اين محيط از هر آنچه مي خواهيد بخوريد، فقط به اين شجره نزديك نشويد كه از ظالمان خواهيد شد !

درك عمومي از مفهوم ظلم ، ستم كردن به ديگران است . البته اين درك درستي است، ولي كامل و جامع نيست . ستم به ديگران يكي از موارد ظلم است ، ظلم در برابر خالق و در برابر "خود" نيز از انواع ديگر آنند. به طور كلي هر آنچه در جايگاه طبيعي و درست خود نباشد، ظلم است . نسبت به خلق ، خدا و يا خود! چه بسا اين سه حالت ، نگاه از سه زاويه به ظلم است وگرنه نفس ظلم واحد است و ظلم در واقع ستم به خود است.

هبوط آدم از بهشت و دشمني و ددمنشي نسل هاي پس از آدم نشان داد كه چگونه ديو ظلم با شكستن حرمت شجره ، از شيشه طلسم جادويي خود خارج شده و جهان را به آتش كشيد.

 

۸- اجتباي آدم

در سوره هاي سه گانه فوق الذكر، از اجتباي آدم و پذيرش توبه او، كه نتيجه ندامت و اعتراف به گناه و دريافت كلماتي ربوبي است ، ياد كرده است:

طه ۱۲۲- ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى
سپس پروردگارش (نيروهاي متفرقه) او را سامان داد، آنگاه بر او عنايت كرد و هدايتش نمود.

بقره ۳۷- فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
پس آدم حقايقي را از پروردگارش دريافت كرد . پس بر او عنايت كرد ،چرا كه او توبه پذير مهربان است.

اعراف ۲۶- قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
آن دو گفتند، پروردگارا، ما به خود ستم كرديم. اگر ما را نبخشي و بر ما رحم نكني، البته از زيانكاران خواهيم شد.

و سر انجام اين تلاشها به اصلاح و خود سازي آدم انجاميد و او را اولين برگزيده خدا كرد.

إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ



(۱)- منظور از اسراييليات، نقليات و گزاره هاي است كه از طريق يهوديان مسلمان شده در ساليان نخستين توسعه اسلام به تدريج وارد تفاسير و كتاب هاي تاريخي و اخلاقي مسلمانان شده است. در واقع آنها با مسلمان شدن، فرهنگ و آداب و اسطوره هاي خود را نيز وارد فرهنگ اسلامي كردند.

(۲)-مراجعه كنيد به تورات، سفر پيدايش، باب ۳ سقوط انسان.

(۳)- حوا ، به معناي زندگي ، از تورات اخذ شده است.

(۴)-خداوند گزينش آدم از ميان آدميان را همچون گزينش ساير پيامبران از ميان معاصران خود معرفي كرده است : نگاه كنيد به : آيه ۳۳ سوره آل عمران : ان اله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين.

(۵)- نگاه كنيد به آيه ۱۱۵ سوره طه : ما از گذشته با آدم عهدي كرديم ولي فراموش كرد و اراده اي از او نيافتيم ( لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما)

(۶)- سوره ابراهيم آيات ۲۴ و ۲۶ ( مثل كلمه الطيبه كشجره الطيبه..... و مثل كلمه الخبيثه كمثل الخبيثه )

(۷)- اسراء ۶۰

(۸)- صافات ۶۲ و ۶۴

(۹)- طه ۱۲۰

(۱۰)-نهج البلاغه خطبه قاصعه ۱۹۲/۲۰۷

(۱۱)-در آيه ۲۰ سوره اعراف هم از زبان ابليس تصريح شده است كه علت نهي خدا از شجره، ملك نشدن و جاودانه نبودن شما بوده است( قال ما نهيكما ربكما الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين)

(۱۲)- آيه ۲۱ سوره طه نيز عينا با مختصري تفاوت، همين اتفاق را بازگو مي كند.
 

`