`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

تفسير سوره قدر

بسم الله الرحمن الرحيم

سوره‌ی «قدر» پس از سوره‌ي «علق» قرار گرفته و باز هم درباره‌ي وحي است. ارتباط و پيوند اين دو سوره بسیار طبيعي است و پشت سر هم قرار گرفتن آنها به فهم آیاتی كه براي اولين بار در غار حرا بر پيامبر نازل شده کمک می کند.

بسمِ اللهِ الرّحمن الرّحيم. إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ. ما آن را در شب قدر فرو فرستاديم. ضمیر«ه»، اشاره می‌کند به قرآن. وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ. و تو چه مي‌داني كه «لَيْلَةُ الْقَدْرِ» چیست. لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ. «ليلة القدر» ارزشش بیشتر از هزار ماه است. تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ. فرشتگان و روح در آن شب برای هر امري به اذن و فرمان پروردگارشان نازل مي‌شوند. سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ. در آن شب، تا طلوع فجر و برآمدن سپیده‌دم، سلامت است.

خوب، ملاحظه می کنید سوره‌اي به اين كوتاهي چه‌قدر ابهام دارد. هر آیه‌ای از آن را در نظر بگیریم، احتیاج به توضیح مفصل دارد. اولاً همین که در آغاز سوره به پیامبر می‌گوید وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ، تو چه می‌دانی که «لَيْلَةُ الْقَدْرِ» چیست، نشان می‌دهد که نباید خیلی انتظار داشته باشیم که مسئله‌ی «شب قدر» را مثل بعضی مسائل روزگار خود بتوانیم به کمک علم درک کنیم. پیامبری که معروف به عقل کل و داناترین انسان‌هاست و چنان ارتباط نزدیکی با مبدأ هستی داشت، به او گفته می‌شود تو در سطحی نیستی که بتوانی آن را بفهمی: مَاأَدْرَاكَ، تو اصلاً چه می‌دانی؟ یا چه چیزی ممکن است که تو را به فهم این قضیه نزدیک کند؟ این معنای عبارت مَاأَدْرَاكَ است.

به‌طورکلی، قرآن در مسائل مربوط به قیامت این عبارت را زیاد به کار می‌برد. مثلاً: وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ.(۱) چه‌گونه می‌توانی بدانی که «يَوْمُ الدِّينِ» چیست؟ یا: وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ.(۲) یا: وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ.(۳)، یا: وَمَا أَدْرَاكَ مَاهِيَه.(۴) شاید ده دوازده بار در قرآن اين تعبیر مَااَدْرَاكَ تكرار شده که تماماً راجع به پديده‌هايي بسيار شگفت‌انگيز، عمدتاً مربوط به قیامت است؛ پدیده‌هایی که با درك و دانش بشري قابل توضيح نيست. مثل آنکه آدم بي‌سوادی از شما بپرسد انرژي اتمي چيست. شما در جواب او باید بگویيد: و ما أدراك ما انرژي اتمي! چون نمي‌توانيد برای او توضيح بدهيد، او وقتی نمی‌داند انرژی چیست، اتم چیست، چه‌طور می‌شود برای او انرژی اتمی را توضیح داد؟. فقط باید گفت تو از این مسائل چه می‌دانی و چه زمینه‌ای برای درک و فهم انرژی اتمی داری؟

کودک خردسال شما گاهی چیزهایی می‌پرسد که در جوابش فقط باید گفت: وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَه. تو چه مي‌داني این چيست؟ به او نمی‌شود توضیح داد و فهم آن مسئله در حدّ درک و دانش او نیست. درباره مسئله‌ی «لَيْلَةُ الْقَدْرِ» هم همین حکم صادق است. آن اتفاقی که در آن شب افتاد، و هر سال هم باز تکرار می‌شود، خداوند از همان اول می‌گوید که چندان قابل درک و فهم بشر نیست. با وجود این، می‌توانیم و باید سعی کنیم با راهنمایی‌های خود قرآن به فهم آن نزدیک شویم و تا حدی درک کنیم.

با آنکه این سوره کوتاه است و پنج آیه بیشتر نیست، ولی توضیحاتش بیش از سوره‌های بلندی است که خدمتتان عرض کردم شرح سوره را با طرح چند پرسش آغاز می‌کنیم.

سؤال اول: «قَدْر» چیست و چه ارتباطی با وحی و نزول قرآن دارد و چرا شبی که قرآن در آن فرود آمده «شب قدر» نامیده شده است.
سئوال دوم: اگر قرآن در شب قدر نازل شده، پس چرا بیست و سه سال نزول آن ادامه داشته است؟ این دو با هم چه‌گونه جمع می‌شود؟
سؤال سوم: چرا «شب» قدر و نه روز قدر؟
سؤال چهارم: چرا ما نمی‌توانیم «لَيْلَةُ الْقَدْرِ» را درک کنیم؟
سؤال پنجم: فرشتگان و روح در آن شب چه‌گونه نازل می‌شوند و نازل شدن آنها برای چیست؟
سؤال ششم: فرق میان «ملائک» و «روح» چیست؟
سؤال هفتم: روح و فرشتگان چیستند که هر دو با هم نازل می‌شوند؟ آیا از دو سنخ‌اند یا یکی هستند ؟
سؤال هشتم: نازل شدن آنها به «اذن ربّ» به چه معنی است؟
سؤال نهم: «امر» چیست که می‌گوید: مِّن كُلِّ أَمْرٍ، از هر امری نازل می‌شوند؟
سؤال دهم: سلامتی تا طلوع فجر و سپیده‌دم به چه معنی است؟

ملاحظه می‌فرمایید چه‌قدر سؤال درباره این سوره کوتاه می‌توان مطرح کرد و تا چه اندازه باید در آن تأمل و تفکر کرد تا به فهمش نزدیک شد.

در قرآن توضیح چندانی درباره «لَيْلَةُ الْقَدْرِ» داده نشده تا بفهمیم که واقعاً این مسئله چیست. ولی پنج آیه‌ی اول سوره «دخان» راجع به همین پدیده است. در آیه سوم این سوره می‌گوید: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ. پس، شب قدر سرشار از برکت است. حال اگر این دو سوره را کنار هم بگذاریم، آثار خجسته و پربرکت آن را می توانیم ببینیم.

در سوره «قدر» می‌گوید: تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ فرشتگان نازل مي‌شود، و در سوره «دخان» مي‌گويد: فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ.(۵) در آن شب، امور محکم و استوار و یکپارچه جدا و جزء جزء می‌شوند؛ مانند غذایی که ما می‌خوریم، مثلاً تکه‌ای گوشت یا نان، ابتدا قابل جذب در بدن نیست، چون محکم و یکپارچه است. منظور از محکم یعنی اجزایش پیوسته به هم و یکپارچه است. وقتی غذا را در دهان می‌گذاریم، با بذاق که ترکیب می‌شود، شروع می‌کند به شکسته شدن. اصلاً خود کلمه‌ی «هضم» یعنی شکستن و خورد شدن. غذا در اثر ترشحات شیمیائی غدد گوارشی، قابل جذب دیواره‌های روده می‌شود. وقتی کاملاً به‌صورت شیره درآمد، از روده عبور می‌کند و مویرگ‌های اطراف روده می‌توانند آنها را جذب کنند. این مثال ساده‌ای است برای مسائل معنوی و فهم آنها. فیزیک یا ریاضیات را یکپارچه و یکباره نمی‌شود به کسی تعلیم داد. باید جزء جزء و مرحله به مرحله، در طول سالیان، آموزش داد. فیزیک خود به‌تنهایی ده‌ها فصل دارد. همین‌طور شیمی آلی، شیمی معدنی، تازه هر کدام از آنها هم شامل بخش‌‌های جداگانه است. همین‌طور تاریخ یا جغرافیا. منظور این است که علوم هم، که غذای ذهن یا روح است، باید خرد خرد هضم و جذب ذهن و فاهمه انسان شود. این حکم تنها درباره علوم متعارف صادق نیست که ما نمی‌توانیم یکباره آنها را یاد بگیریم، حقایقی هم که خداوند می‌خواهد در دل انسان جای دهد دفعی و ناگهانی ممکن نمی‌شود. بشریت، در طول عمر هزاران ساله‌اش، حقایق را باید خورد خورد جذب و هضم کند. رشد معنوی و هدایتی او به تدریج و مرحله به مرحله صورت می‌گیرد.

ما در روز باید در سه نوبت غذا بخوریم، امکان ندارد غذای این سه نوبت را در یک نوبت یا غذای مثلاً یک هفته را در یک روز مصرف ‌کنیم. در اینجا هم بایدگفت آنچه از حقایق که در هر شب قدر نازل می‌شود، تغذیه‌ی سالیانه‌ی علمی و فکری بشریت است. در مدارس هم اول هرسال تحصیلی کتاب جدید می‌دهند و معلمان تازه می‌آیند و برنامه‌ی تحصیلی جدید در طول یک سال ادامه پیدا می‌کند، تا دو مرتبه در سال بعد. درهرحال، چنان که گفتیم، این دو سوره تا حدی توضیح دهنده یکدیگرند.

اما در مورد مسئله‌ی «قَدْر». در قرآن «قدر» دو مفهوم دارد. یکی کمیّت و دیگری کیفیت. «قدر» به معنی کمیّت، یعنی هرآنچه در دنیاست، روی اندازه و مقدار معین است. «قدر» به معنی کیفیت هم به شرح ایضاً. یعنی آن هم به اندازه است. اساساً جهان هندسه‌ای دارد و نظم عددی، نظم شکلی و کارکردی بر آن حاکم است. این را در تمام پدیده‌های طبیعی می‌توان دید. من در اینجا چند اشاره را در قرآن می‌خوانم تا ببینید همه چیز در هستی روی «قدر» و اندازه پدید آمده است: إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ.(۶) ما همه چيز را روي قدر و اندازه آفریدیم. آفرينش خدا دقيقاً به اندازه است. وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ.(۷) همه چيز نزد خدا از روي مقدار و اندازه است. يعني جهان بي‌حساب و كتاب و بي‌نظم و هندسه نيست. وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا.(۸) او هر چیزی که خلق کرده آن را اندازه نهاده، آن هم تقديرًا، اندازه‌ي خاص و تمام. حتي مرگ را: نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ (۹) مرگ انسان هم از روي اندازه تقدیر شده است. اين‌طور نيست كه كسي مثلاً هزار سال عمر كند و دیگری پانصد سال. طول زندگی و آغاز و انجام آن نظمي دارد.آنتروپي سلول‌هاي ما تقريباً همه به يك اندازه است، حالا با قدری کم و زیاد. البته ممکن است كسي بد زندگي كند و تغذيه بدي داشته باشد و عمرش کوتاه شود. ولی درهرحال زندگي ما جز اندازه معیّنی از عمر نیست.

حركت ماه و خورشيد هم همین‌طور: وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ (۱۰) ما جایگاه‌های ماه را اندازه گذاشته‌ايم. که منظور حالت‌هاي مختلف ماه از هلال تا بدر کامل است. رزق هم همين‌طو‌ر: اَللهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقدِرُ (۱۱) رسیدن روزي به شما حساب و كتابي و نظم و قراری دارد. در آفرينش انسان از نطفه مي‌گويد: آيا نمی‌بیند که ما شما را از نطفه‌اي خلق كرديم و آن را در رحم نهادیم، إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ (۱۲) تا مدت و اندازه‌ای مشخص و معلوم؛ مثلاً‌ تا نُه ماه و نُه روز. یعنی در زماني مشخص؛ نه آنکه مادری مثلاً دو ماهه فارغ شود و دیگری تا سه سال بچه خود را به دنیا نیاورد. نظم و حساب و کتابی وجود دارد. رشد سلولی جنین هم دقیقاً طبق نظم و اندازه‌ای حساب شده صورت می‌گیرد. پیدایش تدریجی مثلاً سلول‌های استخوان و خون و گوشت و پوست، همه از روی فرمان و برنامه‌ای است. اگر به اندازه‌ی وزن بال مگس ترشحات یکی از غدد، مثلاً غده هیپوفیز، کم و زیاد شود، در رشد او اختلال شدید پدید خواهد آمد. تازه همان غدد را هم سلول‌های اولیه می‌سازند. هزاران عضو مختلف در بدن سلول‌هایشان همه به اندازه و مقدار معلوم ساخته شده است.

غذاهایی که از زمین به دست می‌آید و دیگر امکاناتی که برای بشر یا دیگر موجودات وجود دارد، همه روی اندازه است. این اکوسیستم دقیقاً حساب شده است. می‌گوید خداوند زمین را برکت داده: وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا (۱۳) و قوت و روزی‌های آن را به اندازه مقرر کرده است. تمام خوردنی ها برای ما و جانداران دیگر به اندازه و حساب شده است. هیچ چیز در این جهان کم یا زیاد نیست. همچنان که عدد موجودات هم این‌طور است. همه‌ی موجودات خشکی‌ها و دریاها از هم تغذیه می‌کنند، ولی چرا نسل هیچ کدام برنمی‌‌افتد؟حیوانات یکدیگر را می‌خورند و بنابراین باید حیوان یا حیواناتی که زورشان بیشتر است باقی بمانند و بقیه از میان بروند. ولی چرا چنین اتفاقی نمی‌افتد؟ چون طبیعت حساب وکتاب خودش را دارد و توازن آن به هم نمی‌ خورد و کاملاً تنظیم شده است، مگر انسان در آن دخالت‌کند.

یا درباره شب و روز می‌گوید : وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ (۱۴) خداوند شب و روز را از روي قدر و اندازه نهاده است. در همه چیز دنیا می‌توان دقیقاً هندسه و مقدار مشخص دید و کمیتش و کیفیت عملکردش حساب شده است. وَإِن مِّن شَيْءٍ، هیچ چیز در دنیا نیست، إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ، مگر گنجينه و سرچشمه آن نزد ماست. وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ. (۱۵) و آن را فرو نمي‌فرستيم مگر به اندازه معلوم. شما به باراني كه در سراسر کره زمين می‌بارد توجه کنید، تقريباً همه جا مقدارش ثابت است. مثلاً ايران حدود فرض كنيد ۲۵۰ ميلي‌متر در سال یا كاليفرنیا حدود ۳۵۰ ميلي‌متر؛ و در بعضي جاها، مثل دامنه‌های هيماليا و هندوستان، تا دو متر هم بارندگي سالیانه دارند. ممکن است حدوداً پنج درصد كم و زياد ‌شود، ولی در هر نقطه دنيا نظمي در نزول باران خواهید دید، که از روي «قدر» است.

حالا با اين مقدمات، مي‌گويد آنچه ما در شب قدر نازل‌كرده‌ايم و می‌کنیم، جز از روی اندازه نبوده و نیست. چنین به‌نظر می‌رسدکه گویی به‌نسبت نیازهدایتی بشریت، در آن شب سهمیه داده می‌شود. و هر سال هم شب قدر تکرار می‌شود؛ درست مثل همان سال‌های تحصیلی که گفتم در کلاس اول دانش‌آموزان مقدار خاصی و اندازه معینی آموزش می‌گیرند و در کلاس دوم مقدار معین دیگری و همین‌طور تا آخر.

حال، به این نکته توجه کنیم که پدیده‌ی باران و پدیده‌ی بارش وحی هر دو را قرآن، هم با کلمه‌ی «نزول» بیان کرده و هم «تنزیل». «نزول» یعنی یکباره فرودآمدن، و «تنزیل» یعنی فرودآمدنِ تدریجی. در قرآن، گاه برای پدیده‌های مادی و معنوی، تعبیر واحدی به کار رفته است. شاید توضیحش قدری مشکل باشد. مثلاً درباره باد کلمه «تصریف»، به معنی حرکت کردن از طرفی به طرفی دیگر را به کار برده و درباره قرآن هم شبیه همین تعبیر را آورده است. همان طور که ذرات آب از سطح زمین به آسمان صعود می کنند، کلام پاک انسان و اعمال خالص او را هم می‌گوید به سوی خدا صعود می‌کند: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ (۱۶) یا در مورد عمل «تسبیح» می‌گوید همه موجودات در حال تسبیح‌اند. یا در جایی اشاره می کند که هم آب باران خزاینی در زیر زمین دارد و هم نبوت. درواقع، دو الگوی پدیده‌ی نزول باران و پدیده‌ی نزول وحی قابل مقایسه با یکدیگرند، یعنی هر دو دارای یک مدل‌اند. بنابراین، فهم آنچه در طبیعت اتفاق می‌افتد به ما کمک می‌کند که تا حدی معنی نزول قرآن را بهتر بفهمیم. این هم گفتنی است که شش سوره قرآن، یعنی سوره‌ها‌‌ی دهم تا پانزدهم، که جز یکی همه با حروف مقطعه «الف، لام، را» آغاز می‌شود، و آن یک سوره هم (رعد) فقط یک میم اضافه دارد(المر)، درباره‌ی نزول وحی به‌پیامبران است. این سوره‌ها تا حدی مکانیزم نزول وحی را روشن کرده است و در همه آنها شرح داستان انبیاء است و اینکه چه‌طور با خدا ارتباط پیدا کردند.

در وسط این شش سوره، که گفتیم مسئله وحی در آنها تا حدی روشن شده، سوره «رعد» آمده که از طبیعت سخن می‌گوید و فرو فرستادن وحی را، ضمن اشاره به نزول باران و دیگر پدیده‌های طبیعی، مانند رعد و برق توضیح می‌دهد. در سوره «رعد»، به الگوی طبیعت توجه داده شده است تا پدیده‌های وحی را تا حدی توضیح دهد. مثال‌های زیادی می‌زند؛ مثلاً می‌گوید خداوند از آسمان باران را نازل کرد، أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا، درّه‌ها هر یک به قدر خود آب باران را در خود مي‌گيرد و سيل جاري مي‌سازد. پس، سخن هم از فاعليت است و هم قابليت. فاعليت از بالاست و قابلیت از پائین (زمین). در مورد وحی نیز چنین است؛ خدا فاعل است و باران الهامات را فرو مي‌فرستد و زمین وجودی انسان گیرنده، ولي باید دید که ظرف وجود ما، چه قدر گنجایش گرفتن این الهامات را دارد؟ گفت «هر که بامش بیش برفش بیشتر».

فَسَالَتْ، خداوند سیل جاری می‌کند در أَوْدِيَةٌ، یعنی دره‌ها، وادی‌ها. تا چه حد؟ بِقَدَرِهَا، به قَدر هر دره‌ای. بیان تمثیلی زیبایی است که از جانب خدا همیشه نزول وحی و هدایت دوام دارد، اما تا چه کسی آن را پذیرا شود و بگیرد؟ سیل که جاری می‌شود، غریو و غرشی دارد و کف فراوانی بر آن بالا می رود ، ولی بعد از مدتی همه حباب ها به هوا می‌رود و آنچه مفید است ( رسوبات رسی) برای مردم به جای می‌ماند: وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ. رسوبات سیل که باقي مي‌ماند، براي كشاورزي فایده فراوان دارد.

در پس ظواهر پديده‌ها، امکاناتی پدیدار می‌شود و اين جوش و خروش و انقلابات که خاموش شد، آن اندیشه یا عملکردی كه براي مردم سودمند است باقي مي‌ماند. در همين سوره، مرتب می‌گوید که اینها مثال‌هایی است که خدا برای شما می‌آورد: كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ. (۱۷) ببين خدا چگونه مثال مي‌زند. با این مثال‌ها مي‌خواهد ماهيت آنچه را که بر ابراهيم و يوسف و يونس و هود و به‌طورکلی پیامبران فرود آمده است نشان دهد. از طبيعت مثال می‌آورد كه چه‌طور اين مدل مدام تكرار مي‌شود.

در آیه ديگر همین سوره «رعد»، به وضع حمل مادران اشاره دارد: اللّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى» خدا می‌داند که هر موجود ماده‌ای چه حمل می‌کند و بار آنها چیست. وَمَا تَغِيضُ الأَرْحَامُ، و نیز آنچه را اَرحام در خود جذب مي‌كنند و مي‌پذيرند می داند؛ یعنی ظرفيت رحم براي پذیرفتن نطفه را می داند. وَمَا تَزْدَادُ، و آنچه را رَحِم خود به آن اضافه مي‌كند. يعني نطفه‌ای که مي‌گيرد و با تکمیل و افزايشش استعدادهاي كروموزم ايگرگ آن را به‌فعلیت می‌رساند.(۱۸) و تحولاتي‌كه در رحم صورت می‌پذیرد همه را می داند. وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ. اینها همه از روي مقدار و اندازه است. درواقع، مكانيزم فاعليت و قابليت است که در سوره‌ي «رعد» بیان شده است، و اینکه خدا هميشه فاعل است، ولي گيرنده و قابليتی بايد باشد و ظرفيتی لازم است.

در مسئله‌ي وحي هم همین‌طور است و پیوسته نور الهامات می‌تابد، ولي تا انساني تعالی و ظرفيت و قابليت پیدا نکند فیض الهامات و حقایق را نمی‌تواند دریافت کند.

پیامبران انسان‌هایی بودند که ظرفیت‌ داشتند و توانستند ظرفِ گیرنده‌ی این پیام‌ها گردند. خورشید پیوسته در حال تابیدن است، این ماییم که گاهی در روشنایی گاه در ظلمت به سر می‌بریم.

در این سوره از رعد و برق: وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ، اين رعد و تُندر كه مي‌زند و می‌غرد، تسبيح خدا می‌کند. وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ (۱۹) و خدا صاعقه‌ها را می‌فرستد. از پديده‌ي رعد و برق و صاعقه مثال مي‌آورد براي توجه دادن به اين مكانيزم كه ابر در آسمان در حركت است، ولی همیشه رعد و برق اتفاق نمی‌افتد، وقتی طوفان می‌شود و ابرها با یکدیگر اصطکاک پیدا می‌کنند، الکتریسته‌ی القایی ایجاد می‌شود و رعد و برق پدید می‌آید. توده‌های ابر با بار الکتریسیته‌ی بسیار قوی، وقتی با هم برخورد می‌کنند، جرقه‌های سخت می‌زنند و رعد و برق تولید می‌کنند، و چون از فراز زمین عبور کنند، به دلیل بار الکتریسیته مثبت آسمان و بار منفی زمین، صاعقه ایجاد می‌شود و ابر تخلیه الکتریکی می‌کند و با برخورد به ساختمانی بلند یا تپه‌ای یا درختی، گاه آسیب‌های شدید وارد می شود. وحی نیز در گذر خود، با بار حقایقی که دارد، بر انسانی که بتواند اوج بگیرد و بالا برود فرود می‌آید، و الهامات را تخلیه می‌کند. یا همچون برفی که بر قله‌ی مرتفعی در ارتفاعات می‌بارد و بعد در طول تابستان به تدریج آب می‌شود و به دشت پایین جریان پیدا می‌کند و زمین را از آنچه در خود دارد سیراب می سازد‌. برخلاف سیل که همه چیز را در مسیر خود می‌روبد و می‌برد؛ برف می‌ماند و به تدریج ، به تناسب تشنگی طبیعت، در طول مثلاً شش ماه، زمین را سیراب می‌کند و آب، رفته رفته جذب زمین می‌شود.

این قیاسی است میان طبیعت و نبوت. پیامبر هم در شب قدر حقایقی را گرفت و در وجود خود ذخیره کرد و در طول ۲۳ سال تدریجاً در اختیار مردم نهاد. درواقع، مدل‌های طبیعت به ما کمک می‌کند تا بفهمیم سازوکار الهامات چیست و چگونه اتفاق می‌افتد.

اما چرا در شب قدر؟ حتماً شنیده‌اید که می‌گویند شب قدر شب بیست‌ویکم یا بیست‌وسوم ماه رمضان است. اما به درستی معلوم نیست که شب قدر کدام است. نوزدهم، بیست‌ویکم، بیست‌وسوم، بیست‌وهفتم؟ همه این شب‌ها را احتمال داده‌اند. با همه اینها چه بسا که شب قدر شب ثابتی در ما ه مبارک نباشد. درهرحال مهم این است که بدانیم امت اسلامی و روزه داران در این ماه خود را آماده می‌کنند تا ارتباطاتشان را با خدا قوی‌تر و بیشتر و نزدیک‌تر کنند. قرآن می‌خوانند، دعا می‌کنند، و همه اینها برای نزدیک‌تر شدن به خدا و اخلاق و معنویات صورت می‌گیرد. به بیان دیگر، در ماه رمضان همیشه آمادگی بیشتری وجود دارد تا پیوند میان خدا و خلق برقرار بشود. در این ماه آدمیان‌ در ارتفاع بالاتری قرار می‌گیرند. این ماه شباهت به فصل بهار دارد که هنگام انقلابات جوّی است. در این فصل طوفان و زیر و رو شدن توده‌های ابر زیاد رخ می‌دهد و بارندگی بیشتر است. در ماه صیام هم از یک طرف شرایط جوی معنویات مساعد است، از طرف دیگر انسان‌های آماده برای برخورداری از آن شرایط بیشترند. نه اینکه امکان آن را داشته باشند که حقایق را بگیرند؛ آنها که بالاتر و قوی‌ترند دریافت کننده‌اند. آنها حقایقی را درجه به درجه و مرحله به مرحله می‌گیرند و به مردم منتقل می‌کنند؛ درست مثل مسائل علمی. مثلاً نیوتونی یا اینشتنی پیدا می‌شود و مسائل علمی مهمی را که دریافته به جامعه خود عرضه می‌کند. و البته سرانجام کل بشریت از آن برخوردار می‌شود.

اما در مورد تفاوت «نزول» و «تنزیل» که قبلاً عرض کردم، اجمالاً «نزول» یعنی به

ناگهان فرو آمدن؛ مثل برفی که ظرف چند ساعت بارش مداوم بر قله‌ای بلند بنشیند. ولی «تنزیل» یعنی به تدریج نازل شدن و فرود آمدن. مثل همان برف قله که در طول چندین ماه آب شود و سرازیر گردد و دشت تشنه‌ای را سیراب کند، قرآن هم حقیقتش بر پیامبر دفعتاً در شب قدر نازل شد؛ شبیه به ایده‌ای که به ذهن نویسنده ای خطور می‌کند که احتیاج دارد یک ماه بنشیند صفحه به صفحه آنها را بنویسد. ایده‌ای که در ذهن مهندس یا آرشیتکت است، نخست صورت اجمال و و کلیت دارد که اگر بخواهد صورت عمل به خود بگیرد و به اجرا درآید، باید تمامی نقشه هایش با جزئیات مشخص‌ شود. حقیقت و کلیات وحی نیز بر ذهن پیامبر در شب قدر نازل شد ولی ظهور جزئیات آن برای اجراء در طول بیست‌وسه سال تداوم پیدا کرد.

اما فرشتگان، فرشتگان چه‌گونه موجودی‌اند؟ روح چیست؟ فرشتگان در سراسر طبیعت وجود دارند. آنها کارگزاران جهان‌اند، نیروهای جهان هستند. همه چیز با کار فرشتگان انجام می‌گیرد. یکی از آنها ملک الموت یا فرشته‌ی مرگ نام دارد. یکی دیگر فرشته‌ی آرام بخشیدن به انسان است، در جنگ‌ها، برای روحیه دادن به مؤمنان، تا دل‌های آنها را آرام ‌سازد که قرآن به آن اشارات فراوانی دارد. و این البته خودش یک بحث مستقلی نیاز دارد که شاید بیش از یک جلسه زمان ببرد.

مسئله‌ی فرشتگان در قرآن مسئله بسیار مهمی است. در نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۹۱، در آفرینش و نقش فرشتگان در طبیعت، می‌گوید که بعضی‌هایشان در کار پدید آوردن ابرهای سنگین پرباران‌اند. یعنی پدیده‌های جوّی که روی می‌دهد، مثل بارش باران، کار فرشتگان است. یا بعضی‌هایشان در کوه‌های عظیم و شامخ جای دارند؛ بعضی در تیرگی‌های شب ساکن‌اند. بعضی پایشان در: "تُخُومَ الاَرضِ السُّفلی" (هسته‌ی مرکزی زمین) است و شانه هاشان از افق‌ فراتر رفته است. شما فکر می‌کنید این چه نیروئی است؟ آیا تعبیر دیگری از نیروی جاذبه نیست؟ ببینید اینها ۱۴۰۰ سال پیش گفته شده است. نیوتن کی مسئله‌ی جاذبه را اعلام کرد؟

برای مردمانی درس ناخوانده و عامی اگر بخواهند بگویند نیرویی در جهان دست اندرکار است که همچون ستون مانع فرو ریختن ستارگان می شود، به این زبان می‌گویند؛ فرشتگانی‌ که گام‌هایشان از سویی در مرکز زمین قرار دارد و از سویی دیگر از آسمان هم فراتر رفته است. خوب، به روشنی پیداست که به زبان قابل  فهم آنها بیان مطلب می‌کند.

بعد اضافه می‌کند که در طبقات آسمان جایی نیست که خالی از فرشتگان با شد. در «صحیفة‌سجادیّه» هم، در دعای چهارم، در وصف فرشتگان می‌گوید که در تمام طبقات آسمان، در باران، ابرها، تگرگ، برف، فرشتگان جای دارند. کاملاً پیداست که می‌خواهد به نیروهای طبیعت اشاره کند. چون از همه‌ی نمودهای طبیعت تعبیر به فرشتگان، که گردانندگان این جهان به شمارند، می کند. به نظر ما جهان ماده، بی‌روح و مرده می‌آید، ولی در حقیقت هیچ چیز در جهان مرده نیست. حتی آهن و چوب و سنگ بی‌جان و جماد مطلق نیست. اینها در درون خود اتم‌هایی دارند که مدام در حرکت‌اند و نحوی و درجه‌ای از حیات و شعور در آن‌ها وجود دارد. در همان الکترون‌ها که دور هسته اتم می‌گردند، یا خود هسته اتم که ساختمان بسیار پیچیده‌ای دارد، همه اینها برای ما دارای پیامی است. یعنی جهان به مرده و زنده تقسیم نشده، هر چه هست جان و معنی دارد. همه‌ی آنچه در طبیت است، متکی به نظامی است، به تعبیر قرآن گردانندگانی دارد که همان فرشتگان‌اند.

در نزول وحی بر پیامبر هم فرشتگان یا نیروهایی عامل این کارند، همان‌طورکه جاذبه یکی از نیروها و یکی از فرشتگان است؛ یا الکترو مغناطیس یا نیروهای هسته‌ای ضعیف و قوی. آن نیرویی هم که بر پیامبر نازل شد یک انرژی و شعوری بود که در سطح بشر فرود آمد.

اما چرا در شب قدر و نه در روز؟ با آنکه بعد از آن شب، بارها در روز، وقتی پیامبر در سفر یا حضر بودند، یا در اثنای جنگ، بر ایشان وحی نازل می‌شد. ظاهراً آنچه در شب قدر اتفاق افتاد، بعد از سال‌ها شب زنده‌داری‌های طولانی پیامبر بوده است. بعد از آن نیز بارها به پیامبر فرمان داده شده تا قسمتی از شب را بیدار بماند: وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ، پاره‌ای از شب را شب زنده داری کن، نَافِلَةً لَّكَ، به منزله كاری داوطلبانه و به نفع خود، عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا. (۲۰) باشد تا بر انگيخته شوي و به مقام ستوده‌ای صعود کنی. يعني روح و روانت ساخته شود و رشد كني. در روز چندان فرصتی نيست، شخص در پی کسب معاش است و فرصت تمرکز ندارد. نمی تواند با خود خلوت کند. ولی پس از دو سه ساعت خواب، اگر توفیق داشته باشد و بیدار بشود، فرصتی ولو نیم ساعت، یک ساعت، کمتر یا بیشتر، برای خلوت کردن با خودش پیدا می‌کند. پیامبر تا دو ثلث شب یا نیمی از شب را بیدار بودند. برای ما هم این فرصتی است که باید غنیمت بشمریم. بعد از رفع خستگی کار روزانه، که ذهن خالی شده، می‌توان به صورت متمرکز به سرنوشت خود و خالق خود فکر کرد. به پیامبر خطاب شده که ما به زودی گفتار سنگینی بر تو القاء خواهیم کرد؛ پس پاره‌ای از شب را برخیز، دو ثلث شب یا نیم شب را، کمتر یا بیشتر، و به خدای خود روی کن.

در سوره‌ی «مزمل» و «مدثر» آمده است که یکی از راه‌های آمادگی دریافت الهامات ربّانی تمرکزهای خاص شبانه است. از این است که فرو آمدن نخستین وحی، عمدتاً در شب به دنبال تمرکزهای فوق‌العاده پیامبر رخ داده است.

اما چرا شب قدر بهتر از هزار ماه است؟ تصور کنید کسی را که چند سال در مقطعی از تحصیل درجا زده و نتوانسته در امتحانات پایانی پذیرفته شود، ولی روزی که سرانجام با تلاش بسیار نمره‌ی قبولی گرفت و دوره را پشت سر گذاشت، می‌گویند آن روز برای او برابر چند سالی که در آن مقطع متوقف مانده بود ارزش دارد.

ملتی هم ممکن است سالیانی دراز درجا بزند و متوقف بماند یا در مسیر خطایی حرکت کند، ولی سپس با یک فکر درست و تصمیم بجا از یک عمر درجا زدن نجات پیدا کند و در مسیر ترقی بیفتد. شما اگر این «هزار ماه» را به سال حساب کنید، می‌شود حدود ۸۳، ۸۴ سال؛ یعنی عمر متوسط انسانی که خوب عمر کرده است. این طور نیست؟ پس، یعنی یک شب، حتی یک شب، درک عمیق و ارتباط با حقیقت از یک عمر هرز و بیهوده زندگی کردن بهتر است.

بعضی از مفسران درباره این «هزار ماه» گفته‌اند که اشاره به دوران بنی‌امیه دارد که حکومتشان هزار ماه به طول انجامید. بعضی دیگر هم خواسته‌اند مصادیق دیگری برای آن پیدا کنند. لزومی ندارد که مصادیقش را محدود بدانیم، مهم این است که آدم به این پیوند آگاه باشد و این اتصال برقرار گردد. عمر زیاد کردن مهم نیست؛ مهم این ارتباط است و آنچه در اثر آن اتفاق می‌افتد. این بهره معنوی، که در شب‌های قدر از آن برخوردار می‌شود مهم است؛ از گذشته‌های دور همواره انسان شب‌ قدر داشته است. می‌گویند زبور در ششم رمضان و تورات در هجدهم رمضان نازل شده است. این در روایات ما هست. کتاب‌های پیامبران همه در این موقع سال، که از نظر معنوی آمادگی‌هایی در روح انسان و جهان به وجود می آید، نازل شده است. انسان‌های اولیه چیزی نمی‌دانستند. در دوران غارنشینی بشر در بی‌خبری محض به سر می‌برد. بشر نخستین فقط اندکی از اختیار برخورداری داشت، اما از آن زمان تا امروز بشریت پله پله و سال به سال مسیر پیشرفت را طی کرده است. در هر دوره از کتاب‌ها و معلمان تازه بهره گرفته و، به اصطلاحی که در نظریه «تکامل» هست، جهش کرده است. جهش‌های متناوبِ بشریت محصول شب‌های قدر او بوده است.

اما درباره تفاوت بین ملایک و «روح» خیلی روشن نمی‌توان توضیح داد. ولی شاید با این مثال ساده قدری بشود به فهم مسئله نزدیک شد. ببینید، محصلی که درس می‌خواند، دو چیز عامل بالا آمدن و رشد اوست: یکی امکانات بیرونی، یعنی کتاب و آزمایشگاه و معلم و مدرسه؛ یکی هم استعداد خود او. اسم آن امکانات بیرونی را بگذارید فرشتگان؛ یعنی همان نیروهایی که در جهان در کارند و به ما مدد می‌رسانند. ولی اگر هوش و استعداد و ظرفیت ذهنی و قوه یادگیری در ما نباشد، در هیچ کاری نمی‌توانیم پیشرفت کنیم. پس درواقع دو نیروست که ما را بالا می‌برد: امکانات بیرونی و استعداد خودمان یا امکانات درونی. این استعداد درونی نامش روح است. خدا از روح خود در ما دمیده است: وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي (۲۱) این روح همان جان که در زیست‌شناسی می خوانیم نیست. قوه دیگری است که ما را می‌تواند بالا ببرد؛ استعداد خاصی است در ما. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ. (۲۲) ما انسان را در عالي‌ترين «تقويم»، يعني استعداد بالا آمدن و قيام آفریدیم. هيچ موجودي جز انسان نمي‌تواند رشد و تعالی پیدا کند. بارها عرض كردم که مثلاً اسب از هزار سال پیش تا حالا هیچ فرق نکرده و در همان حد مانده است، ولی انسان امروز حتی با ده سال پیشش از نظر دانش و فهم و احساس خیلی تفاوت کرده. بشر پیوسته بالا می‌رود. خداوند از روح خود در ما دمیده تا بتوانیم به تعالی دست یابیم. این همان استعداد و قدرت درک و فهم و تجزیه و تحلیل و سخن گفتن است: عَلَّمَهُ الْبَيَانَ. (۲۳) قدرت خواندن است، خواندن طبيعت. همان‌طوركه نوبت پيش گفتیم، انسان مي‌تواند کتاب طبيعت را بخواند، الفبای آن را بفهمد و بعد به بيان درآورد و به ديگران منتقل كند و دانش را توسعه دهد. پس، روح همان استعداد خودماست، ولی فرشتگان نیروهای بیرونی‌اند.

در شب قدر، خدا هم معلمان و کتاب‌ها و امکانات فهم بیشتری در دسترس فهم ما قرار می دهد و هم نیروهای درونی ما آماده‌تر می شود ، البته اگر خودمان را آماده بهره‌گیری از آن امکانات کرده باشیم. چون هوش و نیروی معنوی بشر در این ماه فزونی می‌یابد و می‌تواند خود را بسازد و آن روح خدایی را که در درون دارد تقویت کند. قرآن درباره حضرت عیسی(ع) می‌گوید: وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ(۲۴) ما او را با نیروی مقدسي نيرومند ساختیم. یا می‌گوید اگر شما در راه اِعتلای کلمه توحید ثابت قدم باشید روحتان، آن روح درونی و خداییتان، تقویت خواهد شد. قرآن این مسئله را بسیار تأکیدکرده است که انسان می‌تواند استعدادهای معنوی خود را پیوسته بالاتر ببرد و کمال ببخشد.

اما فرود آمدن فرشتگان و روح برای چیست؟ در آن شب، تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ. مِّن كُلِّ أَمْرٍ یعنی از هر امري، از هر موضوعي. درست مثل همان مدرسه که معلم فيزيك مي‌آيد، شيمي مي‌آيد، رياضيات مي‌آيد، تاريخ مي‌آيد، جغرافيا مي‌آيد، ادبيات مي‌آيد، و هر سال از نو این امر تکرار می گردد. اما مدرسه و مکتب خدا بی‌نهایت است. پس، در هر موضوع و زمینه‌ای که انسان بخواهد در آنها رشد کند به او تعلیم داده می‌شود. می‌‌گویند به عدد خلایق به سوی خدا راه وجود دارد. پس، در هر زمینه‌ی معنوی در شب قدر امکان هضم و جذب و فهم حقایق وجود دارد. حقایق در حدّ درک و فهم تو نازل می‌شود و در اختیار تو قرار می‌گیرد؛ اما بِإِذْنِ رَبِّهِم. به اذن پرورگار. ولی نه اینکه خدا به معنی متداول اجازه دهد. «اذن» یعنی همان قوانین خدا. اگر تو آمادگی‌اش را داشته باشی، همان به منزله اذن دادن پروردگار به تو است.

در جایی می‌فرماید اگر زمین مستعد باشد و آب و خاک و نور خورشید و هوا باشد، به اذن خدا گیاه در آن می‌روید. اگر تو زمین وجودت را آلوده نکرده باشی و آمادگی آن را از بین نبرده باشی، به اذن خدا سرسبز خواهد شد. پس، «اذن خدا» یعنی قوانین الهی.

در جای دیگر می‌گوید که اگر شما ده نفر صابر و مصمم در راه دین باشید ، بر صد نفر به اذن خدا غلبه می‌کنید. یعنی انسان‌های دارای تقوا و صبر، روحیه و اراده‌شان از دیگران قوی‌تر می شود. به اذن خدا، یعنی تو خود آدم دیگری خواهی شد. کلمه‌ی «اذن» در قرآن بسیار تکرار شده است. بنابراین، آن اتفاقی که در شب قدر می‌افتد، یک تصادف نیست، در همان چهارچوب نظامات الهی است که چنان الهاماتی امکان می‌یابد.

سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ. اين «سلام» درواقع همان «سلامت» است. می‌دانیم که قرآن بهشت را «دارالسّلام» گفته است. اسم دين ما هم «اسلام» است که با «سلام» و «تسليم» از یک ریشه است. «اسلام» يعني خودت را به سلامت برسانی؛ با اسلام است که انسان روح خود را با سلامت و «سلم» و آشتی آشنا می‌سازد. یا: ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ. (۲۵) سراسر قرآن همه سخن از سلم و سلامت است. مي‌گويد پيامبران آمده‌اند تا شما را به وادی سلامت «دار السلام» رهنمون شوند. پس، در شب قدر تا مطلع فجر، هیچ‌ ناسالم و خطا و اشتباهی امکان وقوع ندارد. تا طلوع فجر همه سراسر سلم و سلامت است.

اینها کلیاتی بود که خدمتتان توضیح دادم و خلاصه‌ای بود از مطالب سوره‌ی «قدر» که البته می‌دانم پیچیده و مشکل است. اول هم عرض کردم وقتی خداوند به پیامبر خود می‌فرما‌ید: مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ، پس دیگر تكليف ما روشن است. به‌هرحال فهم قضيه دشوار است. من تا جایی که به ذهن ضعیفم می رسید تلاش كردم با مقایسه مدل‌هايي كه در طبيعت وجود دارد، توضیحاتی عرض کنم.
.
صدق الله العليّ العظيم.


۱)  انفطار(۸۲) / ۱۷

۲) مرسلات(۷۷) / ۱۴

۳) قارعه(۱۰۱) / ۳

۴) قارعه(۱۰۱) / ۱۰

۵)  دخان(۴۴) / ۳ و ۴

۶) قمر(۵۴) / ۴۹

۷) رعد(۱۳) / ۸

۸) فرقان(۲۵) / ۲

۹)  واقعه(۵۶) / ۶۰

۱۰) يس(۳۶) / ۳۹

۱۱) رعد(۱۳) / ۲۶

۱۲) مرسلات(۷۷) / ۲۲

۱۳) فصلت(۴۱) / ۱۰

۱۴) مزمل(۷۳) / ۲۰

۱۵) حجر(۱۵) / ۲۱

۱۶) فاطر(۳۵) / ۱۰

۱۷) رعد(۱۳) / ۱۷

۱۸) رعد(۱۳) / ۸

۱۹) رعد(۱۳) / ۱۳

۲۰) اسراء(۱۷) / ۷۹

۲۱) حجر(۱۵) / ۲۹

۲۲) تين(۹۵) / ۴

۲۳) رحمن(۵۵) / ۴

۲۴) بقره(۲) / ۸۷

۲۵) حجر(۱۵) / ۴۶
 

`