قرآن و استعارههای بدن انسان
«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ
لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ...» (اسری ۸۹ و کهف ۵۴)
در قرآن آمده است که «ما دراین قرآن هرمثالی برای انسان (به تناسب درک و فهم
او) زدهایم»
«تمثال» مجسمه و مثالی است از یک انسان یا حیوان.
مسائل تئوریک با «مَثل زدن» یعنی کمک گرفتن از وسائل محسوس و ملموس برای فهم
موضوعات ذهنی بهتر فهمیده میشود، از این روی ادوات تشبیه و تمثیل و استعاره و مجاز
کاربرد فراوانی درادبیات ومتون دینی دارد. به طور کلی در مواردی که سطح مطلب کمی
بالا باشد، کلمات متعارف میان تودههایعادی مردم ظرفیت بیان آن مفاهیم را ندارند و
از استعاره استفاده میشود. قرآن نیز از این شیوه فراوان استفاده کرده است، از
جمله استعارهها در قرآن، یکی هم عاریه گرفتن از اعضاء و جوارح بدن انسان برای بیان
مطالب نامحسوس در روح و روان و آخرت است. از جمله:
سر (رأس)، پیشانی (ناصیه- جباه)، سیما (چهره)، عُنُق ( گردن)، رقبه (بند اسارت
گردن)، عین، بصر، نظر (چشم)، لسان (زبان)، شفتین (دو لب)، اُذُن، سمع و صوت (گوش).
ید، اطراف (دست)، انامل (انگشتان)، بنان (خطوط سرانگشت)، صدر (سینه)، قلب، فوأد
(قلب)، بطن (شکم - درون)، جنوب (پهلوها)، پشت (ظَهر)، عَظم (استخوان)، جلود (پوست)،
کبَد، قدم، ارجل و... در این جلسه تنها به « سر» نگاه میکنیم.
۱ - «جباه»
جمع جَبَه، به گشادگی و پهنی پیشانی، وسط پیشانی
و موضع سجده به گفته میشود. (لغتنامه قاموس قرآن)
توبه ۳۴ و ۳۵ - «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ كَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ
وَالرُّهْبَانِ لَیأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیصُدُّونَ عَنْ
سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ یكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا
ینْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ. یوْمَ
یحْمَىٰ عَلَیهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ
وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا
مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ»
ترجمه: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، (بدانید که) بسیاری از احبار و رهبان
(علما و روحانیون بنی اسراییل) اموال مردم را به ناحق میخورند و (آنها را) از
راه خدا باز میدارند و آنهائی که طلا و نقره میاندوزند (ثروتهای افسانهای
جمع میکنند) و آن را در راه خدا خرج نمیکنند، به عذابی دردناک خبردارشان کن.
روزی که آن (سکههای سیمین و زرّین) در آتش دوزخ گداخته شود و با آن پیشانی و
پهلو و پشتشان داغ کنند (و گویند:) این همان چیزی است که برای خود اندوختید، پس
بچشید آنچه میانباشتید».
اغلب مفسرین کیفر ثروت اندوزانی را که مالشان را در راه خدا انفاق نمیکنند،
مطابق ظاهر آیه؛ گداخته کردن همان طلا و نقرههای انباشته شده و داغ زدن بر
پیشانی و پهلو و پشت آنان ترجمه و تفسیر کرده اند، البته ظاهر آیه همین را بیان
میکند ولی چرا پیشانی و پهلو و پشت؟ چه پیامی این استعاره و مجاز در روزگاری
دارد که پول رایج نه سکه طلا و نقره، بلکه اسکناس و چک و اعتبار بانکی و ارز
مجازی کامپیوتری (بیت کوین) است؟
داغ کردن اسب و شتر و گاو و گوسفند علامت شناسايی و مالکیت به شمار میرفت و
بیگودی و فِر زدن آرایشگرها نیز برای شکل و حالت دادن است، آیا اعضای سه گانه
نامبرده شده ، شکل گیری شخصیتی ثروت اندوزان هر زمان نیست؟
انتخاب سه عضو: پیشانی، پهلو و پشت، برای داغ زدن، به گونهای مجازی اشاره به
مواضع مرتبط با انباشتن زر و سیم دارد؛ از «پیشانی»هایی که بر پول سجده میکنند
و در خدمت و اسیر ثروتاند، «پهلو»هایی که تنها بر بستر ذخیرههای بانکی آرام
میخوابند، و «پشت»هایی که به جای خدا، به ثروت و قدرت تکیه کردهاند (والله
اعلم).
ذکر چنین ویژگیهائی از روحانیت شرایع پیشین، که نه قلیلی، بلکه کثیری از آنها
را شامل میشود، نه به قصد بدگوئی و مذمّت آنان، بلکه (با خطاب: یا أَیهَا
الَّذِینَ آمَنُواْ) هشداری به همه مسلمانان است تا فریب روحانی نمایان دنیا
پرست را، که جز به ثروت و قدرت نمیاندیشند، نخورند، همانهائی که با خرافات و
جهل و جاه طلبی و جورشان بزرگترین سدّ و مانع دینداری هستند و مردم را از دین
خدا فراری میدهند. این آیه شامل دو هشدار است:
الف) اموالتان را به هر متولی مذهبی نااهلی نسپارید،
ب) دل و دینتان را جز به خدا و رسولش (کتاب و سنّت) به هیچ روحانی نمایی
نسپارید.
واو «وَالَّذِینَ»، که حائلی میان دو بخش سوره به وجود آورده، گویا در مقام
معرفی ثروت اندوزانی است که با فساد دستگاه حاکمه و روحانیت دنیاطلب پدید
میآیند، وگرنه در جوامعی که قانون حاکم باشد، چنین طبقاتی کمتر امکان چپاول
پیدا میکنند.
این اوصاف به تناسب درک و فهم آدمیان به تصویر و تجسّم آمده است، وگرنه فهم
عوالم آخرت و چگونگی بازتاب اعمال دنیائی برای ما خاک نشینان مهجور مقدور نیست،
«جنوب» جمع جَنب، اشاره به خواب انسان بر دو جنب (پهلوی چپ و راست) خویش دارد
که نماد استراحت و آرامش است. مثال:
آلعمران ۱۹۱ - «الَّذِینَ یذْكُرُونَ اللهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ
جُنُوبِهِمْ وَیتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا
مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلاً»
همان كسانی كه ایستاده و نشسته و (آرمیده بر) پهلوهای خویش خدا را به یاد
میآورند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و با ضمیر و زبانشان
میگویند:) پروردگارا، این (عالم بیكران) را به باطل نیافریدهای.....
سجده ۱۶ - «تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ
خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ»
نساء ۱۰۳ - «فَإِذَا قَضَیتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللهَ قِیامًا وَقُعُودًا
وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمْ»
پس چون نماز را (در شرایط اضطراری، در حداقل زمان و اركان) به پایان بردید، پس
(به جبران تقلیل ارتباط معنوی) خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو (آرمیده) یاد
كنید...
«ظهور»، جمع ظَهر. به پشت گفته میشود مثل: «وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَكَ» (انشراح ۲ و ۳)، مفهوم پشتیبانی، تکیه کردن به ثروت
و قدرت و موفقیت و پیروی نیز دارد.
انبیاء ۳۹ - «لَوْ یعْلَمُ الَّذِینَ كَفَرُوا حِینَ لا یكُفُّونَ عَنْ
وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلا هُمْ ینْصَرُونَ»
«تُكْوَىٰ»، از ریشه کَوَی، به داغ کردن گوسفندان با آهن تفتیده برای علامت
گذاری و شناسایی گفته میشود، همچنین به اطو، بیگودی، فِر مخصوص برای حالت دادن
به موی سر و... (رک به المنجد)
۲ - ناصیه (پیشانی)
این کلمه در سه آیه قرآن آمده است:
رحمن ۴۱ - «یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی
وَالْأَقْدَامِ»
(مجرمان با سیماشان شناخته و به ناصیهها و گامهاشان گرفتار میگردند)
علق ۱۵ و ۱۶ - «كَلَّا لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیةِ نَاصِیةٍ
كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ»
(چنین نیست، اگر دست برندارد، به پیشانی ذلّتش خواهیم كشید، همان پیشانی دروغ
پرداز بِزه كار را)
هود ۵۶ - «...مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیتِهَا إِنَّ رَبِّی
عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»
(جنبندهای نیست مگر آنکه پیشانیاش (زمام امورش) به دست اوست، بیتردید رب من
بر راهی مستقیم است)
کتابهای لغت ناصیه را : جلویسر یا موی پیشانی و انتهای روییدن موی از پیشانی
گفتهاند. وجه تسمیه آن برآمدگی و بلندی رستنگاه موی سر است، معنای ریشهای آن
همین اتصال و به هم پیوستن دو چیز است.
ساختمان مغز به طور کلی ازلوب پیشانی، لوب پس سری، لوب آهیانه ای و لوب گیجگاهی
و مخچه در انتهای پشت تشکیل شده است. لوب پیشانی که از جمله مسئول برنامه ریزی،
استدلال و تفکر انتاعی میباشد که به شخصیت انسان مربوط میگردد.
«ناصیه»، ظاهراً پیشانی است، به تعبیر قرآن، پیشانی همه جنبندگان به دست خداست
(هود ۵۶). به نظر میرسد ناصیه اشارهای مجازی به مغز موجودات باشد كه نقش
فرماندهی دارد. اتفاقاً بخش شخصیت و تصمیمگیریهای انسان درقسمتی از «كورتكس»
پشت پیشانی میباشد! بنابراین «اخذ بالناصیه» (مؤاخذه و تنبیه و كیفر آدمی، به
خاطر ناصیه = پیشانی) كه در آیه فوق و آیات ۱۵ و ۱۶ سوره علق آمده است، باید
اشارهای به خطاهای عمدی و معایب شخصیتی آدمی باشد (والله اعلم). برحسب مفاد
این آیه؛ مجرمان در قیامت با پیشانی (تصمیمات اندیشیده شده) و گامهایشان
(اقدامات عملی) مورد مؤاخذه قرار میگیرند «یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ
بِسِیمَاهُمْ فَیؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ».
مغز انسان حدود ۸۶ بیلیون نورون ، تقریبا مساوی سلول های بدن دارد!!قسمت خارجی
مغز یا قشر آن را لایه چین خورده نازکی از ماده خاکستری رنگ که کورتکس نامده
میشود تشکیل میدهد که از جمله مسئول اعمال ارادی انسان بوده و رفتار شناسی
انسان عمدتا به این ارگان مربوط میشود. خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه بند ۳۲- «و اما
اهل المعصیه... و قَرَنَ النْواصِیَ بالاَقدامِ»
۳ - سیما
فتح ۲۹ - «محمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ
مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا
سُجَّدًا یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی
وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ...»
رحمن ۴۱ - «یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی
وَالْأَقْدَامِ»
اعراف ۴۶ و ۴۸ - «...وَعَلَىالْأَعْرَافِ رِجَالٌ یعْرِفُونَ كُلًّا
بِسِیمَاهُمْ... وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالاً یعْرِفُونَهُمْ
بِسِیمَاهُمْ...»
بقره ۲۷۳ - «...یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ
تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا...»
محمد ۳۰ - «وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَینَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیمَاهُمْ
وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللهُ یعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ»
سیما را نشانه و علامت گفتهاند. در کلمه سیما که ۶ بار در قرآن آمده (اعراف ۴۶
و ۴۸، محمد ۳۰، فتح ۲۹، رحمن ۴۱)، نوعی تعلّق به آرمان و هدفی معین وجود دارد؛
به اسبهای آزاد و رها شده در چراگاه که معمولا مالکشان برای مشخص شدن علامت
گذاری مینمودند، «خَیلِ الْمُسَوَّمَهِ» (آلعمران ۱۴) اسب نشاندار میگفتند
که مُعَرّف مرغوبیت آنان (در مقایسه با اسبان به گاری بسته شده) بود.
انسانها نیز به موهبت «اختیار» در میدان ابتلای زندگی و تمتعات آن آزاد رها
شدهاند تا چه علامت و نشانی از تعلق و وابستگی بر خود بزنند!؟ اگر به راه حق
رفته باشند، از امدادهای غیبی فرشتگانِ نشاندار مدد میگیرند (آلعمران ۱۲۵ -
... مِنَ الْمَلائِكَهِ مُسَوِّمِینَ) و اگر از ظالمین باشند، عذابشان نشاندار
و مختص خودشان خواهد بود (هود ۸۳ - مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِی مِنَ
الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ؛ ذاریات ۳۴ - مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّكَ
لِلْمُسْرِفِینَ).
سیمای هر کسی «کُد» ویژه اوست که همچون کدهای ژنتیکی منحصر به فرد است. البته
با این تفاوت که کدهای ژنتیکی جسم ما خارج از اختیار ما برنامهریزی شده، اما
کدهای شخصیتی ما به اختیار خودمان شکل میگیرد. اگر دانش پزشکی امروز به مدد
دستاوردهای علم ژنتیک کتاب فیزیولوژیک هر کس را میخواند، در آخرت نیز
میتوانیم كتاب اعمال خود را بخوانیم.
۴ - رأس
کلمه «رأس» عمدتا درباره بالاترین عضو بدن یعنی
سر به کار رفته است، یک مورد نیز در باره «سرمایه» (رُءُوسُ أَمْوَالِكُم -
بقره ۲۷۹) و در ۳ مورد نیز درباره سران ستمگر و مستبدی که به رغم احساس عزت و
سربلندی، عذابِ خوار کنندهای در آخرت خواهند داشت. تشبیه نمادین عذاب آنان به
کسی که از بالای سرش آب جوشان ریخته میشود که درون و بیرونشان را می گدازد، و
گرزهایی آهنین در انتظار دارند، تصویرِ گویایی است از تضاد عزت ظاهری دنیایی،
با ذلت باطنی اخروی.
در آیات ۱۸ تا ۲۱ سوره حج، ابتدا از سجده همه موجودات آسمانها وزمین و نیز
خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و جنگلها و جنبندگان و بسیاری از انسانها سخن
میگوید، در مقابل بسیاری از انسانها شأن خود را اجل از سجده در آستان
پروردگار میبینند و در دنیا خدایی میکنند!، این گروه که عزت و کرامت را از آن
خود میپندارند، غافلند که کرامت از کَرَم بندگی خدا حاصل میشود. دو گروه اهل
سجده و منکر آن، در طول تاریخ در انکار باور یکدیگر بودهاند، این آیات بازتاب
خدایی کردن در دنیا و عاقبت عذاب ذلت آور این خود بزرگ بینی را در آخرت نشان
میدهد:
این عذاب که به زبان قابل فهم بشری نازل شده و بسیار وحشتناک و خشن میآید، در
انتظار فرعونهای عالم است که دل میلیونها انسان را به آتش شکنجه و استبداد
خود سوزانده و میسوزانند. اما حقیقت آن، درعالمی که انشائی دگر است، برای ما
خاک نشینان قابل فهم نیست.
حج ۱۸ تا ۲۱ - «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ یسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ
وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ
وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِیرٌ حَقَّ عَلَیهِ
الْعَذَابُ وَمَنْ یهِنِ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللهَ یفْعَلُ
مَا یشَاءُ. هَٰذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ
كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نَارٍ یصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ
الْحَمِیمُ. یصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ. وَلَهُمْ
مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ»
مثال دوم:
دخان ۴۳ تا ۴۹ - «إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ. طَعَامُ الْأَثِیمِ. كَالْمُهْلِ
یغْلِی فِی الْبُطُونِ كَغَلْی الْحَمِیمِ. خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَىٰ
سَوَاءِ الْجَحِیمِ. ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ.
ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِیزُالْكَرِیمُ»
این آیه نیز از عذاب دیکتاتوری که در دنیا ابرقدرتِ قوی شوکت عالیمقام بود! سخن
میگوید؛ همانکه استثمار ملت برایش شیرین بود، در آخرت تلخی شجره زقوم را
میچشد و انباشتههای در بطن وجودش اینک به غلیان میآید و همانطور که اعوان و
انصارش برسر مردم می ریختند، عذاب آتش بر سرش ریخته و گفته میشود: بچش که تو
همان ابرقدرت عالیمقامی!! «ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِیزُالْكَرِیمُ»
مثال سوم
صافات ۶۲ تا ۶۵ - «أَذَٰلِكَ خَیرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ. انَّا
جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ. إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ
الْجَحِیمِ. طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیاطِینِ»
آیا این (فوز عظیم) بهتر است یا شجره زقوم؟ که ما آن را آزمونی برای ستمگران
قرار دادهایم، آن شجره دربقعر دوزخ می روید، نوبرش گوئى سرهای دیوان (زشت
منظر) است.
ظاهر این اوصاف تصویری است ترسناک متناسب با روان آدمی، اما نه معنای شجر در
قرآن همیشه درخت است، و نه هر طعامی از راه دهان وارد بطن میشود، شجره مثل شبکه
سیستم ارتباطی پیچیدهای است که همچون درخت، ریشه (زمینه)، بدنه (سرکرده)، شاخ
(سران قدرت و ثروت)، برگ (سیاهی لشگر) و میوه و محصولی (آثار اجتماعی) دارد.
در قرآن از شجره: طیبه، خبیثه، ملعونه نیز یاد کرده است که سلسله مراتبی در
جریانات فکری، فرهنگی، دینی و سیاسی جوامع را نشان میدهد. در سورههای فوق
الذکر این شجره شبکه مانند را در وصفِ بزرگ ظالمان شیطان صفت مطرح کرده است که
بی تفاوتی و سکوت مردم موجب ظهورشان میگردد ، این ستمگران همچنان که در دنیا
آتش افروختند و دل های مردم را سوزاندند، خود به بازتاب اعمالشان گرفتار
میشوند. آنچه موجب دوزخی شدن تودههای مردم میشود، اصل و فرع و شبکه و
ارتباطات پیچیدهای دارد، شجره زقوم نه «از» اصل جحیم، بلکه «در» اصل جحیم می
روید، یعنی در زیر بنای اندیشههای انحرافی ( شرک و ناخالصی). آدمیان در دنیا
گرفتار این شجرهاند و در آخرت نتیجهاش را میبینند. طلع هر درختی شکوفه یا
نوبر آن است که همچون طلوع خورشید، سر میزند و چشم باغدار را روشن میکند، وای
به درختی که شکوفهاش نفرتانگیز همچون چهره دیوان باشد. در این تمثیل، وقتی
ریشه و اساس اندیشهای دوزخی باشد، محصول عمل و آثار بیرونی آن شیطانی و دیو و
دد گونه خواهد بود.
|