پرســـش و پاســـخ درباره
خــدا شنــاسى
در اين بخش سؤالاتى كه از طرف
شما از طريق ايميل مطرح و پاسخ داده شده است را گردآورى نموده ايم. براى مشاهده
پاسخ بر روى سؤال كليك نماييد. پس از مطالعه پاسخ مجددا بر روى سؤال كليك كرده
تا بحالت اوّل بازگردد.
۱) اولین چیزی که به نظرم
عجیب اومد ! اسمتون بود، شما که اینقدر به قرآن نزدیکید ، حتما به اسمتون دقت کرده
اید، آقای بازرگان شما بنده ی خدایید یا بنده ی علی؟؟؟؟ فکر می کنید حضرت علی از
گذاشتن همچین اسمی روی خودمون راضی باشه؟
" علي" نام خدا هم هست : هوالعلي العظيم . ثانيا
معناي " عبد" در زبان عربي يك وجهش بنده است ، ساير وجوهش ، اگر به كتاب لغت
مراجعه كنيد ، معاني گسترده اي دارد كه يكي از آنها همراه كسي شدن و وفاداري و
جدانشدن از اوست .در زبان عربي علاقه و ارادت به مردان حق و همراهي با آنان را
با همين واژه بيان ميكردند . آيا واقعا فكر ميكنيد پدران و اجداد خداپرست ما
واقعا از اين حقيقت غافل بودند و اگر اسم فرزندانشان را مثلا عبدالرضا ،
عبدالحسين و عبدالعلي و ... ميگذاشتند منظورشان بنده اين بزرگان بوده است ؟ من
منكر غلو و اعمال شرك آميزبرخي گذشتگان نيستم ، اما نبايد از طرف ديگر بام هم
سقوط كرد و بجاي نيات ، لغات را ملاك قرار داد.
۲) اخيراً با شيوهاى از
انرژى درمانى آشنا شدهام. در اين شيوه ابتدا با انرژى كيهانى همسو ميشويم و هنگام
انرژى دادن به خود يا ديگران ابتدا از خداوند بزرگ تشكر كرده و به خواسته هاى خود
انرژى داده و تقاضاى رسيدن به آنرا كنيم! ميخواستم بدانم آيا اينكار ميتواند مصداقى
از شرك به خداوند بزرگ باشد.
هر گاه هر عامل مؤثری را مستقل از خدا و در عرض ،
نه طول او قرار دهید ، شرکتی برای قدرت مطلق قائل
شده اید
، با توضیحات فوق همچون طبابت کاری مثبت انجام داده ایدد
۳) قران
وظیفه ی من
را چگونه تعریف میکند؟ در جامعه و حتی
اطرافیان همه گونه جنبه های شرک از شفا گرفتن از امام تا دعای توسل و غیره دیده
میشه.ایا من باید مثل ابراهیم رفتار کنم ؟یا مثل مومن ال فرعون یا تقیه یا ...
تشخيص اينكه بايد مانند ابراهيم بت شكني يا مانند
مومن آل فرعون تقيه كرد ، تابع وضعيت زمانه و شناخت موثر بودن آنست . مومن آل
فرعون نيز وقتي جان موسي را در خطر ديد تقيه را رها كرد و آشكارا در برابر
فرعون اظهار حق كرد
۴) آيا علاقه پيدا كردن به
شخصيتهاى دينى و ارادت يافتن به آنها مغايرتى با توحيد دارد؟
علاقه پيداكردن به اشخاص امري طبيعي است و خدا اين
احساس را در دل انسانها قرار داده است و بخصوص تاكيد
كرده آنها كه اهل ايمان و عمل صالح باشند خدا مهرشان را در دل مردم قرار ميدهد
. آنچه بايد رعايت كرد محبت در طول ، نه در عرض محبت خداست . علاقه به كسي كه
مورد رضايت خداست تعارضي با خداپرستي ندارد.
۵) آیا علم خدا به اعمال
آگاهانه ما حكايت از تحميل جبر نيست؟ و آزادى را نقض نميكند؟
اگر خداوند اول و آخر و ظاهر و باطن است ، پس بیرون
از زمان و مکان است ! یعنی نمیتوان برای او تقدم و تاخر زمانی قائل شد .کلام
خداوند در قرآن از بهشت و جهنم عموما به شکل ماضی است ! در حالیکه برای ما این
احوالات آینده است !! داستان سجده ملائک ماضی است ، در حالیکه ما هنوز به همه
نیروها مسلط نشده و بر تمامی اسماء آگاه نگشته ایم . رفتارغریزی حیوانات از پیش
تعیین شده است، اما ما برخوردار از روح الهی هستیم واختیار انتخاب داریم و تا
کاری نکنیم علمی بر آن تحقق نمیگیرد، با این تفاوت که علم خدا بر آینده آنرا
میداند ، بدون آنکه ما مجبور به آن بوده باشیم واله اعلم
۶) هدف از افرینش و خلق
بشر چه بوده ؟ گروهی می گویند خدا می خواست دیده وپرستش شود. نیازمندی خدا را نشان
میدهد !! و یا می گویند تعالی وتکامل بشر. در این مورد هم سوال این است که اگر ما
نخواهیم زنده باشیم چه؟ واخرش چه میخواهد بشود؟ به نظر سناریو خلقت پوچ وبیهوده
بنظر میرسد. بخصوص که زندگی انسانها هم چندان با خوشبختی وبی عذاب ورنج نیست؟
با توجه به برخی آیات شاید بتوان هدف از خلقت انسان
را اینطور بیان کرد: خدا انسان را آفرید تا مشمول رحمت او قرار
گیرد ( هود ۱۱۹ .... الا ما رحم ربک و لذلک خلقهم)
. خدا مرگ و حیات را آفرید ( فرصتی به ما در این میدان داد)
تا معلوم شود کدامیک
زیباتر عمل میکنیم ( ملک ۲ - الذی خلق المت و الحیوه لیبلوکم ایکم
احسن عملا)، خدا ما را نیافرید مگر برای آنکه وجود خود را برای کسب و
جذب صفات بی نهایت او هموار کنیم و به کمال برسیم ( ذاریات ۵۶ ...
ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون) معنای عبادت هموارکردن وجود و
تسلیم شدن به اوست ، نه ترجمه ساده پرستش.... پس : رحمت ، احسان و عبادت
سه بعد این مسیر است ( واله اعلم). دانه ای که نخواهد درخت بارور و تنومندی شوه
و به آسمان سر بکشد ، زیر خروارها خاک در تاریکی و تعفن پوسیده خواهد شد. این
انتخاب شماست ! آیا عدم را ترجیح میدهید یا رشد و کمال را!؟
۷) اين كه خدا شاكر است
(از ما تشكر ميكند) و حبّ و بغض دارد و ما با او از طريق دعا ارتباط برقرار ميكنيم
و او جواب ميدهد، دليل بر اين است كه خدا بر ما تأثير ميگذارد و از ما تأثير
مىپذيرد. آيا چنين نيست
صفات ؛ رضايت و سخط و حب و بغض الهي و امثالهم
تماما تمثيلي و براي فهم ماست . اين مطلب را هم در تفسير پرتوي از قرآن ميتوان
يافت و هم در تفسير الميزان .معناي شاكر بودن خدا نيز تشكر لفظي نيست بلكه
افزايش دادن و تكثير نتايج كار خير است ( به معناي لغوي كلمه توجه كنيد) . من
تاثير پذيري خدا از بندگان را مطرح كردم نه ارتباط از طريق دعا و نماز و غيره
را . شما اگر خود را در معرض خورشيد قرار دهيد ، البته نور و گرماي بيشتري
ميگيريد تا كسانيكه در سايه ميمانند ، اما اين جذب بيشتر نور به معناي تاثير
گذاشتن شما بر خورشيد نيست.
۸) بنظر بنده قرآن آمده
به ما جهان بينى و نحوه نگاه به عالم را بياموزد نه اينكه احكامى را ديكته كند. شما
ميگوييد ما نميتوانيم خدا را خشنود يا خشمگين كنيم و اين اصطلاح استعاره است
. اما من فكر ميكنم ما با خدا ارتباطى دو طرفه و تأثيرگذار داريم؟
آموزش نحوه نگاه به عالم و جهان بيني و انسان شناسي مغايرتي با عمل به احكام
قرآني ندارد ، اصلا مگر غير از اين است كه ميخواهيم بينش درست پيداكنيم تا
بدانيم چگونه بايد عمل كنيم ؟ اين دو مثل پاي چپ و راست با هم جلو ميروند . به
مقداري كه بينش پيداكرده ايم بايد عمل كنيم و هر قدر بينشمان گسترده تر شد ،
عملمان هم گسترش مي يابد.
مسئله تاثير پذيرفتن با ارتباط بر قرار كردن تفاوت دارد ، شما ميتوانيد با
استاد خود تماس نزديك داشته باشيد ، از او فراوان بياموزيد و به او ارادت
بورزيد ، اما معناي اين ارتباط چنين نيست كه شما بر او تاثير گذارده
و او را متحول ساخته ايد . در مورد انسانها چنين تاثيرگذاريهائي البته
بطور نسبي وجود دارد ، اما خدا مطلق و بينهايت است.
۹) بعد از مرگ بنیتا دختر هشت ماهه همش این فکر توی سرم میچرخه که پروردگار کجا بود اون لحظه های وحشتناک که بر بنیتا گذشت از اینکه همچین فکری رو کردم خیلی ناراحتم؟
آیا خداوند به ما وعده داده است که شخصا جلو هر ظلم و ستمی را میگیرد و ما قرار است نازپرورده و عزیزدردانه باربیائیم، یا مشیت حکیمانه او، آزادی و اختیار دادن به خود انسان و تشویق او به حل مسایل بشری برای رشد و کمال خودش است؟ سئوال شما را میتوان بیشتر باز کرد و پرسید: خدا موقع قتل عام خاندان پیامبرش در کربلا کجا بود؟
۱۰) یکی از مسایلی که شما روی آن تأکید دارید این است که منظور ازاسامی خدا در قرآن همان صفات است. حال پرسش این است که با اینکه صفت کلمه عربی است، چرا در قرآن بجای اسامی خدا، صفت یا صفات خدا نیامده است؟
صفت وصف زبانی ماست که تابع درک و فهم بشری است، مثل «وتصف السنتهم الکذب...» (نحل ۶۲)، در قرآن همواره افعال: تصف، تصفون، یصفون و وصفهم برای بشر آمده که تماما بیان زبانی آدمی است، حال آنکه کلمه «اسم» دلالت بر ذات و ماهیت اشیاء میکند و به غلط در فارسی اسامی بی مسمی بر اشیاء و آدمیان میگذارند، هیچ اسمی واقعی بدون مسمی نیست، جمله قرآنی «اسمه احمد» یعنی او ستوده ترین صفات و خلق و خوی را دارد
۱۱) با توجه به اهمیت شرک و اینکه با توجه به قرآن، همه گناهان بخشیده می شوند الا شرک! لطفاً مصادیق شرک را به صورت فهرست وار بفرمایید. تشخیص اینکه این گناه شرک است یا نیست، چگونه انجام می شود؟
اما مصادیق شرک لاتعد ولاتحصی است و به شمارش نمی آید، شرک همان شرکت سهامی خدا و شرکاء است که همه به آن مبتلا هستیم، فقط با تفاوت سهمی که برای خدا قائل میشویم، نمونه موحد خالص ابراهیم بود که حدود ۱۰ بار در قرآن آمده است «ماکان من المشرکین» مقبل شرک اخلاص در بندگی خداست
۱۲) فرق الله و رب چيست. لطفاً با مثال های امروزی فرق این دو واژه مهم را مشخص کنید.
در مقام مثال، رب رئیس و صاحب اختیار شماست که استخدامتان کرده ومیتواند اخراجتان کند و شما لازم است یکسره مطابق مقررات سازمان او عمل کنید، اما الله کسی است که نماد همه ارزشها و زیبائیهاست و به او عشق میورزید. رب نام مدیریت الله و نماد سرپرستی و کارسازی اوست، او فقط معشوق نیست که تکلیفی در برابر او نداشته باشید، ارباب هم هست، مالک هم هست، مگر در پناه بردن به خدا نمیگوئیم: قل؛ اعوذ برب الناس، ملک الناس، اله الناس؟ مثلث توحید همین است، بی توجهی به هریک از این ابعاد و آنرا در بندگان سراغ گرفتن شرک است. هرکدام ازنام های خدا وجهی از وجوه او را نشان میدهد که جامع آن ذوالجلال والاکرام است، صفات خدا دروس دانشگاه هستی است که باید آنها را در حد وسع خود فراگیریم
۱۳) با توجه به ایه ۲۶ ال عمران «قل اللهم مالک الملک...» و توجه به ایه ۲۹ کهف «وقل الحق من ربکم...» که ظاهرا مفهومی کاملا متضاد دارند و اولی همه چیز انسان را در ملکیت خدا میداند ودومی برعکس انسان را از بودن در دایره قدرت وحکومت ا و خارج میکند مسئله مشیت وحدود اختیار و جبر برای انسان چگونه و تا چه اندازه تعیین شده است؟ در صورت امکان مثالی غیر از مثال مدیر مدرسه و دانش آموز بیاورید تا موضوع صریح وروشنتر شود وابهامی باقی نماند.
مشیت را «خواست» ترجمه میکنند، اما خواست انسان دلبخواه اوست که الزاما منطبق با حق نیست و هوای نفس در آن نقش مهمی دارد، حال آنکه خواست (مشیت) خدا همان نظاماتی است که برای مخلوقات قرار داده است و همواره حق است. در آیه ۲۶ سوره مبارکه آلعمران ایتاء ملک و گرفتن آن (بهقدرت رسیدن و سلب قدرت)، عزت و ذلت، داخل شدن تدریجی شب در روز و برعکس، خروج مواد مرده از موجود زنده و برعکس را به خدا نسبت داده است چون علتالعلل و مسبالاسباب است و هرفعل و انفعالی (خیر یا شر، از دید ما) در عالم میگذرد در محدوده مشیت اوست و اگر مانع خلاف و خطا و خیانت بندگان نمیشود، بهدلیل مهلتی است که در مدت عمرآدمی بخشیده است. اما در آیه ۲۹ سوره مبارکه کهف از «خواست» (مشیت) انسان در انتخاب راه ایمان و کفر سخن میگوید که دلیلی است بر آزادی و اختیار او در چارچون مشیت الهی.
۱۴) در نظم قران اشارات زیادی به علم خداوند وعلم انسان نموده اید.لطفا تفاوت وشباهت این دو را بفرمایید.ایا علم انسان در طول علم خداوند است؟ یا کاملا متفاوت وغیر قابل مقایسهاند؟
برحسب آیه شریفه «هوالاول والاخروالظاهروالباطن و...» خداوند بیرون از زمان و مکان محدود ما و آفریننده آن است، بنابراین علم او همچون ما آدمیان تابع گذشت زمان نمیشود، اما علم او به نتیجه اعمال ما، جبری برای ما بهوجود نمیآورد، ما با اختیار خود عمل میکنیم و هرگاه عمل کردیم، در علم تحصلی او تحقق مییابد. در مثالی کاملا نسبی برای فهم بهتر مسئله، والدین با آشنایی نسبی که به روحیات فرزندان خود دارند، کم و بیش میتوانند رفتار آنها را پیشبینی کنند و این پیشبینی البته از آنان سلب اختیار نمیکند، اما اشراف خدا به اعمال بندگان مطلق است
۱۵) در رابطه با موضوع اختیار آیا خداوند قبل از اینکه ما تصمیمی بگیریم از تصمیم ما مطلع است؟ اگر آری پس اختیار ما چه معنایی دارد؟ اگر خیر پس چگونه ما خداوند متعال را قادر مطلق مینامیم؟
بر خداوندی که خالق زمان و مکان و به صورت همزمان ابتدا و انتها و ظاهر و باطن هر چیزی است (هوالاول والاخر والظاهروالباطن) زمانی حاکم نیست، پس تصور قبل و بعد از تصمیم ما، برای او که بیرون از زمان و مکان است معنا ندارد! اما علم خدا، بر آنچه ما به اختیار خود عمل میکنیم تعلق میگیرد و هیچ اجباری از پیش بر ما وارد نمیشود، که اگر چنین بود، ارسال رسولان و نزول کتابهای هداىت بی معنا و عبث میشد
۱۶) یکی از مسایلی که در عصرامروز روز بروز بیشتر می شود، انکار خدا است که بیشتر ناشی از کارکرد بد مدعیان و متولیان رسمی دین است. این امر در عصر پیامبران علیهم السلام مطابق نظر شما وجود نداشته است. به عبارت دیگر معاصرین پیامبر به الله پایبند بودند اما به نقش رب توجه نداشتند.
حال مسأله انکار خدا در زمان ما چگونه می شود؟ منکرین خدا به اخلاق، مردم سالاری و عقل اهمیت می دهند. از نظر شما آیا این مسأله با مسأله یاد شده در عصر رسول اکرم تفاوت دارد یا اصلاً یکی است و چهره تغییر کرده است؟ لطفاً راهنمایی فرمایید.
معاصرین انبیاء نسبت به وجود نیروئی مافوق خالیالذهن نبودند و به گونهای به خدایان متعدد و ارباب انواع اعتقاد داشتند، آنها برای دفع خطر و جلب منفعت به آستان بتها پناه میبردند و آلوده به آفت شرک، نه بی خدائی، بودند. با پیشرفت علمی در زمینههای مختلف، انسانها به مدد دانش و خرد به واهی بودن آن واسطهها کم و بیش پی بردند، اما الهها و ایسمهای دیگری جانشین آنها ساختند و بدون آنکه نام خدا بر آنها بگذارند، همان انتظارات را از آنان طلب کردند. در آغاز قرن ۱۹ دانشمندان بخصوص علوم طبیعی، با احساس و ابراز بی نیازی از خدا، به پرستش ناخودآگاه علم پرداختند و به تعبیر قرآنی «ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی» (علق ۶)، کوس بی نیازی از دین زدند. بی خدایان امروز نیز در سایه تئوریهای: تصادف، قانون اعداد بزرگ و احتمالات و جهانهای متعدد، به ادعای استیفن هاکینگ «جاذبه» را عامل پیدایش حیات میشمارند و در شناخت عوامل اصلی حیات، به اصطلاح قرآنی «اسماء الله» به کجراهه میروند. و ذروالذین یلحدون فی اسمائه (اعراف ۱۸۰).
اخلاق و مردم سالاری و عقل خود بنیاد که ارزشهائی شناخته شده و مطلوب همگان است، به گونهای جانشین دینی شده است که اگر از اسارت متولیان دکاندار و جاهل دینی خارج شود، بهترین تایید و تبیین کننده و تعالیبخش همانها، البته به افقی بس بالاتر است.
۱۷) خواستم نظرتونو راجب جهان های موازی بپرسم.آیا از دید شما حقیقت داره؟
اگر در سیصد میلیارد کهکشان که در هرکدام میلیاردها خورشید موجود است، نشانهای برای ایمان به آفریدگار جهان هستی نباشد، چه فرقی میکند که جهان های موازی دیگری هم وجود داشته باشد؟ که هیچ هم بعید نیست وجود داشته باشد.
۱۸) من هنوز در حال تحقيق درباره ي وجود خدا هستم ، سخنراني هاي آقاي كالينز و داوكينز و كتاب هاي آن ها را بررسي كردم ؛ فكر مي كنم اين منطقي تر از آن باشد كه چشمم را به روي هر گونه احتمال عدم وجود خدا ببندم.
شايد بعد از اين همه كندوكاو به دو استدلال محكم براي وجود خدا رسيده بودم ، كه از سوي آقاي كالينز در كتاب زبان خدا مطرح شده بودند . اكنون يكي از آن ها به نظرم ضعيف مي رسد و پس از اين همه سال جستجو و تنها ماندن با يك استدلال ؛ گويا بايد به دستان خالي از شواهد خودم بخندم.
استدلال ها «قانون اخلاقي» و «احتمال ضعيف ورود انسان به عرصه ي هستي» هستند.
به عنوان يك درد دل عرض كنم كه به سردرگمي معنوي و روحي دچار شده ام. كاش من هم مثل اطرافيانم با يكسري استدلال هاي مضحك وجود خدا را پذيرفته بودم و هرگز دست به تحقيقات نمي زدم ! در اين صورت زندگي آرامي مي داشتم. بعيد ميدانم استدلال هاي محكم ديگري پيدا كنم ، اين سوال تا آخر عمرم همراه من خواهد بود.
و الآن بيش از هر زماني به راهنمايي نياز دارم. آيا استدلال هاي ديگري براي وجود خدا هست؟ آيا هيچ كتاب يا منبعي وجود ندارد كه مرا از اين سردرگمي خارج سازد؟ آيا مي توانيد به من كمك كنيد؟
توفیق شما را در رسیدن به نتایج تفکر، تامل و تحقیقتان، که در هرحال کاری عقلانی و خداپسند است، از آفریدگار جهان خواهانم، درست است که استدلال ذهنی و تاملات فلسفی کاری پسندیده است و در قرآن نیز بارها از شیوههای استدلالی برای فهم تدبیر و ربوبیت خدا استفاده شده است، اما اولا در قرآن مقولهای بنام «اعتقاد» وجود ندارد که انسان با آن عقد و گره پیدا کرده و به آن رسیده باشد، بلکه آنچه خواسته شده
"ایمان"، به معنای رسیدن به امنیت در دنیا و آخرت است، ثانیا کنکاش ذهنی را در جهت
"دیدن و خواندن کتاب هستی" مورد استفاده قرار داده است.
اولین سخنی که به پیامبر اسلام در غار حراء الهام شد، خواندن ربوبیت به معنای اداره و تدبیر جهان در پهنه آفرینش بود:
"اقراء باسم ربک الذی خلق
پیامبر در اولین ارتباط با عالم بالا مامور خواندن الفبای کتاب هستی و شناخت نویسنده آن شد، این مقوله ای از جنس دیدن است؛ دیدن حروف و کلمات و جملههای نویسنده جهان ، یعنی علامات و آیات تکوینی آن نویسنده . سئوال این است که آن نویسنده اگر بقول
"استیون هاکینز"جاذبه، یا بقول "داکینز" جهانهای بی نهایت باشد، نه تنها پاسخی برای سئوال خود نیافتهایم، بلکه مرجع عشق، ایثار، اخلاق، ایمان و همه ارزشها را بی شعور فرض کردهایم
درآیات ۱۱ تا ۱۳ و ۱۸ سوره نجم نیزکه در باره گزارش وحی و الهات نبوی است، بارها از آنچه او با
"فواد" (دل، مغز) خود "دید" حکایت میکند، ابراهیم خلیل نیز با اندیشه استدلالی در گردش ستارگان و ماه و خورشید و افول آنها، با روی کردن به آنکه همه هستی را از عدم آفریده، به
"رویت" "ملکوت"( فرمانروایی مطلق، سر نخ همه تحولات) و یقین به آن رسید. کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض و لیکون من الموقنین
فیلسوفان ودانشمندانی که منکر خدا هستند، در حقیقت خدای مادون علم و خرد دستگاههای خاخامی، پاپی و آخوندی را انکار میکنند، حال آنکه اگر از آن برتر آیند، موحد تر ازخداپرستان و دیندارن شناسنامه ای خواهند بود
اگر هم علاقمند به پیگیری مسئله خداشناسی از نظر فیلسوفان فیزیک مدرن هستید، توصیه میکنم نگاهی هم به کیهان شناختی انتروپیک، که از حدود ۴۰ سال قبل با نظریات برندون کارتر آغاز شد، بیندازید و استدلال
"تنظیم ظریف" ( فاین تونینگ) و پارامترهای ششگانه (جاذبه عمومی، نیروی هستهای، نیروی الکترومغناطیس، سرعت نور، عدد ثابت پلانک در کوانتم و بالاخره عدد پی) را که هماهنگی آنها با یکدیگر ضریب تنظیم یونیورس را پدید آورده و نیز رابطه ضریب ۱/۱۳۷ آلفا با این متغیرها را مورد نظر قرار دهید
۱۹) ارتباط خداوند با انسان چگونه است؟ آيا فقط در قالب قوانين است؟ ارتباط انسان و خدا يك رابطه يكسويه هست؟ با توجه به اينكه خداوند فاقد ويژگي هاي انساني است پس رابطه اش با بنده خود چگونه است؟ با توجه به اين سوالات توكل يعني چه ؟ خداوند در پاسخ توكل چه كاري انجام مي دهد؟
ارتباط جاذبه یا هوایی که تنفس میکنیم با ما چگونه است؟ اگر لحظه ای جاذبه برداشته شود همه سلولهای ما از هم جدا میشوند و میمیریم. در سوره الرحمن آمده است: کل یوم هو فی شان. او در هر لحظهای در انجام کاری است، حیات تنها در پیایش آن معجزه نیست، در استمرارش نیز چنین است، اینکه گفته شده خدا سمیع و بصیر و علیم است و هر کجا باشید با شماست، یعنی همین. قوانین که دانشی ندارند
توکل هم یعنی تو وظیفه و نقش خود را انجام بده و کاری به فراآیند به نتیجه رسیدن آن، که برآیند دهها عامل دیگر است، نداشته باش، توکل تماما در جایی بکار میرود که آدمی نگران نتیجه کار است، مثل رفتن به مصاف سختی ها، جنگ وامثال آن. ما مسئول کار خود هستیم که فقط یک بُردار است، نه ماحصل بردارها.
۲۰) میخواستم تفاوت ( الله ) و ( رب ) را تشریح بفرمایند؟
اگر به وبسایت بنده مراجعه کنید، در بخش مکتوبات در این مورد به تفصیل توضیح
دادهام، به طور خلاصه، الله معبودی است که می پرستیم و نماد همه نیکوئیهاست، اما
«ربّ» (مثل ارباب) نماد ریاست، سر پرستی، مدیریت، کارگزاری و تدبیر امور است.
مشرکین خدا را قبول داشتند، ولی بتها را واسطه و شفیع حاجات خود میگرفتند و به
آنها متوسل میشدند، مرز میان شرک و توحید در همین واسطه تراشیها و برای جلب منفعت
و دفع ضرر سراغ غیر خدا رفتن است. انگار خدا از مشکلات ما خبر ندارد یا به قدر
واسطهها مهربان نیست و در دستگاه او هم پارتی بازی رونق دارد!
|