شمشير
محمد
(Mohammad's Sword)
در پاسخ به بيانات پاپ عليه اسلام
اثر:
نويسنده محقق و آزاده اسرائيلي (يهودي)
Uri Avnery
ترجمه
عبدالعلى بازرگان
از روزگاري كه امپراطوران روم مسيحيان را جلوي شيرها مي افكندند ، مناسبات
ميان امپراطورها و رهبران كليسا دستخوش تغييرات بسياري شده است.
كنستانتين بزرگ كه در سال ۳۰۶ ميلادي ، يعني هفده قرن پيش به مقام
امپراطوري رسيد ، مسيحيت را در امپراطوري خويش ، كه شامل فلسطين نيز مي شد
، عملاً رسميت داد . قرن ها بعد كليسا به دو بخش : شرقي ( ارتدوكس ) ، و
غربي ( كاتوليك ) منشعب گرديد . اسقف روم كه عنوان « پاپ » را بدست آورده
بود ، درخواست كرد امپراطور برتري و تفوق او را بپذيرد .
نزاع ميان امپراطوران و پاپ ها نقش محوري در تاريخ اروپا داشته و موجب
تجزيه و تفرق ملت ها شده است . البته اين جريان فراز و نشيب هاي متعددي
داشته است ، گاهي امپراطوران پاپ ها را نديده مي گرفتند و بر كنار مي
داشتند و گاهي برعكس !
هنري چهارم ، يكي از امپراطوران پاي پياده به كنيسه «Conossa » رفت و سه
روز تمام بدون كفش روي برف هاي مقابل كاخ پاپ ايستاد تا سرانجام پاپ حكم
تكفير او را لغو كرد !
امّا ايامي نيز بوده است كه امپراطوران و پاپ ها با صلح و صفا در كنار هم
مي زيستند . و ما امروز شاهد چنين تفاهمي هستيم .
پاپ امروز ( بنديكت ) و امپراطور امروز ( بوش ) نمونه اي عالي از اين
هماهنگي هستند كه طوفاني جهاني از جنگ صليبي بوش را عليه « اسلام فاشيستي »
! در زمينه « جنگ بين تمدن ها » ( Clash of Civilization ) برپا كرده است.
اينك دويست و شصت و پنجمين پاپ در سخنراني خويش در يكي از دانشگاه هاي
آلمان اختلاف فاحشي را كه ميان مسيحيت و اسلام ديده است اين چنين بيان مي
كند كه مسيحيت بر عقلانيت استوار است در حاليكه اسلام آنرا انكار مي كند .
به اين معنا كه مسيحيان در اعمال خداوند معقول بودن را باور دارند ، در
حاليكه مسلمانان به چنين اصلي معتقد نيستند.
من به عنوان يك يهودي معتقد به جدائي دين از سياست ( Atheist ) نمي خواهم
در چنين منازعه و جدالي كه در خود توانائي درك منطق پاپ را ندارم وارد شوم
. امّا نمي توانم به عنوان يك اسرائيلي كه در نزديكي خط گُسَل اين ( به
اصطلاح ) جنگ تمدن ها ( War of Civilization) زندگي مي كنم ، به سادگي از
كنار اين مسئله بي تفاوت بگذرم.
پاپ به جاي دليل آوردن براي ادعاي ضعف عقلانيت در اسلام ، مدعي مي شود كه
محمد پيروانش را براي توسعه اسلام به نيروي شمشير فرمان داده است. به نظر
پاپ اين امري غير عقلاني است ، زيرا ايمان از روح پديد مي آيد نه از بدن ،
و چگونه شمشير مي تواند روح را تسخير كند ؟
پاپ براي اثبات اين ادعا ، از ميان همه مردم ، به گفتار يكي از امپراطورهاي
دوره بيزانس ، « مانوئل پالائلوگوس » دوم كه تعلق به دوران رقابت كليساي
شرقي در اواخر قرن چهاردهم دارد ، استناد مي كند كه در بحبوحه مجادله اي با
يك دانشمند مسلمان ايراني گفته بود:
« به من نشان دهيد فقط يك چيز تازه اي كه محمد
آورده باشد ، شما جز مطالب شيطاني و غير انساني در آن چه او آورد نمي يابيد
مثلاً همين فرماني كه براي توسعه آئين اش با شمشير به پيروان خود داد.»
اين كلمات سه سئوال را در ذهن خواننده به وجود مي
آورد:
۱ - چرا امپراطور اين سخنان را گفته است ؟
۲ - آيا اين ها صحيح است ؟
۳ - چرا پاپ حاضر به آن استناد مي كند ؟
۱- چرا مانوئل دوم اين سخنان را
گفته است؟
مانوئل دوم به هنگام نوشتن اين شرح فرمانرواي يك
امپراطوري در حال انقراض بود . او در سال ۱۳۹۱ به قدرت رسيد ، زماني كه تنها چند
ايالت از آن امپراطوري درخشان روم باستان باقي مانده بود و بقيه در تسلط ترك ها
قرار گرفته بود .در آن مقطع زماني، تركان ، ( مسلمان ) عثماني به سواحل « دانوب »
رسيده ، بلغارستان و نواحي شمالي يونان را فتح كرده و دوبار ارتش رو به نابودي
امپراطور را ، كه براي نجات نواحي شرقي امپراطور اعزام شده بود ، شكست داده بودند .
در ۲۹ ماه مي سال ۱۴۵۳ فقط چند سال پس از مرگ مانوئل ، « كنستانتينوپل » ( استانبول
فعلي ) پايتخت امپراطوري به دست ترك ها افتاده و نظامي كه بيش از هزار سال
فرمانروائي داشت منقرض گرديد .
مانوئل در دوران حكم راني خويش براي جلب حمايت همه پايتخت هاي اروپائي تلاش فراوان
كرد ، او قول متحد كردن كليسا را داد . كوچكترين ترديدي نيست كه قصد او از ايراد
اين سخنان تحريك كشورهاي مسيحي عليه ترك ها و يكپارچه كردن آن ها براي يك جنگ مذهبي
جديد بود . سخن او ( نه نظريه اي اعتقادي ، بلكه ) عملي بود و دين را در خدمت سياست
قرار مي داد.
به راحتي مي توان تشخيص داد كه اظهارات پاپ چگونه و با چه دقتي در خدمت اهداف سياسي
امپراطور جورج بوش دوم كه مي خواهد دنياي مسيحيت را عليه مسلماناني كه آن ها را «
محور شرارت » مي نامد ، در آمده است . علاوه بر آن ، همانطور كه مي دانيم ، ترك ها
مجدداً ، امّا اين بار به صورت صلح آميز ، براي پيوستن به جامعه اروپائي در تلاش و
تكاپو افتاده اند . اين موضوع به خوبي آشكار است كه پاپ با سخنان خود از جرياني كه
در برابر تقاضاي پيوستن تركيه به جامعه اروپائي موضع گيري مي كند ، حمايت كرده است
.
۲ - آيا نشانه اي از حقيقت در
مجادله مانوئل وجود دارد ؟
پاپ نيز مسئول و گرفتار اين سخن مي باشد . او به
عنوان يك روحاني ( Theologian ) جدي و شناخته شده حق تحريف يك متن ( ديني ) را
ندارد . او البته اعتراف مي كند كه قرآن مسلمانان را از گسترش ايمان توسط زور مانع
شده است ، و به آيه ۲۵۷ سوره بقره استناد مي كند كه مي گويد : هيچ فشاري در پذيرش
دين نيست ( لا اكراه في الدين ).
چگونه كسي مي تواند چنين سخن صريح و بدون ابهامي را نديده بگيرد ؟ پاپ به سادگي
اظهار مي دارد اين فرمان مربوط به دوران ضعف و ناتواني پيامبر ( در مكه ) بوده و
بعدها ( در دوران هجرت به مدينه ) كه به قدرت رسيد، پيروان خود را براي استفاده از
شمشير در خدمت ايمان فرمان داده است . اما چنين فرماني در قرآن هرگز ديده نمي شود.
حضرت عيسي گفته است : « شما آنها را از ميوه هايشان تشخيص خواهيد داد » ، مناسبات
مذاهب ديگر با اسلام را با آزمايش ساده اي مي توان مورد ارزيابي قرار داد : چگونه
فرمانروايان مسلمان در مدت بيش از هزار سال كه قدرت گسترش ايمان از طريق شمشير را
داشتند عمل كردند ؟ »
آري آنها هرگز چنين نكردند!
براي قرن ها مسلمانان بر يونان ( Greece ) مسلط بودند ، آيا يونانيان مسلمان شدند ؟
آيا هرگز كسي تلاش كرد آنان را مسلمان كند ؟ نه تنها چنين نبود ، بلكه مسيحيان
يوناني در دوران حكومت عثماني عاليترين مقامات اداري را داشتند.
بلغارها ، صرب ها ، روماني ها ، مجارها و بقيه ملت هاي اروپائي همزمان يا متناوب
تحت سلطه دولت عثماني بودند . با اين حال به اعتقادات مسيحي خويش سخت چسبيده بودند
، هيچ كس آنها را به مسلمان شدن مجبور نمي كرد و همه آنها مؤمن به مسيحيت باقي
ماندند.
درست است ، مردم آلباني و بوسنيائي ها به اسلام روي آوردند ، امّا هيچ كس ادعا
نكرده آنها تحت فشار تغيير مذهب دادند . آنها اسلام را پذيرفتند تا مورد توجه حكومت
قرار گرفته و از مزاياي آن بهره مند شوند.
در سال ۱۰۹۹ ميلادي صليبيون مسيحي اورشليم را تصرف كردند و ساكنان مسلمان و يهودي
آن را بي استثناء قتل عام كردند . آنهم به نام مسيح مهربان ! در چهارصد سالي كه
فلسطين در اشغال مسلمانان بود مسيحيان همچنان اكثريت جمعيت آن ديار را تشكيل مي
دادند . در طول اين مدت دراز ، هيچ تلاشي براي مجبور كردن آنان به اسلام اعمال
نگرديد . تنها پس از بيرون راندن صليبيون از فلسطين بود كه اكثريت شهروندان شروع به
پذيرش زبان عربي و ايمان اسلامي كردند و اين ها اجداد بيشتر فلسطيني هاي امروز
هستند.
هيچ مدرك و سندي ، به هر شكل ، وجود ندارد كه هرگز فشاري به يهوديان براي مسلمان
شدن به كار رفته باشد . آن چنان كه به خوبي آشكار است ، در زمان حكمراني مسلمانان ،
يهوديان اسپانيا از چنان شكوفائي برخوردار بودند كه چنان لذت شكوفائي را در هيچ
نقطه عالم ، تقريباً تا دوران اخير، در تاريخ خود نداشتند . شاعراني نظير يهودا
هالوي «Yehuda Halevy» به زبان عربي مي نوشت هم چنين « ابن ميمونه » ( Maimonides)
فيلسوف بزرگ يهودي.
در اسپانياي اسلامي ، يهوديان به وزارت مي رسيدند و شعرا و دانشمنداني عرضه مي
داشتند . در شهر اسلامي توليد و « Toledo » اساتيد مسيحي ، يهودي و مسلمان در كنار
هم كار مي كردند و متون فلسفي و علمي يونان باستان را ترجمه مي كردند ، به راستي
دوراني طلائي بود . چگونه چنين امري مي تواند حقيقت داشته باشد كه پيامبر اسلام
پيروانش را به شمشير براي توسعه اسلام فرمان داده باشد ؟
آن چه پس از آن اتفاق افتاد گفتني تر است ، زماني كه كاتوليك ها بار ديگر اسپانيا
را از مسلمانان باز پس گرفتند ، يك حكومت مذهبي ترور تأسيس كردند . يهوديان و
مسلمانان در انتخاب يكي از اين دو گزينه قرار گرفتند كه يا مسيحي شوند و يا آنكه
شهر را تخليه كنند ! و در غير اين صورت كشته مي شوند ! صدها هزار يهودي رانده شده
كجا مي توانستند بگريزند ؟ تقريباً تمام آنها در آغوش باز كشورهاي اسلامي پذيرفته
شدند . يهوديان اسپانيا تماماً در جهان اسلام ، از مراكش تا غرب گرفته تا عراق در
شرق ، از بلغارستان ( كه در آن زمان قسمتي از امپراطوري عثماني بود ) در شمال گرفته
تا سودان در جنوب ساكن شدند . آن ها ماليات مخصوص ( جزيه ) مي پرداختند امّا از
رفتن به سربازي و جنگ معاف بودند ، اين يك معامله و توافقي بود كه بسيار خوشايند و
مورد استقبال بيشتر يهوديان بود .
اين مطلب نيز گفته شده است كه حكمرانان مسلمان به تغيير مذهب يهوديان و مسلمان شدن
آنان روي خوشي نشان نمي دادند ، حتي اگر اين امر با رغبت و اصرار انجام مي شد ،
زيرا اين امر موجب كاهش در آمد دولت ( از ناحيه جزيه ) مي شد.
هر يهودي صادق و آزاده اي كه در تاريخ ملت خود را بداند ، جز اين نمي تواند كه
احساس عميقي از قدرداني و سپاس به اسلام داشته باشد كه يهوديان را در پنجاه نسل
محافظت كرده است . آن هم در شرايطي كه دنياي مسيحيت آن ها را بارها مورد آزار و
اذيت قرار داده تا بزور شمشير دست از دين خود بردارند!
Every honest Jew who knows the history of his
people cannot but feel a deep sense of gratitude to Islam which has
protected the Jews for fifty generation while the Christian world persecuted
the Jews and tried many times (by the sword) to get them to abandon their
faith.
قصه « پيش روي اسلام با شمشير » يك برچسب شيطاني است
. اين يكي از افسانه هاي دروغي است كه در طول دوران جنگ عليه مسيحيان براي باز پس
گيري اسپانيا در اروپا ساخته پرداخته شده بود ، صليبيون و تنفر آنها نسبت به
مسلمانان ترك ، كه در آستانه تصرف شهر « وين » ( پايتخت اتريش ) بودند ، در پيدايش
اين مسئله دخالت داشته است.
من شك دارم « پاپ » آلماني الاصل نيز وجداناً اعتقاد به چنين داستان دروغين داشته
باشد . مفهوم آن اين است كه رهبر كاتوليك هاي جهان كه يك عالم الهي مسيحي است ،
تلاش لازم براي مطالعه تاريخ ديگر مذاهب را نكرده است.
۳ - چرا او اين كلمات را به صورت
عمومي بيان داشته است و چرا حالا ؟
با توجه به زمينه جنگ مذهبي جديد بوش و حاميان
اوانجليست او باشعار « اسلام فاشيستي » و « جنگ واحد عليه تروريسم » ، به خصوص در
شرايطي كه « تروريسم » نقطه ضعفي براي مسلمانان محسوب شده است ، هيچ راه گريزي براي
اين تصور ذهني كه سخن پاپ بي ارتباط با اين مسائل نيست وجود ندارد . براي كارگزاران
بوش همين اتهام (تروريسم) براي منطقي جلوه دادن اشغال منابع نفتي كفايت مي كند .
اين اولين بار در تاريخ نيست كه يك سرپوش مذهبي منافع اقتصادي را زير خود پنهان مي
كند . براي اولين بار نيست كه يك لشكر كشي چپاولگرانه يك جنگ مذهبي مي شود.
سخنان پاپ با چنين تلاشي آميخته مي گردد ، چه كسي مي تواند نتايج وخيم و شوم آنرا
پيش بيني كند ؟
|