شهيــدان زنــده ؛ زنــدههاى شهيــد
(به مناسبت محرم و سالگرد
قيام حسينى)
شهادت در عُرف و فرهنگ ِعامه، با ريخته شدن خون و جان
دادن در جبهه جنگ يا كشته شدن به دست دشمنان حق تعريف مىشود. در بمب گذارىها،
موشك بارانها، ترورها، تصادفات، سقوط هواپيما و حوادث مرگبارى كه جان باختگان خودى
باشند، صرفنظر از اين كه چنين حادثهاى با آگاهى و انتخاب و ميل و رغبت آنان بوده،
يا كاملا غير منتظره باشد، عنوان و آمار"شهيد شدگان" اعلام مىشود.
اين تأسف و تأثر را بارها از زبان بازماندگانى ازدوران جنگ، در بازگوئى خاطرات
جبهه، با دريغ و افسوس شنيدهايد كه: "خوش به سعادت برادرانى كه شهيد شدند و رفتند،
ما لايق شهادت نبوديم و از اين سعادت عظيمى محروم شديم"! در اين تلقى از "شهادت"،
جان باختن و فنا شدن شرط اصلى است و محروميت از آن و زنده ماندن، نشانه نرسيدن به
آن درجه ازلياقت نزد خداست.
واعظان و مداحان نيز كه حركت امام حسين به سوى كوفه را معمولا به قصد شهيد شدن
شمردهاند، چنين نقل مىكنند كه گويا به آن امام الهام شده بود كه "خداوند مىخواهد
تو را كشته ببيند "(ان الله شاء ان يريك قتيلا)! بنابراين "شهادت طلبى" را، همچون
اعتصاب غذاى زندانيان، شيوهاى براى افشاى مظالم يزيدى معرفى مىكنند.
قرنهاست كه شيعيان و شيفتگان امام حسين(ع) در زيارت عاشورا مىخوانند كه: "اى كاش
من هم همراه شما بودم و به آن فوز عظيم نائل مىشدم" (يالَيْتَنى كُنتُ مَعَكُم
فَافُوزُ فوزاعَظيما). و اين شعار نيز همواره داده مىشود كه هر روز عاشوراست و
هرزمينى كربلاست (كُلُّ يوم ٍ عاشورا و كُلُّ ارض ٍ كربلا).
اما نسل امروز اين سئوال را مطرح مىكند كه در اين زمانه؛ قرن بيست و يكم از هزاره
سوم، با دگرگونى مناسبات سياسى و اقتصادى و فرهنگى دنياى امروز و مفاهيم ومعيارهاى
جديد قدرت چه بايد كرد؟ نه مكان ما كربلاست و نه زمان ما عاشورا و ايام امام حسين!
من كه آرزو مىكنم كاش همراه آنان بودم، اگر چنين امكانى محال نيست، با چه كسى و
چگونه بايد بجنگم و خونم را كجا بريزم تا به نداى حسينى: "آيا ياورى هست كه مرا
يارى كند" (هَلْ مِن ناصِرٍيَنصُرَني) پاسخ داده باشم!؟
نسل امروز فروپاشى ابرقدرت اتحاد جماهير شوروى را كه هفتاد سال شاخ و شانه مىكشيد،
بدون آنكه تيرى شليك شده باشد، شاهد بوده است، از طرف ديگر، فرا آمدن دو شكست خورده
جنگ جهانى دوم، يعنى ژاپن و آلمان را نيزمىبيند كه با وجود حضور ارتش اشغالگر
آمريكا در كشورشان، به چنين پيروزىهاى درخشانى در ميدانهاى علم و اقتصاد و فرهنگ
و... رسيدهاند. نه آن شكست با شمشير بوده و نه اين پيروزى با جنگ حاصل شده است!
نبرد حق و باطل در دنياى امروز درچه ميدانهائى جريان دارد و مناسبات جديد قدرت
چگونه تعريف مىشود و كربلائيان در كدام زمين و با كدام اسلحه مىخواهند به مصاف
كدام يزيديان بروند!؟
نسل امروز مىگويد "گفتمان" روزگار ما تغيير كرده، اگر در روزگار شما درسايه
رقابتهاى دو ابرقدرت واژههائى مثل: انقلاب، خشم و كينه مقدس، مبارزه مسلحانه،
چريك فدائى و مجاهد، امت شهيد پرور و فرهنگ شهادت و... تقدس و اعتبار داشت، امروز
در دهكده كوچك جهانى با انقلاب انفورماتيكش، گفتمان حقوق بشر، دموكراسى، حقوق زنان،
محيط زيست، صلح و امنيت جهانى و... غلبه دارد و مبارز مسلحى مثل "ماندلا" هم كه
عمرى را در زندان گذرانده بود، به خاطر هوشمندىاش درفهم جابجائى معادلات قدرت و
تغيير گفتمان جهانى، به پيروزى رسيد و به خاطر به كارگيرى مدبرانهِ دشمنان ديروز و
رقيبان بعدىاش در بازسازى كشور، جايزه صلح جهانى را هم تصاحب كرد!
مىگويند حق و باطل در اين روزگارسخت درهم تنيده شدهاند و يزيدهاى خودى و بيگانه
در درون و بيرون مرزها جولان دارند، با چه كسى و چگونه بايد بجنگيم؟ استبداد
مهمتراست يا امپرياليسم و صهيونيسم و... ؟ اگرحضورشهيد در صحنه جنگ و تحقق امر
شهادت در ميدان نبرد و ريخته شدن خون اوست، تكليف ما در لبيك به نداى امام حسين در
اين دوران چگونه است!
البته مىتوان پاسخ داد كه هيچ يك از واژههاى ديروزى و امروزى فى نفسه قداست و
اعتبار مطلق و هميشگى ندارند و فاقد بار ارزشى ثابت هستند، نه انقلاب (به معناى زير
و رو شدن سيستم) هميشه مطلوب است، نه خشم در همه حالات و شرايط موثر است و نه كشته
شدن همواره نتيجه مثبت مىدهد. همه اينها تابع عقل و انديشه و منطق و مصلحت و
منافع ملى هستند و به زمان و مكان بستگى دارند.
اين پاسخها البته خوب است، اما شهادت را محدود به ميدان جنگ مىكند و هميشگى بودن
و استمرار نقش شهيد را درهمه زمانها و مكانها زير سئوال مىبرد. مگراين كه معناى
"شهادت"، فراتر از فهم فرموله شدهاى باشد كه در ذهنيت ما و برداشتمان از بار
معنائى آن است. در هرحال، شهادت واژهاى قرآنى است و چارهاى نيست كه براى فهم درست
آن، به خود كتاب مراجعه كنيم و معناى اصلى و ريشهاى آن را از اين مرجع استنباط
كنيم.
در قرآن ۱۶۰ بار مشتقات واژه "شهادت" تكرار شده است كه با يك بررسى اجمالى مىتوان
به نتايج زير رسيد:
۱- از ۳۵ بارى كه كلمه "شهيد" (به صورت معرفه و
نكره) در قرآن به كار رفته است، بيش از نيمى از آن (۱۹بار)، خداوند شهيد ناميده
شده است!! آرى "شهادت" وصف خداست و او از آغاز"شهيد" بوده است!!، نگاه كنيد:
هوعلى كل شى شهيد (او برهرچيزى شهيداست)، كفى بالله شهيدا (خدابه عنوان شهيد
كافى است). الله شهيد بينى و بينكم (خدا در روابط ميان من و شما شهيد است).
والله شهيد على ما تعملون (خدا برآنچه مىكنيد شهيد است) و...
پس شهيد از نامهاى نيكوى خدا (اسماءالحسنى) محسوب مىشود. شهيد بودن خدا چه
معنائى دارد و چه نشانهاى است كه بندگان شهيد بايد به اين صفت آراسته شوند؟
۲- نه تنها واژه شهيد، بلكه واژه شهادت نيز از۲۰ موردى كه در قرآن تكرار شده،
درست نيمى از آن، با جمله: "عالم الغيب والشهاده" (داناى غيب و شهاده) در وصف
خدا آمده است!
۳- در قرآن از زبان حضرت عيسى(ع) نقل شده است كه در زمان حياتش ميان بنى
اسرائيل همواره شهيد بوده است!:
مائده ۱۱۷ - .... وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ ... (مادام
كه ميان آنان بودم، برآنان شهيد بودم).
به راستى چگونه مىتوان شهيد بود و زنده بود؟ شهيد بودن يك انسان در زندگى چه
نشانههائى دارد كه شهادت را تحقق مىبخشد؟
۴- مشيت خدا چنين بوده كه امت اسلام "ّشهيدانى" براى ساير مردم (ملتهاى ديگر)
باشند و پيامبر اسلام نيز "شهيد" آنان باشد! شهيد شدن مسلمانان به نفع (نه ضرر)
ساير ملتها و شهيد شدن پيامبر براى مسلمانان!، اگر به معناى كشته شدن و جان
باختن باشد، با مرگ يك امت و پيامبرش چه هدفى تأمين مىشود! نگاه كنيد به دو
آيه زير:
بقره ۱۴۳- وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ
عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا
بدين گونه شما را امتى ميانه (متعادل) گردانيديم تا شهيدانى براى مردم باشيد و
پيامبر نيز شهيدى براى شما...
حج ۷۸- .... لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ
عَلَى النَّاسِ...
... تا رسول برشما شهيدى باشد و شما نيز بر مردم شهيدانى...!
۵- هرچند مقام كسانى كه با جان و مالشان در راه خدا و خلق او مجاهده كرده و خون
پاكشان را هديه ِحق كردهاند، نزد خدا بسيار متعالى و بالاتر از همه است، اما
به مرحله و مقام شهادت رسيدن، الزاما با كشته شدن يكى نيست، كسى ممكن است در
نبردى جان دهد وبا معيارهاى خدائى شهيد نباشد و ممكن است زنده بماند، ولى
شهيدتر از ساير شهداء باشد!
هرچند همه كسانى كه با آگاهى و ايمان، جانشان را از
دست مىدهند، در فرهنگ قرآنى شهيد محسوب مىشوند، اما معناى شهادت بسى عامتر و
فراتراز كشته شدن است. حكايت از حالتى مى كند كه از رفتن يا ماندن جسم بالاتراست. و
اين است راز آن كه از ميان ۱۶۰ موردى كه مشتقات واژه شهادت در قرآن آمده است، حتى
يك مورد هم اين كلمه با كشته شدن مشروط نشده است!
كاوشى در معناى ريشهاى "شهادت و شهيد"
گفتيم در قرآن ۱۰ بار خداوند به صفت "عالِمُ الغَيبِ
والشَّهادَه" (داناى غيب و شهادت) معرفى شده است. از تقابل دو واژه غيب و شهادت
مىتوان به معناى هركدام پى برد. غيب به همه اشياء و امورى كه از چشم ظاهر يا علم
باطن ما پنهان باشد، گفته مىشود. شهادت برعكس آن است. آنچه مىبينيم و مىشناسيم و
به آن اشراف و آگاهى داريم، از جمله "مشهودات" ما هستند و در قلمرو "شهادت" ما قرار
دارند.
پس شاهد (اسم فاعل) و شهيد (مبالغه شهادت) كسى است كه حاضر و ناظر است، علم و آگاهى
دارد، به اين دليل مىتواند گواه و گواهى دهنده باشد. خداوند شهيد است، چون دامنه
علمش همه وجود را فراگرفته است. عيسى(ع) شهيد بود، چون ناظر و مراقب عملكرد پيروانش
از غلو و شخص پرستى بود. پيامبر اسلام نيز به دليل اشرافش به امور امت و نيز اخلاق
و شخصيت مثال زدنى و مشهودش براى مردم، شهيد ناميده شده است. پس الگو و اسوه بودن و
نگاهها را به سوى خود جلب كردن از معانى واژه شهيد است. شهيد با سرمشق شدنش در
زندگى (نه فقط با نحوه مرگش) مدل و "مشهود" ملت خود مىشود.
شهادت در فرهنگ دينى در ارتباط با ارزشهاى مذهبى فهميده مىشود، اما معناى اين
واژه در زبان عربى بسيار فراتر ازمعيارهاى مذهبى است و هرگونه حاضر و ناظر بودن و
آگاهى واشراف بر امور را شامل مىشود. رهبران برجسته سياسى عالم كه چشم تحسين همه
را به خود متوجه كردهاند، مثل گاندى، مصدق، مارتين لوتركينگ، ماندلا و... از اين
نظر شهيد سياست تلقى مىشوند. در ميدان رقابتهاى علمى نيز دانشمندانى كه با
حضورذهن و هوشمندىشان موفق به كشف و اختراعى مىشوند و فرضاً با دريافت جايزه
نوبل، "مشهود" ملتها مىشوند ، شهيدان علم شمرده مىگردند، همچنين است در زمينه
هنرها، اخلاقيات، اقتصاد و غيره. اينها هستند كه حيات و حركت به جوامع بشرى
مىبخشند. به قول زنده ياد دكتر شريعتى:
"شهيد قلب تاريخ است، هم چنان كه قلب به رگهاى
خشك اندام، خون، حيات و زندگى مىدهد.... شهادت، در يك كلمه، برخلاف تاريخهاى
ديگر كه حادثهاى، درگيرى و مرگ تحميل شده بر قهرمان و در نهايت يك تراژدى است،
در فرهنگ ما، يك درجه است، وسيله نيست، خود هدف است، اصالت است، خود يك تكامل،
يك عُلو است، خود يك مسئوليت بزرگ است، خود يك راه نيم بُر به طرف صعود به قله
معراج بشريت است و يك فرهنگ است.... امام حسين (ع) يك شهيد است كه حتى پيش از
كشته شدن خويش، به شهادت رسيده است. نه درگودى قتلگاه، بلكه در درون خانه خويش.
از آن لحظه كه به دعوت "وليد" حاكم مدينه، كه از او بيعت طلب مىكرد، "نه" گفت،
اين "نه"، طرد و نفى چيزى بود كه در قبال آن، "شهادت" انتخاب شده است و از آن
لحظه حسين شهيد است.... شهادت جنگ نيست، رسالت است، سلاح نيست، پيام است".
امروز چگونه مىتوان شهيد شد!؟
درمعناى لغوى شهادت گفتيم كه شهيد، نه الزاماً كشته
شده در ميدان نبرد، بلكه آگاه برمسئوليتهاى اجتماعى و حاضر در صحنه و ميدان عمل و
ايثار است. شهيد كسى است كه غائب نيست، عافيت طلبى و محافظه كارى نمىكند .
بيداراست و خود را به خواب نمىزند! ميدانهاى زندگى هم محدود به ميدانهاى جنگ
نمىشود، سرنوشت ملتها در دنياى امروز در ميادين صلح نيز، رقم خوردنىتر است.
واقعيتها اين حقيقت را نشان مىدهد، اگر نخواسته باشيم سرمان را زير برف باورهاى
ديروز كنيم!
از آن مهمتر، جبهه جهاد با نفس بسى گسترهتر ازجهاد با دشمنان بيرونى است. اولى
هميشگى و همه جائى، و دومى موقت و مقطعى است. براى ملتى همچون سوئد ممكن است هرگز
چنين جبههاى گشوده نشده باشد! علاوه برآن، دشمنىها و رقابتهاى درونى يك ملت يا
پيروان يك دين و مذهب نيزممكن است بسى عميقتر و خونبارتر از دشمنى با بيگانگان
باشد و جنگ هفتاد و دو ملت درون يك امت سختتر از روياروئى با مهاجمى بيرونى باشد!
در چنين گسترهاى است كه قرآن ميدانهاى شهادت بازترى به شرح زير براى ما گشوده
است.
شهيد زنده عدالت براى دوست و دشمن شدن!
عاملى كه انصاف و
عدالت را قربانى تعدى و تجاوز به حقوق ديگران مىكند، دو بُعد دارد؛ ۱- حُبّ، ۲-
بغض!... آنچه كفه عدالت را پائين مىآورد، يا خود و خودىها هستند كه "حُب" آنها
حائل حقيقت مىگردد، يا غيرخودىها و دشمنان داخلى و خارجى كه "بُغض" نسبت به آنها
مانع اجراى عدالت مىشود. قرآن از مؤمنين خواسته است همواره "شهيد زنده عدالت" در
ارتباط با دوست و دشمن باشند. نگاه كنيد:
نساء ۱۳۵- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ
أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ ....
اى مؤمنان، همواره به عدالت قيام كنيد و شهيدانى (الگوهاى قابل مشاهده) براى
خدا باشيد، هرچند به زيان خودتان، والدين يا خويشاوندانتان باشد....
مائده ۸- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ
شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا
تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ
إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
اى مؤمنان، همواره قيام كننده براى خدا باشيد و شهيدانى براى قسط (عدالت در
حقوق اجتماعى)، مبادا دشمنى با گروهى شما را به بىعدالتى بكشاند! عدالت ورزيد
كه به پرواى خدا نزديكتراست. از خدا پروا داشته باشيد كه او به آنچه مىكنيد
بس آگاه است.
آيا مىتوان مخالفان را از همه حقوق قانونى خويش
محروم ساخت و به بند و بازداشت وشكنجه كشيد و خودىها را برخوردار از همه امكانات
گسترده يك كشور ساخت و همچنان از شهيد و شهادت سخن گفت!؟
آيا ميراث خواران خون شهدا كه بربناى مجاهدتهاى آنان برآمدهاند و سلطه ِ سركوب را
بر هركه مطالبه حق رأى و حاكميت ملت كند اِعمال مىكنند، مىتوانند پاسدار ميراثى
باشند كه خونبهاى شهيدان نام گرفته است؟ چگونه مىتوان به جاى شهيدِ قسط بودن،
شهيد قلدرى و غارت بيتالمال بود و ادعاى اسلام ولائى كرد؟
آيا مىتوان به بزرگداشت شهيدان پرداخت و عملا نقش يزيديان را ايفا كرد؟... هر روز
را عاشورا و هر زمين را كربلا دانست و در روز عاشورا مطالبه كنندگان بديهىترين
حقوق قانونى را سركوب خونين كرد؟
يزيد دشمنى خانگى بود كه نظام سياسى اسلام را كه برحسب كتاب و سنت، بر پايه "بيعت و
شورا" و حاكميت ملت استواربود، براى نخستين بار تبديل به ولايت موروثى مطلقه كرد.
اساس قيام امام حسين از همان آغاز كه با "نه" گفتنش از بيعت با يزيد سرباز زد،
مقابله با نظام فردى استبدادى بود. آيا مىتوان با توهم تئورى توطئه، همه
نابسامانىها را به بيگانگان نسبت داد ومردم را ازاستبداد دينى و فريب كارى به نام
دين غافل ساخت؟
شهيدانى براى كتاب!
قرآن دربيان فرازى ازتاريخ يهوديت، توصيه پيامبران
بنىاسرائيل به واعظان و عالمان دين را "پاسدارى" از كتاب (تورات) و شهيد (الگو و
عمل كننده ، نه گوينده) بر آن شمرده است:
مائده ۴۴- إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ
فِيهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا
لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا
مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ ...
چگونه مىتوان ادعاى فقاهت و روحانيت داشت، با اين
حال با تمام وجود تشنه رياست و رهبرى بود و با تمام قوا به آن چسبيد؟ چگونه مىتوان
به جاى پاسدارى از كتاب (قانون يك ملت)، پاسدار پُست و مقام و موقعيت خود و موافقان
خود بود و به جاى الگوى عملى ارزشهاى كتاب، بت سازى و شخصيت پرستى را تبليغ كرد و
توسعه داد!؟
مبارزه و مجاهده، مدرسه شهادت
رسيدن به مرحله شهادت و مقام و موقعيت شهيد، مثل همه
مقام و موقعيتهاى سياسى، علمى، هنرى و اقتصادى، نيازمند ممارست و مجاهدت طولانى
است. مبارزات سياسى يك ملت براى كسب آزادىهاى مدنى و حقوق اجتماعى، خود مدرسه
بزرگى است كه آحاد ملت را رشد مىدهد و آثار عميق استبداد را كه از فكر و فرهنگ
مردم ريشهكن مىسازد. در مدرسه شهادت، مسير همان قدر ارزش دارد كه مقصد. اصلا مقصد
در همين مسير تحقق مىيابد و وجود مستقلى از راه ندارد. آزادى و امنيت و ارزشهاى
برتر، به زودى و با زور و ضربت حاصل نمىشوند، ميدان مبارزه است كه با حضورآگاهانه
در آن، به تدريج نمونههاى برتر، الگوها و قهرمانانى را پرورش مىدهد كه به اصطلاح
قرآنى "شهيد" ناميده مىشوند، شهيد به همان معناى انسان حقيقتاً زنده و حاضر و
ناظرى كه نشانهاى است از خداوند شهيد. تشخيص اين شهيدان چندان دشوار نيست، اينها
همان رهبران يك جنبش، نخبهها، نوادرو نمونههاى ممتازى هستند كه در كوره ابتلائات
حق آبديده مىشوند و درآسمان ظلمانى دوران سلطه ظلم و ستم همچون ستارههاى درخشان،
به مردم روشنائى و اميد مىبخشند:
...و ما اين روزگار (شكست و پيروزى) را ميان مردم
مىگردانيم تا (دراين ميدان ابتلاء) خداوند مؤمنين راستين را محقق سازد و
شهيدانى (الگوهاى نمونه و ممتازى) از ميان شما برگيرد و خدا ستمگران را دوست
نمىدارد.
آل عمران ۱۴۰- ... وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ
وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ ۗ
وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ
شهادت طلبى شتاب زده!
با تبيين معنائى كلمه شهادت، كه رسيدن به آگاهى و
بصيرت و حاضر شدن در ميدان مسئوليتهاى اجتماعى براى ايثار و ايفاى نفش نمونه و
الگوست، عجله كردن و شتاب ورزيدن در امرى تربيتى وتدريجى، كه تابع مقتضيات زمان و
مكان است، خلاف منطق شهادت محسوب مىشود.
در دوران كوتاه خلافت امام على(ع)، جمعى از همين شهادت طلبان شتاب زده، ولى ناآگاه!
با راهاندازى تظاهراتى مقابل خانه يا مركز خلافت امام، و با حركت دادن مشتهاى گره
كرده و شمشيرهاى آختهشان، حكم جهاد! مىخواستند تا با سركوب مسلحانه مخالفان و
دشمنان، از راهى ميان بُر! با ريخته شدن خونشان زودتر به بهشت نائل شوند!! اما آن
امير انديشمند و فرمانده فرهيخته و با فراست چنين پاسخشان داد:
"سرجايتان بنشينيد و مشكلات را با صبر و تحمل
بگذرانيد. دستها و شمشيرهايتان را در پى هواها (شعارهاى) زبانىتان حركت ندهيد
و در چيزى كه خدا شتابى در آن از شما نخواسته، شتاب نكنيد. هركس از شما كه بر
حق پروردگار، رسولش و اهل بيتش "معرفت" و شناخت پيداكرده باشد، اگردر رختخوابش
هم بميرد، شهيد مرده است! و اجرش با خداست و ثواب اين "نيتِ" صالحش رادريافت
مىكند! و همين "نيت"، جاى شمشير زدنش را مىگيرد. چرا كه براى هركارى زمانى و
سرآمدى است" (تحولات اجتماعى بايد در زمان خود صورت گيرد).
الْزَمُوا الاََْرْضَ وَاصْبِروُا عَلَى الْبَلاءِ، وَلاَ تُحرِّكُوا
بأَيْدِيكُمْ وَسُيُوفِكُمْ فِى هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ، وَلاَ تَسْتَعْجِلُوا
بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللهُ لَكُمْ، فَإِنّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى
فِرَاشِهِ وَهُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ عَزَّوَجَلّ وَحَقِّ
رَسُولِهِ وَأَهْلِ بَيْتِهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ مَاتَ
شَهِيداً، وَوَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ، واسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ
صَالِحِ عَمَلِهِ، وَقَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلاَتِهِ لِسَيْفِهِ،
فإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَأَجَلاً.
همين منطق را آن امام(ع) در پاسخ عباس و معاويه، كه
او را به قيام براى احقاق حق تضييع شدهاش، پس از رحلت پيامبرۖ و انتخاب ابابكر،
تشويق مىكردند و وعده پشتيبانى مىدادند به كار برده است:
اى مردم، امواج فتنهها را با كشتىهاى نجات (صبر
و تقوا) بشكافيد و ازراههاى تفرقه و اختلاف پرهيزكنيد، تاجهاى تفاخر (به نژاد
و نسب) را از سر برداريد. كسى كه ياورداشته باشد برمىخيزد وگرنه تن به شرايط
موجود مىدهد! اين (قدرت و سلطه) براى كسى كه تشنه و گرسنه آن باشد، آبى گنديده
و لقمهاى گلوگيراست. كسى كه ميوه را قبل از رسيدنش بچيند، انگار در زمين ديگرى
كاشته است!
خطبه ۵ نهج البلاغه –أَيُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ
النَّجَاةِ، وَعَرِّجُوا عَنْ طَريقِ الـمُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِيجَانَ
الـمُفَاخَرَةِ. أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ، أوِ اسْتَسْلَمَ فَأَراحَ،
مَاءٌ آجِنٌ وَلُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا، وَمُجْتَنِى الَّثمَرَةِ
لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كالزَّارعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ.
پس از پيروزى در جنگ جَمَل نيزوقتى يكى از يارانش
گفت: "آرزو مىكردم فلان برادرم هم در اين نبرد حضور داشت و يارى خداوند را
مىديد"، گفت: "آيا ديدگاه برادرت با ماست"؟ گفت آرى. گفت: "پس همراه ما بوده است!
در اين سپاه، نه تنها او، بلكه مردمانى (نسلهاى آينده) كه هنوز درصُلب مردان و
رَحِم زناناند و آينده آنها را بيرون خواهد داد و ايمان به آنان نيرومند خواهد شد،
همراه بودهاند!
خطبه۱۲-أَهَوَى أَخِيكَ مَعَنَا؟ قال: نَعَم.
قالَ: فَقَدْ شَهِدنَا، وَلَقَدْ شَهِدَنَا فى عَسْكَرِنَا هذَا أَقْوَامٌ فى
أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَأَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعُفُ بِهِمُ الزَّمَانُ
ويَقْوَى بِهِمُ الاِِْيمَانُ.
هشتم محرم، مطابق با ۲۳آذرماه ۱۳۸۹ و۱۴سپتامبر۲۰۱۰
|