عبـرتى از اوليـن بـرادركُشـى !!
اگر در مورد زمان و مكان زندگى و اسكان
انسانهاى اوليه نظرياتى ابراز شده و تئورىهائى عرضه گشته است، اما هيچكس
ازمناسبات رفتارى و اخلاقى آنان، به جز آنچه در اسطورههاى دينى آمده است،
اطلاع درستى در اختيار ندارد و هيچ سند تاريخى در اين موضوع موجود نيست.
براى كسانى كه اهل ايمان و باور دينى هستند، قرآن گزارشى از آزمون
ِ"اختيار" در خانواده "آدم"، به عنوان نخستين كانون جمعى، داده و از جمله
به اولين اختلاف منجر به قتل و برادركشى اشاره كرده است. گرچه گزارش يك
كتاب دينى براى مورخين و محققين علمى فاقد اعتبارو استناد مىباشد، اما
شناخت نوع برخورد به اين مسئله و تجزيه تحليل آن از بُعد انسان شناسانه
دينى، مىتواند زاويه نگاه قرآن به اين حادثه و پندهاى عبرت آموز آن را، به
خصوص براى ملت ما درارتباط با قربانيانى كه در جنبش سبز داده است، نشان
دهد.
اشاره به دو پسر آدم، ممكن است بيانگر دو شيوه رفتارى، دو راه زندگى، دو
جريان و جهانبيني در ميان بنىآدم باشد؛ آنهائى كه راه "حق" مىپويند و
آنهائى كه به راه "خود" مىروند.
آيات ۲۷ تا ۳۲ سوره مائده به ماجراى مشاجره و منازعه اين دو برادر و
عكسالعمل هريك اشاره دارد كه محورهاى آن را مىتوان فهرست وار مورد بررسى
قرار داد:
۱ـ اختلاف ميان دو فرزند آدم نه زمينه اقتصادى داشت
كه با تئورى ماركسيسم تطابق داشته باشد، و نه از عُقدههاى سركوب شده جنسى ناشى
مىشد كه بتوان آنرا با نظريات فرويد توجيه كرد!؛ بلكه خيلى ساده و سر راست، از
"حسادت" آغاز گرديد!!
۲- زمينه حسادت نه سياست و قدرت، نه مال و ثروت، نه رقابت درتصاحب همسر! بلكه نزديك
شدن به مبداء رحمت و خلقت بود، با انجام قربانى و خدمت، يعنى كارى دينى و مذهبى!!
قرآن داستان را از همين نقطه آغاز مىكند كه هر دو برادر قربانىاى به پيشگاه خدا
تقديم داشتند. كلمه "قرباني" از ريشه "قُرب"، به عملى گفته مىشود كه بنده را به
"خدا" نزديك كند. اما ارتباط ما با خدا كه مكانى نيست تا فاصلهمان را با او كاهش
دهيم!؛ مىگويند تنها با دور شدن از "خود" خواهىهاست كه به صفات "او" نزديك
مىشويم.
پيام مهم و شاه بيت كلام در همين جاست؛ البته هردو قربانى كردند، اما يكى به "شكل"
قربانى پرداخت و ديگرى به "محتواى" آن؛ اولى از آنچه "خود" نمىپسنديد و دور ريختنى
بود، به نيازمندان داد، و دومى، بهترين را در راه "خدا" به بندگان اوانفاق كرد. به
اين ترتيب اولى در اسارت "خود" و آداب و تشريفات قربانى باقى ماند و دومى "خود" را
آزاد كرد و به "خدا" نزديك شد. (معناى تقرب و قربانى)
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ
بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ
يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ ....
تجربه انتخابات گذشته و حوادث خونبار متعاقب آن، به
گونهاى غيرمستقيم، نوعى قربانى (به معناى لغوى: وسيله نزديكى) محسوب مىشود؛
نزديكى به قدرت سياسى (با معيارهاى متفاوتى كه حاكميت و ملت دارند).
مىتوان قربانى را در بستر جامعهٔ دينى با ادعاى انجام تكليفى الهى!! و نزديكى به
خدا تلقى كرد، يا نزديكى به مردم و جلب آراء آنها براى تحقق بخشيدن به آزادى،
امنيت، عدالت و حاكميت ملى (خدمت به بندگان خدا).
با اين پيش فرض مىتوان عملكرد هر دو طرف را با عملكرد دو فرزند آدم مقايسه كرد و
فهميد كدام طرف در جلب آراى مردم (وخالق مردم) موفقتر بودهاند و كدام حسادت
كردهاند، كدام در دايره قدرت و حاكميت مطلقه اسير ماندهاند و كدام به اسارت در
زندان و ايثار جان تسليم شدهاند!؟
۳- واكنش رفتارى اين دو برادر درمقابل نتيجه قربانى، بسيار مهم است و ظاهراً پيام
اصلى داستان در آن نهفته مىباشد. برادرى كه قربانىاش مؤثر واقع نشده بود، دومى را
تهديد به قتل مىكند! و او با ذكر اين كه پذيرش قربانى پيوند با پرواپيشگى (تقواى)
قربانى كننده (نه شكل قربانى) دارد، در واقع بر بىتقصيرى خود در اين ماجرا تأكيد
مىكند و به احترام به روابط برادرى و پرهيز از خشونت و مقابله به مثل مىگويد:
"اگر تو دست تجاوز و قتل به سوى من دراز كنى، من هرگز دست روى تو بلند نمىكنم. چرا
كه من از خداى رّب العالمين مىترسم"!
.... قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا
يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ
لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي
أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ
در اين مورد نيزمىتوان عملكرد هر دو طرف را با
عملكرد دو فرزند آدم مقايسه كرد و فهميد كدام طرف "قابيل وار" عمل كرده است و كدام
"هابيل وار" (نام دو پسر آدم)، كدام دست خود به قتل بيگناهان گشوده ، كدام رنگ سرخ
و كدام رنگ سبز را انتخاب كردهاند، كدام خط و نشان براى سركوب و زندان و اعدام
كشيده و كدام آشكارا اعلام كرده است جز مسالمت راه ديگرى نمىپويد؟
۴- تفاوت دو نوع جهان بينى و خداپرستى ازهمين نقطه آشكار مىگردد؛ هردو برادر
آدمهاى ديندارو اهل تقرب به خدا و تشريفات دينى بودند، اما يكى اسير احساسات و
غرائز بشرى در حرص و حسد و خشم و غضب بود و ديگرى، از آنجائى كه براى جهان و آدميان
ارباب و صاحب اختيارى مىشناخت، به خود اجازه نمىداد به آنچه به مالك هستى تعلق
دارد، يعنى جان ِ برادر، آسيبى برساند.
آيا مىتوان باور كرد حاكمانى كه مدّعى پيوستگى به ولايت خدا و رسول هستند و از
چنين موضعى فرمان سركوب و كشتار مىدهند، به اندازه "هابيل" درهزاران سال قبل، در
دوران غارنشينى شناختي از "مالك جان آدميان" داشته باشند!؟ هابيل از خشم پروردگار و
ولايت او مىترسيد، قابيليان بر قبله كدام ولايت نماز مىگذارند!؟
۵- هابيل مىخواست با كنترل نفس و پرهيز از واكنش انتقامى نسبت به برادر، بار گناه
از كفه ترازوى خويش را به كفه ظلم و زورگوئى قابيل منتقل كند و او را كه تصميم
برقتل داشت به جزا و جهنم اعمالش حواله دهد. آيا غير از اين است كه ايستادگى ملتها
بر مواضع برحق و مسالمتآميز خود سرانجام ظالمان را به سزاى اعمالشان خواهد رساند؟
إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ
فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ
۶- سرانجام عامل ِ"خود فريبى"، كشتن برادر!! را، كه
در روزگارى كه "روابط برادرى" نشانه نزديكترين روابط بود، براى قابيل قابل توجيه
كرد و با راضى كردن نفس خود دست به چنين جنايتى زد!
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ
فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ
آيا توجيهاتى كه از صدر تا ذيل حاكمان و مسئولان
نيروهاى نظامى و انتظامى و سپاه، حتي ائمه جمعه بخشنامهوار براى سركوبهاى خونين
مىكنند، از قبيل همين خودفريبىهاى توجيه كننده و تباه كننده دنيا و آخرتشان نيست؟
۷- قابيل پس از كشتن برادر سخت پشيمان مىشود و نمىداند با بدن آغشته به خون او كه
افشاءكنندهٔ جرم و سندى براى اين جنايت مىباشد چه كند!؟ و خدا كلاغى برمىانگيزد
تا با كندن زمين و پنهان كردن طعمه خويش به او نشان دهد چگونه جنازه برادر را درخاك
پنهان سازد. آنگاه مىفهمد كه حتى براى پنهان ساختن جنايت به اندازه كلاغ هم
توانائى ندارد!
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ
لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ
أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ
مِنَ النَّادِمِينَ
بدنهاى به خاك و خون غلطيده نِـداها و سهرابها و
دهها جوان سبز، به رغم تمام تدابير امنيتى، تعطيل خبرگذارىها، سانسور مطبوعات، از
كار انداختن موبايلها و فيلتر كردن سايتها و.... همه چيز را افشاء كرد و كلاغهاى
خبرچين زمانه!! پيام آنرا به سراسر جهان مخابره و تبديل به مهمترين اخبار جهان
كردند و مجسمهها از "ندا"ى ملت در ميادين جهان ساخته شد و پرچمهاى بلندى از "سبز"
برافراشته گرديد!!
۸- پس از اين "برادر كشى" ناجوانمردانه (به خاطر پيشگيرى از نظاير اين جنايت) بود،
كه خداوند بر بنىاسرائيل (به عنوان اولين جامعه بنا شده بر قانون شريعت در تاريخ)
چنين مقرر كرد كه:
"هركه ديگرى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، يا
تبهكارى در زمين كرده باشد، به قتل برساند، گوئى همهٔ مردم را كشته است! وهركه
سبب (نجات) زندگى كسى گردد، گوئى همه مردم را زندگى بخشيده است ...." (آيه ۳۲).
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ
نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ
النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا
تلفاتى كه ملت ايران درتصادفات جادههاى ناامن كشور
داده است، دهها برابر بيش از قربانيان جنبش سبزاست. آيا همدردى ملت با كشتهشدگان
و آسيبديدگان و اسراى اين وقايع و احساس مشتركى كه گويا يك ملت را تحقير كرده و
كشتهاند، ازهمين منطق پيروى نمىكند؟
۹- حكم "محاربه با خدا و رسول" و "مفسد فى الارض" كه حاكمان به عنوان چماقى بالاى
سر سبزهاى سرفراز بلند كرده و برآنان اجرا مىكنند، دقيقاً به دنبال همين برادركشى
تاريخى (در آيه ۳۳) و در مقابله با آن آمده و مصاديق آن را نشان مىدهد.
اينك آيا مىتوان پرسيد قابيليان قاتل محارب با خدا و رسول و مفسد فى الارض هستند،
يا هابيليان هوادار حاكميت ملت!؟
۱۰- سرانجام ِ قابيليان در آخرين بند آيات اين چنين نشان داده است:
"... اين رسوائى آنان در دنياست و در آخرت نيز
عذابى بزرگ دارند".
۱۷ ارديبهشت ماه ۱۳۸۹
|