`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

بَـد خدا شناسى
(بخش ششم)

نسبت دادن و نقش قائل شدن براى غير خدا


در بسياري از جوامع مذهبي ، حتي در پيشرفته ترين کشورهاي صنعتي دنيا ، به خصوص در ممالک مسيحي که سابقه معجزات و شفابخشي هاي حضرت مسيح در حافظه تاريخي آنان حک شده است ، هنوز هزاران نفر در تعطيلات آخر هفته راهي زيارتگاه ها ميشوند تا از روح عيسي مسيح ، مريم مقدس و ساير قديسين شفاي دردها و گشايش گره مشکلات خود را طلب نمايند . آنها با توسل به علامت "صليب" که نشانه اي از : پدر و پسر و روح القدس است، در واقع پلي به ساحل نجاتشان مي کشند .

درحالي که به نقل آشکار قرآن ازاعتراف حضرت مسيح در روز قيامت ، آن حضرت کوچک ترين اطلاعي از عملکرد امت خويش پس از رحلتش نداشته و بي خبر از دردها و دعاهاي آنها مي باشد:

مائده ۱۱۶ و ۱۱۷  ــ وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَـهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ
 
و به ياد آر آنگاه که ( روز رستاخيز) خدا گويد : اي عيسي فرزند مريم ، آيا تو به مردم گفتي که من و مادرم را به جاي خدا به اولوهيت ( تثليث) بگيريد ؟ عيسي گويد : سبحان اله ، مرا نسزد که آنچه سزاوار من نيست اظهار کنم ؛ اگر چنين سخني گفته بودم ، به تحقيق تو مي دانستي ؛ به آنچه در نهاد من است دانائي و من از آنچه در ذات توست بي خبرم ؛ که داناي رازهاي نهان فقط توئي.
من تنها آنچه را به آن مامورم کرده بودي ( پرستش خداي واحد) به آنها گفتم که : خداي صاحب اختيار من و خود را بندگي کنيد ؛ و تا وقتي که ميان آنها به سر مي بردم ( زنده بودم) مراقب و گواه آنان بودم (تا گرفتار شرک تثليث نشوند) و چون مرا بر گرفتي ( ميراندي) تو خود مراقبشان بودي ، و توئي که بر هر چيز گواهي.

جالب اين که در آيه ۱۰۹ اين سوره نيز اعتراف همه رسولان را بر بي اطلاعي از حوادث پس از رحلتشان براي مسلمانان به صراحت بيان کرده تا آنها را زنده جاويد تصور نکنند و حاجاتشان نزد آنان نبرند، سپس از آنجائيکه انتساب چنين کشف و کرامات وشفا بخشي ها و معجزاتي به حضرت عيسي، به دليل انجام آن " به اذن الهي" در زمان حياتش، بيشتر از ساير رسولان بوده است، آيات فوق را مطرح ساخته تا هرگونه شک و شبهه اي را از توسل به ارواح از دنيا رفتگان برطرف سازد.

ازميان ميليون ها نفري که همه ساله با کوله باري از حاجت و اميد براي توسل به ارواح پاکان و جلب شفاعت آنان به اماکن مقدسه مي روند، بي ترديد تعدادي شفا مي يابند. هر چند تعداد شفا يافتگان به آمار کل زائران بسيارنا چيز است، با اين حال مردمي که به طمع ثروتمند شدن به بليط هاي بخت آزمائي دل مي بندند و به تبليغات بيش از آمار عادت دارند، طبيعي است که از چنين شانسي براي شفاي خود يا عزيزانشان صرف‌نظر نکنند.

اصل قضيه به استناد تجربه و شواهد گزارش شده قابل انکار نيست ، اما مسئله بر سرچگونگي و مکانيسم اين شفاست . عده اي معتقدند همين که شخص با تمام وجود باور مي کند شفايش به دست کسي است که او را مي خواند ، آثار چنين تلقين مذهبي و تمرکز روحي ، چنان آثارشفابخشي را در روح و روان و جسم و جان او پديد مي آورد. اما اکثريت قريب به اتفاق زائران بدون آنکه نيازي به استدلال علمي يا استناد به کتاب ديني داشته باشند ، صرفا بر اساس تعاليم تاريخي پدران خود و فرهنگ غالب مذهبي ، اين عمل را به کسي که در آن زيارتگاه آرميده است نسبت مي دهند.

موضوع مقاله حاضر بررسي همين "نسبت دادن‌ها" و"نقش قائل شدن"هائي است که در همه جوامع مذهبي رواج دارد.

در سايه چنين باوري، هر آنچه وابسته به آن شخصيت باشد تقدس پيدا مي کند و وسيله اي براي توسل وتقرب مي‌گردد. بر خاک تربت سجده مي شود، غبار ضريح تبرک مي‌گردد، سنگ‌هاي مرمر، کاشي‌کاري‌ها، آينه کاري‌ها، گچ‌بري ها و گنبدهاي زرين زينت دلها مي گردد و دخيل بستن و دخالت دادن بندگان در امر باري تعالي رواج و رونق پيدا مي کند. به اين ترتيب خرافات اشاعه مي يابد و حاجات به جاي خداي حي و قيوم ، به بندگان از دنيا رفته عرضه مي‌گردد.

رعايت چنين آداب و تشريفاتي براي حاکمان صاحب قدرت وثروت البته قابل توجيه است ، چرا که هم آنها طالب و تشنه تملق و تعريف و تمجيد هستند و هم متملقان را فرصتي براي نزديک شدن به مراکز قدرت فراهم مي کند. اما شگفت که اين غلو و زياده روي ها در باره کساني انجام مي شود که خود پرچمدار توحيد و قهرمان مبارزه با شرک و شخصيت پرستي بوده وعمر پر برکتشان در اخلاص و بندگي خدا سپري شده است .

کاش از هر هزار نفري که براي "حاجت طلبي" در شفاي بيماري هاي جسمي به بارگاه آنان مي روند ، ده نفري نيز براي شفاي دردهاي ايماني با الهام از مجاهدات توحيدي آنان و اداي احترام و تقديم سلام و طلب مغفرت و رحمت به زيارت چنين مرداني مي رفتند ، همانها که ما را با کلام خدا و سنت پيامبرش آشنا کردند و راه و رسم مسلماني را آموختند.
 

سوابق تاريخى

نياز به موجودي فراتر از خود ، در بيم و اميدهاي زندگي ، و پناه بردن به آن در حوادث هولناک و ترس و طمع هاي دنيائي ، از دورترين ادوار تاريخي همواره همراه بني آدم بوده است . اين حس که در کنار حواس يا ابعاد ديگر روح انساني ، همچون حس قدرت و ثروت ، حس کنجکاوي علمي و شناخت و حس هنرهاي متنوع حضور و ظهور يافته است، ريشه در اعماق فطرت و نهاد آدمي داشته ، عشق وپرستش و نياز به رشد و تعالي را در پرتو موجودي برتر پديد آورده است.

روان شناسان و دانشمندان علوم انساني ، خداپرستي ، دينداري ، اخلاق و همه ارزش هاي معنوي انسان را از آثار اين بُعد شگفت انگيز روح انساني مي دانند و در زمينه انحراف و افراط و غليان اين حس تحقيقات گسترده اي انجام داده اند.

انسان هاي اوليه به دليل نا آگاهي نسبت به نيروهاي طبيعت ، حوادث ناگوار را به خشم خدايان و نيروهاي ناشناخته‌اي نسبت مي‌دادند و به سنگ و چوب و نشانه هاي ديگر پناه مي بردند . با توسعه و پيشرفت جوامع انساني، به تدريج ايده ها و عناصر ذهني جانشين بت هاي سنگي شد و خدايان فرضي و فرشتگان خيالي نقش آفرين تصور شدند؛ خداي جنگ، خداي صلح، الهه آب، خاک، آتش، عشق و غيره.

نگاه بشر در اين ادوار از نمادهاي نزديک ظاهري به پديده هاي پنهاني و دورتر تکامل يافت و ستاره و ماه و خورشيد مورد پرستش قرار گرفت.

ممکن است تصور شود دوران چند خدائي و مؤثر شناختن نيروهاي متعدد در جهان به سر آمده و انسان امروز، اگر به خدائي معتقد باشد ، لااقل او را "واحد" مي شناسد . صرفنظر از مسئله "تثليث" در مسيحيت و "ثنويت" (دوگانگي) در برخي مذاهب ، به نظر مي رسد همچنان موضوع "توحيد" محور منازعات دنياي امروزو مسئله اصلي انسان مدرن در هزاره سوم باشد.

درست است که از بتِ "ايسم ها" و " ايدئولوژي" هاي خود ساخته و تئوري هاي خيالي تا حدودي خلاص شده است، ولي قدرت هاي سياسي و اقتصادي جهاني را تعيين کننده سرنوشت جوامع شناختن، " انسان محوري"، "عقلانيت خود بنياد" و حقوق بشرِ بدون تکليف و تعهد را آرمان انسان متعالي تصور کردن، به نوع ديگري، هر چند پيچيده و پر ابهام تر، انحراف از توحيد است و نقش مستقل قائل شدن براي مخلوقات و نسبت دادن برخي تصورات و تاثيرات تعيين‌کننده براي آنهاست.

از آن جمله است سايه خدا دانستن و فره ايزدي شمردن شاهان، ولايت ويژه قائل شدن براي برخي متوليان ديني، تبعيض و تمايز طبقاتي و اصالت دادن به طبقه اي خاص ، کشف و کرامات و صفات غير بشري نسبت دادن به رهبران و امثال اين ادعاها که نشانه شرک و دور شدن از مباني توحيدي است.
 

بررسى قرآنى

نقطه مشترک همه اين انحرافات، ناديده گرفتن نيروي واحد و نسبت دادن توانمندي هاي تصور شده به خدايان متعدد (ارباب انواع) و قدرت هاي پراکنده بوده است. برحسب آنچه قرآن از امت‌هاي پيشين نقل کرده، اصلي‌ترين تلاش انبياء، "توحيد" يعني يکتائي نيروهاي مؤثردرجهان هستي و توصيه: "لا تعبدوا الا اله" (جز خداي يکتا به هيچ چيز تعبد و تسليم نداشته باشيد) بوده که در رسالت پيامبر خاتم در شعار: "قولوا لا اله الااله تفلحوا" (بگوئيد معبودي جز خداي يکتا نيست تا رستگار شويد) تبلور يافته است.

اصطلاحي که قرآن براي چنين انحرافاتي به کار برده است ،" تسميه" يعني اسم و عنوان و نقش مستقل و من درآوردي!! قائل شدن براي غير خداست . در زبان فارسي " اسم" را نام ترجمه مي کنند . يعني لفظي که بر چيزي گذاشته مي‌شود تا آنرا از ديگر اشياء متمايز سازد . اما در فرهنگ قرآن " اسم" مفهومي را که ما از"صفت" مراد ميکنيم دارد. "اسماء الهي" يعني صفات او ، نه الفاظ و علامت هاي بي محتوا و بي مسمي!

پس اسم قائل شدن (تسميه) بر چيزي، نسبت دادن صفات و قابليت هاي ويژه به آن است که در عالم واقع اصلا وجود ندارد!؟

نسبت دادن نقش هاي انحصاري آفريدگار به فرشتگان ، پيامبران ، پيشوايان ديني ، قديسين و زمام داران سياسي، همان طور که ذکر گرديد، پا به پاي تاريخ پيش آمده است که قرآن به نمونه هائي از آن به شرح زير اشاره مي کند:

۱ــ پيام يوسف به ياران زنداني

دو تن اززندانيان هم بند با حضرت يوسف، خواب عجيبي ديده بودند که با سابقه بصيرت و نيکوئي که از آن پيامبر پاک سراغ داشتند، خواهش کردند خوابشان را تاويل نمايد . يوسف که از هر فرصتي براي ارشاد زندانيان استفاده ميکرد ، اکنون که پاي احتياج ، دو بيگانه از حق را نزدش کشانده است ، همچون صيادي که در کمين دل هاي رميده است، از دو يار زنداني تقاضا مي کند لحظاتي به سخنانش گوش دل سپارند . آنگاه سخناني ايراد مي کند که هدف ما از طرح اين مبحث مي باشد:

 سوره يوسف آيه ۴۰  ــ  يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ

اي دوستان زنداني من، آيا ارباب هاي متفرق بهترند يا خداي يکتاي مسلط بر همه هستي؟ آنچه غير از خدا عبادت (سرسپردگي و اطاعت) مي‌کنيد، جز " اسمائي" که خودتان يا پدرانتان اين صفات را براي آنها قائل شده ايد نيستند . صفاتي که خدا هيچ دليلي براي اثبات آن قرار نداده است . ( بدانيد) حکم جز براي خدا نيست، فرمان داده است که جز به او سر تسليم و تعبد نسپاريد. اين است دين برپا دارنده، اما بيشتر مردم نميدانند.
 

۲ــ مجادله قوم عاد با هود ِ پيامبر

مخالفت قوم "عاد" نيز با حضرت " هود" دقيقا در ارتباط با مسئله توحيد ، يعني تنها او را موثر شناختن، و مجادله تعصب آميز قوم عاد ، اثبات نقش داشتن عوامل ديگر و مؤثر دانستن آنها بوده است:

قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
....أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ....

( منکران) گفتند : آيا آمده اي تا ما را به عبادت فقط يک خدا دعوت کني و(مي خواهي) آنچه را که پدرانمان مي پرستيدند رها سازيم!؟
( هود) گفت : .... آيا با من بر سر " اسمائي" که خودتان يا پدرانتان بر عواملي غير از خدا گذاشته و آنها را مؤثر در سرنوشت خود مي دانيد مجادله مي کنيد !؟ در حالي که خدا هيچ منطق و دليلي بر چنين ادعائي نازل نکرده است....

 معاصران پيامبر اسلام نيز با واسطه و شفيع و وسيله تقرب تصور کردن فرشتگان ، که آنها را دختران خدا مي دانستند ، بت هائي را به ياد و نام آنان بر پا ساخته و حوائج خود را از آنان طلب مي کردند !! از جمله سه بت اصلي : " لات" ، "عزي" و "مناه" ( بجاي : اله ، رب ، ملک) که بزرگ تر و معتبر تر ازبقيه بودند:

نجم آيات ۱۹ تا ۲۳ــ أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى ....
....إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى

آيا به (بت هاي) "لات" و "عزي" توجه کرده ايد (که چه بي اثرند)!؟ و سومي اش "منات"!؟ .... اين عناوين جز اسمائي بي مسما ( صفاتي خيالي) که خود يا پدرانتان بر معبودهاي دروغين نهاده ايد نيست و خدا چنين توانائي هائي به آنها نداده است؛ آنها فقط پيرو گمان و خواسته دلهاي خويش هستيد، در حاليکه (موجبات) هدايت از جانب پروردگارشان براي آنها آمده است.

 


 

``