![]() |
![]() |
|
|
` |
|
![]() |
` |
` |
بخش دوم مصاحبه سايت زيتون با عبدالعلى بازرگان
آقای بازرگان، در گفتگوی قبلی پیرامون «خوف» در قرآن سئوالاتی مطرح کردیم و
اینبار اگر موافق باشید میخواهیم سئوالاتی درباره «جهاد» و جایگاه مهم آن در قرآن،
که محل استناد گروههای افراطی در این زمانه میباشد، مطرح کنیم. اولین سئوال این
است که اگر از مقام خدا باید ترسید، چرا مؤمنین همین انتظار را نسبت به خود از طریق
جهاد با کافران و منافقین نداشته باشند؟ پس در تعبیر «خوفنامه جهادی قرآن» این دو
واژه لازم و ملزوم یکدیگرند. وقتی غزالی میگوید که از خدا چنان بترسید که از حیوان
درنده میترسید! یا آنطورکه در مثنوی آمده است: ای رفیقان راهها را بست یار/ آهوی
لنگیم و او شیر شکار/ جز که تسلیم و رضا کو چارهای / در کف شیر نری خون خوارهای.
طبیعی است که چنین احساسی به مؤمنین هم سرایت کند. اصلا چرا یک کتاب دینی که باید
از عشق و محبت سخن بگوید اینهمه از جنگ و جهاد صحبت کرده است؟ چرا حضرت عیسی جنگ
نکرد؟ چرا عارفان ما جز عشق سخن نگفتند و از این قبیل چراها؟
اتفاقاً قرآن هم به همین هشدار حضرت عیسی به حواریون، هنگام احساس خطر جدّی از ناحیه حاکمان ستمگر، اشاره کرده است. همان آماده باشی که حواریون با جان و دل اعلام یاری کردند. و اصلا نام «نصرانی» که قرآن روی مسیحیان گذاشته، به خاطر همین اعلام شجاعانه «نحن انصارالله» حواریون است. منظورم آیه ۵۲ آلعمران است:
اما درباره عارفان عشق سُرای خودمان؛ مگر غیر از این است که سعدی و مولانا و حافظ
در دوران اشغال مغولان، ایلخانان و تیموریان میزیستند؟ وقتی تمام مملکت زیر ستم
ستوران آن اقوام وحشی بود، جز پناه بردن به درون نفس چه کاری از اهل ادب ساخته بود؟
وقتی مولوی میگوید: مصلحت در دین ما جنگ و شکوه/ مصلحت در دین عیسی غار و کوه. آیا
همین نشان نمیدهد او نیز مصلحت دینش را میدانست؟ از آن گذشته، اصلا آن بزرگان عشق
و عرفان خود را وامدار چه کسی و چه کتابی میدانستند؟ آیا غیر از این است که مدل
مثنوی قرآنی بود که حافظ به هفت روایتش از حفظ داشت؟ تکلیف سعدی که معلم اخلاق بود،
از این هم روشنتر است. مؤرخ معروف «ماکس وبر» هم میگوید نمونه آرمانی یک مسلمان، یک «انسان شمشیر به دوش» است. ابن خلدون هم گفته است: «در دوران آغازین تاریخ اسلام فضیلت فقط با شمشیر بوده است». شما اگر به پرچم عربستان هم نگاه کنید دو شمشیر متقاطع میبینید! بالاخره این همه تجلیلی که قرآن از مجاهدینِ با جان و مال در راه خدا کرده و فضیلتهای فوقالعادهای که برای آنها قایل شده، طبیعی است که رنگ این کتاب به سرخی خون نزدیکتر باشد تا سبزی صلح. طبیعی بودن احساس این رنگ را چگونه میتوان اثبات یا رد کرد؟ جز با ارائه آمار و ارقام؟ در قرآن فقط ۳۰ بار واژه جهاد به معنای جنگ و حدود ۹۰ بار واژه قتال به این معنا آمده است. اگر مجموع این دو کلمه را با کل کلمات قرآن مقایسه کنید، من حساب کردم دیدم کمتر از نسبت یک به ۶۰۰۰ است. حالا اگر خواسته باشید بهجای کلمات، با آیات قرآن مقایسه کنید، این نسبت حدود یک به ۵۲ میشود، یعنی در هر ۵۲ آیه قرآن فقط یکبار سخن از جنگ به میان آمده است، که آنهم روح دفاعی دارد. آیا در جهانی که برخی کشورها حدود نیمی از بودجه خود را به ارتش اختصاص میدهند، توجه کمتر از ۲ درصد قرآن به این موضوع زیاد است؟ جالب است که حدود ۳ درصد قرآن هم درباره احکام شرعی است ولی بیشتر فقیهان ما قرآن را با عینک احکام میبینند. حتماً داستان اختلاف کردن مردم در چگونگی و شکل پیل درخانهای تاریک را شنیدهاید؟ مولوی در نقد همین جزء نگریها و غفلت از کل است که میگوید: در کف هر یک اگر شمعی بدی/ اختلاف از گفتشان بیرون شدی. البته این اعداد و آمار را نمیتوان انکار کرد، ولی بعضی جاها آنقدر لحن نظامیگری قرآن شدید است که با وجود درصد ناچیزش بقیه قسمتها را تحتالشعاع خود قرار میدهد! مثلا همین سوره توبه که بدون بسمالله و با تهدید مشرکین به اخراج از شهر و سرکوب آغاز میشود. اتفاقاً انگشت روی مثال خیلی خوبی گذاشتید. بله هیچ سورهای در قرآن به شدت و حِدّت سوره توبه نیست، اما اگر دقت کنید، میبینید که این شدت عمل اصلا ربطی به مشرک بودن آنها یا قصد مسلمان کردنشان ندارد؛ تمام مسئله بر سر پیمان شکنی آنان از عهد همزیستی مسالمتآمیز در جامعه قبیلهای سراسر جنگ و غارت بوده است. این توجیه بنده نیست؛ آیات ۴ و ۷ همین سوره به وضوح مشرکینی را که پایبند به عهد و پیمان خود بوده، هیچ بندی را نقض نکرده و احدی از دشمنان را پشتیبانی نکردهاند مصّون داشته است. از آن گذشته، در همان ابتدای سوره چهار ماه به آنان فرصت داده تا تکلیف خود را روشن کنند که آیا میخواهند به پیمان صلح پایبند باشند یا خیر؟ مسلماً در آن روزگار امتناع از قبول پیمان معنایش موضع جنگی گرفتن بوده است. کافی است کسی با بیطرفی و انصاف این مجموعه آیات را بخواند و خود داوری کند. درباره آیه ۸۹ سوره نساء چه پاسخی دارید که میگوید هر کجا منافقین را یافتید آنها را بگیرید و بکشید؟ این را هم مثل سوره توبه اگر خواسته باشیم بدون توجه به قبل و بعد و محتوای موضوع داوری کنیم، به نتیجه درست نمیرسیم؛ اینجا هم سخن از عقیده مخالف داشتن نیست؛ آیات مورد نظر شما در باره دو رویانی است که در موضع جنگی قرار داشتند، نه از کشتن مسلمانان دست برمیداشتند و نه حاضر بودند صلح کنند. خوب بفرمایید امروز با چنین کسانی چه معاملهای میکنند؟ شما در آمریکا اگر مالیاتتان را ندهید به زندانتان میاندازند، چه رسد آدم بکشید! با وجود همه این سوابـق، در دنباله آیه مورد نظر تصریح کرده که اگر به قوم دیگری که میان شما و آنها پیمانی برقرار است پناهنده شدند، یا اگر از مبارزه خسته شده و کنار کشیدند، هیچ کاری با آنها نداشته باشید. ملاحظه میکنید تا کل مطلب را نخوانیم، با گزینش یک آیه نمیتوان به داوری رسید. درست است باید هر آیه را در زمینه تاریخی آن و در متن موضوع دید، حالا بگذارید آیه مستقلی را مطرح کنم که اتفاقاً آرم سپاه پاسداران هم هست: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ» (انفال ۶۰) میگوید «تا آنجایی که میتوانید اسلحه و مهمّات تهیه کنید تا دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید». خوب، آیا چنین توصیهای در دنیای امروز معقول و مقبول است؟
اولا این آیه را هم نمیتوان مستقل بررسی کرد؛ اتفاقاً اگر به قبل و بعدش نگاه
کنید، تماماً درباره عهدشکنی مستمر دشمنان و خیانت آنها در پیمان است. در مورد
اینهاست که میگوید مسلح و مجهز شوید. از قضا دنباله آیه مورد نظر میگوید اگر
تمایلی به صلح نشان دادند، بیتردید بپذیر و به خدا توکل کن. ثانیاً مگر در دنیای
امروز دست روی دست میگذارند و مثل شاه سلطان حسین رمل و اسطرلاب میاندازند و
استخاره میکنند، یا هزاران تدبیر برای تجهیز خود به پیشرفتهترین ادوات جنگی به
خرج میدهند؟ البته آیات دیگری هم هست که دوست داشتم پاسخ شما را در آن موارد بدانم، ولی نمیخواهم شما و خوانندگان را بیش از این خسته کنم. در فرصت بعد انشاءالله سئوالاتی هم از سنّت پیامبر در جنگ و اصولا روحیه فرماندهی ایشان مطرح خواهم کرد. از وقتی که گذاشتید و به سؤالات ما جواب دادید تشکر میکنم.
|
` |
![]() |
![]() |
|