خوش درخشيد ولى دولت مستعجل بود!
چه کسی باور می کرد میدان آزادی (التحریر)
قاهره در مدت زمانی اندک شاهد دو انقلاب متضاد باشد؟ انقلابیونی که دیروز
دوشادوش هم علیه دستگاه سرکوب حُسنی مبارک و میراث ۶۰ سال سلطه نظامیان در
این میدان تجمع وتحصّن کرده بودند، امروز در دو جبهه مقابل، کینه توزانه تر
از دیروز به یکدیگر سنگ و بطری پرتاب می کنند و تاکنون دهها کشته، صدها
زندانی و هزاران مجروح به جای گذاشتهاند!
چه شد که سکولارهای دموکراتمنش و طرفدار آزادی و حکومت قانون، دولت منتخب
اکثریت ملت را که پس از ۶۰ سال سلطه بلامنازع ژنرالهای ارتشی (محمد نجیب،
جمال عبدالناصر، انور سادت و حسنی مبارک) برای اولین بار در تاریخ مصر با
هزار امید و انتظار برای پایه گرفتن نهال دموکراسی و حاکمیت ملت برگزیده
شده بود، سرنگون کردند؟ آنهم نه با توسل به راهکارهای قانونی، بلکه با تکیه
بر قدرت سرکوب ارتش «کودتا» و زیر پا گذاشتن همه قواعد دموکراسی!
چه شد که «اخوان المسلمین» به عنوان با سابقه و گستردهترین تشکیلات سیاسی
جهان اسلام، با ۸۵ سال سابقه فعالیت، و آقای مُرسی نماینده این حزب که وعده
داده بود رئیس جمهور همه مردم خواهد بود، نتوانستند درحل بحرانهای سیاسی و
اقتصادی جامعه مصرموفق شوند و به اتکاء اکثریت آراء در انتخابات ریاست
جمهوری، مجلس و رفراندوم قانون اساسی، بسیاری از آزادیهای مدنی را از
اقلیتها دریغ داشتند؟
آیا سکولارها نمیتوانستند در رقابتی دموکراتیک، با استفاده از نقطه
ضعفهای مدیریتی دولت مرسی، همچون سایر احزاب رقیب در کشورهای مردم سالار،
برای نوبتی دیگر خود را آماده سازند و در بلند مدت سرمایه گزاری سیاسی
کنند؟ آیا اسلام گرایان نمیتوانستند همچون ماندلا، دگراندیشان را نیز برای
سازندگی کشور به بازی بگیرند تا از توطئههای وابستگان به نظام گذشته در
امان بمانند؟
۱۴ قرن پیش در جهان اسلام شورش مشابهی برای تغییر نظام سیاسی و سرنگون کردن
حکومت به اتکاء غوغاگران کوی و برزن رخ داد، و چنین تحولاتی را که امروز
برخی به طنز در تويیتر Streetocracy (خیابان سالاری به جای مردم سالاری)
نامیدهاند! در آن زمان شورشیان ناراضی از عملکرد عثمان خلیفه سوم پایه
گذاشتند وبا محاصره کاخ او خلیفه کشی غیرمسئولانه و عزل رهبری سیاسی توسط
شورشیان را باب کردند. امام علی(ع) که در عین انتقاد به عملکرد
عثمان، با شیوههای خشن و غیر اصولی انقلابیون به شدت مخالف بود و برای
دفاع از خلیفه با فرزندانش چندین بار صف محاصره کنندگان را شکافته و به
یاری او شتافته بود، داوری حکمت آمیزی در نقد عملکرد دو طرف دارد: عثمان
استبداد به خرج داد و شما نیز بیتابی و عجله کردید، و خدا، هم علیه مستبد
و هم علیه شتابکننده حکمی واقع شونده دارد. (۱)
همچنانکه اختلافات خانوادگی معمولا ریشه در رفتار دو طرف دارد، در منازعات
سیاسی بر سر قدرت نیز باید تقصیرات را در هر دو سو جستجو کرد. داوری
منصفانه درباره جریانات اخیر مصر نیز نمیتواند فارغ از نگاه به تساوی
باشد؛ سکولارها به اتکاء ارتش و دستگاه قضائی مصر، در نقش بقایائی از نظام
قبلی، که از گذشته دو قدرت بلامنازع بودند، بخشی از تقصیر را به عهده دارند
و اسلام گرایان نیز که به دلیل ۸۵ سال سرکوب و برکناری از قدرت، فاقد تجربه
اداره جامعه و مدیریت بحرانهای اساسی بودند، به دلیل تنگنظری فکری و عملی
در به کارگیری و مشارکت دادن نیروهای غیرخودی، مقصر بخشی دیگر هستند.
شعار مردم مصر در انقلاب دو سال قبل، عدالت و آزادی بود. بخشی از عدالت که
با دموکراسی، یعنی حاکمیت ملت و توزیع عادلانه قدرت تأمین میشود، از طریق
انتخابات آزاد تحقق یافت و اسلام گرایان که اکثریت را داشتند به حکومت
رسیدند، اما شعار دوم یعنی آزادی، اکثریت و اقلیت نمیشناسد و اتفاقاً
بیشتر به حقوق اقلیت، بلکه به مخالفین تعلق میگیرد و این همان نقطه ضعفی
بود که مُرسی و همکارانش داشتند و به بهانه توطئهگر بودن مخالفین و
وابستگی آنها به نظام گذشته این حق مسلم را نادیده گرفتند. چگونه است که
ماندلای تولد یافته در قبیلهای آفریقایی فهمید که در جوامع مدنی امروز،
نمیتوان بیاعتنا به تفاوتهای مردم و مشارکت دادن آنها در اداره جامعه
حکومت کرد و براساس این آگاهی، هم رئیس جمهورسفید پوست نژادپرست قبلی را به
معاونت خود انتخاب کرد و هم رئیس زندانش را به ریاست پلیس گماشت! ولی در
کشوری که ۶۰۰۰ سال سابقه تمدن دارد، کابینه مُرسی نفهمیدند که به اتکاء
برتری ۵۲ در صدی نمیتوان خواست ۴۸ در صد مردم را، هرچند ضد انقلاب هم
باشند، نادیده گرفت؟
عارضه دیگری که ممکن است کودتای نظامی سکولارها در مصر و کل منطقه پدید
آورد، تقویت تروریسم و رادیکالیزه شدن جنبشهای اسلام گرایانه است؛ کشورهای
عربی خاورمیانه و آفریقا و سایر مسلمانان برای رسیدن به حقوق خود، میان دو
گزینه مبارزه خشونت آمیز و دموکراسی قرار گرفتهاند، تجربه چند دهه اخیر در
ترکیه، الجزاير و فلسطین و اینک مصرنشان داده است که هم غربیان و هم
سکولارها هرگاه اسلام گرایان را پیروز درانتخابات ببینند، همچون قماربازی
که هنگام باخت بساط قمار را به هم میریزد، متوسل به زور میشوند و آنها را
به راه حل غیر دموکراتیک سوق میدهند و این ادعا را تقویت میکنند که تنها
مبارزه مسلحانه و جهاد اسلامی تضمین کننده حقوق مسلمانان است، کما آنکه
طرفداران «ایمان الظواهری» از رهبران فکری القائده که اخوان المسلمین را از
مشارکت در پروسه دموکراتیک و تقبیح کرده بود، اینک با سربلندی حق به جانبی
اخوانیها را ملامت میکنند.
مشکل مصر تنها ارتش و سیاستمداران و مخالفین مدعی دموکراسی نیست، مشکل،
فرهنگ استبدادی غالب بر جوامعی است که آزادی را فقط برای خود میخواهند و
هنوز معنای آن را در نیافته و تمرین آزادی نکردهاند، راه حل بلند مدت نیز،
جز با تربیت و تمرین مستمر در تحمل دگراندیشان تحصیل نخواهد شد. متأسفانه
اصطلاحات: «بهار عربی»، انقلاب و بیداری اسلامی چندان با واقعیات این جوامع
انطباق ندارد، انقلابات سیاسی در کشورهای پیشرفته معمولا ریشه در انقلابات
فکری و ایدئولوژیک پیشین داشته و بر زمینه سازی و بستر فرهنگی قبلی پدید
آمدهاند. انقلاب کبیر فرانسه و از جهاتی انقلاب اکتبر روسیه بر زیربنائی
از سالیان دراز کار فکری مبتنی بود، اما تحولات سیاسی کشورهای عربی را به
تعبیر «فریدالعطاس» جامعه شناس معروف مالزیائی (در مصاحبهای تحت عنوان:
بهار عرب یک انقلاب نبود، چشم انداز خاورمیانه دموکراسی نیست)، جز درتعویض
حکام منطقه، نقش نزاعهای منطقهای و جهانی در خاورمیانه، استبداد سنتی و
مشکلات پیچیده اقتصادی نمیتوان تحلیل کرد.
سال گذشته نامه سرگشاده ای توسط پنج نفر از نواندیشان مسلمان ایران تحت
عنوان: «از تجربه تلخ جمهوری اسلامی ایران عبرت بگیرید» خطاب به رهبران مصر
ارسال شده و آنان را از آمیختن مستبدانه نهاد دین و دولت که ظرفیت تخریبی
آن در تاریخ تجربه شده و از گام گذاشتن در این مسیر دین و دنیا سوزهشدار
داده بود. (۲) متعاقب این نامه
۱۶ نفر از شخصیتهای نزدیک به حاکمان جمهوری اسلامی، از جمله آقایان حداد
عادل و ولایتی، طی نامهای تجربه انقلاب اسلامی ایران درنظامسازی بر اصول
شریعت و مبنا و الگوی عملی قرار دادن اسلام (بخوانید نظام ولایت مطلقه
فقیه) را مصرا به رهبران مصر توصیه کردند.(۳) به نظر
میرسد اینک موقعیت مناسبی باشد تا این دو توصیه را با آنچه بر سر ملت و
رهبران مصر آمده است بسنجیم.
برخی میپرسند چگونه ملت مصر توانست استبداد دینی را قبل از آنکه پا بگیرد،
در همان اولین سال مهارکند ولی ملت ایران ۳۵ سال است که اسیر استبداد به
مراتب سختتری است؟ شاید اگر مُرسی هم مرجع تقلیدی با سابقه و رهبر سیاسی
کاریزماتیکی بود، اگر به سازمان روحانیت گستردهای با ۱۴ قرن انتظار در
احرازحق غصب شده خود تکیه داشت، اگر تودههایش به تقلید سیاسی و سرسپردگی
به مراجع باوربیشتر داشتند، اگر با ارتش از هم پاشیده زوار در رفتهای که
قبلا در هیچ جنگی تمرین نکرده بود مواجه بود، اگرمخالفینش هفتاد و دو فرقه
نبودند و اگرهای دیگر، ملت مصر هنوز اندر خم یک کوچه بود. باهمه این
مشکلات، بنا به وعده الهی:«ان الارض یرثها عبادی الصالحون» و تجربه دائمی
تاریخ، حاکمیت هر سرزمینی سرانجام به صالحان آن خواهد رسید و ملتهای بیدار
و برپا خواسته سرانجام بر سرنوشت خود حاکم خواهند شد.
۲۴ تير ماه ۱۳۹۲ ۱۵ جولاى ۲۰۱۳
۱- نهج البلاغه خطبه ۳۰- انا جامع لکم امره؛
استاثر فاساء الاثره و جزعتم فاساءتم الجزع ولله حکم واقع فی المستاثر والجازع.
۲- منتشر شده در دوم دیماه ۱۳۹۱توسط: حسن یوسفی اشکوری، محسن
کدیور، صدیقه وسمقی، محمود صدری و عبدالعلی بازرگان.
۳- منتشر شده شده در ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
|