`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

عبادت
آزمايشات آدمى (۴)
 

آخرين حلقه از زنجيرهٔ كلمات مرتبط با "آزمون‌هاى آدمى"، كه شايد محصول و منتجه همه آنان باشد، "عبادت" است كه در اين بخش مورد بررسى قرار مى‌گيرد. كلمه عبادت با مشتقاتش (مثل: عبد،عابد، تعبد و...) ۲۷۵ بار در قرآن تكرار شده است كه از نظر آمارى و اهميتى كه در متن كتاب دارد، از كلمات كليدى قرآن به شمار مى‌رود و شناخت عميق‌تر آن براى فهم آموزه‌هاى الهى اهميت بسيار دارد.

هرمسلمانى كه اهل نماز باشد، حداقل ده بار در نيايش‌هاى روزانه خود جمله :"اياك نعبد و اياك نستعين" را تكرار مى‌كند كه ضرورى است بدانيم دقيقاً چه چيزى از خدا درخواست مى‌كنيم . بيشتر مردم عبادت را همين نماز و روزه‌ها و ساير احكام شرعى مى‌دانند. عارفان و اديبانى هم همچون سعدى عليه‌الرحمه گفته‌اند:

عبادت بجز خدمت خلق نيست

 

به تسبيح و سجاده و دلق نيست

از پيامبر مكرم اسلامۖ نيز نقل كرده‌اند كه فرمود: "يك ساعت تفكر از يك سال عبادت بهتر است".

در ترجمه‌هاى فارسى قرآن، شما كلمات: "بندگى كردن"، "پرستش" و اطاعت را جايگزين كلمه عبادت مى‌يابيد. البته اين معادل‌ها از جهاتى درست است، ولى بيانگر روح مطلب و رساننده همه بارمعنائى كلمه عبادت نمى‌باشند. در ترجمه‌هاى انگليسى قرآن از آيه ۵۶ سوره ذاريات نيز، كه هدف از خلقت انسان را "عبادت" شمرده است، همين مفهوم ِ محدود ِ پرستش (worship) و خدمت كردن (to serve) به خدا را مورد نظر قرار داده‌اند كه به نمونه‌هائى اشاره مى‌كنيم:

I have only created sprites and men so they may worship Me (T.B. Irving).
I have only created jinns and men so that they may serve Me (Abdullah Yosuf Ali).
I created jinns and mankind only to worship Me (Abdel Haleem).
I have not created but jinn and humankind so that they should worship Me (Laleh Bakhtiar).
I have not created the jinn and the men except that they should serve Me (Mauland Muhammad Ali).

با توجه به سابقه ذهنى كه مردم جهان بخصوص غربى‌ها از دوران برده‌دارى و بندگى دارند، شما فكر مى‌كنيد آنها چه تصورى از اين پيام قرآنى در بيان فلسفه خلقت آدمى پيدا مى‌كنند!؟ و آيا چنين برداشتى با اين فراز قرآنى كه "ما بنى آدم را كرامت بخشيديم" (لقد كرمنا بنى آدم) تناسبى دارد؟

از آن گذشته، بندگى كردن خدا و سرويس دادن به او!! ممكن است تلويحاً دلالت بر نياز خداوند به بندگان كند كه در دنباله همان آيه به صراحت آن را رد كرده است. نگاه كنيد:

ذاريات ۵۶ تا ۵۸- و من، جن (انسان‌هاى غريبه) و انس (انسان‌هاى مأنوس شما) را نيافريدم مگر آن كه مرا "عبادت" كنند. من نه از آنها رزقى مى‌خواهم و نه آن كه خوراكم دهند! مسلماً خدا خود روزى‌رسان همه و بس نيرومند و برقراراست. (۱)

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ؛ مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ ؛ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ

اين سئوال به طور جدّى مطرح است كه حقيقت عبادت چيست؛ پرستش خدا، خدمت به خلق، تفكر و كسب علم، سرويس دادن به خدا... يا چيزى ديگر!؟

ناچار بايد به كتاب‌هاى فرهنگ لغت، متن قرآن و نوشته‌هاى نزديك به زمان نزول، همچون نهج‌البلاغه مراجعه كنيم و اصل و ريشه اين كلمه را واكاوى نمائيم.

اين قلم براى نخستين بار با معناى ريشه‌اى كلمه "عبادت" با روشنگرى‌هاى قرآنى دكتر شريعتى آشنا شدم. آن معلم تيزبين و زبان‌شناس مى‌گفت در زبان عربى هموار كردن راه ِسنگلاخ براى جاده سازى را "عبّدالطّريق" مى‌گويند و مسيرى را كه در اثر كثرت رفت و آمد كوبيده و براى رهروان رام شده باشد، "طريق معبّد" مى‌نامند! و چنين نتيجه مى‌گرفت كه عبادت به سلسله رفتارهائى گفته مى‌شود كه جاده وجود انسان را براى پذيرش تكاليف و صفات خدائى، مثل ايثار، انفاق، عفو، شهادت، علم و حكمت و... هموار سازد و مقاومت منيّت‌ها ونفس ِدنياطلب او را مهار نمايد. نگارنده بعدها نيزدر سفر به مكه شخصاً عنوان "عابد" را بر ماشين‌هاى راه‌سازى مشاهده نمود و معلوم گرديد اين مفهوم همچنان در ادبيات امروزى اعراب رايج است.

با چنين ريشه‌يابى لغوى، آيا نمى‌توان گفت هدف از خلقت انسان (در آيه ۵۶ سوره ذاريات) و منظور از عبادت، رام و هموار كردن نفس ِ سركش، طغيانگر و تن پرورآدمى است تا استعدادهاى بالقوه‌اى را كه خداوند از روح خودش در او دميده است به فعليت برساند؟ اين استعدادها چيزى جزهمان اسماء الهى نيست كه در همان آغاز آفرينش و سجده ملائك در نهاد آدمى به وديعه گذاشته شده است.

موجودات جهان به تمامه رام و تسليم و تسبيح‌گوى او هستند. اين تنها انسان است كه عبادت را به اختيار خود و با عشق انتخاب مى‌كند:

آدمى منكر ز تسبيح جماد

 

وآن جماد اندر عبادت اوستاد

   

مثنوى دفتر سوم ، بيت ۱۴۹۸

     

فرض لازم شد عبادت عشق را، آخر بگو

 

فرض و ندب و واجب و تعليم و استلزام كو

عشقبازى‌هاى جـان وآنگهى اكـراه و زور

 

عشق ِبربسته كجا، واى ولى ‌اكرام ‌كو

   

‌ديوان شمس

حال كه سخن از عشق‌بازى داوطلبانه و تلاش سخت‌كوشانه در عبادت شد، به سخن حكيمانه امام على(ع) دراين زمينه نگاه كنيد:

فاتقواالله.... فَعَبّدوا انفسكم لعبادته و اَخرُجُوا اليه من حق طاعته. (خطبه ۱۹۸ نهج البلاغه)
پرواى خدا داشته باشيد.... و نفس خود را براى عبادت او عبد (هموار و عاشق) نمائيد.

ولكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد و يََتَعبّدَهُم بانواع المَجاهِد (نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ بند ۶۵).
اما خداوند بندگانش را به انواع سختى‌ها مى‌آزمايد و نه انواع مجاهدت‌ها به تعبدشان (خودسازى) وا مى‌دارد.

به اين ترتيب روشن مى‌گردد كه هموار كردن جاده وجود خود براى استقبال از يار در آستانهٔ دل، همچون جاده‌سازى‌هاى مادى به مجاهدت‌هاى سخت براى صاف كردن سنگلاخ‌هاى نفس نيازمند است.

نكته ديگرى كه قلبى و باطنى بودن عبادت را، برخلاف معمول كه به ظواهر اهميت مى‌دهند، نشان مى‌دهد، تقابل و تضاد "عبادت" با "استكبار" است كه به دفعات اين تعارض در قرآن آمده است (از جمله نساء۱۷۲، اعراف۲۰۶ و مؤمن ۶۰). اين امر به خوبى نشان مى‌دهد كه عبادت مبارزه‌اى درونى با احساس خود بزرگ‌بينى با تمرين ِ تواضع وتسليم در برابر حق و اطاعت عارفانه از اوامر الهى است.

با چنين توجيهى، ابهام ديگرى كه درنهى آدميان در"عبادت شيطان"، در برخى آيات قرآن وجود دارد، برطرف مى‌گردد. مطابق ترجمه‌هاى موجود قرآن، خداوند همه انسان‌ها را از پرستش و بندگى شيطان به شدت نهى كرده و از بنى‌آدم بر اين كار پيمان جدى گرفته است. صرف نظراز اين كه امروز "شيطان پرستى" هم براى خود فرقه‌اى شده است! در روزگار نزول قرآن چنين آئينى وجود نداشته كه قرآن عبادت خدا را در برابر عبادت شيطان مطرح كرده است و ما نيزكه خود مخاطب اين آيه هستيم، تعجب مى‌كنيم كه كِى و چگونه شيطان را بندگى كرده‌ايم!؟

ياسين ۶۰ - اى بنى آدم، مگر به شما سفارش نكردم كه شيطان را عبادت نكنيد كه او دشمن آشكار شماست و اينكه تنها مرا عبادت كنيد، كه راه راست همين است.
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ

حضرت ابراهيم نيز پدرش را از همين عبادت شيطان نهى مى‌كند، در حالى كه شيطان پرستى در آن زمان نيز مرسوم نبوده است
مريم۴۴- يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِيًّا

منظور ازچنين شيطانى، مى‌تواند بت باشد، يا جباران روزگار وفرهنگ و نظام سياسى اعتقادى كه در پشت چنين بت‌هائى قرار دارند. امثال فرعون‌هائى كه حضرت موسى برده ساختن (عبد كردن) بنى‌اسرائيل را بر او به باد اعتراض مى‌گيرد:

شعراء۲۲- اين چه نعمتى است كه منـّتش را برمن مى‌نهى، درحالى كه بنى‌اسرائيل را عبد (برده) كرده‌اى!؟
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ

قرآن "طاغوت پرستى" را كه معادل شاه پرستى يا تسليم مطلق به "ولايت مطلقه فقيه" يا شرق و غرب‌زدگى در زمان ماست، درعملكرد قوم بنى‌اسرائيل نسبت به حاكمانشان به شدت محكوم كرده است:

مائده ۶۰- ..... وجعل منهم القرده والخنازير و عَبَدَالطّاغوت ....
... و از آنها ميمون صفتان مقلد، خوك خصلتان حرام‌خوار و طاغوت‌زدگانى قرار داد...

در كلام مولانا در مثنوى معنوى نيز مفهوم عبادت را در چنين گستره وسيعى به خوبى مى‌بينيم:

چون عبادت بود مقصود بشر

 

شد عبادتگاه گردن كش سقر

آدمى را هست در هر كار دست

 

ليك ازو مقصود اين خدمت بدست

ماخلقت الجن والانس، اين بخوان

 

جز عبادت نيست مقصود از جهان

گرچه مقصود از كتاب آن فن بود   گر توش بالش كنى آن مى‌شود
ليك ازو مقصود اين بالش نبود   علم بود و دانش و ارشاد سود
گرچه مقصود از بشر علم و هديست   ليك هريك آدمى را معبدى است
معبد مرد كريم اكرمته   معبد مرد لئيم اسقمته

مسلمانان نزديك به زمان نزول قرآن، معناى عبادت را نه انحصاراً پرستش خدا، بلكه تسليم و طاعت مطلق در برابر هرآنچه و هرآنكه غير از خداست نيزمى‌دانستند؛ شيطان، جباران و هرآنكس كه نسبت به او حالت تسليم و خودباختگى و پيروى مطلق پيدا كنيم. به نمونه‌هاى زير توجه كنيد:

هركه حق كسى را ادا كند كه او حقش را ادا نمى‌كند، او را عبادت (بندگى) كرده است (من قضى حق من لايقضى حقه فقد عَبَدَه) (نهج‌البلاغه حكمت ۱۶۴ يا ۱۵۵ دربعضى نسخ)

از امام صادق(ع): هركس به گوينده‌اى گوش دل بسپارد (مقلدوار هرچه گويد بپذيرد)، او را عبادت (بندگى) كرده است. اگر گوينده از خداوند سبحان بگويد، خداى را، و اگر از شيطان بگويد، شيطان را بندگى كرده است.

من اصغى الى ناطق فقد عَبَدهُ. ان كان الناطق عن الله عزوجل، فقد عَبَداللهَ. و ان كان عن الشيطان، فقد عَبَدَالشَيطانَ

امام على(ع) در مذمت دنياپرستانى كه دنيا را سرانجام ترك مى‌كنند، مى‌فرمايد:

تعبّدُوا الدنيا اى تَعَبُّد، و آثَرُوها اى ايثار (خطبه ۱۱۱ بند ۱۳)
آنان دنيا را عبادت كردند، چه عبادتى و آن را برگزيدند، چه برگزيدنى!

در اينجا مى‌بينيد دلداده و رام دنيا شدن "عبادت دنيا" شمرده شده است كه نوعى پرورش نفس و ساختن جاده دنياپرستى و هواى نفس محسوب مى‌شود.
 

عبادت و آزادى

از آنجائى كه عبادت امرى قلبى و فعل و انفعالى درونى است، اجبار و اكراه را در آن راهى نيست، نه والدين از تحميل نماز و اجراى احكام شرعى به فرزندان نتيجه‌اى مى‌گيرند، و نه دولت‌هاى جبار كه خودسرانه و خلاف دين خدا، نقش پاسدارى از دين و ايمان مردم و مراقبت بر حجاب و دخالت در اعمال آنها را به عهده مى‌گيرند، جز فرارى دادن مردم از دين به جائى مى‌رسند.

بيشترين تأكيد و تمركز قرآن بركلمه عبادت، در سوره كافرون است كه در ۳ آيه كوتاه، ۸ باراين كلمه با تصريح برآزادى كافران در هرآنچه مى‌خواهند بپرستند، تكرار شده است:

به منكران بگو، من معبود شما را بندگى نمى‌كنم، شما نيز معبود مرا بندگى نخواهيد كرد. نه من بندگى معبود شما را خواهم كرد و نه شما بندگى معبود مرا. شما به دين خويش باشيد و من به دين خويش.

سوره كافرون - قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ؛ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ؛ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ؛ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ؛ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ؛ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ
 

اخلاص در عبادت

مهم‌ترين نكته در موضوع "عبادت"، اخلاص در آن است. خداوند فقط عبادت خالص را از بندگانش مى‌پذيرد و دخالت دادن انگيزه‌ها و عوامل ديگر را در امرى كه مختص خداست، شرك مى‌شمارد كه هرگز بخشيده نمى‌شود. ما در تلاش‌هاى روزانه خود، حتى مواردى كه كار مثبت انجام مى‌دهيم و خدمتى به ديگران مى‌كنيم ، ممكن است نيـّات موازى و متنوعى داشته باشيم و مورد ايراد كسى هم واقع نشويم. فرضاً كار خيرى مى‌كنيم، اما به گونه‌اى رفتار مى‌كنيم كه ديگران راهم متوجه كرده و احترام و ستايش آنان را جلب نمائيم! و امثال چنين مثال‌هائى كه رضايت نفسانى خود يا نزديكانمان را نيز شريك رضايت خدا مى‌كنيم فراوان است!

فهم عميق‌تر معناى عبادت به ما كمك مى كند شرط "خالصانه بودن" را بهتر دريابيم. اگر معناى ريشه‌اى عبادت، هموار كردن وجود براى پذيرش فرامين و احكام الهى، كه به فعليت رساننده اسماء و صفات بالقوه ربوبى در وجود ماست باشد، دراين صورت اگر باور داريم "در يك دل دو عشق نمى‌گنجد"، چگونه مى‌توان دو نظام مختلف و دو نيت متضاد: "من" و "او" را در دل وارد كرد!؟ مشكل اصلى در اين است كه در فرهنگ ما بجاى روح و باطن عبادت، ظاهر كار و شكل بيرونى آن مورد توجه قرار مى‌گيرد.

همان‌طور كه گفته شد، هرمسلمان نمازخوانى حداقل ده بار در شبانه روز جمله: "اياك نعبد..." را تكرار و به خود تلقين مى‌كند كه "فقط او" را بايد عبادت كند. اگر اهل قرآن باشد، در اين كتاب به كرّات مى‌خواند كه حرف همه پيامبران چيزى جز "لاتعبدوا الاالله" (جز خدا را نخوانيد) به امت‌هاى خويش نبوده است و در مى‌يابد كه شگفتى همه مشركين در همين "عبادت انحصارى خدا" و رها كردن انگيزه‌هاى مشركانه بوده است. از جمله:

اعراف ۷۰- قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا ۖ...
(مشركين) گفتند آيا آمده‌اى تا ما را به عبادت انحصارى خدا دعوت كنى و آنچه را كه پدرانمان عبادت مى‌كردند رها كنيم؟...

و پاسخ پيامبران جز اين نبود كه اين عناوين و اسماء (كشف و كرامات وتصور شفيع و واسطه و وسيله بودن ديگران) را از خودتان درآورده‌ايد و هيچ منطقى براى آن نزد خدا موجود نيست، حكم، يكسره از آن خداست، فرمان داده تا جز براى او سرِستايش خم نكنيم. اين است دين بپا دارنده انسان اما بيشتر مردم نمى‌دانند.

يوسف ۴۰ - مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ۚ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

توجيهى كه همواره براى خواندن مشركانه غير خدا عنوان مى‌شده و همچنان مى‌شود، اين است كه ما اين‌ها را فقط براى تقرّب به خدا مى‌خوانيم و اصالتى براى آنان قائل نيستيم!... اين انحراف ِاختلاف‌انگيز از توحيد را خداوند نهايت ناسپاسى و تكذيب عملى حقيقت شمرده است:

زمر ۲و۳- إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ ؛ أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ

در قرآن بارها اين پيش آگاهى داده شده كه اوليائى كه مردم به غير از خدا براى رفع گرفتارى‌ها و يا برآوردن حاجات خود مى‌خوانند، نه تنها كارى براى آنها نمى‌توانند بكنند، بلكه روز قيامت مدّعى و معترض به آنها به خاطر اين عمل شرك‌آميزشان خواهند شد! ذيلاً به چند نموند از اين هشدارها اشاره‌ مى شود:

يونس ۲۸ و ۲۹- وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ ۚ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ ۖ وَقَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ ؛ فَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ

مريم ۸۱ و ۸۲- وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ؛ كَلَّا ۚ سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا

احقاف ۵ و۶- وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ؛ وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ

آن كس كه مشتاق لقاء ربّ ِخويش در روز محشر است شايسته است كار نيكو كند و در عبادت ربّ ِ خويش احدى راشريك نسازد:

كهف ۱۱۰- ... َمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
 


۱- به نوشته "جن و انس" از همين قلم در وبسايت مراجعه نمائيد. كلمه جـِن در قرآن به هرموجودى، از جمله انسان، كه براى ما ناآشنا، پوشيده و غريبه باشد، اطلاق مى‌گردد. براى معاصرين پيامبرنيز كه در دره تنگ مكه بى‌خبر از دنياى آن روزگار(همچون قبائل وحشى وسط جنگل‌ها) زندگى مى‌كردند، بقيه مردم جهان جن (ناشناس و غريبه) محسوب مى‌شدند. علاوه برآن، مردمانى كه از دنيا رفته و يا به دنيا نيامده‌اند همواره براى همه انسان‌ها ناشناخته و به اصطلاح زبان عربى "جن" هستند.

`