آیا قرآن تناقضی با علم دارد؟
فرد یا افرادی با ادّعای آگاهی بخشی به طبقات تحصیلکرده ملت ایران، ضمن انتشار
گسترده متنی انتقادی علیه اسلام در رسانههای جمعی مدعی شدهاند، قرآن دارای
تناقضاتی آشکار و اشتباهات علمی فراوانی است که مردم عادی از آن خبر ندارند، آنگاه
از موضعی ظاهراً عالمانه بدون آنکه با زبان و فرهنگ قرآن آشنایی کافی داشته باشند،
به مواردی اشاره کردهاند که ذیلا توضیحاتی مختصر در مورد آنها داده میشود و داوری
را به خوانندگان منصف و دانا میسپارد.
کدامیک اول خلق
شد؟ آسمان یا زمین؟
درسوره نساء ۸۲ آمده است: «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ
الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا
كَثِيرًا» آیا در قرآن نمیاندیشند که اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً اختلافات
زیادی در آن می یافتند.
منتقد محترم با توجه به آیه فوق مینویسد:
«محمدِ باهوش مراقب بوده که تناقضی در قرآن نباشد، اما آفریدگار فراموشکار است! پس
اگر ما اشتباه یا تناقضی در قرآن پیدا کنیم، ثابت میشود قرآن از جانب غیر خدا بوده
است»
آنگاه تحت عنوان «کدامیک اول خلق شد؟ آسمان یا زمین؟» همچون کسی که کشف بزرگی در
تناقضات قرآن کرده باشد به چهار آیه قرآن اشاره میکند که در دوتای آن آفرینش
آسمان را مقدم بر آفرینش زمین شمرده، و در دوتای دگر کاملا بر عکس! سپس با شتاب
چنین داوری میکند:
«آیا این خیال پردازیها مراحل تشکیل جهان با ۲۰۰۰ میلیارد کهکشان بوده است؟ آیا ما
ساده هستیم یا کسانی که میگویند این خیال پردازیها کلام خداست خیلی بی اطلاع یا
فریبکار هستند؟»
نویسنده بی توجه به قبل و بعد آیات مورد نظر، درنیافته است که آیات مورد استناد
بعضی درباره عالم بیکران کهکشانها، و بعضی درباره جوی است که در هفت طبقه متفاوت،
زمین را فراگرفته و این دو «آسمان» متفاوت هستند. در زبان عربی به هرآنچه بر فراز
ما باشد، از جوّ زمین گرفته تا ستارگان و کهکشانهایی که میلیونها سال نوری با ما
فاصله دارند، «سماء یا سماوات» گفته میشود، به اصطلاح: «آب که از سر گذشت، چه یک
زرع چه صد زرع» آیات زیر را ببینید و خود داوری کنید.
دسته اول آیات مورد استناد ایشان که از آفرینش زمین پیش از آفرینش آسمان (طبقات
هفتگانه جوّ زمین) سخن میگوید و دسته دوم از آفرینش آسمانهای بیکران (عالم
کهکشانها):
بقره ۲۹- «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَىٰ
إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
اوست همان که هرآنچه در زمین را برای شما آفرید (زمینهساز تکامل نوع انسان قرار
داد) سپس به (آفرینش طبقات حفاظتی) آسمان زمین پرداخت و آن را ( به صورت) هفت آسمان
سامان داد و او بر هر چیز داناست.
فصلت آیات ۹ تا ۱۲- «قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ
فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَٰلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ،
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا
أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ؛ ثُمَّ اسْتَوَىٰ
إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ
كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ؛ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي
يَوْمَيْنِ وَأَوْحَىٰ فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ
الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ»
ترجمه: آیا جدا شما (تدبیر) کسی را که زمین را در دو روز (دوران) آفرید نادیده
میگیرید و برای او شریکانی قائل میشوید؟ حال آنکه اوست صاحب اختیار جهانیان که در
زمین لنگرهایی ( کوههایی) از فراز آن (در پوسته جامد زمین) قرار داد و بدان برکت
بخشید و ُقوت غذایی آن (حاصلخیزی خاک) را در چهار روز (دوران) به قدر نیاز
خواستاران (گیاه و حیوان و انسان) تقدید کرد (قدر و اندازه نهاد). سپس به آسمان
(جوّ زمین) پرداخت درحالیکه ( به صورت) دود بود، پس به آسمان و زمین گفت خواه
ناخواه پذیرا شوید، گفتند به رغبت پذیرفتیم. پس آن توده گاز را در دو مرحله به صورت
هفت آسمان فرمان (پیدایش) دادیم و به هر (لایهای از) آسمان نقش آنرا وحی کردیم، و
ما آسمان پایینتر ( نزدیکتر به زمین) را با نورافشانیهایی بیآراستیم و (عاملی)
حفاظتی (در برابر عوامل ضد حیات) قرار دادیم. این است تقدیر ابر قدرت بسیار دانا.
دسته دوم: آسمان به معنای کل کهکشانها
انبیاء ۳۰- «أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا
أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا
وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلا يُؤْمِنُونَ»
آیا آنهایی که انکار کردند، نمی بینند که آسمانها و زمین بسته بودند، سپس ما
آن دو را گشودیم و از آب همه چیز را حیات بخشیدیم، آیا بازهم ایمان نمیآورند؟
نازعات ۲۷ تا ۳۳- «أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا رَفَعَ
سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ
بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَاهَا»
آیا شما از نظر آفرینش سختترید یا آسمانی که (خدا) بنا نهاده است؟ بلندی سقف
آن را (از هر طرف) برافراشت و یکسان بیاراستش. و شب آن را پدید آورد و پرتو
نورش را (از درون ذرات اولیه) خارج ساخت.
آیا ماه همچون خورشید نورافشان است؟
خدای محمد در سوره نوح آیات ۱۵ و ۱۶ میگوید: آیا
ندانستهاید که خدا هفت آسمان را چگونه بر فراز یکدیگر آفرید و ماه را در میان
آنها روشنی بخش و خورشید را چراغ فروزان قرار داد؟
«الم ترواأَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا»
منتقد و کاشف تناقض این آیه با علم! می نویسد:
«ماه یک قمر کوچک خاکی است که نور خورشید را بازتاب میدهد، از طرفی تاکنون
۲۰۰۰ میلیارد کهکشان شناخته شدهاند که هریک صدها میلیارد ستاره مانند ماه و
خورشید دارند. آیا ماه نور هفت آسمان است؟ آیا ماه نور ۲۰۰۰ میلیارد کهکشان
است، آیا خدای محمد نمیدانست که ماه از خود نوری ندارد و نباید این اشتباه را
در قرآن مکتوب نماید؟ آیا سخن خالق نباید با انسانهای بیاطلاع تفاوت داشته
باشد؟ آیا معنای این آیه اشتباه نیست؟ چرا حقیقت را افشاء نمیکنید تا جلو
کشتار میلیونها انسان را بگیرید؟»
پاسخ: در قرآن ۲۷ بار نام «قمر» (ماه) تکرار شده که به غیر از دو آیه،
تماما «شمس و قمر» در ارتباط با هم مطرح شدهاند، اگر جناب منتقد اندک دقتی
کرده بود، میدید که در چهار سوره قرآن خورشید را چراغ فروزان (سراج) و ماه را
(نورا) منعکس کننده نور خورشید نامیده است، آنهم در ۱۴ قرن قبل که همگان فکر
میکردند ماه هم نور افشان است. نگاه کنید:
یونس ۵- «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً والْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ
مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ ....»
اوست آنکه خورشید را فروزان (پرتوافکن) و ماه را نورانی (منعکس کننده نور)
قرار داد و برای آن (ماه) منزلگاههایی(اشکالی به عنوان تقویم آسمانی) مقدر کرد
تا شماره سالها و حساب (روزها و ماهها) را بدانید.
فرقان ۶۱- «تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا
سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِيرًا»
برکت آفرین است آن که در آسمان بُرجهايی (طبقات هفتگانه جوحفاظتی) و در آن
چراغی (خورشید) و ماهی تابان قرار داد.
نوح ۱۶- « أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا»
آیا نمیبینید که چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید و ماه را میان آنها
نوری و خورشید را چراغی قرار داد؟
شمس۲- « وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا»
سوگند به خورشید و تابش آن (پرتو افکنی و درخشندگی) و به ماه آنگاه که آن
(منبع نوری خورشید) را تلاوت (منعکس) میکند.
«ماه» درون، یا بیرون آسمانهاست؟
منتقد کم حوصله قرآن با توجه به آیات: ۶۱ فرقان و۱۶
نوح که ماه را در «میان هفت آسمان» (جعل القمر فیهن) معرفی کرده، بی خبر از هفت
آسمان مورد بحث قرآن که مربوط به طبقات فوقانی جوّ زمین، نه نظام کهکشانی، است، می
نویسد «آیا ماه نور هفت آسمان است؟ آیا ماه نور ۲۰۰۰ میلیارد کهکشان است، آیا...؟»
حال آنکه اگر به تصویرهای علمی طبقات جو زمین نگاه میکرد میدید که ماه بر خلاف
خورشید، دقیقا در آخرین طبقه جوّ زمین، یعنی طبقه مغناطیسی (مگنوتوسفر) قرار دارد و
راز این کشف اخیر را قرآن ۱۴ قرن قبل اعلام داشته است. بهراستی جز خدای عالم بر
همه چیز، این کلام سخن کدام انسان میتواند باشد؟!
آیا آسمان سقف زمین است؟
ناقد علمی قرآن می نویسد: «در زمان محمد گمان
میکردند آسمان سقف است و خدا آسمان را از اینکه بر زمین بیفتد نگه میدارد! از
دانشمندان علوم فضا سئوال کنید که آیا معنای این آیه صحیح است؟... آسمانی که با
چشمانمان میبینیم سقف نیست، آسمان آبی روز در اثر پراکنده شدن طول موج کوتاه نور
خورشید توسط هوای متراکم هوای اطراف زمین ایجاد میشود و آسمان شب در اثر نبود نور
تاریک است. از خود بپرسید آیا خالق جهان هستی نمیدانست که آسمان سقف نیست و نباید
چنین اشتباهی مرتکب شود»؟
پاسخ: نویسنده از این که آسمان به زمین بیفتد تعجب میکند، حال آنکه اگر
نظام جاذبه، سبک بودن طبقات جوّ زمین وجریان حساب شده بادهای مختلف نبود، همچنانکه
در موارد استثنایی بر خورد طوفان و گردبادهای شدید به سطح زمین خسارتهای شدید به
بار میآورند، این امر میتوانست جنبندهای باقی نگذارد. نگاه کنید به دو آیه زیر:
آیه ۶۵ سوره حج- «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ
وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ
عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ»
آیا نمی بینی که خدا هرآنچه در زمین است و کشتی (در دریا) را که به فرمان او (نیروی
باد) در جریان است، مسخر (قابل بهره برداری) شما قرار داده است؟ و آسمان را از این
که بر زمین بیفتد، مگر به اذن او( طبق نظاماتش)، نگه داشته است؟ مسلما خدا نسبت به
مردم بسیار روءف و مهربان است.
فاطر ۴۱- «إِنَّ اللهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولاَ وَلَئِنْ
زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا
غَفُورًا»
این خداست که آسمانها و زمین را از زوال (خروج از مدار) نگه میدارد و اگر انحراف
یابند، جز او هیچکس قادر به نگهداری آن دو ( در نظام جاذبه) نیست، به راستی خدا
بردبار آمرزنده است.
ثانیا به همین دلیل و دلایلی دیگر، قرآن آسمان را «سقفی مرفوع» (ارتفاع یافته - طور
۵) و «سقفی محفوظ» نامیده است:
انبیاء ۳۲- «وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا
مُعْرِضُونَ»
ما آسمان را سقفی محفوظ (از خطرات و آسیب) قرار داده ایم که منکران از آیاتش روی
گردانند.
آیا سقف، منحصر به سقف خانه است؟ سقف و سطح و کف، مصادیق حقیقی یا مجازی متنوع
دارند، مثل: سقف و کف حقوق کارمندان، سطح توقع، سقف و کف انتظارات مردم و امثالهم.
قرآن کتاب هدایتی برای همه مردم است و به زبان مردم عادی منظور خود را منتقل
مینماید و «سقف» گویاترین کلمه برای بیان شگفتیهای طبقات سقف محافظ حیات زمینی
است که هرکس در حد درک و فهم خود میتواند آنرا درک کند.
همچنانکه خانه دارای سقفی است که ساکنین را از برف و باران و تابش سوزان آفتاب و
سایر خطرات حفظ میکند، خانه زمینی مشترک ما هم سقف محافظی دارد که ما را در برابر
میلیونها سنگ سرگردان ریز و درشت که هر روز به جوّ زمین برخورد میکنند محافظت
مینماید، وهمچون گل«خانه»، حرارت زمین را متعادل نگه میدارد و مانع فرار حرارت و
عناصر و مولکولهای مورد نیاز تنفسی ما میگردد. مهمتر از آن، ما را در برابر امواج
ماوراء بنفش و بادهای خورشیدی و کیهانی که دارای عناصر مرگباری هستند حفظ میکند،
انصافاً آیا کلمه مناسبتری برای طبقات جو زمین از «سقف» وجود دارد؟
همانطور که میدانید طبقات هفتگانه جوّ زمین نه تنها به دلیل عملکردی که برای حفاظت
از حیات زمینی دارند، بلکه به دلیل غلظت عناصر یا اتمهای تشکیل دهنده آن نیز
متفاوت هستند، و به این دلیل هر طبقهای در مدار خاص خود قرار دارد و با یکدیگر
مخلوط نمیشوند نه تنها طبقات جوّ زمین، پرندگان را نیز سوار برجریان باد، با گشودن
و بستن بال در جو آسمان نگه میدارد.
و این از شگفتیهای آفرینش خالق حکیم است که نظامی دقیق مقدّر فرموده و به تعبیر
آیه زیر هرکدام را در جوّ آسمان مسخر و در مدار خود نگه داشته است.
ملک ۱۹- «أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا
يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمَٰنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ»
آیا به پرندگان بالای سر خویش نمی نگرند که بالهای خود را گشاده و جمع میکنند؟
کسی جز خدای رحمن آنها را نگه نمیدارد، بی گمان او بر همه چیز بس بیناست.
نحل ۷۹- «أَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاءِ مَا
يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللهُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»
آیا به پرندگان رام در جوّ آسمان نمی نگرند؟ جز خدا هیچ عامل دیگری نگاهشان
نمیدارد، مسلما دراین ( پدیده پرواز) بس نشانههاست برای مردمی که ایمان نمی
آورند.
آیا اینک جا ندارد همان توصیه و سئوال منتقد محترم را به خود ایشان برگردانیم :
«شرافتتان را قاضی قرار دهید آیا معنای این آیه صحیح است»!؟
تعارض نظریه تکامل داروین با آفرینش مستقل «آدم»
اسکان در بهشت و هبوط بعدی به زمین
دینداران یهودی، مسیحی و مسلمان اغلب بر این باورند
که «آدم» گونه مستقلی از سلسله تکامل موجودات زنده بوده و خداوند او و همسرش را در
بهشت آفرید و سپس به دلیل خوردن از شجره ممنوعه از بهشت به زمین اخراج کرد.
از آنجایی که دانش دیرین شناسی در کشف ارتباط سلسله موجودات زنده با یکدیگر مربوط
به قرون اخیر است، در قرون پیشین که موجودات زنده دارای منشأ مستقل از هم تصوّر
میشدند، بدیهی است قرائت آدمیان از اشارات رازگونه کتابهای دینی متأثر از همین
باور طبیعی بوده است. خوشبختانه در نیم قرن گذشته دینداران تحصیل کردهای از سه
شریعت فوق الذکر تجدید نظری در باورهای سنتی خود کرده و ارتباط آدمی با سلسله تکامل
موجودات زنده را پذیرفتهاند. درمیان مسلمانان ایران نیز مرحوم دکتر یدالله سحابی
پدر زمین شناسی ایران و آشنا با علوم دیرین شناسی، جنین شناسی و زیست شناسی، در
کتابهای «قرآن و تکامل»، «خلقت انسان در قرآن» و آثار دیگر خود به وضوح تأیید قرآن
نسبت نظریه تکامل را با استناد به دهها آیه نشان داده است.
در این مختصر به چند نکته مهم در ارتباط با این مسئله اشاره میشود:
۱- بهشت الزاماً مکان جداگانهای از زمین نبوده و هیچ آیهای از قرآن بر این امر
دلالت نمیکند.
۲- «هبوط» از بهشت به زمین، تنزلی مقامی و ارزشی، نه مکانی و موقعیتی بوده است. در
سوره بقره پس از شرح ماجرای هبوط آدمیان از بهشت، از «هبوط» بنیاسرائیل از صحرای
سینا به شهر (مصر) سخن میگوید؛ صحرای باز و آزاد، بسترِ ساخته شدن آنان تحت رهبری
موسی(ع)، پس از قرنها بردگی و ضعف و ذلت در نظام فرعونی بود، اما دل آنان شیفته
شهرنشینی و برخورداری از انواع میوهها و محصولات کشاورزی بود. این نه هبوطی مکانی
از بالا به پايین، بلکه تنزلی ازمحیط سازندگی و کمال، به محیطی مادّی و مصرفی بود (
بقره ۶۱).
در داستان نوح و نجات یافتگان همراهش نیز از «هبوط» آنان پس از فروکش کردن سیلاب و
فرود کشتی برفراز کوه «جودی» حکایت میکند که در همان سرزمین بوده است (هود۴۸).
۳- هبوط از بهشت نیز همراه بقیه آدمیان بوده است نه دو نفری، به ضمیر جمعی «قلنا
اهبطوا منها جمیعا» در بقره ۳۸ نگاه کنید.
۴- اصطلاح «آدم ابوالبشر» ( پدر بشر) مبنای قرآنی ندارد؛ آدم همچون انبیاء دیگر:
نوح، آلابراهیم و آلعمران، از میان مردمان دیگر (عالمین) برگزیده شد:
آلعمران ۳۳- «إِنَّ اللهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ
عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»
۵- تعبیرهای متعددی که قرآن از آغاز آفرینش انسان به کاربرده، همچون: طین، سلاله من
طین، طین لازب، صلصال من حماء مسنون و... به پیدایش حیات در کره زمین از سواحل
دریاهای اولیه و ادوار میلیونی پس از آن اشاره دارد.
در قرآن (عنکبوت ۲۰) آمده است: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ
بَدَأَ الْخَلْقَ...»
بگو در زمین سیر کنید و بنگرید حیات چگونه آغاز شده است!
و در مورد حیات آدمی نیز میگوید؛ «ما آفرینش انسان را از گِل آغاز کردیم» (آن هم
نه گل معمولی، بلکه عصاره و برکشیدهای از آن (سلاله من طین- مومنون ۱۲).
سجده ۷- «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ
مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ»
۶- نام «حوا» هرگز در قرآن نیامده و همواره از آدم و زوجش (نه زوجهاش) سخن گفته
است، یعنی آدم در دو جلوه جنسیت! پدید آمده و زن از دنده چپ مرد آفریده نشده است!
از بسیاری آیات نیز چنین استنباط میشود که منظور، «نوع آدمی» است، نه الزاما فردی
خاص.
۷- تمام تجربیات نیک و بدی که آدم و همسرش در بهشت کسب کردند، بدون استثناء، هر دو
با هم بودهاند. این موضوع را قرآن در بیش از ۵۰ بار تکرار ضمیر تثنیه (دو نفره) در
ماجراهای آن دو نشان داده و از موضوع «گناه اولیه» که به گردن حوا انداخته میشود،
هیچ سخنی نمیگوید. ( بقره ۳۵ تا ۳۸، اعراف ۱۹ تا ۲۴، طه ۱۱۵ تا ۱۲۳).
آیا قرآن با جمله «ما ملکت ایمانکم» مجوز «برده داری جنسی» داده است؟
در هر دین و آيینی همواره سوء استفاده کنندگانی برای
ارضای تمنیات نفسانی خود توجیهی میتراشند. تاریخ جوامع بشری اعم از دیندار و
بیدین، مشحون از چنین شواهدی است و هیچ مذهب و مسلکی از این آفت و انحراف مصون
نمانده است، همچنانکه امروز شاهد عملکرد گروههای افراطی داعش، طالبان، بوکوحرام و
امثالهم هستیم.
جمله «وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ» جمعاً ۱۵ بار در قرآن تکرار شده است که به شرح
مرحوم طالقانی (در تفسير پرتوی از قرآن ذيل آيه ۳ سوره نساء):
«.... با فعل ماضی آمده، نه وصف کنونی:
«مملوککم»، و نه فعل استمراری «تملک ايمانکم»، و خبر از گذشته است که از سُنن و
باقيمانده جاهليت بوده... با آنکه به بردگی گرفتن اسيران جنگی، روش همه جايی
و همگانی و گاهی مصلحت بود، در سراسر جنگهای پيروزمندانه اسلام آن روز، از
مشرکان مغلوب کسی به بردگی گرفته نشد. (در جنگهای) بدر، فتح مکه، و حُنين، در
حدود شش هزار زن و کودک اسير شدند. مهاجر و انصار به پيروی از رسول خدا(ص) همه
اسيران خود را که جزء غنائمشان بود، آزاد کردند... تا سال دهم هجرت رسول خدا،
در هر جا که توحيد پايه میگرفت بردگی و تبعيض از ميان میرفت... تا پس از
گسترش فتوحات و خلافت، ناخلفهايی به چهره اسلام درآمدند که از درون مشرک و از
مرتجعان جاهليت بودند، تبعيضهای قومی و نژادی و آزادی از مسلمانان و موحدان
سلب شد و قصور خلفا و وابستگان آنان از غلامان و کنيزان پُر گرديد» (ج ۴ ص ۷۰
تا ۷۲)
منتقد بی اطلاع از زبان عربی، عبارت «ما ملکت
ایمانکم» را «آنچه با دست راستتان - در جنگ- مالک شدهاید» گرفته است حال آنکه در
۴۱ موردی که کلمه «اَیمان» (نه اِیمان) در قرآن آمده همواره مفهوم «پیمان و تعهد
خدایی» یا اخلاقی در آن قید شده که به کلی با «زور محوری» مغایر است.
اما اینکه چرا از کلمه اَیمان استفاده شده، باید دانست در گذشته چون اعراب سواد
خواندن و نوشتن نداشتند، پیمانها را با فشردن دست راست یکدیگر رسمیّت میبخشیدند و
از این رو به تعهدات خدایی اَیمان گفته شده است به این ترتیب جمله «ما ملکت
ایمانکم» مفهوم قانون و قرارداد و توافقی فیمابین دارد.
اما از این ۴۱ بار ۱۳ مورد آن عبارت «ما ملکت ایمانکم» آمده است که اغلب کلی بوده و
تنها در دو مورد ضوابط این کار به شرح زیر توضیح داده شده است که عینا در ترجمه
آیات ملاحظه مینمایید:
۱- کنیز مورد نظر باید مؤمن باشد (ازدواج با مشرک حرام است)
۲- ازدواج با او باید با رضایت اهلش (خانواده) باشد
۳- باید مهریه پرداخت گردد
۴- این ارتباط باید به قصد ازدواج (تشکیل خانواده) باشد، نه کامجویى موقت
۵- دوست دختر(اخدان) گرفتن از آنان مجاز نیست
۶- در صورت خیانت به شوهر، کیفرش نصف زنان آزاد است
۷- مجوز ازدواج با کنیزان فقط به جوانانی داده شده که توانایی پرداخت مهریه زنان
آزاد را نداشتند، آنها نیز اگر صبر و تحمل میکردند، بهتر از ازدواج با کنیزان (با
فرهنگی متفاوت) بود
۸- اگر بردگان خواستار آزادی خود با قراردادی (خدماتی) شدند بپذیرید
۹- حتی از حقوق شرعیه خود (مالیات دولتی- زکات) برای آزادیشان بپردازید
۱۰- از آنان سوء استفاده جنسی نکنید و به فحشاء وادارشان نسازید، اگر هم مجبورشان
کردید، خدا آنها را خواهد بخشید.
نساء ۲۵- « وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ
الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ
الْمُؤْمِنَاتِ وَاللهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ
فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ
مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ
فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَهٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ
الْعَذَابِ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ
لَكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
و كسانی از شما كه توان مالی (كافی) برای ازدواج با زنان آزاد مؤمن ندارند، در اين
صورت (میتوانند) با دختران مؤمنی (اسيران جنگی) كه در اختيار شما هستند ازدواج
كنند. و (البته) خدا به ايمان آنها آگاهتر است. پس با اجازه كسانشان با آنان
ازدواج كنيد و مهرشان را به شايستگی (مطابق عرف نيكوی زمانه) بپردازيد. به قصد
نگهداری (تشكيل خانواده)، نه شهوترانی و نه دوست دختر گرفتن. پس اگر مرتكب فحشاء
شدند، برآنان نصف مجازات زنان آزاد است، اين (اجازه) برای كسانی از شماست كه از
مشقّت (فشار غريزه جنسی) بیقراراند و اگر شكيبايی ورزيد (تا شرايط مالی ازدواج با
زنان آزاد فراهم شود) برای شما بهتر است و خداوند آمرزگار مهربان است.
نور ۳۳ - «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ
اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ
أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ
مَالِ اللهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ
إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ
يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
و کسانی که (امکاناتی برای) زناشویی نمیيابند، بايد (در شرايط تجرد) پاکدامنی
ورزند تا (زمانی که) خدا از فضل خويش بینيازشان گرداند. و کسانی (بردگانی) که در
اختیار شما و طالب تنظيم قراردادی (برای بازخريد آزادی خود) میباشند، اگر در آنها
خيری سراغ داريد، بپذيريد و (حتی) از مال خدا که به شما ارزانی داشته (برای
آزادسازی آنها) بپردازيد. و زنان اسيری را که در اختيار داريد، اگر قصد پاکدامنی
(تشکيل خانواده) دارند، به تنفروشی وادار نکنيد تا به منافع زندگی دنيایی برسيد و
هرکس آنها را وادار کند، خدا بعد از اجبارشان آمرزنده مهربان است.
داستان نوح و سیل فراگیر
منتقد محترم می نویسد: «با توجه به صدهزار گونه
پرندگان، حشرات وعدم امکان همزیستی حیوانات گوشتخوار و گیاهخوار و فقدان گزارش سیل
جهانی و انقراض حیوانات در هزارههای قبلی آیا امکان پذیر است»؟
۱- اولا تصور یک سیل جهانی در زمان نوح باور رایجی است که هیچ پایه قرآنی ندارد؛
آنچه در قرآن آمده تنها همین است که با بارش سیلآسای آسمان و جوشیدن حفرههای
زمین آب همه جا را فرا گرفت. در این روزگار نیز حوادثی، در مقیاس بسی کوچکتر، شهری
را فرامیگیرد و هلیکوپترها و قایقهای نجات به کمک آنها میشتابند.
۲- اگر به نوح فرمان داده شده بود از هر یک (از حیوانات) یک زوج (نر و ماده) سوار
کن (هود ۴۰)، معنای «من کل» الزاما همه حیوانات نیست، بلکه حیوانات اهلی مورد
استفاده آنها بوده است. همچنانکه در محاورات عادی نیز هنگام سفر از همراهان
میپرسیم آیا همه چیز را تدارک دیدهاید؟ مسلما این «همه چیز» محدود به مایحتاج
مورد نظر میباشد.
محدودیت معنایی «همه چیز» را، بر حسب موضوع گفتگو، در آیات دیگری میتوان یافت؛ از
جمله برخورداری داود و سلیمان و ملکه سبا از «من کل شیء» که مفهومش هرآنچه لازمه
حکومت بود میباشد (نمل ۱۶ و ۲۳) و نیز موضوع سرازیر شدن «ثمرات همه چیز» به مکه
(قصص ۵۷) که منظور، محصولات قبايل اطراف بوده و همچنین گشودن ابواب همه چیز به روی
دنیا طلبان (انعام ۴۴) معنای آنچه مطلوب آنان است دارد.
آیا زنده ماندن یونس در دهان ماهی امکان پذیر است؟
در قرآن سخنی از مدت توقف یونس در دهان ماهی نیامده و
همه آنچه گفته شده میتواند در مدت کوتاهی پیش آمده باشد.
گونههای متعددی از نهنگها وجود دارند که، به دلیل تغذیه از پلانگتونهای ذره بینی
دریا، فاقد دندان و دستگاه گوارش معمول هستند، این کوسه نهنگها، دهانی بزرگتر از
قد انسان متوسط و چشمانی کوچک دارند و به همین دلیل ناخواسته و اتفاقی شناگرانی را
میبلعند و خارج میکنند. در این مورد گزارشهای متعددی منتشر شده است که با جستجوی
اینترنتی میتوان بررسی کرد.
گردن زدن دشمنان
گردن زدن متجاوزان در جنگ تهاجمی، که در نوشته منتقد
محترم بارها تکرار و تأکید شده، در دو آیه قرآن آمده است:
انفال ۱۲ و ۱۵- «...فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ
بَنَانٍ... يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا
زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ»
...پس فراز گردن و سرانگشتان (متجاوزان شمشیر کشیده) را بزنید...ای کسانی که ایمان
آورده اید، چون در میدان جنگ با کسانی که کفر ورزیدند برخورد کردید، به آنها پشت
(فرار) نکنید.
محمد ۴ـ « فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا
أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً
حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا»
پس اگر با کسانی که کفر ورزیدند (در میدان جنگ) برخورد کردید، نترسید و فرار نکنید،
(دفع تجاوز آنان با) زدن گردن است تا زمین گیرشان کنید، آنگاه بند (اسیران جنگی) را
محکم کنید، سپس آزادشان کنید (یکجانبه) یا با غرامت، تا ( با نشان دادن اقتدارخود)
آتش جنگ فروکش کند.
چرا چنین دستوری که در این زمان داعش مسلکی را تداعی میکند در قرآن آمده است؟ ذیلا
چند نکته را میتوان عنوان کرد:
اولا در ادوار پيشين که هنوز توپ و تانک و مسلسل اختراع نشده بود و شمشير و نيزه
تنها حربه جنگی به شمار میرفت، بريدن سرهای گردنکش و پنجههای تیغ ستم، مؤثرترين
شيوه دفع تجاوز و قاطعترين نحوه برخورد با دشمنان بود، هرچند در افکار عمومی اين
زمان، بمباران صدها هزار نظامی و شهروند و نابودی مردمان با بمبهای اتمی، شیمیایی
و فسفری کمتر خشونت محسوب میشود، تا زدن گردن!
ثانیا فعل«لَقِيتُمُ» نشان میدهد تلاقی نظامی با دشمن در میدان نبرد (زَحْفًا)
مطرح بوده است، نه گردن زدن مخالفان دینی که تجاوزی نکردهاند.
ثالثا در آیه ۴ سوره محمد به وضوح نشان داده شده كه هدف از ضربه كاری زدن به
متجاوزين برای «خاتمه دادن به جنگ» و خاموشی آتش فتنه آنان بوده است ( حَتَّىٰ
تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا)، نه برای تحميل اسلام و توسعه متصرفات. اسير گرفتن
نيز نه برای بردهگيری، بلكه برای آزاد كردن یکطرفه آنان از موضع قدرت و یا در
اِزای دريافت غرامت بوده است.
جنگ در قرآن مجاز نیست، تنها به کسانی اجازه داده شده که مورد تجاوز و ستم
قرارگرفتهاند ( حج ۳۹). آنهایی نیز که دفاع جانانه و جدی میکنند مورد تشویق هم
قرار گرفته اند، اما به سه شرط: ۱- در راه خدا، ۲- دفاعی ، ۳- و بدون تجاوز از حد
باشد ( بقره ۱۹۰).
پیامبر اسلام در سال ششم هجری با مشرکین مکه صلح کرد و در قرارداد فیمابین هیچ
ذکری از لزوم مسلمان شدن آنان به میان نیاورد و در آیه ۸ سوره ممتحنه که سیاست
خارجی اسلام را در آخرین سالهای رسالت تبیین مینماید، به مسلمانان ابلاغ میکند:
«خدا شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن به کسانی که در دین با شما نجنگیده و از
دیارتان شما را اخراج نکردهاند منع نمیکند، مسلما خدا عدالت پیشگان را دوست دارد،
تنها شما را از ولایت (دوستی تسلط آور با) کسانی که در دین با شما جنگیده و از
دیارتان آوارهتان ساختهاند نهی میکند».
عقیده و ایمان در اسلام به حکم «لااکراه فی الدین» کاملا آزاد و اختیاری است و تمام
جنگهای زمان پیامبر برای دفع تجاوز و دفاعی بوده است، نه مسلمان کردن پیروان دیگر
ادیان که میتوانستند با پرداخت جزیه (مالیاتی کمتر از زکات مسلمانان) در شهر
بمانند و زندگی کنند.
این دستور قرآن و همه پیامبران است، حساب عملکرد پیروان، که به تدریج به همان خوی و
خصلت بشری بازگشتند جداست. به این ترتیب بسیاری از جنگهای توسعه طلبانه پس ازصدر
اسلام، مغایر دستور قرآن و سنّت پیامبر و بازتولید همان خوی جنگ آوری اعراب پیش از
اسلام در طول تاریخ بوده است.
آیا شیر از میان سرگین و خون حیوانان پدید میآید
در آیه ۶۶ سوره نحل آمده است: «وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِينَ»
و همانا برای شما در چهارپایان عبرتی است؛ ما از شکم آنان از میان علوفه هضم شده (فرث) و خون شیر خالص و گوارایی برای نوشندگان به شما مینوشانیم.
عوام چنین می پندارند که شير توسط پستان توليد میشود، اما حقيقت امر اين است که اجزاء و عناصر مواد هضم شده در معده، پس از عبور از مسير طولانی روده، جذب مويرگهای جداره آن گشته و در انتقال خونِ حامل مواد غذایی به حبابچههای شیری درپستان به شير گوارائی تبديل میشوند. اين فرآيند که از مواد تيره رنگ معده و خون سرخ، شير سفيد گوارا و خوش طعمی پديد میآيد، از نعمات خداست که بيان دقيق آن (که در قرون اخير معلوم گشته) از معجزات قرآنی نازل شده در ۱۴ قرن قبل است. در ضمن سرگين (پهن و تاپاله به تعبیر مخالفین) ترجمه مناسبی برای «فرث» نيست؛ اين کلمه که فقط يک بار در قرآن آمده و طبق کتابهای لغت مفهوم تجزیه و از هم گسيختگی دارد که بيانگر همان هضم و جذب غذا در رودهها میباشد.
آیا خورشید در چشمه گل آلود غروب میکند؟
در آیه ۸۶ سوره کهف آمده است که «حَتَّىٰ إِذَا
بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ
عِنْدَهَا قَوْمًا ...»
(ذوالقرنین) وقتی به غروبگاه خورشید رسید، دریافت که در عین (چشم، چشمه، دریا )
تیرهای غروب میکند...
این جمله دستاویزی برای منتقد قرآن گشته و این کتاب را محصول ذهن کسی میداند که
خبر نداشته خورشید در چشمه فرو نمیرود!
به راستی جای شگفتی است در حالی که ۳۳ بار نام خورشید (شمس) در قرآن تکرار شده و در
این آیات از گردش منظم خورشید در مداری معین، جاذبه و پرتو آن، نظم و حساب داشتنش،
آنهم در دورانی که تا قرون متمادی خورشید ساکن تلقی میشده، سخن گفته است، کسانی نا
آگاهانه چنین اظهاراتی میکنند؟
پیش از آن که به غروب خورشید بپردازیم، چون در این آیه به ذوالقرنين اشاره شده،
لازم است به نشانههائی که قرآن از او داده است توجه کنیم؛ با شواهدی که ذیلا توضیح
داده میشود، چنين مینمايد که ذوالقرنین همان کورش کبير باشد! که موفق شد دو قرن،
يعنی دو ملت ماد و پارس را با هم متحد سازد و پادشاه دو ملت شود!
ذوالقرنين يعنی صاحب دو قرن، ما فارسی زبانها قرن را يک صد سال میدانيم، اما در
فرهنگ قرآن، قرن به مردمان مقارن و معاصر گفته میشود. در ۷ موردی که کلمه قرن (و
قرناً) در قرآن آمده، اشاره به مردمی دارد که در يک دوره معين با هم زندگی
میکردند.
ناصرالدين شاه قاجار را هم «سلطانِ صاحبقران» گفتهاند، او در ۱۲۹۳ هجری شمسی به
مناسبت سیامين سالگرد سلطنت خود سكهای ضرب كرد كه بر آن نوشته بود: «ناصرالدين
شاه صاحبقران» و پنجاه سال سلطنت و بر دو نسل حكمرانی كرد.
اما در مورد «ذوالقرنين» سخنان زيادی گفته شده است؛ برخی او را با اسکندر مقدونی، و
برخی با يکی از پادشاهان يمن تطبيق دادهاند که هيچکدام با ويژگیهایی که قرآن از
او سراغ داده هماهنگی ندارد. جامعترين و قابل قبولترين نظريه را «مولانا
ابوالکلام آزاد» (دانشمند و سياستمدار و اولين وزير فرهنگ هندوستان پس از استقلال)
در فصلی از تفسير بزرگ خود - ترجمان القرآن- مطرح کرد که توسط «محمد ابراهيم
باستانی پاريزی» تحت عنوان: کورش کبير يا ذوالقرنين در سال ۱۳۴۲ ش منتشر شده است.
صدربلاغی نيز در کتاب «قصص قرآن» خود آن را آورده و مفسرينی همچون علامه طباطبایی
نيز اين انطباق را مناسبترين احتمال دانستهاند. اگر زندگی کورش کبير و خصلتهای
بینظير او را، درمقايسه با پادشاهان دیگر، با آنچه درسوره کهف در وصف ذوالقرنين
گفته شده مقايسه کنيم، به شباهتهای قابل توجهی میرسيم.
در مدارک دينی يهود از کورش به عنوان نجات دهنده يهوديانِ اسير شده در بابل ياد شده
است (اسفار: دانيال، اشعياء و ارميا). کورش با حُسن سياست خود توانست (در نيمه قرن
ششم قبل از ميلاد) ميان دو کشور پارس و ماد اتحاد برقرار کند و به نيروی چنين
اتحادی بر هسايگان متجاوز سلطه يافته و نظام صلحآميز گستردهای بر بخش عظيمی از
دنيای روزگار خود مستقر سازد.
اما در مورد (چشمه یا دریای سیاه)، اگر نگاه گذرایی به نقشه آسيا و فصل مشترکش با
اروپا بکنيم، کشور ترکيه را آخرين خشکی در غرب آسيا میيابيم که تقريباً تمامی شمال
آن را دريای سياه (عَيْنٍ حَمِئَهٍ - Black Sea) و بخش اعظم جنوب و غرب آن را دريای
مديترانه احاطه کرده است که باريکه آبی تنگه بُسفر، دو قاره اروپا و آسيا را از هم
جدا میکند. کمی پایينتر از آن، تنگه داردانل در شمال غربی ترکيه نيز دريای اژه را
به دريای مرمره متصل میکند.
وضعيت جغرافيایی آسيا در قسمت غرب آن، به وضوح نشان میدهد آخرين منطقهای که امکان
داشته ارتشی با نيروی زمينی پيشرفت کند، قسمت غربی ترکيه است که سه جهت آن را دريای
سياه، دريای مرمره، دريای اژه ومديترانه احاطه كرده است. از طرفی میدانيم که نيمه
غربی ترکيه فعلی سرزمين امپراطوری ليدی (Lydia) بوده است که پس از به هم پيوستن دو
کشور ماد و پارس، سه دولت بزرگ آن زمان: دولتهای ليدی، بابل و مصر نيز متحد شدند و
پادشاه ليدی «کرزوس» که از فتح اکباتان توسط کورش و تسلط بر دولت مقتدر ماد و تشکيل
کشور واحد پارس و ماد (ايران) بسيار خشمگين بود، در سال ۵۴۹ قبل از ميلاد به قصد
تصرّف ايران حرکت کرد و سرانجام کورش موفق شد کرزوس را شکست دهد و پايتخت ليدی يعني
سارد (يا: سارديس) را فتح کند و اين منطقه تا قرنها در کنترل ساتراپهای پارس بود.
از طرفی در اين آيات میخوانيم ذوالقرنين به سمت غرب حرکت داد تا جایی که راهی ديگر
نبود و خورشيد را ديد كه در دريایی سياه (Black Sea) غروب میکرد و میدانيم که
دريای سياه دقيقاً در شمال و غرب ليديا قرار دارد.
آیا برف یا تگرگ از کوههای آسمان نازل میشوند؟
از جمله استنادات مدّعی خلاف علم بودن قرآن، آیه ۴۳
سوره نور است که ناظر به پدیده برف و تگرگ میباشد، ابتدا نگاهی به آیه مورد نظر
میکنیم ، آنگاه شرح علمی سادهای درباره آن میدهیم.
نور ۴۳- «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ
يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ
السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِيهَا مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ
وَيَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ»
آیا ندیدی که این خداست که ابرهایی را (قطاروار و با تأنی) میراند، سپس میان آنها
پیوستگی برقرار میسازد، سپس آنها رامتراکم میسازد، آنگاه دانههای باران را
میبینی که از خلال آنها بیرون میآید و(همچنین) از کوههایی که یخ در آن است (برف
یا تگرگ) نازل میکند و....
اگر توده ابری در اثر فشار باد ۶ کيلومتر صعود نمايد، حرارتش ۶۰ درجه سانتيگراد
پایين میآيد، به طوری که حتی در تابستان مناطق گرمسير میتواند منجر به تقطير بخار
آب و انجماد قطرات به صورت سوزنهای يخ يا صدفها و برگههای برف شود.
باران طوفانی، از ابرهای انباشته مطبّقی میريزد که تا ارتفاعات بيش از ۱۰ کيلومتر
صعود میکنند. اين ابرهای جوشان و خروشان، به صورت کوههایی در میآيند که قسمتهای
بالای آن مستور از سوزنهای يخ و برگههای برف و گاهی مملو از تگرگ است. تا قبل از
جنگ جهانی اول، که هواپيماها توانستند به بالای ابرها برسند و خلبانان پردههای
بافته شده از يخ را، که همان ابرهای مرتفع است، مشاهده نمايند، کسی خبر از وجود يخ
يا برف و تگرگ در ابرهای آسمان نداشت. اين قضيه پس از مشاهده مستقيم و محاسبات
ترموديناميک مکشوف و معين گرديد، اما آفریدگار آسمانها و زمین ۱۴ قرن قبل این حقیقت
را به زبان ساده و قابل فهم مردمان آنزمان بیان کرده است!
آیا کوهها میخ متصل کننده پوسته جامد زمیناند؟
از جمله ایراداتی که به قرآن گرفتهاند، تشبیه
کوههای زمین به میخ است. قرآن دو کلمه «اوتاد» و «راسیه» را در اینمورد به
کاربرده که هرکدام را جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم:
سوره نباء آیات ۶ و ۷- «الَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا وَالْجِبَالَ
أَوْتَادًا» آیا ما زمین را گهواره آرام و کوهها را نگهدارنده قرار ندادیم؟
اوتاد جمع «وَتَدْ» یعنی میخ است. قرآن کوهها را «أَوْتَاد» ناميده است که همچون
اهرام (وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَاد- فجر ۱۰)، اغلب شکل هرمی دارند و مثل ميخ قشر
جامد زمين را به روی اقشار زيرين استوار داشته و مانع از حرکت آن میشوند. پيدايش
سلسله جبال بلند و کوتاه که همچون ميخ، پوسته جامد زمين را به قشر مذاب زيرين متّصل
ساخته و به حالت تعادل در آورده، از جمله نعمتهای ناشناخته و جلوههای بارز
ربوبيّت الهی میباشد كه زلزله و انفجارهای دائمی دوران قبل را به آرامش كشانده
است. فعل مضارع «أَلَمْ نَجْعَل» که علاوه بر زمين به کوهها نيز تعميم پيدا میکند
مکانيسم مستمری را نشان میدهد که از نظر علمی ثابت شده است.
بر حسب نظريات تجربه شده زمين شناسی، پوسته جامد زمين در قسمتی که کوهها قرار
گرفتهاند، به مراتب ضخيمتر از پوسته کف درياها می باشد. درست مثل درختان تنومند
که ريشه گسترده و عميقتری نسبت به درختان کوتاه دارند. از اين نظر کوهها همچون
ميخی بزرگ در پوسته زمين فرو رفته و خيمه (مهد) زمين را از تکان و لرزش محفوظ
ساختهاند.
اما «رواسي» جمع «راسيه» به معنای لنگر است که موجب توقف کشتی در بندر میگردد.
کوهها نيز به دليل ريشهدار بودن، قارههای زمين را روی قشر خميري زمين نگه داشته
و مانع حرکت آنها میگردند. اين اصطلاح ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است: رعد ۳، حجر
۱۹، نازعات ۳۲، نحل ۱۵، انبياء ۳۱، نمل ۶۱، لقمان ۱۰، فصلت ۱۰، ق ۷، و مرسلات ۲۷.
«وَألَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًاأَحْيَاءً وَأَمْوَاتًاوَجَعَلْنَا فِيهَا
رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُمْ مَاءً فُرَاتًا»
آیا ما زمین را دربرگیرنده زندهها و مردهها و درآن لنگرهای شامخی( کوههایی مرتفع)
قرار ندادیم و شما را از آبی گوارا سیراب نکردیم؟
آیا نطفه مرد در پشت کمر تولید میشود؟
ایراد دیگر به قرآن ذکر خروج نطفه مذکر از میان مواد
سخت و نرم است. نگاه کنید به آیه زیر:
طارق ۵ تا ۷- «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ
يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ»
انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؛ از آبی جهنده که از میان مواد سخت و نرم
خارج میشود.
مسئله خروج نطفه از ميان مواد سخت (صُلب) و نرم (تَرائِب) ساليانی است ذهن مفسرين
را به خود مشغول داشته و در ارتباط با مصداق صُلب و تَرائِب توضيحاتی دادهاند كه
با دانستههای علمی انطباق ندارد و همين امر دستاويزی براي مخاطبين اصالت و حقانيّت
قرآن شده تا آن را غيرعلمی تلقی نمايند. مطالب زير كه برگرفته از نظريات يك زوج
متخصّص، دكتر شيلا و دكتر يعقوب نيكان (مقيم كانادا) میباشد، به وضوح نشان میدهد
كه چگونه نطفه جنس مذكر، همچون تخمك جنس مؤنث، از همان دوران جنينی شكل میگيرد و
دقيقاً همان مسيری را طی میكند كه ۱۴ قرن قبل در قرآن ذكر شده است! بر اساس
مندرجات كتاب «Langman’s Medical Embryology» كه ساليانی است به عنوان Textbook در
دانشگاههای دنيا تدريس میشود، بيضهها (Tests) كه مكان اصلی توليد نطفه در
مرداناند از لحاظ جنينشناسی از بافت كليوی مشتق شده (Mesonephric Kidney System)
و از هشت هفتگی دوران جنينی جنس مذكر بر اثر تحريك غدة تستوسترون (Testosterone)
شروع به رشد میكنند.
جا بهجايی بيضهها (Desent of Tests) در دوران جنينی در رَحِم مادر در قسمت پشتی
شكم (Retoperitioeally in the abdominal region) انجام میشود، سپس از ديواره عبور
كرده و به كيسه بيضه (scortum) میرسند. اين جا بهجايی در داخل مجرای (Inguinal
Canal) كه ۴ سانتیمتر طول دارد صورت میگيرد، در اواخر ماه دوّم حاملگی، بيضههای
جنين (به همراه Mesonephros) به كمر جنين در ناحيه مهرههای T11 و T12 چسبيدهاند.
در حدود ماه سوم حاملگی، بيضهها مهاجرت خود را از كمر به سوی قسمتهای ميانی شكم،
سپس به داخل كيسه بيضه آغاز میكنند. سپس به ابتدای مجرای Inguinal Canal میرسند،
آنگاه در طول اين مجرا حركت كرده و در حدود هفته ۲۸ حاملگی اين مسير را به پايان
برده و در هفته ۳۳ به كيسه بيضه میرسند و پس از مدت كوتاهی از تولد در داخل كيسه
قرار میگيرند. اين مهاجرت كه در حدود ۲۳ هفته طول میكشد در تصاوير تخصصی پزشكی به
وضوح قابل مشاهده است.
آیا قرآن ادعا کرده که فقط خدا از درون رَحِم (جنین و مراحل رشد آن) آگاه است؟
کسانی بیتوجه به معنای ساده آیه مورد نظر، با استناد
به کشفیات جدید علم جنین شناسی، خواستهاند، به اصطلاح از قرآن مُچگیری کنند! اما
این ایراد وسیله خیر و موجب کشف معجزه دیگری براثبات غیر بشری بودن قرآن میشود که
در ۱۴ قرن قبل که بشر خبری از درون رحم نداشت، علم آن را مختص به خدا نشمرده است!
هرچند علم بشرتنها به ظواهری از آن است.
کافی است خودتان آخرین آیه سوره لقمان را بخوانید که علم خدا را در چهار زمینه مطرح
کرده است؛ سه مورد آن منحصر به اوست و مورد چهارم (درون رحم) فقط به علم خدا، بدون
آنکه علم بشر را انکار کند اشاره شده است.
لقمان ۳۱- «إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ
وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا
تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»
ترجمه: مسلما خداست که آگاهی از زمان قیامت نزد اوست و (او) باران حیات بخش
میفرستد و از آنچه در رحمهاست آگاه است و (اما انسان) هیچکس نمیداند فردا چه
دستاوردی خواهد داشت و در کدام سرزمین خواهد مُرد! تناقض قرآن در تعیین زمان قیامت!؟
ادعا شده است که قرآن در دو آیه مختلف در تعیین زمان
قیامت دچار تناقض شده است؛ در یک آیه میگوید هزار سال و در آیه دیگر پنجاه هزار
سال!
پیدایش ستارگان و زمین را نیز قرآن در شش روز (شش دوران چندین میلیونی یا میلیاردی)
شمرده است! مدعیان زمان دو موضوع مختلف را به اشتباه یکی گرفتهاند وگرنه چگونه
ممکن است قیامت را ۱۴ قرن پیش هزار سال تعیین کرده باشد که اینک چهار قرن از آن
گذشته است!؟
اما تفاوت این دو آیه؛ مورد اول درباره عروج امر زمین به مقیاس هزار سال بشری است و
مورد دوم در باره عروج روح و فرشتگان در روزی پنجاه هزار ساله به مقیاس کیهانی که
مطابق محاسبات فیزیکدانان دقیقا معادل سرعت نور میباشد.
سجده ۳۲ - «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ
إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»
معارج ۴ - «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ
مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ»
آیا خدا ستارگان را برای زیبایی زمین آفریده است!؟
زينت بخشيدن به آسمان، همان پديده تجزيه نور خورشيد
(در برخورد به جوّ زمين) و طيف رنگینی است كه آسمان زمین را زیبا ساخته است. از نظر
علمی روشن است که آسمان لاجوردی، شفقِ سرخ، رنگين کمان و تلألو ستارگان، فقط از ديد
ناظرين زمينی که تجزیه نور خورشيد را در طيفی از زرد تا بنفش در پایینترین طبقات
جوّ میبينند، قابل رؤيت است (حجر۱۶)؛ در طبقات فوقانی جوّ، آسمان کاملا سياه و
ستارهها همچون ذرات پاشیده شده گچ بر تخته سیاه، ثابت و یکنواخت (غیرچشمک زن)
هستند. اين حقيقت را که ۱۴ قرن پیش در قرآن آمده، دانشمندان فضايی در زمان ما كشف
كردهاند!
اما چند نکته را هم باید اضافه کرد:
۱- در قرآن سخنی از ستارگان (نجوم) در تزئین آسمان گفته نشده، بلکه از «کواکب»
(خورشیدها) و مصابیح (چراغها) به عنوان عوامل زینتبخش آسمان یاد کرده است، کواکب
همان خورشیدهای فروزان هستند، حال آن که ستارگان بازتاب دهنده نور و فاقد تابش
هستند و این نکته دیگری بر مأخذ فوق بشری داشتن قرآن است.
۲ - علاوه بر «کواکب»، قرآن در دو آیه از «مصابیح» ( چراغها) نام برده است (فصلت۱۲
وملک۵)! مصباح همان چراغ است که باید با سوختی روشن شود (نور ۳۵)، به گفته برخی
محقّقان، مصابيح همان ملكولها و اتمهای اكسيژن و اُزن موجود در اتمسفرند كه طی
روز از نفوذ اشعه مخرّب مأورای بنفش جلوگيری میكنند و آن ها را میرانند و در شب
نيز ذرات انرژی ذخيره شده خود را آزاد ساخته و به سياهی مطلق شب با «تابش» ضعيف
خود، درخشش لطيفی میدهند. بيشتر اين انرژیهای ذخيره شده در اولين سپر حفاظتی
(لايه اُزن) تا ۱۶۰ كيلومتری زمين در نزديكترين طبقات اتمسفر قرار دارند که پدیده
« تابش شبانه» را موجب میشود.
با توضیحی بیشتر، اکسيژن و اُزن موجود در اتمسفر با جذب مقادير زيادی از اشعه
مأوراء بنفش، هم از نفوذ این عامل خطر به زمين و هلاک جانداران جلوگيری کرده و هم
مانند چراغ (مصباح) که ذخيره سوخت خود را صرف درخشندگی میکند، ملکولها و اتمهای
آن به صورت ميلياردها چراغ، آسمان را از حالت تاريکی مطلق به آسمان زيبای مخمل
مانند، با تلألو ستارهها تبديل میکند. تنها در اين طبقه از جوّ است که چنين
زيبايی قابل مشاهده است (رک به: کتاب هفت آسمان ص ۱۰۲).
۳ - نکته بعدی این است که در قرآن سخنی از «زینت زمین» نیست، بلکه «زینت دنیا» مورد
نظر است، دنیا مؤنث مجازیِ «ادنی» یعنی «نزدیک تر» است، اگر دنیا را دربرابر آخرت
قرار دادهاند، ارزش پایین تر آن مورد نظر است، وگرنه «دنیا» به هرآنچه نزدیکتر
باشد گفته میشود، مثل کناره پایین تر جلگه (انفال ۴۲) و طبقه پایین تر جوّ
(فصلت۱۲، صافات۶ و ملک۵). پس سماء دنیا که درآیات به آن اشاره شده، نزدیکترین طبقات
جوّ به زمین است که نقش زیبایی و حفاظت از حیات زمینی در برابر اجرام سرگردان فضایی
و اشعهها و عناصر مضرّ را به عهده دارد.
در مورد نقش زیباسازی فضای آسمانِ قابل رؤیت توسط طبقه زیرین جوّ، توضیح مختصر داده
شد، اما نقش حفاظت آن را از جمله میتوان در این موارد شناخت: در برابر سنگهای
سرگردان کوچک و بزرگی که ميليونها قطعه آن هر شب و روز به زمين برخورد میکنند، در
برابر اشعههای مرگبار خورشيدی و کيهانی و نیز حفاظت از حرارت ذخيره شده در روز
(مکانيسم گلخانهای)، همچنين مانع شدن از فرار عناصر مفيد برای حيات در روی کره
زمين.
آیات زیر به این دو نقش اساسی اشاره شده است. در ضمن آیه ۱۶ حجر، زیبایی آسمان از
چشم «ناظرین» زمینی و در آیه آخر یکپارچگی طبقات جوّ و پاره نبودن آن را مطرح ساخته
است:
صافات ۶ و ۷ - «إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ
وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ»
ما آسمان نزدیکتر را به زیور درخشندهها آراستیم و (به سیستمی) حفاظتی از هر شیطان
( اشعه مضر) بی فایده.
فصلت ۱۲ - «...وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَٰلِكَ
تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ»
... و آسمان نزدیکتر را به چراغ هایی آراستیم و نیز ( به سیستمی) حفاظتی. چنین است
اندازه گذاری خداوند برتر دانا.
ملك ۵ - «وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا
رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ...»
و ما آسمان نزدیکتر را به چراغها زینت دادیم و آنرا (وسیله) رانشی برای شیاطین
(سنگهای سرگردان و اشعههای مضر)...
حجر ۱۶ و ۱۷ - «وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا
لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ»
ما در آسمان برجهایی ( برای مراقبت از حیات زمینی) قرار دادی و آنرا برای ناظران
زینت بخشیدیم و آنرا حفاظتی در برابر شیطانهای رانده شده (سنگهای سرگردان و امواج
مخرب) قرار دادیم.
ق ۶ - « أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا
وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ»
ایا (منکران) به آسمان برفرازشان نمینگرند که چگونه آنرا برافراشتیم و زینت دادیم
و آن را هیچ رخنه و شکافی نیست؟
آیا در آسمان تیراندازانی! شیاطین را میرانند؟
گرچه اغلب مردم ابلیس را همان «شیطان» میدانند، اما
شیطان صفت عامی است که به هر متمرّد خارج شده از حریم و حدود گفته میشود و ابلیس
تنها مصداقی ازنافرمانی است که با «تمرّد» نسبت به آفریدگار از حریم فرشتگان هبوط
کرد، «شیاطین» که جمع شیطان است ۱۷ بار در قرآن درباره آدمیان شیطان صفت و عصیانگر
آمده است.
سليمان نيز به لطف خدا توفيق يافته بود «شياطين» يعنی متجاوزان ديو صفت (اقوام وحشی
اسلاف مغول) را مهار کند و به کارهای سازنده همچون بنايی (ساختمان) و غواصی
(استخراج يا بندرسازی) وادارد و افراد شرور غير قابل اصلاح را به بند آورد. ویروس
و میکرب وعوامل بیماریزا نیز که در هزارههای پیش ناشناخته بودند در قرآن (و به
خصوص روایات) شیطان نامیده شدهاند (سوره ص۴۱).
در همین فرهنگ و زبان، شهاب سنگهای سرگردان که از مدار خود خارج شده و شرّ
میرسانند و اشعههای مرگبار خورشیدی و کیهانی شیطان نامیده شدهاند (صافت ۷، ملک ۵
و حجر ۱۷)، مشاهده شهاب سنگها در برخورد با جوّ زمین، البته اگر آسمان صاف باشد،
برای همه قابل مشاهده است، ولی آنچه نادیدنی است، قرآن به زبان و در قالب کلمات
قابل فهم بادیه نشینان بیسواد ۱۴ قرن قبل چگونگی سوزاندن یا دفع و رانش اشعهها و
عناصری همچون پروتونهای سنگین کیهانی را که حدود ۷۰ سال پیش کشف شده شرح داده است
است!
همانطور که میدانید، مفسرین که نوعاً از مباحث علمی دور هستند، در طول قرون گذشته
آیات مربوط به این موضوع را « درباره تیراندازانی در طبقات بالای آسمان به منظور
مراقبت از وحی نازل شده به پیامبران» تفسیر کردهاند، که البته با هیچ منطقی سازگار
نیست، بعضی نیز صادقانه از اظهار نظر خودداری کرده و علم آن را به خدا ارجاع
دادهاند. اما در این عصر در پرتو چراغ علم، فهم بسیاری از متشابهات قرآنی میسر شده
و عالمان قرآن شناسی آن را توضیح علمی دادهاند (رک: کتاب هفت آسمان از دکتر کريم
رستگار استاد دانشگاه شیراز که حدود ۴۰ سال قبل منتشر شده). این همان وعدهای است
که در قرآن آمده.
سبا ۶ - «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ
رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»
کسانی که دانش داده شدهاند (به چشم خِرَد) می بینند که آنچه از سوی پروردگارت بر
تو نازل شده، همان حقیقت است و به راه عزت و ستودگی رهبری میکند.
اما توضیح مختصر مسئله:
دو کمربند مغناطیسی دور زمین که درسال ۱۹۵۸ توسط فضانورد آمريکايی جيمز وَن اَلِن
(Van Allen Radiation Belt) شناخته و به نام او نامگذاری شده، به نيروی فوق العاده
شدید راديواکتيو در برابر بادهای خورشيدی و کيهانی و عناصر مرگبار دفاع میکنند.
اشعههای خطرناکی (شياطين- عناصر شررباری) که از اولين برج و باروی حفاظتی جوّ،
یعنی کمربند مغناطيسي آن فرار میکنند، در بالاي قطب، توسط اتمها و ملکولهای جوّ،
تحريک و يا يونيزه میشوند و با تابش شفقهای قطبی (Arura) يا شعلههای درخشان
(شهاب ثاقب)، رد پای خود را روشن میسازند.
برای شناخت قرآنی این پدیده در قالب کلمات قابل فهم معاصرین، به آیات زیر مراجعه
نمائید:
صافات آیات ۶ تا ۱۰ - «انَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ
الْكَوَاكِبِ، وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى
الْمَلإِ الْأَعْلَىٰ وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ
وَاصِبٌ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»
ما آسمان پایینتر را به زیور ستارگان زینت بخشیدیم و نیز حفاظتی در برابر هر شیطان
سرکش (امواج و اجرام آسیب رسان). آنها نمیتوانند به سوی عالم بالا (طبقات فوقانی
جوّ) دسترسی پیدا کنند و از همه سو پرتاب و رانده میشوند و عذابی (محرومیتی)
پیوسته دارند. مگر آن که برباید، ربودنی (بگریزد) که در اینصورت شهاب نافذی تعقیبش
میکند.
حجر آیات ۱۶ تا ۱۸ - «وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا
لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ
السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ»
و ما در آسمان برجهایی ( برای نگهبانی و محافظت از حیات زمینی) قرار دادهایم و آن
را برای ناظران زینت بخشیده و ازهرشیطان رانده شده (سنگهای سرگردان و امواج مضر)
حفظ کردهایم.مگر دزدانه استماع (نفوذ) کند(۱) که
شهابی آشکاربه دنبالش آید.
جن آيات ۸ تا ۱۱ - «وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا
شَدِيدًا وَشُهُبًا وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ
يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا، وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ
أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا وَأَنَّا
مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا»
(با زبان تمثیلی امواج و اجرام سماوی) ما به آسمان نزدیک شدیم و آنرا پُر از
نگهبانان قدرتمند و (خطر) شهاب یافتیم. ما همیشه (پیش از پیدایش جو محافظتی زمین)
درجایگاههایی از زمین برای شنیدن (نفوذ) مینشستیم ولی اکنون هر که استماع (نفوذ)
کند، شهابی درکمین خود مییابد. ما نمیدانیم (با پیدایش جو محافظتی) آیا برای
ساکنان زمین شری اراده شده، یا پروردگارشان رشد و کمالی برای آنها اراده کرده است؟
برخی از ما اصلاح کننده و برخی پایین تر از آنیم، ما طیفی متفاوت هستیم.
۱ - البته واژه سمع در مورد شنيدن به کار میرود، اما شنيدن
فرآيندی است که از برخورد امواج صوتی گوينده با گوش شنونده و فعل و انفعالات
سيستم شنوايي و جريان الکتريکی که به مغز ارسال میشود حاصل میگردد. همانطور
که برای تقويت امواج صوتی از سمعک استفاده میکنيم، برای مقابله با اصوات شديد
(در انفجارات نظامی و مشابه آن) از گوشيهايی مخصوص بهره میبريم و برای آرامش
خواب، پنبه يا فيلترهايی در گوش خود قرار میدهيم. کره زمين نيز در برابر چنين
امواجي مجهز شده است تا نتوانند به سوی ملأ اعلی (طبقات بالای جوّ) دست يابند.
استفاده از واژه سمع نبايد ما را در معنای متعارف آن که شنيدن است متوقف سازد.
و گرنه در فهم معنای «والله سميع» باز میمانيم، چرا که خدا همچون ما نيازمند
ابزار شنوايی نيست، ولی از هر حرکت صوتی و غير آن در جهان باخبر است.
در سوره طور آيه ۳۸، به استماع حقايقی از طريق نردبان (همچون دکلهای مخابراتی)
اشاره شده است که نشان میدهد منظور از استماع، الزاماً دريافت امواج صوتی توسط
شنوايی آدميان نمیباشد و معنايی عامتر دارد.
|