گرانى
نان و ارزانى جان !
فاجعه هولناك قتل دختري ۱۷ ساله توسط پدري ۵۳ ساله با همكاري خواهر
بزرگتر و همدلي بقيه اعضاي خانواده ! پرده از عمق آسيب هاي اجتماعي و فقر
فرهنگي و اخلاقي اقشاري از مردم ميهن ما برداشت و نشان داد چقدر احساس و
عاطفه ها آسيب ديده و چقدر ارزش آدمي و جان او ، به رغم همه گراني ها ،
ارزان شده است !
در اين جنايت تكان دهنده كه نيمه ارديبهشت ماه جاري در اصفهان اتفاق افتاد
، عوامل متعددي نقش داشت؛ از آتش هوسِ داماد خانواده گرفته ، كه اينك دل در
گروي عشق خواهر كوچكتر بسته بود ، تا كينه و حسادت خواهر بزرگتر و جهل و
تعصب كور پدر كه با خود فريبي جاهلانه در حفاظت از آبرو و شرافت خانواده در
برابر حرف و حديث هاي همسايگان قساوت بزرگي را به خيال غيرت ورزي مرتكب شد
.
اين مسئله از جهات عديده اي قابل بررسي است كه بعضاً به نظر اين قلم رسيده
است:
۱-ضرورت قانونمندى مناسبات
اجتماعى و خانوادگى
حريم هاي اخلاقي و ديني كه سالياني ميان محارم تا
حدودي رعايت مي شد ، به رغم همه تبليغات و ترفندهاي حكومت فقهي و گشت و گرفتن هاي
انتظامي ، به شدت شكسته شده و بي بند و باري در مناسبات خانوادگي به بيمار دلان هوس
باز ميدان گسترده اي داده است . و گرنه كِي يك داماد چنين جرأت و جسارتي پيدا مي
كرد كه خواهر زن نوجواني را به مدت ده روز بربايد ! آنگاه تقاضاي تبديل همسر هم
بكند و خانواده اش نيز بر اين هوس مدافع باشند ؟
۲- ضرورت درمان بيمارى خشم و
خشونت
اعترافات پدر و ساير اعضاي خانواده ، موقعي دلخراش تر
و جگر سوزتر مي شود كه سخن از ملايمت و مظلوميت دختري كه در اوج احساسات و عواطف
نوجواني قرباني اين فريبكاري شده به زبان مي آورند:
« از همان ساعت او را كتك زدم ، طفلك صدايش در
نيامد و تنها مي گفت من چه بايد بكنم ؟» . . . « در كنارش نشستم و گفتم : يا تو
بايد بميري يا من تا از اين وضع رقت بار خلاصي پيدا كنيم ، او پيشاني مرا بوسيد
و گفت . . . اگر قرار است كسي از دنيا بود من هستم . . . شب به كندي مي گذشت .
بارها نشستم و به چهره معصومش خيره شدم . هنگام اذان صبح مانند هر روز بيدار
شدم و به بالاي سرش رفتم . خواهرش را نيز بيدار كردم . حرفهاي آخر بين ما زده
شد . براي آخرين بار گفتم بين من و تو يك نفر بايد زنده بماند و فرزانه به
آسودگي خوابيد و خود را داوطلب مرگ كرد . براي آخرين بار صورتم را بوسيد و من
هم با او وداع كردم ، دستهايش را در دست خواهرش گذاشتم و بعد با دستمال . . .
مقاومتي نكرد . در اين دقايق همه بيدار بودند و هركدام در گوشه اي از خانه
نشسته بودند . . . »
تنها خانواده اين نوجوان فريب خورده نبود كه گره ناشي
از مشكلات اجتماعي و خانوادگي خود را مي خواستند به شيوه « زود و زور و ضربتي » !
بگشايند ، « كاربراني » هم كه با اظهار نظر خود به دنبال ستون خبري اينترنتي
خواستار اعدام سريع و قاطع جوان هوسباز بودند متوجه نيستند كه اگر كيفر « هوسراني »
مرگ باشد ، در شهر هر آنچه هست گيرند !
عده اي هم به حق نگران اند مبادا با ملاحظات فقهي آقايان و حق ولايتي كه براي پدر
قائل هستند ، قاتل قساوت پيشه از مجازات قتل رهائي يابد و چنين استثنائي چراغ سبزي
براي غيرت ورزي هاي آينده و خط قرمزي بر حقوق فرزندان باشد . مهم تر از همه ، بايد
ديد چرا در ميان ملت مظلوم و ملايم و سازگار ما خشم و خشونت اين چنين خانه كرده و
خنده و خرمي و خدا دوستي از خرابه ها رخت بر بسته است؟!
۳-ضرورت تغيير ديدگاه «يك بام و
دو هوا» !
« ادوارد براون » در سفر نامه « دو سال در ميان
ايرانيان » ، در آن روزگاري كه هنوز شهرهاي ما لوله كشي آب آشاميدني نداشت و مردم
از طريق جوي كوچه و برزن « آب انبارهاي » خود را پر مي كردند ، نكته ظريفي را
درباره اخلاقيات ما نوشته بود . به گفته او ؛ معناي جوي آب براي هر ايراني بر حسب
آنكه قبل يا بعد از خانه او قرار گرفته باشد متفاوت است ؛ جوي بالا دست بايد همواره
تميز و پاك باشد و كسي حق ندارد آنرا آلوده كند ، اما خالي كردن سطل زباله و شستن
كهنه بچه و . . . در جوي پائين دست اشكالي ندارد!
آيا فكر نمي كنيد اين غيرت ورزي هاي ناموسي نسبت به دختران و حساسيت ورزيدن روي
پاكي آنان و بي تفاوتي نسبت به هر كثافت كاري پسران ريشه در همان خودخواهيهاي
تاريخي و پيشينه « مرد سالاري » دارد؟
چه فرق ميكند كه ناموس يك فرد مورد تعرض پسر همسايه قرار گيرد ، يا ناموس همسايه او
توسط پسر آن فرد ؟ مگر بني آدم اعضاي يك پيكر نيستند ؟
به احتمال قريب به يقين ، اگر به جاي فرزانه مقتول ، برادر او نسبت به دختر همسايه
چنين ستمي را روا داشته بود ، پدر سنگدلش ، همچون خانواده داماد هوسباز ، امروز
مدافع پسرش بود و احساس غيرت ورزي هم نمي كرد !
آيا همان قدر كه به دختران توصيه عفت و نجابت مي شود و از فريب و فساد افسار
گسيختگان جامعه هشدارشان مي دهند ، به پسران هم هرگز توصيه مي شود نگاه ناپاك به
ناموس ديگران نداشته و با شرافت كسي بازي نكنند ؟
در حاليكه در كتاب ديني مسلمانان به هردو جنس ( زن و مرد ) گفته اندام جنسي خود را
بپوشانند (۱) ، به هردو گفته چشم چراني نكنند (۲)
، هر دو طرف را از هم جنس بازي هشدار داده (۳) ، كيفر هر دو جنس
را در فحشاي علني مساوي قرار داده (۴) ، . . . و اصلاً زن
و مرد را يك انسان در دو جلوه معرفي كرده است
۴-ضرورت تبديل تشريفات و آداب
دينى به اخلاق و ايمان واقعى
از گزارش خبري چنين بر ميآيد كه اين جنايات در
خانوادهاي از طبقه سنتي و محافظه كار شهر مذهبي اصفهان رخ داده و پدر خانواده اهل
مسجد و نماز و زيارت بوده است !
اين هم بُعد ديگري از فاجعه فرهنگي جامعه ماست . وقتي اصل و اساس دين كه ايمان و
اخلاق وعمل صالح است فراموش گردد و همه هم و غم ها و هنر و همت ها معطوف به تظاهرات
ديني و تشريفات ، بزرگداشت ها و سوگواري هاي خالي از آموزش و آگاهي بخشي از اخلاق و
عملكرد اسوه هاي ايماني باشد ، براي قاطبه مردم چه ملاك و معياري براي تصميم گيري
در اين دو راهي هاي سخت زندگي مي ماند ؟ وقتي قرآن كه قلب معنوي اسلام است در جامعه
به ظاهر مذهبي از طپش افتاده و تنها قالب هاي فقهي و سياست هاي قومي قدرت طلب و
تماميت خواه رونق يافته ، چه گره اي از آسيب هاي اجتماعي و ديني گشوده مي گردد ؟ با
ضوابط فردي فقهي در فروع شريعت ،كه در قرون گذشته شكل گرفته ، چگونه مي توان مشكلات
شهرهاي ميليوني امروز را حل كرد ؟ مشكل اساسي ، از زاويه حقوقي و احكام كيفري به
دين نگريستن است كه همه فسادها را فقط در روابط جنسي ، آنهم عمدتا در مورد زنان ،
مي بينند و فسادهاي اساسي تر همچون فقدان آزادي و عٍدالت ، بداخلاقي ، رشوه ، خود
خواهي ، خيانت و ... فراموش مي شود .
اين پدر جاهل و غافل اگر يك باركتاب ديني خود را خوانده بود ، مي فهميد كه هرگز در
اين متن كيفر مرگ ، مگر در قصاص قتل ( آنهم در شرايطي خاص ) ، مجاز شمرده نشده و
حداكثر تنبيهي كه براي زن و مرد زناكار (۵) ، كه كارشان زناست (
نه خطاي موقت و نا خواسته يك نوجوان ) قائل شده ، صدتازيانه است آن هم در صورتيكه
در ملأ عام انجام شده و چهار شاهد عادل ناظر بوده باشند ! يعني موكول كردن تنبيه به
امري تقريباً محال ! براي پيش گيري و هشدار به منحرفان تا حريم اجتماع را پاس دارند
. وگرنه مادام كه چنين فسادي علني نشده است ، از آنجائيكه ضرر « اشاعه فحشاء » و
انتشار خبر آن به دليل ريختن قباحت عمل و آسيب اخلاقي كه به جامعه وارد مي كند ،
بدتر و گناه آلودتر از « اصل فحشاء » مي باشد ، مصلحت بر آن است كه در همان خانه حل
و فصل شود و امري كه مربوط به روابط خصوصي زن و مرد است به بيرون درز نكند .
امّا مسئله « سنگسار » زنان شوهر داري كه مرتكب فحشاء مي شوند ، حكمي است كه از «
تورات » و يهوديان مسلمان شده در صدر اسلام وارد كتابهاي فقهي و تفسيري مسلمانان
شده و هرقدر هم حديث و روايت براي آن نقل كنند ،مسلماً كوچكترين سند قرآني ندارد .
تفاوتي هم كه ميان كيفر زناي محصنه و غير محصنه ( زنان شوهر دار و بي شوهر ) قائل
شده اند ، و براي اولي سنگسار و براي دومي تازيانه را تعيين مي كنند نيز امري
صددرصد فقهي است كه ديدگاه تاريخي و مصلحت جوئي برخي از فقيهان مسلمان را نشان مي
دهد و چنين ديدگاهي ، استنباطي بشري تلقي مي شود .
آنچه در قرآن (آيه ۴ سوره نساء) درباره وقوع فحشاء ميان زنان (شوهر دار) در خانواده
بيان شده (۶) ، «نگهداري آنها در خانه براي محدود كردن و مراقبت
و اصلاح آنهاست تا با گذشت زمان خداوند راه حلي براي آنان بگشايد.»
به قول مرحوم طالقاني در تفسير « پرتوى از قرآن » :
« تا اگر گرفتار بحران غريزه شده ، شايد دوره آن
بگذرد و فروكش كند و اصلاح شود . يا عواطف مادري و مسئوليت اولاد او را به خود
آورد ، يا اگر گرفتار وسوسه و علاقه به مردي شده ، آن شخص اصلاح يا منصرف شود
يا بميرد و همچنين . . . هر علتي كه اين زن را به فحشاء كشانده از ميان برود ،
و در نهايت، بيدار شدن وجدان ايماني و توبه و برگشت . . . »
باز هم به قول ايشان :
« در خانه نگه داشتن زني كه دچار انحراف شده ، تا
اصلاح شود ، مرحله ابتدائي است و بايد پنهان باشد و اگر ( عمل زنا ) آشكار و
علني اثبات شد ( با شهادت ۴ شاهد از فحشائي در ملأ عام ) بايد در ديدگاه عمومي
صدتازيانه بخورد . . . »
همانطور كه ملاحظه مي كنيد ، كيفر فوق كه بسيار ملايم
تر از رفتار معمول در بسياري از جوامع در طول تاريخ است ، براي همسراني است كه با
بي بند و باري خود اساس خانواده را در معرض آسيب قرار دادهاند ، در حاليكه مسئله
نوجوان ۱۷ ساله به مراتب از اين هم سبك تر بوده است ، نه همسر و فرزند و تعهدي به
كسي داشته ، نه به اختيار و اراده خود ربوده شده ، نه قصد تكرار داشته و نه شاهدي
در اين ماجرا ، چهار شاهد يا حتي يكنفر ! وجود داشته است.
بازهم به گفته مرحوم طالقاني در تفسير آيات سوره نساء ( ص ۱۱۱ ج ۶ پرتوي از قرآن ):
« همينكه با توبه پاك و اصلاح شدند و صلاحيت
يافتند ، انديشه مؤمنان نيز بايد از بدبيني و آزار و سرزنش به آنان پاك شود و .
. . از آزار و تعرض به آنان روي بتابند و به آنان روي خوش و پذيرش بنمايانند ،
چه خداوند بس توبه پذير و مهربان است ».
امّا در اعترافات پدر اين نوجوان مي خوانيم :
« دخترم قبل از مرگ بارها عذر خواهي كرد و
اشتباهاتش را گوشزد نمود » .
« دختر جوان در سكوت دست خواهر بزرگترش را گرفت و اجازه داد تا پدر او را به
كام مرگ بكشاند »
به راستي براي توبه و تغيير مسير چه شاهدي قابل
استنادتر از اين سخنان لازم بوده است و چرا يك فرد متكي به مناسك صوري ديني بايد
اين مقدار بي خبر از اصول اوليه دين خود باشد ؟
در اين ماجرا ، نه تنها خشم و خشونت و خون و خانه
خرابي ، نا بجا و خسارت بار بوده ، بلكه توصيه به زندان و حبس ابد براي مقصرين اين
ماجرا هم راه حلي كارساز و پيشگيرانه از تكرارش نيست . باز هم به قول طالقاني:
« قوانين و محكوميت به زندان در كشورهاي اسلامي
به ناچاري و تقليد آمده كه با صرف اين همه نيروهاي انساني و مادي ، نتيجه
مطلوبي در تخفيف جنايات به بار نمي آورد . وقت ها و استعدادها و مخارجي كه صرف
يك سارق و قاتل مي شود ، از دستگاه هاي اجرائي و قضائي و زندان ، به حساب نمي
آيد . هزاران برابر مالي كه سارق ربوده ، ملتي بايد ماليات آن را بپردازد و بار
افراد معطلي را به دوش بكشد . و با همه اينها دزد در مكتب زندان ماهرتر و شقي
تر مي گردد . در زمان پيامبر اكرم ( ص) و خلفاء اولين، زندان و زنداني سراغ
نداريم . پس از آن زندانها مخصوص مخالفان حكام شد در حالي كه در اسلام مخالفت
با حكومت جرم نيست ، مگر آنكه مخالف ، مرتكب قتل و غارت و هتك گردد.»
۱ - نور ۳۰ و ۳۱
۲ - نور ۳۰ و ۳۱
۳ - نساء ۱۶
۴- نور ۲ تا ۱۰
۵- به تشخيص آيت الله طالقاني در ص ۱۰۷ ج ۶ تفسيرپرتوي از
قران
۶- به قول مرحوم طالقاني ، وصف اسمي « الزانيه و الزاني »
دلالت بر تلبس و ثبات صفت « زناكار ، زناكاري » دارد ولي « فاحشه » معناي عام
دارد ، نه همين كار زنا . . . » با اين تبيين معلوم ميشود « زناكاري » عملي
آگاهانه و با اختيار تصميم و تكرار است و ميان اين امر با خطاي نا خواسته جواني
كه در طوفان احساسات گرفتار آمده تفاوت دارد .
|