سیاست
خارجی مدبّرانه و ارتش عالمان و متخصصان!
استنباطی
از استعارات داستان سلیمان در شیوه حکومت داری
اکثریت قریب به اتفاق پیامبرانی که نامشان در
قرآن آمده است، همراه پیروانشان به عنوان اقلیتی مظلوم و مستضعف در سلطه
ستمگران و جبّاران، در شرایطی سخت و در موضع صبر و مقاومت قرار داشتند. در
این میان «داود وسلیمان» استثنائی در سلسله پیامبران سامی به شمار میروند،
به خصوص سلیمان که علاوه بر میراث حکومتی پدر مقتدرش داود، خود نیز با
درایتی داهیانه، سیاستی خردمندانه و مدیریتی حکیمانه، نه تنها فلسطین، بلکه
سرزمین سبا را نیز به چنان امنیت، آبادانی و رفاه اقتصادی رساند که مَثَلی
به جای ماندنی در تاریخ شد.
همانطور که میدانید، اقتدار و عزّت قوم سرگردان بنیاسرائیل، در دوران
حکومت همین پدر و پسر و به لطف حُسن مدیریت و عدالتپروری آن دو به اوج خود
رسیده بود. قرآن داود را الگوی «صبر» و استقامت (در برابر دشمن) و سلیمان
را الگوی «شکر» (استفاده از قدرت برای خدمت) شمرده است و اتفاقاً برخلاف
تصوّر، آزمون قدرت و ثروت به مراتب سختتر از آزمون ضعف و محرومیت است. چه
بسیار کسانی که در تحمل آزار و شکنجه و تبعید و زندان در دوران مبارزه
سربلند شدند، اما پس از رسیدن به قدرت و ثروت، در برابر جاه و مقام زانو
زده و دین و ایمان و وجدانشان را به دنیا فروخته و باختهاند!
از این نظر آشنائی با عملکرد درخشان این دو پیامبر در موضع قدرت، برای
زمامداران خودی که سوابق واقعی، یا ادعائی، خود در دوران مبارزه را سرمایه
دنیای دون کردهاند، همچنین برای رهبران سایر کشورهای اسلامی، همچون
الجزایر، ترکیه، تونس، مصر و... که به تدریج با سقوط دیکتاتوریهای نظامی
به قدرت میرسند، الگوئی بس ارجمند است.
قرآن داستان این پدر و پسر را از زوایائی متفاوت و در سورههای متعددی نقل
کرده است،(۱) اما بیش از همه، سوره «نمل» که نقش ارتش سلیمان و سیاست خارجی
او را در قالب قصهای نمادین، با واژههائی که در بطن معانی حقیقی و ظاهری
خود برخوردار از معانی مجازی باطنی و عمیقی هستند، بیان کرده است.
محور تمامی مباحثی که در این سورهها از داود و سلیمان مطرح شده، مستقیم یا
غیرمستقیم به «نحوه استفاده از قدرت» در نحوه اداره ملک و ملت مربوط
میباشد. مثل: مهار نیروهای مسلح و ممانعت از تجاوز ارتش به ملت، استخراج
آهن و ذوب فلزات برای تهیه مفتولهای نازک جهت ساخت زرههای سبک، استفاده
از مس مذاب در ساخت استحکامات دفاعی، استفاده از نیروهای متخصص بیگانه برای
سازندگی، مهار و به کارگیری متجاوزان وحشی در عمران و آبادی کشور (در بنادر
و کوه و دشت)، استفاده از پرندگان برای انتقال پیک و پیام به اقصی نقاط،
تربیت و تدارک اسبان جنگی برای دفاع از کشور، مهار طوفانهای تند و استفاده
از نیروی باد و...
داستان داود و سلیمان، همانطور که میدانید، در عین ظاهرِ شیرین و ارائه
قصه مانندش برای فهم تودههای مردم در زمانها و مکانهای مختلف، از
پیچیدهترین و رمز و رازآلودترین قصههای قرآن است که در قالب کلماتی
متعارف و داستانی سرگرم کننده، پیامهائی عمیق و ابدی القاء کرده است.
نازل کننده قرآن بر پیامبر(ص)، برای شرح تجربیات سلیمان، نه از
کلمات معنوی آسمانی، بلکه از همان کلمات مادی زمینی بشری که قبایل عرب برای
زندگی صحرانشینی خود وضع کرده بودند، استفاده کرده و با غنا بخشیدن به همان
کلمات، مفاهیم عمیق معنوی را به صورت مجازی روی آن بنا کرده است (همچنانکه
در: یدالله و عینالله، منظور نه دست و چشم خدا، بلکه قدرت و نظارت اوست).
بی جهت نیست که یکصد بار در قرآن کلمه «مثال» (به صورت مفرد و جمع، معرفه و
نکره ، با ضمیر و غیره) تکرار شده است. اعراب به مجسمه و عکس «تمثال»
میگویند که مثال و مانندی مجازی برای فهمِ چیزی دیگر است. اصولا در
ادبیات، صنایع هنری: تمثیل، تشبیه، تجسیم، تصویر و امثال آن بسیار معمول
است و دور از منطق نیست که قرآن نیز برای بیان برخی امور انتزاعی ذهنی،
بعضاً از این استعارات استفاده کرده باشد.
منظور از این سخن، انکار ظواهر آیات و تحریف معنای اولیه آنها نیست، بلکه
متوقف نماندن در همان ظواهر، و تدبّر در پیامی است که در ورای آنها وجود
دارد. میدانیم از زمان آدم، حداقل از زمان ابراهیم خلیل، هزارههاست که
مناسک ظاهری حج مثل: طواف، سعی بین صفا و مروه، حلق و تقصیر، وقوف در
عرفات، مشعر، منی، رمی جمرات و قربانی مستمراً انجام میشود، ولی آشکار است
که همه این مناسک اشاره به معانی مجازی عمیقی در ورای این ظواهر دارد که
اولیاء آگاهی از جمله امام سجاد(ع) در باز کردن این رمز و رازها
راهنمائیهائی ارزنده کردهاند.
تنها در مسائل مربوط به خدا و قیامت و به طور کلی معنویت نیست که استعاره و
مجاز به کار میآید، در هر آنچه از سطح اشتغالات روزمره و کلمات ابداع شده
برای زندگی مادّی فراتر رود، استعاره و مجاز، نه تنها مفید و مجاز، بلکه
ناگزیر و اجباری خواهد بود؛ مگر غیر از این است که دانشمندان نجومی برای
تبیین وضعیت ستارگان فوق سنگین برای مردم، از همین کلمات عادی استفاده
کردهاند؟
آنها برای معرفی ستارگانی که حتی نور هم نمیتواند از جاذبه فوقالعاده آن
فرار کند، و بنابراین هرگز دیده نمیشوند، نام «حفره سیاه» (Black Hole) را
برگزیدهاند، در حالی که این فقط یک تشبیه است، و چنین است صورتهای فلکی
۱۲ گانه به نام حیوانات و نمادهای شناخته شده که برای تعیین ماههای سال،
از حدود ۲۰۰۰ هزار سال پیش توسط دانشمندان، برای توجیه مردم عادی ابداع شده
است (عقرب، خرچنگ، شیر، گاو نر، بزغاله، بره، ماهی، ترازو، کمان، دلو،
دوشیزه و دو پیک).
در قرآن نیز بسیاری از حیوانات به صورت نمادین سمبل صفت یا حالتی واقع
شدهاند. مثل: میمون (قِرَدِه) نماد تقلید (بقره ۶۵ و اعراف ۱۶۶)، خوک
(خنزیر) نماد حرام خواری (مائده۶۰ )، بهائم (چارپایان) نماد زبان بستگی و
تسلیم (حج۲۸)، گرگ (ذئب) نماد درندهخوئی ( یوسف ۱۳)، گوسفند (غنم) نماد
نعمت و غنیمت خدائی، گوساله (عِجل) نماد وابستگی و اشتیاق (بقره ۹۳)،
همینطور گاو نر و ماده در سوره های متعدد. اسب (عادیات - جیاد - خیل- خیر)،
نماد دوندگی، سرعت، خیالانگیزی، فایده (عادیات ۱ و ۸، ص ۳۱، آلعمران ۱۴،
انعام ۶۰، نحل ۸، حشر ۶، اسراء ۶۴)، و از آن گستردهتر، شتر به اسامی
مختلف: اِبِل، عشار (شتر ده ماهه حامله)، جَمَل (شتر نر بزرگ)، ضامر (شتر
لاغر)، بُدْنْ (شتر چاق) و... که هر کدام اشاره به معنائی خاص دارند.
اصولا استفاده از رفتار و طبیعت حیوانات برای مشابهت سازی با عملکرد برخی
منحرفین، به وفور در قرآن به چشم می خورد، مثل:
• تشبیه کسانی که به جای خدا، به قدرتهای زمانه
تکیه میکنند، به ناپایداری خانه عنکبوت (آیه ۴۱).
• تشبیه کسانی که به کتاب دینی خود عمل نمیکنند، به چارپائی که براو کتابی چند
است (جمعه ۵).
• تشبیه فراریان از ذکر حق، به گورخری که از شیری میگریزد (مدثر ۵۰، ۵۱).
• تشبیه پراکنده شدن انبوه مردم در روز قیامت، به پراکندگی پروانه یا ملخ در
آسمان ( قارعه ۴ و قمر ۷).
• تشبیه فروپاشی تدریجی پایههای نظامی امنیتی حکومتها، به موریانه خوردگی
تدریجی عصا (سبا ۱۴).
• تشبیه سیراب نشدنی تشنگان جاه و مقام دنیا، به لهله زدن طبیعی سگان هنگام
گرما و تشنگی (اعراف ۱۷۶).
• تشبیه خطر قهر و ترک وظیفه مردمی، به خطر بلعیده شدن توسط نهنگ! و ندامت بعدی
(صافات ۱۴۲).
• تشبیه امنیتی که خدا در زمین و آسمان برای آدمی قرار داده، به امنیت پرندگان
معلق در آسمان، با باز و بسته کردن (قبض و بسط) بالها در پرواز (ملک ۶۷).
این نکته نیز قابل توجه است که بر بسیاری از سورههای
قرآن نام حیوانات گذاشته شده است. مثل : بقره، انعام (چارپایان)، نحل (زنبور عسل)،
نمل (مورچه)، عنکبوت، عادیات (اسبان دونده) و فیل.
اگر خداوند برای بیان عظمت خود از «پشه» مثال میزند (بقره ۲۶)، اگر به «زنبور عسل»
نیز همچون پیامبران «وحی» میکند ( نحل۶۸)، اگر برای نشان دادن نحوه دفن کردن جنازه
به فرزند آدم، «کلاغ» را «مبعوث» میسازد (مائده ۳۱)، چه جای شگفتی که از سخن گفتن
مورچگان یا هدهد یا منتقل ساختن عرش ملکه سبا در داستان سلیمان، علاوه بر مقاصدی
ظاهری، نکاتی باطنی نیز در قالب کلماتی متعارف به گونه مجازی به آدمیان تفهیم کرده
باشد؟
این تنها عطار نیشابوری نیست که نام کتابش «منطق الطیر» را از آیه ۱۶ همین سوره اخذ
کرده و این داستان را دستمایه استعارههای زیبا و آموزنده خود از گفتمان پرندگان
کرده است، بلکه علاوه بر شاعران و نویسندگان ایرانی، داستانسرایان خارجی بسیاری
همچون «جورج اورول» (George Orwell) در کتاب پر فروش «قلعه حیوانات» (Animal Farm)
از این مثال و مجازها بسی بهره بردهاند.
اینک با بررسی آیات ۱۵ تا ۴۴ سوره نمل، مرتبط به داستان سلیمان، اصولی را که در
اداره ارتش و سیاست خارجی، به نظر این قلم، میتوان با استفاده از نمادهای به کار
رفته در قصه، استنباط کرد، در ۲۶ اصل عنوان مینماید:
اصل ۱ - علم و دانش اساس قدرت یک حکومت
اولین ویژگی که در آیات مربوط به سلیمان در سوره نمل از داود و سلیمان وصف گشته
است، نه فقاهت و ولایت و قدرت و... بلکه «علم» او و کارگزارانش بوده است که اصلا
ماجرا با همین موضوع و آثار پر برکت آن در سیاست آغاز گشته و جا به جای این داستان
( درآیات: ۱۵، ۱۶، ۴۰، ۴۲) تکرار میشود.
﴿۱۵﴾ وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ
الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
و به داود و سليمان دانشى (ويژه) داديم و (به شکرانه اين نعمت) گفتند: سپاس خداى را
که ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خويش برترى بخشيد.
اصل ۲- انتقال سریع اطلاعات، شرط تسلط بر امور
استفاده از پرندگان به عنوان پيک خبری، در روزگاری که سیستم ارتباطی سریع وجود
نداشته، از فضیلتهای داود و سليمان و عامل مهم خبرگیری از تحرکات دشمن و امور مردم
در اقصی نقاط کشور پهناورشان بوده است. اتفاقا سلیمان برای اثبات توانائی خود در
جانشینی پدر، بر همین دانش بهرهگیری از توانائیهای پرندگان (در انتقال اخبار)
اشاره میکند:
﴿۱۶﴾ وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا
مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَضْلُ
الْمُبِينُ
و سليمان (استعداد علمي و اداره مُلک و ملت را) از داود به ميراث برد و گفت: اي
مردم، ما زبان پرندگان آموخته شدهايم و از هر چيزي (که لازمه اداره مملکت باشد)
بهرهمند گشتهايم.(۲) بيگمان اين همان فضل آشکار (خدا
داد) است.
اصل ۳ - مهار قدرت نیروهای مسلح
سومین اصلی که از قصه نمادين سليمان میتوان استنباط کرد، «ضرورت نظم و مقررات
جدّی» و انضباط سخت برای ارتش است تا نه در امر خطير دفاع از کشور که به جان و مال
شهروندان ارتباط پيدا میکند، کوتاهی کند، و نه از قدرت اسلحه برای سلطه به ملت و
سرکوب مخالفین استفاده نماید.
عامل زور و قدرت همواره در طول تاریخ برسیاست سایه افکنده و در جوامع اسلامی فعلی،
عمدتا یا ارتجاع مذهبی حاکمیت دارد، یا نظامیانی که با کودتا به قدرت رسیدهاند و
یا ترکیبی از این دو، همچون کشور خودمان که به رغم هشدارآقای خمینی به سپاه ازعدم
دخالت در سیاست، اینک مافیای سپاه در پیوند با ولایت مطلقه و به پاداش محافظت بی
قید و شرط از آن، همه امور را قبضه کرده است.
فعل «یوزعون» که درانتهای آیه ۱۷ سوره نمل، به عنوان تنها خصوصیتی که از ارتش
سلیمان ذکر شده، دقیقاً بر همین اصل اساسی تصریح میکند که نیروهای نظامی سلیمان
کاملا مهار و بازداشته شده (از دخالت در امور غیر ارتشی) بودند. «يوزعون» از ريشه
«وَزَعَ» به معنای بازداشتن و مانع شدن است. به پليس نيز «وَزَعَه» میگويند.
﴿۱۷﴾ وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ
فَهُمْ يُوزَعُونَ
و (در نتيجه چنين دانش و فضيلتى بود که) براى سليمان سپاهيانش از جنّ (بيگانگان به
استخدام گرفته شده)(۳) و اِنس
(هموطنان) و پرندگان (براى انتقال اخبار) گردآورى شدند و آنها تماماً تحت حفاظت
(انتظامات و مراقبت ارتشى) بودند
اصل ۴ - ضرورت مراقبت از جان و مال و حقوق ضعفا
اصل دیگری که از اين قصه، در تلاقی يک ارتش منظم و نيرومند با تعدادی مورچه
ضعيف میتوان آموخت، خطر طغیان نيروهای مسلح است که ممکن است تکيه بر قدرت، آنان را
مغرور و غافل سازد. معنای جمله: «وَهُم لايشعُرُونْ» در انتهای آيه ۱۸، دلالت بر
همين ناديده گرفتنهای ناشی از سهلانگاری است. شعور از ريشه «شَعْر» (موی) دلالت
بر نازکبينی و درک و فهم ظرايف میکند، همچنانکه شاعران نکته سنجاند و شعائر به
نمادهائی گفته میشود که درک آنها دقت نظر میطلبد. امام علی(ع) هر گاه لشگری به
سوی سرزمينی گسيل میداشت، قبلا بخشنامهای به مسئولين و مردمی که لشگر از ديار
آنها عبور میکرد میفرستاد و پيشاپيش برای پايمال شدن احتمالی حقوق آنان تدابيری
میانديشيد. نگاه كنيد به نامه ۶۰ نهجالبلاغه:
«اما بعد، من لشگری را گسيل داشتهام که اگر خدا بخواهد از سرزمين شما خواهد گذشت.
من آنچه را که خدا واجب کرده به آنان سفارش کردهام تا به کسی آزار نرسانند و گزند
خويش از ديگران باز دارند. من به سبب بيعتی که با شما دارم. از آسيبی که ممکن است
سپاهيان به مردم رسانند نزد شما از کار آنها بيزاری میجويم... شکايتهای خود را به
من رسانيد. ستمهائی را که به شما برسد و توان دفع آن را جز با پناه بردن به خدا يا
من نداشته باشيد، با من در ميان نهيد تا به ياری خدا آنرا اصلاح و جبران کنم.»
﴿۱۸﴾ حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا
النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ
وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ
تا به وادي مورچگان رسيدند. موري (با احساس لرزش زمين در اثر گامهاي سربازان) گفت
اي مورچگان به لانه خود درآئيد تا مبادا سليمان و سپاهش ندانسته شما را پايمال
کنند.(۴)
اصل ۵ - قدرت برای خدمت
سلیمان که بر چنان ارتش و چنان علم و آگاهی تکیه داشت که به گفته شاعر از زبان عقاب
مغرور: «گر در تَه درّه یکی پشه بجنبد، جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست»، حال که از
تحرکات مورچگان هم در مسیر سپاهش آگاهی دارد، احساس نگرانی میکند که مبادا مغرور و
مفتون گردد و از خدا میخواهد او را مسلط بر نفس در مسیر شکر نعمتها بدارد.
﴿۱۹﴾ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ
نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ
صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ
پس (سليمان) از گفتار او لبخندى زد و گفت: پروردگارا، مرا تسلط (بر نفس) و توفيقى
ده تا شکر نعمتى را که بر من و پدر و مادرم بخشيدهاى به جاى آورم و (با استفاده از
نعمات) کار شايستهاى کنم که تو از آن راضى باشى و مرا به رحمت خويش در شمار بندگان
شايستهات در آر.
اصل ۶ - مراقبت و بازرسی دائمی بر جريان امور و
عملکرد مسئولان
سلیمان در بازرسی از ارکان ارتش متوجه میشود هدهد، که گويا از انواع پرندگان تربيت
شده برای پيک خبررسانی به نواحی مختلف کشور سليمان در روزگارِ فاقد ابزار مدرن
اطلاع رسانی امروزی بوده است، (يا مسئول نگهداری پرندگان پیام رسان)، در جايگاه و
پُست خود نبوده است. چنین بازرسی را در زبان عربی «تفقد» میگویند. در منشور حکومتی
موسوم به «عهدنامه مالک اشتر»، حضرت علی(ع) بارها استاندار خود را برای رسيدگی به
امور کارگزاران حکومت و طبقات مردم با ذکر همين کلمه فرمان داده است:
(يا مالک) ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ اَهْلِ
الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ،... و تَفَقَّدْ اَمْرَ الْخَرَاجِ... وَ
تَفَقَّدْ اُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَ فِي حَوَاشِي بِلاَدِكَ وَ اعْلَمْ... وَ
تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ... تَفَقُّدَ لَطِيفِ
اُمُورِهِمُ...
﴿۲۰﴾ وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ
مِنَ الْغَائِبِينَ
و (سليمان سپس) به امور پرندگان پرداخت و پس (از بررسى) گفت: چرا هُدهُد را
نمىبينم؟ آيا (پُست خود را ترک کرده و) يا از غائبان است؟
اصل ۷ – برخورد قاطع با خیانت در هنگام جنگ
ظاهر آيه ۲۰ در تهدید سلیمان نسبت به هدهد رنگ خشونت و سنگدلى دارد، آن هم از ناحيه
يک پيامبر نسبت به پرندهاى که تنها به فرمان غريزه عمل مىکند و گناهى ندارد! اما
اگر اين قصه را به صورت نمادين، قالبى براي ارائه محتوايى عميقتر تصور کنيم،
همچنانکه شايد عطار در «منطقالطير» با الهام از اين قصه بيان کرده است، در اينصورت
تخلف هدهد يا مأمور مراقب پرندگان پيکرسان، همچون تخلف بخش اطلاعات و مخابرات يک
ارتش تلقى ميشود که بايد به سختى با آن برخورد کرد. همچنانکه هنگام جنگ، برخى
تخلفات، خيانتى نابخشودنى تلقى شده و به محاکمه صحرائى و اعدام کشيده مىشود. اين
از اصول فرماندهى يک ارتش است
﴿۲۱﴾ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي
بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ
او را (در صورت اثبات تخلّف) مسلماً به سختي تنبيه خواهم کرد، يا سرش را خواهم
بريد، مگر آنکه دليل روشني (در توجيه غيبت خود) براي من بياورد.
اصل ۸- پائینترین فرد یک ارتش ممکن است از
بالاترین رده به آگاهی بیشتری دست یابد
این اصل بيانگر «خطر غرور و خود بزرگبينى فرمانده» و کم تحملي او نسبت به ردههاى
پائينتر است. چه بسا کسى که به ظاهر در پست عادى خود قرار ندارد، به کار مهمترى
اشتغال داشته باشد، و پائينترين فرد سپاه از نظر سلسله مراتب، ممکن است به آگاهىهائى دست يابد که فرمانده هم از آن بىخبر باشد.
﴿۲۲﴾ فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ
مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ
پس ديرى نگذشت که (هدهد بازگشت و) گفت: من بر چيزى اطلاع يافتهام که تو بر آن مطلع
نيستى و از (سرزمين) سبا براى تو خبرى يقينى (صد در صد موثق) آوردهام.
اصل ۹- دسترسی به امکانات و قدرت، مستقل از دین
در انتهاي آيه ۱۶، سليمان به مردم اعلام کرده بود: «وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»
(همه امکانات در اختيار ما قرار گرفته است) و اينک هدهد خبر ميآورد که ملکه سبا
نیز همه امکانات را دارد «وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» و به علاوه عرش عظيمی هم
دارد! تکرار این جمله در دو موقعیت، اصل برابری قوا و امکانات را در ارتباط با دو
حکومت متضاد خداپرست و مهرپرست نشان مىدهد. در نظامات الهى دستيابى به اقتدار براى
هر نظامى، صرفنظر از باورهاى دينى مقدور و ممکن است. آنچه مهم است، استفاده از
«اقتدار در جهت بندگی خدا و خدمت به خلق» در عدالتگستری است.
﴿۲۳﴾ إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ
وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ
من (در گشتِ شناسائى) خود زنى را يافتم که بر آنها (قوم سبا) فرمانروائى مىکند و
از همه چيز (که لازمه حکومت است) برخوردار گشته و نيز تختِ (پادشاهى) عظيمى دارد.(۵)
اصل ۱۰ - خود شيفتگی ملتها
مردم هر کشوری باورها و فرهنگی دارند که آنرا پسندیده و به آن خو گرفتهاند،
بنابراین مادام که باور خود را با میل و رغبت تغيير نداده باشند، توسل به زور و قوه
قهريه، هر چند آنها را به زانو درمیآورد، نمیتواند دل آنها را تسخير و تسليم کند.
قرآن توصيه میکند هرگز به کسانی که به غير از خدا را میپرستند، دشنام ندهيد و
موجب عکسالعمل مشابه آنها نشويد، زيرا ما عمل هر امتی را برای خودش نيکو جلوه
دادهايم (اعراف ۱۰۸). بر اساس چنين هشداری بود که امام علی(ع)
در جنگ صفيّن، همين
که شنيد سربازانش در برابر سپاه معاويه تبادل ناسزا میکنند، احضارشان کرد و فرمود:
«من براي شما ناپسند ميدانم که اهل دشنام باشيد، اما اگر به توصيف اعمال و بيان
حالشان بپردازيد... و بگوئيد: بارخدايا خونهاي ما و آنها را از ريختن نگه دار و
ميان ما و آنها آشتى و صلح درانداز و... بهتر است: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ
تَكُونُوا سَبَّابِينَ... وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ اَللَّهُمَّ
اِحْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ... (خطبه ۲۰۶ و در بعضى نسخ ۱۹۷).
﴿۲۴﴾ وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللهِ وَزَيَّنَ
لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا
يَهْتَدُونَ
او و قومش را چنين يافتم که به جاى خدا براى خورشيد سجده ميکنند و شيطان اعمالشان
را نزدشان نيکو جلوه داده است (به چنين باورى افتخار هم ميکنند) و در نتيجه آنها
را از راه (حق) بازداشته و هدايت نميشوند.
اصل ۱۱ - تحقيق و بررسي
هيچ سخني را هر چند از فردي عادى نمىتوان ناديده گرفت و از کنار آن گذشت.
﴿۲۷﴾ قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ
(سليمان) گفت: به زودى خواهيم ديد که راست گفتهاى يا از دروغگويانى؟
اصل ۱۲ - مذاکرات مسالمتآميز
اولين عکسالعمل سليمان نسبت به گزارش مأمور خود، برقرار کردن ارتباط مستقيم و
مکاتبه با بيگانگان و بررسی عکسالعمل آنان در برابر پيام مسالمتجويانه بود.
﴿۲۸﴾ اذْهَبْ بِكِتَابِي هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ
فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ
(آنگاه به هدهد گفت:) اينک اين نامه مرا ببر و بر آنان بيفکن، سپس (بىدرنگ) از
آنان دور شو و بنگر چه واکنشى نشان مىدهند.
اصل ۱۳ - «خدا محوري» در منازعات قدرت
پيام اصلي و کليدى سليمان، همين توجه دادن ملکه سبا به منشأ رحمانيت (عام و خاص)
است. به اين ترتيب نگاه او را از خورشيد ظاهرى به خورشيد رحمت جهانتاب متوجه
مىسازد. در قرآن آمده است که مخالفان را به راه خدا (نه تمايلات خود) دعوت کن،
آنهم با حکمت و اندرز نيکو و مجادلهاى به بهترين شکل (نحل ۱۲۵).
﴿۲۹﴾ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ﴿۳۰﴾
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ﴿۳۱﴾
أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
(ملکه سبا) گفت: اى سران (کشورى و لشگرى) به من نامهاى بس گرامى افکنده (القاء)
شده است! اين نامه از سليمان است و (مضمون) آن، به نام خداوند رحمن و رحيم است. (و
ديگر) اين که بر من برترىطلبى نکنيد و تسليم شده (به حقيقت توحيد) نزد من آئيد.
اصل ۱۴ - جواز مدیریت و رهبری سیاسی زنان
در اين آيه نکته بس حکمتآموزى نهفته است؛ شگفتا! حاکمي مِهرپرست، آنهم يک زن، در
نظامي شرکآميز، از آنچنان سعه صدر، دموکراتمنشى، آزاد فکرى و تدبير در اداره
مملکت برخوردار است که از اطرافيان نظرخواهى مىکند و هرگز تصميمي شخصى در امور
کشور به اتکاء ولايت مطلقه خود نمىگيرد. به فرموده حکيمانه پيامبر اسلام(ص):
«المُلک يَبْقيٰ مَع الْکُفر وَلا يَبقيٰ مَع الظُّلم» (حکومت با کفر مىماند ولي
با ظلم نمىماند)..
﴿۳۲﴾ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً
أَمْرًا حَتَّىٰ تَشْهَدُونِ
(ملکه سبا پس از گزارش متن اين نامه) گفت: اي سران، مرا در کارم نظر دهيد، من
هيچگاه کارى را قاطعانه نمىگذراندم (تصميم فردى نمىگرفتم) مگر در حضور (و مشورت
با) شما.
اصل ۱۵ - مذمّتِ سرسپردگی
جالب است که در برابر چنان تدبير و حکمتي که ملکه سبا نشان مىدهد، مردان سپاه او
فاقد رأى و نظر و بىشخصيت بوده و فقط بر توان نظامى و جنگآورى خود و گوش به
فرمانىشان بر هر آنچه دستور داشته باشند تکيه مىکنند!!
﴿۳۳﴾ قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ
فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ
(سران) گفتند: ما بسى نيرومند و به سختى جنگاوريم (آمادگي کامل براى مقابله داريم)
و فرمان از آنِ تو است (ما گوش به فرمانيم)، پس خودت ببين چه دستورى مىدهى!
اصل ۱۶ - هشدار به عواقب خانمانسوز جنگ
منظور از «اعز» (عزيزتر) همان بزرگان کشورى و لشگرى و تصميم گيرندگان اصلي نظاماند
که وقتي کشورى شکست خورد، از اولين قربانيان به شمار مىروند و از اوج عزّت به
زندان ذلت يا هلاکت ميافتند. به تعبير حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه، همچون محتويات
ديگى در حال جوشش که به بالا و پائين مىرود، طبقات جامعه زيرو رو مىگردند (خطبه
۱۶ - وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ
لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتَّى يَعُودَ
اَسْفَلُكُمْ اَعْلاَكُمْ وَ اَعْلاَكُمْ اَسْفَلَكُمْ).
﴿۳۴﴾ قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا
أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ
(ملکه سبا در مخالفت با نظر ارتشيان در برخورد نظامى) گفت: پادشاهان وقتى (فاتحانه
و به زور) وارد شهرى شوند، مسلماً آن را به تباهى مىکشند (نظامات آنرا در هم
مىريزند) و بزرگان آن سرزمين را خوار و ذليل مىسازند و (سلطهگران همواره) چنين
مىکنند.
اصل ۱۷ - صلح طلبي و تدبير، مقدم بر جنگ است
﴿۳۵﴾ وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ
الْمُرْسَلُونَ
و من (براى پيشگيرى از چنين مصيبتى، برای صلح) هديهاى براى آنها مىفرستم تا
ببينم سفيران (ما) با چه (پاسخى) باز ميگردند.
اصل ۱۸ - پايبندي به اصول و پرهيز از فريبهاي دنيائي
ظاهر اين آيه چنين مىنمايد که سليمان در برابر حرکت مسالمتآميز و هديه نفيس ملکه
سبا، به جاى نرمش و تساهل، موضعي تلخ و تهديد آميز اتخاذ کرد و جانب جنگ را ترجيح
ميدهد، اما در بررسي واکنشِ ملکه سبا به سليمان ميبينيم او به جاى پاسخ دادن به
دعوت سليمان، در تعالى بخشيدن به آرمان خود از خورشيد به خداى آفريننده خورشيد و
همراهى با سليمان در تسليم به نظامات صاحب اختيار جهانيان، بىاعتنا به اصل پيام
او، به ترفندِ تطميع متوسل شده است که معناى آن انکار دعوت سليمان به شمار مىرود.
﴿۳۶﴾ فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ
اللهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ
پس چون (سفير ملکه سبا) نزد سليمان آمد، (سليمان با زيرکي در تشخيص برنامه تطميع
آنها و بىاعتنا به هدايا) گفت: آيا مىخواهيد مرا به مالى (دنيائى) مدد رسانيد؟ در
حالى که آنچه (از علم و امکانات) خدا به من داده، از آنچه به شما داده برتر است.
بلکه اين شمائيد که به هديه خويش (که به يکديگر مىدهيد، سرمستانه) شادمانى
مىکنيد.
اصل ۱۹ - برترين قدرت: اسلحه علم و ارتش عالمان
چنين موضع جنگطلبانه و خشن از ناحيه پيامبرى که نامش از سلم و سلامت گرفته شده،
بسيار غيرمنتظره مىآيد، اما در دنباله داستان معلوم مىشود سليمان به جاى لشکرکشى
و تهاجم نظامي، از علم و دانش خود و دولتمردانش استفاده کرده، در نمايش باشکوهى از
برترى علمى و تکنولوژيک، ملکه سبا را مسحور و شيفته و تسليم قلبى به ربّالعامين
کرد. اين است آن لشگرى (از دانشمندان) که گفته بود، شما توان مقابله با آن را
نداريد. مگر در دنياى امروز پيشرفتهترين کشورها در دانش و تکنولوژي، برترين
قدرتهاي سياسى و نظامى جهان نيستند؟ مگراتحاد جماهیر شوروى، جز عقب ماندن از رقابت
های علمی، در میدان جنگ فروپاشید؟ و مگر ژاپن و آلمان، شکست خوردگان جنگ دوم جهانی،
جز با پیشرفت های علمی سرآمد شده اند؟
﴿۳۷﴾ ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا
وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ
نزد آنها بازگرد (و بگو) که من بىترديد با سپاهى به سراغشان خواهم آمد که در برابر
آن توان روياروئى ندارند و البته آنان را با خوارى و به حال زبونى از آن (سرزمين)
بيرون خواهم راند.
اصل ۲۰ - علم مطلق نزد خداست
منظور از «علم من الکتاب» چيست؟ آيا منظور کتاب دينى است؟ کدام کتاب؟ تورات يا
کتابى ديگر؟ با توجه به معناى کتاب، که ظرف ثبت و ضبط قوانين و نظامات شريعت يا
طبيعت است، با فرض اينکه واقعاً تخت ملکه سبا انتقال مکانى داده شده باشد، آيا
نمىتوان گفت آن که به دانشى از کتاب دست يافته بود، شناختى از قوانين فيزيک در
انتقال ماده و انرژى و مسائل مربوط به جاذبه داشت و مىتوانست در چشم به هم زدني
تخت ملکه سبا را منتقل سازد؟ هر چند چنين دانشى نه سابقه تاريخى داشته و نه به
ديگران رسيده است، ممکن است کلمه عرش در اينجا به معناى نظاماتى که حکومت سليمان بر
اساس آن اداره مىشده، و قانون اساسى آن جامعه بوده باشد. در اينصورت آوردن آن نزد
سليمان در زمانى کوتاه، کشف و عرضه آن بوده باشد (والله اعلم) چه بسا آينده اين راز
را بگشايد. در قرآن آمده است که بالاتر از هر دانشمندى خداى عليم است (وَفَوْقَ
كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ- سوره يوسف آيه ۷۶) رقابت علمى ارائه شده در اين آيه،
اشارهاى است به نامحدود بودن دامنه علم.
﴿۳۸﴾ قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ
يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿۳۹﴾ قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ
قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ
(و آنگاه سليمان) گفت: اي سران (سپاه)، کداميک از شما تخت او را قبل از آنکه به حال
تسليم نزد من آيد، برايم مىآورد؟(۶)
يکي از زورمندان زيرک از مزدوران (بيگانگان در خدمت سليمان)(۷)
گفت: من قبل از اينکه
از جاى خويش برخيزى، آن را براى تو خواهم آورد و حتما بر اين کار توانا و قابل
اعتماد هستم.
اصل ۲۱ - قدرت براي خدمت، نه سلطه و سرکوب
اين بار دومى است که سليمان خود را در معرض امتحان الهى ميبيند؛ بار نخست وقتي
پيام موران را شنيد و از اينکه با چنين دانشي مىتواند از پايمال کردن ضعفا پروا
کند چنين احساسي کرد، و بار دوم هنگامي که ديد چه امکانات گسترده و چه کارگزاران
دانشمند و مورد اعتمادى دارد، به جاي غرور و تکبر متوجه عنايت حق شد. بىترديد
سليمان الگوي شکر نعمت در قدرت و تسليم حق بود.
﴿۴۰﴾ قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ
يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا
مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ
فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ
(اما) آن که دانشى از کتاب (قوانين و نظامات) داشت گفت: من قبل از آن که چشم بر هم
زنى (در يک لحظه) آن را براى تو ميآوردم. پس همين که (سليمان) تخت را مقابل خويش
مستقر ديد، گفت: اين (امکانات) از فضل پروردگارم است (از فزونبخشيهاى اوست) تا
مرا (در ابتلاى قدرت) بيازمايد که آيا شکر (نعمت) مىگذارم يا ناسپاسى مىکنم؟ و
(مسلما) هر کس سپاس گذارد، جز اين نيست که به سود خود کرده و هر کس ناسپاسى کند،
بىترديد پروردگار من بىنياز کريم است.
اصل ۲۲ - ضرورت شناخت نقاط ضعف و قوّت مخالفين
معناى اصلي هدايت، رساندن به مقصود، يعني رهبرى (نه فقط راهنمائى) است. رسيدن به
مقصد نيز علاوه بر رهبرى، به رهروى، يعني گام گذاشتن در راه درست و «پيروى» از
راهنما، نقشه يا عقل فطرى و وجدان نيازمند است. سليمان با اين آزمايش مىخواست
ميزان هوش و ذکاوت ملکه سبا را بسنجد که تا چه حد مىتواند از تغييرات ظاهرى عرش
خود به حقيقت امر پي ببرد، و اگر در اين آزمون توفيق يافت مىتوان اميدوار بود که
به خداى يکتا نيز پى ببرد.
﴿۴۱﴾ قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ
الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ
(آنگاه سليمان) گفت: تخت او را (با انجام تغييراتي) غير قابل تشخيص براى او سازيد
تا ببينيم (به اين تغييرات) پى مىبرد يا از کسانى است که پى نمىبرند؟
اصل ۲۳ - اختلاط حق و باطل در جبهه دشمن
پاسخ ملکه سبا به سؤال مأمور سبا نشان داد تا چه حد هشيار و حقطلب بوده است، اشاره
او به اينکه به ما (نيز) قبلا دانش داده شده و همواره تسليم بودهايم، نشان مىدهد
اهل فضيلت و علم بوده و از نتايج و دستاوردهاى علمي تبعيت مىکرده است. ظاهرا منظور
او از تسليم، نه تسليم به ربّالعالمين، بلکه تسليم به هر دستاورد علمى و برخورد
منطقى با مسائل و عدم لجبازى با حقايقى که بر او عرضه مىشده، بوده است. مخالفين يک
دست نيستند و نمىتوان آنان را با يک چوب راند. سفيد و سياه ديدن خودى و بيگانه ره
به جائي نمىبرد، همواره در ميان مخالفين ممکن است انسانهاى حقگرائى باشند که با
سياست درست جذب مىشوند. ن ک به: سوره فتح آيه ۲۵.
﴿۴۲﴾ فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ
وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ
به اين ترتيب، وقتي (ملکه سبا به مقرّ حکومت سليمان) درآمد (اولين سؤالي که از او)
پرسيده شد (اين بود که) آيا تخت تو اين گونه است؟ گفت: مثل آنکه خودش است؛ ما پيش
از اين (به فضيلت علمي سليمان) آگاهى داده شده بوديم و تسليم (پيام توحيدي او)
بوديم.
اصل ۲۴ - نقش جامعه در انحراف تودهها
مشکل اصلي ملکه سبا، به رغم آمادگى ذاتى او براي تسليم به حق، ۱- غلبه باورهاى
شرکآميز تاريخي جامعه در مهرپرستى، ۲ - تعلق او به جامعهاى بود که در سير کفر و
ناسپاسي طي طريق کرده بودند. اين دو عامل نيرومند که اولي بر اعتقادات و فرهنگ منحط
(ذهنيات)، و دومي بر عادت در پيروي از رفتار جمعي و تقليد ناخودآگاه از پسند عامه
دلالت ميکند، او را از رسيدن به حقيقت باز داشته بود. امام علي(ع) در
همان آغاز عهدنامه تاريخي خود موسوم به «منشور حکومتي مالک اشتر» استاندار خود در
مصر را از برخورد خشن و محکوم کننده نسبت به مردمى که قبلا تحت سلطه نظامى غير
خدائى زندگى کرده و خواسته يا ناخواسته خطاهائى مرتکب شدهاند به شدت پرهيز مىدهد.
﴿۴۳﴾ وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ
قَوْمٍ كَافِرِينَ
(اما) آنچه به جاى خدا بندگى مىکرد، او را (از پرستش خداي يکتا) باز داشته بود و
هر آينه از قومى ناسپاس بود.
اصل ۲۵ - مات و مبهوت کردن حريف با علم و تکنيک
برتر
در واژه «صرح» همچون صراحت و تصريح و... شفافيت و آشکار بودن نهفته است، ظاهرا صرح
به فضاى باز و صحن و حياطى گفته مىشود که وسيع و روباز باشد. گويا سليمان با صنعتي
پيشرفتهتر از زمان، سقفى شيشهاى روى آبى جارى در سراى خود قرار داده بود که
تازهواردان ناآشنا گمان مىکردند پاى در ميان آب مىنهند و به همين خاطر ملکه سبا
دامن خويش براى عبور از آن بالا گرفته بود.
﴿۴۴﴾ قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً
وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ
قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ
رَبِّ الْعَالَمِينَ
به او گفته شد: به کاخ اندر آى، پس همين که آنرا ديد، گمان کرد برکه آبي (زلال) است
و ساقپوش خود را (براى جلوگيري از خيس شدن) بالا زد! (سليمان) گفت: (اين آب نيست)
قصرى است فرش شده از شيشه بلورين. (ملکه سبا با مشاهده اين برترى علمي و تکنيکي)
گفت: پروردگارا، من بر خود ستم کردهام و اينک به همراه سليمان تسليم خداى پروردگار
جهانيان شدم.
اصل ۲۶ - تسليم به ربّ، هدف نهائي
اين ماجرا با تسليم ملکه سبا به همراهى سليمان به ربّالعالمين پايان مىپذيرد. نام
سليمان همانطور که ذکر شد، از سلم و تسليم گرفته شده است و موضوع تسليم که در آيات
۳۱، ۳۸، ۴۲، ۴۴، ۵۹، ۸۱، ۹۱ اين سوره تکرار شده است از محورهاى مهم اين داستان
محسوب ميشود و سياست حکيمانه سليمان در سوق دادن ملکه سبا به تسليم از آموزههاى
زيباى اين سوره است.
۱- ماجراهای مربوط به این پدر و پسر، جمعا در ۹
سوره قرآن با ۷۷ آیه در زمینه های مختلف آمده است که البته در سوره «نمل» با
تفصیل بیشتری به آنها پرداخته است. در برخی سوره ها (مثل: نساء۱۶۳، مائده ۷۸،
انعام ۸۴، اسراء ۵۵) فقط به ذکر نام آنها اکتفا شده است، آیه ۱۰۲ بقره فقط به
انحرافات قوم بنیاسرائیل در فهم میراث فکری آن پیامبر اشاره شده است، اما ۴
سوره ذیل با تفصیل بیشتری به این ماجرا پرداختهاند:
سوره انبیاء، آیات ۷۵ تا ۸۲، در شرح داوریهای آن دو، استفاده از کوهها و
پرندگان در صنایع نظامی و تدابیر ارتشی،استفاده از نیروی بادهای شدید و به کار
گرفتن متجاوزان وحشی در عمران و آبادی در دریا و خشکی.
سوره نحل آیات ۱۵ تا ۴۴، فضیلتهای علمی داود و سلیمان در حکومت، نظم و انضباط
ارتش او، سیاست خارجی او در ارتباط با قوم سبا، دولتمردان و کارگزاران متخصص در
خدمت سلیمان، ابداعات شگفتانگیز در صنایع ساختمانی.
سوره سبا، آیات ۱۰ تا ۲۱، برتریهای داود و سلیمان نسبت به بقیه مردم در:
استفاده از معادن، ذوب فلزات، زره سازی پیشرفته، استفاده از نیروی باد، ذوب مس،
به کارگیری نیروهای متخصص بیگانه یا اقوام وحشی در عمران و آبادی و ساخت انواع
بناها، مرگ سلیمان و سرنوشت قوم سبا پس از او.
سوره ص، آیات ۱۷ تا ۴۰ ( به استثنای ۲۷ تا ۲۹)، صبر و مقاومت داود، استفاده از
معادن در صنایع نظامی و پرندگان در پیک رسانی، داوری عادلانه در اختلافات
شهروندان، تربیت و تدارک اسبان جنگی، استفاده از نیروی باد و نیروی اقوام وحشی
در آبادانی کشور.
۲- در آيه قبل، فعل متکلم مع الغير «آتَيْنَا» (داديم)، عنايت
ويژه خدا به همراه عوامل مختلف در نظام هستى را در بارور ساختن کنجکاوى علمى و
تلاش آن پدر و پسر براى شناخت مسائل نشان مىدهد و در اين آيه، افعال
«عُلِّمْنَا» و «أُوتِينَا» که فاعل نامعلوم دارند، بر همين گستردگى عوامل،
البته با عنايت و هدايت الهى دلالت مىکند.
۳- کلمات جِنّ و اِنس، همچون غيب و شهاده، دلالت بر دو حالت:
۱- پوشيده، پنهان، غريبه و ناآشنا... ۲- آشکار، آشنا، مأنوس و خودى بودن
مىکند. جن، وصف حالى است که مصاديق متنوعى دارد. در اين آيات، منظور از جن،
اقوام وحشى متجاوزى (از قبيل مغولها) است که سليمان آنها را مهار کرده و در
کارهاى عمرانى به کار گرفته بود. اينها بيگانگانى با زبان و فرهنگ مردم معاصر
سليمان بودند. آيات ۳۷ و ۳۸ سوره صافات و آيه ۸۲ سوره انبياء اين متجاوزان را
که به دليل تعديات شيطنتآميزشان، در حکومت سليمان به کارهاي بنائى و غواصى
گمارده شده يا به دليل تربيت ناپذير بودن به بند کشيده شده بودند، "شياطين"
ناميده و در اين سوره و سوره سبا (آيات ۱۲ و ۱۳) جنّ! براي توضيحات بيشتر، به
مقاله «جنّ و انس» در قرآن از همين قلم مراجعه شود (پژوهشي در پرتو قرآن ج ۴ ص
۲۰۵).
۴ - بديهى است سخن گفتن مورچگان متناسب با ابزار اطلاعرسانى
خودشان و با ايما و اشاره مخصوص بوده است.
۵ - کلمه «عرش» از نظر لغوى به بلندى گفته مىشود. مثل سقف
خانه، داربست، محل نشستن پادشاه در بالاي قصر، بناهاى مرتفع، و... از آنجائي که
پادشاهان هنگام حکمرانى بر تخت بلند يا ميز کار خويش قرار مىگرفتند، اين کلمه
هر چند به ظاهر تخت اطلاق مىشود، اما نماد اِعمال قدرت و حکمرانى است.
۶ - منظور از عرش، ظاهراً همان تخت حکومت است، اما همانطور که
قبلا گفته شد، در اين داستان، بسيارى از کلمات از معناى حقيقى ظاهرى خود به
معنائى مجازى اشاره دارد که در قالب قصه بيان شده است، عرش در حقيقت نماد نظام
حکومتى و سيستم اداره مُلک و ملت است
۷ - کلمه عفريت فقط همين يک بار در قرآن آمده است. به گفته
علماى لغت، اصل اين کلمه از «عَفَرَ» يعني خاک است. عفريت کسي است که همچون شير
حريف خود را به خاک مىافکند. سپس به کسى که از نظر هوش و زيرکى و تسلط بر کار
حريفان را مغلوب کند گفته شده است. در مورد کلمه جن به پاورقى شماره ۱۷ همين
سوره مراجعه شود.
|