` | ` |
` |
مصاحبه سايت زيتون با عبدالعلى بازرگان
آقای بازرگان، همانطور که میدانید، برخی از دینشناسان و متکلمان غربی و نیز بعضی اسلامشناسان ایرانی و عرب، کتابهای دینی و بهطور مشخص قرآن را محصول تجربه نبوی میدانند، دیدگاه شما در روایت پیامبر از تجربیات خود چگونه است؟
با این نگاه شما باید داستانهای تاریخی قرآن را هم درباره پیامبران و اقدام پیشین، نه اسطورهای و در محدوده فهم پیامبر و مخاطبان، بلکه واقعی، تحقق یافته و مستقل از دانش زمانه خود بدانید؟ من که مؤرخ نیستم، بسیاری از این وقایع هم مثل داستان آدم و نوح و هود و صالح و... به دوران پیش از تاریخ نگاری تعلق دارد. حرف من فقط این است که قرآن به صراحت این داستانها را مستقل از اطلاعات معاصرین پیامبر شمرده است. بحث من درون دینی است، کاری به فلسفه و کلام ندارم. اشکالی ندارد شما از بیرون دین هرچه میخواهید بگوئید و هر تحلیلی میخواهید ارائه دهید، اما نمیتوانید از موضع باور به اصالت الهی داشتن متن، سخنی بگویید که خلاف مصرحات آن باشد. مثلا قرآن پس از ذکر مفصل داستان نوح میگوید: «اینها از خبرهای غیبی است که برتو میخوانیم، پیش از آن نه تو از آن خبر داشتی و نه قومت».(۵) خوب شما بفرمایید یک مسلمان که این آیه را میخواند، چگونه میتواند آن را محصول تجربه نبوی بشمارد و بپذیرد قصصی که در قرآن آمده همان قصههایی است که در ذهن و زبان معاصرین پیامبر جاری بوده است؟ به غیر از یهودیان مدینه، کی و کجا مکیان بیسواد از این ماجراها خبر داشتند؟ تازه آنچه در قرآن آمده با آنچه در عهدین آمده، بسیار متفاوت و از آن کاملتراست. تازه فقط این یک آیه نیست که بخواهیم استثنایش بشماریم؛ در ماجرای تولد مریم مقدس و کفالت او توسط زکریا و بقیه ماجراها همین را میگوید،(۶) در مورد ماجراهای یوسف همین را میگوید،(۷) در مورد ماجراهای حضرت موسی از اقامتش در شهر مَدْیَن تا رسالتش در دامنه کوه طور هم همین بی خبری پیامبر و قوم او را از این ماجراها مورد تأکید قرار میدهد.(۸) شما با نفی تجربه نبوی شمردن قرآن، عملا پیامبر را از ابتدا کامل و بی نیاز از کسب تجربه میشناسید، اما پیامبر به عنوان یک انسان نمیتوانسته بینیاز از کسب تجربه باشد. ببینید مسئله چندان ساده نیست، یا لااقل باید گفت تجربه نبوّت با سایر تجربیات دنیایی عیناً یکی نیست؛ تجربه در عُرف و عادت، امری بشری است که از مسیر آزمون و خطا میگذرد، اما وحی تجربهای دو سویه است. مگر آنکه وحی و نبوّت را هم در ردیف همان تجربیات علمی و اجتماعی بشمارید، اما قرآن آنرا استثنایی در سرفصلهای سرنوشت ساز تاریخ شمرده است؛ موسی و عیسی از گهواره و پیش از تولد و کسب تجربه متعارف، به قول معروف نظر کرده بودند. البته در تعاملی دو سویه در طول زندگی خود تجربهها اندوختند و پیامبریشان پیراستهتر شد. من تجربه نبوی به این معنا را میفهمم و در قرآن نیز مستنداتش را مییابم؛ اما این تجربه برای مؤمنان به خدا، چون مؤید است، ابطالپذیر نیست، یعنی نمیتوان از یکطرف آنرا «نبوى» شمرد، که دلالت بر نبوّت و خبری از جانب خدا میکند، از طرف دیگر قابل نقد و محصول کنکاشهای عقل ابطالپذیر بشری و انعکاس نظریات زمانهاش نامید. همانطور که عرض کردم، مسئله وحی مرزی با سایر تجربیات دنیایی بشری دارد. قرآن آنچه را که بر پیامبر نازل شده «روحی» از «امر» خدا شمرده است :«وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا»، در مورد روح هم در پاسخ به پرسشکنندگان گفته است: «به شما جز مختصری از علم داده نشده است».(۹) پس مسئله وحی، لااقل برای معاصرین زمان نزول، به راحتی قابل فرموله و دو دوتا چهار تا کردن نبوده است. در زمان ما هم هنوز کسی راز و رمز آنرا نگشوده است. سئوال بعدی من در باره ادّعای علمی بودن قرآن است. شما قبول دارید که علم و تجربه بشر در حال تغییر و نو شدن است بنابراین امری آزمودنی و خطاپذیراست، حال چگونه میتوان امری نسبی و ابطال پذیر را مبنای شرح و تفسیر یک کتاب دینی قرار داد؟ مثال سادهاش نظریه هیأت بطلمیوسی درباره سیارات است که تا قرنها مسلمانان از آن برای توجیه برخی آیات استفاده میکردند ولی بعداً معلوم شد باطل است شما خودتان میگویید نظریه بطلمیوسی، پس این یک تئوری و نظریه خام در روزگار باستان بوده است. نمیدانم چرا همه به همین نمونه استناد میکنند؟ شما درباره مسلّمات علمی که دانشمندان در همه رشتهها به آنها متکی هستند چه میگویید؟ درست است که اینشتین با نظریه نسبیت خود، یک گام بالاتر از نیوتن گذاشت، اما قوانین نیوتنی همچنان در دنیای فیزیک برای سرعتهای پائینتر از نور و اجرام زمینی به قوّت خود باقی است و کاملا صدق میکند. آیا جوش آمدن آب در صد درجه سانتیگراد در شرایط متعارف هم ابطال پذیر است؟ البته میدانم که در تئوری روایت شمردن قرآن، علمی بودن آن با امی بودن پیامبر سازگار نیست، اما اگر آن را نازل شده مستقیم از ناحیه خدا بخوانیم، سخن خدا نمیتواند خلاف علم باشد. چرا فکر میکنید رشد علمی بشر نمیتواند به فهم قرآن کمک کند؟ این که قرآن میگوید: چرا به شتر نگاه نمیکنید که به چه کیفیتی آفریده شده، به آسمان که چگونه برافراشته شده، به زمین که چگونه گسترش یافته، آیا نشان نمیدهد که بالاخره علوم ثابتی هم وجود دارد که با شناخت آنها به عنوان آیات تکوینی خدا، به آیات تشریعی او بیشتر یقین میکنیم؟
آیا خود شما دلیل قرآنی دارید که نشان دهد رشد علم و دانش میتواند به فهم قرآن کمک کند؟
شما به چه دلیل منظور قرآن از علم را همین علوم متعارف فیزیک و شیمی و امثالهم میدانید، چرا آن را علم به امور ایمانی مثل خدا و نبوّت و آخرت نمیدانید؟ برای آنکه خود قرآن ایمان و علم را جدا کرده و گفته: «وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَان»،(۱۴) یا: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ».(۱۵) مگر درباره داود و سلیمان که به نقل قرآن کارهای شگفتآوری میکردند، که امروز هم از نظر علمی برای ما چندان روشن نیست، نگفته: «ما به داود و سلیمان علم دادیم؟»،(۱۶) مگر ذوالقرنین به لطف خدا به علم ذوب فلزات و سد سازی دست نیافته بود؟(۱۷) مگر خضر نبی که خدا در وصفش گفته «علّمناه علما»، با تحلیل سیاسی مسایل زمان و شناخت عملکرد آن حاکم ظالم، پیشاپیش مانع غصب کشتی ماهیگیران مستمند نشد؟(۱۸) فکر میکنید چند بار در قرآن آمده است که بسیاری از آیات این کتاب فقط برای کسانی آیه محسوب میشود که علم داشته باشند؟(۱۹) اتفاقاً در قرآن تأکید شده که فقط بندگان دانشمند خدا از او خشیّت، یعنی احساس حیرت و هراس پیدا میکنند و این آیه دقیقاً به دنبال شرح آیات خدا در پدیدههای جوّی، عالم گیاهان، معادن، مردمشناسی، جانورشناسی و چهارپایان آمده است.(۲۰) اینطور که شما نتیجه گیری میکنید پس باید دانشمندان رشتههای طبیعی خداشناستر از بقیه مردم باشند، حال آنکه چنین نیست و بسیاری از آنها یا بیشترشان خدانشناساند. من نگفتم هر کسی اطلاعات علمی پیدا کند الزاماً خداشناس خواهد شد. علم فقط چراغ است، تا دست چه کسی باشد؟ البته «چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا». در آیهای که خواندم، گفته شده: «إِنَّمَا يَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»، یعنی فقط دانشمندی که خود را بنده خدا بداند خشیّت پیدا میکند، نه هر دانشمندی که جهان و خود را محصول تصادف و اتفاقی در طبیعت میداند! حالا گیریم چنین باشد، شما چه نتیجه و حاصلی از نگاه علمی به قرآن میگیرید؟ فقیهان با عینک احکام شرع و چه باید کردهای فقهی، یعنی از بُعد قانون به قرآن نگریستند و به تنگنا گرفتار شدند، به نظر شما با عینک علمی به قرآن نگریستن چه سود و ثمری دارد؟ من کِی گفتم باید با عینک علمی به قرآن نگاه کرد؟ قرآن کتاب جامعی است و جز با عینک بیرنگ نمیتوان آنرا به درستی شناخت. محور قرآن همان مثلث: خدا، آخرت و نبوّت است، نه علم آموزی. کتابی که نگاهش فرا زمانی فرا مکانی است و دنیا را فانی میشمارد، مسلم است که برای آموزش علوم طبیعی و فیزیک و شیمی یا هرآنچه بشر با عقل و دانش خود میتواند بشناسد نازل نشده، حرف من این است که شما هم اگر عینک فقه یا فلسفه و کلام را در بررسی قرآن از چشم خود بردارید، به وضوح صدها آیه در مسائل هدایتی با بیانی علمی میبینید که محال است از ذهن و زبان بشری درس نخوانده در جامعهای بدوی جاری شده باشد. شما میگویید این نگاه چه نتیجه و حاصلی دارد؟ همین نتیجه و حاصل که نشان میدهد گوینده این کلمات جز از ناحیه آنکه بر کشفیات علمی قرن اخیر آگاه است نمیتواند بوده باشد، و این که نه تنها محتوا، بلکه الفاظ آن از جانب کسی نازل شده که اشراف براین حقایق داشته است، و گرنه روایت و گزارش کسی که از الفبای این علوم بیخبر بوده نمیتواند دقیق و قابل استناد باشد. بگذارید چند نمونه ذکر کنم؛ قرآن در ۱۲ آیه از نطفه و از مراحل مختلف شکل گیری آن در رَحِم نام برده، این فقط واژه نطفه است، اگر به مجموعه آیاتی که در ارتباط با خلق، تسویه، تعدیل و ترکیب اجزاء اولیه انسان نگاه کنید، میپندارید سخنان کسی را میخوانید که متخصص زیست شناسی و علم ژنتیک است! و متحیّر میمانید که منشاء این سخنان در دوران جاهلیت کجاست؟ این از ذره، به کلان هم که نگاه کنید، دهها آیه میبیند که گویی گوینده آن متخصّص فیزیک نجومی است! آخر چگونه ممکن است در ۱۴ قرن قبل پیامبری امّی از پدیده «انبساط عمومی عالم» یعنی گسترش دائمی فضا که در نیم قرن اخیر کشف شده سخن بگوید؟(۲۱) همچنین از تشبیه باز و بسته شدن فضای جهان در آغاز پیدایش و در انتها به شکل پیچیدن طومار نامهها،(۲۲) قانون جاذبه عمومی که جهان را با ستونهایی نامرئی نگاه داشته،(۲۳) خروج نور از ذرّات اولیه،(۲۴) دورانهای شکلگیری آسمانها و زمین و جوّ آن در آیات متعدد و امثالهم که در گنجایش این مصاحبه نیست.
|
` |