شـــرك (۲)
شركهاى ناديدنى و خفى
مسلمانى كه قرآن را مىخواند، اگر تصور كند عناوين: شرك، كفر، نفاق و مانند آن، كه
در اين كتاب آمده، مربوط به مردم معاصر پيامبراست و ربطى به او ندارد، قرآن را فقط
به عنوان يك كتاب تاريخ نگاه كرده و از پند و پيامهايش محروم مانده است. درست است
كه مشركين، كافران و منافقان گروههاى كاملا مشخصى در آن روزگار بودند، اما هر كدام
ما از صبح تا شب ممكن است در مناسباتمان با ديگران مرتكب دهها عمل شركآميز،
كفرآلود و منافقانه بشويم. بنابراين آگاهى داشتن ازمفهوم و معناى اين كلمات و دامنه
گسترده آن، كه بعضاً بسيار مخفى و ناديدنى است، براى اخلاص در عمل ضرورى است كه
ذيلا به برخى از انواع آن اشاره مىكنيم:
توفيقها را به
حساب غير خدا گذاشتن!
در اين زمينه آيات پندآموز فراوانى در قرآن موجود است، ولى شايد ملموسترو محسوستر
از همه، دعاى والدين براى سلامتِ طفلى كه چشم انتظارِ تولد اويند، و ناشكرىهاى
شركآميز بعدى، و نسبت دادن چشم روشنائىهايشان به واسطههائى مثل: پزشك،
بيمارستان، داروهاى مصرفى، مراقبتهاى مادر و... باشد! در اين گونه مواقع، همه اين
عوامل به چشم مىآيند، به غير از آن كه اين عوامل را فراهم كرده است!؟ نگاه كنيد به
آيات زير:
اعراف ۱۸۹ تا ۱۹۱ – هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ
نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا ۖ فَلَمَّا
تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ ۖ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ
دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ
الشَّاكِرِينَ.
فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَاهُمَا ۚ
فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.
اوست خدائى كه شما را از يك تن آفريد و همسرش را نيز از (جنس) اوپديد آورد، تا
دركنار هم انس و آرامش بگيرند. و چون با او خلوت كرد، بارى سبك (نطفهاى)
برداشت و پس ازمدتى كه آن بار سنگين شد، هر دو دست دعا برداشته، پروردگار خود
را ندا كردند كه اگر فرزندى سالم و شايسته به ما عطا كنى، به يقين ازسپاسگزاران
خواهيم شد، و چون چنان فرزندى به آنان عطا كرد، عواملى ديگر را در اين موهبت
سهيم ( و مؤثر) شمردند! و خدا از آنچه شرك مىورزند والاتراست.
تسليم تمايلات و
تقاضاهاى به ناحق والدين شدن
در قرآن پس از توصيه به توحيد در پرستش خدا، آنقدر كه
احسان به والدين را توصيه كرده، در هيچ موضوعى چنين سفارشى نكرده است. تا جائى كه
در برابر فرامين آنها حتى "اُف" (كوچكترين كلام ناخوشايند) گفتن هم نكوهش شده است!
اما چنين اطاعت و فرمان بردارى تا جائى است كه منجر به انحراف از توحيد نشود. پس
اگر تقاضائى ناروا داشتند و ناحقى را تحميل كردند، در اين دو راهى انتخاب، ميان خدا
و والدين، بايد عدالت خدائى را برگزيد و از "شركِ والدين"امتناع كرد.
پدران و مادران، به دليل وابستگى و علاقه زيادشان به فرزندان، ممكن است در مواردى
آنها را ازكارى كه وظيفه ملى و دينى هر جوانى محسوب مىشود و چه بسا خطر جانى و
مالى داشته باشد، بازدارند، مثل شركت در جنگهاى دفاعى يا مبارزات سياسى براى
آزادى، عدالت و ساير ارزشهاى انسانى. يا اگر فرزندانشان در مقام و موقعيتى قرار
دارند، از آنها بخواهند به نفع وابستگانشان تبعيضى قائل شوند و از اين قبيل امور.
آيه زير(همچنين آيه ۸ سوره عنكبوت) اشاره به اين مورد است:
لقمان ۱۴ و ۱۵- وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ
بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِى
عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِى وَلِوَالِدَيْكَ إِلَى الْمَصِيرُ
وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا
تُطِعْهُمَا ۖ وَصَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفًا ۖ وَاتَّبِعْ سَبِيلَ
مَنْ أَنَابَ إِلَى ۚ ثُمَّ إِلَى مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ
تَعْمَلُونَ
به انسان شكرگزارى خدا و سپاسگزارى از والدين را سفارش كرديم. (بخصوص) مادر كه
(در دوران باردارى) او را با ناتوانى روزافزون حمل كرده و نيز دوران شيردادنش،
كه تا دوسال به طول انجاميده است. رشد و كمال شما به سوى من است. (با اين حال)
اگرتلاش كردند كه ناآگاهانه چيزى را با من شريك كنى (عمل شركآميزى مرتكب شوى)،
دراينصورت اطاعتشان نكن. (اما) در زندگى دنيائى به شايستگى با آنان رفتار كن
(اختلاف عقيده مانع احسان تو نگردد) و راه كسانى را كه به سوى من باز مىگردند
پيروى كن؛ آنگاه بازگشت شما به سوى من است و شما را به آن چه مىكرديد آگاه
خواهم ساخت.
اختلاف دينى و
عقيدتي
ميان مردمى كه فقط به خدا و حقيقت فكر مىكنند و هيچ
انگيزهاى جز حق ندارند، اختلاف و جدائى معنا ندارد! تفرقه و دستهبندى موقعى پيش
مىآيد كه "منيّت"هاى فردى و گروهى بروز كند و خط كشىهاى خودى و غيرخودى ميان
بندگان خدا فاصله بيندازد.
روم ۳۱ و ۳۲ - ....وَلَا تَكُونُوا مِنَ
الْمُشْرِكِينَ . مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ
كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ
... از مشركين نباشيد؛ همان كسانى كه دين خويش را فرقه فرقه كردند و هركدام
پيرو كسى (ياچيزى شدند) هر گروهى دلخوش است به آنچه خود دارد!
كلمه "شيعه" (پيرو) درآيه فوق دلالت برجمع شدن عدهاى
پيرامون برخى شخصيتها و پيروى متعصبانه از آنها مىكند. در ميان مردمى كه كتاب خدا
معيار و ملاك رفتارهاست، كسى بُت نمىشود، همه در برابرقرآن و قانون يكسانند. اما
وقتى كتاب فقط در طاقچه خانه و سفره عقد قرار گرفت و كاربردش از زير آن رد شدن
مسافر يا قرائت در مجالس ختم و ترحيم شد، آدمهائى براى مردم خدائى مىكنند و مردم
هم چشم و گوش بسته مريد و مقلد آنان مىگردند. چنين مردمى به تعبير آيه فوق
مشركاند، هرچند آداب دينىشان را هم انجام داده باشند!
تقليد بى چون و
چرا از روحانيون!
همان طور كه گفته شد، وقتى معيار كتاب دينى (در نظام
دينى) و قانون اساسى (در نظام عُرفى در جوامع مدنى امروز) به فراموشى سپرده شد،
نظريات رهبران دينى و صاحبان قدرت و ثروت جايگزين مىگردد، كه اغلب هم دستشان باهم
در يك كاسه است! نمونه تاريخىاش تجربه ده قرن ارباب كليسا در قرون وسطاى اروپاى
مسيحى است، كه امروزه نيز با تمام گوشت و استحوان خود آنرا احساس مىكنيم. چنين
ولايتهاى مطلقهاى شرك مسلم است، هرچند اسلام ولائى نابش بشمارند!
توبه ۳۱ - اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ
وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ
وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا
هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
آنها علماى دينى و مقدسانشان را به جاى خدا صاحب اختيار خود تلقى كردند
(سرسپرده و مقلد آنها شدند)، همچنين عيسى فرزند مريم را؛ درحالى كه توصيه شده
بودند كه جز خداى يگانه، كه معبودى جز او نيست، هيچكس را فرمان نبرند. او منزه
است از آنچه شرك مىورزند.
پيروى از نظامات
شرك آميز
داستان دل انگيز و انسان سازِ "مؤمن آل فرعون" را، كه
به تفصيل در قرآن (از آيات ۲۸ تا ۴۵ سوره غافر) آمده است، اهل انس با اين كتاب
خواندهاند. او به رغم خويشاوندى با فرعون و مقام و موقعيت بالائى كه داشت، وقتى
جان موسى(ع) را در خطر ديد، مردانه به حمايت از او در كاخ فرعون برخاست و با سخنان
شجاعانهاش صحنه را برگرداند! او در پاسخ اطرافيان عافيتطلب و محافظه كارى كه ازحق
گوئىاش دربرابر ديكتاتور وحشت كرده و به عذرخواهى و سرسپردگىاش مىخواندند،
هشدارى اين چنين سرزنش آميزشان داد:
غافر۴۱ و ۴۲ - وَيَا قَوْمِ مَا لِى أَدْعُوكُمْ
إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِى إِلَى النَّارِ
تَدْعُونَنِى لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ
وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ
اى هموطنان، شما را چه شده كه من شما را به نجات مىخوانم و شما مرا به آتش!؟
مرا به كفر به خدا و شرك ناآگاهانه به او مىخوانيد، درحالى كه من شما را به
سوى خداى عزيزو آمرزگار فرا مى خوانم!
خرّمىهاى زندگى
را به حساب هنر و لياقت خود گذاشتن!
همهِ شرك ازنوع ِ نگاه آدمى به خود و جهان پيرامونش
ناشى مىشود؛ نگاه محدود و بستهاى كه خود را مركز جهان تصور مىكند و خدا و خلق را
بر محور منافع خود باور دارد، و نگاه ديگرى كه خود را جزء كوچكى از بيكران هستى
ديده و خدا را خورشيد نوربخش جهان مىشناسد. اولى به اسباب و واسطهها چشم دارد،
دومى به سرنخ و سرچشمه آنان.
مولانا در مثنوى معنوى خود، در قالب قصهِ مورى كه با راه يافتن به كاغذ نقاشى
هنرمند، به تماشاى تصاوير زيباى طراحى شده او نشسته و داورى مىكرد، داورىهاى
آدميان را درباره زيبائىهاى هستى به نقد كشيده است. اظهار نظر آن مور، و موران
ديگرى كه به تدريج بر بوم آن نقاش راه يافتند، و نسبت دادن آن هنرها به قلم،
انگشتان، بازوان و عقل و جان، حكايت تنگ نظرى مورچه مانندِ آدميان را در نگاه به
نعمتهاى جهان تداعى مىكند:
(۱)
مـــــوركى بر كــاغذى ديــد او قلــم |
|
گفـت بــا مــورى دگـر ايـن راز هـم |
كه عجــايب نقشهـــــا آن كِلك كــرد |
|
همچو رَيحان وچوسوسن زارو وَرد |
گفت آن موراِصْبَع است آن پيشه ور |
|
ويــن قلم در فعـل فــرع است و اثــر |
گفت آن مـــور سِوُم كز بــازو است |
|
كه اصبعِ لاغر ز زُورش نقش بست |
همچنيـــن مى رفت بـــالا تــا يكــى |
|
مِهتــرِ مــوران فَطِــن بـــود انــدكى |
گفت كــز صورت مبينيـد اين هنــر |
|
كه به خواب و مرگ گـردد بى خبـر |
صورت آمدچون لباس وچون عصا |
|
جــز بـه عقل و جـــان نجنبــد نقشها |
بـى خبــر بـود او كه آن عقل و فُؤاد |
|
بــى ز تَغْليبِ خــــدا بـاشــد جَمـــاد |
يــك زمــان از وى عنــايـت بــركَنَد |
|
عقــــل زيـــرك ابلهــىهـــا مىكنـد |
قرآن اين دو نوع نگاه را درنقل گفتگوى دو دوست
ثروتمند و فقير ارائه داده است؛ آن كه باغ و بوستان سبز و خرم و پرثمرى داشت، فريب
ظواهر دنيا را خورده و بس فخر فروشى و ناسپاسى و انكار آخرت و حساب و كتاب مىكرد،
ديگرى كه انسانى متعادل بود، خط سير از خاك و نطفه تا انسان كامل شدن را به او
يادآورى مىكرد و از كفران نعمت و به حسابِ هنر و همّت خود گذاشتن آن نهىاش مىكرد
تا دراين نعمات دست قدرت خدا و مشيت او را ببيند.
تأكيد دوست متعادل بر اين كه من شرك نخواهم ورزيد (ولا اشرك بربى احدا)، و اعتراف
آن ديگر در انتهاى قصه كه ايكاش من شرك نورزيده بودم (... و يقول يا ليتنى لم اشرك
بربى احدا) نشان مىدهد كه همين غافل ماندن از سلسله مراتبِ نعمتها و متوقف ماندن
در صورتهاى ظاهرى زندگى، ناشى از بها دادن و اصالت بخشيدن به "اسباب و علتها"
مىباشد.
كهف ۳۷ تا ۳۹ - قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ
يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ
ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا
لَٰكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّى وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّى أَحَدًا وَلَوْلَا إِذْ
دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ
إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا
آن دوست ضمن گفتگو بدو گفت: آيا (تدبير و توان) خداى را كه تو را از خاك و نطفه
آفريد و مرد كاملى ساخت، انكار مىكنى؟ ولى من (اعتقاد دارم) آن خدا صاحب
اختيار من است و هيچكس را با او شريك نمىكنم. و تو چرا آنگاه كه به بوستان
خويش درآمدى نگفتى اينها راخدا خواسته (مشيّت خداست)، هيچ نيروئى جز به تأييد
خدا نيست؟....
نا سپاسىهاى پس
از عبور از پل!
آنچه از ناسپاسى والدين نسبت به موهبت فرزند دارشدن
گفته شد، نمونهاى است از انواع چنين ناسپاسىها و نديده گرفتن لطف و رحمت خدا.
آيات زير نمونههاى ديگرى است كه بدون توضيح عرضه مىگردد:
انعام ۶۴ و ۶۳ – قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ
ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ
أَنْجَانَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ. قُلِ اللَّهُ
يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ
بگو: چه كسى شما را از تاريكىهاى خشكى و دريا نجات مىدهد؟ (آنگاه كه) او را
به زارى و در نهان مىخوانيد كه: اگر از اين گرفتارى نجات دهد، پيوسته سپاسگزار
خواهيم بود. بگو خداست كه شما را از اين خطرات و از هر اندوهى نجات مىدهد، باز
هم غير خدا را (در اين نجات مؤثر و) شريك او مىپنداريد.
نحل ۵۳ تا ۵۵ - وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا
مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ. ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ
عَنْكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ
هر نعمتى كه دراختيار شماست، از خداست، ولى (فقط) وقتى دستخوش گزند مىشويد،
خدا را ياد مىكنيد و زارى مىكنيد. و چون آن گزند را از شما برداشت، گروهى از
شما به پروردگار خويش شرك مىورزد.
عنكبوت ۶۵ و ۶۶- فَإِذَا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ
لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ
وقتى سوار كشتى مىشوند، خدا را (از خطرات سفر دريائى) خالصانه مىخوانند، و
چون آنان را به خشكى برساند، غير خدا را مؤثر مىدانند.
۱- دفتر چهارم ابيات ۳۷۲۵
ببعد
|