سكوت رضايت آميز رهبرى
خدا رحمت كند مهندس عباس تاج وزير آب و برق
دولت موقت را. روزى درهمان اوائل انقلاب، در ديداردولت از رهبرى در قم، قبل
از آنكه آقا شروع به سخن كنند، متأثراز صحنههاى دست بوسى وتبرك جوئى كه
هنگام ورود به بيت مشاهده كرده بود، با استناد به قرآن و سنت پيامبرۖ و شرح
ماجرائى از اعتراض امام على(ع) نسبت به كسانى كه چنين تشريفاتى را
مىخواستند انجام دهند، با شجاعت و متانت از رهبرى تقاضا كرد مانع آداب
مغاير با روح اسلام و سنت پيشوايان دين شوند.
معمولا آقايان از اظهار نظر غير روحانيون در امور دينى خوششان نمىآيد و
آنرا نوعى فضولى تلقى مىكنند. آقا هم كه تا آن لحظه سرشان پائين بود، با
نگاهى عاقل اندر سفيه به ايشان گفت: "من هيچ احتياجى به اين حرف و حركتها
ندارم، مردم عواطف و احساساتشان را به اين وسيله به اسلام نشان مىدهند. ما
كه چيزى نداريم به آنها بدهيم، با همين ابزار ارادتها به روحانيت است كه
دلشان به اسلام گرم مىشود".
نمىدانم رهبر فعلى جمهورى اسلامى هم درباره معجزه و كشف و كرامت "يا على"!
گفتن هنگام تولدشان كه پس از هفتاد و اندى سال! به نقل از خانم "زين الدين"
و ايشان هم از خواهر ناتنى آقا! توسط توليت آستانه و امام جمعه قم اعلام
مىشود، بر همان استدلال هستند يا آنرا انكار مىكنند؟ در مورد "سيد
خراسانى" ناميدنشان و فيلم "ظهوربسيار نزديك است" و نقشى كه براى ايشان در
اين قصه قائل شدهاند چطور؟... چرا لام از كام مبارك نمىگشايند و اُمت
هميشه در صحنه را از ابهام و انتظار در نمىآورند و خود به اشارت و بشارت
چيزى نمىفرمايند؟
امام جمعه قم به هنگام نقالى آرام اين قصه، پس از آماده كردن روحى مستمعين،
در حالى كه تُن صدايش ناگهان اوج مىگيرد، فرياد مىزند:
"مردم، رهبر شما كسى است كه با ورودش ياعلى گفت و
در طول زندگى ياعلى گفت و تو حزب اللهى بايد تا ابد پشت سر اين رهبر ياعلى
بگوئى و اين رمز موفقيت ماست"!
اين قلم نيز به باورامام جمعه قم، يك "يا على" با حال
و حضور قلبى گفت و بلافاصله! پاسخى ازپيام امام على(ع) در دعائى درسآموز شنيد:
"پروردگارا، من ازگزافه گويان(غاليان) بيزارم،
آنچنانكه عيسى پسر مريم(ع) ازگزافه گويان زمانش بيزارى جست. بارخدايا، آنان را
براى هميشه خوار فرما و هيچيك از آنان را (درچنين مقاصدى) يارى مكن".
(۱)
تكانى خوردم و نهجالبلاغه را گشودم تا حيرت خود
برطرف كنم، در سخنان حكيمانهاش آمده بود: "دو گروه در مورد من خود را به هلاكت
(بدبختى) انداختند؛ آنكه در دوست داشتن زياده روى (غُلُو) مىكند و آنكه در دشمنى.
(۲) به سخنانش در وصف پارسايان گوش سپردم، مىگفت:
"از نشانههايش اين است كه هرگاه مورد ستايش قرار
گيرد، از (قبول) آنچه دربارهاش مىگويند بيمناك شود و گويد من خود به خويشتن
آگاهترم و پروردگارم از من به من آگاهتر. پروردگارا، مرا در (باور) آنچه
مىگويند مؤاخذه مكن، مرا برتر از آنچه مىپندارند بگردان و درآنچه از آن
بىخبرند بيامرز".(۳)
بازهم كتاب را ورق زدم، در شرح سخنانى، در ارتباط با
حقوق دو طرفه رهبرى و ملت، نقل شده بود كه در اثناى گفتار امام، مردى از اصحاب كه
احساساتى شده و سخت تحت تأثير قرار گرفته بود برخاسته و مراتب "گوش به فرمان
توئيم..." را با سخنانى ستايشآميز وطولانى اعلام كرد.
معمولا زمامدارانى كه ازتملق و چاپلوسى گل از گلشان مىشكفد، از چنين طرفدارانى
تشكر و قدردانى مىكنند، اما آنكه امروز "ياعلى" گفتنش براى كسانى دكان دنيائى پر
رونقى شده، با تغيير موضوع بحث، آنچنان درس توحيدى به آن گوينده و مستمعين مىدهد
كه ديگر كسى به خود اجازه ندهد از اين غلطها بكند! خلاصه پاسخ ايشان به زبان
محاورهاى امروزاين است كه: "مرد حسابى، تو خدا را نمى شناسى كه اين طور از من
تعريف مىكنى". نگاه كنيد به اصل پاسخ:
"كسى كه جلال خدا در نفسش عظيم و جايگاه او در
قلبش جليل باشد، در برابر اين عظمت، هرچه غير اوست صغير جلوه خواهد كرد... از
سخيفترين حالات حاكمان، در نظرصالحان، اين است كه (از رفتارشان) مردم پندارند
آنان دوستدار فخر و مباهاتاند و بناى كارشان بر كِبر و غرور قرار مىدهند. و
من بسيار كراهت دارم از اين كه در ذهن شما خطور كرده باشد كه دوستدار ثنا و
ستايشم . سپاس خدا را كه چنين نيستم و اگر هم بودم، به سبب انحطاط در پيشگاه
پروردگارم آنرا ترك مىكردم زيرا تنها اوست كه شايسته عظمت و كبرياء است.(۴)
نهجالبلاغه را بستم و ديدم ازذكر "ياعلى" پاسخى
موافق با منويات امام جمعه قم دريافت نمىكنم، با خود گفتم مقام معظم ساليانى دراز
در مشهد مقدس مشرف بودند، شايد راز سكوت رضايت آميزشان در برابر اين ادعاها تعاليمى
باشد كه در جوار امام رضا(ع) فرا گرفتهاند! كتابهاى "عيون اخبار الرضا" و
"اعتقادات شيخ صدوق" را گشودم تا سر نخى از اين معما بيابم، به سخن زير رسيدم:
بارخدايا، من به تو پناه مىبرم و بيزارى مىجويم
از كسانى كه در مورد ما چيزهائى ادعا مىكنند كه حق ما نيست. بارخدايا، من نزد
تو بيزارى مىجويم از كسانى كه در باره ما چيزهائى مىگويند كه ما در مورد
خودمان نگفتهايم. بارخدايا، ما هرگز آنها را به اين پندارها دعوت نكردهايم،
پس ما را از آنچه مىگويند مؤاخذه مكن و از اين ادعاها ببخش. خدايا، جنبندهاى
از آنها روى زمين باقى مگذار كه اگر چنين كنى بندگانت را گمراه مىكنند و جز
فاجر و كافر درست كردن محصولى ندارند.(۵)
ديدم خير، فايدهاى ندارد، پاسخى در خور زمانه و نرخ
روز نمىرسد، گفتم بالاخره تشيع را مكتب جعفرى ناميدهاند. شايد در تعاليم امام
جعفر صادق(ع) دلالتى بر درمانبخشىِ معجزه وار ذكر "ياعلى" براى رفع مشكلات مملكت
بيابم، آب پاكى روى دستم ريختند وراهى ديگر نشانم دادند:
جوانانتان را از شرّ گزافه گويان (غُلاة) برحذر
داريد تا فاسدشان نكنند! بىترديد گزافه گويان بدترين آفريدههاى خدايند، زيرا
عظمت خدا را (با اغراق گوئى در مورد بندگانش) كوچك مىكنند و براى بندگان خدا
ادعاى ربوبيت (بخوانيد ولايت مطلقه) مىكنند. به خدا قسم شرّ اين گزافه گويان
از (منحرفين) اهل كتاب و مشركين بيشتر است.(۶)
كمترين چيزى كه شخص را از ايمان خارج مىكند، اين است
كه در مجلس فردى گزافهگو (غالى) بنشيند، به سخن او گوش دهد و گفتارش را تصديق
كند... رسول خدا ۖ گفت:
"دو گروه از امت من بهرهاى از ايمان نبردهاند؛
غاليان و قـَدَريان (گزافه گويان و قضا قدرىها). (۷)
۱- اللهم انى برى من الغلاه كبراءه عيسى بن مريم
من النصاري، اللهم اخذلهم ابدا و لا تنصر منهم احدا( امالى طوسى به نقل ازاصبغ
بن نُباته).
۲- نهج البلاغه حكمتهاى ۱۱۷ و ۴۶۹
۳- نهج البلاغه خطبه ۱۹۳ معروف به متقين
۴- نهج البلاغه خطبه ۱۷۴
۵-اللهم انى اعوذ بك و ابراء اليك من الذين ادعوا لنا ما ليس
لنا بحق. اللهم انى ابراء اليك من الذين قالوا فينا مالم نقله فى انفسنا. اللهم
انا لم ندعهم الى ما يزعمون فلا تواخذنا بما يقولون واغفرلنا ما يدعون ولاتدع
على الارض منهم ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك ولايلدوا الا فاجرا كفارا.
۶- "احذروا على شبابكم الغلاه لايفسدونهم، فان الغلاه شر خلق
الله، يصغرون عظمه الله، و يدعون الربوبيته لعبادالله، والله ان الغلاه شر من
اليهود والنصارى والمجوس والذين اشركوا... (امالى شيخ طوسى ص۶۵۰)
۷- خصال صدوق صفحه ۶۴ چاپ اسلاميه
|