`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

سازگارى، يا ستيز با سختى و ستم؟

هين مگو فردا، كه فرداها گذشت            تا به كلي نگذرد «ايام كشت»

بسياری از ما به تغییر و تحولات نیكوئی برای وطن خود امیدواریم و نیز شمار زیادی آرزو می‌كنیم منشاء اثر مفیدی هم در مسیراین تحولات باشیم، ولی متأسفانه اغلب برنامه‌ای برای تحقّق این آرزوها نداریم و كار مهمی هم برای آن انجام نمی‌دهیم. هرچند مشتاقیم بدانیم چه باید كرد و چگونه به انجام آن توفیق یافت.

برای تحقق همین آرزوهاست كه هر روز ده‌ها مقاله و كتاب ارزشمند منتشر می‌گردد و گرچه در توصیف و تبیین مسائل و آگاه ساختن مردم مؤثر هستند، ولی كمتر به برنامه و عملی منتهی می‌گردد. نگاهی به مطالب و مقالات منتشر شده در سایت‌های اجتماعی هموطنان نشان می‌دهد كه بیشتر مقالات ما دارای محتوای خبری، توصیفی، تاریخی، تحلیلی و یا فلسفی هستند و كمتر راهبرد و راهكاری عملی برای حل مسائل ارائه می‌شود.

تأكید این مقالات معمولا بر ناكامی انقلاب ایران در تحقق شعارهای اصلی آن یعنی «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی» و موضوعاتی است همچون: افراطی‌گری درسیاست داخلی و خارجی، از دست رفتن سرمایه‌های مادّی و معنوی كشور، زوال اعتماد عمومی، فساد و تباهی در دستگاه‌های دولتی، آلودگی شدید محیط زیست، مهاجرت بی‌سابقه و.... كه عموماً راه حل این معضلات را مبارزه با استبداد و فرهنگ استبدادی می‌شماریم، اما در باره چگونگی این مبارزه كمتر بحثی جدّی می‌كنیم.

واقعیت این است كه امروز بسیاری از ما، ایرانیان، به ویژه معترضان به وضع موجود، نسبت به نقض حقوق و آزادی‌های اساسی ملت و سیطره استبدای حكومت آگاهیم، ولی كمترعمل اجتماعی مهم و مؤثری انجام می‌دهیم. متأسفانه در موارد گسترده‌ای هم منافع فردی و فزون طلبی‌های خود را به منافع جمعی ترجیح می‌دهیم، كه مسلماً موجب تداوم و تثبیت بیشتر شرایط موجود می‌شود. به راستی چرا با وجود معترضان بی‌شمار، گامی متناسب با عمق فاجعه در راه بهبود اوضاع بر نمی‌داریم و چه كارهای مؤثرتر و اقدامات عملی و اساسی‌تری باید انجام دهیم؟

قبل از تأمل در این سئوال، نباید این نكته را فراموش كنیم كه ارائه راه حل‌های كلان، بدون بررسی راهكارهای عملی ره به جائی نمی‌برد. بنابراین به همراه راهبردِ مبارزه با استبداد، باید ده‌ها و بلكه صدها راهكار خُرد در زمینه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و سیاسی داده شود. آنچه به نظر بسیار مهم می‌رسد، ضرورت تلاش‌ها و تدابیر كاربردی در تكمیل مقالات توصیفی، تاریخی، تحلیلی و فلسفی، به گونه‌ای است كه بر رفتار و مناسبات ما تأثیرگذار باشد. از این روی در این نوشته كه با تبادل نظر و مشورت چند تنی ازدوستان صاحب نظر تهیه شده، به موجبات و علل بی‌عملی یا كم‌عملی ملی كه داریم، و نقش و رسالت اندیشمندان، نویسندگان و هنرمندان در متحول و بارور كردن شرایط پرداخته می‌شود.

سازگارى ايرانى

كتاب كوچكی به نام «سازگاری ایرانی» از مرحوم مهندس مهدی بازرگان باقی مانده است كه بسیاری از جامعه شناسان معاصر آنرا بررسی دقیقی از جامعه ایران تلقی كرده‌اند. این كتاب با تحلیل شرایط اقلیمی فلات ایران، كه به لحاظ جغرافیائی در چهارراه تاریخ و مورد تاخت و تاز مستمر مهاجمان بوده و آب و هوای خشك و كشاورزی بی ثباتی داشته است، نشان داده كه ملت ایران به تدریج در طی تاریخ، نحوه انطباق با شرایط مختلف را به طور طبیعی فراگرفته است. ملت ما، هم از نظرزیست محیطی و انطباق با شرایط متغیر و غیر قابل پیش‌بینی آب و هوائی، كه یكسال خشكسالی و محرومیت و سال دیگر خرمی و فراوانی است، وهم از نظر فرهنگی، به خصلت «سازگاری» درآمده است، سازگاری به معنای حفظ بقای خود تحت هر شرایطی و توانائی كنارآمدن با مهاجمان متجاوزی كه هریك چند صباحی بر این ملك مسلط می‌شدند.

فرهنگ سازگاری ناشی از پیش‌بینی ناپذیری شرایط محیطی، اجتماعی، سیاسی و احساس ناامنی مستمر است. در این فرهنگ، ناامنی نهادینه شده و به تبع آن، دروغ، ریا و نفاق رشد می‌كند. در فرهنگ سازگاری، اصل بر بقاء و حفظ وضع موجود، بی‌همتی برای تغییر، خود محوری، عدم همكاری‌های اجتماعی، بی‌نظمی، پراكندگی، عدم خطر پذیری و قبول ریسك و آمادگی پرداخت هزینه برای اصلاح و تغییر است. در فرهنگ سازگاری، چون هدف، حفظ و بقاء خود در شرایط متغیر و غیرقابل پیش بینی جامعه و شرایط اقلیمی است، كار بلند مدت منظم و محكم كمتر صورت می‌گیرد و بیشتر تلاش‌ها در مسیر اهداف كوتاه مدت، توأم با زرنگی و حتی حقه‌بازی و دروغ گوئی و نقض حقوق دیگران است. و با آنكه سطح آموزش و آگاهی عمومی افزایش یافته است، هنوز ما آمادگی انجام كار بلند مدّت و منظم و همكاری‌های گسترده اجتماعی را به علت ریشه‌های عمیق فرهنگ «سازگاری» و ویژگی مهم آن؛ «پرهیز از خطر» و پرداخت هزینه (ریسك) برای اصلاح وضعیت موجود را به دست نیاورده‌ایم.

مسلم است مادامی كه آمادگی لازم در جامعه برای «قبول هزینه» و زحمت و خطر وجود نداشته باشد، احتمال تغییرات مطلوب و با ثبات، حتی تدریجی و گام به گام، بسیار ضعیف است. قبول خطر یعنی شجاعت و آمادگی پرداخت هزینه مالی و جانی. برای تغییرات و تحولات ارزشمند باید صرف مال و جان كرد و این كار البته با فرهنگ سازگاری همراه نیست. بدیهی است كه تغییر فرهنگ سازگاری به فرهنگ پایداری، كاری است زمان بر و طولانی. ولی مهم این است كه بتوان در راستای آن حركت كرد و به تدریج از وزن فرهنگ سازگاری كاست و به وزن فرهنگ خطرپذیری (ریسك)، شجاعت و استقامت افزود.

تغییر فرهنگ سازگاری

با توجه به واقعیت‌ها، نمی‌توان انتظار داشت كه همه آحاد ملت به سطح مطلوبی از ریسك پذیری و شجاعت برسند، مهم این است كه هركس كمی شجاع تر و اندكی خطر پذیرتر گردد تا مؤلفه و متوسط جامعه در راستای شجاعت بیشتر حركت كند. بركات این تغییر اندك فردی، در سطح اجتماع بسیار بزرگ و گسترده خواهد بود و بسیاری از شیوه‌های مدیریتی و سیاسی كشور را اصلاح یا دگرگون خواهد كرد.

فرض كنید انتقاد از برخی عملكردهای حكومت در شرایط حاضرتا یكسال محكومیت زندان داشته باشد. اگر تعداد انتقاد كنندگان علنی محدود به همین كسانی باشد كه شناخته شده، و شماری از آنان حتی از داخل زندان نامه و بیانیه می‌نویسند، اثرگذاری انتقاد در سطح ناكافی كنونی باقی خواهد ماند. اما اگر سطح خطرپذیری جامعه كمی بالا رود و آمادگی پرداخت هزینه اندكی بیشتر شود، فرضاً یك در صد مردم حاضر به قبول چنین هزینه‌ای شوند، آنگاه فضای جامعه عوض می‌شود! چگونه؟ بلی یك در صد جامعه ایران حدود هفتصد هزار نفر می‌شود! كه البته حكومت آمادگی زندانی كردن چنین شماری را ندارد، نه به لحاظ امكانات فیزیكی (جا و مكان)، و نه به لحاظ شرایط ملی و بین المللی. بنابراین عملا تهدید به زندان منتفی خواهد شد. دراینصورت حكومت مجبور می‌شود در برابر انتقادهای سازنده نرمش و اصلاح پذیری بیشتری نشان دهد و در نتیجه راه برای اصلاحات بعدی گشوده‌تر خواهد شد.

مسلماً بسیاری از تهدیدها و تحدیدهای موجود، ناشی از ترس ِ خطر كردن و هزینه‌های مربوط به آن است. در صورتی كه این ترس كاهش یابد و عده بیشتری حاضربه انتقاد اصلاحی شوند، عملا احتمال خطر و پرداخت هزینه كاهش یافته و چه بسا منتفی شود. اینك باید دید چگونه ممكن است ریسك پذیری و آمادگی پرداخت هزینه‌ها، ولو اندك، تدریجا افزایش یابد؟

تعدیل فرهنگ سازگاری نهادینه شده ایرانی از یك سو و تقویت فرهنگ خطرپذیری از سوی دیگر، كار بزرگ و بلند مدتی است كه نیازمند پژوهش‌های فرهنگی چند رشته‌ای و میان رشته‌ای و مستلزم همكاری صاحبنظران، پژوهشگران رشته‌های مختلف، هنرمندان و نویسندگان است و در حدّ مطلوب، همكاری دستگاه‌های آموزشی و فرهنگی (مانند آموزش و پرورش) جامعه و یك دولت اصلاح‌گر قوی را می‌طلبد، اما در كوتاه مدت و شرایط كنونی، شایسته است روشنفكران، نویسندگان و هنرمندان رشته‌های مختلف: شعراء، فیلم سازان، نقاشان و... به اهمیت خطرپذیری و پرداخت هزینه‌های مادّی و معنوی در آثارشان بیشتر تأكید كنند تا خصلت شجاعت و مقاومت میان آحاد ملت برای رشد و شكوفائی و دست یابی به اهداف بلند پرورش یابد. با وجودی كه درشرایط عادی، تحولات فرهنگی كُند و تدریجی است، روشنفكران اندیشمند می‌توانند آن را در طول زمان كمتری انجام دهند. كاری كه فرضاً بازرگان در دهه‌های ۳۰ و ۴۰، شریعتی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ و سروش در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ انجام دادند، صرفنظر از تفاوت دیدگاه در برخی زمینه‌ها، نمونه‌هائی از اثرگذاری روشنفكران روی جوانان است.

برای اصلاح فرهنگ سازگاری، كاری بلند مدت، به ویژه روی نسل جوان و از دوران كودكی لازم است. داستان نویسان در قصه‌هائی كه برای كودكان می‌نویسند، الهام بخش آنان هستند و با ایجاد انگیزه‌های سازندگی، خدمتگزاری، شجاعت و ایثار و... در نوشته‌های خود قادراند در بلند مدت به تغییر فرهنگی امداد رسانند. نسل قبل از انقلاب به یاد دارند كه چگونه كتاب مختصر «ماهی سیاه كوچولو»ی صمد بهرنگی، كودكان و نوجوانان را تحت تأثیر عمیق خود برای خطرپذیری و تغییر شرایط موجود با گفتمان چپ انقلابی قرار داده بود. پیش از آن، و در همین فرهنگ نیز «آرش كمانگیر» از سیاوش كسرائی نقشی بلند مدت در تهییج جوانان به علایق میهنی داشت.

در همین زمینه می‌توان به شاهكار ادبی دكتر پرویز ناتل خانلری به نام «عقاب» كه تا همین اواخر در كتاب‌های مدارس خوانده می‌شد و جوانان را با آسمان‌های بلند نظری و عزّت نفس آشنا می‌كرد اشاره كرد، همچنین داستان‌های اسطوره‌ای حماسی كه «احسان یار شاطر» برای كودكان نوشته بود و كتاب‌های «دیداری با اهل قلم» دكتر یوسفی كه به زبانی ساده پندهای اخلاقی، اجتماعی و ملی را از میراث فرهنگی ما استخراج و به زبانی شیوا و روان برای جوانان و دانشجویان بیان می‌كرد. از بُعد مذهبی نیز می‌توان كتاب‌های «حسن و محبوبه»، «یك، جلوش صفر تا بی نهایت» و «فاطمه، فاطمه است» دكتر شریعتی را مطرح ساخت و كتاب «داستان راستان» مرتضی مطهری و نشریه حوزه‌ای «پیك شادی» كه برای كودكان و نوجوانان منتشر می‌شد.

صنعت سینما نیز كه پس از انقلاب رشد بسیار چشمگیری داشته و بیش از خاستگاه آن در دنیای غرب، همچنان در كشور ما مورد استقبال جوانان است، بستر بسیار مناسبی برای چنین فرهنگ سازی‌هائی می‌باشد، همان طور كه در روزگار قبل از انقلاب ، فیلم «گاو»، یا «سفر سنگ» اثر كیمیائی نقش بسیار گسترده و مؤثری داشت. نقش شعر و ترانه هم جای خود را دارد و تأثیرش اگر بیشتر از زمینه‌های دیگر نباشد كمتر نیست. چه كسی می‌تواند تاثیر گسترده اشعار خانم «سیمین بهبهانی»، به خصوص «دوباره می سازمت وطن...» را كه تا مدت‌ها زمزمه زمستانی ملت ما بود و همچنان خواهد ماند، نادیده بگیرد؟ چه كسی می‌تواند سرود «یار دبستانی من...» منصور تهرانی را كه برای فیلم «از فریاد تا ترور» ساخته شده بود نادیده بگیرد؟ سرودی كه برای نخستین بار در تظاهرات پارك لاله در سال ۱۳۷۵ توسط دانشجویان همخوانی شد و به تدریج تبدیل به اصلی‌ترین سرود جنبش دانشجوئی بعد از انقلاب گردید؟ چه كسی می‌تواند تأثیر گسترده و عمیق نامه‌های انتقادی سرگشاده نویسنده و هنرمند فیلم ساز «محمد نوی زاد» به رهبری و اقدامات مبتكرانه و متهورانه او در افشای سوء استفاده‌های سپاه ونهادهای امنیتی و مقامات قضائی و... و قدم زدن‌های اعتراضی روزانه اش مقابل وزارت اطلاعات را درشكستن فضای ترس وتسلیم و سازگاری با ستم، و اشاعه فرهنگ ریسك پذیری و شكست طلسم ترس نادیده بگیرد؟ همینطور آزادگی و استقلال «دكتر مهدی خزعلی» از موقعیت خانوادگی و زیان‌های مادّی و زندانی كه شجاعانه در این راه برای بیان حقیقت به جان خریده است؟

در میان غیر ایرانیان، پژوهش های سی ساله دیوید مك لیلند (David McLelland) اندیشمند و استاد فقید دانشگاه هاروارد در كتاب معروف خود به نام «جامعه موفق» (Achieving Society) نشان می‌دهد كه داستان‌های كتاب‌های درسی كودكان ارتباط نزدیكی با انگیزه‌های قدرت طلبی، خدمت‌گذاری، سازندگی و موقعیت «قبول خطریا ریسك های حساب شده و سنجیده» و همچنین انگیزه الفت و مردم دوستی دارد. از این رو با اصلاح كتاب‌های مخصوص كودكان، اعم از كتابهای رسمی درسی یا غیر آن، می‌توان دانش آموزان و جوانان را نسبت به وضعیت جامعه حساس كرد و برای تلاش در جهت بهبود و اصلاح جامعه در سال های بلوغ و بزرگسالی برانگیخت.

به این ترتیب نویسندگان و تحلیل گران فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، مستقلا یا با همكاری یكدیگر، می‌توانند راه‌های جدید و خلاق اصلاح فرهنگ منفی سازگاری و ارتقای سطح شجاعت و خطرپذیری و مقاومت و صبر را مورد پژوهش قرار دهند و آثار خود را با یافته‌های پژوهشی كاربردی مؤثرتر و نیرومندتر سازند.

تعالیم قرآنی نیز در قالب قصه گذشتگان، كه همواره چراغ راه آیندگان است، تجربیات اقوام پیشین را در دو هنگام محافظه‌كاری و امتناع از خطرپذیری، یا آرمان طلبی و قبول ریسك، در معرض عبرت قرار داده است. این تعالیم برای كسانی كه باوری هم به دین یا واقعیت تاریخی این قصه ها ندارند، درهرحال مفید و حاوی نكاتی است كه برای فهم فرهنگی كه اكثریت جامعه ما به آن، هرچند زبانی و ظاهری، معتقد است مفید می‌باشد.

قرآن خطرگریزی عمیق و ریشه دار بنی‌اسرائیل ناشی از ذلت و زبونی دوران بردگی آنان در مصر و تداوم ترس‌شان، حتی پس از اسارت و آزاد شدن از نظام فرعونی را، با استنكافشان از فرمان موسی(ع) در ورود به قسمتی ازسرزمین پاكی (ارض المقدسه) كه خدا بر آنان مقرّر و از فرار برحذرشان داشته بود نشان داده است، و این سخن‌شان را نیز كه: «در آن سرزمین قوم جباری هستند و مادام كه آنها در آن دیاراند، ما هرگز وارد آن نمی‌شویم، مگر آنجا را ترك كنند و اگر ترك كردند وارد می‌شویم، تو با خدای خودت بروید بجنگید، ما همین جا نشسته‌ایم»! و چنین شد كه در اثر ترس و فرار از ریسك پذیری، چهل سال در صحرای سینا آواره شدند (مائده ۲۰ تا ۲۶).

قرآن در آیاتی دیگر(بقره ۲۴۳ تا ۲۵۲) گزارش تاریخی متفاوتی از همین قوم، كه در دوران موسی(ع) از ترس دشمن، به رغم جمعیت بسیار، از دیار خود رانده و در ذلت آوارگی و انحطاط، به انقراض و مرگ هویتی رسیده بودند ارائه می‌دهد؛ آنگاه كه در غم از دست دادن دیار و جوانان وطن، سرشان به سنگ خورده و برای دفاع ازسرزمین و سرمایه ملی و دینی خود، به پیامبری كه پس از موسی آمده بود اعلام آمادگی نبرد برای بازپس‌گیری دیار خود می‌كنند، هرچند هنوز آثار فرهنگ و اخلاقیات ملل استبدادزده را از خود بروز می‌دادند، اما همین كه آماده ریسك پذیری و خطر شدند، متنبه و احیاء گشتند و از درون آنان پیشتازانی حق گرا، شجاع و مقاوم پدید آمدند كه با زدن به قلب سپاه اشغال‌گران پیروز شدند و سردارآنان «داود»، دوران اقتدارشان را پایه گذاشت و سلیمان آنرا به اوج رساند، وبه این ترتیب به تعبیر قرآن، جامعه مرده‌ای زنده گشت.

ایجاد سازمان‌های مستقل مردمی

ویژگی دیگری كه ناشی از فرهنگ سازگاری ایرانی است، ضعف ما در انجام صحیح كارهای جمعی است. از آنجا كه ریشه سازگاری ایرانی در ناامنی نهادینه شده است و در شرایط ناامن، حفظ و بقای خود بر حفظ و بقای جمع پیشی می‌گیرد، همكاری‌های اجتماعی گسترده و ایجاد سازمان‌های بزرگ اجتماعی به سختی میسر می‌گردد. سازمان‌های كسب و كار موفق، عمدتاً فردی و حداكثر خانوادگی هستند. خود محوری، منافع كوتاه مدت، بی‌اعتمادی و بسیاری از خصلت‌های فرهنگی دیگر مانع كار جمعی و بلند مدت، كه منافع عمومی را دنبال كند، می‌گردد. این درحالی است كه اصلاحات و تحولات عمومی نیازمند یاد گرفتن كار جمعی و همكاری‌های گسترده است.

به نقل از شادروان هدی صابر (رضا زاده صابر) كه مطالعاتی در مورد جریان استقلال آفریقای جنوبی انجام داده بود، فروپاشی نظام آپارتاید كه فضای عمومی جامعه را برای تغییر و تحول و استقلال و دموكراسی آماده ساخت، ناشی از ایجاد سی هزار سازمان مردم نهاد (NGO) و همكاری گسترده آنها بوده است. بنابراین تشویق و آماده ساختن اصناف مختلف مردم و گروه‌های اجتماعی به ایجاد سازمان‌های مردم نهاد (سمن)، برای كمك به جامعه در حل مسائل خود در زمینه‌های مختلف، از جمله تخریب محیط زیست، انحطاط اخلاقی و فرهنگی، آسیب‌های اجتماعی، سوء مدیریت و برخورد با صدها مسئله و نارسائی دیگری كه جامعه ما با آنها درگیر است، ضرورت دارد. چگونگی حساس و علاقمند كردن مردم به تشكیل سازمان‌های مردم نهاد و كمك به فعالیت‌های آنها نیز از جمله مسائل مهمی است كه شایسته تحقیق و ارائه طریق از طرف اندیشمندان و فعالان در عرصه تغییر می‌باشد، سازمان‌های مردم نهاد، همبستگی، ثبات و ظرفیت جامعه را افزایش می‌دهند و انجام اصلاحات را تسهیل می‌كنند. سازمان‌های مردم نهاد بر توانائی‌ها و قدرت ملت می‌افزایند و همچون ضربه گیری قوی، مانع ضربات مخرّب به مردم و حتی دولت می‌گردند.

همانطور كه آتش زدن علف‌های خشك یك مزرعه در چند نقطه باعث به هم پیوستن آنها و سوختن بسیار سریع‌تر علف‌های هرز می‌گردد، ایجاد سازمان‌های مدنی، از جمله سازمان‌های مردم نهاد، در رشته‌های مختلف و در استان‌ها و شهرهای متعدد و ارتباط و تعامل آنها با یكدیگر، جامعه را برای اصلاحات گسترده آماده خواهد كرد. بنابراین ایجاد سازمان‌های مردمی در هر رشته و حوزه و در هر سطح و هر شهر، به نحوی كه هر شهروند عضو حداقل یكی از آنها باشد، وضعیت مطلوبی است كه علاقمندان به اصلاح و تحوّل، هر یك باید در حوزه نفوذ خود دنبال كنند.

در این زمینه نیز نقش و مسئولیت اجتماعی هنرمندان به طور اعم و فعالین اجتماعی (نویسندگان، فیلم سازان، نقاشان و مددكاران اجتماعی) بسیارمهم است. آگاه كردن مردم از ضربه پذیری و زیان عقب افتادگی یك جامعه پراكنده و بدون ارتباط‌های قوی و نشان دادن الگوهای مثبتی از جوامع متشكل از انواع سازمان‌های مدنی، به ویژه سازمان‌های مردم نهاد و بركات ناشی از آن از سوی دیگر، همچنین ایجاد حساسیت در مردم، آشنا كردن آنان با ضرورت كار جمعی و سازمان‌های مردم نهاد مدنی، چگونگی تشكیل و آشنا كردن آنها با اصول، روش‌ها و ویژگی‌های كار جمعی، مسئولیت اجتماعی بسیارمهمی برای همه ماست.

خدا وضعیت هیچ جامعه‌ای را تغییر نمی‌دهد، مگر آنگاه كه آنچه در خود دارند تغییر دهند (سوره رعد آیه ۱۱).
 

ارديبهشت  ماه  ۱۳۹۳
آپريل ۲۰۱۴


 

`