جـِن
و اِنس
فهرست مندرجات:
مقدمه و معناي لغوي جن در برابر انس انواع جن:
الف: حالت و وصفي از آدمي
۱-جن به معناي اقوام
وحشي بربر و افراد دور از تمدن و تربيت .. ۲- جن به معناي بيگانگان با زبان و فرهنگ يك قوم ۳- جن به معناي منافق و پنهانكار ۴- جن به معناي سران ستمگر مستبدين طغيانگر ۵- جن به معناي دوستان نااهل و رفيقان غير شفيق ۶- جن به معناي اوهام و تصورات خيالي
ب: جن وصفي براي ابليس
منشأ آفرينش
ج: جن وصفي از سنگهاي
سرگردان، اشعهها و عناصر كيهاني
مقدمه و معناي لغوي
اعتقاد به وجود جن به عنوان موجود
نامرئي و پنهاني، كه به گونهاي مرموز ميان ما زندگي و گهگاه دخالتهائي ميكند، در
گذشتهاي نه چندان دور، از مسلمات باورهاي ديني تودههاي مردم و از موضوعاتي به
شمار ميرفت كه همواره اثبات آن از نظر علمي و تجربي دشواريهائي را براي معتقدين
به مذهب موجب ميشد. هر چند به قول برخي از اهل طنز و طعن، با اختراع برق، بساط اين
باور، كه در تاريكي شب حضور پيدا ميكرد، برچيده شد! با اين حال به دليل اشارات
متعددي كه قرآن به جن (در كنار انس) كردهاست، همچنان اعتقاد به اين موجود در ميان
مسلمانان باقي مانده و براي آن توجيهات مختلفي ميكنند.
به نظر رسيد بررسي اجمالي آياتي كه اشاره به موضوع "جن" كردهاست، بتواند پردههاي
افسانه و خرافاتي را كه در طول قرنها با تبعيت از پندارها و تقليد از اوهام ، چشمِ
خِرد ما را بعضاً پوشاندهاست كنار بزند و روزنهاي به حقيقت بگشايد.
از آنجائيكه در ترجمه و برگردان يك متن، يا كلمهاي از يك زبان به زباني ديگر،
همواره بخشي از مفهوم و معناي واقعي آن، كه در فرهنگ و فهم مردم معيني شكل
گرفتهاست، از دست ميرود، (۱) لازم است نخست به كاربرد كلمه "جن"
و مشتقات آن در قرآن و زبان عربي توجه كنيم.
به طور كلي در تمامي مشتقات كلمه جن در ادبيات زبان عرب، همواره نوعي پوشيدگي و
پنهانسازي وجود دارد. مثلاً به طفل در رحم مادر، به دليل آنكه در تاريكيهاي
سهگانه شكم، رحم و كيسه قرار دارد، "جنين" گفته ميشود و در قرآن آمده است كه:
"همه شما قبلاً در شكم مادرانتان جن بوديد" (...أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ
أُمَّهَاتِكُمْ)، (۲) كلمة اجنه" (جمع جن) پوشيدگي طفل در
پردههاي مختلف را بيان ميكند.
به درختان به هم پيوستهاي كه
همچون "پوششي گياهي" سطح زمين را فرا ميگيرد و خاك را ميپوشاند، "جنّت" (باغ)
ميگويند كه با جمع (جنّات) و مشتقات آن ۱۴۷ بار در قرآن تكرار شدهاست، ولي كمتر
توجه ميكند كه جنت با جن هم ريشه است. به "سپر" از آنجائي كه سرباز را ميپوشاند،
"جُـنّـه" ميگويند و قرآن ادعاي ايمان منافقين را كه همچون ماسك فريبي به چهره
ميزنند، با همين واژه وصف كرده است، تا پنهانكاري غير صادقانه آنان را افشاء
نمايد. (۳) ديوانه را نيز به دليل پوشيده شدن عقل و خردش مجنون
(جن زده) ميگفتند، گوئي عوامل نامشخصي كه براي مردم نامعلوم بوده (مثل ماليخوليا)
قدرت درك و فهم او را مي پوشاندهاست. (۴) منكرين رسالت پيامبر
اسلام از آنجائي كه با سخنان او كه از "وحي" سرچشمه ميگرفت بيگانه بودند و
فاصلهاي بس عميق در فهم آيات و حجاب و پردهاي بس ضخيم ميان او و خودشان احساس
ميكردند، اتهام "جن زدگي" (بِهِ جنةٌ) را به او نسبت مي دادند تا بر همين غريبه و
پوشيده بودن نظرياتش، كه آنرا ناشي از القائات موجودات ناشناخته ميدانستند، تأكيد
كردهباشند. امروزه نيز به كسي كه خلاف مد و مصلحت روزگار و معيارهاي مادي آن زندگي
كند و از سنخ ديگري سخن بگويد "آدمِ عوضي" ميگويند كه خيلي پرت و پلا ميگويد!
علاوه بر قرآن، در نهجالبلاغه و متون ديني نيز ميتوان مشتقاتي از كلمه جن را
مشاهده كرد كه بيان كننده نوعي پوشيدگي و اختفاء است. مثل: "جنايت" كه بر هر كار
خلاف و خيانت پنهاني اطلاق ميشود (۵) (از جمله قتل)، و جنان"
(قلب آدمي) كه در ميان قفسه سينه پوشيده و محافظت شدهاست (۶) و
"اجتناء" ثمره (چيدن و انبار كردن ميوه) كه از معرض ديد در شاخه درختان به مكان
سربستهاي انتقال دادن است. (۷)
كلمه "جن" كه اغلب به حالت اسم شناخته شده، گاهي به حالت "فعل" هم در ميآيد. و اين
اتفاقاً كمك بزرگي است براي فهم دقيقتر كلمه جن. مثلاً قرآن براي تداعي تاريكي
فراگير شب كه همچون پردهاي همهچيز را ميپوشاند، فعل جَنَّ را به كار بردهاست و
در داستان مكاشفات ابراهيم ميگويد:
هنگاميكه (تاريكي) شب بر (چشمان) او پرده كشيد، ستارهاي توجه كرد (۸)
... (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا ...).به
در اينجا به طور آشكاري عمل پنهان سازي را با فعل جنّ بيان كردهاست كه معنائي
مقابل "ظهور" دارد .
اين تقابل را حضرت علي در وصف پروردگار نيز آوردهاست:
«نه پنهان بودنش (از حواس
آدمي) پرده (جن كننده) آشكار بودنش است، و نه آشكار بودن او نهان بودنش را نفي
ميكند». (۹)
لا يُجنّه البطون عن الظهور و لا يقطعه الظهور عن البطون.
جن در برابر انس
يكي از راههاي مطمئن براي شناخت
معناي مفردات قرآني، مراجعه به واژههائي است كه معنايي مخالف دارند و متضاد هم به
نظر ميرسند. مثلاً ليل و نهار (شب و روز)، نوم و يقظه (خواب و بيداري)، صدق و كذب
و از اين قبيل.
كلمة "اِنس" كه جمعاً ۱۸ بار در قرآن تكرار شده، بدون استثناء همواره با كلمه جن
تركيب شدهاست. مثل: يا معشر الجن و الانس. آيا نميتوان از بررسي معناي لغوي اين
كلمه به مفهوم معناي جن نزديك شد؟ ...
كلمة اِنس كه به صورت اسم يا فعل در قرآن مورد استفاده قرار گرفتهاست، به آدمي از
آنجائي كه اهل اُنس و الفت و زندگي اجتماعي است اطلاق ميگردد. قرآن توصيه ميكند:
در خانهاي غير خانة خودتان
(بدون اجازه) داخل نشويد مگر آنكه انس و آشنائي حاصل كرده و بر اهل خانه سلام
كنيد" (۱۰)
در اينجا دقيقاً كلمة اُنس
روحيه موجودي را كه "اِنس" ناميده ميشود، نشان ميدهد. بديهي است موجودي ميتواند
اُنس بگيرد و آشنائي حاصل كند كه داراي عواطف و احساسات، يعني ابزار ايجاد ارتباط
با ديگران باشد و از همين روست كه احساس كردن و درك و دريافت را قرآن از مشخصات
اِنس شمردهاست. نگاه كنيد:
إِنِّي آنَسْتُ نَارًا (من
آتشي را احساس ميكنم). (۱۱)
فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا (هر گاه در يتيمان به بلوغ رسيد رشدي را
احساس كرديد ...). (۱۲)
اگر كلمة اِنس دلالت بر اُنس و
عاطفه و هوشمندي موجودي ميكند كه داراي غريزه زندگي اجتماعي است، در جهت مقابل،
كلمه جن از پديدهها و موجوداتي حكايت ميكند كه به گونهاي براي ما غريبه و
ناآشنا و پنهان هستند. قرآن در مورد عصاي حضرت موسي كه به گونه شگفتآوري شكل
"مار" به خود ميگرفت، دو بار لفظ "جانّ" (مفرد جن) را به كار بردهاست كه
وحشتآفرين (ضد كلمه انس) است:
چـون موسي عصاي خود را ديد كه
همچون ماري (جانٌ) ميخزد، روي گرداند و گريخت و به پشت سر توجه نكرد.
(۱۳)
در ادبيات عرب معاصر نزول قرآن،
نه تنها "مار" را، به دليل آنكه موجودي وحشتآفرين و پنهان از چشم مردم بود و در
سوراخ زمين زندگي ميكرد، جن ميگفتند، بلكه انواع موجودات مخفي در زير زمين و
تمامي جيوانات غير اهلي همچون درندگان جنگلي را با كلمه جن، كه جامع و مشتمل بر همه
موجودات پنهان از ديد آدمي بود، وصف ميكردند و چنين اطلاقي در احاديث و روايات به
وفور مشاهده ميشود، هر چند پس از ۱۴ قرن، ماهيت سيال بودن زبان، اين معاني را از
ذهنيت مردم معاصر پاك كرده و مردم عرب زبان امروز آن را نمي شناسند. اگر با كشف
ميكروب و ويروس و باكتريها و ... ما در اين روزگار با انواع موجودات ذرهبيني آشنا
شدهايم، از متن روايات ميتوان دريافت كه در آن روزگار اين موجودات را كه از ديد
علمي مردم پوشيده بود تماماً جن ميناميدند.(۱۴)
انواع جن
حديثي از پيامبر مكرم اسلام در يك تقسيم بندي جالب،
به تناسب ديد و دانش و درك و دريافت مردم دوران جاهليت، جن را در سه طايفه (تقسيم
بندي) ذكر كردهاست:
۱- طائفهاي مثل بادها (كالرّيح في الهواء)،
۲- طائفهاي مثل موجودات زيرزميني (حشاشات الارض) و بالأخره
۳ - طائفهاي مثل خودتان كه داراي حساب و كتاب و ثواب و عقاب هستند !!
تشبيه نيروهاي ناشناخته طبيعت همچون جاذبه، الكترو
مغناطيس، نيروهاي هستهاي و ساير انرژيهائي كه براي بشر آن روز ناشناخته بوده است
،به نيروي ناديدني باد، بسيار قابل توجه است. همچنين اشاره به انواع موجودات گسترده
در سطح جهان كه براي اعراب مقيم صحرا ناشناخته بود، و گسترش مفهوم جن به انسانهاي
ديگر ،در ساير نقاط دنيا كه براي معاصرين پيامبر بيگانه و غريبه بودند، چشمانداز
جديدي براي شناخت معناي جن ميگشايد.
به اين ترتيب، آيا نميتوان گفت؛ جن، نه يك اسم خاص، بلكه صفت عامي است كه بر
موصوفهاي متنوعي نسبت داده ميشود؟ به عنوان مثال، اگر كلمات: زمين، آسمان، دريا،
درخت، آدم و ... اسامي موجودات معيني محسوب ميشوند، صفاتي همچون: بزرگي، زيبائي،
مهرباني و "جن"، مصاديق متعددي ميتوانند داشته باشند. متأسفانه عدم توجه به قواعد
زبانشناسي، باعث شدهاست هر كجا در قرآن نام "جن" برده ميشود، ذهن ما ناخودآگاه
تحت تأثير القائاتي كه از كودكي در آن نقش بسته، متوجه موجود موهوم و مبهمي ميشود
كه توجيهي منطقي براي آن موجود نيست و از درك عام بودن اين واژه غافل ميمانيم.
نگاهي اجمالي به مواردي كه كلمات جن (در برابر انس)، جانّ (در برابر انسان) و جِنّه
(در برابر ناس) در قرآن به كار رفتهاست، به روشني نشان ميدهد كه بر خلاف تصور
عمومي، جن نه موجودي خاص، بلكه وصف عامي است از انواع پديدهها و موجوداتي همچون
آدميان، كه به گونهاي حالت پوشيدگي و پنهاني در آنها وجود دارد و اتفاقاً در بيشتر
موارد، اين وصف حالتي از بني آدم را بيان ميكند كه در تقسيمبندي و سطور آينده آن
را ملاحظه ميكنيد.
مصاديق
جن در قرآن
الف - حالت و وصفي از
آدمي
۱- اقوام وحشي بربر
و افراد شرور دور از تمدن و تربيت انساني در تاريخ گذشته
اگر امروز امنيتي نسبي در
جهان پديد آمدهاست، از ياد نبردهايم كه قرنها جوامع انساني شاهد هجوم گسترده
بربرها و اقوام مختلف مغول و تاتار و جنايتكاراني همچون: چنگيز و آتيلا و تيمور
بودهاست كه از استپ هاي شمال شرقي آسيا، هر از چندي به سوي جلگههاي سرسبز جنوبي
سرازير ميشدند و در مسير خود هر چه مييافتند ميسوختند و ميكشتند و نابود
ميكردند. ديوار عظيم چين را به عنوان سدي در برابر اين سيل بنيان برافكن ساختند و
ذوالقرنين (يا كوروش) كه داستان او در سوره كهف آمدهاست، ديوار دفاعي معــروف خود
را به عنوان دژي در برابر ددمنشان يأجوج و مأجوج (قبائلي از مغولها) بنا كرده بود.
حضرت سليمان نيز، كه مقتدرترين پادشاه بني اسرائيل در تاريخ طولاني اين قوم بود، با
سياستهاي حكيمانه خود توانست حمله و هجوم اين وحشيان برون مرزي را مهار كند و به
جاي انتقام و انهدام دشمن، چنين نيروي عظيم تخريبي را در اقدامات عمراني مثبتي
همچون: بندر سازي، سد سازي، مجسمهسازي، سنگر سازي و برج و بارو وساير بناهاي نظامي
هدايت كند و به كار گيرد.
قرآن اقدامات عمراني و آبادسازي سليمان را، كه بخشي از آن به مدد بازسازي انساني و
به كار گيري همين وحشيان دور از تمدن انجام شدهبود، در سورههاي متعددي مطرح ساخته
و از آنان به عنوان "جن" و در مواردي به عنوان شياطين" نام برده است! جن به اين
دليل كه غريبه و نا مأنوس و نا آشناي به زبان آن مردم و از نظر عقل و فهم بسيار
كودن و كم استعداد (مجنون و ديوانه و ددمنش) بودند، و "شيطان" به اين دليل كه تجاوز
و قتل و كشتارشان شيطنت آشكاري بود. در زبان و ادبيات فارسي نيز از انسانهاي شيطان
صفت به عنوان "ديو و دد"، در مقابل انسان واقعي ياد شدهاست. مثل :
از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
ذيلاً به آياتي، كه از چنين
آدميان متمرد و سركش و فاقد ترتبيت و تمدن ياد كرده است ،اشاره ميكنيم:
سوره نمل
(۲۷) آيه ۱۷- سپاهيان سليمان (متشكل) از جن و انس و پرندگان در برابر او جمعآوري
(به صف) شده و از (پراكندگي)باز داشته شدند. (۱۵)
سوره نمل (۲۷) آيه ۳۹- يكي از جنيان نيرومند گفت: من آن (تخت) را قبل از اينكه
از جاي خويش بر خيزي، به حضور تو ميآورم و بر اين كار توانا و قابل اعتماد
هستم. (۱۶)
سوره سبا (۳۴) آيه ۱۲-۱۴-و براي سليمان ... گروهي از جنها به فرمان پروردگارش،
كار ميكردند و هر يك از آنان كه از فرمان ما منحرف ميشد، تنبيه سختي به او ميچشانديم.
آنها براي سليمان هر چه ميخواست ميساختند، از محرابها (محل حرب، مثل: سنگر،
برج و بارو و استحكامات نظامي)، مجسمهها و ظروف عظيم (به گنجايش حوض) و ديگهاي
عظيم ثابت (كه براي تغذيه ارتش بزرگ او لازم بود) ... هنگامي كه مرگ را بر
سليمان مقرر داشتيم، تنها يك جانور خاكي كه عصايش را ميجويد (موريانه)، جنها
را از مرگ او آگاه كرد، و چون پيكر سليمان فرو افتاد، جنها (ديوان) دريافتند
كه اگر از آنچه از ايشان پنهان بود (مرگ سليمان) خبر داشتند، در عذاب ذلتبار (بيگاري
در اردوي كار اجباري) باقي نميماندند. (۱۷)
سوره ص (۳۸) آيه ۳۷- (و در خدمت سليمان قرار داديم) ... هر شيطان (ديو صفت) بنا
و غواصي (را). (۱۸)
سورة انبياء (۲۱) آية۸۲- و نيز بخشي از شياطين را (در خدمت سليمان گماشتيم) كه
براي او در دريا غواصي ميكردند و (يا)به كارهاي ديگري ميپرداختند و آنها را (از
تمرد) باز ميداشتيم. (۱۹)
۲- بيگانگان با زبان و فرهنگ يك قوم
در گذشته تاريخ، بر خلاف امروز كه
مسافرتها و مناسبات فرهنگي و مبادلات تجاري آسان و فراوان گشته و ملتهاي مختلف با
هم آشنا و مأنوس شدهاند، عمدتاً روابط خصمانه و جنگ و ستيز حاكم بود و مردم هر
منطقهاي در مرزهاي جغرافيائي خود بيگانه از همسايگان ميزيستند. براي باديهنشينان
بدوي و صحراگرد معاصر پيابر اسلام نيز كه بار فرهنگي دوران جاهليت را بر پشت
داشتند، هر غير عربي، بيگانه و دشمن بود و در قالب ذهن و زبان آنان، در مفهوم كلمه
"جن" كه بازگو كننده حالت ناآشنايي و غريبه و پنهان بود، جاي ميگرفت.
قرآن حداقل در دو مورد اشاراتي به قومي از "جن" كه با استماع اين كتاب به آن ايمان
آورده و مبلّغ و مبشّر آن براي هموطنانشان شدند، كردهاست. با توجه به اين حقيقت كه
احكام قرآن از قبيل وضو و تيمّم، عقد ازدواج و مهريه و طلاق، مقررات جنگ وجهاد،
وصيت و وراثت و صدها حكم فردي و اجتماعي ديگر مختص انسان است، چگونه ممكن است چنين
كتابي كه براي بشر نازل شده، با مقتضيات موجودي غير مادي منطبق گردد؟! مگر خداوند
در كتابش تصريح نكردهاست كه هيچ رسولي نفرستاديم مگر به زبان قومش
(۲۰) و اگر (به جاي آدميان) فرشتگان در زمين زندگي ميكردند، مسلّماً رسولي از
جنس خودشان براي آنان ميفرستاديم، (۲۱) در اين صورت، اگر جن
مورد اشاره در اين آيات، غير انسان باشد، چگونه زبان عربي را ميفهميدند و چه ضرورت
و اجباري داشته از رسول و كتاب آدميان تبعيت كنند؟
با توجه به نكات فوق، آيا نميتوان گفت منظور از گروهي از "جن در آيات" مذكور، جمعي
مردم غير عرب، همچون ايرانيان و ساير اقوام غير عرب همسايه بودند كه به رغم اختلاف
زبان و فرهنگ و بُعد مسافت، برخلاف اعرابي كه از پيامبر هم زبان و هموطن خود حمايت
و تبعيت نميكردند، داوطلبانه و آگاهانه و عاشقانه به دعوت پيامبر لبيك گفتند؟
(والله اعلم).
اينك نگاه كنيد به آيات مورد نظر:
سوره
احقاف (۴۶) آيات ۲۹ تا ۳۲
(به يادآور) آن گاه كه تني چند از جنّيان را متوجه تو ساختيم كه قرآن را ميشنيدند،
چون به محضرش رسيدند، گفتند: سكوت! و چون (تلاوت قرآن) تمام شد، به قصد و
انگيزه هشدار و آگاهسازي نزد قوم بازگشتند و گفتند: اي هموطنان، ما (آياتي از)
كتابي تصديق كننده پيشين شنيديم كه پس از موسي نازل شده و به سوي حق و راه راست
هدايت ميكند. هموطنان، شما هم به نداي اين دعوتكننده پاسخ اجابت بدهيد تا
خداوند برخي از گناهانتان ببخشد و از عذاب دردناك پناهتان دهد.
سوره جن (۷۲) آيات ۱ تا۶:
(اي پيامبر)بگو: به من وحي شدةاست كه تني چند از جنيان (به آيات قرآن) گوش فرا
دادند، آن گاه گفتند: ما قرآني (متن خواندني) شگفتآور شنيديم كه (مردم را) به
سوي رشد هدايت ميكند، پس بدان ايمان آورديم و هرگز كسي را با پروردگارمان شريك
نميگيريم. و (دريافتهايم كه)بزرگي و شكوه پروردگارمان والاست. نه همسري
برگزيده و نه فرزندي، ولي (يكي از) نادان (هاي) ما در مورد خدا سخناني دور از
حق ميگفت، و ما (ساده لوحانه) گمان ميكرديم كه هرگز جن و انس درباره خدا دروغ
نخواهند گفت. افرادي از انس به بعضي از جنيان پناه ميبرند و جنيان (به جاي
حمايت) بر ترس و گناهشان ميافزودند.
دو آيه فوق
ظاهرا از دو واقعه متفاوت سخن ميگويند، در اولين تجربه، گروه ناشناس به حضور
پيامبر رسيده بودند ولي در مورد بعدي، اين آشنايي و تلاوت قرآن از مكاني دور حاصل
شده و خبر آن از طريق وحي به اطلاع پيامبر رسيدهاست. نكتة ديگر پناه بردن بعضي از
"انس" به "جنيان" است كه در آيه ۶ سوره جن مورد مذمت قرار گرفتهاست. آيا نميتوان
از پناه بردنها و وابستهشدنهاي سياسي برخي شهروندان وطنفروش و جاسوس در اين
زمانه مدلي براي فهم بهتر آيه مدد گرفت؟ آيا در ناامنيها و نگرانيهاي جوامع آن
روز، ايجاد رابطه حسنه مخفيانه با قبائل دشمن براي پيشگيري از خطرات پيروزي احتمالي
آنان در آينده كه بسيار معمول بوده و گهگاه مورد مذمت قرآن هم قرار گرفتهاست
(۲۲) نبايد مورد توجه مفسرين باشد؟
در هر حال تأكيد شدهاست كه پناه بردن خوديها (انس) به بيگانگان (جن) نه تنها
امنيتآور نيست، بلكه جز نگراني نميافزايد! اگر توضيحات فوق در ترجمه "جن و انس" (در
اين سري آيات) به "بيگانه و خودي" درست باشد، در اينصورت كليدي به دست ميدهد تا به
فهم آيات مشابهي كه جن و انس در كنار هم مطرح شدهاند نزديك شويم. از جمله:
ذاريات
(۵۱) آيه ۵۶- من جن و انس را جز براي عبادت (اطاعت از حق) نيافريدم.
منظور از انس
در آيه فوق معاصرين آشنا و مأنوس و منظور از جن، بيگانگان، ملتهاي ديگر، نسلهاي
نيامده و گذشتهاي كه تماماً از ديد ما غايباند ميتواند باشد (الله اعلم).
اعراف (۷)
آيه ۱۷۹ – بسياري از جن و انس را (به دليل روز گرداني از حق) دوزخي خواهيم ساخت.
اسراء (۱۷) آيه ۸۸ – اگر جن و انس هم جمع شوند تا همانند اين آيه قرآن بياورند
نميتوانند، حتي با كمك يكديگر.
همكاري جمعي
عربزبان (انس) يا مردمان ديگري از فرهنگ غريبه (جن) براي ارائه قرآن ديگر، ميتواند
ترجمه قابل فهمتري از آنچه در ترجمههاي معمول مشاهده ميگردد باشد. در صورتي كه
منظور از جن، غير بشر بودهباشد، چگونه همكاري دو موجود غير همجنس براي تدوين يك
كتاب بشري ممكن خواهد بود؟
رحمن (۵۵)
آيه ۳۳ – اي گروه جن و انس، اگر توانائي يافتيد از اقطار آسمانها و زمين نفوذ
كنيد، ...
دراينجا نيز مخاطب قرار دادن همه انسانها، اعم از معاصرين آشنا و شناخته شده (انس)
تا انسانهاي نيامده و نشناخته در نسلهاي آينده (جن) براي گذر از مرزهاي دنياي
فعلي و گام گذاشتن در آستانه سيارات ديگر بيشتر به ذهن ما نزديك ميشود (والله
اعلم).
رحمن (۵۵) آيات ۷۴ و ۵۶ – (حوريان بهشتي را) دست احدي از جن و انس قبلاً نرسيدهاست.
اگر منظور از
جن غير بشر باشد، آيا امكان همبستري انسان با موجودي غير مادي امكانپذير است؟
در اين زمينه ميتوانيد به سوره و آيات ديگري نيز مراجعه كنيد. از جمله: احقاف (۴۶)
آيه ۱۸، اعراف (۷) آيه ۳۸، رحمن (۵۵) آيه ۳۹ و ...
۳- جن به معناي منافق و پنهانكار
پيامبران الهي و پيروان آنها،
هر گاه به پيروزي ميرسيدند، دشمنان ديروز، نقاب دوست به چهره زده و با نفوذ در
ميان مؤمنين، از پشت سر بر آنها خنجر خيانت ميزدند. قرآن صفت "منافق" يعني
رياكـــار چند چهره را براي اين فريبكاران به كار برده و در آيات متعددي از
"شيطنت"هاي آنها پرده برداري كردهاست.
به اين ترتيب همواره دو دسته دشمـن در نظامات استقرار يافته ديني قابل تصور است:
۱- دشمن بيگانهاي كه
مواضع آشكار و قابل احساس (انس) دارد
۲- دشمن خودي كه به دليل پنهان شدن پشت ادعاهاي فريبكارانه ايماني و نمايش
رياكارانه اعتقادي، عملكردش همواره براي مردم پوشيده و مخفي (غير شفاف و مخفي =
جن) ميباشد.
آيات ۱۱۲ و ۱۱۳ سوره انعام كه از
دشمنان شيطانصفت پيامبران در ميان انس و جن نشانه ميآورد، آشكارا همان دو گروه
(دشمنان آشكار بيروني و دوست نمايان پنهانكار داخلي) را تداعي مينمايد، وگرنه
تاريخ پيامبران گذشته نشان نميدهد آنان دشمنان نامرئي غير بشري داشتهاند. زندگي
روشن پيامبر اسلام و روايات موثق تاريخي نيز غزوات و سراياي معين از نبرد با
نيروهاي نامرئي گزارشي نميدهد.
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ
نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى
بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا...
«و بدينسان ما (در مشيت خود) براي هر پيامبري دشمني از شيطانهاي (ديو صفتان)
انس و جن قرار داديم كه (در سايه اين اختيار و آزادي رشد دهنده) سخنان به ظاهر
آراستهاي را (در مقابله با مكتب انبياء)، به منظور فريب مردم، در نهان به
يكديگر پيام ميفرستند ...».
كاربرد كلمه "شياطين" و جمله:
"شياطين الجن و الانس"، در آيه فوق، شايسته توجه دقيقتري است. بسياري از مردم
تصوري كه از شيطان دارند، منحصر و متوقف در همان ابليس معروف است، در حالي كه كلمه
شيطان نيز همچون كلمه جن (و ملك) وصف حال و صفت است نه اسمي خاص براي موجودي معين،
كلمه شيطان از ريشه شَطَنَ مشتق شده كه شامل هر متمرد و سركشي كه از مرز و
محـــدوده مجاز خود تجاوز كند ميشود. قرآن اين صفت را نه تنها به آدميان طغيانگر
ستمگر (شياطين الانس) نسبت داده، بلكه در مواردي سنگهاي سرگردان در جو زمين را كه
از مدار خود خارج شدهاند، با همين صفت وصف كردهاست، كه به خواست خدا در بخشهاي
بعدي اين نوشته به آن خواهيم پرداخت.
۴- جن به معناي سران ستمگر و مستبدين طغيانگر
بيشترين نفاق و دوروئي را
معمولاً صاحبان زر و زور و تزوير ظاهر ميسازند، چرا كه منافع مادي آنان با ظهور
پيامبران و زبانه كشيدن خشم مردم استثمار شده بيشتر به خطر ميافتد. چنين طبقهبندي
و تفكيك مردم به دو گروه مستكبر و مستضعف، تابعين و متبوعين، رؤسا و مرئوسين و ...
را در آيات متعددي مشاهده ميكنيم كه در مواردي ماسك مردم فريبي آنها را كه ادعاي
خدمتگزاري و خيرخواهي براي ملت ميكردند، با "جن" ناميدنشان دريده، تا مخفيكاري
خائنانه آنان را برملا سازد!
نگاه كنيد به آيات ذيل:
سوره انعام (۶) آيات ۱۲۸ تا
۱۳۰
روزي كه خدا همه را احضار نمايد (خطاب ميكند) اي گروه جن، بسياري از انس را
شما به پيروي خود كشانديد و انسهاي هوادار آنان گويند: پروردگارا، ما از
يكديگر بهرهمند شديم تا به اجلي كه مقرر داشتي رسيديم ... بدين گونه ستمگران
را يار و ياور يكديگر قرار ميدهيم.
اي گروه جن و انس، آيا پيامبراني از ميان خودتان نيامدند كه آيات مرا بر شما
حكايت ميكردند و شما را از ديدار امروزتان هشدار ميدادند؟ ....
آيه فوق كه از مسئله پيروي و
هواداري تودههاي مقلد و سرسپرده به سردمداران ستمگر حكايت ميكند و سودجوئي دو طرف
از يكديگر را برملا ميسازد، به روشني جايگاه انس(تودههاي مردم) و جن (سران
فريبكار و عوامل پشت پرده) را نشان ميدهد.
اعراف (۷) آيات ۳۷ و ۳۸
... (از مردم سرسپرده به سران ظالم) ميپرسند: آنها كه به جز خداي ميخوانديد
كجايند؟ گويند: اثري از آنها نميبينيم! و بر ضد خويش گواهي ميدهند كه منكر
(حق)بودهاند.
(خدا) گويد: شما (هم)در صف گروههائي از جن و انس كه قبل از شما (صحنه زندگي را)
ترك كردند به آتش داخل شويد ...
آيه فوق نيز بار ديگر سرسپردگي و
دنبالهروي يك گروهي ديگر را مطرح ميكند. آيا اگر جن موجودي نامرئي باشد، چنين
پيروي گستردهاي در جوامع انساني قابل مشاهده است؟
۵- دوستان نااهل، رفيقان غير شفيق
فصلت (۴۱) آيات ۲۵ و ۲۹
ما دوستان همنشيني برايشان گماشتيم و (اينان) گذشته و آينده (اعمال تيره سابق و
آروزهاي فريبنده آينده) را در نظرشان نيكو جلوه دادند، (در نتيجه) جزاي پيوستن
به گروههائي از جن و انس از نسلهاي گذشته كه زيانكار شدند، در مورد آنان تحقق
يافت ... و منكران (هنگام عذاب) گويند: پروردگارا، آن كساني از جن و انس را كه
عامل گمراهي ما بودند، نشانمان ده تا آنها را لگدكوب كنيم تا از همه ذليلتر
شوند.
در آية فوق مصداقِ "جن"، به جاي
سركردگان ستمگرِ جوامع، دوستان نادان، همپالگيها و همپيالههاي فريبكاري معرفي
شدهاند كه با زبان بازي و خوش خدمتي ظاهري و تعريف و تزئين گذشته و برنامههاي
تفريحي آينده، از راه فريب، محافل منقل و قمار و ميگساري خود را رونق ميدهند. جن
ناميدن اين رفقاي نااهل، همان پردهسازي و پنهان كردن نيات ناصالحشان ميباشد.
مشابه مطلب فوق را در آيات ۳۶ تا ۳۸ سوره زخرف آوردهاست. با اين تفاوت كه در آنجا
به جاي كلمه "جن"، كلمه "شيطان" را در مورد اين قرينهاي ناصالح به كار بردهاست.
۶- اوهام و تصورات خيالي(در بت سازي و بزرگ كردن انسانها)
وهم و گمان و ذهنيات آدمي نيز
الزاماً انطباق با واقعيات خارجي نداشته، ممكن است جز پنداري پوچ و پردهاي در
برابر حقايق نباشد. انسانهاي ادوار گذشته به خيال خود خداياني براي هر چيز تصور
ميكردند و الهههاي متعددي را ميپرستيدند. قرآن بارها تكرار كردهاست:
"اينها اسماء و صفاتي است كه
خودتان و پدران پيشينيانتان بر آنها نسبت دادهايد در حالي كه دليلي بر آنها
وجود ندارد". (۲۳)
نه تنها در تصور خدايان
متعدد، بلكه در پرستش خداي يكتا و در دينداري توحيدي هم ممكن است شخص مؤمن در صورت
فاصله گرفتن از كتاب هدايت و اعتماد به انديشه و آمال خويش گرفتار پندارپرستي گردد!
اهل كتاب ادعاهاي تعصبآميز زيادي ميكردند. از جمله ميگفتند:
ما از اولياء خدا
هستيم، (۲۴) خانه آخرت مختص ماست، (۲۵) ما
را آتش جهنم نميگيرد مگر چند روز مختصري! (۲۶)
قرآن ميگويد:
"از اينها اميّون
(بيسواداني) هستند كه جز پارهاي آرزوهاي خيالي چيزي از كتاب (تورات)نميدانند
و جز ظن و گمان بر چيزي متكي نيستند". (۲۷)
قرآن خطاب به مسلمانان
ميگويد:
"نه به آرزو و خيالات
واهي شما و نه اهل كتاب است، هر كس كار بد كند نتيجه آن را ميبيند و به جز خدا
دوست و ياوري نخواهد يافت". (۲۸)
مقدمه فوق براي همين بود تا
نشان داده شود پارهاي از پندارهاي آدمي پردهاي بر حقايق ميكشند و آن را از چشم
بصيرت او ميپوشانند و مخفي ميكنند. مفهوم جن نيز چيزي جز همين پوشيدگي نيست.
اينك نگاه كنيد به مضمون آيات ۴۰ و ۴۱ سوره سبا (۳۴) كه تصويري از همين
پندارگرائيهاي باطل ارائه ميدهد كه منجر به سوء استفاده و سلطه عدهاي فرصتطلب
ميگردد. وقتي براي خدائي كه رنگ هيچ تعيّن و تعلّق و تعصّب نميپذيرد، همسر،
فرزند، سايه (شاه سايه خداست)، ولايت قابل انتقال (ولايت مطلقه فقيه) قائل شديم، هم
سلطه متوليان بتكده و رهبري روحانيت كليسا و مسجد باز ميشود و هم سلطنت موروثي سر
در ميآورد.
مشركين معاصر پيامبر اسلام، فرشتگان را كه خيال ميكردند دختران و ادارهكنندگان
عالم انسانها هستند، به صورت تشريفاتي ميخواندند، بطلان چنين پنداري را خداوند در
قالب پرسش و پاسخي تمثيلي از فرشتگان براي عبرت مشركين چنين بيان كردهاست:
"روزي كه خدا همه را
احضار كند، به فرشتگان خواهد گفت: آيا اينان واقعاً شما را عبادت ميكردند؟!
فرشتگان پاسخ ميدهند، منزهي تو (از چنين تصوراتي)، تو ولي (دوست و كارساز)
مائي نه آنها، آنها "جن" را بندگي ميكردند(سرسپرده طاغوتها بودند) و بيشترشان
به آنان اعتقاد داشتند".
آيه فوق گوياتر از اين است كه
مصاديق اين "جن صفتان" را كه جاي پاي آنها در هر گوشه عالم آشكاراست نشان داده شود.
ب – جن وصفي براي ابليس
در قرآن آمدهاست كه ابليس از
"جن" بود (كان من الجن)، (۲۹) در حالي كه در آيات متعدد ديگري،
او را از جمله فرشتگاني شمردهاست كه فرمان سجده بر آدم يافتند. اين دوگانگي ظاهري
را چگونه ميتوان توجيه كرد و چه پاسخي براي آن ميتوان يافت؟ آيا فرشتگان را نيز
به دليل پنهان و مخفي بودن از حواس آدمي ميتوان جن ناميد، يا جن بودن ابليس به
دليل غير صادقانه و فريبكارانه بودنش در ارتباط با خدا و انسان و حجاب پوشاننده
نفسش در عدم امتثال امر الهي بودهاست و يا دلائل ديگري دارد كه نميدانيم؟
تصور نخست را تا حدودي آيه ۱۵۸ سوره صافات كه از نسبت قائل شدن مشركين ميان خدا و
جن سخن ميگويد، با توجه به تصورات آنها كه فرشتگان را دختران خدا ميشمردند، تأييد
ميكند. اما دنباله آيه كه از احضار جنها (براي پاسخگوئي) سخن ميگويد، بعيد است
موضوع "احضار" را كه نوعي حساب پس دادن از گناه انجام شدهاست، به فرشتگان نسبت
داد. نگاه كنيد به متن آيه:
وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ
الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ
توجيه ديگري كه از مفهوم جن در
آيه فوق ميتوان كرد، همان تعريفي است كه قبلاً از "بتهاي جاندار" ارائه داديم.
همينكه مردماني براي بزرگان ديني يا سياسي خود القاب و عناوين گزافهآميز قائل شده،
آنها را به عرش اعلي برسانند، تصور همسر، فرزند، سايه، شريك، شبيه و ... براي خداي
بيهمتا نمايند، گرفتار وهم و خيال باطلي شدهاند كه كلمة "جن" وصف مخلوق ذهني
موهوم آنهاست. قرآن حقيقت فوق را حداقل در ۳۳ آيه، در قالب كلمه "شركاء"، به وضوح
نشان داده است كه چگونه شركت سهامي مذاهب! شكل ميگيرد و سهامداراني شريكِ خداي لا
شريك ميشوند. شريكاني شيطاني در لباسهاي مختلف: سياسي، نظامي، ديني و ...
آيا روشن تر از آيه ذيل ميتوان چنين تصوراتي را محكوم كرد؟
انعام (۶) آيه ۱۰۰- براي خدا
شريكاني از جن قرار دادند، با اينكه خدا آنها را آفريدهاست! و از روي ناداني
براي او پسران و دختراني تصور كردهاند! چقدر مبرا و متعالي است خداوند از آنچه
توصيف ميكنند.
منشأ آفرينش "جن"
در دو آيه قرآن تفاوتي ميان منشأ
آفرينش انسان و جانّ قائل شده كه همين تفاوت ذاتي،ترديدي براي برداشتهائي به شمار
مى رود كه مصاديق "جن" را در ميان انسانها جستجو ميكند و به رغم آنكه چنان تفاسير
و برداشتهائي بسيار قابل فهمتر و قابل انطباقتر با واقعيات زندگي است، با اين
حال حضور اين دو آيه پذيرش چنان استنباطي را مشكل ميكند. امّا اگر دو نكته را مدّ
نظر داشته باشيم، شايد تجديد نظري در قضاوتمان بكنيم، اوّل اينكه بر حسب آنچه قبلاً
گفتيم، جن نه اسمي خاصر براي موجودي مشخص، بلكه وصف حال و صفت عامي است براي
موجودات و موضوعات متنوعي كه مصاديق فراوان دارد. در اين صورت چه بسا "جانّ" مورد
نظر در آيات فوق نوعي غير مادي (از انواع پديدههاي پنهان از ديد ظاهري و علمي ما)
باشد.
سوره حجر (۱۵) آيات ۲۶-
۲۷-وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ
وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ
انسان را از گل (بازمانده) از لجني كهنه (بسيار قديمي)آفريديم و جانّ را قبل از
آن، از آتش نافذ خلق كرديم.
سوره رحمن (۵۵) آيات ۱۴- ۱۵-خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ
وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ
انسان را از گِل خشكي همچون سفال (گلرس) آفريد و جانّ را از آميختهاي از آتش.
ثانياً اگر توجه كرده باشيد،
همواره (۱۸بار) قرآن دو واژة "انس و جن" را در كنار هم قرار دادهاست، انس به معناي
آنچه مأنوس و قابل مشاهده و احساس است، و جن، بر خلاف آن. اما در دو آيه فوق،
"انسان" (به جاي انس) در برابر جان (به جاي جن) قرار گرفته است! آيا چنين تغييري
اتفاقي است، يا تفاوتي ظريف در معناي آنها نهفته است؟ لغتشناسان ميگويند "انسان"
واحدِ "انس" و "جانّ" واحدِ "جن" است. يكبار از نوعِ اين موجود دو پــا سخن
ميگوئيم و يكبار از نمونه و واحدي از آن. اگر مسئله به همين سادگي در روابط مفرد و
جمع باشد.لازم است
اين نظم در بقيه موارد نيز صدق كند، اما ميبينيم در موارد بيشتري كلمه "جان" به
جاي "انسان" در كنار "انس" قرار گرفته است. (۳۰) به اين ترتيب
سخن اهل لغت از جهاتي زير سئوال ميرود! (۳۱) به نظر ميرسد
شايسته است نگاه مستقلي به خود قرآن كنيم، شايد دريچه ديگري گشوده گردد.
قرآن هر گاه ميخواهد از مشهود و محسوس بودن بني آدم (بر خلاف پوشيدگي جن) سخن بگويد
و ظهور و بروز او را براي حواس ديگران تداعي نمايد، كلمه "انس" را (در مقابل جن) به
كار ميبرد. هر وقت ميخواهد از تودههاي مردم، به طور عام سخن بگويد، لفظ "ناس" را
(در مقابل جِنّة) به كار ميبرد، اما هر گاه شخصيت انسان و مشخصات جسمي و روحي
رواني او مطرح باشد، لفظ "انسان" را (در برابر جان) مطرح ميسازد. كافي است نگاهي
سطحي به ۶۵ باري كه انسان در قرآن تكرار شده (۳۲) بيفكنيد و
ببينيد قرآن هم امانت اختيار را به دوش "انسان" گذاشته، ابراز شناخت سمع و بصر و
فؤاد به او بخشيده، راه رشد و بصيرت نمايانده و تعليم بيان و قلم و علم فرموده و هم
از جهت منفي، صفات: ظلوم، جهول، كفور، قتور، كنود، عجول، هلوع، منوع، جزوع، خصيم و
... را از "انسان"هاي منحرف سراغ داده است.
با اين مقدمه، ميرويم سراغ سخن نخست، يعني تفاوت ساختاري انسان با جان:
خدا انساني را كه داراي چنين قابليتهاي غير قابل تصوري از صعود و سقوط، رشد و
انحطاط و رسيدن به اعلي عليين يا اسفل سافلين است، از "خاك" آفريد، همان خاك
لجنگونه بدبو و سفال خشكيدهاي كه با آن آجر و كوزه را ميسازند. منظور از "جان"
چيست كه ميگويد: جان را از آميختهاي از آتش (مارج من نار) يا آتش نافذ (نار
السموم) آفريديم؟ ...
اگر به ياد آوريد، ابليس كه از جن بود، بر همين ساختارِ "آتشين بودنش"، نسبت به آدم
تفاخر كرده و تعصب ورزيدهاست:
اعراف (۷) آيه ۱۲- ...
قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ.
من بهتر از او هستم. مرا از آتش آفريدي و او را از خاك.
شگفت اينكـه قرآن "مار" را هم كه
موجودي ترسناك، پنهان در سـوراخ زمين، داراي سمي نافذ (همچون نار السموم) با ظاهري
زيبا و فريبننده است، راه رفتن و رسيدنش خزيده و ناگهاني و زهرش همچون آتش سوزان
است، "جان" ناميدهاست!! هم ابليس از جنس آتش است، هم "جان"، ... جهنم هم آتشِ
درافتادن در دام ابليس است!
آيا هرگز انديشيدهايد كه چرا در كتاب مقدس (تورات) به گونهاي نمادين و رمزگونه،
"مار" را عامل فريب آدم، از طريق همسرش حوا (زن) شمرده است؟
آيا هرگز انديشيدهايد چرا ساحران قوم فرعون مردم را با ريسمانهاي "مار" مانند خود
ميفريفتند و حضرت موسي نيز با اتكاء به عصاي خود، (۳۳) در
تمثيلي شگفت، آنچه از باطل بافته بودند، با منطقي بليغ بلعيد؟!
اينك آيا ميتوان گفت منظور از آفرينش "انسان" از خاك و آفرينش "جان" از آتش، دعوت
آدميان به "انسانيتِ" شكل گرفته از صفات خدا و احتراز از آتش برافروخته در جانّ
(ابليس) است؟!
آيا ميتوان جان را همان پيروان ابليس كه پوشيده . پنهان و فريبكار است دانست كه
وصف حال و صفتشان معرف ماهيتِ منحرف شدهشان ميباشد؟! (۳۴) ...
(الله اعلم).
عقربه زمان را در ذهن خود صد سال جلو بكشيد و در يك سفر خيالي به سيارهاي دور فرض
كنيد مأموريت داريد گزارشي از وضعيت حيات در كره زمين و انواع موجودات زنده به
ساكنان آن سياره به طور خلاصه ارائه دهيد! لحظهاي انديشه كنيد و ببينيد اگر شما
سخنگوي كره زمين بوديد و سازمان حيات سياره! به شما اين مأموريت را واگذار
كردهبود، از كجا آغاز ميكرديد؟ فقط از بني آدم يعني بشر دو پا سخن ميگفتيد، يا
تعصب نوعي خود را موقتاً فراموش ميكرديد و تعريف جامعي ارائه ميداديد؟
من فكر ميكنم شايد بهتر باشد د ر يك تفسيمبندي سهگانه از: جمادات، گياهان و
حيوانات در سه قلمرو: زميني، دريائي و هوائي آغاز كنيم و گام به گام اين طيف بسيار
گسترده را باز كنيم. تا نظر شما چه باشد؟
حالا فرضيه را معكوس كنيد! اگر قرار باشد سخنگوئي از عالم غيب، يعني از طرف
پديدههاي پوشيده و پنهان از حواس ظاهري و باطني ما، در همين زمين و زمانه، گزارش
مشابهي به ما ارائه دهد، چگونه بايد آغاز كند؟ پردههاي غيب در عوالم بيروني پيشكش،
در همين دور و بر خودمان كفه "غيب" به مراتب سنگينتر از كفه "شهادت" و ميزان
معلومات ما به مسائل پيرامونمان به مراتب كمتر از مجهولاتمان نسبت به چيزهائي است
كه فكر ميكنيم كاملاً ميدانيم!
گفته بوديم مفهوم و معناي ريشهاي كلمة "انس"، حالتي از اُنس و الفت و ادراك و
احساس است، و "جن" در جهت مقابل بر هر آنچه به نوعي پوشيده و پنهان باشد دلالت
ميكند.
آيا ميدانستيد سورهاي در قرآن به نام "جن" وجود دارد (۳۵) و ۱۹
آيه مقدمه آن، (۳۶) متني است كه به گونه شگرف و رمز و راز آلود
از طرف نماينده عالم جن! ارائه شده است؟!
گوئي در همان عالم فرضي، گزارشي خلاصه، به زبان سمبليك و قابل فهم ما، از انواع
جنها عرضه شدهاست. گزارش دهنده و سخنگو، نه خدا، بلكه خود "جنّ" است كه ۹ بار با
ضمير متكلم مع الغير، يعني "نا" (م)، ۹موضوع يا ۹ تقسيمبندي را در سطر آغاز ۹ آيه
ارائه ميدهد! (۳۷) مثل:
انّا سمعنا، انّا ظننا، انّا
لمسنا، انّا لَنّا ...
اگر به ضمير منفصل "نا"، موارد
متصل اين ضمير(مثل: سمعنا) را نيز اضافه كنيم، در همين ۱۹ آيه مقدمه اين سوره، كه
جنبه گزارش مانند دارد، جمعاً ۲۶ بار! ضمير "نا" (ما) به كار رفته است كه گمان
ميكند بينظير در قرآن باشد. بسياري از بندهاي اين گزارش به وضوح قابل انطباق با
نوعي غريبه و بيگانه (جن) بودن در همان عالم آدميان است. مثلاً همان ۷ آيه نخست كه
از استماع قرآن توسط يك گروه و عكسالعمل آنان حكايت ميكند، امّا آيات بعدي، به
خصوص آيات ۸ تا ۱۱، كه از اتفاقاتي در آسمان خبر ميدهد، آشكار ميسازد كه پديدهاي
فرا زميني از بالا به قضاوت و اظهار نظر نشسته است!
به راستي اين چه پديدهاي است كه هنگام تماس با آسمان (جوّ زمين)، همه نقاط آن را
تحت مراقبت شديد نيروهاي حراستي و شهاب مييابد و از اينكه به رغم گذشته، كه
توانائي قرار گرفتن در مواضعي را براي استماع (گرفتن امواج) داشته است، اينك اظهار
ناتواني از استماع و بيخبري از وضعيت بد و خوب اهل زمين ميكند! و آنگاه به معرفي
خود ميپردازد؟!
ج – جن، وصفي از سنگهاي سرگردان، اشعهها و عناصر كيهاني
ابتدا نگاهي دقيقتر به متن (و
ترجمه) آياتي كه خلاصه آن در بالا ارائه شد ميافكنيم:
آيه ۸- وَأَنَّا لَمَسْنَا
السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا
ما آسمان را لمس كرديم و آنرا پر از نگهبانان نيرومند و (تيرهاي) شهاب يافتيم.
آيه۹- وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ
الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا
ما(پيش از اين) در جايگاههائي (از آسمان) براي استراق سمع مينشستيم، ولي
اكنون هر كه به استماع نشيند، شهابي در كمين خود مييابد.
آيه ۱۰- وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ
أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا
و ما (هنوز) نميدانيم براي ساكنان زمين آيا شرّي مقدر شده يا پروردگارشان رشد
و كمالي براي آنان خواسته است.
آيه ۱۱- وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ
قِدَدًا
از ميان ما (نيز برخي) صالح و برخي غير آنند. ما گروههائي جدا از هم هستيم.
حتماً از خواندن آيات فوق (اگر
قبلاً نخوانده و به معناي آن توجه نكرده بوديد) شگفت زده و حيران شده، سئوالات
متعددي به ذهنتان خطور كردهاست:
تماس با آسمان يعني چه؟ نيروهاي حراستي كدامند و از چه چيز پاسداري ميكنند؟ منظور
از استماع چيست و يعني چه ما قبلاً نشيمنگاههائي براي استماع داشتيم؟ ولي حالا اگر
بخواهيم استماع كنيم شهابي در كمين مييابيم؟ خير و شر اهل زمين چه ربطي به اين
شهابها دارد؟ گوينده اين سخنان كيست و طيفهاي جداگانهاي كه از همنوعانش ارائه
ميدهد چگونهاند؟ ...
حق داريد حيرتزده شده باشيد! .. اما فراموش نكنيد اين سخنان بيش از ۱۴ قرن گذشته
براي مردم بيسوادي در دوران جاهليت گفته شده است كه "ظرف زباني" آنان يعني فرهنگ
لغت و كلماتشان ظرفيت تحمل و انتقال بار علمي بيشتري را نداشته و حقايق افق بالاتر،
با استعاره گرفتن از زبان متعارفِ زمانه به ما منتقل شده است تا با استفاده از عينك
آگاهيهاي علمي زمان خود، گامي فراتر از درك و فهم و برداشت پيشينيان براي فهم اين
آيات، به توفيق و اذن الهي برداريم (انشاء الله). (۳۸)
خوشبختانه در اين سفر تحقيقاتي دست خالي نيستيم، گرچه مقصد دور است، امّا نقشه و
نشانه و شواهد و شباهتهائي در اين راه ما را اميدوار ميكند.
آيات تلاوت شده از زبان "جن" را شنيديم، مشابه اين سخنان را قرآن در سورههاي ديگري
نيز به سمعِ خرد ما رساندهاست. با اين تفاوت كه در اين سورهها به جاي "جن" همان
نقش را به "شيطان" نسبت داده است. و متأسفانه به دليل آنكه عادت كردهايم همواره
شيطان را مساوي ابليس تلقي كرده و از معناي اصلي آن كه شامل هر موجود متمرد و سركش
و خارج شده از مسيري مقدر است، غافل بودهايم، نتوانستهايم مواردي را كه اين صفت
به انسان ها و يا پديدههائي خارج از زمين (همچون شهاب سنگها) اطلاق شده است درست
بشناسيم.
سه سوره مشخص قرآن پديدهاي را كه سوره جن به طور سربسته به آن اشاره كرده، با
توضيحات روشنتري بيان كردهاند كه از مشابهتهاي آنها ميتوان به فهم موضوع مورد
نظر نزديك شد.
قبل از ارائه آيات مورد نظر، توجه عميقتر شما را به اين نكته معطوف ميدارد كه در
تمامي موارد سخن از جوّ روي زمين و نقش دوگانه اساسي آن است در:
۱- زينت دادن به آسمان
(رنگهاي لاجوردي، سرخي، زردي ... و تلألؤ ستارگان) .
۲- نقش حفاظتي از حيات زميني در برابر اجرام و اشعههاي مرگبار كيهاني. و اين
نكته مهم كه آيات سوره "جن" اشاره سمبليك به نقش حفاظتي (نقش دوم) دارد.
اينك به متن و ترجمه آيات مورد
نظر نگاه ميكنيم:
سوره ملك (۶۷) آيه ۵-
وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا
لِّلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ.
ما آسمان نزديكتر را با چراغهائي آراستيم و آنرا وسيله دفع شياطين قرار داديم و
براي آنان عذاب سوزان آماده كرديم.
سوره حجر (۱۵) آيات ۱۶ تا ۱۸- وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا
وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ
إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ.
در آسمان برجهائي قرار داديم و آن را براي ناظران (از سطح زمين) آراستيم و آنرا
از شر هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم مگر آن كسي كه دزدانه گوش فرا دهد كه
شهابي روشن تعقيبش خواهد كرد.
سوره صافات (۳۷) آيات ۶ تا ۱۰- إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا
بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ لَا
يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ
دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ
فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ
و ما آسمان نزديكتر را به زيور ستارگان آراستيم و آن را از هر شيطان متمردي حفظ
كرديم . قادر به استماع به سوي افقهاي بالاتر نخواهند بود و از هر طرف رانده
ميشوند (به گونهاي خاص) دفع ميشوند و عذابي پيوسته دارند. مگـــر آنكه دزدكي
(از نقطه كوري) وارد شـود و (در اين صورت) شهابي نافذ (منهدم كننده) تعقيبش
خواهند كرد.
مهمترين معضل و گرهاي كه در آيات
مربوط به اين موضوع به چشم ميخورد، مسئله "استماع" جن (در آيه ۹ سوره جن) و استماع
شيطان (آيات ۸ صافات و ۸ حجر) ميباشد، آنهم استماع در آسمان، نه در زمين! بسياري
از مفسرين اين استماع را نسبت به اخبار غيبي يعني پيام نازل شده به پيامبر از طريق
وحي دانستهاند، در حالي كه نقش شيطان، بر حسب آنچه قرآن براي ما بر شمرده است،
وسوسه نفس آدمي و اغواي انسانهاست نه اخلال در آسمان و سر در آوردن از عوالم غيب!!
به نظر ميرسد ابتدا بايد كلمه "سمع" را عميقتر بشناسيم تا بهتر بفهميم چه اتفاقي
در آسمانها ميافتد. درست است كه معناي سمع شنيدن است، ولي شنيدن (همچون ديدن) يكي
از ابزار "فهميدن و درك كردن" است كه ما از طريق لاله گوش، استخوانهاي چكشي،
سنداني، ركابي، مايع گوش مياني و سيستم عصبي گوش دروني، امواج صوتي را دريافت و با
تفسير آن در مغز خود، پي به ماهيت مبدأ صوت ميبريم. خداوند هم "سميع" يعني شنواي
مطلق است، اما همچون ما نيازي به دستگاه شنوائي ندارد و مراد از سميع بودن او، دانا
بودنش به كليه مسموعات عالم هستي است، يعني علم او بر همه اشياء "نفوذ" دارد و از
درون آنها آگاه است. ما نيز در عمل شنيدن كاري جز مطلع شدن و نفوذ آگاهي در منبعي
كه امواج صوتي از آن صادر ميشود (مثل راديو، بلندگو يا سخنگو) انجام نميدهيم، پس
ميتوان گفت "استماع" نوعي نفوذ و دخول در محيط و ميداني ديگر است.
در روزگار ما دكلهاي مخابراتي دائماً در حال استماع امواج مختلف راديوئي هستند و
ماهوارهها نيز يكسره در حال گرفتن و صدور امواجي هستند كه ارتباطات الكترونيك
دنياي امروز را سامان ميدهند. اين دكلها را معمولاً به صورت نردباني بلند و
مرتفعتر از بناهاي مجاور يا بر قله كوهها قرار ميدهند تا امواج آنها بدون مانع
پخش گردد، و شگفت اينكه در قرآن نيز عمل استماع به نردبان نسبت داده شدهاست!!
طور (۵۲) آيه ۳۸- أَمْ لَهُمْ
سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ
مگر نردباني دارند كه به وسيله آن (حقايق جهان بالا را) ميشنوند؟ پس هر كه
شنيده است دليل بياورد!
اين را نيز به خوبي ميدانيم كه
كره زمين را جوّ حفاظتي نيرومندي در لايههاي مختلف فرا گرفته كه حيات زميني را در
برابر ميليونها سنگ ريز و درشت كه همه روزه بر آن ميبارد، و از آن مهمتر، در برابر
اشعههاي مرگبار كيهاني و ذرات خورشيدي و همه عناصر غير مفيد محافظت مينمايد،
(۳۹) قرآن نيز به آفرينش جوّ زمين از مرحله گازي شكل به سازمان
امروز آن در هفت طبقه كه هم زينتبخش زمين و هم محافظت كننده آن است، در دو يوم
(دوران زمين شناسي) اشاره كردهاست. (۴۰)
همانطور كه قبلاً اشاره گرديد، "شيطنت" صفتي است كه هم به ابليس نسبت داده شده و هم
به انسان و اگر به معناي ريشه آن (شَطَنَ) كه شامل هر متمرد و سركشي از دائره و
ميدان اطاعتو انضباط ميشود، توجه كنيم ميتوانيم در سورههاي سهگانهاي كه سخن از
حفاظت آسمان در برابر هر نوع شيطان رجيم (يا شيطان مارد) شدهاست، نوعي از آنها را
همان سنگهاي سرگردان گريخته از مدار خود تلقي كنيم، كه به تعبير قرآن هم "رجيم"
هستند( حفظناها من كل شيطان رجيم) و جوّ زمين آنها را مورد اصابت ذرات خود قرار
ميدهد (جعلناها رجوما للشياطين)،و هم از برخورد آنها با زمين ،"شهاب" آتشيني كه به
دنبال آن كشيده ميشود حاصل ميگردد:
حجر ۱۸- إِلاَّ مَنِ
اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ
ملك۵- ... وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ
عَذَابَ السَّعِيرِ
آيات۸ تا ۱۰ سوره "جن" به "زبان
تكويني" اظهار تعجب گروهي از جن را كه بر خلاف گذشته، ديگر نميتوانند به استماع
(نفوذ) در آسمان زمين بپردازند، و اينك نيروهاي حراستي شديد و شهابهايي در كمين
آنهاست، نقل كردهاست. آيا نميتوان پيدايش جو حفاظتي زمين را در دورانهاي بعد علت
اين بازداري و حفاظت دانست؟
خطر ديگري كه حيات زميني را تهديد ميكند، همانطور كه اشاره شد، بادهاي خورشيدي،
ذرات مضر كيهاني و انواع امواج و اشعههاي مرگبار ماوراء بنفش و غير آن است،
همانطور كه ميدانيم بخشي از طيف نور خورشيد كه لازمه حيات زميني است به سطح اين
سياره ميرسد و بخش ديگر آن دفع ميشود. شگفت اينكه "جن"هاي مورد نظر نيز (به
زبان قابل فهم ما) بر چنين تفاوت و تمايزي در آيه ۱۱ سوره جن تصريح كردهاند:
سوره ۷۲ آيه ۱۱: و َأَنَّا
مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا
و از ميان ما برخي صالح (اصلاح كننده) و برخي پائين تر از آن (غير مفيد)
هستيم. ما گروههائي جدا از هم (طيف گونه) (۴۱) هستيم.
صفت ديگري نيز كه براي اين نيروها
(كه هم براي ما پوشيده-جن- هستند و هم رانده شده از مدار خود (شيطان) هستند) در آيه
۷ سوره صافات قرار داده شده، "مارد" است. مارد به چيزي ميگويند كه هم مستمر و
پيوسته باشد و هم عاري از هر خير و فايده. (۴۲) ميدانيم كه اين
اشعهها و امواج فضائي هم لا ينقطع و مستمر بيست و چهار ساعته ساطع ميگردند و هم
خير و نفعي براي ما ندارند!
در اين زمان ، علم جوشناسي براي ما آشكار ساخته است كه نزديكترين طبقه جوّ به زمين،
به دليل غلظت آن، هم مقاومترين آن، در برابر سنگهاي فضائي است ،و هم رنگين بودن
آسمان (رنگ لاجوردي، شفق سرخ، تلألؤ ستارگان و رژه زيباي ابرها) ناشي از آن است.
قرآن نيز در آيه ۱۶ سوره حجر، بر زيبا بودن آن از ديد ناظران (كساني كه روي زمين
زندگي ميكنند نه به طور مطلق) تأكيد كرده است و سفرهاي فضائي دهههاي گذشته آشكار
ساخته است كه بالاتر از اين طبقه، آسمان سياه همچون ذغال است و اثري از رنگهاي
زيبا و چشمك زدن ستارگان وجود ندارد.
در آيه ۶ سوره صافات هم تأكيد شده است:
آسمان نزديكتر (السماء
الدنيا) را به زيور ستارگان آراستيم.
نكته مهم ديگر، عدم امكان استماع
شياطين مارد در "ملأ اعلي" است، كه آيات ۹ و ۱۰ سوره صافات به آن اشاره شده است. بر
حسب گزارشهاي علمي جوّ شناسان، آخرين طبقه جو و بالاترين طبقات آن (ملأ اعلي) طبقه
مغناطيسي زمين (Magnetosphere) است كه با امواجي كه از قطب زمين دائماً در فضا
منتشر ميكند، ذرات مضر فضائي را از پيرامون زمين دور ميسازد، اين طبقه كه به جاي
مدار دائره مانند ساير طبقات، به دليل دو قطبي بودن آن شكل پاپيوني دارد، تا شعاع
گستردهاي، كه ماه را هم در خود ميگيرد، گسترش دارد و همچون پنكهاي غبارهاي فضائي
را از زمين دور ميسازد، استثنائاً و به طور اتفاقي، عناصري از نقاط كور اين
پاپيون، دزدكي وارد فضاي جوّ ميشوند كه بر حسب كشفيات يك جوّ شناس آمريكايي (Van
Allen) در يك مدار مارپيچ ممتدي اسير شده و توسط مكانيسمي كه همچون جارو برقي عمل
ميكند، به سوي قطبين زمين رانده شده و در فضاي بالاي قطب در كوره آشغال سوزي!!
آسماني سوخته ميشوند. اين پديده را "شفق قطبي"(Aurora) ميگويند كه همچون آتش
بازي روزهاي جشن، زينت بخش آسمان قطبين در شبهاست و توريستهاي زيادي را براي
مشاهده اين شگفتي آسمان به سوي آلاسكا و ساير نقاط قطب ميكشاند.
اينك مراجعه كنيد به آيات ذيل كه از استراق سم (دزدكي گوش دادن) شياطين، و به تعبير
ما نفوذ و ورود آنها به فضاي جو، سخن ميگويد و اين زبان استعاره و رمز را كه براي
مردم چهارده قرن قبل گفته شده است، مقايسه كنيد با نكات علمي اشاره شده:
سوره حجر آيه ۱۸ -مگر آن كه
دزدانه گوش فرا دهد در اين صورت شهابي روشن تعقيبش خواهد كرد.
سوره صافات آيات ۹و۱۰- قادر به استماع به سوي افقهاي بلندتر نخواهند بود و از
هر طرف مورد هدف قرار ميگيرند و به سختي رانده ميشوند و عذابي پيوسته دارند.
اكنون با چشم بصيرت به آسمان
بالاي سرتان نگاه كنيد، آنگاه آيه ذيل را تلاوت كنيد:
نوح ۱۴- أَلَمْ تَرَوْا
كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا
آيا نميبينيد كه خداوند چگونه هفت طبقه آسمان را آفريدهاست؟
الله اكبر! والحمد لله
۱- اين موضوع تنها درباره كلمه جن
مصداق ندارد، متأسفانه در ترجمههاي قرآن موارد فراواني از اين ضايعه مشاهده
ميشود كه البته در ترجمه هر زباني امكانپذير است.
۲- سوره نجم (۵۳) آيه۳۲.
۳- مجادله (۵۸) آيه ۱۶ و منافقون (۶۳) آيه۲.
۴- در قرآن ۱۱ بار كلمه مجنون تكرار شده و ۵ بار نيز هر نوع
جنزدگي (فعاليت ذهني غير طبيعي بيمارگونه = بِه من جنّة) را از پيامبر نفي
كردهاست.
۵- مثلاً نگاه كنيد به جمله حضرت علي به معاويه در بيان عدم
مخفيكاري و دخالت خود در قتل عثمان (فطلبتني بمالم تجن يدي و لساني ... الا ان
تتجّني فتجن ما بدالك، نامههاي ۵۵ و۶.
۶- مثل: منافق الجنان ، شهوات الجنان، حديد الجنان و ...
۷- نگاه كنيد به خطبه ۵ نهج البلاغه (نسخه صبحي صالح) و مجتني
الثمرة لغير وقت ايناعها ... (كسي كه ميوه را قبل از رسيدن بچيند ...)
۸- سوره انعام آيه ۷۶
۹- نهج البلاغه (نسخه صبحي صالح) خطبه ۱۹۵ بند۸.
۱۰- سوره نور آيه ۲۷ (لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ
بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا...).
۱۱- طه ۱۰، همچنين نمل ۷ و قصص۲۹.
۱۲- نساء ۶
۱۳- نمل ۱۰ و قصص ۳۱ – فلما راها تهتزُّ كانّها جانٌ ولي
مدبراً و لم يعقب ...
۱۴- بخشي از اين روايات را انديشمند قــرآن شناس مرحوم آيت
الله محمد جواد غروي اصفهاني (رحمه الله عليه) در كتاب محققانه:"آدم در قرآن"
جلد ۲آوردهاند.
۱۵- وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ
وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ. سپاه از جن و انس همان نيروهاي وحشي
غير خودي و نيروهاي ملي مأنوس است و منظور از پرندگان، سيستم مخابرات و
اطلاعرساني است.در آن دوران كه هنوز خبري از بيسيم و تلفن و سيستمهاي
اطلاعرساني پيشرفته نبود، پرندگان بهترين پيك پيام رساني بودند و با تربيت و
اعزام آنان به شهرهاي مختلف، امكان خبرگيري از مناطق دور و نزديك كشور پهناور
سليمان ممكن ميگشت. نقش هدهد نيز در اين زمينه قابل توجه است.
۱۶- قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ
أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ
۱۷- وَلِسُلَيْمَانَ ... وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ
يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ
عَذَابِ السَّعِيرِ يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاء مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ
وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ ... فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ
الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ
الْمُهِينِ.
۱۸- وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ. در دنباله اين
آيه اضافه كردهاست، گروه ديگري از اين شيطانصفتان (كه تربيتناپذير بوده و
آمادگي انجام كارهاي مثبت نداشتند) در غل و زنجير اسير ميشدند وسليمان
ميتوانست در صورت مصلحت آنها را آزاد كند يا در زندان نگهدارد.
۱۹- وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ
عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ (شايد منظور از غواصي كار در
دريا براي بندرسازي يا استخراج لوء لوء و مرجان بودهباشد؟!).
۲۰- ابراهيم (۱۴) آيه ۴
۲۱- اسراء (۱۷) آيه ۹۵
۲۲- از جمله آيات اوليه سوره ممتحنه ناظر به چنين شهروندان
خيانتكاري است كه با دشمن مراوده و مكاتبه برقرار ميكردند.
۲۳- اعراف ۷۱ – يوسف ۴۰ – نجم ۲۳
۲۴- جمعه ۶
۲۵- بقره ۹۴
۲۶- بقره ۸۰
۲۷- بقره ۷۸
۲۸- نساء ۱۲۳
۲۹- كهف ۵۰
۳۰- مثل: رحمن ۵۶ و ۷۴ (لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ
وَلَا جَانٌّ ) و رحمن ۳۹ (فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا
جَانٌّ ).
۳۱- اشكال ديگر اين است كه اصلاً جمع انسان، أناس (و اناسي)
است كه ۶بار در قرآن تكرار شده نه انس!
۳۲- در مقام مقايسه، كلمه انس فقط ۱۸ بار و كلمه ناس به مراتب
بيشتر، ۲۴۱ بار تكرار شده است.
۳۳- در آيه ۱۸ سوره طه نقش تكيهگاه داشتن عصا را براي
موسي(ع) ذكر كرده است (قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا...) آيا اين
تكيهگاه كنايهاي از تكيهگاه بعدي كه با تغيير ماهيتي موقت در عصاي او حاصل
شد، نيست؟! آيا بلعيدن ريسمانهاي بافته شده، باطل شدن ادعاهاي فرعون از طريق
تكيهگاه توحيدي موسي نبود كه در قالب ماجرائي همه فهم بيان شدهاست؟
۳۴- قرآن در موارد ديگري نيز انسان را با عمل او معرفي
كردهاست. از جمله درباره پسر نوح فرموده: او عمل ناصالحي بود (انه عملاٌ غير
صالح) و همچنين انسانهاي شايسته را نه نيكوكار (ابرار) بلكه نيكي! ناميده است:
بقره ۱۷۷ ... و لكن البرّ من ...
۳۵- سوره هفتاد و دوم
۳۶- عدد ۱۹ از اعداد پايه است كه نقش كليدي مهمي را در فهم
برخي روابط عددي قرآن، به خصوص حروف مقطعه، ايفا ميكند.
۳۷- آيات: ۱، ۵، ۷، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲ و ۱۳
۳۸- به مصداق: الفضل للمتقدم، پيشگام در اين مبحث، نويسنده
كتاب محقّقانه بسيار ارزشمند "هفت آسمان" (منتشر شده در سال ۱۳۵۹) است كه اين
فصل وامدار آن مى باشد.
۳۹- نقش گلخانهاي جوّ زمين براي نگهداري حرارت روز و حفاظت
از اكسيژن و هيدروژن و كربن و ... نيز از جمله نقشهاي شگفت آن است.
۴۰- سوره فصلت (۴۱) آيات ۱۱ و ۱۲ – آن گاه به (آفرينش ) آسمان
پرداخت، در حالي كه (هنوز)گازي شكل بودو به آسمان و زمين گفت: خواه ناخواه (به
نظام) در آئيد؛ گفتند: با ميل (به نظام) در آمديم. سپس آن توده گاز را (به
صورت)هفت آسمان در دو دوران تقدير كرد و به هر آسماني (لايهاي) برنامهاش را
وحي كرد؛ و آُسمان نزديكتر (به زمين) را با چراغهائي آراستيم و محفوظ داشتيم.
اين است اندازهگذاري خداي فرا دست دانا.
۴۱- واژهاي كه براي بيان اين تنوع طيف گونه استعمال شده است،
قِدَدْ است، لغت شناسان قِدَدْ را جمع قدّه به معناي قطعه و تكه و جزئي از يك
كل ميدانند، پاره شدن لباس را نيز كه نوعي جدائي است، با همين كلمه وصف
ميكنند (يوسف۲۵).
۴۲- كتاب لغت قاموس قرآن - درخت بي برگ و بار را شجره
اَمْرَدْ ميگويند. خاك بيحاصل را نيز "رَمْلَةٌ مرداء" و جوان بيريش را
"اَمْرَد" مينامند. در تمامي اين موارد فقدان مستمر چيزي مفيد مورد نظر است.
|