`   `
`

تفسير سوره قارعه

الْقَارِعَةُ. مَا الْقَارِعَةُ. وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ. «قارعة» يعني كوبيدن، یا عامل کوبیدن؛ چنانکه در زبان عربي پتك را «مِقرَعْ» مي‌گويند. مَا الْقَارِعَةُ چه كوبنده‌اي؟ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ. تو چه مي‌داني‌كه آن‌کوبنده چيست. جلسه‌ي‌گذشته،‌ که درباره‌ي سوره‌ي «قدر» صحبت می‌کردیم و اینکه آنجا هم گفته شده که وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ.(۱) (و تو چه می‌دانی که شب قدر چیست) عرض كردم که تمام پديده‌هايي كه درك و فهمش مشكل است، برای آن است‌که انسان مقدمات شناخت آنها را ندارد تا بفهمد. مثال زدم‌که فرض‌کنید بچه‌ی شش ساله وقتی سؤالی از شما می‌کندکه فهمیدن پاسخ آن مستلزم بیست سی سال درس خواندن است، شما به او می‌گویید وَمَا أَدْرَاكَ؟ تو چه می‌دانی؟ یعنی چگونه می‌خواهی آن را درک‌کنی؟ بنابراین درباره‌ی این کوبنده هم باید گفت که ما هنوز مقدمات درک آن را نداریم و برای ما روشن نیست. فقط می‌دانیم یک انفجاری است که به شدت هر چه تمام‌تر می‌کوبد، فرض کنید مثل انفجار بمب هسته‌ای که همه چیز را در هم می‌کوبد و منفجر می‌کند و به‌ذرات مبدل می‌سازد، ولی در مقیاسی نجومی؛ در یک مقیاس فوق‌العاده عظیم که حتی خورشید را باید جزء کوچکی از آن به حساب آورد.

يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ. چنان‌كه عرض‌كردم، در اين سوره‌هاي‌كوچك، قرآن ابتدا از یک واقعه‌ي عظيم جهاني و بعد از آن از وضعيت انسان در آن روز سخن به میان می‌آورد. می‌گوید مردم مثل پروانه‌هاي پراكنده خواهند شد. حالا يا منظور مردمي است كه در آن دوره زندگی می‌کنند، يا نه، همه‌ی انسان‌ها در آن واقعه، حيات دوباره پيدا می‌کنند و به‌سوي سرنوشت خود روان می‌شوند.

وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ. و كوه‌ها مانند پشم زده شده شوند. حتماً يادتان هست که در سابق لحاف کهنه را برای باز شدن و بیشتر شدن پشم آن به لحاف‌دوز می‌دادند و وقتی او پشم لحاف را می‌زد و حلاجی می‌کرد، ذرات پشم در پیرامون او به هوا بلند می‌شد. می‌گوید این کوهی که به نظرتان این‌قدر سنگین و ثابت می‌آید، در آن روز مثل ذرات پشم زده شده در آسمان پراکنده خواهد شد . می‌دانید که به نیروی جاذبه است که کوه‌ها بر روی زمین استوار شده‌اند و اگر کمترین تغییری در این نظام فعلی زمین و آسمان راه پیدا کند، زمین ما دیگر این شکل فعلی را نخواهد داشت. یک ذره اگر بیشتر بشود، تراکم اجسام بیشتر خواهد شد، و اگر یک ذره کمتر شود، تراکم آنها هم کمتر خواهد شد. بنابراین، اصلاً در عالم ماده چیزی به نام یکپارچگی وجود ندارد. شما سخت‌ترین اجسام را هم اگر زیر میکروسکوب بگذارید، می‌بینید که حدود ۹۹ درصد آن خالی است و هواست؛ یعنی پر از خلل و فرج است. پس، اینکه جسمی به نظر ما محکم‌تر و جسم دیگر سست‌تر می‌آید، به سبب فاصله‌های الکترون و پروتون و نوترون درون اتم آنهاست. وگرنه همه‌ی اجسام پر از فضاهای خالی‌اند. درواقع از نظر علمی، اصلاً جسم یکپارچه در جهان وجود ندارد. بنابراین وقتی که جاذبه دستخوش تغییر شود، همه‌ی نظامات مواد به هم می‌خورد.

فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ. در آن روز کسی که میزان‌های کردارش سنگین است. «میزان» سنگی است که برای وزن کردن چیزی در ترازو می‌گذارند. و این از باب تمثیل و تشبیه است. درواقع می‌خواهد بگوید که خداوند در یک کفه شما را قرار می‌دهد و در کفه‌ی دیگر وزنه‌های اعمالتان را و شما را با آن می‌سنجد. پس هر کس که میزان اعمال مثبتش ثقلت، سنگین باشد، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ. در يك عيش راضیه، در یک زندگانی پسندیده، در زندگانیی که از آن راضی است،‌ وارد خواهد شد.

وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ. اما کسی که کفه‌ی کردارش خفیف و سبک باشد و سنگ عمل مثبتی برای خود نگذاشته باشد، فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ. «اُم‌ّ» و جايگاهش «هاويه» است. «هاويه» چيست؟ نمي‌دانيم. وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ. تو چه مي‌داني هاويه چيست؟ نَارٌ حَامِيَةٌ. آتشی است سخت سوزان. در اینجا به قطعیت نمی‌توان‌گفت که آیا این تعبیر درواقع تشبیه برای همان چیزی است که در آن روز گناه‌کاران را می‌سوزاند، یا نه، همین آتشی است که ما می‌شناسیم. ولی اگر منظور همین آتش است، پس چرا می‌فرماید وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ؟ چون این آتش که ظاهراً ماهیتش برای ما شناخته شده است، مگر آنکه بگوییم این تصور اشتباه است و حقیقت این آتش هم بر ما معلوم نیست.

نام این سوره و آیات آغازین آن، نام و آیات نخستین سوره‌های دیگری در قرآن را به ذهن متبادر می‌کند مثلاً سوره‌ای به نام «حاقّة» که آن هم راجع به قیامت است: الْحَاقَّةُ. مَا الْحَاقَّةُ. وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّة(۲). «حاقّة» يعني آن چيزي كه تحقق پيدا مي‌كند و حتمي است و ثابت. بنابراين، در جایی اسم واقعه‌ی رستاخیز را «حاقّه» گفته، که رویداد و پیش‌آمدی است صد درصد تحقق يافتني و ترديدي در وقوع آن نيست و «حق» است، و در اينجا « به‌جهت‌كوبندگي و شدت اين واقعه «قارعة» نامیده شده است. یا در سوره‌ی دیگر، به نام «غاشية»، به همین نام «غاشية» از آن اسم برده است: هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ.(۳) «غاشية» يعني فراگير و پوشاننده. کلمة «غشاء» از همان ماده است و به پرده گفته می‌شود. یعنی آن نیست که مثلاً در یک طرف دنیا اتفاقی بیفتد و در طرف دیگر دنیا از آن خبری نباشد. همه جا را فرا می‌گیرد و مثل چتری است که همه دنیا را، یا لااقل دنیای شناخته شده‌ی ما را در خود خواهد پوشاند. پس، دقیقاً روشن نیست که آیا مراد منظومه‌ی شمسی ماست یا مسئله فراتر از آن است. اما باز از این واقعه یا غاشیه یا حاقّه، در سوره‌ی «قیامت» و به همین نام یاد شده است: لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ.(۴) «قیامت» و «قیام» یعنی برپایی، دوباره احیا شدن. خود کلمه‌ی «آخرت» هم، که در مقابل «دنیا»ست، به همین معنیِ روز پسین است. و گفتنی است ‌که این کلمه و کلمه‌ی «دنیا» هرکدام ۱۱۵بار در قرآن آمده است و این دو واژه از نظر تعداد کاربرد مساوی‌اند. باز از واقعه‌ی قیامت در جایی با تعبیر «صاخّة» نام برده شده: فَإِذَا جَاءتِ الصَّاخَّةُ.(۵) و «صاخّة» یعنی موج انفجار و صدای بسیار مهیب. شما تصور کنید که اگر یک بمب مثلاً بیست پوندی منفجر شود چه موج و صدایی ایجاد خواهد کرد، حال با انفجار ستاره‌ای ببینید چه خواهد شد. در جای دیگر «طامّة» گفته است: فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى(۶). «طامّة» يعني آنچه بر همه غلبه دارد و قاهر است. بنابراین، روز واقعه و آن اتفاق سهمگینی که خواهد افتاد شاید چهل پنجاه اسم در قرآن دارد. از جمله يَوْمِ الْحِسَابِ(۷)، روزی که حساب‌ها معلوم خواهد شد؛ يَوْمُ التَّغَابُنِ(۸) روزی که انسان احساس غبن و باختن می‌کند، یعنی آنهایی که کارنامه‌ی عملشان پربار نیست. خود را مغبون خواهند دید. يَوْمَ الْآزِفَةِ(۹) روزی که بسیار نزدیک است و تو می‌پنداری دور است. چون هر وقت نیامده به نظر انسان دور می‌آید؛ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ(۱۰) روز حشر، و برانگیخته شدن همه؛ يَوْمُ الْخُرُوجِ(۱۱) روزی‌که آدمیان از قبرها خارج شوند. يَوْمَ الْجَمْعِ(۱۲) روزی ‌که همه گرد هم جمع شوند؛ يَوْمٍ كَبِيرٍ(۱۳) روز بزرگ؛ يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(۱۴) روزی که وقتش مشخص است؛ يَوْمَ التَّلَاقِ(۱۵) روز تلاقی و ملاقات که همه به هم خواهند رسید، یا انسان‌ها به هم یا همه به نامه‌های اعمالشان؛ يَوْمُ الْفَصْلِ(۱۶) روز انفصال و جدایی. مثل نوزادی که از رحم مادر منفصل و جدا می‌شود و به دنیا می‌آید و با این «فصل» و جدایی مرحله و فصل دیگری در زندگی آغاز می‌کند. یَوْمٌ مَّشْهُودٌ(۱۷)، يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ(۱۸)؛ يَوْمُ الْخُلُودِ(۱۹). چنانچه توجه کنید، در هر کدام از این نام‌ها از یک زاویه‌ای خاص به این روز توجه شده است.

در سوره مورد بحث ما هم باز از زاویه‌ی دیگری به این موضوع پرداخته شده که درباره‌ی آن توضیحاتی داده شد. در هرکدام از سوره‌هایی که در بالا به یکی از آیات آنها اشاره کردم. بعضی از حوادث آن روز ذکر شده است، مثلاً در سوره‌ی «قیامت»، در مورد ماه می‌گوید وَخَسَفَ الْقَمَرُ. وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ.(۲۰) ماه تیره می‌شود و خورشيد و ماه در هم جمع مي‌شوند و يكي مي‌شوند. چنین می‌نماید که با انفجاری که در خورشید رخ می‌دهد، ماه در آن ذوب می‌شود و در جرم آن، فرو می‌رود و مستهلک می‌گردد. در مورد خورشید هم فراوان گفته شده است، مثلاً إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ(۲۱) آن‌گاه که خورشید کدر و خاموش خواهد شد. یا دربارة آسمان‌ها: إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ.(۲۲) که در سوره‌ی «انفطار» است. یعنی مانند دانه‌های تسبیح‌که وقتی نخ آن پاره شود پراکنده می‌شوند، دنیای پیرامون ما هم نظامش به همین گونه از هم پاشیده خواهد شد. يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ(۲۳). روزی که آسمان بالای سرتان به رنگ مس گداخته شود. یعنی به رنگ قرمز متمایل به قهوه‌ای درآید. شما در بعضی از این عکس‌های نجومی می‌توانید دقیقاً این را ببینید که حجم ستاره که بیشتر می‌شود، نور سفید و زرد آن، در آن حجم زیاد، به رنگ قرمزِ متمایل به قهوه‌ای درمی‌آید. اگر یادتان باشد، من عکسی نشانتان دادم که این واقعه درست در آن دیده می‌شد. گفتنی است که در عربی به گُل سرخ هم «مُهل» می‌گویند. و در آن عکس، ستاره درست به رنگ گل سرخ بود، همان رنگ قرمز تیره. وَإِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ.(۲۴) روزی که پیوند آسمان‌ها بریده و شکافته ‌شود، یعنی همین طبقات برفراز زمین. وَفُتِحَتِ السَّمَاء فَكَانَتْ أَبْوَابًا.(۲۵) و روزی که نظام آسمان‌ها به ‌كلي بر هم خواهد خورد و مانند آنکه آسمان شکافته شود، در همه جای آن درهای ورود اجرام به درون یکدیگر گشوده خواهد شد. چیزی شبیه درهم آمیختن عناصر کیهانی و امواج مختلف در آسمان‌ها. وَإِذَا السَّمَاء كُشِطَتْ.(۲۶) زمانی که آسمان برکنده می‌شود. و درباره‌ی ستاره‌ها آورده: وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ. وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ.(۲۷) روزی که ستارگان تاریک می‌شوند و فرو می‌ریزند. و کلمه‌ی «نجوم» (ستاره‌ها) هم با «الف و لام» آمده که ظاهراً منظور همان ستاره‌های شناخته شده‌ی جهان ماست. یا راجع به دریاها گفته که چه‌گونه آتش می‌گیرند. و می‌دانیم که آب ترکیبی از دو گاز اکسیژن و هیدروژن است و هر دوی آنها ماده‌ی قابل انفجار و سوختن‌اند. یا درباره‌ی نقش نیروها و به تعبیر قرآن «فرشتگان»، در آن روز، در سوره‌های متعدد، شاید در حدود بیست سوره، سخن گفته شده است. و در مورد «نفخه صور» هم فقط اشاره کنم که دو نفخه، یا درواقع دو فرمان، است. «نفخه» نوعی دمیدن است که در آن روز با اولین آن حیات بر روی زمین از میان می‌رود و با نفخه‌ی دوم از نو حیات د یگری آغاز می‌شود. این «نفخه» چیزی شبیه همان است که ما امروز اصطلاحاً به آن «بیگ بنگ» می‌گوییم.

درهرحال، همان‌طورکه عرض کردم، منظور از طرح این مطالب این نیست که قرآن می‌خواهد به ما نجوم و کیهان‌شناسی بیاموزد؛ بلکه می‌خواهد دیدگاهی به ما نشان دهد تا بدانیم که عمر سیاره‌ای که این اندازه به آن دلبستگی داریم روزی پایان خواهد یافت و با مرگ آن حیات دیگری آغاز خواهد شد و در آن روز به اعمال ما انسان‌ها رسیدگی خواهند کرد و خواهیم دانست که دنیا حساب و کتاب داشته و همه چیز در آن ثبت و ضبط می‌شده است: إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا(۲۸). مردم روز حساب را باور ندارند، درحالی‌که وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا(۲۹). ما همه چيز آنها را احصاء کرده‌ایم و به شمار آورده‌ایم و ثبت کرده‌ایم. در جای دیگر است کسانی که اعمال خوب داشته باشند حساب خیلی آسان و ساده‌ای خواهند داشت و کسانی که میزان اعمالشان سبک باشد رسیدگی به حساب اعمالشان طولانی خواهد شد. در آیات زیادی آمده که فرشتگان و نیروهایی هستند که بر اعمال شما مراقب‌اند و آنها را ثبت می‌کنند. در روز قیامت يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ(۳۰). انسان آگاه خواهد شد از آن‌چه پیش فرستاده‌ است یا سپس فرستاده می‌شود، یعنی اعمال ما، از بد و خوب، آثارش تا قیامت باقی است. ما سرانجام روزی از دنیا خواهیم رفت، ولی نتیجه‌ی خوب و بد اعمال ما و نتیجه‌ی تأثیراتی که در دیگران و اجتماع خود داشته‌ایم همچنان زنجیره‌وار ادامه خواهد داشت؛ مانند آنکه در مؤسسه‌ای سرمایه‌گذاری کرده باشیم و این مؤسسه پس از ما فعالیتش ادامه پیدا کند؛ حالا اگر مؤسسه‌ی شری است یا مؤسسه‌ی خیری، درهرحال، باقی خواهد ماند. یا در جای دیگر گفته: يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ(۳۱). در قيامت هر كسي می‌نگرد كه دو دستش از پیش چه فرستاده است. «دو دست» تمثیلی از بد و خوب اعمال ماست. یا: عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ.(۳۲) آن روز انسان می‌بیند كه چه حاضر كرده است و چه‌گونه حساب آينده‌اش را داشته است. یا: وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا(۳۳) هر انساني آنچه عمل كرده است حاضر مي‌يابد و يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي.(۳۴) و مي‌گويد اي كاش براي زندگي امروزم كاري از پیش كرده بودم. ما حیات اين دنيا را حيات واقعی مي‌دانيم، ولي قرآن مي‌گويد که انسان حیات واقعی را در آنجا خواهد یافت و دریغ خواهد خورد که برای چنان زندگی چیزی از پیش نفرستاده است. مضمون بسیاری از آیات این آگاهی‌هاست. و بالاخره آخرین مطلب اینکه در روز رستاخیز انسان‌ها برحسب نوع اعمالشان از یکدیگر متمایز خواهند شد. بنده بیشتر این مسائل را در جلد چهارم نظم قرآن آورده‌ام و علاقه‌مندان به توضیح و تفصیل بیشتر می‌توانند به این کتاب رجوع کنند.

در پایان سخن، به درگاه حق روی می‌آوریم و پناه می‌بریم به او از شر اعمالمان و مسئلت می‌کنیم که به ما توفیق دهد در این مدت که پرونده‌ی زندگیمان هنوز باز و عمر و نفسی برایمان باقی مانده است و فرصت داریم بتوانیم کاری برای آخرتمان بکنیم و از پیش بفرستیم، که چون از این جهان رفتیم، دیگر راه بازگشت به آن و جبران مافات را نخواهیم داشت. تا در این جهانیم ان‌شاءالله بتوانیم اعمال نیکمان را بیشتر بکنیم تا در آن روز کفه‌ی کردار خیرمان بر کفه‌ی دیگر بچربد و سرنوشت ابدی ما ان‌شاءالله قرین سعادت و رستگاری شود.
.
صدق الله العليّ العظيم.


۱)  قدر(۹۷) / ۲

۲) حاقّه(۶۹) / ۱ تا ۳

۳) غاشیه (۸۸) / ۱

۴) قیامت (۷۵) / ۱

۵) عبس (۸۰) / ۳۳

۶) نازعات (۷۹) / ۳۴

۷) ص (۳۸) / ۱۶

۸) تغابن (۶۴) / ۹

۹) مؤمن(۴۰) / ۱۸

۱۰) فرقان (۲۵) / ۱۷

۱۱)  ق (۵۰) / ۴۲

۱۲) شوری (۴۲) / ۷

۱۳) هود (۱۱) / ۳

۱۴) حجر (۱۵) / ۳۸

۱۵) مؤمن (۴۰) / ۱۵

۱۶) صافات (۳۷) / ۲۱

۱۷) هود (۱۱) / ۱۰۳

۱۸) انعام (۶) / ۷۳

۱۹) ق (۵۰) / ۳۴

۲۰) قیامت (۷۵) / ۸ و ۹

۲۱) تکویر (۸۱) / ۱

۲۲) انفطار (۸۲) / ۱

۲۳) معارج (۷۰) / ۸

۲۴) مرسلات (۷۷) / ۹

۲۵) نبأ (۷۸) / ۱۹

۲۶) تکویر(۸۱) / ۱۱

۲۷) تکویر(۸۱) / ۲ و ۳

۲۸) نبأ (۷۸) / ۲۷

۲۹) نبأ (۷۸) / ۲۹

۳۰) قيامت (۷۵) / ۱۳

۳۱) نبأ (۷۸) / ۴۰

۳۲) تكوير(۸۱) / ۱۴

۳۳) کهف (۱۸) / ۴۹

۳۴) فجر (۸۹) / ۲۴
 

`