`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

بَـد خدا شناسى
(بخش پنجم)

خوش خيالى هاى دينى !؟


"خوش خيالي" ، يعني دلخوش کردن به اميد و آرزوهائي که درذهن خود مي پرورانيم ، در حالي که معلوم نيست تا چه حد با واقعيات بيروني انطباق داشته باشد . آدمي عادت دارد آينده را آنطور که دوست دارد و تمايلاتش ايجاب مي کند ببيند . البته ممکن است ادعا شود خوش بيني هميشه روحيه و انرژي مثبت مي دهد ، اما طرف ديگر قضيه را هم بايد ديد که اگر به اتکاء خوش خيالي مواجه با شکست شديم ، چگونه با ياس و نوميدي مقابله کنيم؟

به هر حال خوش خيالي و در ابر اوهام پرواز کردن ، نوعي زندگي دور از واقعيات و غفلت از نتايج طبيعي اعمال است که اگر در مواردي مثبت واقع شود ، مسلما در بلند مدت و در مجموع خسران آوراست.

بدتر از خوش خيالي هاي دنيائي در امور مادي ، خوش خيالي هاي ديني در امور معنوي مرتبط با خدا و آخرت است که عوارض و آثار عاقبت سوزي دارد .

اين خوش خيالي ها که تنگ نظري و تعصبات ديني را پديد مي آورد ، ريشه در ذهنيات "خود محورانه" وباورهاي تلقين شده تاريخي ندبت به برتري هاي قومي و نژادي دارد.

واژه اي که قرآن براي چنين حالتي استفاده کرده ،" اماني" (جمع امنيه) است . يعني تمايلات و آرزوهائي که يک شخص يا يک ملت براي خود تصور مي کند و انتظار دارد. درريشه و اصل اين کلمه مفهوم " تقدير و اندازه گيري" نهفته است . آرزوها را " اماني" مي گويند چون به تدريج در ذهن آدمي طراحي ، تصور و تقدير( قدر و اندازه )مي گيرد. نطفه را نيز "مني" ميگويند که ازقدر و اندازه هاي حيرت آوري در ژن ها و کروموزوم هاي خود برخوردار است . همچنين مرگ را که سرآمد معين و حساب شده عمر است " منون" مي نامند .

منظور از اين توضيحات ، بيان اين مطلب است که " اماني" هر ملت يا پيروان هر ديني ، مجموعه اي از ذهنيات ، تصورات و تبليغاتي است که در طول ساليان دراز ، همچون رسوبات دريا يا زنگار فلزات ، شکل فرهنگي گرفته و با تمايلات و محاسبات خود محورانه بشري " قدر و اندازه" ايدئولوژيک !!مي يابد .

همچون برتري و اصالت طبقه کارگر در مکتب مارکسيسم ، که متکي و مبتني بر فلسفه ماترياليسم ديالکتيک و نظريات و تئوري هاي مارکس ، انگلس ، لنين و غيره بود، يا برتري نژاد ژرمن و ....در نازيسم هيتلر و فاشيسم موسوليني .

"اماني" مارکسيست ها و باور حساب شده و قطعي آنها " حاکميت طبقه کارگر" بود و "اماني" بيشترمتوليان مذاهب و پيروان نا آگاه آنان ، سلطه بر سايرين و تحميل باور خود برديگران بوده و هست !!

مگر غير از اين است که اکثريت دينداران نا آگاه ، همه بندگان خدا را جهنمي و فقط هم باوران خود را نجات يافته مي شمارند؟

اين ادعاي امروز مسيحيان متعصب نيست که فقط عشق عيسي مسيح را تنها نجات بخش مي شمارند ، اين سخنان ريشه در "اماني" هاي تاريخي آنان دارد:

بقره ۱۱۱ ــ وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
 
و گفتند هرگز کسي داخل بهشت نمي شود مگر آنکه يهودي يا نصراني باشد!؟ اين( ادعا و آرزو) "اماني" آنهاست .بگو اگر راست مي گوئيد دلائل خود را عرضه کنيد.
آري هرکس روي خويش بر خدا تسليم کند (هدف خدائي نه خودخواهانه داشته باشد ) در حاليکه اهل احسان (نيکوئي بر مردم ) نيز باشد ، البته پاداش آنان (نه مدعيان برتري) نزد پروردگارشان محفوظ است و هيچگونه ترس و اندوهي نخواهند داشت.

بارها در قرآن تکرار شده است که : از مسلمانان ، يهوديان ، نصارا ، صابئين و اصولا هر کس به خدا و آخرت ايمان داشته و کار شايسته اي بکند ، هيچ ترس و اندوهي بر او نخواهد بود ( از جمله ؛ بقره ۶۲ و مائده ۶۹)

قرآن بارها تاکيد کرده است اصل و اساس و عامل نجات و رستگاري در آخرت ايمان و عمل است و تعلق به هيچ جامعه ديني شرط نجات نيست و هر کس بدي کند جزايش را مي‌بيند:

نساء ۱۲۳- لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَـئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا

نه به " اماني"( خوش خيالي هاي) شماست و نه به اماني اهل کتاب ! هر کس کار زشتي مرتکب شود جزايش را مي بيند و براي خود جز خدا دوست و ياوري نمي‌يابد (بدکاران نميتوانند به سبک مشرکين شفيعي غير خدا پيداکنند).هرکس از کارهاي شايسته انجام دهد ، اعم از مرد و زن ، مشروط بر آنکه انگيزه ايماني داشته باشد ، چنين اشخاصي داخل بهشت مي شوند و کوچکترين حقي از آنان پايمال نمي گردد.

در "اماني" اهل کتاب ، بهشت در انحصار خودشان بود . آيا ما مسلمانان شيعه و سني يکديگر را اهل نجات ميدانيم ، يا فقط خود را " فرقه ناجيه مي شماريم !؟ يک گروه منکران ولايت را نجس و دوزخي مي شمارد! و طرف مقابل ، آنها را مشرک و رافضي (خارج شده از دين) مي داند! کاش همين دو جناح بود ؛ جنگ هفتاد و دوملت ، ما را هزار فرقه کرده است!

در درون اين تقسيمات نيزمگر کم تفرقه و تشتت موجود است ؟ مگر در اسلام صنف وطبقه ممتازي وجود دارد که اگر کسي ولايت طبقه يا روحاني خاصي را قبول نداشت، شعار " مرگ خواهي" نثارش کنيم !؟

مگر همين "صغير وسفيه" !! شمردن مردم و خود را در مقام ولي امر و سرپرست قرار دادن ، از مصاديق بارز" اماني" ، که منعکس کننده تمايلات سرکوب شده تاريخي در برخي از افراد اين طبقه است، نمي باشد؟

اگر در " اماني" عوامِ ِمسيحيان ، عشق عيسي مسيح دستگيره نجات و شرط شفاعت است ، مگر عوام الناس ما اهل دخيل بستن وقفل آويزان کردن و نامه حاجت در چاه انداختن و انواع و اقسام اين توسلات و تشفعات ضد قرآني نيستند ؟ توسل و شفاعت با معناي توحيدي قرآني آن البته جاي خود دارد ، اما آنچه در ميان عوام رايج است ، اغلب نه خداخواهي و پيروي از پيامبر وامامان ، بلکه حاجت خواهي هاي نازل مادي است . اگر کسي هم با اين " اماني" که ريشه در عمق جانشان دوانده مخالفت کند ، گوئي دستگيره نجات و درمان دردهاي دنيا و آخرت را از آنها گرفته باشد ، بلائي سرش مي آورند که در طول تاريخ بر سر موحدين عالم آمده است.
 

تقصير از کيست، عوام يا خواص ؟!

ما با فرافکني هاي فرهنگي ، عادت کرده ايم درهر طبقه اي که هستيم ، گناه جهالت ها ، گمراهي ها و شرک و شخصيت پرستي هاي خود را به گردن طبقه ديگر بيندازيم ، عوام الناس خود را مقلد و سرسپرده ملايان مي دانند و هر گناهي را به گردن آموزش هاي آنان مي اندازند و آنان نيز از عوام الناس شکايت دارند که اگر بر وفق مرادشان سخن نگويند ، سراغشان نمي آيند و سهم امام و خمس و زکات نميدهند!؟ ...به قول استاد مرتضي مطهري(ره): روحانيت ما عوام زده است!!

قرآن، هم عوام را به خاطر تبعيت بي چون و چرا از سنت‌هاي پدران پيشين (آباءالاولين)، سرسپردگي به متوليان مذهبي، مقلد بي‌چون و چرا بودن و بي‌خبري آنها از کتاب ديني‌شان به کرّات محکوم کرده، و هم رهبران ديني را از دين فروشي، پيروي از تمايلات توده‌ها، کتمان حقايقي از کتاب که باب طبع مردم نيست و براي آنها خرج و زحمت دارد، بيسوادي نسبت به اصل کتاب، افکار و نظريات فقهي خود را به جاي احکام الهي جازدن، و از اين قبيل امور، محکوم کرده است.

در قرآن تجربه تاريخي بني اسرائيل در طي مسير توحيد و افت و خيزهاي فراوان اين قوم به وفور در سوره هاي بلند قرآن تکرار شده است . نام حضرت موسي بيش از همه پيامبران ۹۶ بار در قرآن آمده است که از ابعاد مختلف پندآموز است ، از جمله در آيات متعددي از انحرافات علماي ديني آنان نمونه و مثال آورده است تا مسلمانان را در آينده چراغ راهي باشد . اين آيات بسيار هشدار دهنده و هدايت گر است . در اينجا فقط به نمونه اي اشاره مي کنيم که موضوع " اماني" را در ميان اين طبقه سراغ داده شده است:

 بقره ۷۸ تا ۸۱  ــ  وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ
فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ . وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ . بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

عده اي از آنان ( علماي يهود و نصارا) بي سواداني هستند که چيزي ازاصل کتاب ديني، جز يک سلسله آرزوهاي خوش خيالانه ( اماني) نمي دانند و فقط ظن و گمان مي برند ، پس واي بر کساني که با دست خودشان مطالبي را مي نويسند، سپس ادعا مي کنند اين ها از جانب خداست !! تا با دين فروشي و مردم فريبي ثروت و قدرتي به چنگ آورند . پس واي بر آنها به خاطرآنچه با دست هايشان نوشتند و واي بر آنها از آنچه در اِزاي آن به دست آوردند !؟
( از جمله) ادعا کردند ، ما را آتش قيامت جز چند روزي لمس نخواهد کرد ! بگو آيا بر اين ادعا عهد و پيماني نزد خدا داريد ، که مطمئنيد او به عهدش عمل ميکند، يا چيزي را که نمي دانيد به خدا نسبت مي دهيد ؟ ( چنين نيست) هر کس بدي کند به گونه اي که خطاهايش بر او احاطه يابد ، ملازم ابدي آتش خواهد بود.

تکيه بر انتظارات بشري و " اماني" هاي خوش خيالانه ديني ، در مثال هاي فوق خلاصه نمي شود ، سرنوشت ابدي جدي تر از آنست که با خود فريبي در سراب هاي زندگي وتبعيت از آنچه به شکل خرافات ورسوم رسوب گرفته مذهبي در آمده حاصل گردد. زندگي توحيدي نيازمند يک خانه تکاني اساسي از گرد و غبار چرک و شرک است تا عيد و نوروزي را نويد دهد.


 

``