`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

آيا امام حسين (ع) دشمن ايرانيان بود؟


اخيرأ در يكي از سايت هاي اينترنتي كه اسلام ستيزي را هدف ِ همّت خود قرار داده است، سندي از كتاب "سفينة البحار" اثر "شيخ عباس قمي" به نمايش گذاشته و چنين ادعا كرده است كه گويا امام حسين، ايرانيان را دشمنان تبار خود ميدانسته و فرمان داده است: "ايرانيها را بايد دستگير كرد و به مدينه آورد، زنانشان را به فروش رسانيد، و مردانشان را به بردگي و غلامي گماشت"!!

يكي از كانال هاي تلويزيوني فارسي زبان لس آنجلس نيز در برنامه زنده اي از تماس هاي تلفني با بينندگان با طرح اين مطلب و استقبال تأييد آميز از آن، بر چنين شايعه اي دامن زد.


از آنجاييكه در آستانه مراسم بزرگداشت قيام و شهادت امام حسين در ماه محرم قرار گرفته ايم، و اگر نگوييم اكثريت غالب، حداقل ميليونها نفر از هموطنان ما، با احساس و عاطفه قبلي ويژه اي، صرفنظر از درست يا غلط بودن نحوه بزرگداشت و پند آموزي از اين نهضت، به استقبال آن ميروند، جا دارد تأمل و تدّبر بيشتري در خبري كه با آب و تاب تبليغ ميشود بكنيم.


به نظر ميرسد كسانيكه با انتشار اين اخبار بي پايه در صدد تضعيف و ضربه زدن به عقايد (حق يا باطل) اكثريتي از هموطنان هستند، بمراتب بيش و پيش از آن، به نياكان خود يعني اجداد و پدرانشان توهين كرده اند كه با جان و دل پيرو چنين پيشواياني بوده اند! آيا براستي ملت هوشمند ما در طول چهارده قرن گذشته، آنقدر كودن و سطحي و بي خبر از قضاوت امام حسين در مورد ايرانيان بوده و ساده لوحانه عظيم ترين ايثارها را با صرف جان و مال و وقت و هنر و هزينه در راه آنان كرده و به اندازه مبلغّين اين خبر شناخت و شعور نداشته است!؟


اگر ملت ما، در تفرقه و تكروي و اختلاف، تاريخ تلخي را پشت سر گذاشته است، حداقل در مورد بزرگداشت شهيد مظلومي كه تنها گناهش "نه" گفتن به نظام سلطنت موروثي بود، همدل و همداستان و متحد هستند.

اگر امروز كساني نان آن نام آوران انسانيت و آزادي را ميخورند، و ننگ انحصار و استبداد را از خود باقي ميگذارند، چه گناهي بر گردن كسي است كه تغيير نظام شورائي، يعني مردم سالاري، به نظام فردي موروثي را بر نتافت و حاضر به بيعت با آن نشد؛ و در خطرناكترين شرايط سياسي، دست اجابت به سوي دعوت مردمان ستمديده اي دراز كرد كه راه نجاتي مي جستند. هر چند نظام حاكم با تهديد و سركوب آن مردم، او را در دوراهي تسليم ذليلانه به يزيد ستمگر يا مرگ آگاهانه عزت بخش قرار داد. اما حسين نه دشنامي داد، نه مشتي گره كرد و نه خدعه و نيرنگي بكار برد، بلكه با ارائه نمايشي از صبر و استقامت، اختيار و انتخاب، آگاهي و آزادي، عدالت و انصاف، و بالاخره محبت و مدارا با دشمن، پرچمي برافراشت كه همچنان در اهتزاز است.

اما در مورد حديثي كه اخيرأ مورد كشف و كندوكاو آزردگان از عملكرد برخي مدعيان به قدرت تكيه كرده اسلام سياسي قرار گرفته است، نكات ذيل قابل توجه است:

منتشر كننده حديث كه متأسفانه فاقد حداقل آگاهي از زبان عربي و علم حديث ميباشد، اين زحمت را به خود نداده است كه ترجمه سراپا اشتباه خود را به كسيكه دانشي در اين مورد دارد نشان دهد و آنگاه آنرا در سايت خود و در معرض ديد جهانيان قرار دهد.


خوشبختانه استاد تاريخ دان و حديث شناسي در داخل كشور، البته نه از وابستگان نه جريان حاكم و متعصّبان به معتقدات خرافي، بلكه از آزادانديشان متهم به دگرانديشي مذهبي، كه اخيرأ از اسارت آزاد شده است (۱) ، توضيحات روشنگري درباره حديث كشف شده اخير! داده و به نكاتي اشاره كرده كه بعضأ نقل مي شود:


۱-  حديث مزبور روايت شده از امام صادق (ع) است نه امام حسين! منشأ اشتباه نويسنده كنيه "ابي عبدالله" است كه در مورد هر دو امام بكار ميرود. اما از آنجاييكه راوي حديث "ضريس بن عبدالملك" از معاصران امام صادق (طبق فهرست شيخ طوسي) بوده است، حديث به زمان ايشان برميگردد. اما امام صادق (همچون امام حسين) نه تنها مقام و موقعيتي در حكومت نداشته اند تا چنان فرماني عليه ايرانيان صادر كنند، بلكه خود توسط همان حكومت به شهادت رسيده اند!


۲- دنباله حديث نشان ميدهد كه دستور اسارت و بيگاري ايرانيان مربوط به رأي عمربن خطاب خليفه دوّم مسلمانان ميباشد كه در زمان خلافت او جنگ ميان اعراب و ايرانيان اتفاق افتاد، نه رأي امام صادق! چنانكه مينويسد: "سوءُ رأي الثاني في الاعاجم ..." يعني: رأي بد و ناشايست خليفه دوّم درباره عجم ها ...". با وجود چنين صراحتي، نويسنده بي اطلاع گمان برده كه اين عنوان، دنباله حديث امام صادق است و توّجه نداشته كتاب "سفينة البحار" در حكم فهرست "بحار الانوار" مجلسي است و عناوين "بحار الانوار" را در پي حديث مي آورد.

۳- پشت سر رأي خليفه دوم، اين عبارت آمده است كه علي عليه السلام با اين رأي مخالفت نمود و گفت: "پيامبر(ص) فرمود كه اشخاص بزرگوار از هر قوم را گرامي داريد، هر چند با شما مخالفت كرده باشند و اين ايرانيان مردماني فرزانه و بزرگوارند كه اظهار صلح به ما كردند و رغبت به اسلام نمودند و من براي رضاي خدا از حقّ خود و بني هاشم بخشي از اين اسيران را آزاد ساختم."" (۲)


۴-  در پي همين حديث، ذيل عنوان بالاي صفحه "مدح العجم و ما يتعلق بهم" احاديثي چند در مدح ايرانيان آمده است.


۵- سند اين حديث به لحاظ علم رجال (حديث شناسي) ضعيف است و اساساً معلوم نيست خليفه دوّم چنين دستوري درباره اسيران ايراني داده باشد. بعيد نيست با توّجه به شرايط زمان صفويه و جنگهاي طولاني ميان ايراني و عثماني (نبرد ميان شيعه و سني) كساني حديث مزبور را به قصد تشديد شكاف بين شيعه و سني ساخته و پرداخته باشند (والله اعلم).


۱   نويسنده محقق، مصطفي حسيني طباطبائي

۲   سفينة البحار ، ج ۲، ص ۱۶۴، ذيل واژه عجم

 

`