`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

بَـد خدا شناسى
(بخش اوّل)

آفت دين‌دارى


" بد خداشناسي" ممکن است عنوان متداول و مصطلحي نباشد، اما به هر حال بياني است از نوعي خداشناسي متعارف ميان توده هائي از مردم که به آداب و رسوم ديني گذشتگان، هر چند شرک آميزو خرافي ، بيشتر پايبند هستند تا آنچه مستقيما در کتاب الهي و تعاليم توحيدي پيامبران آمده است.

اين اصطلاح " من درآوردي" و ابتکار نويسنده نيست ، عنواني قرآني است که بارها تکرار شده است ؛ خداوند "منافقين و مشرکين " را "الظّانينَ باِلهِ ظَنّ السوء" ( بد گمانان به خدا) ناميده است (فتح ۷). يعني کسانيکه ديدگاه درستي نسبت به خدا ندارند و او را بد شناخته اند !

قرآن در باره برخي از شکست خوردگان نبرد " احد" که روحيه خود را باخته و از موضع خود بيني و عافيت طلبي تصورات باطلي در باره خدا و حقانيت راهشان ميکردند ، همين اصطلاح " بد خدا شناسي را به کار برده است :

آل عمران ۱۵۴ ــ .... و گروهي ديگر ، تنها در فکر خويش بودند و به شيوه ( دوران) جاهليت گمانهاي بدي نسبت به خدا داشتند ؛ مي گفتند : آيا ( اختيار) کار به دست ماست ( تا خود را از معرکه خلاص کنيم ) ؟! بگو : سر رشته تمام امور به دست خداست ...
... وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ....

حضرت علي نيز سه خصلت را ناشي از بدخداشناسي شمرده اند : ترس ، حرص و حسد . کسي که ازبندگان خدا مي ترسد و از اجراي وظيفه شانه خالي ميکند ، قدرت خدا را نشناخته است، کسي که حرص مي ورزد نيز رازق بودن خدا را درک نکرده و بالاخره کسي که حسادت مي کند ، بد خواه و بدبين بندگان اوست ، نه مهرش را آموخته و نه فضلش را شناخته است .

اِنّ الْجُبنَ وَالْحِرصَ والحَسََدَ غَرائِزٌ شَتّي يجْمَعُها سُوءُ الظَََنِّ باِلهِ

بد خداشناسي فضيلتي بر خدانشناسي ندارد ! همانطور که آدرس عوضي گرفتن يا مسير عوضي رفتن با آدرس نداشتن تفاوتي نميکند ، و به پزشک جعلي مراجعه کردن و نسخه عوضي گرفتن با دکتر نرفتن فرقي نميکند . چه بسا آدرس نداشتن و نزد طبيب نرفتن ، شخص را به چاره جوئي و انديشه وادارد و سرانجام پس از سرگرداني ها به مقصد و به سلامت برساند، اما کسيکه آدرس يا نسخه عوضي گرفته ، به اتکاء اطمينان کاذبش تفکر و تلاشي هم نميکند.

بد خداشناسي پديده تازه اي نيست ؛ به درازاي تاريخ سابقه دارد . به نقل قرآن از قصص انبياء ، هيچ پيامبري براي اثبات وجود خدا ، يعني " خداشناسي" نيامده است ، بلکه تماما براي تبليغ " توحيد" يعني تک خدائي و تقواي از شرک و انحراف ، يعني مبارزه با " بد خداشناسي" و تصفيه و پالايش تعليمات به شرک و اوهام آلوده شده پيامبر پيشين آمده بودند.

نهضت هاي اصلاحي در ميان پيروان پيامبران نيز در راستاي همان نهضت نبوت است ، که سلسله وار در تاريخ استمرار داشته است . اگر در مسيحيت امثال لوتر و کالوين نهضت پروتستانتيزم را به پا کردند ، در تاريخ اسلام پس از نهضت کربلا ، جريان اصلاح گري تا به زمان ما ادامه داشته است و در صده گذشته ظهور سيد جمال الدين اسدآبادي ، عبدو ، کواکبي و امثال آنها را در جهان اسلام شاهد بوده و در ايران نيز مصلحان ممتازي داشته ايم.
 

آثار و علائم بيمارى

بد خداشناسي بيماري مهلکي است همچون بيماري هاي جسم و جان ، و آثار و عوارضي دارد که با تشخيص باليني و آزمايشات متناسب قابل شناسائي و درمان ميباشد . نشانه هاي هر مرضي در اندام و اعضاء و جوارح ما آشکار ميشود ، نشانه هاي بد خدا شناسي را در روح و روان خود چگونه شناسائي کنيم؟

کافي است به خود بنگريم و ميزان انگيزه و عشق و علاقه خود به موضوعات مادي و معنوي و صرف وقت و همت و هزينه اي که براي هر قسمت ميکنيم مورد مقايسه قرار دهيم . البته ذوق و سليقه واستعداد و امکانات ما يکسان نيست ، بنابراين ارزيابي ها ميتواند کاملا متفاوت باشد، اما به هر حال مواردي از مثال هاي زير ممکن است در باره ما صدق کند:

  • اگر اهل تفريح و سرگرمي و محفل و موسيقي باشيم ، به هر قيمتي شده بليط کنسرت را از مدتها قبل تهيه و سعي ميکنيم حتما صندلي رديف جلو را رزرو کنيم ، اما در مجالس مذهبي معمولا در رديف آخر مي نشينيم تا اگر حوصله مان سررفت ، سريع‌تر خارج شويم!

  • اگر اهل سينما و تاتر باشيم ، دو ساعت فيلم و نمايش را با نشاط مي گذرانيم ، ولي بعد از پنج دقيقه نماز به خميازه مي افتيم !

  • اگر اهل ورزش باشيم ، ساعت ها با هيجان کامل به تماشاي مسابقات مي نشينيم و روزها مسابقات جهاني در رشته هاي مختلف را تعقيب ميکنيم ، اما انگيزه اي به مشارکت در مسابقات اخلاقي در خدمت به محرومان نداريم !

  • اگر روزها رمان هاي چند جلدي را براحتي ميخوانيم ، ولي روزي يک صفحه کتاب ديني خواندن را مشکل مي بينيم !

  • اگر ساعت ها گپ زدن در مهماني ها و محافل انس ، با مدتهاي طولاني خداحافظي دم در! هنوز ما را خسته نميکند اما براي شرکت در مجالسي که براي امور عام المنفعه تشکيل ميشود ، هميشه گرفتاري و کمبود وقت پيدا ميکنيم!

  • اگر در کنار يارهستيم ، زمان مثل برق ميگذرد . اما در راز و نياز با خدا گوئي زمان متوقف است و دقيقه اش ساعتي سنگيني ميکند !

  • اگر براي احراز پست و مقام در موقعيت هائي که نان و نام دارد سخت رقابت ميکنيم ، اما از پذيرش مسئوليت در مؤسسات مردي غير انتفاعي و مشارکت در مخارج آن شانه خالي ميکنيم !

  • اگر ذوق خريد داريم و براي کالاهاي تزئيني و تفنني هزاران خرج ميکنيم ، اما پرداخت حق عضويت هاي عقب افتاده در موسسات ديني و ملي براي ما سنگين است !

  • اگر براي امور مادي و دنيائي خود برنامه ريزي و از هفته ها قبل قرارهاي خود را تنظيم ميکنيم ، اما براي خودسازيهاي معنوي طرح و برنامه اي تهيه نميکنيم !

  • اگر اهل محافظه کاري و پرواي از خطر هستيم و از هر ناشناخته اي احتراز ميکنيم ، اما مآل انديش و آخرت بين نيستيم و از عواقب اعمالمان بيم و هراس نداريم !

  • اگر براي خانه هاي موقت دنيائي تلاش و تکاپو ميکنيم ، اما براي خانه جاويد خود تدارکي نمي بينيم !

  • اگر خود را از شر هر خطري محافظت ميکنيم ، اما از بيم دامنگير شدن نتايج اعمالمان و ظلم و ستمي که به خود يا به ديگران کرده ايم هيچ پروائي نميکنيم !

  • اگر روزهائي که دير از خواب بيدار ميشويم و عجله داريم زودتر سر کار برويم ، اولين کاري که ازبرنامه روزانه حذف ميکنيم نيايش و يك صفحه قرآن است، نه مثلا ورزش يا صبحانه و ...!

همه اين ها حکايت از بروز علائم و نشانه هائي از بيماري در اندام ايماني ما ميکند.
 

خدا را " انسان وار" ديدن!

اين بيت معروف از مثنوي مولوي را به ياد داريد که:

هرکسي از ظن خود شد يار من   از درون من نجست اسرار من

وقتي ما انسانها که همنوع و همطراز هستيم ، يکديگر را درست نميشناسيم و بر حسب ظن و گمان در باره ديگري داوري و با آنها دوستي ميکنيم ، بديهي است در باره خدائي که به تعبير قرآن : اول و آخر و ظاهر و باطن است ، چگونه مي‌انديشيم و اگر خدا اسماء خودش را معرفي نکرده بود چه تصور غريبي ،همچون خدايان اساطيري يونان باستان ، همان مهد فلسفه و حکمت داشتيم !!

ميتوان تصور کرد اگرمورچگان هم مي خواستند تصوري از خدا داشته باشند ، شايد او را مورچه بزرگتري با شاخک هائي بس نيرومندتر مي پنداشتند!

ديد ما نسبت به خدا بر حسب جهان بيني و زاويه نگرشمان تفاوت ميکند . وقتي تصورمان از او " انسان وار" باشد، همچون شاگرد مدرسه اي ميشويم که معلم را از زاويه تمايلات خود مي بيند ؛ اگرتکليف بدهد و سخت گير باشد، جلاد ميشود و اگر به حال خود رهايش سازد فرشته رحمت ميگردد !

ميتوان مثالهاي زيادي از مقايسه انتظارات ما با نظامات خدائي مطرح کرد:

  • توده هاي مردم همواره سعي ميکنند با نزديک شدن به مراکز قدرت ، براي خود تکيه گاهي در زندگي دست و پا کنند و در جوامعي که قانون در آنها غائب است ! عوامل و آشناياني در دستگاههاي سياسي ، اطلاعاتي ، نظامي و ... به عنوان پارتي داشته باشند تا زير چتر حمايتي آنان ازگزند ديگران مصون باشند .. نظامات حکومتي نيز در طول تاريخ همواره از اين نيازسوء استفاده کرده و پايه هاي قدرت خود را بر دوش چنين وابستگاني قرار داده اند . مؤمنين نيز با چنين "قياس بشري" توقع دارند حالا که به ابر قدرت جهان هستي تکيه و توسل کرده اند ، بايد آسيب ناپذير باشند ! اگر نه براي خود، حداقل انتظار دارند خداوند رسولانش را به جبران زحمات آنها در برابر دشمنانشان حمايت کرده و مانع هر آسيبي به آنها شده باشد .اما قضيه را بر عکس مي بينند ! مصيبت ها و مشکلات عمدتا بر آنها فرود مي آيد و ابتلاء و امتحانشان از همه بيشتر است !؟
     

  • ارتباطات سببي و نسبي در پارتي بازي هاي دنيائي کاملا کارساز است و حمايت قدرتمندان از حاميانشان معمولا شامل خانواده آنان نيز ميشود ، اما در قرآن آمده است که همسران دو پيامبر بزرگ خدا ؛ نوح و لوط جهنمي شدند (سوره تحريم ۱۰) و حتي پسر نوح در دريا غرق شد و وساطت پيامبر هم کارگر نگرديد ! ... و بر عکس ، همسر فرعون مؤمني ممتازو ساکن بهشت شد و پسر بت تراش بابل ، بت شکن بزرگ تاريخ گرديد !!
     

  • ميگويند : "احترام امام زاده را متولي بايد نگه دارد !" انتظار ما اين است که خداوند بايد يکسره از پيامبرانش تعريف و تجليل کرده باشد ، اما مي بينيم در مواردي صريحاً انتقاداتي بر آنها کرده است! و اصلا لحن قرآن در باره آنها بيش از تعظيم و تشريف ، حالت تربيت ، تعليم و در مواردي ، تهديد و توبيخ دارد !
     

  • انتظار ما اين است که خدا موفقيت پيامبرانش را در دنيا تضمين و دشمنانش را تار و مار کرده باشد ، چرا که او قوي و قدير مطلق است ، اما ميدانيم بسياري از آنها شکست خوردند ، حداقل در کوتاه مدت و از نظر معيارهاي دنيائي به پيروزي نرسيدند ! پيامبر اسلام نيز هرگز مطمئن نبود سرانجام به پيروزي ميرسد ، قرآن اين هشدار الهي را بارها بيان کرده است که : تو ممکن است تحقق برخي از وعده هاي ما را ببيني يا قبل از آن از دنيا بروي ! (يونس ۴۶، رعد ۴۰، غافر ۷۷ و ...). اما ما براي پيروزي ورزشکارانمان در ميادين بين المللي متوسل به بزرگان مذهب ميشويم که مثلا گل بيشتري بزنيم و يا وزنه سنگين تري بلند کنيم و فکر نميکنيم با شکست ها بايد چه کنيم که بحساب ناتواني آن بزرگان گذاشته نشود !؟
     

  • در طول تاريخ ، سفرا و نمايندگان سياسي پادشاهان که به عنوان پيک و پيام آور نزد حکمرانان ساير نواحي ميرفتند ، از مصونيت متقابل برخوردار بودند و اگر مورد تعرض و قتل قرار ميگرفتند ، لشکر کشي هاي انتقامي ميکردند ، اما با تکذيب ، تمسخر ، توهين و تحقير رسولان و حتي قتلشان توسط ظالمان ، خداوند حليم تعجيلي در طرد و تعذيب دشمنان نکرده است ! ... تاريخ خونبار کربلا و قتل عام اصحاب امام حسين و اسارت اهل بيتش را که از ياد نبرده ايد !؟
     

  • ما ممکن است انتظار داشته باشيم پيامبر اسلام مدافع مطلق مستضعفان ودشمن آشتي ناپذير سرمايه داران بوده باشد ، اما تاريخ گواهي ميدهد در کنار محروماني همچون بلال و سميه و ياسر و ... برخي از اشراف قريش هم به او پيوستند و اصلا همسر پيامبر خديجه، ثروتمندي با سرمايه در گردش بود ! .. و داشتن و نداشتن براي پيامبرفرع بر حق و باطل بود.
     

  • ما انتظار داريم همينکه نمازي خوانديم و روزه اي گرفتيم يا زيارتي رفتيم ، خدا حوائجمان را برآورده کند و در زندگي دردسري نبينيم ! و در جهت مقابل نيز ، براي خدانشناسان و بي دين ها هزار جور درد بي درمان انتظار داريم ، اما مي‌بينيم حساب هايمان وارونه از آب درآمده و ابتلاها از زمين و آسمان بر مؤمنين مي بارد !
     

  • بيشتر ما " احساس مدار" و عاطفه محور هستيم ،مصلحت بلند مدت را فراموش ميکنيم و به احساسات مي چسبيم ! قرآن ميگويد زناکاري را (که در ملاء عام مقابل چهارنفر عادل زنا کرده و قبح فحشا را با تجاوز به حقوق خانواده ها برده) صد ضربه تازيانه بزنيد و در اجراي قانون خدا گرفتار "رأفت" نشويد (سوره نور آيه ۲) ،اما خيلي ها دلشان ميسوزد و بر آثار بلند مدت گسترش چنين مفاسدي ، که همچون سرايت عضو چرکين به بدن ، کل اندام را نابود ميکند ، چشم مي‌پوشند .
     

  • ما مي پرسيم منطق عذاب جاويد چيست و چرا براي گناهان محدود در يک عمر بايد نامحدود عذاب کشيد؟ اما نمي‌پرسيم چرا يک لحظه بي احتياطي در رانندگي ، جان يا جان هائي را براي ابد خاموش ميکند ! و يکبار شکست در امتحان فرصت ورود به دانشگاه را براي هميشه سلب ميکند؟
     

  • مي پرسيم اين چه خداي عادلي است که براي همه به تساوي استعداد و امکانات و سلامتي و سعادت قرار نداده است؟ اما فراموش ميکنيم بيشتر اين تبعيض ها و تجاوزات و فقر و محروميت ها ناشي از عملکرد خودمان و ظلم و ستمي است که بر يکديگر روا ميداريم . حکمت تنوع ها و تفاوت تعادل با تساوي را نيز نميشناسيم ويک لحظه نمي انديشيم که اگر همچون محصولات صنعتي يکسان بوديم و "اختيار"ي خدا نداده بود، چه دنيائي داشتيم!

دهها مورد مشابه مثال هاي فوق را ميتوان مطرح کرد ، که پاسخ آن را با تغيير زاويه جهان بيني و خدا شناسي، ازکلام مستقم خداوند در کتابش ميتوان دريافت . مشروط بر آنکه از اسارت زمان و مکان در عمر موقت دنيائي و منافع محدود و موقت آن آزاد شويم و با آگاهي ازابعاد " اختيار"، ابتلا و امتحان را ابزار ارتقاء و رشد و کمال بدانيم.


 

`