مرزهاى دين با دانش و تفكر و تعقل
(۱)
پاسخى به مقاله آقاى علي اصغر حاج سيد جوادى تحت عنوان
"دنياى سر و ته بسته خشك انديشان"
با سلام و آرزوي توفيق شما در خدمات فرهنگي و تنوير افكار عمومي ، در صفحه ۷
شماره بيستم آن نشريه مقاله اي از جناب آقاي علي اصغر حاج سيد جوادي تحت
عنوان «دنياي سر و ته بسته خشك انديشان» درج شده بود كه به نظر اينجانب جاي
تأمل و تفكر جدّي تري دارد ، باشد تا با تبادل نظر بيشتر در اين زمينه،
تفاوت دينداري تاريخي و عملكرد دينداران، با اصل و اساس دين آشكار گردد و
نقد هر مكتب فكري و مذهب و مرامي به جاي پرداختن به آراء و استنباط ها و
روي كردها و رفتارهاي پيروان ، معطوف به « متن اصلي » و منبع اوليه گردد.
در اين صورت از تأثير پذيري نسبت به عملكرد متوليانِ به قدرت تكيه كرده و
تبه كاري هاي به نام دين مصون و محفوظ مانده و رنگ بي طرفانه علمي تري
خواهد گرفت.
دين و مذهب ، همچون ساير زمينه هاي فرهنگ بشري ، توسط« انسان» ها فهميده و
اجرا مي شود و گونه خالص آن به دليل خصلت هاي خود خواهانه و تجاوزگرانه
بشري كمتر ميدان ظهور و بروز يافته است . بنابراين طبيعي است كه همان
تعصبات و تنگ نظري ها و خشك انديشي هائي كه آدميان در ابعاد ديگر زندگي
اجتماعي خود بروز مي دهند ، در دين هم نشان دهند! و اتفاقاً «آفت دين» به
دليل «كالاي پر خريدار» بودنش و به دليل اقبال قلبي توده هاي مردم و اعتماد
و اطميناني كه به «متوليان» دين مي كنند و سواري كه مي دهند و سيادتي كه
براي آنها قائل مي شوند به مراتب بيشتر است و اين آفت بيروني است و ربطي به
«ذات دين» ندارد.
مسئله « خشك انديشي » و تعصب و عدم تساهل و تسامح با دگر انديشان منحصر به
دينداران نيست ، امري مربوط به طبيعت انساني ماست ، هم در جامعه دولت شهري
يونان باستان كه خاستگاه جامعه مدرن مدني محسوب مي شود و دنياي غرب افتخار
و تجديد حيات ( رونسانس ) خود را وابسته به آن مي داند ، غير يونانيان «
بربر » محسوب مي شدند و در ميان خود نه تنها مخالفين سياسي و امنيتي ، بلكه
حتي امثال سقراط ها را در زمينه علمي بر نمي تافتند و جام شوكرانش مي دادند
، و هم اروپائيان مدعي دموكراسي و حكومت اكثريت چنين آزادي هائي را از مردم
تركيه يا الجزاير و به قول خودشان دنياي سوم دريغ مي دارند.
در ميان كمونيست هاي مخالف سرمايه داري و مبلّغ اصل تضاد و تنازعِ « تز و
آنتي تز » نيز نه تنها براي غير كمونيست ها ، كه حتي براي اعضاي شوراي
مركزي و رده هاي بسيار بالاي حزبي هم تساهل و تسامحي مراعات نمي شد و تسويه
و ترور اكثريت اعضاي دفتر سياسي حزب همچون تروتسكي ، شاهد اين « خشك انديشي
» است.
هم در تاريخ يهود ، اگر تورات را ورق بزنيد ، كشتار گسترده و بي پايان
مخالفين را مي خوانيد، و هم تاريخ مسيحيت تماشاگه دادگاه هاي تفتيش عقايد و
كشتار مخالفين و پيدايش صدها فرقه و ساليان دراز جنگ هاي درون ديني بوده
است ، هم در ايران قبل از اسلام مزدكيان و ماني مذهبان قتل عام و رانده مي
شدند و نصرانيان مورد آزار بودند و هم در ايران بعد از اسلام شاهد دشمني ها
و درگيري هاي معتزله و اشاعره ، سني و شيعه و جنگ هفتاد و دو ملت بوده ايم
و امروز نيز در همان مسير گام مي نهيم.
جناب حاج سيد جوادي در مقاله خود گناه جزميت و خشك انديشي و تعطيل تفكر را
به گردن دين به طور عام و اسلام به طور خاص انداخته و مباني سه گانه
اعتقادي اين شريعت را تثليثي در برابر تفكر آزاد شمرده اند ، ايشان مي
فرمايند:
« انسان مسلمان با سه قيد : توحيد ، نبوت و معاد
، در حوزه آزادي تفكر و انديشه زنداني قيودي مي شود كه در تعبيه آن نقشي نداشته
است و در كيفيت و چون و چرائي آن اجازه سئوال و پرسش ندارد و به حكم شرع قادر
به استفاده از عقل چاره ساز خود براي برون رفت از آن نمي باشد».
همانطور كه قبلاً ياد آوري كردم ، اگر حساب دينداران
دنيا طلب را از حساب دين جدا كنيم و متن اصلي و منبع الهي آن را از متون منتسب به
دين ، از قبيل تفاسير و كتب فقهي و فلسفي و كلامي، كه استنباط هاي بشري است، و حتي
روايات و احاديث ،كه به هر حال توسط انسانها فهم و نقل شده است تفكيك نمائيم ، ممكن
است به نتيجه اي متفاوت از نظريات عنوان شده برسيم.
با اعتقاد به چنين تفكيكي بود كه مطالب ذيل را دقيقاً عطف به همان تثليت: توحيد ،
نبوت و معاد ، كه جناب علي اصغر حاج سيد جوادي عنوان كرده اند ، تهيه كردم تا آشكار
گردد كه اتفاقاً قرآن بيش از هر كتابي ، حتي كتب فلسفي ديروز و امروز به تفكر و
تعقل به عنوان تنها راه رستگاري تأكيد كرده است:
الف ) در زمينه توحيد
نويسنده ارجمند با نقل گفتار « اسپينوزا » كه اعتقاد
به علت غائي را « پناهگاه ناداني » انسان مي دانست ، « ايمان به خالقي يگانه كه
جهان هستي را در حيطه قدرت معطوف به ذات خود آفريده است » اولين محدوديت و سلب
اختيار و اراده از انسان شمرده اند.
صرفنظر از آنكه انسانها ، به استثناي مواردي محدود ، غالباً با اختيار و اراده و
حتي عشق و ايثار، به مذاهب حق يا باطل زمانه خود گرويده اند ، لشگر كشي هاي ديني ،
هرچند تأثير داشته اند، امّا علت اوليه نبوده اند . در مورد شريعت اسلام كه بطور
اخص مورد انتقاد نويسنده بوده است ، نكات ذيل را به عنوان نمونه هائي از موارد
فراوان مي توان بر شمرد:
جناب حاج سيد جوادي فرموده اند:
« انسان ( مسلمان ) حق تفكر و تعمق و يا شك و
سئوال و طلب دليل و سند در راز و رمز خلقت جهاني را ندارد».
امّا قرآن كسي را خردمند مي شمارد كه همواره در
آفرينش آسمانها و زمين « تفكر » و عدم بطلان و بيهوده نبودن آنرا از اين طريق كشف
كند ( آل عمران آيه ۱۹۱ )
از جمله اين خردمندان ابراهيم خليل است كه « باور » به رب العالمين و رويكرد به
آفريدگار آسمانها و زمين را از مسير مشاهده و تجربه در ستاره و ماه و خورشيد آموخت
و در اين راه نه تنها از تقليد نسبت به فرهنگ زمانه و الگوهاي عبادي پدر و قومش سر
باز زد ، بلكه نسبت به خالق و راز و رمز آفرينش هم نخواست مقلد وار و بدون تفكر عمل
نمايد .
قرآن داستان دغدغه ذهني و عدم اطمينان او به زنده شدن مجدد مردگان و پديده رستاخيز
را براي ما نقل كرده است تا درسي از آزاد انديشي ، حتي در برابر خالق!! را
بيآموزد.(بقره۲۶۰)
ابراهيم از پروردگار خويش مي خواهد به او نشان دهد چگونه مرده را زنده مي كند. پاسخ
مي شنود مگر ايمان نيآورده اي؟ مي گويد آري ، اما مي خواهيم دلم اطمينان يابد ! بنا
به قاعده بشري بايد لقب خليل از ابراهيم خلع مي شد و او به خاطر عدم يقين : تنزل
درجه مي يافت، امّا پروردگار با استقبال از چنين شك محققانه اي و با اجابت نيكوي
درخواست او ، شيوه آزمون در طبيعت و مشاهده و تجربه را در تمريني عملي به او آموزش
مي دهد تا خود به آرامش يقيني برسد.
خداي قرآن به مسلمانان هشدار مي دهد:
هرگز در پي چيزي كه به آن علم نداريد نرويد و (
بدانيد ) چشم و گوش و دل ( ابزار سه گانه شناخت ) نزد او مسئول (پاسخگو) خواهند
بود (اسراء ۳۶).
قرآن تفكر گرائي و اصالت دادن به عقل و فهم را
نه تنها در قلمرو مخلوقات ، بلكه در قلمرو آيات خالق هم از بندگان خواسته است. آنجا
كه در توصيف « عباد الرحمن »، كر و كور برخورد نكردن آنان را با آيات خود ستوده است
( فرقان ۶۳ ) ، يعني خداي قرآن تقليد درباره خودش را هم نپذيرفته است و نمي خواهد
بندگان به گونه تعبدي به معناي تسليم چشم و گوش بسته به او ايمان بياورند.
ب ) نبوت
جناب حاج سيد جوادي دومين قيدي را كه موجب به بند
كشيده شدن فرد مسلمان مي شود « نبوت » دانسته و نوشته اند:
« نبوت در واقع قانون گزار مرحله زندگي انسان است
و به عبارت ديگر بخش ديگري از محدوديت حوزه تفكر و تعقل او در وابستگي به ملكوت
نبوت و احكامي كه به واسطه او در تشريح تكاليف و وظائف انسان در زندگي ابلاغ مي
شود، نقطه گذاري مي شود.»
آيات ذيل كه گوشه اي از اشارات قرآن به شيوه ابلاغ
دعوت است ، نشان مي دهد كه تا چه حد اين كتاب حوزه تفكر و تعلق مسلمانان را گسترش
مي دهد:
۱-اي پيامبر ، بگو : من شما را تنها يك اندرز
ميدهم: دو به دو يا به تنهائي براي خدا بپا خيزيد و سپس «تفكر كنيد» . .
. ( سبا ۴۶ )
۲- اي پيامبر، بگو : اين است راه من كه با « بصيرت » به سوي خدا دعوت مي
كنم. هم من و هم هركس كه مرا پيروي كند ( چنين شيوه اي بايد داشته باشد) . . .
( يوسف ۱۰۸ ).
۳- اي پيامبر ، مردم را به راه پروردگارت با « حكمت » و اندرز نيكو دعوت
و با آنها با زيباترين شيوه مجادله كن . . ( نحل ۱۲۵ )
۴-اي پيامبر ، . . . ما بر تو قرآن را نازل كرديم تا آنچه را كه براي آنها
فرستاده شده، برايشان « تبيين » نمائي، باشد كه « تفكر » نمايند.
( نحل ۴۴ )
۵-مثال زدن هاي قرآن براي اين است تا مردم « تفكر نمايند » ( حشر ۲۱ )
۶-كسانيكه « علم » داده شده اند، ( با چشم بصيرت ) حقانيت آنچه را كه بر
تو فرستاده شده است مي بينند و ( همچنين اين حقيقت را ) كه اين كتاب مردم را به
مسير عزت و ستودگي هدايت مي كند. ( سباء )
۷-روزيكه بندگان نزد خدا محشور مي شوند ، به ناباوران گفته مي شود ، آيا آيات
مرا تكذيب كرديد و به آن « احاطه علمي » پيدا نكرديد؟ پس چه مي كرديد؟!.
. . ( نحل ۸۴ )
ج ) آخرت
نويسنده ارجمند ، بدون آنكه توضيح روشني داده باشد ،
اعتقاد به آخرت و رستاخير را رأس سوم مثلث محدود سازي حوزه تفكر انسان شمرده و آنرا
در مقايسه با ماركسيسم ، معادل ماترياليسم تاريخي و جامعه بي طبقه اشتراكي ! شمرده
اند.
براي اينجانب روشن نيست چگونه ممكن است اعتقاد به ارتباطِ اعمال امروز با سرنوشت
فردا و احساس مسئوليت جدي در برابر گفتار و كردار ، ميدان تفكر و تعقل ما را محدود
ساخته و به انسانيت آسيب بزند؟
قرآن با باز كردن افق ديد آدمي ، از يك طرف با نقل تاريخ اقوام و امت هاي گذشته ،
چراغ عبرتي براي آينده از طريق ارائه تجربيات نسل هاي قبل قرار مي دهد و از طرف
ديگر با امتداد دادن هستي به ابديت و پيوند زدن سرنوشت آينده به عملكرد امروز ، ما
را از اسارت زمان و ديوار گذشته آزاد مي سازد و اين آزاد سازي ، نه با اجبار و
اكراه ، كه با تفكر و تعقل تحقق مي يابد:
. . . و خداوند اين چنين آيات خود را براي شما به
روشني بيان مي كند ، تا درباره دنيا و آخرت تفكر كنيد ( بقره ۲۱۹ )
قــرآن و «علــم»
بر حسب باور مسلمانان ، اولين آياتي كه بر پيامبر
نازل شده است ، يعني اولين ديالوگي كه ميان خدا و رسولش برقرار شده ، آيات اوليه
سوره علق است كه با كلمه « بخوان » ( اقراء ) آغاز مي شود! چه چيز را بايد مي
خواند؟ . . .
آثار صفت ربوبيت را در آفرينش جهان هستي و آفرينش انسان از نطفه !. . . آنهم نه با
چشم ظاهر و به مدد علائم قراردادي الفاظ و كلمات ، كه با چشم خرد و به كمك آيات و
نشانه هاي آن در طبيعت.
شگفتا كه در جامعه اي مطلقاً بيسواد و جاهل به معناي دقيق كلمه ، قرآن با لفظ و
فرمان « خواندن » آغاز مي شود ، شگفت تر اينكه در همان نخستين آيات ، خداوند اين
چنين خود را به رسولش معرفي مي نمايد:
بخوان، كه پروردگارت كريم است، او كسي است كه
كاربرد «قلم» را آموخت و (از اين طريق) به انسان آنچه را نميدانست تعليم داد.
(سوره علق آيات ۳ تا ۵)
تنها در اولين سروش نيست كه به غريبه اي به نام «قلم»
! در سرزمين جهل، به عنوان نشانه كرامت خدا اشاره مي كند ، به زودي سوره بلندي را
بنام «قلم» با سوگند به : «مركب، قلم و هر آنچه مي نويسند» ( نون و القلم و
مايسطرون ) آغاز مي كند تا مردماني بيسواد را به معجزه « ابزار دانش » آگاه سازد.
قرآن با طرح اين هشدار كه : « آيا كساني كه مي دانند و نمي دانند مساوي اند ؟ تنها
خردمندان متذكر اين حقيقت هستند » (زمر ۹) ، راه ايمان و كفر را با معيار علم جدا
مي سازد.
در جائي ديگر با ارائه آيات خود در افق هاي گونه گون طبيعت ، همچون : عالم متنوع
گياهان ، عالم معادن ( انواع سنگ هاي رسوبي به رنگ هاي سفيد و سرخ و سياه ) ، تنوع
نژادهاي بشري ، انواع موجودات و اقسام چهار پايان ، تأكيد مي كند:
« تنها بندگان دانشمند خدا از او خشيت دارند ». (
انما يخشي الله من عباده العلماء ) فاطر ۲۸
در دهها آيه ، بجاي ارائه بحث هاي پيچيده فلسفي و
كلامي ، خدا را در نشانه هاي او در آفاق و انفس به ما معرفي مي كند تا در آنها تفكر
و تعقل كنيم ؛ در عشق و محبت و آرامش ميان همسران ( روم ۲۱ ) ، در پديده شگفت آور
خواب ( زمر ۴۳ ) ، در زنبور عسل و شهد شيرينش ( نحل ۱۱ ) ، در گسترش پوسته زمين ،
پيدايش كوه ها ، شهرها ، ميوه ها ،گردش شب و روز و . . . ( رعد ۳ ).
قرآن با ذكر نشانه هاي خدا در طبيعت و تحريك نيروي تفكر در بندگان بارها تأكيد كرده
است :
« در اينها نشانه هائي است براي مردمي كه تفكر مي
كنند » .
پانزده بار هشدار داده است : چرا تعقل نمي كنيد (
افلا تعقلون ) ، ۸ بار« باشد تا تعقل كنيد » ( لعلكم تعقلون ) و جمعاً ۵۹ بار تعقل
و ۱۸ بار تفكر را مطرح كرده است.
قرآن كساني را كه « تعقل » نمي كنند ، بدترين جنبندگان شمرده ( انفال ۲۲ ) و تصريح
كرده است كه در آيات خدا تنها دانشمندان تعقل مي كنند ( و ما يعقلها الا العالمون
) عنكبوت ۴۴.
و سر انجام همه آدميان را به سير و سياحت در زمين ( به جاي چسبيدن به كنج خانه و
خانقاه و مسجد و مدرسه و . . . ) فرا خوانده تا با مشاهده و تجربه در آثار گذشتگان
دل خود را آئينه عبرت كنند :
« آيا جهانگردي نكرده اند تا دلهائي بپرورانند كه
بدان تعقل كنند و گوشهائي كه بدان بشنوند ،( پس چرا بيدار نمي شوند ؟ زيرا
اين چشم ها نيست كه نمي بيند ، بلكه دل هائي كه در سينه ها مي طپد كور مي شود
» (حج ۴۶)
دنباله مقاله در
شماره ۲۳ سال ۱۳۸۴ مجله نگين
جناب آقاي علي اصغر حاج سيد جوادي در شماره
۲۲مجله وزين نگين تحت عنوان « توضيح واضحات » نقد بنده نسبت به نوشته قبلي
ايشان (دنياي سر و ته بسته خشك انديشان ) را نقد بر نقد كرده اند.
با تشكر از ايشان و از مدير و سردبير نگين جناب آقاي محمود عنايت كه فرصت
چنين تبادل نظري را فراهم كردند ، به رغم پرهيزي كه از پرداختن مجدد به
موضوع و ايجاد زحمت براي سردبير و نويسنده و خوانندگان گرامي داشتم ، از آن
جائي كه مطالب مطرح شده توسط از اهم موضوعات مربوط به مناسبات « دين و دانش
» يا « تدّين و تعقل » مي باشد ، كه با زندگي اجتماعي اكثريت ما ايرانيان
ارتباط پيدا مي كند ، بر خود وظيفه دانستم بار ديگر نكاتي را ياد آور شوم ،
اميدوارم مورد قبول مدير محترم مجله و مفيد و مؤثر براي رسيدن به نتيجه
مطلوب قرار گيرد.
نويسنده ارجمند در نوشته طولاني خود در شماره هاي ۲۰ و ۲۱ مجله نگين مطالب
بسياري را مطرح كرده اند كه شايد بتوان خلاصه و محور آن را در اين جمله
بيان كرد كه:
دين مشتمل بر يك سلسله اصول ثابت و لا يتغيري مثل توحيد ، آخرت و نبوت است
كه هيچگونه شك و ترديد و ايراد و اشكالي را بر نمي تابد و از اين جهت
ديندارها با اسير شدن در دام دگم ها و پيش فرض هاي قطعي و مسلم از امكان
تفكر و تعقل آزاد محروم مي شوند و براي دفاع از اصول ابدي پنداشته خود
گرفتار تعصب و تلخي و تندي و خشونت مي شوند.
براي بنده به عنوان خواننده مقاله ايشان روشن نيست به
كدام دليل منطقي اعتقاد پيدا كردن به اصول ثابت و لا يتغيري در جهان موجب تعطيل
تفكر و تعقل مي گردد؟ مگر اعتقاد به هزاران اصل ثابت و مسلم علمي در رشته هاي فيزيك
، شيمي ، رياضيات و ساير رشته ها مانع شك و ترديد و ادامه تحقيق و تفحص شده است كه
اعتقاد پيدا كردن به اصول عام تر و كلي تري در مقياس جهان هستي مانع از آن شود؟ اين
سخن همانقدر غير منطقي است كه مدعي شويم اعتقاد به كرويت زمين تعصب علمي مي آورد!
ثانياً ، اگر دينداراني دريچه تفكر و تعقل را با تقليد چشم و گوش بسته از متوليان
دين به روي خود بسته باشند ، مگر چنين شيوه اي در علم و سياست و هنر و ساير جلوه
هاي زندگي بي سابقه است و انسانها فقط در دين سر سپرده مي شوند؟ دين جز يك سلسله
نظامات و اصولي براي زندگي نيست ، كه تنها در صورت پذيرش قلبي و عمل صادقانه ( نه
رياكاري و آداب و تشريفات ظاهري ) ، مي تواند ايفاي نقش نمايد.
ثالثاً در كدام سوره و آيه قرآن گفته است شما در همه چيز مي توانيد تفكر و تعقل
كنيد مگر در مقولات توحيد ونبوت و آخرت ؟ قرآن اشخاص كر و كوري را كه تعقل نمي كنند
به عنوان بدترين جنبندگان ( نه آدمي صفت ) معرفي كرده (۲) و از
زبان دوزخيان براي ما نقل كرده است كه اگر اهل شنيدن ( درك و فهم ) و انديشيدن (
تعقل ) بوديم به چنين سرنوشتي گرفتار نمي شديم. (۳)
در اين كتاب با مساوي قراردان عقل و نور(۴) ، رسيدن به روشنفكري
و آگاهي را از مسير عقلانيت ممكن ساخته و با ۱۵ بار تكرار جمله « افلا تعقلون » (
چرا انديشه نمي كنيد ) و ۸ بار جمله « لعلكم تعقلون » ( باشد تا تعقل كنيد ) و ۳
بار « ان كنتم تعقلون » ( اگر پيوسته انديشه مي كرديد ) ، مومنين را در همه زمينه
هاي قابل كنجكاوي بشر به تعقل دعوت كرده است.
اصولاً عقل را در برابر دين قراردادن و مقايسه دو مقوله اي كه از جنس يكديگر
نيستند، مقايسه اي منطقي به نظر نمي رسد . مثل آنكه بپرسيد چشم بهتر است يا قانون
اساسي ! مسلماً نه از چشمي كه از ديدن حقايق كور باشد خيري حاصل است و نه از قانوني
كه به زور چماق و با پرده زدن بر چشم ها و بستن گوش ها و بريدن زبان ها حاكم شده
باشد!
اگر در قرآن تصريح شده است : « اكراهي در پذيرفتن دين نيست ، چرا كه راه رشد از
بيراهه تبيين گشته است » (۵) ، براي اثبات همين اصل است كه
اتفاقاً دينداري با تعقل تحقق مي يابد (۶) و « عقل » در تعبيري
از امام صادق ، همان چيزي است كه خداي رحمن با آن پرستيده و بهشت حاصل مي گردد. (
العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان )
شگفتا ، همان پيامبري كه نويسنده باور به نبوت او را قفل تعطيل بر تعقل شمرده !
تصريحاً تاكيد كرده است:
خداوند نعمتي بالاتر از عقل ميان بندگان تقسيم
نكرده است ، خواب عاقل بهتر از شب زنده داري جاهل براي عبادت و بي عملي عاقل
بهتر از تلاش و تكاپوي جاهل ( در حج و جهاد و علم و عبادت ) است.
خداوند هيچ پيامبر و رسولي را جز براي تكميل عقل نفرستاده و عبادت هيچ بنده اي
مقبول واقع نشده كه در آن تعقل نكرده باشد .
هرگاه مردي بسيار اهل نماز و روزه ديديد، تحت تأثير قرار نگيريد ، مگر آثار
تعقل را در او ببينيد . خداوند روز حساب به قدر عقول انسانها از آنها انتظار
دارد.
ما پيامبران مأمور هستيم با مردم به قدر عقولشان سخن بگوئيم.
و بالاخره؛
خداوند ميان خود و بندگانش دو حجت قرارداده است : حجت ظاهري ، يعني پيامبران و
رسولان و حجت باطني ، يعني « عقل »! (۷)
اتفاقاً ارشاد و انذار قرآن و خط و نشان كشيدن هاي
آن، كه چيزي جز هشدار دادن به نتايج عذاب آور بي اعتنائي به قوانين هستي و عكس
العمل و اثر طبيعي ظلم و ستم آدمي نيست ، مخصوص كساني است كه انكار تؤام با لجبازي
و عناد مي كنند و استكبار و خود برتر بيني به آنها اجازه نمي دهد سر تسليم در برابر
قوانين خم كنند و گرنه كساني كه در حال انديشه و تحقيق هستند و انگيزه سالم براي
رسيدن به حقيقت دارند ،هرچند هنوز به حقانيت دين نرسيده باشند ، محترم شمرده مي
شوند ،چرا كه معناي كفر نديده گرفتن و پوشاندن حقيقت و معناي شرك ، دخالت دادن
انگيزه هاي نا خالص در پيمودن راه حق ، و معناي نفاق ، دوروئي فريبكارانه و سود
جويانه است و اين سه آفت اصلي و بزرگ دين از كسانيكه به نيروي تفكر و تعقل و به نيت
حق جوئي تلاش مي كنند به دور است.
وعده و وعيدهاي قرآن از بشارت هاي بهشت و عذاب هاي جهنم نيز كه به زبان قابل درك و
فهم ناباوران عصر نزول نازل شده است ، به تصريح خود قرآن جنبه تمثيل و تشبيه دارد
(۸) و از جهاني براي جنيني محبوس در رحم دنيا سخن مي گويد كه
هنوز چشم بر عالم عقبا نگشوده و كوچكترين نشانه اي از آن را نمي شناسد و جز به زبان
استعاره و اشاره با او سخن نمي توان گفت ، و گرنه خود قرآن به صراحت گفته است كه
هيچ نفسي نمي تواند ماهيت آنچه را كه وعده داده شده درك نمايد (۹)
چرا كه وقتي فراخناي بهشت همه عالم هستي با همه كهكشان هايش ، نه باغ بزرگي در جهان
فعلي باشد (۱۰)، احاطه علمي يافتن بر آن، براي بشري كه هنوز از
شناخت دنياي خود فارغ نشده ، فرسنگ ها فاصله دارد. همين قدر به كساني كه با عينك
سود و زيان ( نه عشق به حقيقت) خدارا مي پرستند، يا از او مي ترسند، به تناسب ديد و
دريافت و دلخواهشان وعده و وعيد هائي داده است تا به راه آيند و به سعادت گرايند.
نكته ديگر قضاوت نوميدانه اي است كه نويسنده گرامي به نقش دين در جوامع بشري كرده و
از اين كه « ذات دين » و « گوهر خالص » آن در طي قرون و اعصار نتوانسته از چنگال
متوليان همدست با اصحاب قدرت آزاد شود ، بي حاصلي آن را نتيجه گرفته است!
اين سخن به خصوص از كسي شگفت است كه خود به عنوان يكي از پيشگامان آزادي خواهي ملت
شاهد تلاش هاي به ظاهر بي تأثير مردم براي كسب آزادي و عدالت از زمان مشروطه تا
كنون و از چاله به چاه افتادن هاي مكرر است ، با اين نه حال مأيوس شده و نه اين
تلاش ها را بي ثمر مي داند.
عجبا يك بام و دو هوا ؟ اگر تاثير معلمين بزرگ اخلاق بشري هم چون: ابراهيم ، موسي ،
عيسي و محمد و سايرين نبود ، از كجا معلوم به اتكاء « عقل خود بنياد » انسان آزمند
آينده بهتري پيدا مي كرد؟ اگر از اخلاق خدا را به عنوان سرچشمه نيكي ها و زيبائي ها
، و آخرت را به عنوان ضمانت اجرائي آن حذف كنيد ، مگر مي توان فداكاري يك نسل را
براي نسل ديگر ، اگر جبران و جزائي در كار نباشد ، منطقاً ، نه از روي احساس ،
اثبات كرد؟
گويا از« سارتر» نقل شده است كه فعاليت هاي بشر دوستانه خود را مرهون كشيشي مي
دانست كه سخت شيفته اخلاق او بود . مي گفت او خود را مرهون خدا مي داند ، اما من
خدا را قبول ندارم !. . .
به راستي سارتر كدام خدا را قبول نداشت ؟ خداي معرفي شده توسط سازمانهاي كليسائي يا
خداي سرچشمه نور و نيكي ها !؟ آيا مي توان از نويسنده ارجمند پرسيد : «دنياي كدام
مسلمان سر و ته بسته است؟»
شك ندارم آنچه در اين ربع قرن از متوليان تكيه زده بر قدرت در ايران اسلامي سر زده
، در مواضع اخير نويسنده بي تاثير نبوده است ، و گرنه چگونه مي توان كسي را كه
سالها در مسير آگاهي مردم و عدالت اجتماعي ، يعني برنامه رسولان گام برداشته و
عملاًٌ پيرو پيامبران بوده است ، دين ستيز تلقي كرد؟
آن چه دور از انتظار است ، احساسي و عكس العملي برخورد كردن و يكي دانستن دين با
دينداران از ناحيه متفكراني است كه سالها چشم و چراغ ملت بوده اند.
نويسنده گرامي در جا به جاي مقاله خود استناداتي عليه باورهاي ديني به فيلسوفان
غربي كرده اند كه جاي تأمل بسيار دارد. يكي از همان فيلسوفاني كه بيش از نيم قرن
تبليغ ضد خدائي ( در مقام استادي دانشگاه هاي انگليس و سخنران مدعو در دانشگاه هاي
معتبر اروپا و كانادا و آمريكا ) كرده بود، چندي پيش با ايراد سخنراني شگفت آوري در
آمريكا تغيير عقيده ۱۸۰ درجه اي خود را با اتكاء به دستاوردهاي اخير علم ژنتيك
اعلام نمود.
آنتوني فلو ( Anthony Flew) در برخورد با پيچيدگي هاي مباني اطلاعاتي حيات و شناخت
اين حقيقت كه يك گرم DNA مي تواند به اندازه يك تريليون ديسك فشرده اطلاعات در خود
ذخيره سازد ، صريحاً اعلام كرد:
« حتي تصور تدوين يك تئوري طبيعت مدارانه از
تكامل تدريجي باز توليد اولين ارگانيسم حياتي بي اندازه مشكل است . . . و من به
اين نتيجه سوق داده شده ام كه پاسخي براي اين سئوال كه چگونه اولين نشانه حياتي
از ماده غير زنده اي پديد آمد و آنگاه در پيچيده ترين شكل خلقت توسعه يافته است
، وجود ندارد.»
به قول دكتر ورنر گيت ( Werner Gitt) استاد فيزيك و
تكنولوژي :
« سيستم كد گذاري هميشه نتيجه يك تلاش مغزي است .
. . چنين امري مؤكداً آشكار مي سازد كه ماده به خودي خود قادر بر ابداع هيچ كدي
نمي باشد و در اينجا خلاقيت لازم است. . . هرگز نه قانوني در طبيعت شناخته شده
است كه از آن طريق ماده بتواند به اطلاعات دسترسي پيدا كند و نه هيچ فرآيند
فيزيكي يا پديده فيزيكي مادي تشخيص داده شده است كه بتواند چنين كند.»
صرف نظر از نكات علمي فوق ، از جمله راه هاي شناخت و
آگاهي از يك مذهب يا مكتب فكري ، ارزيابي الگوي ارائه شده و انسان نمونه اي است كه
تأسي از او را به پيروان توصيه مي كند . بدون ترديد مدل ممتازي كه قرآن معرفي كرده
حضرت ابراهيم است كه اتفاقاً مورد توافق يهوديان و مسيحيان نيز مي باشد . نام اين
پيامبر ۶۹ بار در قرآن تكرار شده و شخصيت كامل او در ۲۵ سوره قرآن از زوايا و در
زمينه هاي مختلف براي ارائه مدل انسان برتر نشان داده شده است. غرض بنده از طرح اين
موضوع ، تفسير قرآن و تبليغ ديني نيست ، مي خواهم مواجهه انسان كامل و مورد تأئيد
قرآن را با سه موضوع مورد توجه نويسنده ، يعني توحيد ، نبوت و آخرت نشان دهم و خاطر
نشان سازم خداي قرآن پيروي از آئين كسي را در ۷ آيه (۱۱) به ما
توصيه كرده است كه هم در مسير رسيدن به توحيد يكسره از ابزار تفكر و تعقل استفاده
كرد ، و هم پس از اعتقاد عميق به « رب العالمين » لحظه اي از تفكر و تعقل در همان
اصول سه گانه دست نكشيد و نه تنها شك و ترديد خود را درباره رستاخيز ( قيامت ) را
بدون ترس و نگراني با خداي خود در ميان گذاشت ، بلكه با جرآت و جسارت تمام ، كه
نشانه استقلال عقلي و شخصيت انساني او بود ، با پروردگار « مجادله » كرد.
روند فكري ابراهيم از پرستش ستاره ، ماه و خورشيد تا پروردگاري كه آفريننده همه
آسمان ها و زمين است ، به نيروي برهان و منطق محكم عقلي براي كسي پوشيده نيست، ولي
نقل قرآن از ماجراي نا آرامي قلبي او نسبت به زنده شدن مجدد مردگان بسيار تأمل بر
انگيز است. (۱۲)
اگر دينداراني آنچه در ضمير دارند به خيال خود از خدائي كه بر ضمائر و نهاد آنها از
خودشان آگاه تر است ،مخفي مي دارند ، ابراهيم كه قلبش مالامال از محبت و دوستي به
مردم بود ، نا خوشايندي خود را از قصد خدا براي عذاب قوم همجنس باز قوم لوط ، با
صداقت تمام و بدون هيچ تعارف و تملقي با پروردگار مطرح مي كند (۱۳)
و او نيز با ستودن انسان آزاده و با احساس و عاطفه اي كه حتي به مفسدين كينه ندارد
، ابراهيم را با دلائلي آگاه و قانع مي سازد.
وقتي خداوند با زبان توصيه مي گويد : « او با ما درباره قوم لوط مجادله مي كرد » (
يجاد لنا في لوط ) ، تلويحاً نشان مي دهد. وقتي عشق و محبت به غير جاي خودخواهي را
بگيرد ، مجادله كننده نه عليه خدا كه بر دامان رحمت او چنگ زده است و بر او به جاي
گناه بايد گل هديه كرد.
تنها ابراهيم نيست كه آزاد فكري و عقلانيت مستقل او در قرآن ارائه شده است ، داستان
در خواست حضرت موسي براي رؤيت خدا ، كه با جواب منطقي « لن تراني » ( هرگز مرا
نتواني ديد ) و با ارائه نمونه و مثالي عيني براي فهم اين قضيه قانع شده است
(۱۴) و درخواست پذيرفته شده حضرت عيسي براي نزول مائده اي آسماني
كه نشانه اي محسوس و ملموس باشد (۱۵)، همچنين پاسخ منطقي و عملي
به ناباوري پيامبر يا مؤمني از بني اسرائيل كه رستاخيز را مورد شك و ترديد قرار
داده بود (۱۶)، از جمله موارد قابل توجه مي باشد.
خلاصه آنكه مطابق معارف اصيل اسلامي ، خداي معرفي شده در قرآن نه تنها مرز و محدوده
اي براي تفكر و تعقل در اصول توحيد و نبوت و قيامت ، چه رسد به احكام و عبادات قائل
نشده ، بلكه كساني را بنده واقعي خداوند رحمن شمرده كه با آيات او به حالت كر و كور
( يعني تقليدي و تعبدي ) برخورد نمي كنند (۱۷). و به همه
مسلمانان توصيه كرده هرگز از چيزي كه بر آن علم نداريد پيروي نكنيد.
(۱۸)
۱ - چاپ شده در مجله نگين شماره
ويژه پائيز ۱۳۸۳ ( نوامبر ۲۰۰۴ )
۲ - انفال ۲۲ و در آيات ۱۷۹ اعراف و ۴۴ فرقان كساني را كه
ابزار شناخت خود را به كار نمي برند ، به چارپايان ( انعام ) و بلكه بدتر از
آنها تشبيه كرده است.
۳ - سوره ملك آيه ۱۰
۴- مشتقات دو كلمه عقل و نور هردو به طور مساوي ۴۹ بار در
قرآن تكرار شده است.
۵- سوره بقره آيه ۲۵۶
۶- در حديثي به زبان تمثيلي و براي فهم آدميان از حضرت علي
نقل شده است كه جبرئيل آدم را در انتخاب يكي از سه هديه خداوند ، عقل ، حياء و
دين مخير كرد و او اولي را برگزيد و آن دو ديگر كه وابسته و ملازم عقل هستند
نزد او باقي ماندند ( اصول كافي ، كتاب العقل و الجهل )
۷ - تماماً از اصول كافي ، فصل اول كتاب العقل و الجهل
استخراج شده است.
۸ - سوره رعد آيه ۳۵ – آيات مشتمل بر وعده و وعيدهاي بهشت و
جهنم عمدتاً در ساليان اول دوران بعثت ( تا سال يازدهم ) نازل شده و بشارت و
انذار به كساني است كه افق ديدشان هنوز در منافع و مضرات است ،آنگاه كه عشق به
حقيقت و رضايت رب تعليم داده مي شود ، جهت ها تغيير مي كند.
۹ - سوره سجده آيه ۱۷ – فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين
جزاء بما كانوا يعملون.
۱۰ - اين مطلب را قرآن در دو آيه متذكر شده است ، آل عمران
۱۳۳ و حديد ۲۱
۱۱- سوره ها و آيات : بقره ۱۳۹ و ۱۳۵ _ آل عمران ۹۵ _ نساء
۱۲۵ _ انعام ۱۶۱ _ يوسف ۳۸ _ نحل ۱۲۳ _ حج ۷۸.
۱۲ - بقره ۲۶۹
۱۳- هود ۷۴
۱۴- اعراف ۱۴۳
۱۵ - مائده ۱۱۲ تا ۱۱۵
۱۶ - بقره ۲۵۹
۱۷ - فرقان ۷۳
۱۸ - اسراء ۳۶
|