شرحى بر سوره طلاق
مسائل مربوط به طلاق در قرآن عمدتاً در سورهی «بقره» آیات ۲۲۳ تا ۲۴۲ آمده
که بهطور تفصیلی به این مسئله پرداخته است. بعد از آن، همین سوره «طلاق»
است. آیات مربوط به این موضوع در سورهی «بقره» زودتر و در سال بیست ودوم
بعثت و میانهی سال نهم هجرت، یعنی یک سال مانده به پایان رسالت پیامبر، و
آیات سورهی «طلاق» در اوایل سال دهم، با فاصله حدود شش هفت ماه بعد، نازل
شده است. بنابراین، این آیات را میتوان تفصیل و توضیح برخی مطالب آیات
سورهی بقره دربارهی طلاق دانست. اگر آیات سوره «بقره» و این سوره در باره
طلاق با هم خوانده و در نظر گرفته شود، مسئلهی طلاق در شرع اسلام و احکام
آن روشنتر خواهد شد. در برخی سورههای دیگر قرآن هم، مثل سورهی «احزاب»،
اشارات کوتاهی به این مسئله شده است، ولی اصل و عمدهی احکام و مسائل مربوط
به طلاق در این دو سوره آمده است.
در این سوره، به نسبت حجم آن، نام «الله» بیش از دیگر سورههای قرآن آمده
است. این سوره فقط دوازده آیه دارد، ولی نام «الله» ۲۵ بار یعنی بهطور
میانگین در هر آیه دو بار در آن ذکر شده است که جای تامل و تدبر دارد. در
سورهی «نساء» هم، که سخن از مسائل مربوط به زنان است، نام «الله» بسیار
آمده است. و این نکتهی مهمی است که به آن خواهیم پرداخت.
به نظر میرسد وقتی پای اختلافات زناشویی به میان میآید، بیش از هر وقت
دیگر لازم است خدا در نظر گرفته شود؛ در این مواقع است که عواطف و احساسات
هر دو طرف سخت جریحهدار میشود و مجالی برای دشمنیها و کینهورزیها به
دست میدهد. در این مواقع است که غالباً زمام عقل و اختیار از دست میرود و
احساسات و هیجانات غلبه میکند. بنابراین خدا را در نظر گرفتن و سخن یا
رفتاری برخلاف رضای او بر زبان نیاوردن در این اختلافها بسیاراهمیت دارد.
اما از تعبیرات دیگری که در این سوره زیاد بهکار رفته، حدوداللّه یعنی
مرزهای خداست. هشدار و زنهاری است که از مرزهای خدا تجاوز نکنید و در
نگذرید. «حدودالله» در اینجا سلسله قوانینی است که واضع آنها خداوند است و
رعایت آنها بسیار مهم میباشد. یعنی همان مسائل حقوقی مربوط به ازدواج.
واژهی دیگری که در سورهی طلاق بهکرات آمده «تقوا» است. در دو زمینه و
موضوع، بیش از موضوعات دیگر در قرآن ذکر «تقوا» شده است؛ یکی آیات جهادی و
دیگری آیات مربوط به طلاق. چرا؟ چون در این دو مورد بسیار مشکل است که
انسان کفِّ نفس کند و بر خود مسلط شود. در جنگ خشونت و کینه و دشمنی حاکم
است و چشم انسان جز خون و کشتهی برادر و ویرانی و تباهی نمیبیند. در
جبههی جنگ کسی رعایت اخلاق و تقوا را نمیکند. بلکه سعی میکند تا آنجا که
امکان دارد افراد دشمن را بکشد یا به آنان آسیب برساند یا به اسارت بگیرد.
اجازه دهید پرانتزی باز کنم و حکایتی نقل نمایم. نجاری امریکایی میشناختم
که در جنگ ویتنام شرکت داشت. میگفت که در آن نبرد نزدیک بیست کودک ویتنامی
را به دست خود کشته است! و در جواب من که با حیرت و وحشت علت آن را پرسیدم،
گفت چون یکی دو مورد دیده بودیم که ویتنامیها به کودکان خردسالشان نارنجک
میبستند و وقتی سربازان امریکایی به آنها نزدیک میشدند ضامن نارنجک را
میکشیدند و خودشان و سربازان امریکایی را به هوا میفرستادند، این بود که
من به هر کودک ویتنامی که برمیخوردم و به نظرم مظنون میآمد به رگبارش
میبستم، خوب، جنگ بود دیگر. اگر نمیکشتی کشته میشدی. پرسیدم آیا به
زنها هم شلیک میکردی؟ گفت: بله، هر دهکدهای را که میگرفتیم، اگر مردهای
آن را پیدا نمیکردیم و فرار کرده بودند، زنهایشان را، که مادران و زنان و
خواهران دشمن بودند، قتلعام میکردیم.
این وضع جنگ است؛ یا به قول کسانی، منطق جنگ است. در جبههی نبرد، طرفهای
درگیر فقط به صرف احتمال روبهرو شدن با خطرِ کشته شدن یا اسیر شدن، خود را
مجاز میدانند که هر کس را که به نظرشان مظنون آمد از پا درآورند. در
نزاعهای زناشویی هم همینطور است و صحنهی نزاع شباهت زیادی به صحنهی جنگ
دارد. در این اختلافات طرفین نزاع، و البته خانوادهی آنها نیز، غالباً قصد
صدمه زدن به یکدیگر را دارند و کمتر به حقوقی که ممکن است در این میان
پایمال شود فکر میکنند.
چنانکه گفتیم، سوره «طلاق» بیشتر آیاتش دربارهی طلاق است. در اسلام،
برخلاف مسیحیت، طلاق و متارکهی زن و شوهر جایز شمرده شده است. در آیین
مسیحیت طلاق منع شده است. البته در بین مسحییان طلاق عملاً رایج است، ولی
همانطورکه گفتم، بهطور غیررسمی. در هرحال، مسیحیان مؤمن و معتقد طلاق را
حرام میدانند و میگویند نکاح، بنا بر گفتهی انجیل، پیوندی آسمانی است که
میان زن و مرد بسته میشود و زن و مردی که با هم ازدواج میکنند باید با
همان ازدواج هم از دنیا بروند. با این همه، چون عملاً ممکن نیست که هر کس
با همسر خود، تحت هر شرایطی، تا پایان عمر زندگی کند، زن و مرد مسیحی از هم
جدا میشوند و دیگر کاری بهکار هم ندارند، بیآنکه به ظاهر طلاقی میانشان
صورت گرفته باشد. آن وقت هر کدامشان که بخواهد میتواند همسر تازهای برای
خود اختیار کند. در قرن گذشته، در فرانسه، ظاهراً برای اولینبار، قانونی
مصوب شد که با شرایطی اجازهی متارکه به زوجین میدهد. ولی بههرحال مسیحیت
رسمی چنین اجازهای نمیدهد.
روشن است که منع طلاق و غیرقانونی کردن آن برخلاف واقعیت زندگی است و
مفاسدی در پی دارد. چون گاه شرایطی پیش میآید که بههیچوجه از طلاق چاره
نیست. در آیین یهود آمده است که هرگاه مردی نخواست با زنش زندگی کند، این
را روی کاغذی بنویسد و به دست زن بدهد، همین نوشتهی او در حکم طلاق زن است
و از نظر شریعت یهود معتبر است. مسلماً این حکم حضرت موسی نمیتواند باشد؛
ولی حکم تورات فعلی دربارهی طلاق همان است که گفتم: مرد هر وقت از زنش
خوشش نیامد، چند کلمه روی یک تکه کاغذ مینویسد و میدهد دست او، و زن هم،
که به محض رؤیت این طلاقنامه مطلّقه شده، موظف است که در اسرع وقت خانهی
مرد را ترک کند. البته در جوامع مدرن امروزی هم قضیه کم و بیش همینطور
است. زن و شوهر، اگر نخواستند با هم زندگی کنند، به دادگاه، یا به مراجع
قانونی دیگر، مراجعه میکنند و از هم جدا میشوند. خیلی ساده با تصمیمی
لحظهای. امروزه طلاق دادن کار خیلی سادهای است؛ مگر اینکه یکی از زوجین
نخواهد؛ آن وقت دادگاه تشکیل میشود تا ببینند چرا به متارکه راضی نیست و
آنوقت به حقوق طرفین رسیدگی خواهد شد.
اما در اسلام طلاق ممنوعیت ندارد و تحریم نشده، ولی شرایط آن آسان نیست.
چنانکه در آیهی اول این سوره یادآور شده طلاق امر مهمی است و درست نیست
که تا زن و شوهر با هم دعواشان شد و از دست هم عصبانی شدند متارکه کنند.
بلکه هرگاه که واقعاً ادامهی زندگی مشترک برایتان امکان نداشت و تصمیم
قطعی به طلاق گرفتند و شرایط آن را هم به جا آوردند، باز باید تا سه عادت
ماهانه زن صبر کنند تا طلاق رسمیت و قطعیت پیدا کند. یعنی درواقع قبل از
آن، طلاق رسمیت و قطعیت نمییابد.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ. ای پیامبر. خطاب به پیامبر است. چرا؟ برای اینکه
غالباً مردان بودند که همسرانشان را طلاق میدادند. بنابراین، طبیعتاً
ایفای حقوقی که باید رعایت شود به گردن مردان نهاده شده است و به آنها باید
گفته شود که اگر میخواهید همسرتان را طلاق بدهید حقوق آنها را باید ادا
کنید. البته در اسلام زن هم میتواند به دادگاه شرع رجوع کند و طلاق
بگیرد؛ ولی چون سنت چنین بوده و هست که مرد به خواستگاری زن میرود و
تعهداتی را میپذیرد، از جمله در پرداخت مهریه و نفقه و ... پس اگر زنی
خواست خود را از زیر بار تعهدات به شوهر آزاد کند، موظف است آنچه را که به
عنوان مهریه دریافت داشته مسترد دارد. درست است که در عمل همیشه مردسالاری
و زور حاکم بوده است، اما اسلام احقاق حقوق هر دو طرف را خواسته است. البته
دلیل دیگری که این مطلب را به پیامبر گفته، این است که او میبایست احکام
خدا و شریعت الهی را به مردم ابلاغ کند.
اما پیامبر به لفظ «نبی» مخاطب قرار گرفته است، نه «رسول»، چون این از
وظایف نبوت است، نه رسالت. «نبی» یعنی خبرآورنده و پیامگزار. پیامبر کسی
است که آگاهی و حقیقتی و پیامی را به جامعه میرساند.
إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء، وقتی میخواهید زنان را طلاق دهید،
فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ، پس، آنها را به هنگام عِدّهشان طلاق
دهید. «عدّه» یعنی ماندن زن در خانهی شوهر پس از متارکه، به مدت سه ماه،
که سه عادت ماهیانه و پاک شدن از حیض است، البته در این مدت آمیزش هم نباید
صورت گرفته باشد. پس، طلاق کاری فوری و آنی نیست و مدتش ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ(۱)
است. یعنی سه بار پاک شدن زن.
وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ، و شمار عدّه را نگاه دارید. «احصاء» یعنی شمارش، که
از ریشهی «حَصی» به معنی ریگ و سنگریزه است. چون در آن روزگار با ریگ حساب
میکردند و ریگ واحد شمارش بود. فرمان میدهد که به حافظهتان اعتماد نکنید
و دقیقاً حساب تاریخ طلاق را داشته باشید. حال اگر زن بخواهد پس از متارکه
ازدواج کند، یا شما بخواهید رجوع کنید، یعنی از تصمیم طلاق برگردید، یا
بخواهید با زن دیگری ازدواج کنید، مدت عدّه باید محاسبه شده و به سر رسیده
باشد.
وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ، و از ربّتان پروا کنید. «تقوا» یعنی رعایت و
پروا و ترس توأم با احترام. یعنی ملاحظه کنید از کسی که پروردگار صاحب
اختیار شماست و زندگیتان به دست اوست. این احکام را میباید کاملاً رعایت
کنید. «الله» یعنی کسیکه دوستش دارند. اما معمولاً انسان چندان در بند
رعایت احترام و احتیاط با کسی که دوستش دارد نیست؛ ولی با کسی که صاحب
اختیار و مالک و همه کارهی اوست، مراعات احتیاط را میکند. در اینجا هم
باید بداند که پای ربّ و پروردگار در میان است، نه فقط «الله».
لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ، آنها را از خانهشان بیرون نکنید.
نمیگوید از «خانهتان» بیرون نکنید؛ چون مرد خانه را متعلق به خودش
میداند و میگوید من آن را خریدهام، میگوید خانه متعلق به همسران هم
هست. این مسئله شاید در زمان ما حل شده باشد، ولی شما به هزار و چهارصد سال
قبل برگردید و حکم را در آن محیط و زمان بسنجید. در جامعهی قبیلگی منحط
چهارده قرن پیش، مرد هر وقت دلش میخواست زنش را از خانه بیرون میکرد و
هیچ حقوقی هم برای او قایل نبود. آن هم حکم تورات بود که برایتان گفتم.
حالا شما مقایسه کنید وضع زن را در آن روزگار و پیش و پس از آمدن اسلام.
وَلَا يَخْرُجْنَ، و آنها هم از خانه بیرون نروند. البته نه موقت، که
مثلاً چیزی بخرد، یا اگر کار میکند، سر کار نرود. منظور این است که بهتر
است خانه را ترک نکند و برود مثلاً خانهی پدر و مادر یا خواهر و برادر یا
دوستش. البته نه اینکه این کار حرام است. اما درست هم نیست که زن بلافاصله
پس از تصمیم به جدایی از خانه قهر کند و بگذارد و برود، بلکه بهتر است این
مدت را در خانه بماند. دلیلش هم روشن است: غالباً در این موارد دخالتهای
اطرافیان که قضیه را بیخدار میسازد و مشکل را چنان پیچیده میکند که دیگر
حل آن به آسانی و یا هرگز ممکن نمیشود. در مواقع بروز این مشکلات، معمولاً
نزدیکان زن یا شوهر میگویند: ولش کن برود! بگذار طلاق بگیرد و گورش را گم
کند! خواهی دید که خیلی بهتر از این نصیبت میشود. همان بهتر که طلاق بگیری
و جانت را از بد اخلاقی و خسیس بازی او خلاص کنی. این دخالتهاست که کار را
خراب یا خرابتر میکند. خود من یک بار شاهد بودم که مادری به دخترش که از
خانه شوهر قهر کرده بود میگفت: شیرم را حلالت نمیکنم اگر بخواهی به
خانهاش برگردی! دختر هر چه میگفت که آخر مادر ما مشکلی جدی با هم نداریم
و فقط یک رنجش مختصر است و حرفی زده که به من برخورده و حالا میخواهم
وادارش کنم عذرخواهی کند، مادرش دست بردار نبود و میگفت نه، غلط کرده این
حرف را به تو زده! تو دیگر حق نداری پایت را خانهاش بگذاری! یا من، یا
شوهرت!
این است که میگوید زن هم نباید خانه را ترک کند. معمولاً مشکلات زناشویی،
مگر مشکلات بسیار جدی، و دعواهای زن و شوهری دو روز بعد، سه روز بعد، دو
هفته بعد، به آشتی و مصالحه میانجامد. بالاخره در این مدت سه ماه با
همدیگرند و به هم نیاز دارند؛ و همین در کنار هم ماندن چه بسا که سرانجام
دلخوری و رنجش را برطرف کند و از دل هر دوشان ببرد. اما وقتی که خانم از
خانه قهر میکند، وضع بدتر میشود و امکان آشتی دوباره چه بسا هرگز دست
ندهد.
اما در میان ما، همچنانکه شاهدیم، کمتر کسی است که این مسائل را رعایت
کند. خانم تا از شوهرش حرف ناراحت کنندهای میشنود قهر میکند و میرود
خانهی پدر مادرش. بعد هم گاهی آنقدر قضیه کش پیدا میکند که کار به جدایی
میکشد.
إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ، مگر آنکه کار زشت بسیار
آشکاری کرده باشند. برخی از مفسران منظور را همان فحشا و مسائل ناموسی
دانستهاند. ولی مقصود از کلمهی «فاحشه» تنها کارهای خلاف عفت و داشتن
روابط نامشروع نیست؛ بلکه بهطورکلی هر کار زشتی «فاحشه» است. مثل اینکه
فرض کنید زن مادر شوهرش را کتک بزند. خوب، این خیلی کار زشتی است و این دو
دیگر در آن خانه نمیتوانند با هم زندگی کنند. تازه، آن کار زشت هم باید
مُّبَيِّنَةٍ باشد؛ یعنی زشتیاش را عرف جامعه کاملاً پذیرفته باشد. نه
اینکه بگومگوی سادهای شده و زن یا شوهر اهانتی به خویشاوند طرف مقابل کرده
باشند. پیداست که جامعه و عرف این کار را بسیار زشت تلقی نمیکند، هر چند
که زن و شوهر باید از آن پرهیز کنند. اما وقتی که واقعاً زیر یک سقف ماندن
و ادامه زندگی مشترک برای طرفین یا یکی از آن دو زجرآور شده باشد، قضیه فرق
میکند و این استثنایی است که حکمش همان طلاق است.
وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ
نَفْسَهُ، و این مرزهای خداست. و هر که از این مرزها تجاوز کند به راستی به
خود ستم کرده است. پس، هر که از مرزهای خدا درگذرد فقط زندگی خود را تباه
کرده است. درک نکرده که اختلافی که شاید با یک هفته شکیبایی نشان دادن
برطرف میشده، حالا با کشاندن کار به دادگاه و طلاق هزار مصیبت و مشکل و
ناراحتیِ روحی و اجتماعی و اخلاقی به بار آورده است.
لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا. تو چه
میدانی، شاید خداوند پس از این اختلاف موجباتی برای آشتی پدید آورد. یعنی
درست است که اختلاف آنها چنان بالا گرفته که حرف از طلاق به میان آمده است،
ولی تو از کجا میدانی؟ شاید دو هفتهی دیگر باز آنها به سوی هم برگردند و
اختلاف را کنار بگذارند. پس، فکر نکن طلاق بگیرم و از شرش راحت شوم.
هرگز نباید فراموش کرد که ازدواج نه امری تحمیلی و تصنعی ، بلکه امری طبیعی
است و زن و مرد به یکدیگر نیاز دارند، چه نیاز غریزی و چه غیر غریزی. زندگی
انسانی و اجتماعی ایجاب میکند که این دو با هم باشند. طبیعت زن و مرد در
زندگی زناشویی و صلح و انس، در کنار هم زیستن است؛ این نیازی است که طرفین
به یکدیگر دارند. بنابراین، قهر و خشم و اختلاف آنها عارضی است و آن نیاز
را موقتاً میپوشاند. طلاق مسئلهی سادهای نیست. آن سه ماه و دوری ظاهری
برای همین است که زن و مرد مزهی جدایی را بچشند و ببینند که آیا واقعاً
میارزد برای یک تلخی جزئی، یک زندگی را از هم بپاشند؟ آیا میارزد که برای
تحمل نکردن یک تلخی، دهها تلخی پس از متارکه را چشید؟
کسانی دلیل عدّه نگه داشتن زن را چنین گفتهاندکه اگر باردار شده ولی خود
یا شوهرش از آن خبر نداشته باشند، در این حالت اگر زن پیش از گذراندن عِده
شوهر کند، معلوم نخواهد شد که از کدام شوهر باردار شده و بچه از کیس؟ ولی
این دلیل درستی به نظر نمیرسد. البته شاید در آن دوران این کار موجه بوده
است، اما امروزه دیگر چنین مسئلهای مطرح نیست و پزشکان از همان هفته اول
حاملگی را تشخیص میدهند. تازه، سه بار طُهر هم لازم نیست تا معلوم شود که
زن حامله است، در همان ماه اول، اگر عادت ماهانه تکرار شد، نشان میدهد که
زن باردار نیست. درهرحال، دلیل عدّه نگه داشتن به نظر ما این نیست، یا اگر
هم هست دلیل ثانوی و فرعی است. علت همان سه ماه وقت دادن است برای تجربهی
جدایی موقت است تا تصمیمی که هنگام خشم و ناراحتی گرفته شده موجب جدایی و
گرفتاری بعدی نشود. و اگر هم دلایل و عوامل جدایی بسیار ریشهدار باشد،
البته این سه ماه چیزی را عوض نخواهد کرد و از یکدیگر جدا خواهند شد.
فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ، پس، وقتی که به سرآمد این مدت رسیدند، یعنی
در پایان این سه ماه. فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ، یا به طریق پسندیده
نگاهشان دارید، یعنی آشتی کنید و با همدیگر به خوبی و خوشی زندگی کنید.
یعنی اختلافات را کنار بگذارید و یکدیگر را ببخشید و به زندگی مشترک خود
برگردید. أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ، یا به خوبی و روشی نیکو از هم
جدا شوید. نه اینکه هزار جور تهمت ناروا بزنید و اگر هم خود مقصر بودهاند
تقصیر را به گردن همسرتان بیندازید. کسانی را میشناختم، از خانوادههای
سطح بالای جامعهی ایران، که اعتقادات مذهبی هم داشتند، اما وقتی با
همسرشان اختلاف پیدا کردند و کار به طلاق کشید، خانوادههای دو طرف چنان
دشمن هم میشدند که بین فرزندانشان هم کینه و دشمنی در گرفت، از بس که هر
دو طرف پیش فرزندان از یکدیگر بدگویی کردند. سفارش میکند که اگر هم
میخواهید از هم جدا شوید، با خوبی و خوشی این کار را بکنید و سابقهی سیاه
و خرابی برای یکدیگر درست نکنید.
وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ، و دو تن عادل از خودتان گواه و شاهد
بگیرید. طلاق شاهد میخواهد، برخلاف ازدواج که شاهد لازم ندارد. البته در
میان ما، و دیگر اقوام هم، رسم است که در مجالس عقد و عروسی شاهد میگیرند؛
ولی این رسم عرف است و قرآن در مورد ازدواج هیچ جا نگفته و نخواسته که شاهد
گرفته شود. زن و مرد میتوانند به همسری یکدیگر درآیند، بیآنکه حتی یک نفر
گواه آنها باشد. مهم در ازدواج نیت است. ولی طلاق حتماً شاهد میخواهد.
باید در اجتماع معلوم باشد که میان فلان زن و مرد پیمان زناشویی باطل شده
است. دو گواه عادل هم باید باشند، که بعد منکر نشوند، چون گاهی در طلاق
سوءاستفادههای زیادی میشود.
وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ، و شهادت را باید به خاطر الله به پا
دارند. یعنی بعد نروند برخلاف شهادت حرفی بزنند و طرفداری از این یا آن
خانواده بکنند. این دو باید گواه بودنشان را امری جدی بدانند و پای
شهادتشان بایستند و از حقیقت پاسداری کنند. توجه کنید که همهی اینها که
میخوانیم احکام و شرایط طلاق صحیح اسلامی است.
ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ،
این است آنچه پند داده میشود به کسی که به خدا و روز واپسین ایمان دارد.
میگوید به کسی پند داده میشود که خدا و روز قیامت را باور دارد. به بیان
دیگر، شما که خداپرستاید و قیامت را باور دارید بدانید که طلاق کار
سادهای نیست و آن را سهل نگیرید و این احکام را دقیقاً رعایت و اجرا کنید.
این که قدری بیشتر توضیح میدهم و تکرار میکنم برای این است که میدانیم
تا چه حد برخلاف این دستورها و سفارشها در جوامع اسلامی عمل میکنند، تا
حدی که میتوان گفت بسیار اندک در میان ما مسلمانها این نکات رعایت
میشود.
وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا. و هر که تقوای الهی داشته
باشد، خداوند راهی برای بیرون شدن از گرفتاری برای او میگشاید. پس، اگر
دچار گرفتاری شدهای و در تنگنا قرار گرفتهای، تقوای الهی را نباید فراموش
کنی؛ آنگاه خداوند هم فراموشت نخواهد کرد و راهی پیش پایت خواهد گذاشت و
از مخمصه بیرونت خواهد آورد. وقتی که آدم کلافه شده و نزدیک است احساسات بر
او غلبه کند و از روی خشم تصمیمی بگیرد، درست همان هنگام باید خودش را
کنترل کند و خدا را در نظر بگیرد. آن وقت است که خداوند به کمکش میآید و
از بنبست خارجش میکند. پس تو سعی کن، هر چند دشوار، از این امتحان سربلند
بیرون بیایی.
وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ، و او را از جایی که حساب
نمیکرده و گمان نمیبرده روزی میدهد. منظور از رزق یا روزی در اینجا هر
نوع برخورداری است. میگوید شما درست و برطبق حق و عدالت عمل کنید، آن وقت
از جایی که اصلاً به ذهنتان خطور نمیکرده خدا مشکلتان را حل خواهد کرد.
یعنی از نعمت و رحمتی بهرهمندتان میکند که هرگز تصورش را هم نمیکردید.
توجه داشته باشید که اینها توصیههای خداوند است به اینکه در آزمونهای
دشوار احساسات و هواهای نفسانی پیروز بیرون بیایید و مغلوب هوای نفستان
نشوید و بکوشید درهرحال و هر شرایط مطابق رضای خدا عمل کنید.
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، هر کس بر خدا توکل کند،
خدا برای او کافی و بسنده است. پس، تو کار خود را به خدا بسپار و فقط در
فکر نگهداشت حدود و مرزهای او باش. نه آنکه بخواهی به دلخواهت عمل کنی.
انسان غالباً دچار این گمان است که خودش همه کاره است و در این اختلاف با
همسر باید تصفیه حساب کند و او را سرجایش بنشاند. او خیلی مرا آزار داده ،
باید روزگارش را سیاه کنم، باید بچه را از او بگیرم. باید این کار را کرد،
باید آن کار را کرد. میگوید این خیالات را رها کن. خود را به خدا بسپار و
به او توکل کن و او برای تو کافی است. او وکیلی است که در هیچ دادگاهی شکست
نمیخورد.
إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ، همانا خدا به نتیجه رساننده کار خوداست.
یعنی کار و امر آن شخص را به آخر میرساند و مشکلش را حل میکند. قَدْ
جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا. همانا خدوند برای هر چیزی
اندازهای نهاده است. «قدر» یعنی مقدار و اندازه. طلاق اندازهاش سه دوره
عادت ماهانه است. اندازهی دیگرش این است که زن از خانه خارج نشود. پس،
«قدر» بر نظم و انضباط و قاعده و دیسیپلین دلالت دارد. و خداوند برای هر
چیزی قانون و مقررات و ضوابطی معین کرده است. پس، تو نباید در هر کاری
احساسات و عواطف و امیالت را حاکم کنی. چنانکه گفتم، در جامعه، طلاق آثار
و عوارض بسیار ناگوار دارد؛ بنابراین نظم و قانون ایجاب میکند که مرزهایی
که خداوند برای این کار نهاده رعایت شود.
وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ، و آن زنانی از شما که از قاعدگی
مأیوس شده باشند. یعنی زنانی که در آستانهی پنجاه سالگی، کمتر یا بیشتر،
قرار گرفتهاند و یائسه شدهاند و باردار نمیشوند. إِنِ ارْتَبْتُمْ، اگر
شک داشتید که دوران باروریشان گذشته است یا نه، فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ
أَشْهُرٍ، پس عدّهی آنها سه ماه است. در اینجا به «سه ماه» تصریح شده است
و نمیگوید که به مدت سه حیض صبر کنند. البته اختلافش مثلاً شاید چند روز
باشد. چون تا قبل از سن یائسگی معمولاً این عادت برای زنان هر ماهه است؛
ولی گاه ممکن است که این مدت کمتر یا بیشتر شود. ولی در سن یائسگی معیار
همان سی روز است.
وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ، و آن زمانی که حیض ندیدهاند. وَأُوْلَاتُ
الْأَحْمَالِ، و آنها که باردار هستند. أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ،
سرآمدشان این است که وضع حمل کنند. چون ممکن است زن باردار همان فردای طلاق
فارغ شود یا چند ماه دیگر. درهرحال، عدّهی آنها تا وقتی است که بچهشان
را به دنیا بیاورند. وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ
يُسْرًا.و هر کس که تقوا پیشه کند، خداوند کارش را آسان میسازد.
حتماً دقت کردهاید که در آیاتی که خواندیم، چهقدر دو کلمهی «الله» و
«تقوا» تکرار شده است. باز هم در این آیه تأکید میکند که شما نگران
نباشید، خدا کارتان را درست میکند و در آن آسانی پدید میآورد. یا از جایی
که گمان نمیکنید مشکلتان را حل خواهد کرد. پس، به خدا توکل کنید و شکیبایی
بورزید و طاقت بیاورید و بر خود مسلط باشید. چون خداوند میداند که وقتی
آتش نفس شعلهور شد و بادهای وسوسه وزیدن گرفت، تا چه حد مقاومت کردن در
برابر این وسوسهها دشوار است و فقط تقواست که میتواند این آتش را خاموش
کند.
ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ
يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا. این امر و فرمان
الهی است که آن را بر شما نازل کرده است؛ و هر که از خدا پروا کند، خداوند
گناهانش را پاک و اجر و مزدش را بزرگ میسازد. باز هم میبینیم که فرمان
«تقوا» تکرار میشود. در ضمن تعبیر تشویقی «اجر عظیم» و پاداش بزرگ را هم
نشان میدهد که تسلط بر نفس و ارادهی قوی در مهار کردن آن تا چه اندازه
ارزش و اهمیت دارد. و اگر بشر این اراده را پیدا کرد، همهی گناهانش پاک
خواهد شد.
أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم، زنانی را که طلاق دادهاید، تا پیش
از به سر آمدن عدّهشان، در همان جایی که خود سکونت دارید سکونت دهید ،
یعنی مسکن آنها نباید تغییر کند. پس مرد نمیتواند تصمیم بگیرد که حالا که
قرار است زنش را طلاق بدهد دیگر برای چه این زن در خانهی او باشد. یا اگر
هم بخواهد جایی برایش تهیه کند، مثلاً یک اتاق محقر و نمور در جنوب شهر
برای او اجاره کند و وجدان خود را راحت کند که برای او خانه گرفته است.
فرمان خداوند این است که در همان خانهی مثلاً بالای شهر که خود مرد زندگی
میکند، با امکانات و تجهیزات لازم زن را نگاه دارد و حق زن است که در همان
خانه باشد و همانطوریکه مرد زندگی میکند زندگی کند. باز هم تکرار میکنم
که این قوانین هزاروچهارصد سال پیش در جامعهای قبیلگی وضع شده است که
اصلاً زن به حساب نمیآمده و حق و حقوقی نداشته. بعضی از این مقررات حتی
برای قرن ما جدید است.
مِّن وُجْدِكُمْ، و از همان دارایی و توانایی که خودتان دارید آنها را
برخوردار سازید. وَلَا تُضَارُّوهُنَّ، حق ندارید آزارشان دهید و زیان به
آنها برسانید، لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ، تا آنها را در تنگنا بگذارید.
«ضیق» تنگی در برابر وسعت است. چون ممکن است مرد زن را در خانه خود نگه
دارد، ولی آزارش دهد و در مضیقهاش بگذارد. مثلاً از آن به بعد موادغذایی
به حدّ کافی تهیه نکند. یا با سر و صدا مزاحم خواب و آسایش زن شود. یا هر
نوع آزار و رنجاندن دیگر. بههرحال، به یک ترتیبی بر او تنگ بگیرد. میگوید
مرد بههیچوجه چنین حقی ندارد. اگر این حقوقی را که زن مطلقه بر گردن مرد
دارد بشمرید، شاید بالغ بر ۲۵ مورد شود.
یک بار با یک خانم انگلیسی مسلمان مقیم ترکیه صحبتی داشتم. از او پرسیدم که
چه چیز شما را به سوی این دین جلب کرد؟ گفت حقوق زن در قرآن. ما چند نفری
که آنجا بودیم با تعجب به هم نگاه کردیم و گفتیم بعضی از خانمهای کشور ما
اعتراض دارند که اسلام حقوق زنان را پایمال کرده است. آن خانم، که بسیار با
مطالعه و اهل تحقیق بود، جواب داد که اعتراض ناموجهی است و ناشی از
بیاطلاعی از قوانین حقوقی اسلام و حقوق زن در اسلام است. حالا در این
سورهی کوتاه میبینید که صحبت از حقوق زنان است و قوانینی میگذارد که
تنها در همین صد سال اخیر در اروپا وضع شده است.
وَإِن كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ، و اگر باردار هستند، فَأَنفِقُوا
عَلَيْهِنَّ، باید برای آنان هزینه کنید. یعنی نمیتوانید بگویید من که
طلاقش دادهام، دیگر برای چه خرج بیمارستان و هزینهی وضع حمل او را تقبل
کنم؟ تازه، چه بسا بچه را هم خودش بخواهد سرپرستی کند. میگوید چنین حقی
نداری و هزینهی فارغ شدنش با تو است. حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ، تا
هنگامی که فارغ شود. به همین سبب بود که گفتیم این سخنان و دستورها خطاب به
مردان گفته شده است. یعنی آنها باید به این تعهدات عمل کنند. زن که
تعهداتی ندارد تا به او گفته شود که اگر طلاق گرفتی، چه کارهایی باید بکنی
و چه کارهایی نباید بکنی. او باید حقوقش را مطالبه کند و بحث بر سر استیفای
حقوق اوست.
فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ، پس، اگر کودکان شما را شیر دادند. فَآتُوهُنَّ
أُجُورَهُنَّ، باید مزدشان را بدهید. آیا این شگفتآور نیست؟ صریحاً
میگوید که زن وظیفه ندارد نوزاد خود را شیر بدهد. البته مادر نوزادش را
شیر میدهد؛ ولی اگر مادری نخواست این کار را بکند، مرد، یا هیچ کس دیگر،
نمیتواند او را به این کار وا دارد. یا اگر شرط کند که در ازای هر نوبت
شیر دادن فلان مبلغ میگیرد، بر مرد شرعاً واجب است که آن مبلغ یا مبلغِ
مورد موافقت او را به او بپردازد. پرداختن مزد شیر دادن را هم مشروط به
درخواست زن نکرده است و ظاهراً مرد باید راسا آن را پرداخت کند، مگر اینکه
زن نخواهد و نگیرد. ظاهر آیه در این معنی صراحت و ظهور دارد که اگر مادر به
نوزداد خود شیر داد، مرد باید بهایش را بدهد.
وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ، و با یکدیگر مطابق عُرف، یعنی آنچه
خوب و شایسته و درست است، رایزنی و مشورت و موافقت کنید. خوب، اگر زن و
مرد در آستانهی جدا شدن از یکدیگرند، راجع به چه چیزی باید با هم مشورت
کنند و به توافق برسند؟ به روشنی پیداست که سخن بر سر حضانت یا سرپرستی و
پرورش کودک است و اینکه این کار برعهده کدام یک از پدر و مادر قرار بگیرد.
این مسئله بسیار مهمی است. نمیشود که زن طرف خودش بکشد و مرد طرف خودش،
باید بنشینند و با همدیگر صحبت کنند و نگذارند جدایی آنها به آیندهی
فرزندشان آسیب بزند، یا این آسیب را باید به حداقل برسانند. مسئلهی مهم
هزینهی ادامهی زندگی و تحصیل فرزند است. و اگر در سن رشد و بلوغ است،
مسئلهی حفظ روحیهی او و صدمه ندیدن در آستانهی بلوغ است. در این مسائل
نمیتوان سرسری و با شتاب و خودسرانه تصمیمی گرفت و خیال خود را راحت کرد.
و تازه، تصمیمی که دو طرف میگیرند باید درست و پسندیده باشد و عرف و اهل
فهم و خرد آن را تأیید کنند.
وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى. و اگر دشواری بین شما پدید
آمد. یعنی مثلاً زن نخواست شیر بدهد یا برای آن شرایطی قرار دهد که مرد از
عهدهاش برنیآید، در این صورت زنی دیگر نوزاد را شیر دهد. خلاصه آنکه اگر
گفتوگو و مشورت در مورد شیردادن کودک به نتیجه نرسید، پدر موظف است دایه
بگیرد. درهرحال فرزند در این میان نباید قربانی دعواها و اختلافات زن و
شوهر شود. و باز هم نمیگوید مادر موظف است در ازای هر بهایی که به او
پیشنهاد میشود شیر دادن به نوزاد را بپذیرد. بلکه مرد باید رضایت او را
جلب کند. تکرار میکنم، این دستورها هر کدام یک ماده از مواد حقوقی مربوط
به زنان در مسئلهی طلاق است.
لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ، آنکه فراخ دست است و داراست، باید
خرج کند، چه برای شیر دادن، چه برای مسکن دادن به مادر و فرزند و مسائل
دیگر مربوط به آنها.
وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ، و آنکه روزیاش اندازه است. قُدِرَ در
اینجا نه اینکه تنگ روزی است، بلکه به این معنی است که خیلی دست و بالش
باز نیست. مثلاً کارمند اداری است و حقوق بالایی نمیگیرد. به تعبیر دیگر،
کسی که باید کاملاً مواظب مخارج زندگی و دخل و خرجش باشد. فَلْيُنفِقْ
مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ، از آنچه خدا به او داده هزینه کند. بعضی گفتهاند
اگر پول ندارد، از وقتش یا از اخلاقش مایه بگذارد، یا از چیز دیگری که
تواناییاش را دارد: از هر چه خدا به او داده است. بالاخره هر کس تا حدودی
توانایی دارد و میتواند به همان اندازه کمک کند.
لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا، خدا هیچ کسی را تکلیف
نمیکند مگر به همان اندازه که به او داده است. آنکه میلیونها ثروت دارد،
به تناسب ثروتش باید خرج کند، و آن کس که به قدر کفاف مخارج خود درآمد دارد
به همان اندازه خدا از او انتظار دارد.
سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا. و خداوند پس از سختی و دشواری
آسانی و فراخی پدید خواهد آورد. ببینید این سخن چهقدر امیدبخش است. دلداری
میدهد که نگران نباش و غم نخور اگر دستت تنگ است و نمیتوانی زیاد خرج
کنی. همانقدر که میتوانی هزینه کن و نگران نباش، خداوند به زودی به تو
وسعت معاش خواهد داد.
تا اینجا مسئله فقط دربارهی زن و شوهر بود؛ اما از آیهی بعدی بحث دیگری
مطرح میشود که ظاهراً حول محور و موضوع دیگری است. ولی اگر درست دقت کنیم،
میبینیم که موضوع تغییر نکرده و سخن دربارهی آثار و عوارض نادیده گرفتن
همین قوانین و احکام طلاق در جامعه است.
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ، و چه
بسا، یا چه «قریه» را ما در فارسی به ده و روستا اطلاق میکنیم؛ ولی «قریه»
در زبان عربی به اجتماع مردم در یک مکان، چه شهر باشد یا کشور، گفته
میشود. پس، میتوان گفت که چه بسیار شهرها و اجتماعاتی که از امر پروردگار
و رسولان او سرپیچی کردند. در این سورهی کوتاه چندین بار کلمهی «امر»
آمده، و نشان میدهد که فقط گردن نهادن بشر به نظامات و مقررات الهی است که
ضامن سعادت اوست.
فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا، و ما سخت به حساب آنها رسیدیم. یعنی
دنیا حساب و کتاب دارد. اگر معلمی دربارهی محصلی که اغلب اوقات غایب است و
درس نمیخواند گفت آخر سال حسابش را خواهم رسید، یعنی چه؟ یعنی آخر سال رد
خواهد شد، نه اینکه آخر سال از او انتقام خواهم گرفت و تصفیهی حساب شخصی
با او خواهم کرد. حسابش را رسیدیم، یعنی در رسیدگی به اعمالش مو را از ماست
کشیدیم.
وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُّكْرًا. و عذاب بدی به آنها چشاندیم. این عذاب
جوامعی است که مرزها و حدود الهی را رعایت نمیکنند؛ سخن فقط بر سر جوامعی
است که حقوق زنان را پایمال میکنند. میگوید پامال کنندگان این حقوق را
سخت عذابشان کردیم.
فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا و نتیجهی کار بد خود را چشیدند. در اجتماعی
که میان زنان و شوهران دایماً اختلاف است و روابطشان سرد و تلخ و تیره است،
خودشان نتیجهاش را خواهند چشید و دود این اختلافات به چشم خودشان خواهد
رفت. نتیجهاش را در رفتار فرزندانشان خواهند دید- فرزندانی که محبت پدر و
مادر ندیدهاند. زن و شوهر گمان میکنند که با جدایی از هم خوشبخت خواهند
شد؛ ولی تجربهی زناشویی بعدی برای آنها یقیناً تجربهی سختتری است. البته
استثناهایی هم دارد، مثل هر مورد دیگر. هم زن و هم مرد در تجربهی زناشویی
دیگر، کمتر به آن ایدئالهایی که در خیال دارند میتوانند جامهی عمل
بپوشانند. وانگهی، کسی که نتوانسته در زندگی مشترک قبلی از منیتهای خود
دست بردارد، در زندگی مشترک بعدی هم دست بر نخواهد داشت. خلاصه، بیاعتنایی
به این قوانین عواقب و نتایج سوئی دارد که دامنگیر همهی آحاد جامعه خواهد
شد.
وَكَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْرًا. و عاقبت و نتیجهی کارشان زیانکاری
بود. شما همهی کشورها و جوامع را میتوانید از این نظر بررسی کنید و به
حقیقت این گفته پی ببرید. آمار طلاق در هر کشوری که بالا رفت، آمار فحشاء و
اعتیاد و سرخوردگیها و افسردگیها در آن بالا خواهد رفت.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا، خداوند عذاب سختی برای آنها
آماده کرده است. باز تکرار میکنم که عذاب خدا جدا و منفک از نتیجهی اعمال
آنها نیست. اینکه قرآن عذاب را به خدا نسبت میدهد، برای این است که خدا
علتالعلل هر فعلی است. پس، در واقع طبق قوانین و نظام هستی، حاصل و عاقبت
کار آنها جز عذاب نیست. عذاب هم چیزی نیست که از آسمان فرود بیاید؛ همین
فساد و فحشا و بالا رفتن آمار جنایتها و دزدیها و تجاوز به محارم و
اعتیاد و همجنسبازی و فقر و فلاکت عدهی زیادی از مردم، همهی اینها عذاب
است،عذابی که جامعه دچارش میشود و باید تحمل کند.
فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا، پس، ای
خردمندانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید.
قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا. همانا خدا برای شما ذکری فرو
فرستاده است. «ذکر»، چنانکه بارها گفتم، بیداری در برابر نسیان است. ،
یعنی خدا پندی برای انسان آورده است که او را بیدار کند. این کتاب
بزرگترین عامل آگاه شدن بشر است. رَّسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ
اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ، رسولی نیز به سویتان آمده که بیدار کننده و هشدار
دهنده است، آمده تا جوامع بشری را از خواب غفلت بیدار کند. رسولی که
نشانههای روشن و روشنگر خدا با اوست و آنها را بر شما میخواند.. اطاعت از
این قوانین را خدا برای این از بشر میخواهد که خوب و شایسته زندگی کند.
لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ
إِلَى النُّورِ، تا آنهایی را که اهل ایمان و عمل صالحاند، از تاریکیها
به سوی نور ببرد. تاریکیها همانا رفتارهای ناشایست و منیّتها و
خودخواهیها و خشم و کینهتوزیهای ماست.
وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا، و هر کس به خدا ایمان بیاورد
و کار شایسته کند، يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا
الْأَنْهَارُ، خداوند او را در بهشتی جای میدهد که از زیر آنها نهرها
روان است. خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا که همیشه و برای ابد در آنجا
جاودانهاند قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا. همانا خداوند روزی او را
نیکو ساخته است. یعنی بهترین روزی را خدا به او خواهد داد.
آخرین آیهی نیز به نظر کسانی چنین آمده است که ربطی به موضوعات قبل ندارد.
اما این آیه نتیجهی آیات پیش از خود است، میگوید جامعهای که در روابط
میان افراد، که یکی از مهمترین آنها روابط زناشویی و خانوادگی است، حقوق
الهی و انسانی رعایت نمیشود، این جامعه ضالّه و مضلّه است.
در این آیه اشاره میکند که در طبیعت هم، مثل جامعه بشری نظمی برقرار است:
اللَّهُ الَّذِي، آن خدایی این قوانین را برای شما فرستاده که: خَلَقَ
سَبْعَ سَمَاوَاتٍ، هفت آسمان را آفریده وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ، و
از زمین نیز همانند آن را. یعنی همان خداوندی که اداره کنندهی آسمانها و
زمین است و به حرکت و جریان آنها نظم و قاعده بخشیده، نظم و قواعدی هم برای
جامعهی انسانی قرار داده است، تا قوام و دوام آن را تضمین کند.
:
در اینجا بد نیست به موضوع هفت آسمان هم که کسانی را به تعجب واداشته
اشارهای بکنم که منظور چیست. بعضی گفتهاند هفت آسمان دیگر هم ورای آسمان
ما هست که آنرا نمیبینیم، اما قرآن خیلی روشن گفته است که هفت آسمان همان
هفت طبقهی فضای بالای زمین است که امروز به نام طبقات یا فیلترهای
هفتگانهی جوّ زمین شناخته شده است و آخرینش هم مگنوتوسفر است. طبقات
هفتگانه از نظر علمی بسیار روشن است و ساختمان هر کدامشان هم مشخص میباشد.
مگنوتوسفر همان طبقهی مغناطیسی بر فراز زمین است، فیلتری است که زمین را
حفظ میکند. در قرآن بیش از ده آیه وجود دارد که به این طبقات اشاره کرده
است. میگوید: وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا(۲) و خداوند نقش هر کدام
از این آسمانها را به آن وحی کرده است؛ بعضی از آنها مانع برخورد اجرام
سماوی با زمیناند؛ بعضی دیگر زمین را در برابر اشعههای ماوراء بنفش
خورشیدی حفظ میکنند. هر کدام از این طبقات بالای زمین نقشی دارند. و شگفت
آنکه خود زمین هم همینطور است. یعنی آن هم دارای هفت طبقه است. اگر
یادتان باشد، در کتابهای فیزیک دورهی دبیرستان ، شکل کرهی زمین را با
برشهای مقطعی مختلفی که نام های مختلف داشت نشان داده بودند. اولینش
پوستهی جامدی است که سطح زمین را پوشانده است و نسبتش به حجم زمین مثل
نسبت پوست سیب به حجم سیب است. زیر این قشر جامد، قشر دیگری است که مواد
تشکیل دهندهی آن با مواد تشکیل دهنده پوستهی زمین فرق میکند. و باز زیر
آن قشر دیگری است، همینطور لایههای مختلف تا میرسد به هستهی مرکزی زمین
که به صورت مذاب است و حدود بیست هزار درجه حرارت دارد.
میان طبقات هفتگانهی آسمان و زمین هم ارتباط وجود دارد، که نمیخواهم وارد
آن شوم و از نظر علمی اینها کاملاً روشن شده است. فقط برای نمونه اشاره
میکنم که آخرین طبقهی جو مغناطیسی زمین (مگنوتوسفر) با هستهی مرکزی
زمینکه مولد مغناطیس است ارتباط دارد. یا فعل و انفعالات خورشیدی در قشر
جامد بیرونی زمین، طبقات نزدیکتر جوّ را پدید میآورد. خلاصه، نظم و ارتباط
حیرتآوری میان زمین و آسمان برقرار است و دایم میان فیلترهای بالای زمین و
قشرهای درونی آن فعل و انفعالاتی در تبادل است.
يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ. يَتَنَزَّلُ، فعل مضارع است، یعنی
پیوسته فرمان الهی میان آنها جریان دارد و آفرینش مدام در کار است. در
جهان هستی تنها فرمان اوست که مطاع است، و نظم و هماهنگی شگفتآور آن نیز
به همین دلیل است. با وجود چنین نظمی جهانشمول آیا انسان نمیخواهد در
روابط با دیگران، از جمله در روابط زناشویی، قوانین الهی را در نظر گیرد ؟
لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ،چنین نظم شگفت آوری
برای این است تا بدانید خداوند برای هر چیزی اندازه و نظامی نهاده است،
اگر به بشر آزادی و اختیار بخشیده، نباید از آزادی و اختیار سوء استفاده
نکرد. نظم جهان را باید شناخت و به نظام آفرینش گردن نهاد و با آگاهی و
ایمان آن را پذیرفت. خداوند به انسان حق انتخاب و اختیار داده تا خود را
منطبق با عالم آفرینش کند. وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ
عِلْمًا. و علم خدا همهی هستی را فرا گرفته و بر هر چیز احاطه دارد.
همچنان که خدا از نقش و روابط و فعل و انفعالات میان زمین و آسمان آگاه
است، بر مناسبات میان همسران نیز آگاهی دارد.
صدق الله العلی العظیم
۱- بقره(۲) / ۲۲۸.
۲- فصلت(۴۱) /۱۲.
|