`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

ثبات و سقوط حكومت‌ها

عبرتى از گذشته

دادگاه نظامى ارتش شاهنشاهى واقع در عشرت آباد (پادگان ولى عصر فعلى متعلق به سپاه پاسداران) كه در سال ۱۳۴۲ به پرونده ۹ نفر از رهبران نهضت آزادى به جرم اقدام عليه امنيت كشور و ضدّيت با مقام سلطنت رسيدگى مى‌كرد، در تاريخ ۱۶ ديماه همان سال قرار محكوميت آنان را كه از جمله شامل ده‌ سال زندان براى هريك ازمرحومان مهندس بازرگان و آيت الله طالقانى بود اعلام كرد. پس از قرائت رأى دادگاه توسط منشى، درحالى كه همه تماشاچيان، رئيس دادگاه، دادستان و دادرسان به احترام تشريفات ابلاغ حكم ايستاده بودند، مرحوم طالقانى از صندلى خود، كه هيچگاه هنگام ورود مقامات دادگاه، به بهانه پا درد! بلند نمى‌شد، مردانه برخاست و درسكوت و بهت‌زدگى ناشى از چنين حكمى (كه در آن زمان بسيار سنگين بود و امروز البته جاى شكر دارد!)، با صداى رسا و انذار و اخطارى كه افسران و سربازان نگهبان را ميخكوب كرده و قدرت هر عكس‌العملى را از ايشان سلب كرده بود، آيات هشدارآميز ابتداى سوره "والفجر" را، در حالى كه اشك احساس وانقلاب روحى از گونه برخى حضار سرازير بود، به شرح زير تلاوت و ترجمه كرد!

"سوگند به سپيده صبح، به شب‌هاى ده‌گانه (كاملا تاريك)، به افزايش و كاهش (تغييرتدريجى طول شب و روز= رويش وريزش حق وباطل)، به شب، در واپسين لحظات رفتنش. آيا دراين پديده‌ها پيام سوگندى براى خردمندان هست!؟ آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ و نيز (با پايتختشان) اِرَم، كه (قصرهائى با) ستونهاى بلند داشت، كه نظيرش در ساير شهرها ساخته نشده بود؟ و با قوم ثمود، كه كوه‌ها را (براى احداث بنا) مى‌بريدند، و با فرعون، كه داراى اهرامى كوه مانند بود. همانها كه در شهرها سر به طغيان (بخوانيد ولايت مطلقه) برداشتند و بسيار تبه كارى (استبداد) كردند. پروردگارت تازيانه عذاب را بر سر آنان فرود آورد ( تماماً سرنگون شدند)."

دادگاهِ آن ۹ نفر در دوران طاغوت، با ۱۴ نفر وكيل مدافع تسخيرى از افسران آزاده و ميهن دوست، در۱۰۹ جلسه! (۲۷ جلسه بدوى و ۸۲ جلسه تجديد نظر) و جمعاً (دادگاه‌هاى بدوى و تجديد نظر) هشت ماه و نيم! به طول انجاميد. مردم عادى با اسم‌نويسى مى‌توانستند در آن دادگاه، كه در وقت تنفس تبديل به ديدار با مردم مى‌شد، شركت كنند.

اين شرايط را با دوران طاغوت بعدى مقايسه كنيد كه دادگاه‌هاى چند دقيقه‌اى، بدون حضور وكيل و خانواده و امكان دفاع مكفى و اغلب با حضور بازجويان در پشت سر متهم برگذار مى‌شود. اگرطاغوت تاجدار در آن روز طالقانى و دبيركل نهضت را به حداكثر مجازات ده‌ساله محكوم مى‌كرد، در دوران بزرگ عمامه داران! عماد بهاورعضو جوان همين حزب به جرم نوشتن يك مقاله تحليلى به ۱۰ سال حبس قطعى و ۱۰ سال محروميت پس از حبس از فعاليت در احزاب، رسانه‌ها و فضاى مجازى محكوم مى‌شود!!

اگر در آن نظام مخالفين نظام را مى‌گرفتند، در اين نظام نخست وزير دوران ۸ ساله جنگ و رئيس دو دوره مجلس را كه مدافع نظام، ولى مخالف ديكتاتورى هستند، حاكميت "شب گونه" پنهانكار و بى‌قانون مى‌رُبايد و نمى‌گويد آنها را كجا برده و چه بلائى سرشان آورده‌اند!! از رؤساى جمهور، نخست وزيران و رؤساى مجلسش، از ابتداى انقلاب تا كنون، صرفنظر ازدرگذشتگان، همگى كه از پايه گذاران انقلاب بودند، مغضوب و مطرود واقع شده‌اند وبه قول يكى از محكوم‌شدگان، تنها على مانده است و حوزه امنيتى‌اش!

آن هشدار و انذار مرحوم طالقانى به رژيمى كه آزادى بيان و قلم را پاس نمى‌داشت و همه را پيرو منويات ملوكانه مى‌خواست، اما حتى‌المقدور رعايت ظواهر مى‌كرد و با پنبه سر مى‌بريد، ۱۵ سال بعد با انقلاب ۱۵ بهمن سال ۱۳۵۷ تحقق يافت. آنهائى كه دستاوردهاى با شكوه انقلاب را به حساب خود واريز كرده و ملت را از چاله به چاه انداخته‌اند، اينك بيش از دو برابر چنان سرآمدى مهلت گرفته، ده‌ها برابرستم كرده و صدها برابر جان جوانان اين ميهن را گرفته‌اند. هشدارهاى آن روز مرحوم طالقانى از سوره فجر، خطاب به خطاكاران امروزى نيز هست و دير يا زود گريبان اينان را هم، هرچند مانند اسلاف خود باور نمى‌كنند، خواهد گرفت. اين قانون خداست كه اگر دير و زود دارد، سوخت و سوز ندارد!

قدرت‌هاى حاكم بر جوامع بشرى، اگر قالب‌هاى ذهنى اسارت در زمان و مكان را بشكنيم و از افقى بالاتر به سير تحولات سياسى نگاه كنيم، همچون بقيه پديده‌هاى زنده، ظهور و زوال، فراز و فرود و ميلاد و مرگى دارند، و در معرض انواع آفات و بيمارى‌هاى ويژه قدرت هستند. ديكتاتور سوريه "بشار اسد" موج تحولات اخير در كشورهاى همسايه را "شيوع بيمارى در منطقه" خوانده است و خبر ندارد اين بيمارى كبك‌هاى سر زير برف كرده را نيز از كبكبه و دبدبه خواهد انداخت!
 

فرود فواره قدرت

تفاوت مرگ حكومت‌هاى استبدادى ستمگر با مرگ موجودات مشهود ما در طبيعت، يكى در نامشخص بودن زمان و تابعيتش از عملكرد ملت و متوليان است و ديگرى تشخيص آثار بيرونى آن است؛ چشم ظاهر ما با زرد شدن برگ درختان و چين و چروك پوست صورت و خميده شدن پشت، علائم رفتن را رؤيت مى‌كند، چشم باطن مى‌خواهد كه با ايمان به چهار فصل طبيعت، زمستان و مرگ مستبدين را كه نشانى از پائيز در ظاهر ندارد، دراوج بهار "بگير و ببندها" و تابستان تركتازى‌شان ببيند.

گذشتگان كه اين گردش روزگار را تجربه كرده بودند، چه نيكو اين عزت و ذلت و اوج و افتادن را نشان داده‌اند: "فواره چون بلند شود سرنگون شود"! براى امثال ما كه در عمر خود حداقل دو بار شاهد فرود فواره قدرت در داخل و خارج مرزهاى خود بوده‌ايم، چه جاى ترديد است براى تكرارآن در مورد ديگر ستمگران؟

چه كسى باور مى‌كرد فقط هفت سال پس از جشن‌هاى باشكوه تاجگذارى و تغيير تاريخ هجرى به شاهنشاهى و نداى از موضع اطمينان واستحكامِ: "كوروش آسوده بخواب كه ما بيداريم"، گوينده‌اش با همه قدرت‌هاى پشتيبان داخلى و خارجى، ساواك و ارتش ۴۰۰ هزار نفرى و ابر قدرت آمريكائى به خواب ابد برود و براى خوابگاهش جاى مناسبى نيابد!؟

چه كسى باور مى‌كرد، ابر قدرت ديگرى كه هفتاد سال در پس پرده آهنينش ميليون‌ها مخالف را به مسلخ برده بود، به رغم تسخير فضا و تجهيز قوا و تسلط بر بخش عمده‌اى از جهان روزگاررونق خود، كاخ استبدادش بدون تهاجم خارجى، روى ستون‌هاى ازسنگدلى و ستم سازمان يافته دستگاه‌هاى امنيتى سقوط كند و جمهورى‌هاى به ظاهر متحدش متفرق و مستقل شوند؟

آنها كه بزرگترين زرادخانه اتمى جهان را داشتند، با ديكتاتورى به كجا رسيدند كه مدعيانى با توليد انرژى اتمى در زيرزمين خانه‌شان و با خريد تجهيزاتى با پول نفت از اين و آن بخواهند با زورگوئى دوام بياورند؟ حيف كه نه حاكمان از هلاكت ستمگران عبرت مى‌گيرند و نه حافظه‌هاى بسيارى ازمردم اين حوادث و تحولات را حاضر و هميشگى مى‌دانند.
درك اين حقايق چندان هم به فلسفه و جامعه شناسى و تاريخ وابسته نيست، مى‌گويند: آفتاب آمد دليل آفتاب"! همين كه در طول تاريخ هيچ مستبدى براى هميشه نمانده و نظامات سركوبگر، به رغم قدرت روز افزونشان، سرنگون گشته و ملت‌هاى مقاوم و مصمم همواره پيروز شده‌اند، روشن‌ترين دليل و اميدبخش‌ترين پيام براى ملت‌هاى تحت ستم است.

آنكه شب و روز طبيعت را در تداوم يكديگر قرار داده تا در تغييراتش حركت وحيات پديد آيد، ظلمت ظلم و نورِ آگاهى و عدالت طلبى را وسيله رشد آدميان قرار داده تا به كمال نائل آيد. همچنان كه اصالت با نور است و هر كجا چراغى نيست تاريكى حاكم مى‌شود، اصالت و آينده با ملت‌هاست، همين كه روشن شوند، شب پرستان پنهان مى‌گردند. آنكه به طلوع فجر و صبح صادق باور يقينى دارد، از درازى شب تيره نوميد نمى‌شود و واپسين لحظات شب را به انتظار و اميد طلوع فجرمى‌نشيند.

قانون خدا در طبيعت و تاريخ يكسان است. اين مشابهت را همان طور كه در سوره «فجر» از زبان مرحوم طالقانى نقل كرديم، با سوگند به سه هنگام شب، و سه حاكميت شب گونه در تاريخ ( قوم عاد، قوم ثمود و قوم فرعون) بيان كرده تا ملت‌هائى كه در "ظلمت" ظالمين زندگى مى‌كنند، مطمئن باشند در تاريكى بسى اميد است، پايان شب سيه سپيد است.

موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟ (هود۸۱)
سوگند به صبح هنگامى كه با تنفس مى‌دمد، اين سخن قطعى رسولى كريم است. (تكوير۱۸)
 

پارادوكس سركوب و سقوط

قدرت‌هاى تماميت طلب كه سه رأس مثلث زور و زر و تزوير را در انحصار مى‌گيرند، روز به روز بر قدرت خود مى‌افزايند و با سركوب مخالفين، روز به روز ملت‌هاى خود را در موضع استضعاف بيشترى قرار مى‌دهند. ظواهر امر دلالت بر دوام دولت و طولانى‌تر شدن عمرحكومت مى‌كند، اما اگر منحنى اقتدار آنها را ترسيم كنيم، هرچند تا مدتى سير صعودى داشته‌اند، اما پس از رسيدن به قله و رأس منحنى، تماماً سير نزولى طى كرده‌اند. چرا چنين است، درحالى كه پس از سركوبِ مخالفين بايد با سرعت بيشترى صعود مى‌كردند؟ نمونه محسوسش همين انقلاب سال ۵۷ خودمان است كه براى هيچيك از دو طرف و حتى براى پشتيبانان غربى آن نظام، مطلقا قابل پيش‌بينى نبود.

به خاطر داريم كه پرونده مبارزات پارلمانى مسالمت جويانه و قانونى را شاه از همان سال ۱۳۴۱ با دستگيرى رهبران جبهه ملى و نهضت آزادى در آستانه اعلام انقلاب سفيد خود به كلى بسته بود و مبارزات مسلحانه را نيز كه در سال ۱۳۴۹ از جنگل‌هاى سياهكل و جنگ‌هاى چريكى شهرى به سبك آمريكاى لاتين آغازشده بود، پس ازسه چهار سالى، بالاخره با سركوب هر دو سازمان چپ و مذهبى چريك‌هاى فدائى و مجاهدين خلق و سايرگروه‌هاى زير زمينى مهار كرده بود. نسل قبل از انقلاب كه همچون قهرمان افسانه‌اى "آرش كمانگير" آخرين تير تركش خود را با فداكردن جان جوانانش در خيابان‌ها و زندانها رها كرده و به هدف نرسيده بود، نوميدى‌هاى دو سه سال مانده به انقلاب را به خوبى به خاطر دارد.

چه شد كه در اوج نوميدى‌ها، نور اميدى تابيد و پيروزى از جائى كه در محاسبات خوش‌بين‌ترين تحليل‌گران هم نمى‌گنجيد حاصل گرديد؟ هدف اين نوشته بررسى علل و عواملى است كه موجبات سير نزولى و سقوط چنين نظاماتى را فراهم مى‌كند. آن هم درست در زمانى كه جاده جباريت هموار شده وجنبنده‌اى باقى نمانده باشد!

اين مسئله البته ابعاد گسترده‌اى دارد و از مناظر مختلف فلسفه تاريخ، جامعه شناسى، سياست بين‌الملل و ... مى‌توان بررسى كرد، از آنجائى كه ما با نظامى مدعى رسالتى مذهبى مواجه هستيم، در اين نوشته تنها به نگاهى درون‌دينى در شناخت عوامل ثبات و سقوط نظامات سياسى بسنده مى‌كنيم.

اين سخن معروف از پيامبر اسلامۖ نقل شده است كه: "مملكت با كفر مى‌ماند، ولى با ظلم نمى‌ماند" (الملك يبقى مع الكفر ولايبقى مع الظلم)، و بديهى است كه دوام دولت‌ها به عدالت است، نه دين دولتى كه از كفر خانمان‌سوزتر است. اما اينكه چگونه و چرا ظلم بدترين بى‌دينى است، حتى اگر مرتكبش مرجع دينى باشد و عدالت اساس دين و شرط بقاء دولت است، حتى اگر عاملش ادعاى دينى نداشته باشد، محتاج تأمل بيشترى است كه در اين مختصر به برخى آيات قرآن كريم و منشور حكومتى اولين امام شيعيان اشاره مى‌كنيم.

۱- اراده و قانون هميشگى خدا درحاكميت بخشيدن به ملت‌هاى تحت ظلم وستم

در سرآغاز سرنوشت تاريخى و تجربه پيروزى قوم ِ به اسارت و استضعاف كشيده شده "بنى‌اسرائيل" برنظام فرعونى، كه نمادِ نيرومندى قدرت‌هاى حاكم است، قرآن قانونى را يادآور مى‌شود كه اراده هميشگى خدا را براى آزادى ملت‌هاى مظلوم از چنگال ظالمان و به پيشوائى و حاكميت رساندن آنان بر سرنوشت خويش نشان مى‌دهد. پيروزى قوم بنى‌اسرائيل، تنها مثال و مصداق بارزى از تحقق اين اصل در تاريخ گذشته بود، وگرنه اين قانون قرارى هميشگى است:

قصص ۵ - وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ

اين حقيقت و واقعيت تاريخى كه سرانجام اصلاح‌گران به حاكميت سرزمين خود خواهند رسيد (۱) و پيروزى نهائى از آنِ پرواپيشگان (مسالمت جويان مسلط بر خود، نه خشونت گران) است، از اصول وعده داده شده قرآنى است. (۲)

۲- نقش ملت ها در استقامت و پايمردى

بديهى است، اگر ملتى دست روى دست گذاشته و به انتظار امدادهاى غيبى در دفع ظالمان بنشيند، هيچ ظالمى دفع نخواهد شد، امداد الهى فعل و انفعالى درونى است، خداوند در تشنگى و نيازى كه تلاش و تكاپوئى را توليد كند، توانى قرار داده است كه حتما به آب خواهد رسيد

آب كم جو تشنگى آور به دست              تا بجوشد آبت از بالا و پست

اين هم وعده‌اى قرآنى است: "اگر خدا (ارزش هاى معنوى را) را يارى كنيد، خدا نيز شما را يارى مى‌كند و گام‌هايتان را (در مواجهه با دشمن) استوار مى‌سازد"

محمد۷- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ

۳- همراهى خدا با پايداران

در قرآن بارها تكرار شده است كه: خدا با صابران است (۳بار): ان الله مع الصابرين، خدا با پارسايان است (۴بار): ان الله مع المتقين، و خدا با نيكوكاران است (۲بار): ان الله مع المحسنين. همراه بودن خدائى كه هيچ زمان و مكانى خالى از او نيست و چون جاذبه همه جائى است، به چه معنائى است؟ جز پشتيبانى و حمايت نظاماتش از صبر و مقاومت، خويشتن‌دارى و تسلط بر نفس، نيكوكارى و احسان، كه منطبق با آن نظامات مى‌باشند؟

۴- دوست داشتن و نداشتن خدا

در قرآن درست ۴۰ بار (نماد عدد كامل)، از دوست داشتن‌ها (ان الله يحب)، و دوست نداشتن‌هاى خدا (ان الله لايحب) سخن گفته شده است! بديهى است كه خداوند منزه و مبراى از احساسات بشرى است و اين كلمات درمحدوده فرهنگ و فهم بشرى بيان شده است. همانطور كه ما نسبت به فرزندانمان رفتارى را مى‌پسنديم كه مطابق اصول و معيارهاى اخلاقى باشد، پسنديدن خدا نيز استعاره‌اى است براى هدايت ما به رفتارهائى كه منطبق با اصول اخلاقى و موجب رشد و كمال باشند. (۳)

دوست داشتن يا نداشتن‌هاى ما امورى قلبى و احساسى هستند كه معلوم نيست هميشه تأثير بيرونى داشته و منجر به عملى شود، اما چنين امورى از جانب خدا و تأكيد بر اين كه او صابرين، متقين و مقسطين (عدالت گران) را دوست دارد و فاسدين، ظالمين و مستكبرين را دوست ندارد، نشان دهنده رفتارهاى هماهنگ يا در تضاد با نظامات جهان است. بنابراين مى‌توان گفت ستمگران در سرازيرى سقوط قرار دارند و ملت‌هاى مقاوم، مسلط بر خود و مبارز در راه عدالت و آزادى در سيرى صعودى به سوى پيروزى.

كاربرد كلمات: "رضايت" و رضوان، يا: "سخط" (خشم) و "غضب" در باره خدا نيز همان حالت را دارد و تمثيلى است از حالات قابل فهم بشرى براى تفهيم مثبت يا منفى بودن اعمال و رفتارهايمان.

۵- تأثيرات متفاوت فرآيند عمل

تعابير فراوانى در قرآن در تأييد و به نتيجه رساندن برخى اعمال آدميان و يا تباه كردن برخى ديگر به كار رفته است كه تماماً نشان‌گر توفيق حركت‌هاى حق طلبانه و توقف و تباهى حركات باطل در بلند مدت است. از جمله:

نساء۷۶-....إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا (نيرنگ‌هاى شيطانى ضعيف است).
انفال۱۸- ....وَأَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ (خدا نيرنگ‌هاى انكارورزان را سست مى‌كند).
يوسف۵۲- وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى كَيْدَ الْخَائِنِينَ (خدا نيرنگ‌هاى خائنين را به نتيجه نمى‌رساند).
غافر ۲۵- .... وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِى ضَلَالٍ (نيرنگ‌هاى انكارورزان جز دربيراهه نيست - به جائى نمى‌رسد).
طور ۴۲- ....فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ (نيرنگ‌هاى انكارورزان به خودشان بر مى‌گردد).

معناى كلمه "كيد" در زبان عربى معادل و بيانگر: توطئه، طرح و نقشه و نيرنگ‌هائى است كه معمولا ستمگران عليه حق طلبان و ملت‌هاى مبارز به كار مى‌برند.
 

فرازهائى از منشور حكومتى حضرت على(ع)

از آنجائى كه حاكميت فعلى نظام جمهورى اسلامى ايران مشروعيت خود را به ولايت امامان شيعه پيوند مى‌زند، استناد به مواردى كه در "عهدنامه مالك اشتر" (معروف به منشور حكومتى امام على) در ثبات يا سقوط حكومت‌ها آمده است، مى‌تواند عبرت‌آموز باشد. ذيلا به فرازهائى از هر دو حالت اشاره مى‌كنيم:

الف – شرط ثبات حكومت (عدالت در شهرها و رضايت مردم)

وَأَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ، وَإمّا نَظِيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ، يَفْرُطُ
دل خويش را مالامال از دلسوزى و محبت و لطف به مردم كن و هرگز چون حيوانى درنده، خوردنشان را غنيمت مشمار، زيرا مردم دو گروهند، يا هم دين تواند و يا همنوع تو!

وَإِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِى الْبِلاَدِ، وَظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ. وَإِنَّهُ لاَ تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلاَّ بَسَلاَمَةِ صُدُورِهِمْ، وَلاَ تَصِحُّ نَصِيحَتُهُمْ إِلاّ بِحِيطَتِهِمْ (۷۵) عَلَى وُلاَةِ الْأُمُورِ، وَقِلَّةِ اسْتِثْقَالِ دُوَلِهِمْ، وَتَرْكِ اسْتِبْطَاءِ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ.
بهترين مايه شادمانى حاكمان، بايد برقرارى عدالت در شهرها و ظاهر شدن آثار دوستى ملت باشد، و اين دوستى حاصل نمى‌شود مگر به سلامت سينه‌هاشان (توافقشان) و چنين خيرخواهى سامان نمى‌يابد مگر به گرد آمدنشان پيرامون حاكمان (طرفدارى و حمايت از آنان) وسنگين احساس نكردن بار حكومت بر پشت خويش و عدم تمايل بر بريده شدن مدت دولت آنان.

ب- علل سقوط حكومت ها

وَلَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللهِ وَتَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ، فَإِنَّ اللهَ سَميِعٌ دَعْوَةَ الْمَضْطَهَدِينَ، وَهُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ
هيچ عاملى در سلب نعمت خدا و تسريع دركيفرش (در جامعه) از برپائى قدرت بربناى ستمگرى نيست، چرا كه خدا شنواى دعاى آزارديدگان و در كمين ستمكاران است.

إِيَّاكَ وَالدَّمَاءَ و َسَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَلاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَانْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِىءٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ، فِيَما تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامةِ، فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَيُوهِنُهُ، بَلْ يُزيِلُهُ وَيَنْقُلُهُ،
بپرهيز از خون! و ريختن بناحق آن. زيرا هيچ عاملى در انتقام الهى، پى آمدهاى سوء، زوال نعمت و بريده شدن مدت حكومت مؤثرتر از ريختن خون بناحق (مردم بيگناه) نيست و خداوند سبحان در روز قيامت داورى را از خون‌هائى كه مردم از يكديگر ريخته‌اند آغاز مى‌كند. پس مبادا پايه‌هاى حكومت خود را با ريختن خون (مخالفين) تقويت كنى! كه چنين شيوه‌اى نه تنها حكومت را ضعيف و سُست مى‌سازد، بلكه آنرا نابود مى‌كند و به ديگران منتقل مى‌سازد.

اسفند ۱۳۸۹
برابر با مارچ ۲۰۱۱


۱- سوره انبياء آيه ۱۰۵

۲- اعراف ۱۲۸، هود ۴۹، قصص ۸۳، طه ۱۳۲

۳- آنهائى را كه خدا دوست دارد عبارتند از: محسنين، متقين، مطهرين، صابرين، توابين، متوكلين، مقسطين (عدالت گران). الذين يقاتون فى سبيله صفا (آنها كه به صف در راه حق جهاد مى‌كنند) ؛ و آنهائى يا اعمالى را كه دوست ندارد: معتدين (متجاوزان)، كافرين، ظالمين، مسرفين، مفسدين، مستكبرين، فرحين (خودستايان مرفه)، خوان كفور (خائنين انكارگر)، خوانا اثيما (خائنين خود پرست)، مختالا فخورا ( فخر فروشان خيال پرداز)، جهربالسوء من القول (بد زبانى با صداى بلند)

 

`