`   `
`

سـورة مُـْرسَلات


محور اصلی این سوره روز قیامت است. جهان آینده اسامی مختلفی در قرآن دارد كه یكی از آنها قیامت ، به معنای قائم و برپا شدن است. در قرآن اسامی فراوانی برای جهان آینده ذكر شده است كه بعضی از آنها عبارتند از:

"یوم الاخره". آخرت در برابر "دنیا" قرار دارد. به معنای عالمی دیگر
"یومُ البَعْث": روز برانگیخته شدن
"یومُ الجَمْع": روزی كه همه جمع می‌شوند
"یومُ الحَشر": روز محشور شدن، فراهم آمدن
"یومُ الخُروج": روز خارج شدن انسان از گور
"یوم التغابُن": روزی كه انسان احساس مغبون شدن و باختن می‌كند
"یومُ الحَسرت": روز حسرت
"یومُ الازفه": روزی كه خیلی نزدیك است
"یوم الحشر": روز جدائی
"یوم الدین" : روا پاداش
یوم تبلی السرائر" روزی كه همه اسرار آشكار می شوند
" یوم الحساب : روز حساب و كتاب
"یوم الوعید" روز بیم داده شده
"یوم الوقت المعلومّ ؛ روزی با زمان مشخص
یوم المشهود ، محیط ، كبیر ، عظیم ، الیم ، وعید ، و ...."

این اسامی لفظ نیستند؛ حالاتی هستند كه بر اساس ویژگی‌های آن روز نامگذاری شده‌اند. در این سوره واژۂ "یومُ الفصل" ، كه یكی از آن اسامی است ، سه بار تكرارشده است . "فصل" یعنی جدایی. مثل فصول سال ، كه از نظر آب و هوا و شرایط طبیعی از یكدیگر جدا هستند. وقتی كسی به قصد سفر از شهرش حركت می‌كند، این جدائی را نیز فصل می‌گویند. از شیر گرفتن بچه از مادر را نیز فِصال می‌گویند.كه نوعی بریدگی است . نوع تغذیه‌اش عوض می‌شود. زمانی‌را كه جنین از رحم مــادر جدا شده و به عالم دیگر یعنی این دنیــا گام می‌گذارد نیز "یومُ الفصل" می‌گویند. در تمامی این موارد كلمه "فصل" نوعی جدائی را نشان می‌دهد. سرانجام ما نیز روزی از این دنیا جدا می‌شویم كه آن روز را هم "یومُ الفَصل" نامیده‌اند.

قرآن در مورد "آخرت"، جمله "پیدایش دیگر" (نشئه اُخری) را به كار می‌برد كه به معنای انشاء دیگر و یا یك پدیدۂ دیگر است. این مرگ نیست كه ما را از این دنیا جدا می‌كند، بلكه این دنیا عوض می‌شود، خورشید متلاشی می‌گردد، كوه‌ها منفجر می‌شوند. نظام و سیستم فعلی دستخوش تحوّلی اساسی می‌گردد. پس ما مرحلۂ جدایی از این جهان طبیعی را تجربه خواهیم كرد.

این مسئله را خیلی‌ها انكار می‌كنند و به این دنیا دلبسته اند. به تعبیر قرآن: اثاقَلتُم اِلی الارض: شما شدیداً به این زمین چسبیده‌اید. ارضتیم بالـحیاۂ الدُنیا: آیا به همین زندگی‌ پَست دنیا راضی شده‌اید؟ یعنی باور نمی‌كنید مرحلۂ دیگری آینده باشد؟

به این ترتیب منكران آن را تكذیب می‌كنند. این تكذیب یا زبانی است و یا عملی، چرا كه آن را باور ندارند به آن اعتنایی نمی‌كنند و در زندگی نقشی برای آن قائل نیستند.
در قرآن واژه "مكذّبین" ۲۰ بار تكرار شده‌است. در حالیكه در هیچ سوره‌ای بیش از یكبار این واژه نیامده‌، در این سوره كوچك ۱۰ بار تكرار شده‌است. پس محور اصلی این سوره تكذیب است. تكذیب چه چیزی؟ تكذیب این واقعیت كه زندگی در دنیا تمام نمی‌شود و ادامه دارد. وَیلٌ یومُ المُكذّبین: وای در آن روز بر كسانی كه چنین روزی را قبول نداشتند.

همانطور كه عرض كردم، محور این سوره نشان دادن پدیدۂ عظیمی است كه واقع می‌شود. البته چنین نیست كه آنها را به خاطر باور نكردنشان تنبیه كنند، مثل اینست كه به كسی بگویند: خانه‌ای كه می سازی بر روی خط زلزله و گُسَل است، جای دیگری بساز. ولی او باور نمی‌كند و هشدار را جدی نمی گیرد . سپس زلزله می‌آید و خانه خراب می‌شود! معنای آیه این است كه با باور وقوع این پدیدۂ طبیعی، خودتان را از خطر كنار بكشید.

در ابتدای این سوره چند قسم آمده‌است. اكثر مفسّرین، این قسم‌ها را ، همانطور كه از ظاهر آیه بر می‌آید، به باد تشبیه كرده‌اند. یعنی قسم به انواع بادها. بعضی‌ها گفته‌اند منظور فرشتگانند. شاید به دلیل "ت" تأنیت مرسلات، عاصفات و ناشرات ،كه دلالت بر مؤنث مجازی بودن كلمه می‌كند، آن را به فرشتگان تفسیر كرده‌اند. بدیهی است كه فرشتگان مؤنث نیستند و قرآن هم مشركین را كه معتقد به جنسیت فرشتگان بودند مورد مذمت قرار داده‌است. برخی مفسرین دو سه قسم‌ اول را به‌ بادها و بقیه را به ‌فرشتگان نسبت‌ داده‌اند، در هرحال نیروی‌ محركۂ پدیده‌های ‌طبیعی همان فرشتگان ‌هستند كه درفرهنگ‌ دینی به‌ آنها ملائك می‌گویند.

در اینجا انواع بادها و و ضعیتی كه این بادها پیدا می‌كنند، مورد بحث قرار گرفته‌است. به نظر می‌رسد كه این خود نشانه‌ایست برای آن كه توجّه ما را به تحوّل ناگهانی قیامت جلب كند. در واقع یك ماكت و مدل است برای فهم آنچه واقع می‌شود. در سوره‌های مختلف قرآن از پدیده‌های جوّی مانند ابر و باد و باران مثالهای فراوانی زده و به آنها سوگند یاد كرده‌است تا ما از آنها پیامی درك كنیم. بادی كه در اینجا مورد قسم قرار داده‌است، مربوط به كولاك‌ها وطوفانهای شدید مناطق استوایی و حارّه است كه به نظر می‌رسد هیچ عاملی در دنیای ما، از نظر ناگهانی بودن، در هم كوبندگی و شدت و هیبت، بیشتر از آن شباهتی با واقعه قیامت نداشته‌باشد. واقعۂ "سونامی" در مقیاس كرۂ زمین پدیدۂ بسیار ساده و كوچكی بود. پوستۂ زمین در قعر اقیانوس مختصری تكان می‌خورد. موجی ایجاد می‌كند كه به فاصلۂ چند هزار كیلومتر به سواحل هفت كشور اصابت می‌كند و كلّی خرابی به وجود می‌آورد، چند صد هزار نفر كشته به جای می‌گذارد و خرابی‌‌های گسترده ایجاد می‌كند.

این واقعه نشان می‌دهد كه اگر نظم و هماهنگی‌های میان پدیده‌ها مختصری دستخوش اختلال گردد، چه آثاری به بار می‌آورد. شما در بزرگراه ها شاهد ماشینهایی هستید كه شبانه‌ روز به طور منظم در حركتند. ولی ناگهان با یك اتّفاق كوچك همه‌چیز به هم می‌ریزد. فرض كنید چرخ یك ماشین پنچر شود و یا راننده‌ای خوابش به‌‌برد و یا ماشینی از مسیر خود منحرف شده به ماشین پهلویی برخورد كند، این واقعه ساده و ناگهانی باعث تصادف دهها ماشین می‌شود و ناگهان آن حركت آرام و متوالی و مستمر به یك فاجعه تبدیل شده و ساعتها حركت دربزرگراه متوقف می‌شود. این سوره نیز با "والمرسلات عرفاً" شروع می‌شود.

طبق نظر همۂ مفسرین، "مرسلات" به بادهایی كه فرستاده می‌شوند اطلاق می‌شود. قرآن می‌گوید: اَرسَلَ الریاح: خدا بادها را می‌فرستد، ارسال می‌كند. "عُرف" معمولاً به یال اسب ‌گفته می‌شود كه موهایش ترتیب منظمی دارد. سخن از بادهای منظم است. یك جریان مستمر باد كه همچنان ادامه داشته و آثاری در طبیعت به وجود می‌آورد. ولی این باد ناگهان تبدیل به "عاصفه" می‌شود. "عاصفه" یعنی طوفان. "فَالعصفات عَصْفاً": یعنی طوفان فوق‌العاده. باد آرامی كه منظم و متوالی و مستمر در حال وزیدن بود، ناگهان تبدیل به یك "عاصفه" می‌شود و ابرها را به اطراف منتشر می‌سازد. "والناشراتِ نشراً"، "فَالفارقتِ فرقاً": جدا می‌كند، می‌شكند، در هم می‌شكند.

"فَرق" یعنی جدا كردن. این كلمه در مورد دو قسمت شدن رود نیل با عصای حضرت موسی نیز آمده‌است .می‌گوید: كُلُّ فِرْقِ كالطود العَظیم: دریا دو قسمت شد و هر قسمتش تبدیل به یك موج عظیمی شد. این پدیده، ذكری را الهام می‌كند. مثل سونامی كه ذكری، خاطره‌ای از آن ماند كه برای مردم كشورهای مختلف پیام، درس عبرت و یا هشداری دارد. نتیجه‌ای كه از این سوگندها می‌گیرد اینست كه: "اِنَّما توعَدُونَ لَواقِع": آنچه به شما وعده داده شده قطعاً واقع خواهد شد. یعنی دروغ نیست.

توضیح مختصری در حدّ دانش سادۂ خود از نظر علمی عرض می‌كنم. در سطح كرۂ زمین انواع بادها جریان دارد. بادهای دریا به سمت خشكی، خشكی به سمت دریا، كوه به طرف جلگه و بر عكس. سیستم‌های باد كه حالت سیكلیك یا گردشی دارد ، به صورت محلّی، منطقه‌ای و شهری است. ولی سیستم بادهای گسترده هم در سطح كرۂ زمین وجود دارد كه از سمت قطب شمال و قطب جنوب به سمت استوا در حركتند. این بادها در اثر اصطكاك با زمین به آرامی گرم می‌شوند. سپس سبك شده و به بالا می‌روند و در مسیر عبور از سینه اقیانوسها حجم عظیمی از رطوبت و بخارات آب را جذب كرده و به منطقۂ استوا نزدیك می‌شوند. این توده مرطوب در اثر حرارت شدید خورشید و گرمای فوق‌العاده مناطق حارّه اوج گرفته و بالا می‌روند. این جریانات جوّی در قسمت پائین ایجاد خلأ و مكش می‌كند در نتیجه از همه طرف هوای مجاور می‌خواهد قسمت خالی را پر كند.

به این جریانات بادهای مهاجر "الیزه" می‌گویند. در اثر برخورد این بادهای مهاجر حجم عظیمی از ابر ایجاد می‌شود كه همواره باعث برق و یخبندان و تگرگ در دو كمربند روی كرۂ زمین، یكی بالاتر از استوا و یكی پائین‌تر از آن می‌شوند. در آن مناطق همیشه این طوفانها و انقلابات جوّی، توأم با رعد و برق و غرّش آذرخش و گردباد است.

در امریكا بیشتر در مناطق فلوریدا است. شدّت این طوفانها به قدری است كه خانه، ماشین و حتّی بچه‌ها را با خودش بالا می‌برد و وقتی به سطح اقیانوس می‌خورد بین ۳ تا ۵ متر تمام آب اقیانوس را بالا برده و موجهایی به ارتفاع ۵ تا ۱۰ متر به وجود می‌آورد. وقتی این امواج به ساحل می‌خورد هر چه كه در ساحل باشد از بین می‌برد.

یكی از پدیده‌های بسیار خطرناك و عجیب و عظیمی كه در سطح كرۂ زمین وجود دارد ، همین طوفانهاست كه در سال ۱۹۴۸ در نیوزیلند امریكا اتفاق افتاد كه حدود ۲۰۰۰ كشتی را غرق كرد. ۱۶۰۰الی ۱۷۰۰ نفر مردند. حدود ۱۰ الی ۲۰ هزار خانه آسیب دیدند كه به آن هریكان (Hurricane) می‌گویند .عربها كلمه طوفان را از همان حادثه گرفته‌اند. طوفان نیز از طواف یعنی حركت چرخشی می آید. در خلیج بنگال هندوستان و خلیج فلوریدا در امریكا، از این وقایع مرتّب اتّفاق می‌افتد. مردم هند به این طوفانها سیكلون (Siklon) می‌گویند كه شاید هم از همان سیكل یا گردش باد گرفته شده‌باشد، این واقعه هر جای كرۂ زمین اسم خودش را دارد ولی همه‌جا توأم با خرابی فوق‌العاده و درهم شكستگی عظیم است.

"وَالمُرسلاتِ عُرفاً": خیلی منظّم و مرتّب. یك وزش ملایمی پشت سر هم ادامه دارد، ناگهان در عرض كمتر از یك ساعت، به دلایلی كه خیلی هم شناخته شده‌ نیست، آنچنان انقلاب جوّی ایجاد می‌شود كه همه‌چیز را در هم می‌ریزد. واقعاً اتّفاق وحشتناكی است كه معمولاً هر یكی، دو سالی یكبار در یك گوشۂ زمین اتفاق می‌افتد و خرابی به بار می‌آورد. این پدیده را مرحوم پدر به طور مفصّل در كتاب "باد و باران در قرآن" یا "پدیده‌های جوّی" توضیح داده‌اند. در قرآن هم این پدیده را با این قسم‌ها نشان می‌دهد. اوّلی‌اش "وَالمرسلات عُرفاً" بادهایی فرستاده شده می‌باشد، كه ملایم و مطبوع و آرام است و ناگهان تبدیل به "فَالعصفاتِ عًصْفاً": دچار عاصفه، طوفان شدید می‌شود و این طوفان "وَالْناشراتِ نشراً" : پخش می‌شود و یك مرتبه این ابرها و آن جریاناتی كه در اطرافش است، "فَالفارِقتِ فَرقاً": همه‌چیز را در هم می‌شكند، فرق ایجاد می‌كند، كه این یك ذكر و پیامی را القاء می‌كند. مثل سونامی كه باعث می‌شود خاطرۂ آن زبان به زبان به نسلهای دیگر انتقال پیدا كند.

عُذْراً اَوْ نُذْراً: عذر یعنی درس و پندی كه به آدم داده می‌شود و عبرتی برای مردم به شمار می آید. عذر انسانها را بیدار می‌كند كه راهشان را عوض كرده و توبه كنند. این تحولات ناگهانی انسانها را بیدار می‌كند. اَوْ نَذراً: "نُذر" اَنذار است، یعنی هشدار می‌دهد و اعلام خطر می‌كند. یعنی همین بادی كه آرام در حال وزیدن است و دست مهربانش كشتی‌ها را آرام به جلو می‌برد، نسیمی كه به گونه‌ات می‌خورد، ناگهان در هم كوبنده‌ترین و شكننده‌ترین حادثه می شود، قیامت چنین است.

در كرۂ زمین که ابر و ماه و مه و خورشید و فلك تماما با نظمی دست‌اندركارند، ناگهان این نظم به هم می‌خورد و همه‌چیز در هم می‌ریزد. در آیات بعد این در هم ریختگی را بیان می كند. حالا چرا از این بادها مثال می‌زند؟ این طوفانهای در هم كوبنده یك مدل و مثال است. می گوید اگر دقّت كنید، در این دنیای مادّی خودتان نیز وضعیت آرام، ناگهان در هم می‌ریزد.

اِنَّما توعَدونَ لَواقِع: اِنّما یعنی جز این نیست، آنچه وعده داده شده‌اید. لَواقع: لام تأكید دارد. صددرصد واقع می‌شود. دروغ نیست. اِنّ نیز تأكید است. كی؟ چه وقت ؟....

فَاِذَا النُّجومُ طُمِسَت: وقتی كه ستاره‌ها تاریك می‌شوند. "طَمِس" یعنی از بین رفتن. نور آن مثل چراغی كه سوختنش تمام می‌شود، تمام شود. همانطور كه می‌دانید هر خورشید فروزانی سوختی دارد. هلیومی كه درون هستۂ خورشید است ،آن را روشن نگه‌ داشته‌است. در اثر فعل و انفعالات هسته‌ای خورشید در ۱۰ تا ۱۲ میلیون درجه سانتی‌گراد حرارت، هلیوم تبدیل به هیدروژن می‌شود و تشعشع ایجاد می‌كند. بالاخره یك روز هلیوم تمام می‌شود و ستاره می‌میرد. فَاذا النُّجومُ طُمِسَتْ: وقتی‌كه (نُجوم) ستاره‌ها (طُمِسَت) خاموش می‌شوند. وَاِذا السَّماءُ فرِجَت: موقعی كه آسمان شكاف بر می‌دارد، در آسمانی كه همه‌چیز منظم سر جای خودش است.

در یكی از سوره‌های قرآن می‌گوید: "اَفَلَمْ ینظِروا اِلَی السَّماءِ فَوقِهِم": آیا اینها به آسمان بالای سرشان نگاه نمی‌كنند كه: كَیفَ بَنَیناها: ما چطور این آسمان را بنا كردیم؟ وَ زَیـَّناها: و چطور آن را زینت بخشیدیم؟ مالَها مِنْ خَروجْ: هیچ جایش فروجی یعنی شكافی ندارد. حالا می‌گویند آن طبقه (اُزُن) شكاف برداشته‌است. از همانجا هم مثلاً اشعه ماوراء البنفش یا بعضی از عناصر خورشیدی وارد سیستم حفاظتی زمین شده و ایجاد اخلال كرده‌است. حالا قطر این "ایزوسفر" كه مثل اینكه ۲ الی ۳ میلیمتر هم بیشتر نیست، می‌گویند در بعضی جاها هم پاره شده‌است. بعضی هم می‌گویند هیچ كجایش اشكالی ندارد. ولی آن موقع یعنی در قیامت همه‌چیز به هم می‌ریزد. طبقات مختلفی كه زمین را فرا گرفته‌اند و نقش فیلتر را بازی می‌كنند، یا نظام جاذبۂ بین ستاره‌ها، اگر شكاف بردارند و پاره شوند، سیستم به طور كلی بهم می‌خورد.

"وَ اِذا الجِبال نُسِفَتً": موقعی كه كوه‌ها پودر می‌شوند. نُسِفَت، درست مثل چیزی كه آن را غربال می‌كنند. یعنی به علت تكان خوردن شدید پوسته زمین جدا می‌شود. در سوره‌های مختلف گفته شده‌است: كالعهن المَنْفوش: یعنی كوهی كه به نظر شما اینقدر استوار، محكم، پا برجا و با عظمت است، وقتی جاذبه را برداریم مثل پنبۂ حلاجّی شده خواهد شد و دیگر اجزائش بهم وصل نیستند. دیگر چه چیزی می‌خواهد بماند؟ پس سخن از یك تحوّل بنیادین در سیستم فعلی و فیزیكی جهان است. ستاره‌ها تاریك شده و سیستم آسمان بهم می‌خورد و كوهها متلاشی و منفجر می‌شوند.

وَ اِذا الرُّسُلُ اُقِّتَت: زمانی كه به رسولان فرصت داده می‌شود. چرا به رسولان فرصت داده می‌شود؟ آیا مسئله شهادت آنها بر اعمال اُمّتها است؟ لِاَی یوم اُجِّلَت: برای کدام روز این سرآمد برای مردم قرار داده شده‌است؟ یعنی یك عمر فرصت دارند تا راهشان را انتخاب كنند. لِاَی یومٍ: برای چه روزی؟ اُجّلَت. "اجل" یعنی سرآمد، فرصتی كه به رسولان داده شده‌است. هر رسولی تعلیم می‌دهد و اُمّتها فرصتی دارند. این فرصت تا كی است؟ همانطور كه در سال تحصیلی به دانشجویان یا دانش‌آموزان فرصت معینی داده می‌شود. مثلاً تا ۱۰ خـرداد فرصت دارند. پایان این هستی چه وقت است؟ اَجَلَش كی است؟ لِیومِ الفَصْل: تا روز فصل. تا روز جدایی. نمی‌گوید چه موقعی.

و ما اَدریكَ ما یومُ الفَصْل: تو چه می‌دانی كه یومُ الفصل چیست؟ به پیغمبر می‌گوید. یعنی شخص عظیمی مثل پیامبر نیز قدرت درك عظمت آن را ندارد. بارها در قرآن جمله "ما اَدْریكَ" خطاب به پیامبر آمده‌است. مانند "ما اَدْریكَ ما یومُ الدّین" و یا "ما اَدریكَ ما القیامَه" و ... . یعنی این پدیده آنقدر عظیم است كه وقتی ستاره‌ها منفجر می‌شوند، كوه‌ها ریشه کن می‌شوند، حتی پیامبر هم نمی‌تواند تصوری از عظمت این واقعه داشته باشد؟

در آیات بعدی، نشانه‌هایی را برای فهم و باور قیامت به ما نشان می‌دهد.

"وَیلٌ یومَئِذٍ لِلْمُكَذّبین": وای در آن روز بر مكذّبین. نه اینكه خدا می خواهد كسی را تنبیه كند. این واقعیتی است كه ندیده گرفتنش مشكلاتی به بار می‌آورد. می‌گویند: وای بر دانش‌آموزی كه درس نخوانده باشد. بالاخره آخرش رد می‌شود و آبرویش می‌ریزد. این یك واقعیتی است. پس از آن، سه نماد و یا سه نشانه را بیان می‌كند كه اگر انسان آنها را تصدیق كند ، پی به قیامت خواهد برد: اولی؛ "اَلَمْ نُهلِكِ الأوّلینً": آیا گذشتگان را هلاك نكردیم؟ یعنی قوم لوط، قوم ثمود یا فرعون. وقتی خداوند می‌گوید ما، منظورش سیستم و نظام است. نمی‌گوید من هلاك كردم. هلاك كردن اصطلاحی است كه در مورد انقراض اقوام به كار می‌رود. چه بسیار ملّتهایی كه راه خطا و خلاف در پیش گرفتند و منقرض شدند. یعنی سیستم طبیعت، قانون تاریخ و قوانینی كه بر جهان حاكم است، آنها را هلاك ساخت، ولی چون همه قوانین به دست خداست، خدا به خودش نسبت می‌دهد. آیا هلاك نكردیم اولین را؟

"ثُمَّ نُتْبِعُهُم الاخِرینْ": "نُتْبِعُ" از تبعیت می‌آید. پشت سر هم نسلهای آخر، نسلهای دیگر را آوردیم. قوم نوح غرق شدند و به دنبال آن قومهای دیگری آمدند. قوم عاد آمدند، دچار عذاب اعمالشان شدند. قوم ثمود آمدند. در واقع ما را آگاه می‌كند به یك جریان تاریخی و قانونی كه و سیكلی كه همواره ادامه داشته و دارد.

كَذلكَ نَفْعَلْ بالمُجرمینَ: ما اینطور با مجرمین عمل می‌كنیم. باز هم می‌گوید ما. مجرم، جَرَم یعنی انقطاع. یعنی بریدن . كسی كه با سیستم و نظام جهان قطع رابطه كرده، طرد می‌شود.وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر مكذّبین.

پس اولین نکته توجه به این واقعیت است كه در طول تاریخ این سیكل همواره تكرار شده‌است. به چه دلیل شما می‌گویید كه با مرگ شما همه‌چیز تمام می‌شود؟ مگر این سیكل دائماً تكرار نشده‌است؟ بالأخره جهان یك ربّی و یك صاحب اختیار و گرداننده‌ای داشته‌است كه آن را ادامه می‌دهد و موانع و دور ریختنی‌ها را كنار می‌زند و به این جریان تاریخ كمال و رشد می‌دهد. پس این فلسفۂ تاریخ است و درسهای بزرگی دارد كه اگر آدمی آن را فرا گیرد، پی می‌برد كه این جریان ادامه دارد.

دومی: "اَلَم نَخلُقْكُم مِنْ ماء مَهین": آیا ما شما را از یك آب پستی، نطفه‌ای خلق نكردیم؟ فَجَعَلْناهُ فی قَرارٍ مَكین: پس قرار دادیم آن نطفه را در یك قرارگاه. "قرار" یعنی جای محكم. در قرآن می‌گوید: ما نطفه را؛ نُقِر فِی الاَرحام؛ یعنی او را در جای محكمی قرار دادیم. یعنی سرگردان نیست. تا وارد رحم می‌شود به مكان محكمی می‌چسبد و هر چقدر هم مادر تكان بخورد نمی‌افتد. می‌گوید ما ثابت و میخكوبش كردیم. "فی قَرارٍ مَكین": در یك جای محكم. "مَكین" یعنی محفوظ. مَكین، امكانات، تَمكُّن و مكنت از همان ریشه هستند. در جایی كه به تدریج نطفه تغذیه می‌شود و زندگی كاملاً حساب شده و تحت حفاظت در پیش می‌گیرد. تا كِی؟ "اِلی قَدَرٍ مَعلومُ": تا یك زمان مشخص كه حساب شده‌است. مثلا ۹ ماه و ۹ روز، طبق یك نظم و سیستمی تا همۂ اجزائش تكمیل شود.

"فَقَدرنا": ما برایش مقدار و اندازه گذاشتیم. از شگفتیهای عجیبی كه در نطفه وجود دارد ، اندازه‌های فوق‌العاده‌ای است كه در هنگام تكثیر و پیدایش سلولهای جدید در آن نهفته است. در مقاله‌ای خواندم كه در یك گرم DNA به اندازۂ یك بیلیارد دیسك فشرده كامپیوتر اطلاعات وجود دارد. ژنهایی كه در كروموزوم پدر و مادر موجود است، دارای اندازه و نظم شگفت‌آور و غیر قابل تصوری هستند كه كوچكترین كم یا زیاد كردن آن ایجاد اختلالاتی می‌كند. چه كسی به آن سلول در هنگام تكثیر آن ، این اندازه‌ها را داده‌است ، تا چه مقدار سلول استخوان، سلول پوست ، سلول گوشت، مغز، كبد و كلیه بسازد؟ سلولهای ما همه با هم متفاوتند، این اندازه را چه كسی به سلول اولیه داده‌است؟! یك سلول باید مثل خودش را می‌ساخته‌است. از كجا این فرمان آمده‌است تا هزاران نوع مختلف بسازد؟ هیچكس نمی‌داند. اصلاً روشن نیست. اینها همه از شگفتی‌های جهان است.

"فَقَدَرْنا": ما اندازه گذاشتیم. "فَنِعْمَ القادِرون": عجب خوب اندازه‌ای گذاشتیم. عجب اندازه‌گذار خوبی. "نِعمَ القادِرون": بهترین اندازه‌گذاران. نظم و انضباط و شگفتی در عالم نطفه، ذرّه، ژن حیرت آوراست.وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر مكذّبین.

آیۂ نخست چشم ما را به تاریخ باز می‌كند و می‌گوید آیا از گذشتگان عبرت نمی‌گیرید؟ گذشته چراغ راه آینده تو نیست؟ تكذیب می‌كنی؟ وای بر تكذیب كنندگان.آیه دوم می‌گوید: چشمت را به نطفه باز كن، به ذرّات ژنها، كروموزومها، به این عظمتی كه در جهان نطفه است. این را تكذیب می‌كنی؟ همۂ اینها حقایقی است كه در جهان وجود دارد ربوبیتی را نشان می‌دهد كه اینها را می‌گرداند و خدا وعده داده‌است كه این جریان ادامه داشته و متوقف نمی‌گردد. این دوّمین تكذیب.

سوم می‌گوید: "اَلَم نَجْعَلْ الاَرضَ كِفاتاً": آیا ما زمین را به صورت كِفات قرار نداده‌ایم؟ معنای"كِفات" مثل كف دست است. شما با كف دست همه‌چیز را می‌گیرید. زمین چه چیزی را گرفته‌است؟ "اَحیآءً و اَمواتاً": همۂ اشیاء زنده و مرده را كه شامل انسانها، حیوانات و گیاهان می‌شود. بر اثر یك سیستم فیزیكی شیمیایی ، این ذرات متحول شده و تبدیل به مواد عالی و كود برای رشد گیاهان می‌شوند. انسان با تغذیه از همین گیاهان رشد می كند و این چنین گردش مواد در روی زمین انجام می‌گیرد كه اگر مكانیسم استحاله انجام نمی‌گرفت، در عرض چند روز فساد همۂ كرۂ زمین را فرا می‌گرفت، در حالی كه همه‌چیز همیشه بر روی زمین تر و تازه می‌باشد.

در همین كرۂ زمین: "جَعَلنا فیها رَواسِی شَامِخت": "رَواسی" یعنی لنگرها. منظور كوه‌هاست. "شامخ" یعنی بلند. كوه‌های شامخی قرار دادیم. در ارتفاعات كوه‌های بلند، قلّه‌ها پوشیده از برف می‌شوند. در طول سال به تدریج برفها آب شده و از كوه‌ها به صورت رودخانه سرازیر گشته و در شكاف هائی از دل زمین آب تمیز و زلال و گوارا به صورت چشمه‌ها نمایان می‌گردد.

"اَسْقَینكُم مآءً فُراتاً": آب گوارا را به شما سقایت كردیم. چه مكانیزمی وجود دارد كه آب تلخ و شورا قیانوسها وقتی تبدیل به باران می‌شود به آبی شیرین و گوارا مبدّل می‌گردد؟ چرا این زمین كه درونش اینهمه آلودگی است، آب قنات ها و چشمه ها همواره پاك و تمیز و گواراست؟ چرا آلوده نمی شوند؟ وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر مكذّبین.

توجه كنید، نمی‌گوید چرا فلسفه، كلام و یا عرفان نمی‌خوانید. از طبیعت برای ما مثال می‌زند، می‌گوید: می‌خواهید بفهمید قیامت چگونه است؟ به تاریخ گذشتگان، به نطفه و به این فعل و انفعالات فیزیكی و شیمیایی كره زمین توجه كنید. قرآن می‌خواهد چشم ما را به طبیعت باز كند. بحث كلامی نمی‌كند كه چون خدایی هست، پس قاعدۂ لطف ایجاب می‌كند پیامبرانی برای هدایت انسانها بفرستد.یا خدا چون ما را خلق كرده‌است، پس ما را رها نكرده و بر او واجب است كه پیامبرانی بفرستد، یا از آنجایی كه حكیم است نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد. پس برای اینكه به ما اجر و جزا بدهد باید عده‌ای را به جهنم و عده‌ای را به بهشت ببرد. اینها چیزهایی است كه خود ما استدلال و قیاس به نفس بشری كرده وبه ذهن خودمان دادگاه عدل الهی درست می‌كنیم. در كجای قرآن به دادگاه عدل الهی و محاكمه اشاره شده‌است؟ اصلاً سبك استدلال قرآن راجع به قیامت به این شكل نیست كه یك دادگاهی باشد و خدا به عنوان رئیس دادگاه نشسته و انبیاء و اولیاء هم شاهدان باشند تا آدمها را محاكمه كنند. قرآن از آخرت به عنوان یك امر طبیعی سخن می گوید. می‌گوید این اتفاق روی كرۂ زمین می‌افتد. خودتان را آماده كنید. نوع زندگی و رفتار شما در تمام اجزاء، سلولها و ژنهایتان تأثیر می‌گذارد. وقتی سیستم فیزیكی جهان عوض شد، شما معدوم نمی‌شوید. تمام اجزائتان در سیستم موجود است. با كار خوب امروزتان در مرحلۂ بعدی می‌توانید زندگی سعادتمندی داشته‌باشید. یعنی وجودتان را به گونه‌ای بسازید كه برای آینده‌ شما را نجات دهد.

"اِنْطَلِقُوآ اِلی ما كُنْتُم به تُكَذِّبونً": بروید زیر سایۂ همان چیزی كه تكذیب می‌كردید. "اِنْطَلِقُوآ": یعنی طلاق، جدایی. یعنی از اینجا بروید. كجا بروند؟ سراغ همان چیزی كه به آن مشغول بودند. "اِنْطَلِقُوآ اِلی ظِلٍّ ذی ثلاثِ شُعَبً": بروید زیر سایه‌‌ای كه سه شعبه دارد!!

مفسّرین در مورد "سایۂ سه‌شاخه"! تفسیرهای زیادی دارند. منظور از سایه، سایۂ آفتاب نیست. سایۂ هر چیز یعنی پناه آن. ما در فارسی نیز می‌گوئیم: زیر سایۂ شما هستیم. سایه‌تان كم نشود. یعنی لطف و عنایت شما كم نشود.

سه شعبه به نظرتان چیست؟ همان سه بحثی كه داشتیم؛ تاریخ، خلقت و طبیعت. شما هر سه اینهارا تكذیب كردید. یعنی نه به خلقت و پیدایش خودتان توجه كردید و نه به قوانین فیزیك و شیمی و نه به تحولاتی كه روی كرۂ زمین است ، بلكه همه را تكذیب كردید. پس به زیر سایۂ سه‌گانۂ همان چیزهایی بروید كه تكذیب كرده و پناه برده بودید. شما امروز پناهی ندارید، چون درسی از این هدایتها نگرفتید.

"لا ظَلیلٍ مِنَ اللَهِب": آن سایه سایۂ واقعی نیست. "ظَلیل" یعنی سایۂ واقعی. و لا یغنی مِنَ اللَّهب: تو را بی‌نیاز نمی‌كند اززبانه‌ها.اللّهب: مثل زبانۂ آتش است. یعنی شما زیر سایۂ چیزی رفتید كه خلاف و خطا بوده و برایتان پناهی نساخته است."اِنَّها تَرمی بِشَرَرٍ كَالقًصْرً": آن شراره‌ای پرتاب می‌كند مثل قصر. "كَاَنَّهُ جِمالَتٌ صُفرٌ": انگار مثل جماله‌های زردرنگ است.

این دو آیه بسیار شگفت‌انگیز است و برای خود من هم روشن نیست كه دقیقاً چه چیزی را می‌خواهد بگوید. می‌گوید آن آتش و آن لَهَب. ترمی: "رَمی" یعنی پرتاب كردن. مثل جرقه‌هایی كه از آتش پرتاب می‌شود. این آتش هم جرقّه‌هایی می‌زند كه مثل قصر است. حالا چرا گفته‌است قصر؟ آیا در ذهنیت مردم آن دوران قصرها از همه‌چیز بزرگتر بوده‌اند؟ نمی‌دانم. "كَاَنَّهُ جِمالَتٌ صُفرٌ": جَمَل یعنی شتر. به شتر نر گفته می‌شود. شاید در دید آنها شتر بزرگترین حیوانی بوده كه حركت می‌كرده‌. صُفر یعنی زرد، شترهای زرد رنگ. آیا این دو آیه از چشم و دل آنها و با دید آنها مثال دنیایی می‌زند؟ "جِمال" از جمال و زیبایی می‌آید. یعنی زیبائی‌هایی كه در دنیا دنبالش رفتید. رنگ زرد را قرآن صُفْر می‌گوید. رنگ شادی‌آور است. "فاقِعٌ لَونُها تُسُّرُ النّاظرین": این رنگ "ناظرین" را به سرور می‌آورد. آیا منظور آنست كه آن رفاه و راحتی و زیبائیهایی كه دنبالش بودی و به آنها تكیه می كردی ، حالا در پناه همانها برو؟ واللهُ اَعْلَم.

وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر تكذیب كنندگان. "هذا یومٌ لا ینطِقوُن": امروز روزی است كه كسی نطق نمی‌كند، صحبتی نمی‌كند. یعنی نیازی نیست. طبیعت وجود انسان، سلولهای انسان وضعیتش را بازگو می‌كنند."وَلا یؤذَنُ لَهُم فَیعْتَذِروُن": اِذنی داده نمی‌شود كه كسی عذری بخواهد. یعنی دیگر زمانی برای عذرخواهی نیست. "وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین": وای در آن روز بر مكذّبین. "هذا یومُ الفَصْل": امروز روز فصل است. "جَمَعْنكُم وَالاَوَلّین": هم شما، هم پیشینین را ما جمع كرده‌ایم. "فَاِن كانَ لَكُمْ كیدٌ فَكیدون": اگر طرحی و یا برنامه‌ای دارید انجام دهید.

"كید" یعنی طرح و تدبیر برای دفع خطر و ضرر. آدمی با تدبیر و ترفندهایی می‌خواهد جلوی ضرر را بگیرد. آیا نقشه‌ای دارید كه این سیستم را خنثی کرده و مانع شود؟ پس اگر می‌توانید نقشه‌تان را به كار ببندید. آیا می‌توانید با نظام و جریانات حاكم بر هستی در بیفتید؟ آیا نقشه، طرح و یا برنامه‌ای دارید كه جلو مرگتان را بگیرد و یا می توانید جلوی قیامت را بگیرید؟ وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر تكذیب كنندگان.

"اِنَّ المُتَّقین فی ظِللٍ وَ عُیون": مُتَّقین در سایه‌ها و چشمه‌ساران هستند. باز منظور از سایه، سایۂ درخت نیست. اینها تشبیهاتی هستند. یعنی بهره‌مند از حمایتها. "عین" یعنی چشمه‌ها، چیزی كه می‌جوشد. یعنی سرچشمه‌های جوشنده‌ای كه به یك منبع مطلق انرژی وصل هستند. قرآن با زبانی سخن می‌گوید كه در ۱۴۰۰ سال پیش، هم یك عرب صحرایی و هم یك باسواد بفهمند. این واژه‌ها، واژه‌های استعاره‌ای است.

"وَ فواكِهَ مِمّا یسْتَهُون": میوه‌هایی هم هست، هر چه كه اشتها كنند. باز منظور از میوۂ هر چیز ، یعنی نتیجه و محصول آن چیز، حالا چه میوۂ درخت باشد و یا هر چیز دیگر. "كُلُوا وَ اَشْرِبوُا هَنیاً ": بخورید و بیاشامید، گوارایتان باد. "بما كُنتم تَعْملُون": به خاطر عملی كه می‌كردید. یعنی نتیجۂ اعمالتان را می‌گیرید. "اِنّا كَذلِكَ نَجزی المُحسِنین": ما، منظور نظام و سیستم، اینچنین محسنین و نیكوكاران را جزا می‌دهیم. وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر مكذّبین. این آیه مرتب تكرار می‌شود. ترجیح‌بند است.

" كُلُوا وَ تَمَتَعّوا قََلیلاً اَنَّكُم مُجرِمونً": این آیه خطاب به معاصرین است. در واقع با آیۂ قبلیش كه در بهشت است فرق دارد. "كُلُوا" یعنی بخورید و "تَمَتَّعُوا" یعنی بهره‌مند شوید. "قَلیلاً" یعنی همین مدت محدود دنیایی. یعنی مدّت آن در برابر آخرت قلیل است. اگر صد سال هم عمر كنید ، در برابر آخرت مثل یك لحظه است. "اِنَّكُم مُجرمون": شما بریده‌اید، قطع رابطه كرده‌اید. وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر تكذیب كنندگان.

"وَ اِذا قیلَ لَهُمَ ارْكَعُوا لا یركَعُون": به اینها وقتی گفته می‌شود ركوع كنید، ركوع نمی‌كنند. منظور چیست؟ آیا منظور از ركوع، ركوع در نماز است یا مفهوم لغوی ركوع مورد نظر است. قرآن در مورد مریم هم می‌گوید: "یا مَرْیمُ اُقتِنی لِرَبِّك واسْجُدی وَارْكُعی مَعَ الرْاكِعین": مریم قنوت كن، ركوع كن، سجود كن با راكعین. ركوع و سجود مخصوص مسلمانان است. در زمان حضرت مریم كه نماز به این شكل نبوده‌است. اصلاً نماز جماعت نیز در آن دوران نبوده‌است. بانوان حتّی در دوران پیامبر هم در نماز جماعت شركت نمی‌كردند. پس چرا به مریم می‌گوید ركوع و سجده كن؟ وقتی ما ركوع می‌كنیم، تعظیم می‌كنیم. منظور یك نوع ادای احترام است. ركوع كردن در برابر خدا در واقع یك نوع تسلیم شدن به نظام هستی است.

در قرآن آیه‌ای است كه می‌گوید: "وَالَذینَ یؤتُونَ الزَكوۂ وَ هُمُ راكِعون": آنهایی كه زكات می‌دهند، "و هُم راكعون": در حالی كه ركوع می‌كنند. بعضی‌ها گفته‌اند منظور حضرت علی است كه در حال ركوع، آن انگشتری را، كه به قیمت خراج شهر مدینه بود ، به یك گدا داد! معنای دادن زكات در حال ركوع اشاره به داوطلبی و علاقمندی به این كار است. یعنی زكات می‌دهد، ولی زكاتش داوطلبانه است. تمكین و ادای احترام به یك سیستم است. در جای دیگر می‌گوید: "وَالذینَ لِلزِكاۂ فاعلون": اصلاً برای زكات كار می‌كند، نه اینكه به عنوان یك مالیات كه ناچار باشد بدهد. هدفش از كار و تلاش و تولید، پاك كردن وجودش از خواسته‌های دنیوی و بخشش داوطلبانه به دیگران است . بنابراین دادن زكات با حالت ركوع مهم است.

وَیلٌ یومَئذٍ لِلْمُكَذَّبین: وای در آن روز بر مكذّبین. در واقع رکوع، نقش مثبت ما در دنیاست. حدیثی است از پیامبر كه می‌فرمایند: "لا خَیرَ للدین لَیسَ لَهُ ركوعُ وَ سَجُود" (دینی كه در آن ركوع و سجود وجود نداشته باشد فایده‌ای ندارد). ركوع و سجود همان عمل انسان است. اینكه می‌گوید همۂ موجودات جهان؛ كوه، درخت، ماه و خورشید برای خدا سجده می‌كنند، یعنی چه ؟ سجده انسان تسلیم این سیستم شدن است. ركوع در واقع مقدمه تسلیم شدن است و با سجود، ما سَرِمان را برزمین طاعت می‌گذاریم.

در ركوع به تعبیر آقای طالقانی، چشم از نیمی از جهان می‌بندیم و با سجود، خاكسار می‌شویم. و تماماً به جهان می‌پیوندیم. اینكه می‌گوید در دنیا به آنها گفته می‌شد ركوع كنید ولی ركوع نمی‌كردند، یعنی حاضر نبودند در برابر سیستم الهی سر خم كنند. ركوع پائین آمدن و تمكین كردن و تسلیم نظامات شدن است. آنها در دنیا تكبّر داشته و خودشان را بالاتر می‌دانستند. وای بر مكذبین.

"فَبّاَی حَدیثٍ بَعْدَهٌ یؤمِنون": بعد از حقایق چه چیزی را می‌خواهید باور كنید؟ "حدیث" یعنی خبر تازه و نو. یكی از اسامی قرآن حدیث است. حالا می‌گویند این كتاب كه هزار و چهارصد سال گفته شده كهنه است. معاصرین هر پیامبری می‌گفتند كه این حرفها كهنه است. در قرآن به نوح كه از نظر ما اولین پیامبر است می‌گفتند این حرفها اساطیر الاوّلین است. آنها خودشان را خیلی مترقّی و مدرن و از پیشرفته‌ترین مردم عالم می‌دانستند. ولی قرآن می‌گوید این كتاب حدیث است (حادثه و حوادث). یعنی یك چیزهای جدید. می‌گوید: شما این حرفها را قبول ندارید، چه چیزی را می‌خواهید باور كنید؟

"فَبّاَی حَدیثٍ بَعْدَهُ ": بعد از این حقاق به چه چیزی می‌خواهید ایمان بیاورید؟ با طرح این سئوال سوره مرسلات ختم می‌شود. همانطور كه عرض كردم، در این سوره ده بار كلمۂ مكذّبین آمده‌است، عدد ده هم عدد تمام است. یك عدد سمبلیك است. از تكذیب حقایقی صحبت می‌كند. می‌گوید پس تو چه چیزی را تصدیق می‌كنی؟ نه تاریخ را، نه خلقت را، نه طبیعت را و نه نظامی را كه در جهان است، هیچكدام را قبول نداری. پس چه چیزی را می‌خواهی قبول كنی؟ چه اصلی برایت قابل احترام است كه دنبال آن می‌خواهی بروی؟

انشاء‌الله خداوند چشم خرد ما را به روی این آیات باز كند تا بتوانیم در باقیمانده عمری كه در دنیا داریم و در فرصتی كه خداوند به ما موهبت كرده‌است كارنامۂ پربارتری فراهم نمائیم و با دست پر خودمان را برای سعادت ابدی آماده كنیم.


 

`