`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

يادی از شريعتمداری ۱


شاه به غيراز كودتاى نظامى در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ عليه نهضت ملى ايران به رهبرى دكتر مصدق، ۹ سال بعد كودتاى سياسى ديگرى عليه نخست وزير وقت، دكتر على امينى، كه با تحميل آمريكا براى انجام اصلاحات ارضى و پيش‌گيرى از گسترش نارضايتى‌ها و نفوذ كمونيسم در روستاها و كارخانجات روى كار آمده بود، انجام داد كه اين دومى، از جمله سرآغاز تحولات گسترده‌اى در حوزه‌هاى علميه و دستگاه روحانيت گرديد.

قبل از اعلام رسمى اين كودتا در ۶ بهمن سال ۱۳۴۱، كه "انقلاب شاه و ملت"! و مدتى بعد "انقلاب سفيد" نام گرفت، شش روز قبل، يعنى اول بهمن، كليه رهبران جبهه ملى و نهضت آزادى را دستگير و روانه زندان "قزل قلعه" (محل فعلى بازار ميوه در خيابان فاطمى) كردند تا كسى بيرون نباشد مخالفت كند! هرچند پس از چند ماهى رهبران جبهه ملى، كه با سياست‌هاى امينى به دليل عدم اصالت آن مخالف بودند، همگى آزاد شدند، اما سران نهضت (از جمله مرحومين: طالقانى، سحابى، بازرگان...) كه با تحليلى ديگر و با استفاده از تضاد شاه و امينى، تضعيفِ اساس استبداد را با حملات مستقيم به شاه، سياست خود قرار داده بودند، به زندان‌هاى طويل المدت تا دهسال محكوم شدند. حزب توده نيز، كه به دليل اتصالش با شوروى و كمونيسم بين‌الملل بيشتر مورد حساسيت آمريكا بود، با همان كودتاى سال ۱۳۳۲متلاشى شده و با دستگيرى سازمان افسرى آن در دو سه سال بعد به كلى منهدم شده بود.

از آنجائى كه برخلاف باور ديكتاتورها، سركوب و زندان نتيجه معكوس مى‌بخشد و نارضايتى يك ملت موجب تعميق و گسترس جنبش مى‌شود، اين سركوب‌ها نيروهاى خفته ديگرى را در جامعه بيدارو انرژى‌هاى تازه‌اى را آزاد كرد، از جمله روحانيت و دينداران سنتى پيرو مراجع در مساجد و مراكز مذهبى، كه نيروى بالقوه عظيمى را تشكيل مى‌دادند.

در نهضت ملى و دوران دكتر مصدق، از روحانيون طراز اول، تنها آيه الله كاشانى" بود كه برخلاف سنت حوزه‌ها وارد سياست شده و برچسب انتقادى "آخوند سياسى" را دريافت كرده بود، كه متأسفانه او هم به دليل اختلاف نظر، ازمصدق و ملت فاصله گرفت وبه جانب دربار و كودتاچيان رفت، پس از كودتا نيز، به استثناى روحانيون طراز اولى مثل: آيت الله طالقانى و آيت الله زنجانى (سيد رضا و سيد ابوالفضل) و چند روحانى مبارزى در رده پائين‌تر، هنوز دستگاه روحانيت به طور رسمى وارد ميدان مبارزه نشده بود.
انقلاب سفيد شاه و ملت! كه با سركوب مخالفين آغاز شده بود، سرآغاز دو تحول بنيادين در حوزه‌هاى علميه و حاميان روحانيت در بازار و طبقات مذهبى سنتى گرديد؛ تحولى سياسى و تحولى اصلاحى. شاخص‌ترين چهره تحول سياسى، آيت الله خمينى بود كه در آن زمان "حاج آقا روح الله" ناميده مى‌شد و هنوز به رده مراجع صعود نكرده بود. شاخص‌ترين چهره تحول اصلاحى در نظام روحانيت "آيت الله شريعتمدار" بود كه اصلاح نظام آموزشى حوزه‌ها را مورد نظر داشت. حاج آقا روح‌الله با مخالفت‌هاى شجاعانه و صريحش عليه تصويب قانون "كاپيتولاسيون" كه دستگاه قضائى ايران را از رسيدگى به جرائم اتباع آمريكائى مقيم ايران منع مى‌كرد و همچنين مخالفت با لايحه "آزاد مردان، آزاد زنان" كه ناظر به حق انتخاب زنان بود، ومخالفت با بسيارى از مفاد آنچه انقلاب سفيد نام گرفته بود، بخش مبارز و جوانى از روحانيت را به ميدان مبارزه كشاند وبازار "اسلام سياسى" را در حوزه‌ها رونق بخشيد.

قيام مردم در تاسوعا و عاشوراى سال ۱۳۴۲ و سه روز بعد در ۱۵ خرداد با مشاركت دانشجويان و طبقات متوسط مردم، سركوبى خونين شد و رژيم كوشيد با تحريف پيام و چهره آن قيام و انتسابش به كسانى كه مخالف اصلاحات ارضى و حق رأى بانوان بودند، و با ايجاد آتش سوزى‌هاى تصنعى و حمله به اتوبوس مدارس دخترانه، عنوان "ارتجاع سياه" را به آن ببندد و با محاكمه و اعدام تعدادى از سردمداران ميدان تره بار، چنين وانمود كرد كه گويا اين حركت، شورشى كور از ناحيه اراذل و اوباش جنوب شهرى عليه اصلاحات اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر بوده است! متعاقب اين سركوب آيت الله خمينى به تركيه و سپس به عراق تبعيد گرديد و حوزه‌هاى علميه تحت كنترل شديد پليسى قرار گرفتند. جالب اين كه هم رژيم، اين قيام ملى با شركت همه طبقات و عمدتاً دانشجويان، را به روحانيت منتسب كرد؛ و هم پس از انقلاب، اين قيام مردمى "نهضت روحانيت"! نام گرفت و همچون اموال طاغوتيان! مصادره به مطلوب شد.

تحول اصلاحى دوم را، همانطور كه گفته شد، مرحوم "آيت الله شريعتمدارى" رهبرى مى‌كرد، ايشان با تأسيس مركز آموزشى مدرنى (به تناسب روز) در محل سابق "هتل ارم" شهر قم، "دارالتبليغ اسلامى" را، كه براى خود دانشكده‌اى به شمار مى‌رفت، به شيوه‌اى مغاير آموزش‌هاى سنتى تأسيس كرد، تدريس علوم جديد، حتى زبان انگليسى را مورد توجه قرار داد، نشريه آموزشى "مكتب اسلام" را كه به زودى تبديل به پرفروش‌ترين مجلات ايران گرديد و گفته مى‌شد چهارصد هزار تيراژ دارد! وارد خانه‌هاى شهرى و روستائى كرد و به اين ترتيب حركتى آموزشى را كه بعدها در تركيه امثال "عبدالله گل" آغاز كردند پيگيرى نمود.(۲)

تحول و حركت سياسى روحانيون را با محدود و محصور ساختن آيت الله خمينى در خانه‌اى واقع در قيطريه تا حدودى مهار كردند و به اصطلاح كودتاگران امروزى " فتنه را جمع كردند"! حالا نوبت تصفيه حساب با سران فتنه! رسيده بود و محاكمه و اعدام عاملان آن. حاج آقا روح‌الله در آن زمان چنان جايگاهى در حوزه‌ها نداشت كه رژيم نگران عواقب ناخواسته‌اش باشد، به علاوه اكثريت روحانيت همچنان دور از سياست يا مرعوب و بعضاً جيره خوار ساواك بودند. خطر محاكمه و اعدام ايشان به طور جدى در آن ايام مطرح بود.

ابتكار "آيت الله شريعتمدارى" و پيشگامى و نقش او در تهيه اعلاميه‌اى سه امضائى به اتفاق دو مرجع تقليد ديگر (آيت الله محلاتى و آيت الله قمى) در حمايت از آقاى خمينى، كه او را باعنوان "آيت الله العظمى" ناميده بودند، موقعيت ايشان را در رده مراجع عظما قرار داد و امكان محاكمه وشايعه اعدام را منتفى ساخت. اگرچه چنين حسن روابط و حمايت‌هائى در ميان مراجع گهگاه ديده مى‌شد، اما متأسفانه ميان طرفداران دو طيف، دشمنى‌ها روز به روز بيشتر و رقابت‌ها تنگ‌تر مى‌شد.

اواخر سال ۱۳۴۶ بود كه مهندس بازرگان پس از پنج سال از زندان آزاد مى‌شد، اينك شاه كه در اوج قدرت و درتدارك سفر به اروپا، دوست نداشت براى زندانيان سياسى مورد پرسش خبرنگاران خارجى قرار گيرد، دستور داده بود با صرفنظر كردن از پنج سال حبس باقيمانده، ايشان را آزاد سازد. اين را امروز، در جنبش سبز تجربه كرده‌ايم كه چگونه ديد و بازديدها و كوچك‌ترين حركت‌هاى سياسى از زندان آزاد شدگان زير ذره‌بين تحليل‌هاى دوست و دشمن قرار مى‌گيرد؛ مهندس بازرگان نيز با فاصله كوتاهى پس از آزادى، براى بازديد از "دارالتبليغ اسلامى" به قم رفت و اين اقدام فرهنگى آموزشى را بسيارستود. چنين تأييدى هرچند طرفداران چنان تلاش‌هائى را بسيار خوشنود كرد، اما موجب گلايه و انتقاد روحانيون طرفدار آيت الله خمينى قرار گرفت و آنان را بسيار رنجيده ساخت.

هميشه دشمنى‌ها ميان طرفداران متعصب بيش ازاختلافاتى است كه ميان مراجع وجود دارد، حداقل نمود و نمايشش چشم‌گيرتراست. ميان هواداران اين دو جريان نيز متأسفانه روابط، رقابت آميز و شكرآب بود، ولى دورى از قدرت و امكانات كه ناشى از سركوب و سكوت نسبى سال‌هاى ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ بود، مجال بروز و ظهور دشمنى‌ها را نمى‌داد، تا انقلاب ۵۷ كه ديو دشمنى را از شيشه خارج ساخت!

مرحوم شريعتمدارى روحيه‌اى ملايم و مسالمت‌جو داشت و اصلا اهل مبارزه سياسى و كارهاى انقلابى نبود و از اين كه خونى هم از دماغ كسى ريخته شود احساس مسئوليت شرعى مى‌كرد. نگارنده نيز همانند بقيه جوانان آن دوره چنين روحيه‌اى را نمى‌پسنديد و در دل خود محافظه‌كارى را عافيت طلبى و گريز از خطردر ميدان مبارزه مى‌دانست. اما به تدريج، به خصوص پس از ملاقات‌هائى با چنان افرادى، با موقعيت و منطق آنان بيشتر آشنا شد وبا نگاهى جامع‌تر به پازل تحولات اجتماعى نگريست.

سه چهارسالى بود كه از سركوب خونين چريك‌هاى مجاهد و فدائى مى‌گذشت و نيروهاى سياسى با مشى مبارزات پارلمانى نيزاز خيلى قبل‌تر تعطيل شده بودند. مى‌گويند فواره چون بلند شود سرنگون شود! چه كسى باور مى‌كرد بعد از جشن‌هاى تاج گذارى و تغيير تاريخ هجرى شمسى به تاريخ شاهنشاهى و در پى جشن هنر شيراز و پيام پر تفاخر "كوروش آسوده بخواب كه ما بيداريم!"، رژيم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهى به خواب ابد رود و از خاكستر دل‌هاى سوخته و خروش خون‌هاى به ناحق ريخته شده، شعله‌هاى تازه‌اى سر زند!؟

از حوالى شش ماه مانده به انقلاب، نسيم آزادى آرام آرام وزيدن مى‌گرفت و جوانه‌هاى جنبش پس از زمستانى طولانى از هر سو سبز شدن آغاز مى‌كردند و سياست "همه با من" شاهنشاهى مى‌رفت كه با سياست "همه باهم" بساط استبداد را برچيند. چه كسى باور مى‌كرد اين سياست از دريچه خارج شده، بارديگر از دروازه وارد گردد!؟

يكى از تاكتيك‌هاى سياست همه باهم در آن ايام، تلاش براى ايجاد هماهنگى ميان مبارزان سياسى و مراجع، و وحدت ميان مراجع با يكديگر! براى اتخاذ سياست‌هاى واحد و هماهنگ بود. اين كار را، به خصوص نهضت آزادى با تجربه‌اى كه بعد از "انقلاب شاه و ملت"! در آگاه سازى برخى از مراجع از دامى كه رژيم در سوق دادن آنان به حركت‌هاى ارتجاعى عليه آزادى زنان و اصلاحات ارضى گسترده بود، داشت، به عهده گرفته بود. از آنجائى كه چهره رهبران نهضت آزادى براى ساواك شناخته و رفت و آمد آنان تحت نظر بود، ارتباط مستقيم آنان با مراجع به سادگى امكان نداشت و به ناچار اين ارتباطات با واسطه‌هائى انجام مى‌شد. در مواردى نيز نگارنده، نه به عنوان فضيلتى شخصى، بلكه صرفاً به دليل خانوادگى و براى اداى احترام، از ناحيه پدر حامل پيك و پيامى براى آنان بوده و حلقه رابطى در اين زمينه محسوب مى‌شده است.

به خاطر مى‌آورم روزى را كه قرار بود از مثلث مراجع ( گلپايگانى، نجفى مرعشى و شريعتمدارى) موافقتشان را براى امضاى مشترك زير بيانيه‌اى در ارتباط با تحولات در آستانه انقلاب كه پيش نويسش تهيه شده بود بگيرم؛ آيت الله نجفى مرعشى كه نسبت فاميلى دورى هم با پدر داشت، صميمانه مرا پذيرفت و حتى به زير كرسى اطاقش، كه با گرماى رفتارش مطبوع ترشده بود، فراخواند و با مهربانى موافقت كرد، آيت الله گلپايگانى را به واسطه مرحوم حاج كاظم آقا حاج طرخانى از تجار بسيار موجه كه موقعيت ممتازى در بيت ايشان داشت، ملاقات كردم. ايشان نيز در جمعى دو سه نفرى از خواص، با شروط و تبصره‌هائى موافقت كردند بيانيه مشترك را امضاء كنند.

اما جالب‌ترين ملاقات را با آيت الله شريعتمدارى داشتم! ايشان برخلاف تصورم از مراجع و موضع بالاى آنها، بسيار مهربان ومتواضعانه برخورد كرد؛ از دفترى كه در حياط بيرونى بود، براى صرف شام به اندرونم دعوت كرد و در سفره‌اى دو نفره، شرط مهمان نوازى ملى را با تمام آداب و تشريفاتش بجا آورد! براى من قابل تصور نبود كسى در آن مقام و موقعيت، مرا كه جوانى ۳۴ ساله و نه يك لاقبا، بلكه اصلا بى عبا و قبا! بودم تحويل بگيرد و تبادل نظرهم بكند! اما با كمال شگفتى دو ساعتى، انگار با دوست هم سن و سال و هم شأن و رتبه خود گفتگو مى‌كند، با من سخن گفت و عجيب‌تر اين كه گاهى با فروتنى تحليل مرا از اوضاع و احوال طلب مى‌كرد!... در آن شب به راستى ديدم كه او خودسازى و حركت فرهنگى را از خودش آغاز كرده و با شخصيت و ارزش قائل شدن براى غير روحانيون و كلاهى‌ها و كسانى كه فقه و اصول نخوانده‌اند، جهان‌بينى و انسان شناسى‌اش را گسترش بخشيده و به وسعت نظر رسيده بود.

مى‌گويند: قدرت ميدان رقابت و آزمايش مردان است (الولايه مضاميرالرجال)، با پيروزى انقلاب، در سوت مسابقه دميده شد و سواران سرورى و سيادت به سرعت و سبقت براى تصاحب سنگرهاى قدرت شتافتند. اى دريغ! چه شكوهمند بود اگر رقابت‌ها بجاى "قدرت" در "خدمت" به ملت صورت مى‌گرفت. اما متأسفانه كم‌اند آنان كه ازعاقبت تفرقه و اختلاف ميان گذشتگان عبرت مى‌گيرند.

به اين ترتيب شد آنچه نبايد مى‌شد! آتش زير خاكستر خصومت‌هاى سال‌هاى چهل به بعد ميان مقلدين، با طوفان خشم و خروش انقلابى زبانه كشيد و خانه و كاشانه را سوخت و برادرانى مؤمن از دو طرف به جان هم افتادند و خون‌هائى به ناحق ريخته شد. در اين تنازع از ابتدا معلوم بود برنده بازى كسى است كه دست گشاده‌ترى براسلحه و امكانات حكومتى دارد و پس از پيروزى نيز به جاى مدارا و مسالمت، تسويه حساب را تا به آخر ادامه خواهد داد.

خيلى طول نكشيد تا خيال غلبه كنندگان راحت شود؛ در قضيه قطب‌زاده و اتهامات وارده براو، پاى اهل بيت آيت الله شريعتمدارى را هم پيش كشيدند، دامادشان دستگير و محاكمه شد و با زمينه‌سازى شعارهاى "مرجع آمريكائى اعدام بايد گردد"! دست "رى شهرى" حاكم شرع دادگاه انقلاب از هرجهت گشوده گرديد! به اين ترتيب اگر در صدر اسلام با كشتن عثمان، "خليفه كشى" در اين امت باب شد، "مرجع كشى" نيز در تاريخ شيعه به نام نظام ولايت فقيه ثبت گرديد! البته جانش را نگرفتند، اما كوشيدند لجن‌مال و بى آبرويش كنند! او را به بازجوئى و محاكمه و به مصاحبه تلويزيونى كشيدند تا با اعتراف به گناه و خيانت، براى نجات جان خود و دامادش، از كسى كه روزگارى براى نجات جان او به شاه نامه نوشته بود طلب عفو نمايد!

ساليانى بعد كه براى قرائت فاتحه بر مزار از دنيا رفته‌اى به قبرستان "ابوحسين" قم رفته بودم، چشمم در آن حوالى به قبر ساده و بى آلايش آن مرحوم در اطاقكى ساكت و آرام افتاد. سنگ قبر ساده‌اى همچون بقيه سنگ‌ها، بى هيچ برجستگى و القابى كه فقط به درد مقلدين مى‌خورد!... اينك دو طرف دعوا زير خروارها خاك خفته‌اند، بقيه بازيگران اين صحنه و همگى ما نيز، بزودى از روى زمين دو متر پائين‌تر مى‌رويم. همه اين تفاوت‌ها و تمايزات، همه بالا رفتن‌هاى با قدرت و ثروت، با دو متر پائين رفتن يكسان مى‌شود! خوش به سعادت كسانى كه اگر مظلوم از دنيا رفتند، ظالم نبودند!

هرچند داورى نهائى با خداست، اما داورى دل‌ها نيز دور از دادگرى نيست، به خصوص وقتى احساسات فروكش كند و عقل حاكم گردد، تاريخ ورق بخورد و تاريخ نگاران ترسشان بريزد! مى‌گويند اختلاف ميان علماء رحمت است. داورى در حق و باطل بودن هر كدام را بايد به "احكم الحاكمين" حواله داد. آنچه موجب شگفتح و شرم است نحوه برخورد با شريعتمدارى در شريعتى است كه منكران خدا در زمان صادق اهل بيتش در مسجد پيامبر تبليغ بى‌دينى مى‌كردند و تحمل مى‌شدند.

خدا ازآسمان بارانى فرستاد، دره ها به تناسب ظرفيتشان سيل جارى ساختند، سيل برسطح خود كف‌هائى همچون كفى كه از ذوب فلزات برمى‌آيد، حمل ميكند، خدا حق و باطل را اين گونه مثال مى‌زند؛ اما كف‌ها به كنارى مى‌روند و محو مى‌شوند. درعوض، آنچه براى مردم مفيد است (رسوبات رسى) برجاى مى‌ماند. خدا اين گونه مثال مى‌زند (سوره رعد آيه۱۷).

عبدالعلى بازرگان
۱۵ ديماه ۱۳۸۹
برابر با پنجم ژانويه ۲۰۱۱


۱ - يادداشتى به مناسبت سالگرد تولد آيت الله شريعتمدارى (۱۵ دى ماه)

۲ - براى اطلاعات بيشتر به جلد ۱۳ كتاب "مفاخر اسلام" نوشته آقاى على دوانى از سازمان انتشارات اسناد اسلامى مراجعه كنيد

 

`