اِبتـلاء
(چالشى در چرخه تكامل)
آزمايشات آدمى (۲)
از واژههائى كه در قرآن براى بيان آزمون آدمى
به كار رفته است، "ابتلاء"، هم ريشه با "بلاء" مىباشد كه (در باب افتعال)،
نوعى پذيرش، به خود گرفتن و آمادگى براى بلا را نشان ميدهد
(۱). پس ابتلاء
به چيزى، به مصاف و چالش با آن در آمدن و آمادگى و پذيرش درگيرى با آن را
مىرساند.
كلمات قرآن، گرچه هركدام در اصل و ريشه معناى واحدى دارند، اما بعضى كلمات
داراى ابعاد متنوعى بوده و در سورههاى مختلف بر حسب موضوعى كه در آن سوره
مورد نظر است، بُعد ويژهاى را مورد نظر قرار مىدهد. مثلا كلمه بلاء در
اصل و ريشه معناى كهنه و فرسوده شدن مىدهد، اما كهنه و فرسوده شدن در هر
موضوعى معناى متفاوتى دارد؛ مسلماَ كهنه و فرسوده شدن لباس با فرسوده شدن
انسان در سختىها و غم و غصهها يكى نيست. و اصلا هدف از ابتلاء فرسوده
كردن نبوده است، هر چند چنين آثارى هم داشته باشد. بىتوجهى به ابعاد
معنائى يك واژه باعث مىشود در فهم معناى برخى آيات دچار اشتباه شويم.
(۲)
تعاريفى كه كتابهاى لغت نيزاز اين واژه ارائه دادهاند ، متأسفانه جامع و
همه جانبه نبوده و از جهاتى جستجوگر را دچارسردرگمى مىسازند. برخى تصور
مىكنند هدف از ابتلاء، مثل امتحان مدرسه، تشخيص ايمان و عمل بندگان است!
در حالى كه خداوند عليم، همچون معلمان مدرسه، نيازى به امتحان ندارد تا
قابليتهاى ما را تشخيص دهد! در اين گونه موارد به جاى كلمه تشخيص، بهتراست
كلمه تحقق را بگذاريم كه گوياتراست. يعنى ابتلاى الهى، نه براى تشخيص، كه
براى تحقق بخشيدن به استعدادهاى بالقوه ما و به فعليت رساندن آنهاست.
برخى آن را "بلائى" براى تنبيه خطاكاران تصور مىكنند و خدا را در موضع
انتقام مىنشانند! در حالى كه از نگاهى بالاتر، "بلاء" وسيله خيرى براى رشد
انسان شمرده مىشود. عدهاى نيز، همانطور كه گفته شد، به معناى ريشهاى
اين كلمه كه دلالت بر كهنه و فرسوده شدن مىكند استناد مىنمايند و ابتلاء
را عامل فرسودگى انسان مىشمارند!
اين اختلافات نشان مىدهد كه بايد معناى هر لغتى را با توجه به كاربرد آن
در تمام قرآن بشناسيم، يعنى ابتدا معناى كلى آن را درك كنيم، آنگاه با توجه
به معناى جامع، معناى خاص درهر مورد را دريافت نمائيم.
ابتلاء ، زمينه و بسترى براى رشد
واژه ابتلاء در مشتقات مختلف آن ۳۸ بار در قرآن تكرار
شده است كه گستردگى اين كلمه را در متن اين كتاب نشان مىدهد. با نگاهى جامع به اين
موارد مىتوان تعريفى كلى از آن ارائه كرد و آنگاه برحسب موارد خاص، منظور ويژه را
فهم كرد. در اين نگاه جامع، نگارنده ناگزير است براى ارائه برداشت و فهم خود از
واژه ابتلاء به مثال زير متوسل شود:
كودكى كه تازه به مدرسه فرستاده مىشود، جز استعداد بالقوه چيزى ندارد، براى تحقق
بخشيدن به استعدادهاى نهان وبه فعليت رساندن آنها، چارهاى جز قبول رنج و زحمت ِ
درس خواندن نيست. به اين جهت والدين و مربيان تربيتى او را در"ابتلاى" سخت آموزش و
پرورش قرارمىدهند و ناچارش مىكنند تلاش خسته كنندهاى را تحمل نمايد. او همچون
پيراهنى كه كهنه و فرسوده مىشود، سرمايه عمر خود را در اين مسيرمصرف مىكند و به
اصطلاح با صرف انرژى جوانى، "كهنه و فرسوده" مىشود (معناى ريشهاى بلاء) و به
اصطلاح دود چراغ مىخورد تا به دانش و معرفت برسد. از طرفى در متن اين آزمون، كه
"بلا"ى سختى است، ساخته مىشود.(۳)
تمرينات ورزشى نيز در همين مثال مىگنجد؛ عضلات ما در حالت عادى داراى نيروئى
بالقوه هستند كه با تمرينات ورزشى قابليت خود را به دست مىآورند و ورزيده و
نيرومند مىشوند. در حقيقت ميدانهاى ورزشى را مىتوان "بلا"ى بدنى وميدانهاى
"ابتلا"ى جسم ما شمرد.
در مثالهاى فوق به سادگى معلوم مىشود كه خسته و فرسوده شدن يك بُعد قضيه و نگاهى
از زاويه جسمى به آن است، در حالى كه هدف از ابتلاء، شكوفان شدن استعدادهاى ديگر
انسان در چالش با مشكلات زندگى است.
زندگى نيز مدرسه بزرگترى است كه بايد در آن ساخته شويم و استعدادهاى خدا داد را كه
پروردگار از روحش در نهاد ما دميده به ظهور و بروز برسانيم. وجود ما در واقع چيزى
جز همين زمينههاى رشد و كمال كه به موهبت "اختيار" بايد تحقق يابد نيست، اصلا
آفرينش ما هم براى همين صورت گرفته است. نگاه كنيد:
انسان ۲و۳- إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ
نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ؛ إِنَّا
هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا
ما انسان را از نطفه در هم آميختهاى (با پيچيدگىها و استعدادهاى گوناگون)
آفريديم. ما (همواره) او را مبتلا مىكنيم (براى تحقق بخشيدن و به فعليت رساندن
توانائىهاى بالقوه، به مصاف و ميدان مشكلات مىاندازيم). از اين روى شنوا و
بينايش كردهايم (ابزار شناخت به او دادهايم تا در مصاف مشكلات مجهز و مسلح
باشد)، راه (مقابله با مشكلات) را نيز به او شناساندهايم (تا گمراه نشود). حال
(با اختيار و آزادى انتخابى كه به او دادهام) يا شكرگذار (پذيرا و بهره بردار
از نعمت) مىشود، يا ناسپاس (انكار كننده و ضايع كننده) آن.
اصلا هدف از آفرينش آسمانها و زمين جز اين نبوده و
نيست كه در روند تكامل، انسان به مثابه پديده پيچيدهترو تسويه شدهترى پا به عرصه
وجود گذارد تا در بوته آزمايش و ميدان مسئوليتهاى ناشى از اختيار، به زيباترين
اعمال آراسته گردد:
هود ۷ - وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ
لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا
اوست كه آسمانها و زمين را طى شش دوران آفريد در حالى كه عرش او بر آب (يا توده
مذاب) قرار داشت. به اين منظور تا شما را بيازمايد كه كدام در عمل نيكوتريد (در
بسترابتلائات زندگى و بوته سخت آزمايش و در ادامه سير تكاملى هستى به بهترين
رفتار رهنمون و موفقتان سازد و گوهر وجودتان را متبلور و ظاهر سازد)...
شبيه همين تعبير ازهدف آفرينش انسان را به زبانى ديگر
در فلسفه خلقت مرگ و زندگى بيان كرده است. در اين صورت اصلا همه سختىهاى زندگى و
مصيبت هستى كه به آن مبتلا مىشويم، خير و رحمتى است از جانب خدا كه ما را در صورت
صبر و شكيبائى به نيكوترين شخصيت مبدل مىسازد:
ملك ۲- الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ
لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ
خدائى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را (در ميدان ابتلائات سازنده زندگى در
فاصله تولد تا مرگ) بيازمايد كه كداميك در عمل بهتريد و اوست فرادست و آمرزگار.
مفهوم "تحقق يافتن"، به "عينيت رسيدن" و به فعليت
درآمدن را از آيات ديگر قرآن هم مىتوان فهميد، از جمله روز قيامت را "يوم تبلى
السرائر" خوانده است (انشقاق۹)، زيرا عملكرد ما را كه به نظرمان نمىآمد و پنهان
بود آشكار مىسازد و تحقق مىبخشد. مثالهاى مشابه:
يونس ۳۰- هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا
أَسْلَفَتْ ۚ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ ۖ وَضَلَّ عَنْهُمْ
مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ
درآنجا (روز محشر) هركس به (بازتاب) آنچه در گذشته كرده است مبتلا خواهد شد
(نتيجه تحقق يافته آن رادر وجودش مىيابد).
بلاء ، بركتى براى انسان!!
واژه "بلاء" درذهنيت اكثر مردم معناى منفى دارد و آن
را معادل مصيبت و محنت مىدانند، در حالى كه خدا، گاهى با محبت و لطف آزمايش مىكند
كه قدرشناسى و شكر آن به دليل غفلت و غرورى كه بعضاً مىآورد، از صبر در برابر
مصيبت سختتراست! نمونهاش پيروزى مؤمنين در جنگ بدر با نصرت الهى است:
انفال ۱۷- فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ
اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
ۚ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ
عَلِيمٌ
(در جنگ بدر) نه شما، بلكه خدا دشمنان را كشت! و آنگاه كه تيرانداختى، نه تو
(درواقع) خدا تيرانداخت تا مؤمنان را به بلائى نيكو بيازمايد و قطعاً خدا شنواى
داناست.
البته "بلاى ناخوشايند" هم وجود دارد، مثل بلاى فرعون
و نظام سركوبگرش براى قوم بنىاسرائيل كه قرآن بارها از اين بلا با عبارت "و فى
ذلكم بلاء من ربكم عظيم" نام برده است
(۴). درست است كه كشتن پسران و نگهدارى دختران
آنها بلاء و مصيبت بسيار دردناكى براى قوم حضرت موسى بوده است ، اما همين سختىها
يك ملت اسير و برده را كه قرنها مورد بهرهكشى و ستم فرعونيان بود چنان صبور و
باثبات ساخت كه سرانجام بر نظام فرونى چيره گرداند. قرآن معجزات فراوانى را هم كه
حضرت موسى عرضه نمود بلاء ناميده است، بلاء به معناى آزمونى ازانواع آيات آگاهى بخش
(مثل عصا و يد بيضاء و...) كه وجدان مردم را به چالش تصديق و تكذيب و انتخاب موضع
درست مىكشاند:
دخان ۳۳- وَآتَيْنَاهُمْ مِنَ الْآيَاتِ مَا
فِيهِ بَلَاءٌ مُبِينٌ
ما به آنها آياتى (معجزاتى) عنايت كرديم كه در آنها آزمونى آشكار (زمينهاى
براى هدايت) بود.
به اين ترتيب همه ابتلائات الهى، از ملايمات و
ناملايماتش، تماماً رحمت و لطف اوست. اگر البته بدانيم و به فلسفه آن آگاه باشيم:
عاشقم برقهرو بر لطفش به جـِدّ |
|
بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد
(۵) |
هر زمانم غرقه ميكن من خوشم |
|
حكم تو جان است چون جان مىكشم |
ننگـرم كـَس را و گـرهـم بنـگرم |
|
او بهـــــانه بـاشـــــد و تـو منظـــرم |
عاشق صـُنع خـــدا بــــا فـرّ بود |
|
عــاشـق مصنــــوع او كــافـر بـــود
(۶) |
عاشقـــم مــن كشتــه قــربــان لا |
|
جــــان مــــن نوبتـگـــه طبــــل بلاء
(۷) |
ميدانهاى عمومى چالش با موانع رشد
الف- ترس (جنگ)، گرسنگى، كاهش اموال و كسان و
محصولات كار و زندگى
بقره ۱۵۵- وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ
الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ
ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ
شما را به شمهاى از ترس (جنگ) و گرسنگى و كاهش اموال و كسان مبتلاء مىكنيم و
پايداران را در اين ابتلائات بشارت ده
ب- آزمايشگاه اموال و انفس و آزاردشمنان
آل عمران۱۸۶- لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ
وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ
قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا ۚ وَإِنْ تَصْبِرُوا
وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ
شما مسلماً به اموال و جانهاى خود آزموده خواهيد شد؛ و (همچنين) از سوى كسانى
كه قبل از شما به آنها كتاب داده شده (يهوديان و مسيحيان) و شركورزان زخم
زبانهاى فراوانى خواهيد شنيد؛ اما اگر شكيبائى و تسلط بر نفس داشته باشيد، اين
نشانه قدرت اراده شماست.
ج- تمام زيبائىهاى روى زمين وسيله امتحان و
ابتلاى ماست
كهف ۷- إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ
زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا
ما آنچه را روى زمين است زيورى براى آن قرار داديم تا (به وسيله جاذبهاش) مردم
را بيازمائيم كه كداميك در عمل نيكوترند.
در هرآنچه داده شدهايم (از دين و شريعت) آزموده
مىشويم.
ميدانهاى ويژه ابتلاء و سازندگى
الف- در مناسبات با پيروان شريعتهاى ديگر
مائده ۴۸- ... لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ
شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً
وَلَٰكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ
إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ
تَخْتَلِفُونَ
.... براى هريك از شما (يهوديان، مسيحيان و مسلمانان) شريعت و راه روشنى قرار
دادهايم. و اگر خدا مىخواست همه شما را اُمت واحدى قرار مىداد، اما مىخواهد
در آنچه به شما داده مبتلايتان سازد (با همان دادهها كه متناسب با فرهنگ شماست
شكوفاتان سازد). پس (به جاى مخالفت با يكديگر) در خوبىها ازهم سبقت بگيريد كه
بازگشت (خط پايان مسابقه) همه شما به سوى خداست و او در موارد اختلافتان داورى
و شما را آگاه خواهد كرد (امروز فقط بر مشتركات تكيه كنيد).
ب- در رقابت قدرت و رياست در ميدان سياست
نحل ۹۲- وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ
غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا
بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَىٰ مِنْ أُمَّةٍ ۚ إِنَّمَا
يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ ۚ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا
كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ
مثل آن زنى نباشيد كه رشته تابيده خويش را پس از محكم كردن از هم گسست!
(چگونه؟) شما فعاليتهائى را كه در راه خدا كردهايد (ايمان = پيمانهاى خدائى)
سرمايه خيانت و خُدعه قرار دادهايد تا در رقابت سياسى قدرتمندتر از گروههاى
ديگر باشيد. جز اين نيست كه در معرض ابتلاى الهى قرار گرفتهايد و قطعاً روز
قيامت موارد اختلافتان را براى شما روشن خواهد كرد.
ج- پالايشگاه جنگ و جهاد
اين سئوال همواره در طول تاريخ براى بسيارى ازمؤمنان، در اوج تهاجمات دشمن، پيش
مىآمده است كه چرا نازل كننده كتاب و فرستنده رسولان، خود از دين و مكتبش در برابر
دشمنان حقّ دفاع نمىكند! و مؤمنان را در برابر سيل دشمنان رها مىسازد؟
مسلمانان شكست خورده در جنگ اُحد نيز همين سئوال تاريخى را در درون خود
مىپروراندند و چنين پاسخ گرفتند:
آل عمران ۱۵۴- .... وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا
فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ
بِذَاتِ الصُّدُورِ
... (فلسفه و ضرورت جنگ دفاعى اين است) تا خدا افكارى را كه در سينههاى شماست
مورد ابتلاء قرار دهد (در ميدان ذهنى زد و خورد شك و ترديد، ضميرتان تيز
وآبديده گردد) و تا آنچه (تمايلات نفسانى و منيـّتها) كه در دل داريد، خداوند
خالص و پيراسته گرداند؛ كه خدا به راز دلها داناست.
اين سخن را به زبانى ديگر در سوره محمد تكرار كرده
است كه اگر خدا مىخواست و مشيّتش ايجاب مىكرد ، خودش از شما دفاع مىكرد اما به
اين ترتيب مىخواهد شما را در مناسبات با يكديگر و چالشهاى زندگى بيازمايد (آبديده
گرداند و بسازد).
محمد ۴- ... وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ
مِنْهُمْ وَلَٰكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي
سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ
همچنين آيات زير:
محمد۳۱- وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ
الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ
احزاب۱۱- هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا
انفال۱۷- فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ
إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ
بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
آزمون در آسانىها !؟
گاهى حتى منافع آسان و سودِ باد آورده يا رشوه و رانت
بىخطرى در دسترس شخص قرار مىگيرد كه بسيار وسوسه كننده است، اما در واقع دام بلاء
و ابتلاى سختى براى ساخته شدن نفس و تقويت اراده است. از جمله اين موارد اشارهاى
است كه قرآن به صيد آسان و در دسترس در حالت احرام حج كرده است:
مائده ۹۴- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ
وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ ۚ فَمَنِ
اعْتَدَىٰ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ
اى مؤمنان، بىترديد خدا شما را (درحالت احرام) به شكارى كه در دسترس و تيررس
شماست مىآزمايد تا بداند چه كسى در خلوت از (نافرمانى) او مىترسد (تقواى او
در اين تمرين تقويت گردد)...
ابتلاء هميشه با سختىها و محروميتها نيست، آسانى
كار و فراهم شدن امكانات نيز، هرچند بسيارى از مردم را به راحت و رفاهطلبى و
تنپرورى مىكشاند، اگر شكر نعمت را بجا آوريم، استعدادها را شكوفان مىكند:
مثالهاى زير در قرآن آمده است:
انبياء ۳۵- كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ
وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً ۖ وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
هر كس طعم مرگ را خواهد چشيد و ما (تا دم مرگ) شما را به فتنه (حوادث) نيك و بد
مبتلا مىسازيم و(در اين مسيررشد و تحول) به سوى ما بازگردانده مىشويد.
اعراف ۱۶۸- ... وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ
يَرْجِعُونَ
و آنان را به نيكوئىها و بدىها مبتلا ساختيم (به تجربه تلخ و شيرينىهاى
زندگى وا داشتيم) بسا كه (در عبرت از نتايج آن، به حكم حق) برگردند.
فجر ۱۵ و۱۶ – فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ
وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ؛ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ
فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ
اما انسان، وقتى پروردگارش او را با كرامت و نعمت بخشيدن مورد ابتلاء قرار
مىدهد، (با غرور آن را به حساب شايستگى و حق مسلم خود گذاشته) مىگويد
پروردگارم مرا عزيز و گرامى داشته است. و چون او را به آزمونى دگر مبتلا
مىسازد و روزى را بر او تنگ مىگرداند (با نوميدى و بىصبرى) مىگويد
پروردگارم مرا خوار گردانده است.
ابتلاى پيامبران
بيشتر مردم را گمان بر اين است كه بلا و امتحان براى
آدمهاى بد است و پيامبران و پيروان راستين آنها بايد در راحت و رفاه باشند! چنين
تصورى از همان بدفهمى معناى بلاء كه مجازاتى الهى براى بدكاران تلقى مىشود ناشى
مىشود. اما اگر بلاء را مدرسه و ميدانى براى رشد و كمال بشناسيم، در اينصورت
انسانهاى برگزيده بيشتر در معرض آن قرار مىگيرند.
نمونه شاخص آن حضرت ابراهيم بود كه با گذشت از بوته ابتلائات و آزمونهاى مختلف،
شايسته "امام" و الگو شدن براى بشريت گرديد:
بقره ۱۲۴- وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ
بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ
قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
آنگاه كه خدا ابراهيم را با كلماتى مبتلا ساخت (كلمات: ايثار، جانبازى، هجرت از
شهر و ديار، قربانى فرزند و...) و او همه آنها را با موفقيت به اتمام رساند،
خدا گفت اينك من ترا امام مردم قرار مىدهم ....
او به جنگ منطقى باورهاى خرافى و شركآميز مردم رفت و
از تعصّب و تحريكات آنان نهراسيد، در بلاى آتش نمرود رفت و به سلامت بيرون آمد. از
خانه و كاشانهاش بخاطر خدا هجرت كرد و آواره صحراى سوزان و سرزمين سوخته و خالى از
آثار سبزى و طراوت مكه شد، و سرانجام عزيزتر از جانش را آماده قربانى به آستانه
دوست كرد:
صافات۱۰۳ تا ۱۰۹- فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ
لِلْجَبِينِ ؛ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ ؛ قَدْ صَدَّقْتَ
الرُّؤْيَا ۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ؛ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ
الْبَلاءُ الْمُبِينُ ؛ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ؛ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ
فِي الْآخِرِينَ ؛ سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ
ابتلاهاى ابراهيم سختترين ابتلائى بود كه براى
پيامبرى پيش آمده است، هرچند سختىها ابتلائى سهمگيناند، اما سختتر ازآن،
آسانىها هستند كه برخلاف تصور عموم، هر چند شيرين و شادكننده هستند، اما شكرشان
سختتر و بيدارى در برابر عوامل غفلت آفرينشان بس دشوارتراست. خداوند سليمان را با
چنين شرايطى در كوره ابتلاء قرار داد تا ميزان مقاومتش را در برابر مستى قدرت و
ثروت و جاه و مقام بيازمايد و او نيز شكر نعمت را بجاى آورد و در متن اين امكانات
فريبنده، رشد و كمال يافت:
نمل۴۰ - ...قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي
لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ...
گفت اين فضيلتها را پروردگارم عنايت كرده تا مرا بيازمايد (امكان رشد و كمال
دهد) تا بهره بردارى از نعمت مىكنم يا ناسپاس مىمانم
ابتلاهاى تاريخى اقوام و اُمتها
ميدانهاى ابتلاى آدمى ابعاد فردى و اجتماعى متنوعى
دارد كه بر حسب شرايط زمانى و مكانى متفاوت مىباشد. ذيلا به برخى از نمونههاى
اجتماعى كه براى اقوام گذشته در تاريخ اتفاق افتاده است اشاره مىكنيم:
در مورد ماجراى مجاهدتهاى حضرت نوح براى هدايت قومش و جريان تكذيب وتمسخر و تهديد
تا سرانجام غرق شدن قوم و نجات مؤمنين:
مؤمنون ۳۰- إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ وَإِنْ
كُنَّا لَمُبْتَلِينَ
آزمون سپاهيان تشنه "طالوت" درنوشيدن آب، براى تقويت
اراده آنان در تحمل تشنگى قبل از مواجهه با دشمن و روبروئى با سختىهاى جنگ:
بقره ۲۴۹- فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ
قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ
مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي...
هنگامى كه طالوت سپاه خويش را حركت داد به سپاهيانش گفت خداوند تحمل شما را (در
برابر تشنگى) با نهر آبى در آزمون تقويت قرار خواهد داد؛ هر كه از آن بنوشد از
من نيست و هركه ننوشد ازمن است (آزمون انضباط جنگى و خويشتندارى)...
آزمون قومى از بنىاسرائيل كه در ساحل دريا از طريق
ماهيگيرى امرار معاش مىكردند و موج زدن ماهيان در روز شنبه، كه موجب وسوسه و تحريك
آنان براى صيدى فراوان و آسان مىشد، در تعارض با ممنوعيت مذهبى كار دنيائى در روز
شنبه "ابتلاء" بزرگى بود، تا در چالش ميان نفس و عقل، كسانى كه شايستگى دارند رشد
كنند:
اعراف ۱۶۳- وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ
الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ
تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ
ۙ لَا تَأْتِيهِمْ ۚ كَذَٰلِكَ نَبْلُوهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ
آزمون باغداران بخيلى كه تصميم گرفتند صبح بسيار زود
قبل از اين كه مردم از خواب بيدار شوند، اقدام به چيدن ميوههاى خود كنند تا مجبور
نشوند در برابر تقاضاى نيازمندان و گرسنگان سهمى به آنها بدهند! اين هم آزمونى بود
تا خودخواهىهاى آنها و بخل و تنگنظرىشان را به سخاوت و گشاده دستى رهنمون سازد:
قلم ۱۷- إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا
أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ
۱- مثل: اشتعال=
شعله گرفتن، افتخار= احساس فخر ، اشتهار= شهرت پيداكردن.
۲- در قرآن آمده است كه شيطان آدم و همسرش را به "شجره خلد و
ملك لايبلى" فريب داد. مترجمين شجره خلد را درخت جاودانگى و "ملك لايبلى" را
فرمانروائى زوال ناپذير و ملكى كه كهنه و فرسوده نمىشود ترجمه كردهاند كه
اندكى گنگ به نظر مىرسد، در حالى كه با توجه به معناى ابتلاء، كه به ميدان و
مصاف مشكلات رفتن است، مىتوان گفت چنان ملكى همچون املاك دنيائى قابل مصادره و
تصاحب و رقابت و تنازع ديگران نيست.
۳- از جمله اشتباهاتى كه برخى مترجمين يا مفسرين در ترجمه
مفهوم ابتلاء كردهاند، آيه ۶ سور نساء درباره دختران يتيم است كه معناى
"ابتلاء" را طبق استنباط عمومى، آزمايش و امتحان تصور كردهاند، در حالى كه در
اين مورد معناى تربيت كردن و زمينه تحقق يافتن تدريجى استعداد آنها را تا سن
بلوغ نشان مىدهد. در صورت احراز چنين قابليتهائى است كه موجبات آن توسط
سرپرستان بايد فراهم شود، مىتوان اموالشان را به آنها سپرد.
نساء۶- وَابْتَلُوا
الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ
رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ ۖ وَلَا تَأْكُلُوهَا
إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا ۚ وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا
فَلْيَسْتَعْفِفْ ۖ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ ۚ
فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ ۚ
وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا
۴- از جمله :
بقره۴۹، اعراف ۱۴۱، ابراهيم ۶.
۵- مثنوى مولوى دفتر اول بيت ۱۵۷۳
۶– همان دفتر سوم، ابيات ۱۳۶۰ به بعد.
۷– همان دفترسوم بيت ۴۱۰۰
|