مصاحبه جرس با عبدالعلى بازرگان
ادب دشمنى و انتقام
جرس: اين روزها موج خشونت و انتقام در گوشه و كنار دنیای اسلام بيداد ميكند؛ از
حمله انتقامي اخير گروه «الشباب» به فروشگاهي وابسته به اسرائيل در نايروبي گرفته
كه حداقل ۷۲ كشته و حدود سه برابر آن زخمي به جاي گذاشت، تا فاجعه برادركشي در
سوريه و استفاده ازبمب شيميائي عليه يكديگر كه تاكنون جان بيش از ۱۴۰ هزار نفر را
گرفته است، همچنين بمب گذاريهاي دو گروه سني و شيعه عليه يكديگر و خشونتهاي
بيپايان چند سال اخير در عراق كه تلفات آن بيش از تلفات اشغال آن كشور توسط
آمريكائيان بوده است و بالاخره خشونت و ترور در پاكستان و عراق و مصر و بسياري
ازكشورهاي منطقه.
به ايران خودمان هم كه نگاه ميكنيم، چندان مصون از اين برادركشيها وخشونتهاي
سياسي ديني بر سر قدرت نبودهايم؛ نمونه اخيرش همين شبيخون به پايگاه اشرف در عراق
كه منجر به كشته شدن ۳۵ پناهنده غيرمسلح و اسارت ۷ نفر ديگر شد و اخيراً هم صحبت از
سالگرد كشتار زندانيان مجاهد و چپ در سال ۱۳۶۷ بود كه هزاران خانواده هموطن را
عزادار كرد. به نظر شما چه بايد كرد تا چنين تلافي جوئيهاي تصاعدي مهار گردد؟
عبدالعلی بازرگان:
ببينيد هر چيزي ادب و آدابي دارد كه بايد رعايت كرد، تنها ادب پدر و مادر و معلم
نيست كه بايد رعايت شود، ادب دعا كردن هم داريم، اگر ادب دوستي داريم، ادب دشمني هم
داريم، ادب انتقام هم داريم! يعني چه؟ يعني چراغ قرمزهائي در برابر ماشين فرمان و
ترمز بريده ما وجود دارد، وگرنه همين ميشود كه شده!... يعني اگر طرف مقابل شما
كافر حربي و منكر خدا هم باشد، نه اصلا قاتل پدر شما هم باشد، بالاخره چون يك انسان
است و انسان به صِرف انسان بودن حق و حقوقي دارد ، نميتوان در مورد او همه اصول
انساني را زير پاگذاشت. درقرآن آمده: «لقد كرمنا بنيآدم» ، يعني ما به بنيآدم
كرامت داديم، همين كه آدم است، صرفنظر از عقايد و اعمالش، يك سلسله كرامتهائي دارد
كه بايد رعايت كرد. آخرآنهائي كه مثل آب خوردن حكم اعدام ميدهند، مگر در منابر
شبهاي قدر و شهادت حضرت علي، يك عمر به ما نگفته بودند كه آن امام پس از ضربه خودن
از ابنملجم به بازماندگانش و بقيه مسلمانان وصيت كرد، «مبادا به بهانه كشته شدن من
به جان مردم بيفتيد وبگوئيد اميرالمومنين كشته شد، اميرالمومنين كشته شد! مبادا
قاتل را مُثله كنيد كه من از پيامبرتان شنيدم كه فرمود: «از مثله كردن بپرهيزيد،
حتي نسبت به سگ درنده» او يك ضربه زده، فقط حق داريد يك ضربه بزنيد، اگر هم عفو
كنيد به نفع خودتان و موجب رضاي خداست»، مگرصدها بار براي ما نگفته بودند حتي شير
يا طعامي را هم كه براي او تهيه كرده بودند، به ضارب داد كه شايد گرسنه ترباشد؟
اينها را ميگويند ادب دشمني، ادب انتقام، يعني چراغ انتقام هميشه سبز نيست، شما
اين حرف را نشنيدهايد؟
چرا من هم بارها در شبهاي ضربت خوردن و شهادت شنيدهام، اما بالاخره «قصاص» هم
در قرآن داريم، مگر نداريم؟ خب، اگر در قرآن آمده كه براي شما در قصاص حيات است، پس
حيات جامعه به قصاص بستگي دارد و اگر ظاهرش قتل است، باطنش حيات است. اينجور نيست؟
بله حكم قصاص در قرآن آمده است، اما اولا معناي قصاص، نه الزاماً كيفر دادن، بلكه
اكتفا كردن به كيفر مساوي و پرهيز از زيادهروي و تجاوز از حدّ است، يعني همان
دندان دربرابر دندان، چشم در برابر چشم و... كه در تورات هم آمده است، حكم قصاص
براي كنترل و متوقف ساختن كشتارهاي افزايشي و انتقامي و اكتفا به اندازه ظلم آمده
است، نه تشويق به اجراي آن، ثانياً در هر دو آيهاي كه قرآن اين حكم را مطرح ساخته،
يعني آيه ۱۷۸ سوره بقره، وآيه ۴۵ سوره مائده، تأكيد كرده اگر عفو كنيد و بگذريد به
نفع خودتان و موجب رضاي خداست. در واقع قرآن اجازه قصاص را داده است تا مجرمين فكر
نكنند عقوبتي دركار نيست و صاحبان دم هم، اگر قدرت بخشش ندارند، تشفي خاطر بيابند.
در تبليغات رسانههاي داخلي وابسته به حاكميت آمده بود كه حمله كنندگان به پايگاه
اشرف در عراق فرزندان كساني بودند كه پدرانشان توسط صدام با همكاري مجاهدين كشته
شده بودند و در واقع آنان انتقام پدرانشان را از شركاي اين جنايت گرفتند و به حكم
قصاص عمل كردند. با استناد به گفته خودتان، گرچه از نظر قرآني بهتر بود عفو
ميكردند، اما بالاخره حق داشتند قصاص كنند و ايرادي به آنان وارد نيست.
بگذاريد قبل از پاسخ من اول موضع خودم را روشن كنم تا فكر نكنيد ميخواهم از گروهي
دفاع كنم؛ در اين ۳۵ سال گذشته حتي يكروز هم مواضع سياسي ما، منظورم نهضت آزادي
است، با مواضع سياسي مجاهدين موافق نبوده ، يك روز هم نبوده كه ما آنها را تأييد،
يا آنها ما را تأييد كرده باشند. اين مسئله آنقدر بديهي است كه نيازي به شرح ندارد،
حرف بنده بازگشت به اصول مشتركي است كه طرفين ادعاي انتساب به آن را دارند، يعني
اسلام و قرآن. وقتي در قرآن (سوره مائده آيه ۸) آمده است كه: «اي مؤمنان، همواره
ايستاده براي خدا و الگوي عدالت باشيد و مبادا دشمني با گروهي شما را به بيعدالتي
وادارد، عدالت كنيد كه به تقوا نزديكتراست»، خب، اين هشدارها براي چه موردي آمده
است؟ مگر غير از اين است كه بيشترين موارد كاربرد تقوا در قرآن، يا در مورد طلاق
است، و يا در ارتباط با مخالفين و دشمنان! با دوستان و همفكران كه نياز به ترمز و
تقوائي نداريم. پس دشمني هم ادب و آدابي دارد و دشمن هم حق برخورداري از ادب دارد.
وقتي حضرت علي به رهبر دشمنان خود معاويه مينويسد: «ما را به دنيا آوردهاند تا
بيازمايند، خدا مرا در رفتار با تو ميآزمايد و تو را با من، و يكي از ما را حجّت
ديگري قرار داده» (نامه ۵۵) معلوم ميشود، ما در رفتار با دشمنان خود هم در حال
امتحان هستيم.
اما در مورد حادثه حمله به پايگاه اشرف، واقعيت اين است كه خبر موثقي از اين ماجرا
در دست نيست و طرفين هم ادعاهاي متناقضي ميكنند. حداقل من از سابقه اين ماجرا در
دوران صدام اطلاع موثقي ندارم، اما فرض كنيم همه ادعاهاي حاكميت، صد در صد هم درست
باشد و مهاجمان به مقرّ اشرف، كاملا بيگناه و مظلوم، و ساكنان آن پناهگاه هم صد در
صد گناهكار، تروريست و توطئهگر و منافق محارب هم بوده باشند، فرض كه اشكالي ندارد،
درست؟ اگر اين فرض صادق هم باشد، باز به استناد آيه ۹۰ سوره نساء شبيخون زدن و كشتن
سي چهل نفر پناهنده غير مسلح زن و مرد و اسير گرفتن تعدادي ديگر با ضوابط قرآني
انطباق ندارد.
در اين آيه، دو استثنا براي عمليات انتقامي گذاشته است؛ اول اينكه اگر آنها به قومي
پناهنده شدند كه شما ميثاقي با آنها داريد، يعني اگر روابط سياسي بين دو قبيله يا
دو كشور، به معناي امروزي، وجود داشته باشد، نميتوان به آنها تعرض كرد، چرا كه
حُسن روابط ميان دو كشور و احترام گذاشتن به قوانين آنها، به مراتب سودمندتر از
انتقام گيري از تعدادي شهروند محكوم خودي است، خودتان برويد اين آيه را بخوانيد تا
ببينيد اين هست يا نيست؟ واگر ديديد بله چنين چراغ قرمزي وجود دارد، آنوقت قضاوت
كنيد اعزام گروههاي تروريستي در سالهاي پيش براي اعدام انقلابي باقيماندگان
ازگروههاي برانداز يا مخالفان و مبلغان معاند كه به كشورهاي اروپائي پناهنده شده
بودند (شبيه آنچه در رستوران ميكونوس آلمان اتفاق افتاد، و دهها مشابه آن)، كه
روابط سياسي جمهوري اسلامي با كشورهاي تحت پيمان را مدتها تيره ساخت و دودش به چشم
كل ملت ما رفت، قابل توجيه است يا خير؟ در جريان حمله به پايگاه اشرف هم همين مسئله
صدق ميكند، مجاهدين اگر يزيد وابن ملجم و شمر ذيالجوشن هم بوده باشند، تبعيت از
رفتارامام علي(ع) و امام حسين(ع) پيشكش! بالاخره از نظر
قوانين بينالمللي و دولت عراق پناهنده محسوب ميشدند و چند بار هم توسط دولت عراق
خلع سلاح شده بودند. خب، نقض و ناديده گرفتن اين پيمانها كه طرفين به آن تعهد
سپرده و امضايش كردهاند، با كدام معيار قابل توجيه است؟
شما ميدانيد كه جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران از سال ۱۳۶۰ در
تخاصم کامل بودهاند. در این جنگ تمام عیار، دو طرف رسماً چند هزار نفر از همدیگر
را کشتهاند. سازمان از بمب گذاری و ترور مسئولان جمهوری اسلامی هیچ ابایی نداشته،
بدتر از آن، هم پیمان دولت عراق در جنگ علیه ایران و بعد از آن هم بوده است. پس از
آن هم، به گفته مقامات جمهوري اسلامي، به جاسوسی به نفع دول امریکا و اسرائیل، به
ویژه در امور هستهای و ترور متخصصان هستهای ايران نقش داشته است.
تا جائي كه من به خاطر دارم، دو طرف هرگز پیمان ترک مخاصمه یا آتش بسي امضا
نکردهاند و سازمان بعد از سقوط صدام به ناچار تسلیم آمریکا و ظاهراً خلع سلاح شد،
ادامه جاسوسی و برخی شواهد دیگر. مثل بیخبر نگاه داشتن مطلق اعضای سازمان مقیم
عراق هم به این امر دامن میزند.
با توجه به اين واقعيتها، حمله ایران یا همپیمانان عراقیش به پادگان اشرف، که
قرار بوده ماهها پیش تحویل دولت عراق شود و قرار نبوده برخي سران سازمان همچنان
مقیم آن باشند، حمله دو رقیب متخاصم به یکدیگر است و میباید بر اساس قوانین زمان
جنگ و گروههای متخاصم ارزیابی شود، نه قوانین زمان صلح افراد غیرنظامی. آيا فكر
نميكنيد
تصویري كه شما از حمله غافلگیرانه به افراد غیرنظامی غیرمسلح مطرح كرديد، منطبق با
واقعيت نباشد؟
اين تصوير را من مطرح نميكنم؛ اين صريح آيه ۹۰ سوره نساء و حكم الهي است و به وضوح
نشان ميدهد كه مسئله پناهندگي به گروه ثالث، مربوط به قوانين زمان جنگ با گروههاي
متخاصم مسلح است، نه قوانين زمان صلح با افراد غير نظامي. ما آنقدر دلمان مالامال
از احساسات و خاطرات خونين ۳۵ سال گذشته است كه ناخودآگاه نميخواهيم اين استثنائي
را كه خداي بخشنده مهربان براي خاتمه دادن به برادركشيها به ما هشدار داده اصلا
بخوانيم!
بله، آيات قبل و بعد آن در مورد كساني كه نه دست از كشتن شما بر ميدارند و نه حاضر
ميشوند صلح كنند، البته بسيار شداد و غلاظ و قاطعانه است، بحث من فقط روي شرط
پناهندگي بود.
ببينيد ممكن است نفس ما هزاران توجيه شرعي و عرفي براي ريختن خون مخالفين پيدا كند
و هر اما و اگري را هم نديده بگيرد، ولي اگر يك لحظه فكر كنيم كه روزي بايد پاسخگوي
گرفتن جاني كه خدا داده باشيم، حداقل در تسليم به نفس خود تأمل ميكنيم. بگذاريد
اين مطلب را هم اضافه كنم كه تهديدآميزترين آيهاي كه من در قرآن ديدهام، اتفاقا
در ارتباط با همين كشتنهاي عمدي مخالفين، بدون انطباق با موازين الهي است. تهديدي
به جهنم ابدي، غضب خدا، لعنت او و عذاب عظيم!! آيه ۹۴ نساء را خودتان بخوانيد.
اما مهاجمان، به ادعاي سپاه پاسداران ايران، جوانان شيعه عراقي بودهاند و مسئله
پناهندگي به كشور ثالث در ميان نبوده است وبرحسب آنچه گفته شده، در كشور خودشان
خواستهاند انتقام خون پدرانشان را بگيرند، چگونه ممكن است اين آيه شامل آنها هم
بشود؟
ببينيد، از دو حال خارج نيست؛ يا سرنخ دست سپاه بوده، كه دخالت درقوانين كشورديگري
محسوب ميشود كه پناهندگي را پذيرفته، يا خير، آنها اصلا خبري هم از ماجرا
نداشتهاند و اين عمليات صد درصد كار گروههاي خودسر عراقي بوده است، دراينصورت هم
مهاجمين به پيماني كه كشورشان بسته خيانت كردهاند و خودسرانه خلاف تعهدات دولتشان
عمل كردهاند. شبيه همان كارهاي خودسرانهاي كه برخي گروههاي لجام گسيخته در
كشورخودمان از ابتداي انقلاب تاكنون، حتي در مواردي عليرغم موافقت ومصالح دولت كرده
وميكنند. صرفنظر از استدلال هاي فقهي كه بالاخره استنباط بشري و بعضاً متأثر از
حُبّ و بغضهاي تاريخي است، در هرحال اگر از زاويه قرآني به مسئله نگاه كنيد، هيچ
توجيهي براي آن نمييابيد.
اين آقاياني كه به فتواي آنها، جوانان خام و بيتجربه دست به كشتارپناهندگان
ميزنند، اگر ادعاي ولايت دارند، بايد بدانند كه امام علي(ع) در عهدنامه
معروف به مالك اشتر، به شدت كارگزار خود را از خيانت در عهد و پيمان با دشمن ونقض
پناه وذمه هشدار داده است. بگذاريد من عيناً خلاصهاي ازترجمه اين سخن را كه در
نامه ۵۳ نهج البلاغه آمده است، براي شما بخوانم:
«اگر با دشمن عهد و پيماني بستي يا او را اماني
دادي، به عهد خود همه جانبه وفا كن و با رعايت آن، حتي جان خود را سپر تعهدي كه
سپردهاي قرار ده، زيرا در ميان مردم، با وجود اختلاف آراء و تفاوت عقايدي كه
دارند، هيچيك از فرائض خداوندي به اندازه وفاي به عهد و پيمان مورد توافق نبوده
و عظيم شمرده نشده است، مشركين نيز چون عواقب عهدشكني و فريب را به تجربه
دريافته بودند، وفاي به عهد را ميان خود لازم ميشمردند، پس در پناه دادن به
دشمن خيانت مكن، پيمان خويش مشكن ودشمنت را فريب مده كه جز نادان شقي در برابر
خدا دليري نكند، زير خدا پيمان و پناه دادن (زينهار) خود را به سبب رحمتي كه بر
بندگان خود دارد امنيتي قرار داده تا در سايه آن زندگي و در جوارش پناه
آورند...»
در استناد به آيه ۹۰ سوره نساء، به استثناي
دومي هم اشاره كرديد، اما هيچ توضيحي درباره آن نداديد. آن استثناء كدام است؟
استثاي دوم اينست كه اگر آنها موضعي بيطرفي اتخاذ كردند و از
مبارزه دست كشيدند، يعني به اصطلاح بريدند و خواستند به زندگي عادي برگردند،
نميتوان پذيرش آزاديشان را مشروط به مبارزه با همسنگران سابقشان كرد و يا شبيه
آنچه در محاكمات دو چند دقيقهاي سال ۶۷ اتفاق افتاد، قبولي توبه را مشروط به
همكاري با اطلاعات و شركت در اعدام محكومان كرد. مگر خدا به پيامبرش نگفته به
منكران مسلح بگو: «اگر دست از جنگ بردارند، گذشتهها پاك ميشود (انفال ۳۸)؟ مگر در
سنت پيامبر اسلام و سخنان امام علي نيامده كه در جنگ، فراري را تعقيب نكنيد، مجروح
را نكشيد، متعرض زنان نشويد، حتي اگربه رهبرانتان دشنام گفتند و آبرويتان ريختند؟
اگر اينها هست، كه هست، پس بالاخره بايد جلوي اين برادركشي ميان يك ملت را به
گونهاي گرفت.
پس شما به راه حل ببخش و فراموش كن معتقد هستيد، در
حالي كه دو طرف قضيه مصراً بر انتقام پافشاري ميكنند، هم حاكميت قصد قصاص و قلع و
قمع همه مجاهدين را دارد و هم آنها معتقدند آمران و عاملان كشتارها، از جمله كشتار
سال ۶۷ در زندانها بايد محاكمه و مجازات شوند.
من حرفي از بخشيدن و
فراموش كردن نزدم، بالاخره طرفين بر اصولي كه دارند پايبندند، من معتقد به تغيير
شيوه هستم. تا كي ميتوان آزموده را آزمود؟ نه راه حل براندازي مسلحانه تاكنون جواب
داده و در دنياي امروز جواب ميدهد، و نه ناديده گرفتن جمعيتي چند هزار نفري از
هموطنان و قصد نابودي آنان جواب داده و ميدهد. ببينيد تاكنون چند صد هزار نفر در
بمب گذاري و خشونتهاي ميان شيعه و سني در عراق و پاكستان و بحرين و يمن و سوريه و
جاهاي ديگر كشته شدهاند؟ آيا شخصيتهاي ۱۴ قرن پيش كه اين برادركشيها به نام آنها
انجام ميشود، هرگز راضي به ريختن خوني به نام خود بودهاند؟ حرف من كوتاه كردن
دامنه اين اختلافات و پرداختن به درد مشترك و مسائل مبتلابه ملتها در دنياي
امروزاست.
شما از محاكمه و مجازات آمران و عاملان كشتار ۶۷ در زندانها سخن ميگوئيد؛ آمر اصلي
كه از دنيا رفته، عاملان هم فعلا در مسند قدرتاند. پس مادام كه اوضاع اين چنين
است، اين انتظار عملي نيست. چنين رسيدگيهائي هم، مثل اسنادي كه سازمانهاي
اطلاعاتي در دهههاي بعد رو ميكنند، هميشه در عصرها و نسلهاي بعد امكان پيدا
ميكند. هرچند عملكرد را هميشه ميتوان و بايد هم محكوم كرد و خاطرهاش را زنده نگه
داشت تا تكرار نگردد. به خصوص اين فاجعه هولناك و باورنكردني را، كه از بس خلاف
وجدان و فطرت آدمي بود، همه عاملان و باخبرانش آن را مخفي كردند و هيچ كس جز مرحوم
منتظري جرأت نكرد آنرا برملا كند! چرا اگر كاري حق و قانوني است، بايد پنهان نگه
داشته شود؟
به هرحال از آنجائي كه دو طرف ادعا ميكنند به حكم قرآن پايبندند، آيه ۸ سوره حجرات
راه حل اين مورد را پيشبيني كرده است، ميگويد: «اگر دو گروه از مؤمنان به جان هم
افتادند، ميانشان آشتي دهيد، اگر يكي به ديگري تجاوز كرد، با او بجنگيد تا به حكم
خدا، يعني آتش بس رضايت دهد، آنگاه (در آرامش) براساس عدالت ميانشان داوري كنيد»
يعني در آتش بس است كه معلوم ميشود هركدام در اين اختلاف چقدر مؤثر يا مقصر
بودهاند.
آيا فكر ميكنيد راه حلي براي تسلي خاطر قربانيان كشتار
سال ۶۷ وجود دارد؟ هرچه باشد، خانوادههاي داغديده قربانيان زندان كه گناهي
نداشتهاند.
منصفانه آنست كه فراموش نكنيم اين يك درگيري و نزاع
خانوادگي دو جانبه بوده و طرفين هزاران نفر از يكديگر را به اعتراف خودشان، بلكه با
افتخار كشتهاند و خانوادههاي بيگناه دو طرف داغديدهاند. به نظر بنده هر گونه
يكسونگري بيانصافي است، براي شستن اين كينهها، هيچ راهي جز آنكه طرفين به سهم خود
در اين برادركشيها اعتراف كنند وجود ندارد، بازماندگان بمباران اتمي ناكازاكي و
هيروشيما هم بعد از جنگ راه حل ديگري براي انتقام از عاملان آن جنايت پيدا كردند،
ماشينهايشان رانميبينيد كه بازارهاي آمريكا را قبضه كرده؟
بگذايد
در انتهاي مصاحبه، با اشاره به كشتار گروه الشباب از مسيحيان مشغول خريد در
نايروبي، به انتقام كشتار وسيعي كه دولتشان قبلا از اين گروه كرده بود سؤالي را
مطرح سازم، اين كار يادآور همان مثال: «گنه كرد در بلخ آهنگري، به سيستان زدند گردن
مسگري» است، آيا از نظر قرآني ميتوان انتقام بخشي از يك ملت را از بخشي ديگر گرفت؟
سئوال بسيار مهمي است و تنها به حادثه نايروبي هم خلاصه نميشود، مگر جريان
حمله ۱۲ سال پيش به برجهاي تجارتي نيويورك كه حدود سه هزار كشته به جاي گذاشت،
مبتني براستدلالي غير از اين بود؟ آنها هم ميگفتند آمريكائيها و اسرائيليها
هزاران هزارهموطن و همدينهاي ما را كشته و آواره كردهاند، حالا كه دستمان به
عاملين آن جنايتها نميرسد، همشهريان آنها را كه برخوردار از منافع غارتهاي آنها
هستند نابود ميكنيم!
اگر در نظامات قبيلهاي سابق كه هويت فرد در هويت قبيله گم ميشد و قبيله حكم يك
واحد را پيدا ميكرد، چنين انتقام گيريهائي قابل توجيه بود، در جوامع مدني امروز
با استقلال آراء افراد و مفهوم شهروندي نوين، اصلا چنين منطقي مقبول نمينمايد. مگر
چند درصد ملت ما با عملكرد رهبران جمهوري اسلامي موافق هستند كه بايد مجازات دنياي
غرب و تنگناهاي اقتصادي موجود را بخاطر عملكردهاي نسنجيده آنها تحمل كنند؟ اگر اين
مجازاتها را منصفانه نميدانيم، چرا همين حكم را نبايد به ملتهاي ديگرتعميم دهيم؟
شما فكر ميكنيد چند درصد ملت آمريكا يا نايروبي با سياستهاي حاكمان خود موافق
باشند؟ آيا مطمئن هستيد آن سه هزار نفري كه در برجهاي تجارتي نيويورك كشته شدند،
همگي موافق سياستهاي دولتشان بودند؟
اما از نظر قرآني، آيات ۲۴ تا ۲۵ سوره فتح، باطل بودن چنين استدلالي را به وضوح
نشان ميدهد؛ در اين آيه از مشيّت خدا براي ممانعت از جنگي كه ممكن بود مسلمانان در
اوج قدرت خود، ندانسته خون عدهاي زن و مرد بيگناه در جبهه دشمن را پايمال كنند
ياد كرده است، وقتي در موضع قدرت، تَر و خشك را نميتوان با هم سوزاند، در موضع ضعف
كه نه مجاز است و نه مصلحت، چرا كه چوبش را چند برابر ميخوريم.
از
وقتي كه دراختيار ما گذاشتيد تشكر ميكنيم
مهر ماه ۱۳۹۲
|