جهاد
در قلب اسلام
آقاى Pat Robertson از پيشوايان محافظه كار مسيحى
اخيرا مصاحبه جنجالى تحريك آميزى در باره اسلام انجام داده است. ايشان در
اين مصاحبه آرزو ميكند، ايكاش پرزيدنت بوش هرگز اسلام را دين صلح نمىنا
ميد و ادعا ميكند كه قرآن پيروانش را به كشتن پيروان ساير شريعت ها فرمان
ميدهد. نامبرده اين مصاحبه را روز سه شنبه ۲۶ نوامبر ۲۰۰۲ساعت ۴۲ :۱۰ با
مخبر CNN آقاى Martin
Savidge در دفتر مركزى خود در ويرجينيا انجام داده است.
مصاحبه كننده سخن را با طرح اين سخن پرزيدنت بوش آغاز ميكند كه : "چهره
ترور چهره واقعى ايمان اسلامى نيست، اسلام تماما چنين نيست، اسلام دين صلح
است".
خبرنگار: براى شروع بحث، بگذاريد اين سؤال را مطرح كنم كه شما با آنچه از
زبان پرزيدنت در دفاع از اسلام خارج شده مخالف هستيد يا اصلا قبول نداريد
اسلام يك دين صلح آميز است؟
رابرتسون: من با آنچه در دنياى اسلام ميگذرد خيلى آشنا هستم، جاثيكه
خبرنگاران ما در سراسر اين منطقه حضور دارند، همانجاثيكه از تعاليم قرآن و
از تاريخ اسلام، هر چيزى به غير از صلح ميتوان يا فت.
اكنون ميليونها مسلمان بسيار صلح طلب وجود دارند و من واقعا فكر ميكنم يك
تفاوت معنائى در اينجا وجود دارد كه آدم را به گيجى و سرد رگمى ميكشاند،
البته مسلمانان صلح دوستى هم هستند، اما در همان زمان در مغز و هسته اين
مذهب جهاد وجود دارد كه غير مؤمنان را هدف قرار ميدهد و بين دوراهى اجبار
براى تغيير مذهب يا مرگ مخير ميسازد. اين چيزى است كه آموزش داده ميشود.
خبرنگار: اما جناب، منظور من اين بود كه با گفتار شخص رئيس جمهور (از موضع
رسمى) در اين موضع مخالفيد، يا اينكه به اين نتيجه رسيدهايد كه اسلام راه
صلح و آشتى نيست؟
رابرتسون: من آدمى هستم كه براستى دوست دارد حقيقت را بگويد و من واقعا
نمىفهمم چرا در آمريكا بايد تا اين حد ما از قرآن و تاريخ غافل باشيم و
آنرا نخوانيم؟
خبرنگار: اما كسى ممكن است انگشت روى كتاب مقدس Bible بگذارد و بگويد اين
كتاب نيز پر است از داستانهائى كه سرشار از خشونت يا تجاوزات خشونت بار
است؟
رابرتسون: اين حقيقت ندارد، مسيح شاهزاده صلح بود. او به ما گفت در صلح
زندگى كنيد، به ما گفت دشمنان را نيز دوست بداريم، او گفت به كسانيكه با ما
كينه توزانه رفتار ميكنند خوبى كنيد (اما) محمّد گفته است غير مؤمنان را
بكشيد، او گفت يهوديان از اعقاب ميمون و خوك هستند. اين چيزى است كه هم
اكنون در سراسر جهان اسلام آمورش داده ميشود، يعنى نفرت و بيزارى.
خبرنگار: بسيارى از مردم كلمات زيباى كتاب مقدس يا قرآن را مىگيرند و در
جهت اهداف خشونت آميز خودشان تحريف ميكنند، چنين كارى هم در مسيحيت و هم در
اسلام انجام شده است.
رابرتسون: آيا شما هيچوقت سوره اى از قرآن را خواندهايد؟
خبرنگار: بله قربان.
رابرتسون: پس خوب ميدانيد كه قرآن چه ميگويد: هيچ ترديدى نيست كه جهاد بطور
تاريخى معناى جنگ را ميدهد. همين حالا، فتواثى عليه خبرنگارى كه گفته بود
"محمّد ممكن بود يكى از ملكه هاى زيباثى جهان را برگزيند" در نيجريه صادر
شده است.
خبرنگار: فتوا توسط يك بشر عادى صادر شده است، نه توسط كسى در بالا (خدا).
رابرتسون: من نمىفهمم شما تلاش ميكنيد چه چيزى را بگوئيد. منظورم اين است
كه اين موضوع مرا واقعا سردرگم كرده است، براى اينكه من ضد اسلام نيستم. من
با خيلى از مسلمانان رابطه درستى دارم، من فقط فكر ميكنم آمريكا بايد بيدار
شود، بخصوص يهوديان، آنها ميخواهند يهودى ها را بكشند، آنها اصلا آمريكا را
شيطان بزرگ مىنامند و همه ما را مىخواهند بكشند، مسئله اين است.
خبرنگار: چيزى كه من علاقه دارم بدانم اين است كه آيا واقعا اين تفسير و
برداشت مردم است كه اشكال دارد يا حقيقت اسلام است؟
رابرتسون: اين همان است كه شما دين مىناميد. اگر به قرآن كه اساس و دكترين
دين است نگاه كنيد، اگر تشخيص مىدهيد كه پيغمبر فرستاده خدا است، نگاه
كنيد به آنچه او گفت، آنچه به پيروانش گفته تا انجام دهند و آنچه آنها در
طول ۱۴۰۰ سال جنگ بىپايان بيرحمانه عليه اروپا و دنياى مسيحيت انجام داده
اند، آنگاه خواهيد گفت، خوب، آنها اينطورى هستند. اين مسئله تفسير و تحريف
نيست، به تاريخ مراجعه كنيد.
خبرنگار: جنگهاى صلبيى نيز كه در آن مردمان بيشمارى كشته شدند در همان
بخشهاى عالم زير نام مسيحيت انجام شده است.
رابرتسون: من متنفر هستم از اين كه بشما بگويم همين حالا در سودان ۵
/۲ميليون نفر توسط يك رژيم اسلامى قتل عام شده اند، الان كه داريم گفتگو
مىكنيم آنها زير بمباران هستند. عين اين مسثله در نيجريه دارد اتفاق
مىافتد كه هزاران نفر قتل عام ميشوند. اين چيزى است كه در فيليپين،
اندونزى و ساير قست هاى جهان هم اكنون انجام مىشود.
خبرنگار: و همچنين مسيحىها نيز دارند مساجدى را به آتش مىكشند.
رابرتسون: خير، آنها نيستند، اين حرف را نزنيد، شما بهتر اين را مىدانيد،
مسيحيت دين صلح است، و ما بايد درباره صلح صحبت كنيم، من يك تلويزيون را
اداره مىكنم كه از صلح بين مسلمانان، مسيحيان و يهوديان در خاورميانه به
مدت ۱۸ سال حمايت كرده است. من يك حامى و طرفدار صلح هستم، به دفعات،
متشكرم
بسم الله الرحمن الرحيم
عاليجناب پَت رابرتسون
با سلام و تبريك ميلاد پيامبر پاك و پروا پيشه حضرت عيسىابن مريم و آرزوى توفيق
جنابعالى در ترويج اهداف الهى آن انسان الگو، ماه گذشته سخنان انتقادى شما درباره
اسلام و مصاحبه بعدى تان با خبرنگار شبكه تلويزيونى CNN
را شنيدم. براى من به عنوان يك مسلمان ايرانى جاى تأسف و شگفتى بود در روزگارى كه
مؤمنين به خدا و پيروان راستين پيامبران او بايد با يكديگرمهربان و متحد بوده و در
برابر دنيا پرستى و ظلم و فساد همفكرى و همكارى نمايند، چرا يك شخصيت مهم مسيحى
سخنانى درباره اسلام و قرآن ميگويد كه فرسنگ ها با حقيقت فاصله دارد! البته چنين
حملاتى مدتهاست كه عليه اسلام در رسانه هاى عمومى آمريكا صورت ميگيرد و متأسفانه
كمتر گوينده اى انصاف تفكيك ميان حقيقت يك شريعت و عملكرد مدعيان پيروى از آنرا
رعايت ميكند. و اگر نبود جملاتى در مصاحبه شما كه نشان ميداد خودتان در يك دوراهى
شناخت اسلام قرار گرفته ايد و متعجب و متحير هستيد كه «اگراسلام دين خشونت است، چرا
ميليونهامسلمان بسيارصلح طلب وجود دارند» من گفتههاى شما را چون بقيه طعنههاى به
اسلام و قرآن تلقى ميكردم و با بىتفاوتى و تأسف از كنار آن ميگذشتم، اما همين
تأكيدتان كه ضد اسلام نيستيد و دوستان مسلمان زيادى هم داريد، مرا مشتاق كرد كه با
اتكاء به قرآن به شما نشان بدهم كه تصورتان از اسلام درست نيست.
مىخواستم شما را دعوت كنم كه بدليل موقعيت ممتاز مذهبى و مسئوليتى كه در برابر
خداوند در پيروى از شيوه حضرت مسيح داريد، حداقل يكبار قرآن را بدون پيشداورى
بخوانيد تا ببينيد نه تنها تناقض با آنچه در تعاليم واقعى حضرت عيسى از صلح و دوستى
يافتهايد ندارد، بلكه مصدق و مكمل آن نيز هست. متأسفانه مطمئن نبودن از امكان
ارتباط با شما و نامه نگارى مستقيم تاكنون مرا از انجام اين كار بازداشته بود، اما
امروز كه سالگرد ميلاد حضرت عيسى مسيح است به ميمنت و مباركى وجود پر خير او تصميم
گرفتم توضيحاتى براى شما بنويسم. اميدوارم خداوند امكان رساندنش را نيز مهيا سازد.
۱- محور سخن جنابعالى كه خبرنگار CNN
آنرا تيتر كرده بود «جهاد در قلب اسلام» (Jihad at Heart of
Islam) بود.
صرفنظر از اينكه چنين عنوانى هرگز در قرآن بكار نرفته است، معناى جهاد نيز برخلاف
آنچه امروز مترادف با خشونت و ترور ترجمه مىشود نيست؛ مفهوم جهاد در قرآن به كار
بردن نهايت سعى و تلاش با قبول سختى و مشقت براى رسيدن به هدف مىباشد كه دفاع از
ملت و آئين در برابر متجاوزان يكى از مصاديق آن است. نوع ديگر آن كه در قرآن بر آن
تأكيد شده، جهاد فرهنگى از طريق قرآن براى هدايت انسانها مىباشد (فرقان ۵۲) و نوع
ديگر و مهمترين آنها كنترل نفس و مهار آن است كه پيامبر اسلام آنرا «جهاد اكبر»
ناميده است.
در مورد جهاد مسلحانه نظامى نيز اگر در نظر داشته باشيد كه پيامبر اسلام در چه
زمانه و محيطى مىزيسته و چه مسئوليتى در برابر ملت داشته و چگونه مجبور بوده است
در برابر حملات مشركين و قبائل بدوى بُت پرست كه يكتاپرستى را مخالف عقايد آباء و
اجدادى خود ميدانستند، از پيروانش و از آزادى انتخاب مستقل دين دفاع كند، قضاوت
ديگرى خواهيد كرد. پيامبر اسلام در روزگارى ظهور كرد كه جهل، غارت، فقر، زنا، در
خاك كردن دختران و انواع ظلم و فساد رواج داشت. اصلاح چنين مفاسدى در هيچ دوره
تاريخى با رضايت ارباب قدرت و ثروت و فريب همراه نبوده است و مصلحين هيچگاه در
امنيت و آزادى و مصون از آزار و اذيت و بىنياز از دفاع از جان و مال و ناموس خود و
پيروانشان نبوده اند.
اگر مسلح و مجهزشدن و جهاد و جنگ به طور مطلق مذموم است، چگونه است كه پيروان مسيح
مقدس بيش از همه ملتهاى دنيا در توليد انواع سلاح هاى جهنمى كشتارجمعى و فروش آنها
تلاش شبانه روزى مىكنند و مجهزترين ارتشهاى جهان را تشكيل داده اند!؟
۲- قرآن در هيچ آيهاى غير مؤمنان را بين دوراهى اجبار براى
تغيير مذهب يا مرگ قرار نداده است، تمام جنگهاى زمان پيغمبر با كفار و مشركين يا
يهوديانى بوده است كه يا تجاوز كرده و يا پيمانهاى صلح و همزيستى مسالمت آميز را
با خيانت خود يا همكارى با دشمنان اسلام نقض كرده بودند، بهترين سند اين حقيقت سوره
توبه است كه سخت ترين چهره را نسبت به دشمنان اسلام دارد. در آيات ۴ و۷ اين سوره
صريحاً با استثناء كردن مشركينى كه پاىبند عهد و پيمان بوده اند، نشان ميدهد كه
سخت گيرى توصيه شده هرگزبدليل عقيده شرك آميزآنها نبوده وصرفاً پيمان شكنى را كه در
آنروزگار و در محيط وفرهنگ قبيلهاى، معناى اعلان جنگ ودشمنى ميداد مورد نظرقرار
داده است.
در قرآن جنگ بطور كلى ممنوع است و منحصراً به كسانى اجازه داده شده است كه مورد
تجاوز دشمن قرار گرفته و مظلوم واقع شدهاند (حج ۳۹)، البته قرآن اجازه نبرد داده
است، اما فقط درراه خدا (نه تجاوزو توسعه طلبى وتحميل عقيده)، فقط با كسانيكه با
آنها مىجنگند، آنهم تا مرحله دفع تجاوز وبدون تعدى به دشمن(بقره ۱۹۰).
در قرآن تصريح شده است كه هيچگونه اكراهى در دين وجود ندارد (بقره ۲۵۶)، شما با
استناد به كدامين آيه چندين بار مدعى شده ايد مسلمانها ميخواهند ما (يهوديان و
مسيحيان) را بكشند؟ آيا ميتوانيد براى نمونه حتى يك آيه نشان دهيد كه فقط به دليل
عقيده مخالف (حتى شرك و بىدينى) مسلمانان مجاز باشند مزاحمتى براى كسى بوجود
آورند؟
۳- ياد آور شدهايد كه مسلسانان يهوديان را از اعقاب ميمون
و خوك ميدانند، چنين سخنى هرگز عموميت ندارد، همچنانكه در ميان هر ملت و پيروان هر
شريعتى طيفى از انسانهاى بسيار بد و بسيارخوب وجود دارند، قرآن با مذمت كسانى از
اهل كتاب (بنىاسرائيل) كه از راه راست گمراه شده و مرتكب فسق، رشوه خوارى، تجاوز و
تعدى شده بودند، در تشبيه حرام خورى آنان به خوك، مقلد بودنشان به ميمون و پيروى
شان از قدرتمندان، به بنده طاغوت، چنين تمثيلهائى را كه تجسم و تحقق آن صفات در
وجود يك انسان است ذكر كرده است (مائده ۶۰).
قضا وت قرآن در باره بنىاسرائيل را نميتوان از تنها آيهاى كه درباره منحرفان است
درك كرد، براى آشنائى و ديد جامعتر شما نكات ذيل را يادآور ميشود:
۳-۱ قرآن در ۱۶آيه تورات و انجيل را مورد تصديق
قرار داده است (سوره هاى بقره، آيات ۴۱، ۸۹، ۹۱، ۹۷، ۱۰۱، آل عمران آيات ۳، ۳۹،
۵۰، ۸۱، نساء، آيه ۴۷، مائده آيات ۴۶ و ۴۸، انعام آيه ۹۲، هود آيه ۳۷، احقاف
آيات ۱۲ و ۳۰، صف آيه ۶) و آنها را هدايت و نور و موعظه و امام و رحمت ناميده
است (سوره هاى مائده آيه ۴۶، هود آيه ۱۷)، در اينصورت چگونه ممكن است پيروان
آنها را ميان اجبار براى تغيير آئين يا مرگ قرار دهد؟ قرآن اصلا خود را نگهبان
آنها معرفى كرده است (سوره مائده آيه ۴۸).
۳-۲ اگر نام حضرت محمد در قرآن فقط ۴ بار آمده است، در عوض نام حضرت موسى ۱۳۶
بار و حضرت ابراهيم ۶۹ بار و حضرت مريم و حضرت عيسى (جمعا) ۷۰ بار تكرار شده
است. علاوه بر آن، نام پيامبران پاك نهادى همچون اسحق، يعقوب، يوسف، سليمان،
داود، يونس، و... به كرات تكرار شده است. مسلمانان طبق توصيه قرآن حق ندارند
كوچكترين فرق و تمايزى ميان هيچيك از پيامبران قائل شوند (سوره هاى بقره آيات
۱۳۶ و ۲۸۵، آل عمران آيه ۸۴) و با خودبينى راه تفرقه و جدائى را بپويند، در
اينصورت چگونه ممكن است مسلمانها را مأمور كشتن پيروان كسانى بكنند كه پيروى از
آنان را توصيه كرده است؟
۳-۳ قرآن تصريح كرده است كه اهل انجيل بايد مطابق آنچه خدا نازل كرده (كتاب
خودشان) حكم كنند و گرنه از شريعت خارج شدهاند (سوره مائده آيه ۴۷) و به
پيامبر اسلام فرمان داده به اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) بگو شما بر چيزى
نيستيد (تكيه بر ارزشى نداريد) مگر آنكه تورات و انجيل را بپا داريد (سوره
مائده آيه ۷).
۳-۴ خد اوند پيامبر اسلام را مأمور كرد به اهل كتاب اعلام نمايد: ما (هم) به
خدا و آنچه برما نازل شده (قرآن) ايمان داريم و (هم) به آنچه بر ابراهيم و اسحق
و يعقوب و اسباط نازل شده و (هم) به آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ازجانب
پروردگارشان داده شده است، ما كوچكترين فرقى ميان هيچيك از آنان نميگذاريم و
يكسره تسليم خدا (نه تمايلات قومى و نژادى خود) هستيم (سوره هاى بقره آيه۱۳۶ و
آل عمران آيه ۸۴).
۳-۵ نه تنها اعلان فوق، كه به زبان هاى مختلف چندين باردر قرآن تكرار شده است،
بلكه پيامبر اسلام فرمان داشته اهل كتاب را به وحدت با مسلمانان حول سه محور
مشترك: توحيد، دورى از شرك، ارباب نگرفتن طاغوتها دعوت نمايد (سوره آل عمران،
آيه ۶۴).
۳-۶ قرآن تصريح ميكند، ما براى هريك از شما (پيروان يهوديت و مسيحيت و اسلام )
شريعت و راه روشنى قرار داده ايم، در حاليكه اگر خدا مىخواست مىتوانست شما را
يك امت نمايد، حال كه چنين است (بجاى تكيه روى اختلافات) در كارهاى خير با
يكديكر مسابقه بگذاريد (و بدانيد) بازگشت شما بسوى خدا است و او شما را به
آنچه در آن اختلاف مىكرديد آگاه خواهد كرد (سوره مائده آيه ۴۸).
۳-۷ قرآن نه تنها عمل به تورات و انجيل را باطل نشمرده، بلكه تأكيد كرده است،
اگر آنها كتاب دينىشان و آنچه را كه بر آنها نازل شده بپا دارند، اززمين و
آسمان (بركت) خواهند خورد. در ميان آنها مردمانى معتدل و درستكارهستند ولى
بسيارى از آنها بد عمل مىكنند (سوره مائده آيه ۶۶).
۳-۸ قرآن به مسلمانان آموخته است كه از قوم موسى مردمانى وجود دارند كه ديگران
را به حق دعوت مىكنند و خودشان نيز بعدالت گردن مىسپارند (سوره اعراف آيه
۱۵۹). تجليل هائى كه قرآن از نيكان اهل كتاب كرده است بى نظير است. از جمله در
آيات ۱۱۳ تا ۱۱۵آل عمران ميفرما يد: هرگزاهل كتاب يكسان نيستند؛ از ميان آنها
مردمان هدفدار بپا خواستهاى وجود دارند كه آيات خدا را در هال سجده نيمههاى
شب تلاوت مىكنند، به خدا و آخرت ايمان مستمر دارند، امر به معروف و نهى از
منكر مىكنند و در كارهاى خير شتاب دارند و از صالحين هستند. مسلماً كارهاى
خيرى كه انجام مىدهند ناديده گرفته نمىشود (چرا كه) خداوند داناى به
پرهيزكاران است. در مقايسه منصفانه ديگرى در سوره آل عمران (آيه ۷۵) مىگويد از
اهل كتاب كسانى هستند كه اگر گاو صندوقى از طلا و نقره به آنان امانت بدهى به
تو برمىگردانند، در حاليكه كسان ديگرى از آنها حتى يك دينار امانت را هم بتو
بر نمىگردانند، مگر آنكه برآنان مسلط باشى. . .
همانطور كه ملاحظه ميفرمائيد، در آيات فوق ۱۰ صفت (هدفدارى، برپا بودن، تلاوت
شبانه آيات خدا، سجده، ايمان به خدا و آخرت، امر بمعروف و نهى از منكر، سرعت در
خيرات، صالح بودن، تقوا) براى آنها قائل شده است كه عاليترين تجليل ممكن است.
به نظر شما كتابى كه چنين ستايشى از نيكان اهل كتاب ميكند، منطقى است مسلمانان
را مأمور قتل آنها كرده باشد؟
۳-۹ قرآن اضافه كرده است ما انجيل را به عيسىبن مريم داديم ودر دل كسانى كه
ازاو پيروى كردند رأفت و رحمت را قرار داديم (سوره حديد آيه ۲۷) چگونه ممكن
است كتابى كه مردمى را اهل رأ فت و رحمت شناخته، درباره آنها توصيه به خشونت
كرده باشد؟
در جاى ديگر تأكيد مينمايد : ...تو كسانى را كه ميگويند ما نصارا (ياران
عيسىبن مريم) هستيم، از نظردوستى با مسلمانان نزديكتراز همه خواهى يافت، چرا
كه در بين ايشان كشيشها و راهبانى وجود دارند و آنها تكبرنمىورزند" (سوره
مائده آيه ۸۲). بنظر شما تناقض ميان قضاوت هاى منفى درباره قرآن با اين توصيه
ها وجود ندارد؟
۳-۱۰ خوب است بدانيد علاوه بر سوره مريم كه مشتمل بر داستان زند گى زكريا،
يحيى، مريم و عيسى مسيح است، يكى از مفصلترين سوره هاى قرآن در باره "آل
عمران"، يعنى خانواده خالص و خداجوى والدين حضرت مريم مىباشد.
همچنين سوره ياسين كه قلب قرآن ناميده شده، از مأموريت سه رسول (نمايندگان حضرت
عيسى) براى هدايت مردم انطاكيه سخن ميگويد و مؤمن آل ياسين را بسيار مىستايد.
در مورد رسالت حضرت موسى براى هدايت بنىاسرائيل نيز ۴سوره بطور اختصاصى به
اين امر اختصاص دارد (سوره هاى: طه، شعراء، نمل و قصص) و در بقيه قرآن فراوان
به اين تجربه اشاره شده است.
آيا با اين حقايق هنوز هم فكر ميكنيد قرآن فرمان قتل
عام يهودىها و مسيحىها را داده است؟
البته انكار نميتوان كرد كه علاوه بر آيات ستايش آميز فوق درباره انسانهاى مثبت و
نيكوكار از اهل كتاب، در آيات بسيارى نيز نقدهاى سخت و مذمّت آميزى عليه منحرفان،
ستمكاران و گمراهان اهل كتاب شده است. همچنانكه در آيات بسيارى انتقادات شديدى هم
به مسلمانان سُست عنصر و منافق صفت شده است، گمان نمىكنم شما مدعى باشيد همه
كسانيكه به خاطر شناسنامهشان يهودى يا مسيحى ناميده شدهاند انسانهاى صادق وصالحى
باشند.
به طور خلاصه قرآن همه پيامبران را معلمان يك مدرسه و پيروان آنها را شاگردان يك
مدرسه مىداند كه بر حسب سن و سال و درجات تحصيلى در كلاسهاى مختلفى جمع شده اند،
ولى در حقيقت به يك نظام آموزشى تعلق دارند.
قرآن بارها به مسلمانان توصيه كرده به يهود ونصارا اعلام نمائيد، خداى ما و شما
يكى است وهمه بندگان او هستيم وبسوى او بازگشت مىكنيم.
قرآن در دو آيه مختلف به پيروان موسى و مسيح، همچنان پيروان محمد (بر همه آنها سلام
و درود باد) كه اهل ايمان وعمل صالح ومعتقد به آخرت باشند وعده بهشت ودورى از خوف
وحزن داده است (سورههاى بقره آيه ۶۲ ومائده آيه ۶۵). آيا باور كردنى است وعده داده
شدگان به بهشت مورد تهديد و قتل و خشونت قرار گيرند؟
اين است پاسخ دراز آن سرد رگمى و تحير شما كه چگونه (با وجود متهم بودن قرآن به
خشونت) ميليونها مسلمان بسيار صلح طلب وجود دارند؟
با آرزوى تحقق صلح جهانى و برادرى نهائى همه پيروان
راستين پيامبران الهى
عبدالعلى بازرگان
|