نكتههائى درباره ذبح شرعى
۱- در چندين آيه قرآن به طور آشكار گفته شده است : "از هرآنچه روي زمين است
(مي توانيد)بخوريد.يعني آنچه خداوند به انسان روزي بخشيده ،حلال و پاك
است و اصل و اساس بر حلال بودن تمامي خوردنيهاست (مگر خداوند استثناء كرده
باشد). از جمله:
بقره ۱۶۸-... (يا ايها الناس كلوا ممّا في الارض
حلالاً طيباً ...)
۲- در برخي آيات شرطِ "طيّب" بودن، يعني
پاكيزه، بهداشتي و موافق طبع و مزاج بودن را قائل شدهاست. يعني چيزهائي را كه
تشخيص ميدهيد تميز و سالم و موافق طبيعت خودتان است بخوريد. دراين موارد بنظر مي
رسد فقط ضابطه و معيار معرفي كرده و تشخيص آن را به عقل و اختيار بشر سپردهاست.
نگاه كنيد به آيات ذيل:
بقره ۱۷۱- يا ايهاالذين آمنوا كلوا من طيبات ما
رزقناكم
اي كساني كه ايمان آوردهايد از پاكيزههاي آنچه به شما روزي داديم بخوريد
مائده ۸۸-كلوا ممّا رزقكم الله حلالاً طيباً
بخوريد از آنچه خداوند به شما روزي داده، حلال و پاكيزه
مائده ۴-يسئلونك ماذا اُحلّ لم الطيبات قل احل لكم
الطيبات..
اي پيامبر، از تو ميپرسند چه چيزهائي براي آنها حلال است؟ بگو طيّبات
(پاكيزهها) بر شما حلال است ...
مائده ۵-
اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتواالكتاب حل لكم ...
امروز همه طيبات بر شما حلال شد، همچنين طعام اهل كتاب (يهود ونصارا)
به طور كلي چنين بنظر ميرسد كه از جنبه مثبت،
فقط شرط: "طيب و حلال بودن" را قائل شدهاست.
به تعبير مرحوم طالقاني (در تفسير پرتوي از قرآن – ج ۲، ص۴۰)
«حلال چيزي است كه در مزاج انساني جذب
ميشود و تحليل ميرود و هر آنچه حل نشود يا ذائقه و شامهاي كه مانند بازرس
اولي غذا ميباشند آن را نپذيرند، خوردنش حرام شده. همچنين آنچه در نظام
اجتماعي و روحي از جهت تعلق حق ديگري و غصب، نامطلوب ميباشد. اما طيب آن است
كه طعم و بوي آن مطبوع باشد".
پس اين دو شرط دو نكته بهداشتي و موافق طبع بودن را
مورد تأكيد قرار ميدهد.
۳- از جهت منفي، قرآن چند شرط و محدوده را براي
خوردنيها قائل شدهاست. از جمله:
الف : عدم زياده روي و پرخوري:
اعراف۳۱-... .كلوا و اشربوا و لا تسرفوا...
بخوريد و بياشاميد ولي زيادهروي نكنيد.
ب : عدم پيروي از گامهاي شيطان (به جاي شكرگزاري خدا، رزق او را در گناه مصرف
كردن):
بقره ۱۶۸- ياايها الناس كلو ا مما في الارض حلالا طيبا و لاتتبعوا خطوات
الشيطان انه لكم عدو مبين.
اي انسانها از هر آنچه روي زمين است بخوريد، حلال و پاكيزه، امّا به دنبال
شيطان نرويد كه او براي شما دشمن آشكاري است.
البته هدف از خوردن ،"شكر نعمت" يعني به كار
بردن انرژي و توان خود در خدمت به خلق و زندگي در مسير حق ميباشد
خوردنىهاى حرام
در چهار آيه قرآن مجيد، چهارخوردني را به عنوان تنها
چيزهائي كه خداوند حرام كرده صريحاً معرفي كردهاست:
۱- مرده
۲-خون
۳- گوشت خوك
۴- آنچه به نام غير خدا قرباني شده باشد
نكته مهم اين است كه به عبارات مختلف تأكيد كردهاست
خوردنيهاي حرام فقط همينها هستند و لاغير. بنابراين هر آنچه بعداً توسط ديگران
حرام شده است، بايد با اين آيات كه چهار پايه و اساس محرمات غذائي را تشكيل ميدهند
انطباق داشتهباشد.
نگاه كنيد به آيات مورد نظر:
۱-بقره ۱۷۳ – منحصراً (فقط) مرده ، خون ، گوشت
خوك و آنچه براي غير خدا كشته شدهباشد بر شما حرام است.
انـما حرّم عليكم الميته و الدم و لحم الخنـزير و ما أهِلّ بِهِ لغير الله ...
۲-- نحل ۱۱۵- (عيناً آيه فوق)
۳- مائده ۳- " " " " (با مختصري تفاوت در جزئيات)
۴-انعام ۱۴۵- اي پيامبر، بگو در آنچه به من وحي شده است، هيچ خوردني حرامي جز
اينكه مرده باشد، يا خون، يا گوشت خوك، كه پليد است، يا هر آنچه براي غير خدا
كشته شده باشد نمييابم (يعني خدا چيز ديگري را حرام نكردهاست، شما چرا
ميكنيد؟)
قل لا اجد فيما اوحي الي محرما علي طاعم يطعمه الا ان يكون ميته او دمامسفوحا ا
و لحم خنزير فانه رجس....
البته در آيه سوم سوره مائده (رديف سوم فوقاني)،
علاوه بر چهار خوردني حرام ( كه در بالا به آن اشاره شد)، هفت مورد ديگر را هم
اضافه كردهاست. اما با مختصري دقت متوجه ميشويم كه اين موارد توضيح و تفصيلي
درباره گوشت مرده (بند اول) محسوب ميشود و حرام تازهاي نميباشند. مثل:
حيوان خفه شده ، با سنگ و چوب كشته شده ، از
بلندي سقوط كرده ، با شاخ حيوان ديگري كشتهشده ، توسط درندهاي پاره و كشته
شده ، حيوانيكه در آستانه بتها كشته شده و گوشتهائي كه با قرعهكشي قمار
تقسيم ميشود.
نكته مهمي كه در آيات بند قبل به چشم ميخورد، تأكيد
روي حرام بودن گوشت حيواني است كه براي غير خدا ذبح شدهباشد. مطابق رسم مشركين
معاصر پيامبر، قربانيها به نام بتها و در آستانه بتخانه براي جلب منفت و دفع ضرر
و به نيت شفاعت آنها انجام ميشد. قرآن چنين انگيزه و اعتقادي را و آنچه را كه در
اين راه قرباني شدهباشد حرام شمردهاست و در آيات مورد نظر اصلاً اشارهاي به نوع
ذبح، تخليه خونقرباني، جهت قبله و ... نشده و فقط هدف توحيدي از قرباني و
كنارهگيري از شرك را خاطر نشان كرده است.
هدف از نام بردن خدا هنگام ذبح
نخوردن آنچه به نام غير خدا ذبح شدهباشد، از بعد
منفي است و جنبه سلبي دارد. از بُعد مثبت و جنبه ايجابي نيز در چند آيه توصيه
شدهاست كه از آنچه نام خدا بر آن بردهشدهاست بخوريد، و حتي گفته شده چرا از آنچه
نام خدا بر آن برده شده نميخوريد
انعام ۱۱۹- ... و ما لكم الاّ تأكلوا مما ذُكر
اسم الله عليه
از اين هشدار معلوم ميشود كه مشركين قرباني را
كه نام خدا بر آن برده شدهبود نميخوردند، آنها معتقد بودند حيواني را كه خدا
كشتهباشد (يعني مردار و هر آنچه توسط حيوانات و حوادث طبيعي مرده باشد) سزاوارتر
است براي خوردن تا حيواني كه ما بدست خود ميكشيم، و كشته شده خدا پاكتر است از
كشته شده ما !. به اين ترتيب كشتن حيوان را تلويحاً كاري ناپسند ميشمردند و تصور
ميكردند بشر مجاز نيست به نام خدا قرباني كند، مي گفتند قربانيها بايد از طريق
بتها و براي فرشتگان و به خاطر شفاعت آنان نزد خدا در دفع حوادث و آفات و جلب نعمت
باشد.
تأكيد قرآن بر اينكه از آنچه بنام غير خدا (بتها، فرشتگان، مقدسين، مقامات ديني و
...) كشته شده است نخوريد و از آنچه نام خدا بر آن برده شده بخوريد. بيش از آنكه
جنبه شكلي و بهداشتي (از نظر ذبح، تخليه خون و ...) داشتهباشد، جنبه توحيدي و
تربيتي براي توجه به صاحب نعمت و روزيدهنده دارد و لفظ "بسم الله" بدون توجه به
نيت و قصد گوينده، اثري ندارد.
قرآن يادآور شدهاست كه:
حج آيه ۳۴- لكل امهِ جعلنا منسكاً ليذكروا اسم
الله علي ما رزقكم من بهيمه الانعام
"براي هر امتي (مسلمان، يهودي، مسيحي ...) مناسك و آداب و عباداتي قرار
دادهاست تا خدا را بر آنچه از گوشت حيوانات روزي آنها نموده ياد كنند"
مسلم است كه هر ملتي خدا را به گونهاي ياد
ميكند و لفظ "بسم الله" مختص مسلمانهاست. شايد به همين دليل طعام اهل كتاب براي
مسلمانها حلال شده و به مهماني آنها رفتن يا مهمان كردنشان براي صرف غذا بلا اشكال
شمرده شدهاست (مائده آيه۴)
در تواريخ نقل كردهاند كه پيامبر اسلام از گوشتي كه زني يهودي براي مسموم كردن
ايشان تقديم كردهبود خوردند و حتي كساني رحلت پيامبر را در سالهاي بعد ناشي از
عوارض اين مسموميت ميدانند. مسلم است كه اگر چنان طعامي حرام بود، رسول مكرم اسلام
از ابتدا آن را نميپذيرفتند.
در موردِ بردنِ نام خدا بر قرباني، ظاهراً بر حسب آنچه از احاديث اهل بيت مكرم
پيامبرص بر ميآيد، قصد و نيت قرباني كننده مورد نظر است ، نه الزاماً لفظ بسم
اله... در تفسير عياشي از امام صادقع نقل شدهاست كه خوردن ذبيحه مسلماني كه فراموش
كردهاست نام خدا را هنگام قرباني ببرد، اگر عمداً اين كار را نكردهباشد، بلا
اشكال است. همچنين فرمودهاند ذبيحه ناصبي و يهودي را نخوريد مگر آنكه نام خدا را
بر آن بردهباشند. در روايت ديگري از محمد بن مسلم نقل شده كه در پاسخ اينكه اگر به
جاي بسم الله، جملات ديگري مثل: الله اكبر، لا اله الاّ الله، سبحان الله، و ...
بگوئيم چه حالتي دارد، امام صادق فرمودند همه اينها اسماء خداي تعالي است. مضمون
آيات و روايات نشان ميدهد كه هدف و انگيزه و قصد از قرباني كردن و گرفتن جان
موجودي كه خدا عنايت كردهاست، بايد در راستاي رضايت و راه او باشد و گرنه بردن نام
خدا به تنهايي و بدون توجه به معناي آن كفايت نميكند. يعني ممكن است حيواني را كه
فرد مسلماني با بردن نام خدا ذبح كرده، به دليل انگيزه غير خدائي (همچون گوسفنداني
كه نه به قصد كار خير، بلكه براي تظاهر و تقرب به مقامات اداري ذبح ميكنند) نتوان
خورد، امّا گوشتي كه غير مسلماني با نيت خدائي ولي بدون "بسم الله" ذبح كردهاست
خوردني و حلال باشد.
اينك اين سئوال مطرح است كه اهل كتاب، يعني يهوديان و مسيحيان انگيزه و قصدشان از
پرورش و ذبح چارپايان، قربانيكردن، براي بتهاي زمانه است يا تغذيه بندگان خدا و
اجرا كردن همان فرماني كه خداوند با فديه دادن گوسفند به حضرت ابراهيم از قرباني
كردن انسان مانع شده و گوشت چارپايان را رزق انسان كردهاست؟
آيا گوشتي كه كشورهاي اسلامي از كشتارگاههاي غير اسلامي، كه به شيوههاي صنعتي و
مكانيزه (با گيوتين) ذبح ميشود خريداري ميكنند، فقط به همين دليل كه يك قصاب
مسلمان بر آن نظارت كرده و لفظ بسم الله گفته حلال است و همين كار بدون حضور آن
قصّاب حرام؟ يا مسئله عميقتر و منطقيتر است؟
حرام كردن آنچه حلال است!
شايد به همان نسبتي كه حلال شمردن آنچه خداوند حرام
كرده كاري خلاف رضايت اوست، حرام شمردن آنچه حلال كرده نيز زشت و ناروا باشد. زيرا
كم كردن و نقص يا نفي يك قانون و نظام اجتماعي همان قدر بياعتنائي و سبك شمردن
قانونگذار است كه اضافه كردن چيزي برآن. كسي كه حلال خدا را حرام ميكند، گوئي عقل
خود را در تشخيص مصلحت مردم بالاتر از خدا ميداند!
نگاه كنيد به آيات ذيل:
يونس ۵۹- بگو آيا در آنچه خداوند از روزيها براي
شما فرستاده و شما (به تشخيص خود) قسمتي را حلال و قسمتي را حرام شمردهايد
انديشه كردهايد؟ (كه چه كار خودسرانهاي ميكنيد)؟ بگو آيا خداوند به شما چنين
اجازهاي دادهاست، يا حرف خود ساختهاي را به خدا نسبت ميدهيد؟
(۱)
مائده ۸۷ و ۸۸- اي كساني كه ايمان آوردهايد چيزهاي خوب و پاكي را كه خداوند
براي شما حلال كردهاست حرام نشماريد و (از حد) تجاوز نكنيد كه خداوند متجاوزين
(از حدود قانوني) را دوست ندارد.
و از آنچه خداوند روزي شما ساخته حلال و طيّب بخوريد و خدائي را كه به آن ايمان
داريد رعايت كنيد. (۲)
اعراف ۳۲ و ۳۳- اي فرزنــدان آدم، زينتهاي خود را در هر پرستشگاهي برگيريد
(آراسته و خوش جلوه وارد شويد) و بخوريــد و بياشاميد، امّا زيادهروي نكنيد كه
او (خدا) زيادهروي را دوست ندارد. (اي پيامبر) بگو چه كسي زينتهـــاي خدا را
كه براي بندگانش (از زمين و دريا) خارج كرده، همچنين روزيهاي پاك و گوارا را
حـــرام كردهاست؟! بگو اينها براي مؤمنين در زندگي دنياست و مختص ايشان در
آخرت. اين چنين نشانهها را براي مردمي كه بدانند روشن ميكنيم.
بگو پروردگــــار من "فقط" فواحش (كارهاي زشت شديد) را اعم از ظاهري و باطني،
گناهِ خودپرستي (اثم)و زيادهروي ناحق را حــرام كردهاست، و اينكه در چيزي كه
دليلي براي آن نداريد، به خدا شرك بورزيد، و اينكــه به خدا چيزي را كه
نميدانيــد (همچون حلال و حرامكردنهاي من در آوردي) نسبت دهيد.
(۳)
حلال و حرامهاى فقهى مشركين
عدّهاي را گمان بر اين است كه حلال و حرام مختص
مسلمانها و مؤمنين به شريعتهاي توحيدي است، در حالي كه مشركين مخالف پيامبر در
چارچوب اعتقادشان به خالق هستي، حلال و حرامهائي را، بدون آنكه مستند به مدركي
الهي باشد، مطابق تشخيص متوليان مذهبي بدعتگذاري كردهبودند و از اين طريق توده
مردم را كه معمولاً مقلد و دنبالهرو هستند، وابسته و محتاج نظريات خود ميكردند،
مسئله خوردن چيزي است كه همه مردم از زن و مرد، كودك و بزرگ، عالم و عامي دائماً با
آن سر و كار دارند و بيش از هر موضوعي در طول تاريخ مورد توجه بشريت بودهاست. به
همين دليل كساني كه ميخواهند سيطره و نفوذ خود را بر مردم بيشتر كنند، از اين
زمينه سوء استفاده كرده و بايدها و نبايدهايي را به اسم دين و مذهب و خدا و پيامبر
از جانب خود وضع ميكنند.
قرآن در برخي آيات اشاراتي به "فقه خوردنيها" در دوران قبل از اسلام، يعني مقررات
و ضوابط حلال و حرامي كه توسط مشركين وضع شدهبود كرده است. از جمله:
انعام ۱۳۶ تا ۱۴۰- از زراعت و چارپايان (محصولات
كشاورزي و دامداري) آنچه خداوند (خودش) آفريدهاست قسمتي را براي او قرار دادند
و به خيال خود گفتند، اين سهم خدا و اين هم سهم شركاي ما (يعني متوليان بتكده).
آنچه سهم شركاء بود هرگز به خدا نميرسيد، اما آنچه سهم خدا بود (در صورت كمبود
محصول) به شركاء ميرسيد. چه زشت است آنچه حكم ميكنند.
و اين چنين كشتن فرزندانشان نيز (به عنوان قرباني در آستانه بتها براي دفع
بيماري و خشكسالي و جلب نعمت) نزد بسياري از مشركين نيكو و شايسته جلوه كرد و
موجب شد كه تباهشان كند و (قامت) دينشان را لباس جهل بپوشاند. و (البته) اگر
مشيت خدا ايجاب ميكرد، چنين نميكردند (جرأت نميكردند چنين كنند) پس آنها و
انديشههاي خود ساختهشان را به حال خود واگذار.
(همچنين) گفتند اين چارپايان و زراعتها ممنوع و مخصوص است، و به خيال خود
گفتند كسي آن را حق ندارد بخورد، مگر آًنكه ما معين كرده باشيم ! و (همچنين)
چارپاياني كه (ادعا ميكردند) سوار شدن بر آنها حرام است. و چارپاياني كه اسم
خدا را (به دليل احكام من در آوردي) بر آن نميبردند. خداوند به زودي آنها را
به خاطر اين خود ساختههاي دروغشان كيفر خواهد داد.
(همچنين) گفتند آنچه در شكم اين چارپايان است (مثل بره تودلي) مختص مردان است و
بر زنان حرام ميباشد. ولي اگر مرده بود (برهاي كه پس از ذبح مادرش جان
ميباخت يا هنوز كامل نشدهبود) زن و مرد را در مصرف آن شريك ميشناختند.
خداوند چنين وصفشان را به زودي كيفر خواهد داد. همانا او فرزانه داناست. به
راستي آنها كه فرزندانشان را سفيهانه (ابلهانه) از روي ناداني (به پاي بتها
قرباني كردند و) به كشتن دادند و روزيهاي خدا را با احكام من در آوردي حرام
شمردند و اين كار را به خدا نسبت دادند سخت ضرر كردند و گمراه شدند و هرگز از
راه يافتگان نبودند.
قبل از اسلام به دلائلي واهي و ساختگي ممنوعيتهائي
براي استفاده از گوشت، شير، پشم و يا حتي سوار شدن برخي حيوانات اهلي قائل ميشدند
و از طريق علامتهائي كه بر آنها ميزدند حرام بودن آنها را مشخص ميكردند.
عمدهترين اين احكام من در آوردي كه در طول قرنها تثبيت شده بود به قرار ذيل
بودند:
۱- بحيره: حيواني را كه پنج بار زائيده
بود،"بحيره" ميناميدند. چنين حيواني آزاد گذاشته ميشد و كشتن او حرام تلقي
ميگشت.
۲- سائبه: شتري را كه ده بار زائيده بودرها ميساختند تا به هر چراگاه و
آبشخوري كه ميخواهد آزادانه وارد شود و سوار شدن بر پشت اين شتر ممنوع ميگشت.
۳- وصيله: گوسفندي را كه دوقلو يا هفت بار فرزند آوردهبود، معاف از كشته شدن و
حرام ميدانستند.
۴-حام- حيوان نري كه ده بار از نطفه او براي تلقيح استفاده شده بود، از سواري
دادن و باركشي معاف ميشد.
اين امتيازات، كه در واقع به خاطر قدرداني از
حيواناتي كه خدمات ارزندهاي به انسانها كرده باشند به آنها تعلق ميگرفت، چيزي جز
قياس به نفس بشري نبود، در حالي كه حيوانات فاقد شعور و اختيار براي اين خدمات
هستند و عمل آنها غريزي است، بنابراين دليل ندارد از خدماتي كه از آنها بر ميآيد
صرفنظر شود و اين خود اتلاف سرمايه و ناديده گرفتن نعمت خداوند است.
قرآن صريحاً چنين احكام بدعت آميزي را رد ميكند و تأكيد مينمايد ضوابط حلال و
حرام را فقط از كتاب خدا بايد گرفت نه عادات و رسوم تاريخي:
مائده ۱۰۳ و ۱۰۴- خداوند هيچگونه "بحيره"،
"سائبه"، "وصيله" و "حام" قرار نداده است، اما كافراني كه اين دروغها را بر خدا
دروغ ميبندند ،بيشترشان تعقل نميكنند.
وقتي به آنها گفته ميشود (براي تشخيص حلال و حرام) به آنچه خدا نازل كرده
(قرآن) و به رسولش روي آوريد، ميگويند آنچه از پدرانمان به ما رسيده (فرهنگ و
سنتهاي باستاني) ما را كافي است. هر چند پدران ايشان چيزي نميدانستند و هدايت
نيافته بودند.(۴)
حرامهاى اساسى
از آنجائي كه بيشتر مردم در سطح غرائز طبيعي توقف
ميكنند، همه امور را از همين زاويه و بر محور موضوعات مورد توجه خود ميبينند،
بنابراين اهميت و اولويتي كه براي امور مختلف قائل ميشوند، تابع سطح توقعات وافق
ديد محدودشان است. مثلاً در همين مسئله خوردنيها كسان زيادي را ميتوان يافت كه در
مسائل اساسي و بنيادي دين چندان حساس و علاقمند و اهل عمل نيستند، ولي در آداب و
تشريفات ظاهري دين جديت و وسواس زيادي به خرج ميدهند، به ذبح شرعي و فقهي بودن
آنچه ميخورند اهميت زياد ميدهند ولي به آنچه مي كنند، به اخلاق و حسن معاشرت با
مردم، به دروغ، به غيبت و ... چندان اعتنائي ندارند.
قرآن بدون آنكه خواسته باشد مسئله تشخيص حلال و حرام در خوردنيها را امري كوچك
تلقي كند، در مواردي چند به شيوه اصلي فرعي كردن و تأكيد روي اولويتها و اهميتهاي
اساسي، ذهن مخاطبين را كه بيشتر متوجه مسائل ظاهري و شكلي است، متوجه مسائل پايهاي
و كليدي مينمايد.
از جمله:
الف- آيات ۱۳۵ تا ۱۵۰ سوره انعام يكسره درباره
حلال و حرامها، نعمتهاي خدا و نظريات بدعتآميز متوليان مذهبي در اين امر
است. پس از آن در چهار آيه (۱۵۱تا۱۵۳) از پيامبر ميخواهد به مردم بگويد:
"خود را بالا بياوريد (تعالوا) تا آنچه
(واقعاً) پروردگارتان بر شما حرام كردهاست بر شما بخوانم."
آنگاه ده موضوع اساسي را كه كمتر به حرام
بودن آن توجه ميشود مطرح مينمايد:
"شرك به خدا، (عدم) نيكوكاري به والدين، كشتن
فرزندان از ترس فقر، ارتكاب كارهاي بسيار زشت ظاهري و باطني، قتل، تجاوز به
حقوق يتيمان، خيانت در معاملات، (ترك) عدالتخواهي (گفتار حق)، وفاي به عهد
و پيروي از راه راست"
ب- در آيات ۳۲ و ۳۳ سوره اعراف نيز پس از انتقاد
از كساني كه بيدليل و از روي تعصب و تنگنظري زينتهاي خدا و خوردنيهاي
پاكيزه را تحريم ميكنند، تصريح مينمايد:
" پروردگار فقط كارهاي زشت ظاهري و باطني،
گناه (خودپرستي و تنگ نظري)، زياده روي ناحق، شرك به خداوند ندانسته چيزي
را به خدا نسبت دادن حرام كردهاست."
يعني چرا ميخواهيد مردم را به درويشي و
ترك دنيا و نعمتهاي خدا دعوت نمائيد و فكر ميكنيد با اين كار مردم علاقمند به
آخرت ميشوند. در حالي كه اسراف در اين امور ناپسند است نه مصرف معقول و متعادل
آن.
قل انـما حرّم ربي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
و الاثم و البغي بٍٍغير الحق و ان تشركوا بالله ما لم ينـزل به سلطاناً و ان
تقولوا علي الله ما لا تعلمون
۱) قل ارايتم ما انزل الله
من رزق فجعلتم منه حراماً و حلالاً قل ءَاللهُ اذن لكم ام علي اللهِ يفترون.
۲) يا ايها الذين امنوا لا تحرّموا ما احلّ الله لكم و لا
تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين و كلوا مما رزقكم الله حلالاً طبياً و اتقوا
الله الذي انتم به مؤمنون.
۳) يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجدِ و كلوا و اشربوا و لا
تسرفوا انه لا يحب المسرفين. قل من حرّم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات
من الرزق قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا خالصةً يوم القيمه ... قل انما
حرّم ربي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغي بغير الحق و ان تشركوا
بالله ما لم ينزّل به سلطاناً و ان تقولوا علي الله ما لا تعلمون.
۴) ما جعل الله من بحيرةِ و لاسائبةِ و لا وصيلةِ و لا حامِ و
لكّن الذين يفترون علي الله الكذبَ و اكثرهم لا يعقلون و اذا قيل لهم تعالوا
الي ما انزل الله و الي الرسولِ قالوا حسبنا ما وجدنا عليه آباؤنا اولو كان
آباؤهم لا يعلمون شيئاً و لا يهتدون.
|