در سوگ سنگربان حقوق مخالفین!!
(به مناسبت درگذشت آيت الله منتظرى)
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند |
جرمش این بود که "اسرار هویدا میکرد" |
فیض روح القـدس ار باز مدد فرماید |
"دیگران هم بکنند" آن چه مسیحـا میکرد |
قهرمان نهضت ملی، دکتر مصدق در بیدادگاه نظامی گفت:
"تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که پنجه در پنجه بریتانیای کبیرانداختم
و صنایع نفت را ملی کردم"!
راستی گناه آیت الله منتظری چه بود که او را از اوج عزت در مقام جانشینی بلامنازع
رهبر انقلاب پائین آورد و بیست سال در حبس و حصرو هتک و حمله و هجوم قرار داد؟
آقای خامنهای در تسلیت نیش و نوش داری پس از این ضایعه، دقیقاً بر این گناه، که
چیزی جز"نه" گفتن به امام نبود، از دید خود و پیروانش انگشت گذاشت و ازخداوند خواست
چنین گناهی را "با پوشش مغفرت و رحمت بپوشاند و ابتلائات دنیوی را کفاره آن قرار
دهد"!؟
به راستی منتظری چرا و چگونه و چه وقت در برابر کسی که او و"مطهری" را حاصل عمر خود
میشمرد، ایستاده بود؟ او که حرمت استاد همواره نگهداشته و سخنی کمتر از "حضرت
امام" درباره ایشان نگفته بود. جز این که برخلاف ذوب شدگان در ولایت کاریزمائی
امام!، که دین و دل سپرده، به خود اجازه اندیشه کردن درآرائش را نمیدادند ، شخصیت
و شجاعت علمی و ایمانی خود را نباخته و بیپروا تصریح میکرد امام معصوم نبوده و
اشتباهاتی داشته است.
انتقاد ازدشمن کاری ساده وهمگانی است. انتقاد ناصحانه به دوست است که دلالت براخلاص
دارد و هدیه محسوب میشود. آنهم به نمایندگی از کسانی که دسترسی به "کانالهای
ارتباطی بیت نداشتند" و یا جرأت نمیکردند سخنی بگویند!
چه نیکو گفت "تولستوی" که: ما باید از چیزهائی سخن بگوئیم که همه میدانند و کسی را
یارای گفتن آن نیست".
به راستی منتظری کدام رفتار و سیاست استادش را بر نمیتافت و حاضر به تمکین و
سرسپردگی نشد؟
پاسخ این سئوال را نگارنده به اتفاق جمعی از دوستان نهضتی مستقیماً از زبان آن
شادروان شنیده است:
به حضرت امام گفتم من همه جا بدنبال شما میآیم
جز جهنم!!
خندید و گفت: شما فکر میکنید من به جهنم میروم!؟
گفتم: حرمت خون بندگان که سزای ریختن به ناحق ِآن جهنم است را ما ازدرس های شما
آموخته ایم!
کلید معمای منتظری و نقطه آغاز ابتلائات ایشان همین
جاست!
از شگفتیهای زندگی این مرد (در مقام شخص دوم نظام)، در ایامی که هرکس نمایندگی
امام را در پست و مقام نان و آب داری تمنا میکرد ، دریافت نمایندگی ایشان در امور
زندانها، به نیت مراقبت از حقوق مخالفین و جلوگیری از غلبه قهر و انتقام بود!؟
منتظری سالیانی قبل از انقلاب در زندان بود و شخصیت زندانی سیاسی را می شناخت و با
آنها از جهاتی نزدیک تر بود تا با هم مسلکانش!
درِ خانه اش، دردورانی که همه درها به روی مخالفین بسته بود، همواره باز بود و
مخالفین را میپذیرفت و نظریات آنها را میشنید. ما نیزدر نهضت آزادی بیانیه های
خود، از جمله علیه "ولایت فقیه"و ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را برای ایشان
میبردیم و یا پست میکردیم. یکروزکه برای اطمینان از وصول بیانیه ها سئوال کردیم،
گفت: "من به دفترخود سفارش کردهام حتی فحش نامهها را هم به من برسانند تا نتیجه
کار خود را بدانم"!
در سال ۱۳۶۷ پس از عملیات مرصاد در غرب کشور، هزاران نفراز زندانیان سیاسی به جرم
ایستادگی برموضع عقیدتی خود!! در نهایت اختفا و استتاروبا قطع ملاقات وارتباط با
بیرون زندانها! بدون محاکمه با دو سه پرسش کوتاه از عقایدشان به اعدام محکوم
شدند!! برخی از آنها از مبارزین چپ و بیشتراز مجاهدین بودند.
چرا فقط آیت الله منتظری در برابر این اقدام برای دفاع ازحقوق انسانی نیروهای غیر
مذهبی و کسانی که از جمله فرزند او را کشته بودند، ایستادگی کرد؟
او که از طریق برخی حکام شرع که در اجرای چنین حکمی در عذاب ِ تردید و نگرانی
بودند، آگاه شده بود، ابتدا نامهای با ده دلیل و نامه دیگری با هفت دلیل تکمیلی
برای ابطال این تصمیم به رهبری نوشت تا شاید تغییر تصمیمی حاصل شود. اما دیدگاهها
متفاوت بود و مصلحت اندیشیها مختلف مینمود. راه ارتباط مستقم او با رهبری را بنا
به مصالحی بسته بودند! و جز مکاتبه چارهای نداشت که آن هم کارساز نبود و سرانجام
آن اتفاق هولناک به انتها رسید و کار یکسره شد!!
در همان ایام که این حکم تکان دهنده جریان داشت، نگارنده که حامل بیانیه و پیامی
ازتهران از ناحیه پدر و دوستان نهضت آزادی در امور جاری برای ایشان بود، این ماجرا
را در ملاقاتی خصوصی در خانهشان با جزئیات ناباورانه دریافت کرده بود. ناباورانه
هم از اصل حکم و هم از اطلاع دادن صادقانه و غیر سیاست مدارانه ایشان به عضوی از یک
حزب مخالف!! که دلالت بر صفا وسادگی دلی دور از ریاکاری میکرد.
در این بیست سالی که از آن تاریخ میگذرد، بارها این سخن دست اول را برای دیگران
بازگو کردهام. ولی باور ندارم کسی آنرا از زبان من، که به هرحال وابسته به حزبی
مخالف بودم، عمیقاً باورکرده و به حساب زیاده رویهای معمول و شایعات نگذاشته باشد
و اگر نبود متن کتبی خاطرات ایشان که چند سال قبل مخفیانه به اینترنت راه یافت،
گزارش هزاران خانواده داغدیده هم به حساب تبلیغات بیگانگان گذاشته میشد و این
ماجرا یا انکار میشد و یا سیر آن، همچون موارد مشابه، برای ابد سر به مهر میماند.
و این دِینی است که منتظری به عنوان "شاهد عدالت" به گردن ملت ما دارد.
آنچه عدالت را قربانی میکند، "حُب و بُغض" است؛ حب، سنگین کردن کفه حقوق به نفع
خود و وابستگان به خود و "بغض"، سبک کردن آن به ضرر کسانی است که با آنها دشمنی
داریم.
قرآن در مورد نخستین آفت عدالت توصیه کرده است:
ای مؤمنان، همواره ایستاده برای عدالت باشید،
شاهدانی (الگوهای ارزشی) برای خدا. هرچند به زیان خودتان، پدر و مادرتان و
خویشاوندانتان..... (نساء ۱۳۵).
و در مورد آفت بغض:
ای مؤمنان، همواره ایستاده برای ارزش های الهی و
شاهدانی برای عدالت باشید. مبادا دشمنی با گروهی شما را به بیعدالتی وادارد،
عدالت کنید که به پرهیزکاری نزدیکتراست (مائده ۸).
منتظری، به راستی از ابتلای این دو آفت به سلامت رست؛
هم در دفاع از حق، به زیان خود، خانواده و خویشانش عمل کرد، و هم ازحقوق مخالفین،
تا جائی که میتوانست به قیمت فداکردن امنیت و آسایش خود دفاع کرد. او "نماد دفاع
از حقوق مخالفین" در نظامی شد که حق فقط در پیروی از مقام ولایت مطلقه فقیه فهمیده
میشود.
منتظری برخلاف کسانی که دین و ایمان ِنداشته را به ارزانی به دنیای پست خود فروختند
و همچنان میفروشند، تجارت پرسودی داشت؛ هم آبروی دنیا کسب کرد و هم آبروی آخرت، هم
مردم را راضی کرد و هم خالق مردم را و این است آن رستگاری عظیم.
ای نفس به آرامش رسیده، برگرد به سوی پروردگارت،
خشنود شده و خشنود کننده، در صف بندگان من و به بهشتم درآی (فجر۲۷ تا ۳۰).
۳۰ آذر ماه ۱۳۸۸
|