به چه گناهى كشته شد؟
آنگاه كه از به گورشده پرسيده شود به كدامين
گناه كشته شده است؟ (تكوير۸)
در خبرها آمده بود: «محسن اميراصلانی به اتهام تفسير
متفاوتی از قرآن اعدام شد»!! با اين كه در اين زمينه تعلق خاطری دارم و كم و بيش از
قرآن پژوهان خبری و اثری شنیده و خواندهام، اسمش را اصلا نشنیده بودم، كنجكاو شدم
بشناسمش، هرچند دیرهنگام و نوشداروئی پس از مرگ سهراب بود؛ سری به اینترنت زدم و به
اصطلاح گوگل كردم و كلیاتی دستگیرم شد. روانشناس بود ودر كلاسهای روان درمانی از
قرآن و معارف دینی هم سود میبرد، علاوه برآن، جمعیتی به نام «طریقت جوهری» تأسیس
كرده، تعبیر خواب، رویا شناسی و قرآن شناسی میكرد و تفاسیر خود را به شكل جزوه و
كتاب دراختیار شاگردانش قرار میداد.
بیشتر كنجكاو شدم و سراغ نوشتههایش رفتم؛ شگفتا! این همه كتاب از یك جوان متولد
۱۳۵۶ كه در سال ۱۳۸۵ یعنی ۲۹ سالگی دستگیر و زندانی شده است!؟ چگونه راضی شدهاند
چنین استعدادی را اعدام كنند؟ اسامی ده تا از كتابهائی كه دیدم از این قرار بود:
رسولان، رستگاران، یاسین، یوسفیه، ملكوت، موسی و خضر، یاران كهف، طارق- مزامیر،
رویا شناسی، داستان پروانه.
نگاهی اجمالی به سرفصل كتابها و برخی مطالب و محتویاتش كردم؛ برخی برداشتهایش جای
اما و اگر و چون و چرا داشت، ولی به من و ما چه؟ مگر میشود جلوی نظر و نگاه تازه
به متن را گرفت؟ چه كسی چنین حقی را به حاكمان حرمتشكن و فقیهان فقیر در فهم
فرزانگی و درك قرآن داده است؟
رونق جلسات، گردآمدن جوانان و توزیع جزوات دگرگونه با تعالیم حوزوی، متولیان نظام
ولائی و مقامات اطلاعاتی را حساس و نگران كرده بود و با یورشی به جلسات در سال
۱۳۸۵، همه را دستگیر كردند، شاگردان به تدریج آزاد شدند، ولی امیراصلانی پس از تحمل
۹ ماه در بند انفرادی ۲۰۹ اوین، به اتهام بدعت دراصول و فروع دین، توهین به حضرت
یونس!، تفسیر جدید از قرآن و... در دادگاه اول به چهار سال و در تجدید نظر به دو
سال و چهار ماه محكوم شد، اما مگر این حداقل! آتش حقد وهراس متولیان را خاموش
میكرد؟
كشمكشهای قضائی آغاز گردید و دستهائی بیرون از دستگاه داوری در مسیر دادرسی دراز
شد و ارادهای فوق قانون حاكم گردید و اتهاماتی تازه همچون فساد فیالارض و زنای به
عنف، آنهم چند سال پس از دستگیری! به پرونده اضافه گردید! در ابتدا پرونده از
دادگستری به دادگاه انقلاب، به دست جلاد قسی القلب قاضی صلواتی سپرده شده بود تا
حكم اعدام دیكته شده را صادر كند، اما سه بار حكم اعدام توسط قاضی شعبه ۳۱ دیوان
عالی كشور نقض و پرونده به دلیل فقدان مدارك مرجوع شده بود و ۲ تن از قاضیان به
بیگناهی متهم حكم داده بودند. سرانجام پس از ۸ سال كشمكش میان قدرتهای فوق قانون
و قاضیان مسئول، حكمی كه چند بار لغو شده بود، با تأیید مستقیم رئیس قوه قضائیه
اجرا شد.
با خواندن این ماجرا به یاد دوست اندیشمند، مهندس حسین برازنده، از قربانیان
قتلهای زنجیرهای و روشنفكران مذهبی مصمّم افتادم كه او نیز جلساتی قرآنی متعددی
در مشهد دائر كرده و كتابهای توحیدی متعددی در نقد خرافات مذهبی نوشته و دكانهای
زیادی را به كسادی تهدید كرده بود، جسارتی كه به جرم آن درساعت ۱۱ شب نیمه دیماه
۱۳۷۳ در بازگشت از یكی از جلسات قرآنی ربوده شد و صبح روز بعد در حالی كه آثار
دستبند و ضرب و شتم بر دست و پشت و پهلو و آثار خفگی در گردنش مشهود بود، جنازهاش
را در كنار اتومبیلش یافتند.
در این هشت سال محسن امیراصلانی تنها زندانی عقیدتی در زندانهای ولایت فقیه نبود،
صرفنظر از زندانیان عقیدتی فراوان از اهل تسنن كشور، اقلیتهای مذهبی، دراویش
گنابادی و پیروان طریقههای عرفانی اینك زندانها را پر كردهاند. اگر سلطه مغولان
در قرن هشتم شمسی و تنگ نظریهای طالبانی، توجه مردم به ابعاد لطیف دین، ادیبان و
عارفانی چون سعدی و حافظ و مولوی را پدید آورده بود، داعش مسلكان امروز موجب رشد
روزافزون محافل عرفانی و مجالس قرآنی مستقلی شدهاند. در این سالها استقبال مردم از
قرائتهای انسانی و غیر خشن، سلطهگران را به سختی نگران كرده و دهها صاحب اندیشه
همچون مهندس محمد علی طاهری بنیانگزار نظریه «عرفان حلقه» و فرادرمانی را به زندان
كشیده است. سخن از بی عیب و نقص بودن نظریات عنوان شده نیست، اعتراض به ولایت مطلقه
و خدائی كردن كسانی است كه آزادی اندیشه و موهبت خدا داد حق انتخاب و اختیار را از
مردم سلب كرده و میكنند.
از دگراندیشانی كه دراین ثلث قرن قربانی تنگ نظری قبیله قدرت وپاسداران جهل و جور و
جمود شدهاند، كم و بیش همگان خبر دارند، آنچه كمترخبری از آن شنیده شده، خصومت
بیشتراین طائفه با كسانی است كه به دلیل آشنائی عمیقتر با متون دینی، بهتر
میتوانند فریب مدعیان را برملا سازند و چه بسیارند موحّدان پاكباختهای كه در این
سالهای ستم جانشان را در دریدن این ماسكهای فریب فدا كردهاند.
هرچند در هزاره سوم و قرن بیست و یكم زیست میكنیم، اما فقیهان برقدرت تكیه كرده
همچنان در قرون وسطای مسیحی واپس ماندهاند و به تقلید از اسلاف كلیسائی خود،
دادگاههای تفتیش عقاید وچوبههای اعدام برپا میكنند، اگر چنان جهل و جنایتی
توانست دوام بیاورد، چنین جانشینانی هم میتوانند در بلند مدت بمانند. اما به مصداق
آیه ۲۶ سوره نحل:
قَدْ مَكَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى
اللهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِمُ السَّقْفُ مِنْ
فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیثُ لا یشْعُرُونَ
«پیش از اینها نیز مستكبرانی مكرها كردند ولی بازتاب مكرشان در نظام الهی
بربنیادشان فرود آمد و سقف (فریب و فتنهشان) از فرازشان برآنها فرو ریخت و از
جائی كه به شعورشان نمیرسید، به عذاب اعمالشان گرفتار آمدند»
۳ مهر ماه ۱۳۹۳ ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۴
|