`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

فعل «تونس»تن را همـه با هـم صـرف كنيم !!

اين سئوال ِ توأم با تلخى حسرت را، اين روزها بسيارى از هموطنان مطرح مى‌كنند كه چه شد مردم "تونس" "تونس"تند و ما نه"تونس"تيم !؟ آنها در جنبش ِ"ياس" خود بر"يَأس" تاريخى‌شان غلبه كردند و "جنبش سبز" ما در انتظار زيبائى گل "ياس ِ" بهارى، به زردى "يأس" زمستانى گرائيده است؟

چه شد كه آنها با هزينه‌اى به مراتب كمتر از ما، و زمانى كوتاهتر از يك ماه، ديكتاتورشان را با همه اعوان و انصارش فرارى و دولت را تغيير دادند و ما همچنان گرفتار ديكتاتورى ولايت مطلقه ودولت تحميلى و مافياى مسلط بر مملكت هستيم؟

چه شد كه مصريان، فرعونشان "مبارك" را در تظاهراتى غير قابل مقايسه با تظاهرات ميليونى ما بعد از انتخابات فرمايشى، به عقب نشينى و تغيير دولت واداشتند و فرعون‌منشان نا مبارك ما، با اين همه خشونت و خيانت هنوز دو قورت و نيمشان باقى است و طلبكار هم هستند كه شما نظام را تضعيف كرده‌ايد! نه تنها به حقوق مردم تمكين نكرده و از قله غرور و تكبرشان قدمى پائين نيامده‌اند، حتى حاضر نشده‌اند زندانيان بيگناه را هم آزاد سازند و در ظاهر هم كه شده امتيازى به مردم بدهند!

وقتى نهصت ملى ايران به رهبرى دكتر مصدق براى خلع يد از شركت نفت غاصب انگيسى و بريدن پنجه‌هاى استثمارى آنها از صنايع نفت در سال ۱۳۵۱ ميلادى پيروز شد، "حبيب بورقيبه" رهبر جنبش استقلال‌طلبانه تونس كه در سال ۱۹۵۶ آن كشور را به استقلال رساند، با فروتنى گفت ما اين استقلال را مديون مصدق و مبارزات ملت ايران هستيم كه براى اولين بار در مقابله با "بريتانياى كبير"! پيروز شده و به همه ستم‌ديدگان جهان درس مبارزه و مقاومت آموختند!

جمال عبدالناصر رهبر ناسيوناليست مصر و قهرمان محبوب دنياى عرب نيزكه پس از ۷۰ سال اشغال كشورش، در سال ۱۹۵۲ پاى فرانسه و انگليس را ازكانال سوئز و كشورش كوتاه كرده بود، همان سخن حبيب بورقيبه را در وامدار بودن مبارزاتشان به تجربه ايران تكرار كرد.

من نميدانم جنبش سبز ايران در اين روزگار چه تأثيرى بر تحولات اخير كشورهاى عربى و اسلامى گذاشته است، اما اين سئوال را از بسيارى شنيده‌ام كه چرا ما كه پيشتاز بوده و هزينه‌هاى بيشترى پرداخته‌ايم، همچنان اندر خم يك كوچه‌ايم و ديگران از ما پيشى گرفته‌اند؟

پاسخ اين سئوالات را از يك روحانى به مردم پيوسته آزاده و آگاه در نهضت مشروطيت يعنى مرحوم "ميرزا محمد حسين نائينى" مى‌شنويم، كه مرحوم طالقانى كتاب معروف ايشان را در بيان استبداد دينى، به زبان ساده‌تر شرح داده بود. به نظر نائينى كه خود مرجعى عاليقدر بود:

"علاج استبداد دينى سخت‌ترين و دشوارترين درمان‌ها، بلكه در حد غيرممكن است، زيرا استبداد سياسى به زور و قهر متكى است و استبداد دينى به "خدعه و تدليس"، نتيجه استبداد سياسى مالك شدن "تن"هاست و نتيجه استبداد دينى مالك شدن "دل"ها!"

نائينى اضافه مى كند:

"استبداد دينى كارش اين است كه مطالب و سخنانى از دين را گرفته و ظاهر خود را آن طور كه جلب كننده عوام ساده باشد، مى‌آرايند و مردمى را كه از اصول دين بى‌خبرند و به اساس دعوت پيامبران گرامى آشنائى ندارند، مى‌فريبند و مطيع خود مى‌سازند و با اين روش فريبنده، به نام غمخوارى دين و نگهدارى آئين، سايه شيطانى را بر سر مردم مى‌گسترانند و در زير اين سايه شوم جهل و ذلت، مردم را نگاه مى‌دارند. اين دسته چون با عواطف پاك مردم سر و كار دارند و در پشت سنگر محكم دين نشسته‌اند، خطرشان بيشتر و دفع‌شان دشوارتر است، اين شعبه از عوام در ذى دين، ترويج مى‌كند و علماى آشنا به اصول و مبانى و مجاهد را به گوشه گيرى و انزوا سوق مى‌دهد و در لباس طرفدارى از توحيد، متوليان بتكده و ترويج كنندگان بت پرستى هستند".

مردم تونس و مصر و يمن و بقيه استبداد زدگان منطقه، گرفتاراستبداد سياسى واستثمار اقتصادى هستند و ما گرفتار استبداد دينى، كه آنچه خوبان از انواع استبدادها همه دارند به تنهائى دارد!

شادروان شريعتى با شناخت عميق و ذوق ادبى سرشارش، تقسيم‌بندى سه گانه‌اى در معضلات ملت‌ها ارائه داده بود كه نسل قبل از انقلاب با مثلث او آشنا هستند؛ زور و زر و تزوير، تيغ و طلا و تسبيح، مَلَك و مالك و مُلا، استعمار و استثمار و استحمار (خر كردن مردم)!، هامان و قارون و فرعون. و از اين قبيل استعاره‌ها.

در تمثيل‌هاى فوق، تماماً رأس اول ِ مثلث، بيان كننده قدرت "نظامى"، رأس دوم نماد قدرت "اقتصادى"، و رأس سوم نشانه فريب "دينى" مى‌باشد. شريعتى نيز همچون نائينى، تأكيد مى‌كرد كه خطر اين سومى از دو ديگر بسى مهم‌تر است، چرا كه مى‌تواند به راحتى آن دو را زير چترفريب و فساد خود بگيرد، از مناسك حج مثال مى‌آورد كه چرا حاجيان در آداب "رمى جمرات" (سنگ زدن به شيطان‌هاى نمادين)، ابتدا بايد از شيطان سومى شروع كنند! آنگاه به اولى و دومى بپردازند! يعنى تا سومى سوار است، آن دو ديگر پياده شدنى نيستند!

و شگفت اين كه قرآن رسالت حضرت موسى(ع) را مقابله با همين مثلث ملعون (۱): قارون (ثروتمند افسانه‌اى)، هامان (سردار سپاه فرعون) و فرعون (نماد فريب دينى با ادعاى الوهيت و ربوبيت) شمرده است (۲).

آرى استبداد دينى ريشه دارتر و صعب‌العلاج‌تر از سرطان‌هاى سلطه‌گر ديگرى است كه شناخته‌ايم، و حساسيت درمانش هم در ظرافت پرتو درمانى دقيق بافت‌هاى سرطانى و مراقبت از آسيب رساندن به بافت‌هاى سالم و مولد است. توضيح آن كه دستگاه روحانيت شيعه شمشير دو‌لبه‌اى است كه هم دشمن را مى‌تواند بزند و هم دوست را! هم از استقلال ميهن در برابر تهاجم بيگانگان دفاع كند و هم سرپل تسلط بيگانگان شده و نكبت و نابودى به بار آورد.

تاريخ گذشته ما اين هر دو نقش رهبران دينى را به نمايش گذاشته است؛ از نقش مثبت امثال شيخ زاهد گيلانى و شيخ صفى الدين اردبيلى در پيدايش سلسله صفويه و هويت و وحدت بخشيدن مجدد به ايران، پس از قرن‌ها سلطه بيگانگان، تا انحراف آن به جريانى به غايت تعصب‌آميز و ارتجاعى با سفاكى‌هاى داخلى و جنگ‌هاى خارجى بى‌حاصل فرقه‌اى با تركان عثمانى.

از نقش مثبت آخوند خراسانى، علامه نائينى، شيخ عبدالله مازندرانى و... در دفاع از قيام مردم در جنبش مشروطيت گرفته تا نقش منفى شيخ فضل الله نورى و ... در دفاع از استبداد قاجار.

از نقش مثبت و تعيين كننده آيت الله كاشانى در پيوستن اوليه‌اش به نهضت ملى گرفته كه موجب گرايش بيشتر توده‌هاى مذهبى مردم و بازاريان به نهضت ملى و مصدق گرديد، تا نقش منفى بعدى او، در پشت كردن به ملت و پيوستن به دربار و شاه! و شكاف عميقى كه موجب شكست نهضت گرديد.

ازنقش مثبت امثال آيت‌الله زنجانى (سيد رضا و سيد ابوالفضل) و آيت‌الله طالقانى و امثالهم در تأسيس نهضت مقاومت ملى و نهضت آزادى و حمايت از مبارزين پس از كودتاى دربارى – آمريكائى ۲۸ مرداد سال ۱۳۲۲، همچنين مبارزات امثال آيت‌الهه منتظرى، قبل و بعد از انقلاب ، گرفته تا مقابله كسانى مثل: جنتى، مشكينى، مصباح و امثالهم با مردم آزادى‌خواه و عدالت‌طلب و حمايت آنان از شكنجه و كشتار مردم در تظاهرات خيابانى.

آرى حساسيت مبارزه ضد استبدادى امروز ما با فريب دينى، در همين شناخت سره از ناسره و فرزانه از فريبكار است. هم كسانى كه سرسپرده و مطيع و مقلد چشم و گوش بسته رهبران دينى هستند و براى هر عمامه به سرى اعتبار قائل هستند، راه باطل مى‌پويند و هم آنها كه با جهل نسبت به حقيقت دين، به استناد جنايات قدرت طلبان و سياست بازان ِ در لباس روحانى مى‌خواهند تيشه به ريشه دين بزنند بى‌راهه مى‌روند و جز تحريك تعصب عوام و ايجاد تفرقه بيشتر ره به جائى نمى‌برند. ملت ما جز با همبستگى همه طبقات و اقليت‌ها، صرفنظر از همه تفاوت‌ها و پذيرش تكثر ملى و دگرانديشى دينى و فرهنگى هرگز به جائى نمى‌رسد.

به اميد آينده‌اى كه بار ديگر ملت ما مدلى براى كشورهاى منطقه گردد.

خداوند سرنوشت هيچ ملتى را تغيير نمى‌دهد، مگر آنكه شخصيتشان از بنيان تغيير كند (سوره رعد آيه ۱۱).
 

پانزدهم بهمن ۱۳۸۹
برابر با ۴ فوريه ۲۰۱۱


۱- سوره‌هاى عنكبوت آيه ۳۹ و غافر آيه ۲۴

۲- شعراء ۲۹، قصص ۳۸ و نازعات ۲۴

 

`