پدیده پیامبری
این نوشته در ارتباط با پیام محوری کتاب «مسیر
پیامبری»، نوشته بانوی اندیشمند و آزاده خانم صدیقه وسمقی است. از آنجایی که
محصول پیامبری برای آیندگان، هدایت و بیناتی است که بعضاً به صورت کتابهای
آسمانی باقی مانده، و قرآن نیز برای مسلمانان معیار و محک و میزان هدایت به
شمار میرود، نظر به نقد کتاب مذکور به برخی آیات قرآن، در این بخش توضیحاتی،
اکثراً با استفاده از خود متن، عرضه میشود. ترتیب عناوین به تناسب سنخیت
آنهاست.
آیا پیامبران طبق مشیتی مقدّر، با نفراتی معیّن، و
ترتیبی منظم از سوی خدا برگزیده و ارسال شده و مردم نقشی در این برنامه
نداشتهاند؟ آیا همانطور که آموزگاران هر نهاد آموزشی طبق برنامهای معیّن و از
پیش طراحی شده برای تدریس در رشتههای مختلف، بی نظرخواهی از آموزش گیرندگان
استخدام میشوند، آدمیان هم تأثیری در برنامه ارسال رسولان ندارند و پدیده پیامبری
از «بالا به پایین» و از پیش طراحی شده است؟
در جهت معکوس، آیا این پدیده محصول عزلت گزینی، خلوت نشینی، تأمّلات و مکاشفات
بندگانی حساس و حقگرا و «حرکتی از پایین به بالا» بوده که انسانهایی دردمند در
زمان و مکانهای متفاوت را برای چارهجويى نابسامانیهای جامعه خود به سوی خدا
کشانده است؟ مطابق این نظریه؛ پیامبران فرستاده خدا نبودهاند، بلکه انسانهایی در
جستجوی خدا، برای پیشبرد اهداف خود او را انتخاب کردهاند و در هر زمان و مکانی که
شرایط برای تحوّل بر مبنای پیامبری مناسب بوده، دینی را بنیان نهاده و دعوی پیامبری
کردهاند. به این ترتیب در این نظریه ابتکار عمل در دست انسان بوده است، نه خدا!
هر دو وصف ذکر شده، از جهاتی درست و از جهاتی ناقص و نارساست و به نظر میرسد این
مسئله همچون بحث تاریخی «جبر و اختیار» حالتی میان این دو (ألامرُ بينَ الأمرَين) و
پیچیده تر از پاسخهای ساده و یک بُعدی است و گمانه زنی برای شناخت پدیده پیامبری
نیازمند نگاه جامعتری به متون مربوط به نبوّت میباشد.
در مدل مقایسه پدیده پیامبری با مؤسسات آموزشی، معلم «واسطه» میان مدیر و محصل است،
حال آنکه در مدرسه هستی، میان خدا وانسان واسطهای وجود ندارد و او به بندگان از
خودشان نزدیکتر است (ق۱۶)! علاوه بر آن، پیامبران (معلمین معنوی) از میان خود مردم
برانگیخته شدهاند و اگر نقش مدیر در مدارس نظارتی کلی است، در مدرسه هستی خدا
همراه بندگان است و لحظهای از آنان غافل نیست
به استناد آیه: «تو تیر نیانداختی، وقتی انداختی، بلکه خدا انداخت» (انفال ۱۷)،
هرچندعزلت گزینی و خلوت نشینی از نشانههای پیامبران و حق طلبان بوده است (مریم ۴۹
و کهف ۱۶)، اما خدا سمیع و بصیرو حىِّ و قیّوم است و همه حرکات انسانها در منظر و
مرآی خداوند و درمحدوده مشیّت و مقدّرات اوست.همچنانکه نمازگزاران به هنگام قیام
از سجود، با ذکر: «بِحولِ اللهِ و قُوَتِهِ اَقُومُ و اَقَعُد» نشست و برخاست خود
را از تحول آفرینی و نیروی خدایی میدانند که آفریننده و گرداننده عضلات و مفاصل و
مبدأ انرژی میباشد، تلاشهای پیامبران نیز در تحلیل نهایی «حرکتی از بالا به
پایین» است که به انسانهای شایسته روحیه و توان و توفیق میدهد. خدا شنوای دعاهای
به زبان یا به ضمیر آمده و بینای نیازهای هدایتی بندگان خود بوده و مادرِ رحمتش گام
با گام با رشد شخصیتی آنان همراه است.
البته رسالت و پیامبری مقدمات و بستر ابتلایی دارد که انسانهایی در گذراندن این
آزمون به چنان مقام و ماموریتی رسیدند. این مرحله را قرآن با کلماتی همچون: تصفیه،
اخلاص، اختبار، ابتلاء، اجتباء، تمحیص، فتنه و امثالهم بیان کرده است که همه
پیامبران به توفیق الهی ومشیّت و مقدراتی که خدا خواسته به آن نائل شدند:
(ابراهیم) بقره ۱۳۰ - «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَنْ
سَفِهَ نَفْسَهُ ولَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ
لَمِنَ الصَّالِحِينَ»
(آدم، نوح، آلابراهیم و آلعمران) آلعمران ۳۳ - «إِنَّ اللهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ
وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»
(مریم) آلعمران ۴۲ - «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللهَ
اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»
(موسی) اعراف ۱۴۴ - «قَالَ يَا مُوسَىٰ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ
بِرِسَالَاتِي وَبِكَلَامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ»
(لوط و...) نمل ۵۹ - «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلامٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ الَّذِينَ
اصْطَفَىٰ...»
(ابراهیم، اسحق و یعقوب) ص ۴۷ - «وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ
وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَار إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ
ذِكْرَى الدَّارِ وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ»
(فرشتگان و پیامبران) حج ۷۵ - «اللهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ
النَّاسِ إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ»
در ارتباط با مکانیسم دوجانبه پیامبری، این سخن از مرحوم مهندس بازرگان قابل توجه
است که : «ابراهیم خودساخته، موسی خداساخته و عیسی خداخواسته بود!»
ابراهیم (خودساخته) که از کودکی استعداد و رشدی خداداد داشت (انبیاء۵۱)،
سیری درخداجویی ازتوجه به ستاره و ماه و خورشید را گذراند و افول همه را تجربه کرد
تا به این آگاهی و ابلاغ علنی رسید که: «من حق طلبانه و تسلیم وار روی خویش به سوی
کسی آوردم که آسمانها و زمین را از عدم آفرید، در پی حقم و از مشرکین نیستم.»
(انعام ۷۹). این آزاد اندیشی و سیر منطقی را خداوند ستوده و سیر رؤیت ملکوت آسمانها
و زمین شمرده است:
انعام ۷۵ - «وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»
ابراهیم در همان نوجوانی پس از بُت شکنی و به سلامت رستن از آتش غضب گمراهان، از
شهر و دیار خود هجرت کرد و قرآن قوم دیگری را سراغ نداده است که ابراهیم
مأمورهدایتشان باشد، گویی در روزگار سلطه کامل شرک در آن زمان، تربیت توحیدی فرزندش
اسحق و نوهاش (یعقوب) به عنوان معلمان توحید و تسلیم، که سرسلسله پیامبرانی در
تاریخ شدند، در اولویت قرار داشته است. علاوه بر آن، ابراهیم با هجرت به سرزمین
مکه، برای تأسیس کانون توحیدی کعبه، که آن نیز به هدایت خدا و برای شرک ستیزی بود
(حج۲۶)، زمینه خدمت شاخه دیگر ذرّیهاش از نسل اسماعیل را فراهم ساخت.
چنین می نماید که ابراهیم پیامبری فرازمانی فرامکانی و زودرس بود تا «آيین توحیدی»
را در سرفصل تحولات فکری بشر بنیان گذارد، او درخواست ودعای بلندی به درگاه خدا
عرضه کرد که هزاران سال بعد با بعثت پیامبر خاتم اجابت گردید ( بقره ۱۲۹) .
عنوان «مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ» (آیین توحيدی ابراهیم) که ۸ مرتبه در قرآن تکرار شده،
با نام هیچ پیامبر دیگری گره نخورده است، گویی پروردگار سرسلسلهای را معرفی میکند
که نام اسلام (شیوه تسلیم دل به خدا) برای شریعت خاتم یادگار اوست.
حج ۷۸ - «...اسلام آیین پدرتان ابراهیم است، همو که از گذشته و در این (قرآن) نام
مسلمان بر شما نهاد...»
اما موسی (پیامبر خدا ساخته)؛ چگونه میتوان پیامبری او را محصول چهل شب
میقات در کوه طور شمرد، که سالیانی پس از رسالت او و غرق فرعون اتفاق افتاد؟ رسالتی
که زمینهاش حتی پیش از تولد موسی، در وحی به مادرش برای سپردن نوزاد به نیل
ورسیدنش به کاخ کسی که درآینده به مصافش خواهد آمد چیده شده بود؟
پیش از آنکه فرعونیان آن نوزاد را از آب بگیرند، خداوند جاذبه محبتی ازجانب خود به
سیمای موسی القاء کرده بود تا زیر نظرخودش ساخته شود!
طه ۳۹ - «أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ
الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُ وَأَلْقَيْتُ
عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي»
همین مشیّت بود که پس از فرار از مصر و دوران آوارگی و چوپانی و چم و خمهای دگر،
وقتی موسی در سنین پختگی در عبور از صحرای سینا به تصوّر «نار» درکوه طور، به «نور»
کشیده شد، خداوند پس از ذکر نعمتهای پیشین میافزاید «...و تو را درکورههای
ابتلاء آزمودیم، پس سالیانی در اهل مَدْیَن درنگ کردی، آنگاه (اینک) بر قَدَری (رشد
و کمالی) آمدهای ای موسی! و تو را برای خودم (مأموریت نجات بنی:اسراییل) ساختم.
طه ۴۰ و ۴۱ - «...وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ
ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ يَا مُوسَىٰ وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»
با این احوال هرچند موسی ده فرمان را، که شاید بتوان پیام نبوّت او نامید، پس از
غرق فرعونیان و نجات بنیاسرائیل، در میقات چهل شبه کوه طور دریافت کرد، آیا
میتوان رسالت او را از آن به بعد تلقی و در آن خلاصه کرد؟
بالاخره عیسی بنمریم (پیامبر خدا خواسته) داستانش بسی پیچیدهتر است؛ چگونه
میتوان پیامبر شدن کسی را که با دعای خالصانه مادر بزرگش (مادر مریم)، در نسلی بعد
متولد شده و در همان طفولیت اعلام کرده: «من بنده خدایم که به من کتاب داده شده و
مرا پیامبر قرار داده»، محصول عزلت گیری و تأملات روحانی شناخت؟
مریم ۲۹ و ۳۰ - «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي
الْمَهْدِ صَبِيًّا قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي
نَبِيًّا»
در مورد پیامبر اسلام، هرچند خلوت گزینیهای ایشان درغار حراء مسلّم است، اما از
کنشگری اصلاح طلبانه آن یتیم قریش که به تجارت نزد خدیجه مشغول بود و به تصدیق قرآن
نه از کتاب آسمانی خبر داشت و نه از ایمان (شوری ۵۲) و در عمرش نیز خط ننوشته بود
(عنکبوت ۴۸) گزارشی تاریخی موجود نیست.
همانطور که پیشتر اشاره شد، پیامبر اسلام تحقق دعای ابراهیم خلیل (بقره ۱۲۹ و
جمعه۲) و بشارت عیسی بن مریم بود (صف ۶) و در چنین زمینه استعدادی و وراثتی قرار
داشت که نمیتوان تنها به تأملات شخصی و خلوت گزینی استناد کرد. نکته دیگر تأکید
فراوان پیامبر بر وحیانی بودن سخنانش و مستقل بودن آن از تراوشات ذهنی خویش بود.
این که در قرآن آمده است:«برای هیچ رسولی ممکن نبوده آیهای جز به اذن خدا بیاورد»
(غافر۷۸)، ابطال کننده این فرضیه است که پیامبران از سوی خویش احساس و ادّعای رسالت
کردند و همچون شاعران، نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان، دریافتهای معنوی و درک
وفهم خود از نشانههای آفریدگار را خواستهاند با مردم در میان گذارند.
«ابلاغ آشکار رسالت» که با جملاتی مانند: «وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ
الْمُبِينُ» به دفعات در قرآن تکرار شده، ومعرفی پیامبران به عنوان کسانی که
رسالتهای الهی را ابلاغ میکردند و جز او از احدی نمیترسیدند «الَّذِينَ
يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ
اللهَ» (احزاب ۳۹) اصلیترین وظیفه رسولان بوده است و فروکاستن نبوت و رسالت به
تلاش مستقل انسانهایی ممتاز مغایر مسلمات قرآن میباشد. علاوه بر آن، ابلاغ رسالت
را به «ادّعای رسولان» که الگوهای صداقت و راستی بودند نسبت دادن، نفی خداجویی و
اصالت پیام آنان به شمار میرود.
چرا در همه زمانها و مکانها پیامبران توحیدی ظهور نکرده و آثارشان حفظ نشده است!؟
صرفنظر از بعضی خرابهها و آثار زیر خاکی مربوط
به برخی تمدنهای پیشین، آیا اطلاعات جامعی ازدین و آیین آنان در دسترس است و
همه چیز حفظ شده که چنین انتظاری از ادیان وجود دارد؟ ما چه مقدار از تمدّن
مایاها و اینکاها در آمریکای جنوبی و امثال آنها در آفریقا و آسیا و مناطق
دیگر آگاهی داریم؟ آیا کتابهای آسمانی برای آموزش تاریخ انبیاء و اُمتها نازل
شده، یا به تجربیات برخی از آنان برای عبرتگیری بسنده شده است؟ با این حال
قرآن تصریح کرده است:
هیچ امّتی نبوده، مگر هشداردهندهای بر آنان آمده است: «...وَإِنْ مِنْ
أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيهَا نَذِيرٌ» (فاطر ۲۴)
یا: تو فقط هشدار دهندهای و برای هر قومی هدایتگری است: «...إِنَّمَا أَنْتَ
مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (رعد ۷)
همچنین: برای هر امتی رسولی فرستاده شده است: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ...»
(یونس ۴۷)
نتیجه آن که به استناد قرآن، هدایتگر، هادی و رسول برای همه اقوام در طول تاریخ
آمده است، اما پیامبران صاحب کتاب و دارای شریعت مستقل محدود بودهاند. به
تصریح قرآن، پس از هبوط بنیآدم به زمین، وعدهِ آمدن هدایتگران و رسولان از سوی
خدا به صورت سلسله وار ( تـَتـْرَی- مؤمنون ۴۴) بارها تکرار شده است:
بقره ۳۸ و طه ۱۲۳ - «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا
يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ
وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» (با مختصری تفاوت)
اعراف ۳۵ - «یا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ
عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا
هُمْ يَحْزَنُونَ»
خداوند نام و تجربه برخی پیامبران را نقل کرده وضرورتی به ذکر بقیه ندیده است:
نساء ۱۶۴ - «وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ
نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ»
کلمات و افعال: رسول، مرسلین، رسالات، ارسلنا، نرسل و... که با مشتقات آن بیش
از ۵۰۰ بار در قرآن تکرار شده، بیانگر جریانی دو طرفه از «بالا به پایین» و از
«پایین به بالاست» تا پس از بشارت و انذار رسولان، ادّعایی برای بندگان علیه
خدا در بی خبریشان نباشد و چنین منطقی با کشف یکسویه خدا توسط پیامبران مغایرت
دارد:
نساء ۱۶۵ - «رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ
عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللهُ عَزِيزًا حَكِيمًا»
چرا همه پیامبران در بین النهرین ظهور کردند؟
دلیلش روشن است؛ از حدود ۴ تا ۵ هزار سال پیش از میلاد مسیح، تمدّنهای بزرگ سومر، آکد، بابل، آشور، کلدانی، کاسی، عیلام و ماد در این گهواره که امروز کشورهای عراق، ترکیه، ایران، سوریه، کویت در متن یا حواشی آن را در بر میگیرد پدید آمدند. صرفنظر از مصر، که نزدیک همین منطقه میباشد، آن را مقایسه کنید با تمدّنهای مایا و اینکا و... در آمریکای جنوبی و آفریقا و اروپا و نواحی دیگر که چند هزارسال فاصله دارد. بدیهی است تنها در چنین زمینه تاریخی و خاستگاه نژادی است که سخن توحیدی پیامبران خریدار پیدا میکرده است.
چرا خدا به نمایندگان برگزیده مردم پیام نفرستاده تا همه شاهد باشند؟
صرفنظر از این که اصولا معاصرین انبیاء باوری به
امکان واسطگی انسان نداشتند و فرشتگان را رابط بندگان با خدا تصوّر میکردند،
موضوع انتخاب مردم و معیار اکثریت، مربوط به عصر و زمانه ماست و در زمانهای
گذشته مردم تابع حاکمان مقتدر، نظامات طبقاتی و عقاید آباء و اجدادی خود بودند.
به فرض هم اگر قرار بود پیامبری به گزینش مردم باشد، بیتردید وابستگان به قدرت
حاکم او را منصوب میکردند. اتفاقا چنین انتظاری از ناحیه منکران رسولان در
قرآن نیز نقل شده است، از جمله:
زخرف ۳۱ و ۳۲ - «وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَٰذَا الْقُرْآنُ عَلَىٰ رَجُلٍ
مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ...»
چرا همه پیامبران مرد بودهاند؟
به همان دلیل که حق رأی و مالکیت زنان پس از
هزارهها و قرنها، تازه از اوایل قرن بیستم، آنهم ابتدا و به تدریج در
کشورهای پیشرفته به رسمیّت شناخته شد، به همان دلیل که دموکراسی، حقوق بشر،
آزادیهای مدنی و تساوی حقوق سیاه و سفید و مبارزه با تبعیضات جنسیتی، نژادی و
مذهبی و... سیری تکاملی در تاریخ داشته و همچنان ادامه دارد.
به همان دلیل که همواره در طول تاریخ «زر و زور و تزویر» حاکمیت سیاسی، اقتصادی
و دینی داشته و مردسالاری در خانواده و جامعه به قدرت سالاری منتهی شده است.
به همان دلیل که با گذشت قرنها، سازمان ملل کمی بیش از هفتاد سال پیش تأسیس شد
و هنوز راه درازی برای رسیدن به صلح و آشتی واقعی در پیش داریم.
از آخرین پیامبر خدا ۱۴ قرن میگذرد، پیامبران با نظامهای مستبد زمان خود و با
فرهنگ شرکآمیز حاکم درگیر بودند؛ ابراهیم با نمرود، موسی با فرعون، عیسی با
ارتجاع مذهبی و استبداد قیصری، محمد با اشراف و مالداران مشرک قریش و...
بنیاسرائیل انبیاء متعددی را به قتل رساندند و تاریخ از شکنجه و کشتار مؤمنین
بسیاری حکایت میکند. اگر زنان میتوانستند فرمانده لشکر باشند، میتوانستند
پیامبری هم بکنند، واقعیت با حقیقت یکسان نیست.
با دیدگاهی که اکثریت مطلق مردم درباره زن داشتند، یک پیامبر زن را می
پذیرفتند؟ آیا یک زن میتوانسته به مصاف قدرتهای زمانه برود و رهبری جنبشهای
خطرآفرین دینی را رهبری کند!؟ صرفنظر از موارد نادر، آیا طبیعت زن با چنین
مأموریتهایی تناسب داشته است؟
این سخن هرگز به معنای استعداد برتر معنوی مرد بر زن، آنچنان که فیلسوفان یونان
باستان میپنداشتند، تمایز جنسیتی نیست، وگرنه مریم به چنان رزق معنوی بلندی
رسیده بود که پیامبری مانند زکریا را منقلب ساخت و موهبت فرزند پاکی همچون او
را مسئلت کرد (آلعمران ۳۷ و ۳۸).
زمینههای دهگانه رشد معنوی انسان در: تسلیم، ایمان، طاعت ، صداقت، صبر، خشوع،
انفاق، روزه، عفت و ذکر خدا برای زن و مرد یکسان است (آلعمران۳۵). همانطور که
امروز رؤسای جمهور موفق بسیاری از کشورها زن هستند، اگر در طول تاریخ رشد فکری
و امنیتی وجود داشت، چه بسا امروز از پیامبران زن هم تجربهای تاریخی داشتیم.
اگر آدم اولین پیامبربوده، دین توحیدی باید از آغاز بوده باشد نه از آخر
اولا تبلیغ دین توحیدی توسط پیامبران، الزاماً به
معنای درک و فهم و پذیرش توحید توسط آدمیان هزارههای پیش نیست، تصوّر و تجربه
انسان درباره خود، خدا و جهان، همچون طفلی که راه رفتن میآموزد، گام به گام و
تدریجی است، آری «در دورهای که انسان به بلوغ فکری نرسیده و تصوّر او از خود و
جهان، کودکانه و ابتدایی بوده، نمیتوانسته تصوری برتر از افکار خود داشته
باشد».
خود پیامبران نیز از این قاعده مستثنی نبودند. از جمله: «خدا عهدی با آدم در
دوری از آن شجره بسته بود ولی عزمی در او نیافت و پروردگارش را نافرمانی کرد و
به گمراهی افتاد» (طه ۱۱۵ و ۱۲۱)، سپس با عنایت خدا به کلماتی رسید و توبه کرد
و هدایت شد (بقره ۳۷) و به تدریج این سیر منجر به تصفیه و گزینش او بر آدمیان
معاصرش گردید : «إِنَّ اللهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَ.... عَلَى الْعَالَمِينَ».
تأکید قرآن بر این که برای هر قومی منذر (هشدار دهنده از عواقب اعمال) یا هادی
(راهنما) و رسول (فرستاده) بوده، به این معنی نیست که همه آنان صاحب کتاب
بودهاند، با اینحال گزارش قرآن از آنان حکایت میکند که اولین سخن هر کدام
«یکتایی خداوند» بوده است. کافی است نگاه کنید به ترجیع بند «واعْبُدُوا اللهَ
مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ» (خدای یکتایی را بپرستید که برای شما معبودی
جز او نیست) در مورد نوح و پیامبران پس از او که ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است.
اگر پیامبران از آغاز خلقت بودهاند چرا اینهمه اختلاف و تحول در شناخت خدا و هستی به وجود آمده است؟
انسانهای اولیه اُمت واحدی بودند و همچون
حیوانات طبق فرمان غرایز عمل میکردند، بی هیچ اختلاف فکری و عقیدتی. اختلاف با
بعثت پیامبران و طرح «یکتاپرستی»، همراه بشارت و انذار و نزول کتاب برای داوری
در اختلافات، میان همان کسانی که کتاب به آنان داده شده بود و علم و آگاهی و
بینات داشتند (متولیان دین) آغاز گردید، چرا؟ به خاطر برتری طلبی طبقاتی و تسلط
بر دیگران (بقره ۲۱۳).
وقتی برای یک جامعه دینی فقط خدا مطرح باشد پس آنچه باعث اختلاف در مکتب
پیامبران شده، نه ناشی از نارسایی پیام آنان، بلکه از جاذبه دنیا و رقابت
درقدرت و ثروت بوده است. این اختلاف در ۳۵ آیه قرآن مطرح شده است.
تناقض باورِ اسطورهای آفرینش انسان از خاک، با یافتههای زیست/ باستان شناسی
شک نیست برداشتهای عامیانهِ برگرفته از تفاسیر
نخستین، که برای شرح قصص انبیاء تحت تاثیر بعضی اسرائیلیات بودند، تضاد آشکاری
با یافتههای علمی دارد، اما این یافتهها از قرن ۱۹ آغاز گردید و طبیعی است
برداشت پیروان ادیان و قرائت آنان از تورات و انجیل و قرآن، با عینک اطلاعات و
فرضیات باستانی خودشان بوده که الزاماً بیانگر دیدگاه قرآنی نیست، اما با رشد
آگاهیهای علمی دردوران اخیر، متفکرینی درعالم مسیحیت و نیزعالم اسلام نظریات
نوینی در این زمینه ارائه دادهاند که مؤید پیوستگی آفرینش انسان سلسله تکامل
موجودات زنده در روی زمین می باشد، به خصوص در ایران، کتاب «قرآن مجید و تکامل
و خلقت انسان» نوشته مرحوم دکتر یدالله سحابی استاد کرسی زمین شناسی دانشگاه
تهران و نیز کتابهای مشابه ایشان در این زمینه، بسیار روشنگر میباشد.
بدیهی است کتابهای آسمانی برای آموزش زیستشناسی نازل نشدهاند، اما از اشارات
قرآن در بیان خلقت موجودات زنده و خلقت انسان، میتوان در این مختصر به چند
نکته اشاره کرد:
در قرآن آمده است: «از خاک شما را آفریدیم، به آن نیز شما را برمیگردانیم، و
بار دگر از همان خاک شما را خارج میکنیم» (طه۵۵)، این خاک را قرآن «تراب»
نامیده است، اما خاک اولیه را که حیات از درون آن آغاز شد، با کلمات دیگری مثل:
«طین»، «سلاله من طین» ( برگرفته وعصارهای از طین - مؤمنون ۱۲)، «طین لازب»
(گِل چسبنده - صافات۱۱)، «صلصال من حماء مسنون» (گل رُس از لجن سیاه بد بو -
حجر ۲۶، ۲۸، ۳۳) و «صلصال کالفخار» (گِل رُس مشابه گِل ورز داده شده آجر
وسرامیک سازی - رحمن ۱۴) که هرکدام بیانگر دورانی از پیدایش حیات در کره زمین
است شرح داده که در کتاب فوقالذکر با یافتههای مسلم علمی هماهنگی دارد.
علاوه بر آن، تصریح کرده است که خدا آفرینش انسان (حلقه نهایی درسلسله تکامل
موجودات زنده) را از طین «آغاز» کرده است (سجده ۷)، و پس از این آغاز، سرآمدی
(میلیونها سال) بر آن قرار داده است (انعام ۲)، و نیز توصیه کرده است: در زمین
سیر کنید و بنگرید حیات چگونه آغاز شده است «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ
فَانْظُرُوا كَیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ....» (عنکبوت ۲۰)، این همان کاری است که در
تجسّسات زمین شناسی و فسیل شناسی با بررسی عمر طبقات مختلف زمین در هر منطقه و
فسیلهای به دست آمده انجام میشود و اطلاعاتی در زمینه سیر تکاملی موجودات به
دست میآورند.
آفرینش جهان در شش یا هشت روز؟
در ۷ آیه قرآن از آفرینش آسمانها و زمین در ۶
روز سخن گفته شده است، بدیهی است منظور از روز، دوران است، نه ۲۴ ساعت، در همان
کتاب آمده است: «مسلما روز نزد خدا مانند ( نه معادل) هزار سال است از آنچه
شما می شمارید (حج ۴۷). همچنانکه گفته شده «روزگار دو روز است؛ روزی با تو و
روزی برتو ...» (امام علی).
اما در آیات ۹ تا ۱۲ سوره فصلت سخن از آفرینش زمین و جوّ آن در ۸ دوران است، نه
از کل آسمانها و زمین، یعنی زیر مجموعهای کوچک از آن عالم بیکران، درست مثل
آنکه یک بار دوران تحصیلات را در۶ مرحله کلی: ابتدایی، راهنمایی، متوسطه،
لیسانس، فوق لیسانس و دکترا معرفی کنید، سپس دوران اختصاصی هرکدام را با
سالهای تحصیلی آن شرح دهید.
در آیات مورد نظر به طور ویژه از تحولات کره زمین با این تقسیمات سخن میگوید:
۱ - آفرینش زمین در دو مرحله (جدایی از خورشید، غلیانات و نا آرامیهای اولیه
و...).
۲ - شکلگیری کوهها، به عنوان عامل آرام کننده پوسته جامد زمین، فعل و
انفعالات ناشی از انقلابات جوّی و آتشفشانها و آبفشانهای داغ اولیه که
تاثیرات شیمیایی آن منجر به حاصلخیزی خاک (...وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا
فِی أَرْبَعَةأَیامٍ...) برای حیات بعدی گردید ( در ۴ دوران).
۳ - سامان بخشیدن به فضای گازی شکل پیرامون زمین درارتباط با جاذبه مغناطیسی،
پدیده فتوسنتز و سایر فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی فیمابین، تا شکلگیری
نهائی جوّ به صورت ۶ لایه برای محافظت از حیات زمینی و زیبایی بخشیدن (رنگین
ساختن) به فضای زندگی (در ۲ دوران، جمعا ۸ دوران).
همه این مراحل در ۴/۶ میلیارد سال تحولات زمین از نظر علمی روشن است و در ۱۴
آیه قرآن نیز به شگفتیهای آن اشاره شده است.
تناقض در بیان تقدّم و تاخّر پیدایش «زمین» نسبت به پیدایش آسمان در قرآن؟
به اصطلاح متعارف: «آب که از سر گذشت، چه یک زرع
چه صد زرع»، در زبان عربی به هرآنچه برفراز ما باشد، از جوّ زمین گرفته تا
ستارگان و کهکشانهایی با فاصله میلیونها سال نوری، «سماء» یا سماوات گفته
میشود که بدون توجه به این تفاوت ممکن است تضادی را در قرآن تصوّر کنیم.
توضیح آنکه آیات ۹ تا ۱۲سوره فصلت از آفرینش زمین سخن میگوید، سپس از
آسمانهای هفتگانه همان زمین (طبقات متعدد جوّ)، و آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره نازعات
از آفرینش اولیه آسمان (عالم بیکران کهکشانها)، پیش از پیدایش تاریکی و نور و
پیش از پیدایش زمین. این دو آیه از دو منظر به «سماء» (آسمان) میپردازد؛ اولی
از منظر آسمانِ زمین، یعنی طبقات هفتگانه جوّ آن، دومی از منظر آسمانهای دور
(عالم ستارگان)، همین تناقض ظاهری را میتوان میان بقره ۲۹ و انبیاء ۳۰ مشاهده
کرد که در واقع دو مطلب جداگانه میباشد.
آیا قرآن کار آفرینش را پایان یافته تلقی میکند؟
این برداشت از قرآن و تورات که چون از آفرینش
جهان در شش دوران سخن گفتهاند، ختم آفرینش را منظور داشتهاند، در تعارض با
تصریحات قرآن در این موضوع میباشد؛ در آیه ۲۹ سوره رحمن آمده است: «هر آن که
در آسمانها و زمین است، یکسره سائل اویند و او هر روز در شأنی است». درعالم
کهکشانها نیز کارآفرینش را ادامه دار و در حال توسعه و انبساط دائمی بیان کرده
است؛ ذاریات ۴۷- «وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا بِأَیدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ»
(آسمان را به نیرویی برافراشتیم و مسلما ما توسعه دهنده هستیم). از صفات خدا
نیز خلاق است که دلالت بر همیشگی بودن میکند.
سرنوشت ما دست خودمان است یا خدا؟
آیا ما نقشى درزندگى و سرنوشت و هدایت یا گمراهى
خود داریم، یا هرچه هست به دست خداست!؟ خدا ناباوران انسان را همه كاره
مىدانند! از معتقدان به خدا؛ عدهای اراده و عمل انسان را عامل تعیین سرنوشت
مىدانند و عدهای هم با استناد به آیاتى از قرآن مىگویند خدا همهِ كارها را
به خودش نسبت داده و ما هیچ كاره هستیم!
از ۲۳۶ موردى كه مشتقات «مشیت» (خواسته) در قرآن تكرار شده، اكثریت مطلق آنها
بیانگرسیطره مشیت خدا بر همه چیز و همه كس است! از جمله: هدایت و ضلالت، آمرزش
یا عذاب، نفع و ضرر، تنگی یا وسعت رزق، عزّت و ذلت، ایمان و كفر و...
ما در زبان فارسى واژهاى كه بتواند معادل دقیق كلمه مشیت باشد نداریم و
ناچاریم به معادل متعارف کلمه «خواسته» اكتفا كنیم. اما چون خواستههاى ما،
قاعده و قانون مشخصى ندارد و كاملا «دلبخواهى» و تابع تمایلات ماست، وقتى این
كلمه را درباره خدا هم به كار مىبریم، تصوّر مىكنیم كه خدا هم حساب شخصى روى
اشخاص باز مىكند و به اراده خود، مستقل از عمل ما، كسانى را بالا مىبرد یا
پایین مىآورد!
اگربه كاربرد كلمه مشیت در كل قرآن نگاه كنیم، زمینه آن را در: وزش باد و نزول
باران، آفرینش، جنسیت جنین در رحم و امثال آنها مىبینیم كه همگى دلالت
برنظامات دقیقى مىكند كه برجهان حاكم است.
آیاتى نیز وجود دارند كه گویی میدانى از «مشیت» را به دلیل موهبت «اختیار» به
انسان سپرده است. در این موارد به جاى «ولوشاء الله»، كه اشاره به مشیت الهى
است، جمله «فمن شاء» (هركس بخواهد) به كار رفته كه میدان عمل ما را نشان مى
دهد.
از میدانى كه به ما سپرده شده، نباید چندان مغرور شویم. درست است كه برخوردار
از موهبت اختیار هستیم و با آزادى مىتوانیم انتخاب كنیم، اما میدان مانور و
اختیارات ما محدود به استعداد، زمان و مكانى كه زندگى مىكنیم، هوش و حواسى كه
داریم و هزاران جبر طبیعى مثل نیاز به آب و هوا و نور و غذا و... وجود دارد كه
میدان عمل ما را محدود مىسازد. به بیان دیگر، انسان به دلیل اختیاری که خدا به
او داده، در چهارچوب حاکمیت الهی، در سرنوشت خویش نقشآفرین است، به قول شاعر:
من ماهی تندروم و در آب تیزرو
در عین اختیار مرا اختیار نیست
شعله ورشدن
دریاها در آستانه قیامت؟
از اشاراتی که در قرآن به حوادث در آستانه قیامت
شده، یکی هم مشتعل شدن دریاها میباشد «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ» ( تکویر
۶) که به نظر، خلاف علم رسیده است. لغت نامه «المنجد» معنای «سجر» را طغیان و
طوفانی شدن دریا و به هوا خاستن امواج ترجمه کرده است. معنای اصلی این کلمه پُر
و لبریز شدن است، مثل بستر رودخانه از سیلاب، یا پُر شدن تنور از هیزم و
افروخته شدن آن.
ذکر این موضوع در آستانه قیامت، که به نشانههای آن در آیات قبل (از سوره
تکویر) اشاره شده، به دنبال وقایع سهمگینی همچون: درهم پیچیده شدن خورشید، کدر
شدن نورستارگان، به سیر درآمدن کوهها و... آمده که به تاثیر این تحولات در
دریاها اشاره میکند. بدیهی است با بروز این حادثه، دریاها از مواد مذاب آتش
فشانها لبریز شده و به غلیان و طغیان خواهد آمد.
برقراری رابطه ی جنسی با زن اسیر شوهردار!
در هر دین و آیین همواره سوء استفاده کنندگانی
برای ارضای تمنیات نفسانی خود توجیهی میتراشند و هیچ مذهب و مسلکی از این آفت
و انحراف مصون نمانده است، تاریخ جوامع بشری اعم از دیندار و بیدین، مشحون از
چنین شواهدی است، همچنانکه امروز شاهد عملکرد گروههای افراطی داعش، طالبان،
بوکوحرام و امثالهم هستیم.
موضوع زنان اسیر (کنیزان) جمعاً ۱۵ بار در قرآن تکرار شده که در شرح مرحوم
طالقانى چنین آمده است:
«جمله: «وَمَا مَلَكَتْ أَیمَانُكُمْ» با فعل
ماضی آمده، نه وصف کنونی: «مملوککم»، و نه فعل استمراری: «تملک ایمانکم»، و خبر
از گذشته را میرساند که از سنن و باقیمانده جاهلیت بوده... با آنکه به بردگی
گرفتن اسیران جنگی روش همه جایی و همگانی و گاهی مصلحت بود، در سراسر جنگهای
پیروزمندانه اسلام آن روز، از مشرکان مغلوب کسی به بردگی گرفته نشد. (در
جنگهای) بدر، فتح مکه و حنین، در حدود شش هزار زن و کودک اسیر شدند. مهاجر و
انصار به پیروی از رسول خدا(ص) همه اسیران خود را که جزء غنائمشان
بود آزاد کردند... تا سال دهم هجرت رسول خدا، در هر جا که توحید پایه میگرفت
بردگی و تبعیض از میان میرفت... تا پس از گسترش فتوحات و خلافت، ناخلفهایی به
چهره اسلام درآمدند که از درون مشرک و از مرتجعان جاهلیت بودند، تبعیضهای قومی
و نژادی و آزادی از مسلمانان و موحدان سلب شد و قصور خلفا و وابستگان آنان از
غلامان و کنیزان پر گردید» (تفسیر پرتوی از قرآن ذیل آیه ۳ سوره نساء، ج ۴ ص ۷۰
تا ۷۲)
برخی، عبارت «ما ملکت ایمانکم» را «آنچه با دست
راستتان - در جنگ - مالک شدهاید» گرفتهاند حال آنکه در ۴۱ موردی که کلمه
«اَیمان» (نه اِیمان) در قرآن آمده است همواره مفهوم «پیمان و تعهّد خدایی» یا
اخلاقی در آن قید شده که با «زورمحوری» مغایر است، اما اینکه چرا از کلمه اَیمان
استفاده شده، باید دانست در گذشته چون اعراب سواد خواندن و نوشتن نداشتند، پیمانها
را با فشردن دست راست یکدیگر به رسمیّت میبخشیدند و از این رو به تعهدات خدایی
اَیمان گفته شده است به این ترتیب جمله «ما ملکت ایمانکم» مفهوم قانون و قرارداد و
توافق فیمابین دارد.
اما از این ۴۱ بار ۱۳ مورد آن عبارت «ما ملکت ایمانکم» آمده است که اغلب کلی بوده و
تنها در دو آیه (که عیناً در نساء ۲۵ و نور ۳۳) ضوابط این کار به شرح زیر توضیح
داده شده است:
۱ - کنیز مورد نظر باید مومن باشد (ازدواج با مشرک حرام است). «فَتَیاتِكُمُ
الْمُؤْمِنَاتِ»
۲ - ازدواج با کنیز باید با رضایت اهلش (خانواده) باشد. «فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ
أَهْلِهِنَّ»
۳ - باید مهریه مطابق عُرف پرداخت گردد. «وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»
۴ - این ارتباط باید به قصد تشکیل خانواده باشد، نه کامجویى موقت. «مُحْصَنَاتٍ
غَیرَ مُسَافِحَاتٍ»
۵ - دوست دختر(اخدان) گرفتن از آنان مجاز نیست. «وَلا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ»
۶ - در صورت خیانت به شوهر، کیفرش نصف زنان آزاد است. «فَإِنْ أَتَینَ بِفَاحِشَةٍ
فَعَلَیهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ»
۷ - مجوز ازدواج با کنیزان فقط به جوانانی داده میشود که توانایی پرداخت مهریه
زنان آزاد را ندارند، آنها نیز اگر صبر و تحمل کنند، بهتر از ازدواج با کنیزان (
با فرهنگی متفاوت) است. «ذَٰلِكَ لِمَنْ خَشِی الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ
تَصْبِرُوا خَیرٌ لَكُمْ...»
۸ - اگر بردگان خواستار آزادی خود با قراردادی (خدماتی) شدند بپذیرید. «وَالَّذِینَ
یبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَیمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ...»
۹ - حتی از حقوق شرعیه خود (مالیات دولتی- زکات) برای آزادیشان بپردازید.
«وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللهِ الَّذِی آتَاكُمْ...»
۱۰ - و به فحشاء وادارشان نکنید، اگرمجبورشدند، خدا آنها را خواهد بخشید. «وَلا
تُكْرِهُوا فَتَیاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا...»
مستمسک دادن به مردان بد اندیش
آیه ۳۴ سوره نساء درباره قیمومیت مردان بر زنان
در اداره امور خانواده و تعیین راه حل چند مرحلهای دراختلافات زناشویی، از
جمله موضوعاتی است که مورد نقد قرار گرفته است که اجمالا توضیحی داده میشود:
اولا جمله: «الرجال قوامون علی النساء» نه یک حکم شرعی، بلکه وصف یک «واقعیت»
اجتماعی همه جایی در زمان نزول آیات میباشد (صرف نظر ازاستثناها).
ثانیا، بداندیشان از هروسیلهای برای رسیدن به تمایلات خود سوء استفاده می کنند
و قوانین شرعی و عرفی از این آفت مصون نیستند.
ثالثاً، احکام اجتماعی اسلام در ارتباط با مناسبات و مقتضیات زمان و مکان خود
صادر شده است، بدیهی است در صورت تغییر یا تحول در موضوع و مسئله مورد نظر، چون
هدف از صدوراحکام اجرای عدالت است، شکل حکم متناسب با روح قانون تغییر میکند.
(نمونهاش نحوه اقامه نماز در نبرد - نساء ۱۰۲).
رابعاً، خانواده به عنوان اولین واحد اجتماعی، نیازمند مقرراتی برای تعیین حقوق
متقابله زن و مرد میباشد. مسلّماً جز محبت و فداكاری راهی برای دوام خانواده
متصور نیست، اما همه مردم درهمه مواقع حقوق یكدیگر را رعایت نمیكنند و ایدهآل
با واقعیت یکی نیست. قوانین كیفری برای پیشگیری از موارد استثنایی وضع میشوند
و آیه مورد نظر منحصراً مربوط به زنانی است كه در غیاب شوهر، درآنچه خداوند
حفاظت از آن را بر زنان مقرّر كرده، یعنی حفظ ناموس، خیانت کرده باشند. متن آیه
با صراحت بر این نكته كه: «زنانِ شایسته در غیاب مرد، نگهدار چیزی هستند كه
خداوند آن را حفظ كرده» محترمانه و غیرمستقیم، نشان میدهد که مشکل در زمینه
ناموس و حقوق متقابله زناشویی (نه مشاجرات روزمره زندگی) است.
خامساً، آیه ۳۴ سوره نساء در ۱۴ قرن قبل، در جامعه قبیلهای میان مردانی نازل
شده كه بعضاً نوزاد دختر را در خاك میكردند، در چنین شرایطی آیه مذکور نه در
توصیه و تجویزِ زدن، بلكه در پروا داشتن و پیشگرفتن شیوه بازداری تدریجی نازل
شده است. تدبیر سه مرحلهای توصیه شده، برای خاموش كردن آتش فساد در خانواده
بوده است، نه به نیّت تنبیه و مجازات شخص خاطی.
مقررات شدید و سنگینی كه در كشورهای پیشرفته برای تخلفات رانندگی، داد و ستد،
تولیدات صنعتی، ساختمان و غیره قائل میشوند، عمدتاً جنبه پیشگیری داشته و عاری
از نیّت آزار رسانی و توهین به خطاكاران است. اتفاقاً به نسبتی كه نهادهای مدنی
در جامعه بیشتر شكل گرفته و روابط اجتماعی گستردهتر باشد، ضرورت مقررات كیفری
برای مجازات خطاكاران بیشتر میشود. مقایسه كشورهای پیشرفته با عقبافتاده، از
نظر اهمیت رشته حقوق در دانشگاهها، تعداد دفاتر حقوقی، قطر كتابهای قانون،
انواع بیمهها (در پرداخت جریمه)، تعداد دعاوی حقوقی (Law
Suit) و آمار مناسبات حقوقی شاهد این مدعا است.
تناقض در بیان تساوی حقوق زن و مرد درآیه ۲۲۸ بقره
آیه مذکور در متن آیات ۲۲۶ تا ۲۳۸ سوره نساء در
ارتباط با حقوق زن و مرد پس از طلاق آمده است که ضمن تاکید بر تساوی حقوق
طرفین، جمله: و برای مردان درجهای است نسبت به زنان «...وَلَهُنَّ مِثْلُ
الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللهُ
عَزِیزٌ حَكِیمٌ» شائبهِ «نقض آشکار تساوی حقوق» در بخش اول آیه را به وجود
آورده است.
این سوء برداشت از آنجایی پدید آمده که «درجه» از جمله حقوق محسوب شده است، حال
آنکه در اینجا منظور همان قوّام (مراقب و نگهبان) بودن شوهر بر زن و عهده دار
مخارج خانواده بودن است که درآیه ۳۴ همین سوره بر آن تصریح شده است. این موضوع
یادآوری واقعیتی عام، همیشگی و همهجایی و درهمه زمینهها درعلم و هنر و سیاست
و اقصاد و... است که تنوع شغلی، استخدام، مدیریت، تبادل خدمات و گسترش همکاری
را در جوامع انسانی موجب شده است. معنای«درجه» به این مفهوم را میتوان در دو
آیه زیر دید:
انعام ۱۶۵ - «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ
بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ...» (خدا
درجه بعضی از شما را بر بعضی دیگر بالا برده تا شما را در آنچه داده
بیازماید...)
زخرف ۳۲ - «...وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیتَّخِذَ
بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ (...و
ما بعضی از شما را به درجاتی فوق بعض دیگر قرار دادیم تا یکدیگر را استخدام
کنید و رحمت پروردگارت از آنچه جمع میکنید بهتر است)
تازیانه بر زِناکار
حکم تازیانه بر مرد و زن زناکار که تنها در آیات
۲ تا ۴ سوره نور آمده است، شامل کسانی است که:
۱ - زناکار باشند، اسم فاعل زانی و زانیه نشان از قصد و تکرار این عمل دارد.
۲ - حداقل چهار شاهد باشند، که نشان از انجام این کار در ملاء عام دارد.
۳ - کسانی که نتوانند چهار شاهد براتهام خود بیاورند، ۸۰ تازیانه خواهند خورد و
تا ابد شهادتشان پذیرفته نشود.
۴ - این حکم برای دفاع ازحقوق اکثریتی است که نمیخواهند شاهد این کار درجامعه
باشند.
۵ - در کشورهای غربی نیزانجام علنی این کار مجاز نیست و جریمه سنگین قانونی
دارد.
۶ - هدف از ابلاغ این حکم، پیشگیری و هشدار به انجام آن است.
۷ - در صورت عدم شهادت ۴ نفر، هیچ فحشایی کیفر دنیایی ندارد و کار بندگان فقط
با خدا در روز قیامت است.
۸ - آیات ۸ و ۹ سوره نور راه سوگند خوردن به بیگناهی را برای رهایی زن از کیفر
زنا پیشبینی کرده است.
با توجه به مراتب فوق، باید گفت حدّ زنا اصولا امکان اجرایی ندارد و هیچ زنی
اگر دارای عقل سلیم باشد در انظار مردم چنین عملی که کیفر سختی دارد مرتکب
نمیشود.
قطع دست سارق
از جمله مواردی که مورد نقد واقع شده است، مسئله
بریدن دست میباشد که عملی خشن و به دور از اخلاق تلقی می شود. گرچه با
محدودیتهای بسیار گستردهای که فقیهان با اتکاء به روایات و احادیث برای اجرای
آن حکم (در ۱۹ شرط) قائل شدهاند، در طول تاریخ چهارده قرن گذشته به ندرت این
حکم اجرا شده است، با این حال وجود چنین مجازاتی در قرآن، به خصوص اصرار برخی
حاکمان شرع در ایران بعد از انقلاب، به رغم توصیه برخی مقامات قضایی، برای
اجرای آن، مسئله آفرینتر شده است.
چگونه ممکن است خداوند مجازاتی چنین سنگین را، بدون آنکه مشخص کرده باشد قطع
دست باید ازکدام قسمت: پنجه، مُچ، آرنج، و یا بازو باشد، به طورکلی وضع کرده
باشد!؟ مسئله «قطع یَد» دو بار در داستان یوسف و زلیخا در قرآن آمده است، کلمه
«قطع ید» در این مورد با فعل متعدی بیان شده است که شدت بیشتر را میرساند، آیا
واقعا آنها دستان خود را به ناگهان قطع کردند! آیا نمیتوان گفت نشانه و علامتی
از جراحت بردستان آنان باقی ماند!؟
اصطلاح دست برداشتن یا مانع دست درازی کسی از تجاوزشدن اصطلاحی بسیار معمول و
متعارف است، مثل «خلع ید» از کمپانی انگلیسی در قضیه ملی شدن صنعت نفت که دست
تسلط بریتانیای کبیر را از صنایع نفت ایران کوتاه کرد. مرحوم دکتر مصدق بدون آن
که دست کسی را ببُرد، دست قدرت انگلستان و دربار وابسته به آن را از طریق
شیوههای مؤثر روزگار با بیدارساختن مردم ومراجعه به دادگاههای بین المللی قطع
کرد.
اگر در زمان نزول قرآن، در جامعه قبیلگی مدینه، با فقدان دولت ونیروی انتظامی و
قضایی و نداشتن زندان مجبور بودند برای جلوگیری از تکرار دزدی دست سارقان را
ببرند تا برای دیگران شناخته شوند، امروز که کارها از شکل «یدی» خارج شده و
سرقتهای میلیاردی توسط کمپانیهای عظیم با هزاران کارمند از طریق کامپیوتر
انجام میشود، بدون آن که نیازی به بریدن دستها باشد، عملا روح و محتوای حکم
الهی با قطع کردن امکانات قانونی و ارجاع کار به خطاکاران تأمین شده و آنها را
پس از محکمه و مجازات از ادامه سوء استفاده باز می دارند.
کلمه «قطع» که با مشتقاتش ۳۶ بار در قرآن تکرارشده است، به استثنای مواردی
اندک، که دلالت بر بریدن فیزیکی و پاره شدن ظاهری می کند، عموماً بر انواع
دیگری از جداییها و تفرقهها دلالت می کند. مثل:
• قطع ارتباط خویشاوندی (بقره ۲۷ و محمد۲۲)
• قطع ارتباط طبیعی با جنس مخالف (عنکبوت ۲۹)
• قطع ارتباطات اجتماعی و پارتیها در قیامت (بقره۱۳۶، انعام۹۴، اعراف۷۲)
• قطعه قطعه کردن وحدت جامعه (اعراف ۱۶۰ و ۱۶۸، انبیاء۹۳، مؤمنون۵۳)
• قطعه قطعه کردن یکپارچگی دشمن (آلعمران۱۲۷)
• قطع مسافت با طی طریق (توبه ۱۲۱)
• قاطع بودن در تصمیم گیری و بریدن کار (نمل ۳۲)
• قطعهای، پارهای از شب (یونس ۲۷، هود ۸۱، حجر ۶۵)
• قطع دنباله یک قوم، هلاکت یک نسل (اعراف ۷۲)
• قطعات مجاور زمین (رعد ۴)
• قطع شدن میوه درخت (واقعه ۳۳)
و غيره...
اما معنای «یَد»؛ درست است که به دست در زبان عربی «ید» می گویند، اما از
آنجاییکه معمولا اِعمال قدرت انسان با دست انجام میشود، این کلمه معنای «قدرت»
یافته است. به همین دلیل کلمه «ید» بهطور استعاره به خداوند هم، با این که دستی
ندارد، نسبت داده شده است. مثل: «یدالله فوق ایدیهم، بیدک الخیر، بیده الملک»
قرآن حضرت ابراهیم و فرزندانش را «دارندگان دستها و بصیرتها» (اولی الایدی
والابصار) معرفی کرده که نیروی اراده و بینش آنان را نشان میدهد. علاوه بر قدرت،
مفهوم «اختیار» و تصمیم در کلمه «ید» نهفته است، تصمیم واختیار برای اعمال قدرت.
نگاه کنید به:
بقره ۲۳۷ - «...الذی بیده عقده النکاح» (کسی که عقد ازدواج به دست اوست)
بقره ۱۹۵ - «...ولاتلقوابایدیکم الی التهلکه» (خودتان را به دست خود به هلاکت
نیندازید)
آیا ادیان نسخهای برای حل معضلات اجتماعی در این زمانه دارند؟
باید پرسید کدام مشکل و معضل اجتماعی؟ اگر منظور
سیاست، اقتصاد، توسعه، آبادانی و دهها مشکل مشابه باشد، خیر! ارسال انبیاء و
نزول کتابهای هدایت برای اموری که خود انسان میتواند و موظف به انجام
عادلانه آن است نبوده و نیست، اما اگر معضلات اجتماعی ناشی از بحران اخلاقی و
ظلم و ستم و جهانخواری باشد، بلی پیام اصلی دین، دعوت بندگان به سوی صفات نیکوی
خدای رحمان و رحیم و نیز یادآوری ابدیتی است که با ایمان و عمل صالح امروز
تدارک دیده میشود.
متأسفانه نسخهای که امروز توسط دستگاههای رسمی دینی و متولیان آلوده به قدرت
و ثروت تجویز میشود، از هر دین و مذهبی، اکثراً نمیتواند معضلات اجتماعی این
زمانه را درمان کند، راه درمان، تفکیک نهاد دین از نهاد دولت و اصلاح آموزشهای
دینی از رسوبات انباشته شده تاریخی و جبران عقبافتادگی از دنیای علم و معرفت و
واقعیتهای بیرون از حوزه مدارس دینی است، تنها با پیشتازی در زمینههای متنوع
دین و دانش میتوان نسل جوان را جذب کرد.
|