نمادِ «روزِ دست برداشتن» !؟
به آدمهاى عصبانى كه خشم و غضب بر آنها مسلط
مىشود و كوتاه هم نمىآيند، توصيه مىكنند جرعهاى آب بنوشند تا شايد آتش
خشمشان خاموش گردد. همين آتش بس چند لحظهاى، كه فرصت كوتاهى براى فكر كردن
فراهم مىكند، اغلب باعث مىشود شخص به خود آيد و از رفتارش خجل گردد.
قرآن به جاى "آب"، "ياد خدا" را توصيه كرده و در وصف پَرواپيشگان گفته است:
"آنها همين كه در معرض طوفانى از وسوسههاى
شيطانى قرار مىگيرند، خدا را ياد مىكنند و ناگهان بينا مىشوند، اما
بىپروايان را برادران شيطان صفتشان به راه تباهى مىكشند و كوتاه هم نمىآيند"
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ
تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي
الْغَيِّ ثُمَّ لاَ يُقْصِرُونَ (اعراف ۲۰۲ - ۲۰۱)
جمله "ناگهان بينا مىشوند"! و بصيرت مىيابند، كورى
دل را در حالت غلبه خشم و خشونت نشان مىدهد، همچون كليدى كه ناگهان خانه دل را
روشن مىكند...! عنوانى كه در قرآن براى اين قطع كردنهاى رفتارى به كار رفته،
"سَبتْ" است. سبت در لغت، نوعى بريدن و قطع كردن براى به آرامش رسيدن است. خواب را
در قرآن سبت ناميده، كه تلاش خسته و فرسوده كنندهٔ روز را براى حفظ سلامت آدميان با
مكانيسمى شگفتآور قطع مىكند و آرامش مىآورد. (نباء ۹- وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ
سُبَاتًا)
قطع كردن كارى كه اينك خسته كننده و خسرانآور شده است، در شكل فردى خلاصه
نمىگردد؛ ميدان اصلى آن در ارتباطات اجتماعى است كه خسران و خطرات و خون و
خرابىاش به مراتب بيشتر است. وقتى فتنهاى درجامعهاى فراگير مىشود و فرادستان ِ
تكيه كرده بر قدرت و ثروت، از ستم و سركوب كوتاه نمىآيند، علائم كورى نسبت به
آثارعملكردشان آشكار مىگردد.
نماد "روز دست برداشتن" (يوم السبت) را قرآن براى اولين جامعهٔ دينى تاريخ (بنى
اسرائيل)، كه آغازگر اين تجربه بوده، وضع كرده است. اين قوم كه ميراث توحيد
ابراهيمى بر دوش آنان نهاده شده بود، به خاطر مال دوستى و دنياپرستى ِشبانه روزى،
از حمل اين امانت شانه خالى كردند و در رقابت قدرت و ثروت گرفتار كينه طبقاتى و
تفرقه و اختلاف فراوان گشتند. خداوند براى مهار تشنگى تعطيل ناپذير آنان براى كسب
مال و قدرت، فرمان داد تا يك روز در هفته (شنبه) را از تلاش براى منافع شخصى دست
بردارند و به ياد خدا و در خدمت به خلق او گرد هم آيند. (آيه ۱۲۴ سوره نحل)
إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ
اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
به اين ترتيب نماد روز شنبه در ميان بنىاسرائيل وضع
گرديد و تا به امروز نيز همچنان، هرچند با تحريف و بسنده كردن به تشريفات، ادامه
دارد.
مسلمانان نيز فرمان يافتند اين نماد را در روز جمعه (جمع شدن مردم) گرامى دارند، تا
اگر شش روز هفته را به خود پرداختهاند، يك روز را به ياد خدا و با خطبهاى عبادى -
سياسى، در نماز جمعه به سياست و سرنوشت اجتماعى خود بپردازند. متأسفانه ما نيز
همچون بنىاسرائيل، اين امانت را ضايع كرديم و نمازى را كه بايد "نداى توحيد و
وحدت" باشد، با خطيبانى خشونتپرور و خودمحور به "نماز وحشت آفرين" مبدل ساختيم!!
به اين ترتيب نمادى را كه براى دست برداشتن (سبت) از اختلافات ايام هفته در پرتو
صفوف ايمانى به سوى خدا وضع شده بود، تبديل به ابزارى براى "تثبيت" تماميت طلبىهاى
خود و تداوم هرچه بيشتر تفرقه خودى و غيرخودى كرديم.
اينك آيا وقت آن نرسيده است كه سلطهگران سركوبگر، كه سرمست از باده غرور قدرت در
پيروزى بر ملت شدهاند، "دست بردارند"!؟ زندانيان سياسى را آزاد كنند و آزادى را به
سياست برگردانند؟ به حقوق ملت در قانون اساسى تمكين كنند و ازتمكين خود به استبداد
فردى دست بردارند؟
چه اشكالى دارد كه ستاد نماز جمعه كه همچون ستادهاى جنگى، دستورالعملهاى
تحريكآميزو تفرقه افكن صادر مىكند، براى يكبار هم كه شده به حرمت نماد "يوم
السبت"، كه براى ما درظهر روز جمعه جلوه مىكند، هماهنگ در تمام كشور، آشتى همگانى
و بازگشت به وحدت حول محور منافع ملى را اعلام نمايد؟ ادامه اين روند و روال همان
تداوم بر تباهى است كه هشدارش را قرآن در هلاكت تبهكاران تماميت طلب از اقوام گذشته
داده است.
قومى از بنىاسرائيل حرمت اين روز را با كلاه شرعى!! و تقليد ميمونوار در رقابت با
منفعت طلبان شكستند و به سختى گرفتار بازتاب اعمالشان شدند. قرآن با تجزيه تحليل
روان شناسانه از وضعيت رفتارى سه گروه ازمردم؛ تبه كاران، مؤمنان ساكت و مؤمنان
معترض، نشان داده است چگونه سكوت در برابر تبهكاران، سرنوشتى همانند سرنوشت ستمگران
به بار مىآورد و سرانجام سكوت، سلطه يافتن خشنترين استبداد مىباشد.
توضيحات زير در شرح آيات ۱۶۳ تا ۱۶۸سوره اعراف بيانگر اين تجربه از مبارزات اجتماعى
مىباشد:
به اين ترتيب نماد روز شنبه در ميان بنىاسرائيل وضع گرديد و تا به امروز نيز
همچنان، هرچند با تحريف و بسنده كردن به تشريفات، ادامه دارد.
مسلمانان نيز فرمان يافتند اين نماد را در روز جمعه (جمع شدن مردم) گرامى دارند، تا
اگر شش روز هفته را به خود پرداختهاند، يك روز را به ياد خدا و با خطبهاى عبادى -
سياسى، در نماز جمعه به سياست و سرنوشت اجتماعى خود بپردازند. متأسفانه ما نيز
همچون بنىاسرائيل، اين امانت را ضايع كرديم و نمازى را كه بايد "نداى توحيد و
وحدت" باشد، با خطيبانى خشونتپرور و خودمحور به "نماز وحشت آفرين" مبدل ساختيم!!
به اين ترتيب نمادى را كه براى دست برداشتن (سبت) از اختلافات ايام هفته در پرتو
صفوف ايمانى به سوى خدا وضع شده بود، تبديل به ابزارى براى "تثبيت" تماميت طلبىهاى
خود و تداوم هرچه بيشتر تفرقه خودى و غيرخودى كرديم.
اينك آيا وقت آن نرسيده است كه سلطهگران سركوبگر، كه سرمست از باده غرور قدرت در
پيروزى بر ملت شدهاند، "دست بردارند"!؟ زندانيان سياسى را آزاد كنند و آزادى را به
سياست برگردانند؟ به حقوق ملت در قانون اساسى تمكين كنند و ازتمكين خود به استبداد
فردى دست بردارند؟
چه اشكالى دارد كه ستاد نماز جمعه كه همچون ستادهاى جنگى، دستورالعملهاى
تحريكآميزو تفرقه افكن صادر مىكند، براى يكبار هم كه شده به حرمت نماد "يوم
السبت"، كه براى ما درظهر روز جمعه جلوه مىكند، هماهنگ در تمام كشور، آشتى همگانى
و بازگشت به وحدت حول محور منافع ملى را اعلام نمايد؟ ادامه اين روند و روال همان
تداوم بر تباهى است كه هشدارش را قرآن در هلاكت تبهكاران تماميت طلب از اقوام گذشته
داده است.
قومى از بنىاسرائيل حرمت اين روز را با كلاه شرعى!! و تقليد ميمونوار در رقابت با
منفعت طلبان شكستند و به سختى گرفتار بازتاب اعمالشان شدند. قرآن با تجزيه تحليل
روان شناسانه از وضعيت رفتارى سه گروه ازمردم؛ تبه كاران، مؤمنان ساكت و مؤمنان
معترض، نشان داده است چگونه سكوت در برابر تبهكاران، سرنوشتى همانند سرنوشت ستمگران
به بار مىآورد و سرانجام سكوت، سلطه يافتن خشنترين استبداد مىباشد.
۱ـ مىخواهيم عذرى نزد خدا داشته باشيم كه همرنگ
جماعت نشديم و انتقاد كرديم (قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ).
۲- از كجا مىدانيد؟ شايد هم اين انتقادات مؤثر واقع شود. نوميد نبايد شد
(وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
پس از آنكه خلافكاران از آنچه نهى شده بودند، سرپيچى
و استنكاف كردند، و عوامالناس نيز براى عقب نيفتادن از سود سرشار، ميمونوار مقلد
منفعت طلبان شدند، خداوند آنان را از رحمت خود دور كرد (معناى لعنت) و بوزينهوار
به حال خود رهايشان ساخت. سرانجام پس از آنكه اعتراضات ناديده گرفته شد و تبهكاران
دست برنداشتند، عوارض اين قانونشكنى با بدترين عذاب، كه ظاهراً (با توجه به نتيجه
گيرى انتهائى آيات) همان سلطه اشرار و ميدان عمل يافتن آنان در جامعه و پايمال شدن
حقوق محرومان است، دامنگيرشان شد.
قرآن در اينجا به نجات انتقاد كنندگان و عذاب مشترك تبهكاران و مؤمنين ِمحافظه
كارتأكيد كرده است تا نشان دهد سكوت در برابر ستم، علامت رضاى به آن است و طرفين
سرنوشت يكسانى دارند.
در آخرين آيه، به عنوان جمع بندى از اين تجربه تاريخى در فرازى بخشنامه مانند،
اعلام شده است:
"خداوند بر چنين مردمى (تبه كاران و كسانى كه از
ترس گرفتارى سكوت مىكنند) كسانى را بر مىانگيزد (به قدرت و حكومت مىرساند)
كه خشنترين عقوبت را برآنان بچشانند ...."
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ
وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
و اين درس عبرتى است براى همه آدميان كه نتيجه
بىتفاوتى و سكوت در برابر تبه كاران (با تعطيل فريضه امر به معروف و نهى از منكر)،
قدرت يافتن قلدرها و قلع وقمع ملت است.
۲۷ فروردين ماه ۱۳۸۹
|