اى
دريده پوستين يوسفان... !!
وقتى "جرج اورول" نويسنده نامدار انگليسى در ۱۹۴۵ كتاب "مزرعه (يا قلعه)
حيوانات" ((Animal Farm را با ديدگاهى "آرمانشهرى"، براى به تصوير كشيدن
استحاله يك نظام ِ مدعى عدالت ومساوات، به نظامى مستبد و سركوبگر به رشته
تحرير در آورد، استفاده هنرمندانهاش ازعالم حيوانات و خصلتهاى جانوران،
براى نمايش نفاق و رياكارى، سلطهگرى و سركوب، قساوت و قدرت مدارى در نظام
سياسى جانشينى كه ادعا شده بود برادرى، برابرى و آزادى را به ارمغان
مىآورد، به سرعت اين نوشته را در رده پرفروشترين كتابها قرار داد و
ترجمه فارسى آن براى ملتى كه طعم تماميت طلبى را درتاريخ خود پيوسته چشيده
بود، بازارى پر رونق يافت.
اگر غربىها در اين قرن به اين صرافتها افتاده و با اين ظرافتها آشنا
شدهاند، در مشرق زمين، يعنى مهد استبداد آسيائى، كه جز به زبان استعاره و
تمثيل، امكان انتقاد واعتراضى نبوده، هزارههاست كه از اين مشابهتها،
حكيمان و اديبان هنرمند، ميراثهاى گرانسنگى به يادگار گذاشتهاند. "كليله
دمنه" را، كه شايد اولين پندنامه تاريخى از اين دست باشد، ايرانيان در
دوران ساسانى از زبان سانسكريت هندى به فارسى ميانه ترجمه كردند و هموطنان
زبردستى مثل ابنمقفع ها با ترجمهاش به زبان عربى، كه زبان علمى آن روزگار
محسوب ميشد، ابدىاش كردند.
از ميان حيوانات، گويا گرگ تمثيل مناسبترى براى تشبيه درنده خوئى و
دَدمنشى سلاطين سفاك بوده و جايگاه مناسبترى را در قصههاى پرغصه گرگ و
ميش پيدا كرده است. نمونه معروفش همان قصه "گِل آلود شدن آب سرچشمه توسط
گرگ و گلايه مودبانه بره در پائين چشمه" به جنايت ِجناب ايشان است كه در
نظام گرگ سالارى همين به سئوال كشيدن متواضعانه بالا دست در گِل آلود كردن
آبشخورهاى فرهنگ و اقتصاد جامعه، جسارت و جرم محسوب مىشود!
دراين گونه موارد متوسل شدن به اين استدلال كه: "آب از بالا آلوده مى شود
نه از پائين"، و "ماهى از سر گَنده گردد نِى زِ دُم" ! فضولى و زبان درازى
و بهانه بزرگى براى قربانى شدن محسوب مىشود كه در دستگاه غذائى!! گرگ
گسترى كافى است.
يكى از همين گرگها در روز عاشورا، با بازى كردن در نقش شمر ذىالجوشن! با
اتومبيل جوشندار نيروى انتظامى! جوانى را كه مىخواسته به پيام "هل من
ناصر ينصرنى" امام حسين پاسخى در خورزمانه خود بدهد، زير گرفته و دو بار هم
ازروى پيكرش عبور كرده است! صدها نفر اين صحنه را ديده و فيلم بردارى
كردهاند و "ليلا"ئى كه به جاى "لَيْتَ و لَعلّ كردن"! و عافيتطلبى،
خواسته نقش زينب(س) را در پيام رسانى شهدا در آن عاشوراى خونين ايفا كند،
اين صحنه را با تلفنش شجاعانه اطلاع رسانى كرده است.
آن كه به دستور قرآن، شهامت را بركتمان شهادت گزيده و شهادتى جهانى داده،
شناسائى و محكوم گشته وآن كه جنايت كرده در پوشش قرار گرفته است! اينك گرگ
سُر و مُر و گنده!! سرجايش نشسته و احتمالا ترفيع درجه گرگى هم گرفته! و
"ليلا"ى يكماهه عروس، براى دو سال به زندان اوين فرستاده مىشود تا ماه
عسلش را با مهرورزى نظام مطلقه فقيه تجربه كند!!
ليلا چهارمين عضو خانوادهاى است كه پس از انتخابات به پنجه گرگ گرفتار
شدهاند؛ پدرش مهندس محمد توسلى، اولين شهردار تهران پس از انقلاب، پنجمين
زندان پس از انقلابش را در همين ايام تجربه كرد، خواهرش دكتر سارا توسلى به
جرم شركت در مراسم عاشورا، سردادن شعار "الله اكبر" در پشت بام و رفتن به
منزل خواهر مهندس موسوى براى تسليت ترور فرزند شهيدش، به پنج سال حبس و ۷۴
ضربه شلاق محكوم شد و فريد طاهرى همسر او از يكسال پيش بدون هيچ مرخصى در
زندان اوين به سر مىبرد تا دوران سه سالهاش به سرآيد!
امروز ۱۶ آذرماه، روز دانشجو و سالروزشهادت دانشجويان در دوران ستمشاهى،
روز محاكمه دائى ليلا توسلى، يعنى دكترابراهيم يزدى است! اگر گرگ سالارى
تضمين كننده دوام دولتها بود، اربابان آن درنده خويانى كه با سرنيزههاى
خود بدن چهار اهورائى را دريدند، اينك برجاى مانده بودند! اما افسوس كه
ديده عبرت بينى نيست.
از جمله توصيههاى امام على(ع) در منشور حكومتىاش به مالك اشتر و همه
زمامداران، پرهيز از گرگمنشى و درنده خوئى است. اين فرازى است كه در آن
عهدنامه فراوان شنيدهايد:
"مبادا چون حيوانى درنده، خوردن ِمردم را غنيمت
بشمارى؛ آنها از دو حال خارج نيستند؛ يا برادر دينى تواند و يا همنوع تو".
بار ديگر در وصف چنين گرگسالارىها و سلطه گرىهاى
مطلقه فرمود:
چون چنين روزگارى فراز آيد، فرزند موجب خشم
پدرگردد (گسستن روابط خانوادگى)، باران (به جاى رحمت) زحمت وسوزش زايد،
فرومايگان سر بردارند و شايستگان سر درلاك سكوت فرو برند. مردم اين روزگار چون
گرگاناند، حاكمانشان چون درندگان، طبقه متوسط طعمه آنان و فقيران مرده و
نابود. راستگوئى در اين زمانه بىمقدار و دروغ شايع مىشود. دوستىها به زبان!
اما مشاجرهها به دل است. قانون شكنى و پرده درى افتخار محسوب مىشود و
پاكدامنى سبب شگفتى و تعجب! و اسلام، همچون پوستين وارونه پوشيده مىشود.
(نهج البلاغه خطبه ۱۰۷)
به سنديت سوگندهاى ابتداى سوره فجر، وقتى ليل
ِ"ليلا"ها، با سير "سارا"ها در ظلمت ظلمها (والليل اذايسر)، به فجر "فريد"ها
(والفجرو ليال عشر) برسد، صبح صادق رخ مىنمايد و خورشيد تابان آزادى و امنيت پرده
شب را بر مىچيند. آيا صبح نزديك نيست !؟ (اليس الصبح بقريب). آيا دراين پيام، پندى
نيست براى خردمندان (هل فى ذلك قسم لذى حجر)! ؟ به سرنوشت فرعونها و طغيانگرىهاى
مطلقه عاد و ثمود و سايرمستبدين نگاه كنيد. همانها كه براى ملتهاى مظلومشان ابدى
تصور مىشدند، اما به زباله دان تاريخ افتادند، چرا كه دنيا حساب و كتاب دارد و ربّ
و رهبرش در كمين ستمكاران است (وان ربك لبالمرصاد).
اى دريــده پوستيـــن يـوسـفان |
|
گرگ برخيزى از اين خواب گران |
گشته گرگان يك به يك خوهاى تو |
|
مى دَرانند از غضب اعضاى تو |
چون نَخُسبد بعدِ مرگت اين قصاص |
|
تو مگو كه مُردم و يابم خلاص |
۱۶ آذرماه ۱۳۸۹
هفتم دسامبر۲۰۱۰
|