تفسير
سوره زلزال
امروز به توفيق الهي به نودونهمین سورهی قرآن
کریم، یعنی سورهي «زلزله»، خواهیم پرداخت. و در همین ابتدا اشاره کنم که
این سوره ارتباط نزدیکی با سورهی «قارعه» دارد که انشاءالله آن را بعداً
بحث خواهیم کرد.
بسم الله الرحمن الرحيم. إِذَا زُلْزِلَتِ
الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا.
اذا: زماني كه زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا.
زمين به لرزش واقعي و نهایی خود بلرزد؛ یا آنگاه که زمين به جنبش درآيد و لرزانده
شود. زُلزِلَ فعل مجهول است؛ يعني به عوامل و نيروهايي خارج از زمين اشاره دارد،
حالا این نیرو مربوط به خورشيد یا منظومهي شمسي یا كهكشان ما يا نیروی خاصي در این
كهكشان باشد. درهرحال عواملی خارجی، زمين را بهشدت خواهد لرزاند به آن لرزشی که
خاص آن است. زِلْزَالَهَا یعنی آن جنبشي كه بهطبیعت و ماهیت زمین مرتبط است.
وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا.
وقتي كه آن لرزش سخت اتفاق افتاد، زمين اثقالش را
خارج خواهد کرد. و این «اَثقال» مواد سنگین و مذاب درون زمین است يا سنگيني اعمال
انسانها، هر دو را ميتوان احتمال داد.
در جلسهي گذشته عرض كردم که پوستهی زمین ضخامتش نسبت به حجم زمین از ضخامت پوست
سیب نسبت به حجم آن نازکتر است. پوست سیب را در نظر بگیرید که چه قدر نازک است،
پوستة زمین نسبت به خود زمین به همان نازکی است. بنابراین، اگر این پوستهی بشکافد،
طبیعی است که مواد مذاب درونی به خارج خواهد ریخت. اما از سوی دیگر، در قرآن آمده
که اعمال انسانها هم با «ثقل» اندازهگیری خواهد شد: فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ
ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ. که در همين سوره است. میگوید اگر به سنگینی و همسنگ
ذرهای نیکی یا بدی انجام داده باشید آن را خواهید دید. شاید حدود ده آیه در قرآن
اعمال انسان را هم ثِقل او دانسته است: فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ یعنی هر که
میزانها و ترازوهای عملش «سنگین» باشد: ثَقُلَتْ، او اهل رستگاری است. بنابراین،
آیه ممکن است این مفهوم را هم داشته باشد که نه تنها آنچه در درون زمین است، از
مواد خمیری یا مذاب، به بیرون افکنده میشود، بلکه علاوه بر آن اعمال انسانها هم
از پرده بیرون خواهد افتاد و بر ملا و آشکار خواهد شد. درهرحال، این اتفاقات
گونهای رخ خواهد داد که درک و فهم و شناسایی اعمال انسانها را ممکن خواهد ساخت.
وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا.
در آن واقعه انسان، انسان هراسان و حیرتزده و وحشت
زده، میپرسد که چه اتفاقی افتاده است؟ چه شده، چه خبر است؟ در اینجا میتوان پرسید
که آیا منظور آن است که مردم در همان زمانی که این اتفاق میافتد چنین سؤالی
میپرسند؟ یا نه، بهطورکلی برای انسان مطرح است که بر زمین چه خواهد گذشت و سرنوشت
آن چه خواهد شد؟ توضیح مختصری که در آیه آمده فقط همین است که يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ
أَخْبَارَهَا. زمین اخبارش را باز میگوید.
اکنون چندین میلیارد سال است که از عمر زمین گذشته و اتفاقات زیادی در آن افتاده
است. و اینکه چه مدت تا پایان زمین طول بکشد خدا میداند. اما در آن جنبشی که
سرانجام روی خواهد داد یا ماهیت و حقیقت اتفاقات گذشته زمین ظهور پیدا خواهد کرد،
یا «اخبار» اخبار مربوط به انسان است؛ یعنی اخبار عملکرد ما. مثل اینکه آخر سال در
مدرسه هر کس با خبر میشود که چه در چنته داشته و چند مرده حلاج بوده، چهقدر درس
خوانده و چه نمرهای آورده است. در پایانِ عمرِ زمین هم خبرها معلوم میشود که هر
کسی چه کاره بوده، چه عملی کرده و نتیجهی رفتاری که در زندگی داشته چیست.
چرا چنین تحولی در زمین روی میدهد؟
بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا.
براي اينكه پروردگارت، ربّت، بر او وحي كرده است.
«وحي» پديدهاي است كه قرآن، در زمينههاي مختلفي، از آن سخن گفته است. از جمله
روشن است که به پیامبران وحی شده. در قرآن بیشتر راجع به وحی پیامبران سخن میرود.
اما وحی به معنای عام مختص آنان نیست و خداوند میگوید که به زنبور عسل هم وحی کرده
است: وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ (۱) یا به طبقات
هفتگانهی آسمان و جوّ زمین هم وحی شده: وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا (۲)
یعنی خداوند نقش و عملكرد هر طبقهای از آسمان را به آن وحی کرده است. درواقع وحی
نوعی الهام است؛ یک نوع آموزش است. حتی انسانها هم به هم میتوانند وحی کنند.
کلمهی «وحی» در مورد انسانها هم به کار رفته؛ چنانکه در مورد زکریا میگوید: از
محراب به دیگران وحی کرد، یعنی با علامت خاصی اشاره کرد، که نماز بخوانند.
بنابراین، هر نوع انتقال مطلب و مقصود، نه با روشهای عادی و متعارف، میشود وحی.
یک وقت هست که ما با هم صحبت می کنیم و مقصودمان را از طریق کلام به یکدیگر منتقل
میکنیم، یا آن را مینویسیم، اینها همه روشهای شناخته شدهی انتقال معنی است، ولی
یک وقت هست که با اشارهای، حرکتی، به شیوهی مرموزی منظورمان را میرسانیم که آن
شیوه و روش برای دیگران شناخته شده نیست. این را «وحی» میگویند. درهرحال، خداوند
به گونهای که بر ما مجهول است، به آسمانها و زمین الهام کرد و این اتفاقات در
آنها افتاده است. خوب، این از قسمت اول سوره.
اما آنچه در مورد انسان پیش خواهد آمد:
يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا
لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ.
در آن روز، انسانها «صادر» ميشوند. «صدور» يعني
حركت كردن و به جلو رفتن. مثل صادرات در مقابل واردات. درواقع خارج شدن از جايی امن
و راحت، و به شتاب از آن بيرون آمدن. شبيه اين در قرآن با واژههاي ديگر هم آمده
است: يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا (۳) روزی که
از گورها شتابان بیرون آیند. در دو سه سورهي پیش گفت در روز رستاخیز، انسانها از
آرامگاه خود گروه گروه شتابان خارج ميشوند و به سوي هدفي روان میگردند.
يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا. اشتاتاً يعني پراكنده. در سورهي «قارعه»
هم خواهيم خواند که بیرون آمدنشان مثل پروانههایی است كه در آسمان پراكنده پرواز
میکنند. يعني چنین نيست كه طبق يك نظم و ترتیبی حرکت کنند و خارج شوند. وقتی که یک
اتفاق وحشتباری برای همه میافتد، بهطورطبیعی هر کسی به گوشهای فرار میکند و این
فرار نظمی ندارد.
برای چه انسانها میگریزند و پراکنده میشوند؟ لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ. «يُرَوا»
فعل مجهول «رؤيت» است. میگوید تا باز میگردند اعمالشان را به آنها نشان دهند.
فاعل یَصْدُرُ انسان است. یعنی انسانها خودشان شتابان میروند، ولی نه اینکه
خودشان هم ببینند، بلکه میروند تا به آنها اعمالشان را بنمایند. یعنی آنچه باعث
رؤیت اعمال میشود بیرون از آنهاست و علت ارائهی اعمال، خارجی است. پس، نمیگوید
که به آدمی میگویند یا او را فرا میخوانند تا اعمالش را ببیند. قرآن بارها خاطر
نشان کرده که هر کسی نامهی عملش را و یا خود عمل را میبیند؛ نفس عمل را، نه
نتیجهاش را.
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا
يَرَهُ.
«ثقل» و «مثقال» یعنی سنگینی. میگوید عمل هر کسی اگر
به سنگینی، یعنی به وزن و اندازه یا همسنگ «ذره»ای باشد، آن را خواهد دید. «ذره»
کوچکترین چیزی بوده که در آن دوران میتوانستند تصور کنند، چیزی مثل خردل، یا اتم
یا الکترون یا حتی کوچکتر از آنها. یَرَهُ یعنی عملش را میبیند، خود عمل را. پس،
به قدر ذرهای اگر عمل خیری کرده باشد، آن را خواهد دید. وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ
ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ. و اگر همسنگ ذرهای شر و بدی کرده باشد، آن را هم میبیند.
پس، این نیست که فقط کارهای بسیار خوب یا بسیار بد و فاجعهآمیز شخص را به او نشان
بدهند؛ نه، کوچکترین حرکات و سکنات او و هر چه انجام داده است آنها را هم به او
نشان خواهند داد.
نقل کردهاند که در اوایل بعثت، عربی صحرانشین، که شنیده بود در مکه کسی ادعای
پیامبری کرده است و دربارهی خداوند حرفهای تازه میزند، نزد پیامبر میآید و
میگوید که شنیدهام ادعای پیامبری داری. خوب، خدای تو به تو چه گفته؟ و پیامبر
همین دو آیه را برایش میخوانند:
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا
يَرَهُ. وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.
عرب میپرسد که مثقال ذره یعنی به اندازهی یک ذره؟
پیامبر پاسخ میدهند بله، حتی به اندازهی یک ذره. دوباره میپرسد آیا انسان حتی
این اندازه از عمل را میبیند؟ پیامبر میگویند بله. مرد صحرانشین پس از شنیدن این
پاسخ از نزد پیامبر میرود. و پیامبر میگویند: «فَقَهَ الرَّجُلُ» این مرد فقيه
شد. «فَقَهَ» يعني مطلب را تا آخر فهمید؛ پیام را گرفت. خوب، اگر این مسئله واقعاً
تا این حد مهم است و این اندازه حساب و کتاب در عالم هست که انسان حتی به اندازهی
ذرهای بد و خوب عملش را ببیند، خوب دیگر تکلیف روشن است؛ دیگر لازم نیست ما را از
چیز دیگری با خبر کنند. ولی عجب آن است که با این حال، آدمهایی هستند که یک عمری
این آیات را میخوانند و صد بار قرآن را دوره میکنند، ولی فقط یک سلسله معلومات به
دست میآورند. همین و بس. و برعکس، آدمهایی هم هستند و بودهاند که با خواندن یکی
دو آیه همان برایشان کفایت کرده و «فقه» پیدا کردهاند و هدایت شدهاند. اگر انسان
در آیاتی که در سالهای اول بعثت نازل شده تأمل کند که چگونه تکلیف او را روشن کرده
است، حقیقتاً تکان خواهد خورد.
بسیار خوب، سورهکه تمام شد، ولی حالا من با استفاده از آیات دیگر قدری بیشتر در
این باره توضیح خواهم داد. اما اینکه فرمود هر کسی عمل خویش را میبیند، در جای
دیگر همگفته است؛ از جمله در سورهی «جاثيّة» که میگوید در قیامت بهانسان گفته
میشود: هَذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ اين کتاب ثبت و ضبط ماست،
حال ببين چهطور همه چيز را دربارهی تو بيان ميكند، اما نه با لفظ، بلکه بدون
لفظ، تو را، روشن و آشکار و گویا بهتو مینمایاند. ما در زبان خودمان همگاهی این
تعبیر «حرف زدن» را برای بعضی چیزها بهکار میبریم. مثلاً وقتی بهعکسیکه خاطراتی
را بهیادمان میآورد نگاه میکنیم میگوییم این عکس با من حرف میزند. در جای دیگر
میگوید إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ. (۴)
ما از تمام اعمال شما نسخهبرداري ميكرديم، رونوشت برمیداشتیم؛ درست مثل فتوكپي و
زيراكس. نسخهبرداري از عين عملتان. مانند آنکه از حوادثی فیلمبرداری کنند و یک
نسخهاش را در جایی محفوظ نگه دارند. چون در این جهان هیچ چیز فراموش نمیشود؛
نادیده گرفته نمیشود. میگوید لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا (۵)
تو در دنيا از اين سازوکار غافل بودي و اکنون آگاه شدی که چهطور اعمال تو ثبت و
ضبط میشده است. البته امروزه دیگر این مسائل برای ما چندان دور از ذهن نیست.
منظورم ابزاری مانند ضبط صوت، سیدی، دیویدی و فلاش است که اعمال ما را میتوانند
ثبت و منعکس کنند یا مثلاً همین دوربینهایی که در خیابانها کار گذاشتهاند و شب و
روز دارد از رفت و آمد مردم و حوادث خیابانها فیلم میگیرد. یک آماری دیدم که نشان
میداد با این دوربینها روزی شصت هزار یا بیشتر فیلم و عکس از مردم گرفته میشود.
بعضی دوربینها هم هست که با آنها ساختمانها را زیر نظر میگیرند و امنیت شهر را
با آن تأمین میکنند که اگر جرمی واقع شد بتوانند مجرم را تعقیب و دستگیر کنند. پس،
خود انسان هم امروز توانایی این کار را پیدا کرده است. اما با همهی اینها باز ما
باور نمیکنیم که ما از این هم دقیقتر و کاملتر زیر نظر خدا هستیم؛ در منظر و
مَرآی او هستیم؛ همة گفتار و کردار و رفتارمان مشاهده میشود. میگوید تو از این
غافل بودی. در سورهی «ق»، با جزئیات زیاد این مطلب را توضیح داده و گفته است که
انسان چهطور از این نظارت الهی بیخبر است. میگوید که مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ
هیچ لفظ و سخنی بر زبان شما نمیگذرد إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ. (۶)
مگر آنکه نيروهاي مراقبي آن را مینویسند. اشاره میکند دو نیروست که مأمور این
کارند. و حالا بعضیها فکر میکنند که منظور دو فرشته است که روی شانههای چپ و
راست هر کسی نشستهاند و خوب و بد کارهای او را مینویسند. اما این نیرویی است که
دایم در کار است و در مورد انسان اطلاعات میگیرد. روز قیامت وقتی نامهی اعمال
انسان را به او میدهند شگفت زده میگوید: مَالِ هَذَا الْكِتَابِ (۷) این چه
نامهای است! عجب ضبط و ثبتي است! لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً که هيچ
چيز بزرگ و كوچكی را فرو گذار نكرده است. لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا
فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ. (۸)
و به او گفته میشود که امروز چشمت تیزبین است و دقیق میبیند، چون پوشش را از
دیدهی تو برداشتیم. شاید در قرآن حدود بیست سوره به ثبت و ضبط اعمال پرداخته شده
است.
قرآن این مسئله را که ما اعمالمان را میبینیم چندین بار تکرار کرده است. اولاً
میگوید که برای انسان جز اعمالش نیست: وَأَنَّ لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا
سَعَى. یعنی فقط سعي و کوشش اوست که برای او میماند. و آن را هم میبیند: وَأَنَّ
سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى.
(۹) سعي او بهزودي به او نشان داده خواهد شد. پس ما تمام
تلاشهايمان را روزی ميبينيم. در جاي ديگر است که كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ
الْيَقِينِ. (۱۰) اگر شما علم و درک عميق داشتيد، علم يقيني داشتيد، لَتَرَوُنَّ
الْجَحِيمَ. بیهیچ گمان بهشت و جهنم را ميديديد. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ
الْيَقِينِ.5 آن را با چشم يقين ميديديد، نه با چشم ظاهر. نیاز به گفتن ندارد که
لازم نيست هر حقیقتی براي آدم قابل رؤيت خارجی باشد تا آن را باور كند. ما بسیاری
چيزها را مثلاً لمس نميكنيم یا نميبينيم یا صدایش را نمیشنویم، اما وجودش را
بیهیچ تردید باور داریم. مثلاً آیا برق را کسی دیده است؟ ولی همه یقین داریم که
چنین نیرویی وجود دارد و چراغ با آن روشن میشود. بسیار چیزها در دنیا همینطور
است. آدمی با چشم خرد و ایمان میتواند حقایقی را مشاهده کند که حواس از درک آنها
عاجز است. «لامِ» لَتَرَوُنَّ و «نون» آخر آن هر دو برای تأکید است. یعنی صد درصد و
بدون برو برگرد میتوانستید ببینید. اتفاقاً دربارهی وحی بر پیامبر هم همین تعبیر
«دیدن» را دارد: أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى.
(۱۱) آیا شما با او دربارهي چيزي كه
ميبينيد ستیزه میکنید؟! این معنی سه چهار بار در اين سوره تكرار شده است. یا در
سورهي «نجم» است که لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى.
(۱۲) به تحقیق، آيات
بزرگ پروردگارش را ديد، ولی نه با چشم سر، بلکه با چشم دل. بنابراین، اینکه اعمال
انسان در قیامت به مشاهده در خواهد آمد از مسائل مورد تأکید قرآن است و ما باز هم
به آن خواهیم پرداخت.
اما به جز سورهی «زلزال»، در دیگر سورهها نیز از سرنوشت زمین و وقوع زلزلهی بزرگ
آن یاد شده است که در اینجا بعضی از آیاتش را میخوانم: يَا أَيُّهَا النَّاسُ
اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ.
(۱۳) ای مردم، از
ربّتان پروا داشته باشید، زلزلهای که در قیامت اتفاق خواهد افتاد امر و حادثهی
بزرگی است. یا إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا. «رجّ» يعني تكان و به لرزه درآمدن
بسیار شدید. این که چنین زلزلهای با محاسبات امروز چند ریشتر خواهد بود از جمله
مسائلی است که پاسخ آن را شاید روزی علم روشن کند، یا وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا.
كوهها از ريشه بركنده خواهند شد. فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا.(۱۴) و مثل غبار خواهند
گردید. این اتفاقات ممکن است به نظر ما بسیار بعید برسد، ولی آنها که در مسائل نجوم
و فضا و کهکشان مطالعه دارند میدانند که تاکنون هزاران نمونه از اینها در فضا
اتفاق افتاده است و هزاران سیاره متلاشی و مانند غبار در فضا پراکنده شده است،
بنابراین این اشاراتی که به سرنوشت زمین شده از نظر آنها چیز عجیبی نیست. یا
میگوید: يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا
مَّهِيلًا.(۱۵) روزي كه زمين و كوههای آن چنان به لرزه درآیند که کوهها مانند ذرات
شن از هم فرو بریزند. یعنی این انسجامی که براثر نیروی جاذبه در قطعات و اجزای کوه
وجود دارد و آنها را بههم پیوسته است، با برداشته شدن آن، ناگهان از میان میرود و
اجزای کوه بر روی یکدیگر سُر میخورد و میلغزد و مبدل به تودهای عظیم از شن و ریگ
روان میشود. در آیهی دیگر راجع به درهم کوبیده شدن زمین میگوید: كَلَّا إِذَا
دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا.(۱۶) در سورههای دیگر نیز باز از همین واقعهی
کوبیده شدن و درهم شکستن زمین، چنان که گویی تحت تأثیر قدرت هستهای قرار گرفته
باشد، سخن رفته است. در بسیاری از آیات نیز به پراکندهشدن کوهها و تبدیل آنها به
ذرات غبار اشاره کرده است: وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ
(۱۷) در آن
واقعه، کوهها، با همهی سنگینی و صلابتشان مانند پشم رنگین زدهشده خواهند شد. و
در سورهی دیگر: يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ
(۱۸) روزی که زمین به زمین
دیگری تبدیل گردد و آسمانها نیز غیر این آسمانها شود.
در سورهی «طه» میگوید از تو دربارهی کوهها میپرسند، فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي
نَسْفًا. فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا.(۱۹) بگو پروردگارم همهی این پستی و بلندیها
را از میان خواهد برد وزمین را دشتی صاف و هموار خواهد گذاشت. صفصفاً يعني سطح زمين
مثل آیينه صاف خواهد شد، چنانکه لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا.
(۲۰) در آن
کمترین پست و بلندی به چشم نخواهد خورد. و الان میگویند ستارههای نوترونی
همینطورند. یعنی وقتی جاذبه از حدی تجاوز کند، اصلاً اجازه نمیدهد که هیچ قسمتی
از زمین از قسمت دیگر بالاتر قرار بگیرد. یعنی فشار جاذبه چندان زیاد خواهد شد که
همه سطح زمین را یکسان و هموار خواهد ساخت. معمولاً ستارهها وقتی بهآخرین مرحلهی
عمر خود میرسند، بخش اعظمشان منفجر و متلاشی میشود و فقط یک هسته از آنها باقی
میماند و آن هسته دارای چنان نیروی جاذبهی فوقالعادهای است که امکان اختلاف سطح
بر روی آن را از میان میبرد. هیچ چیز بر روی آن ممکن نیست حتی به قدر ذرهای بالا
بیاید. الان هم اگر جاذبهی زمین قدری کمتر از این بود، قدِّ ما مثلاً ممکن بود ده
بیست متر بشود. و برعکس، اگر جاذبه بیشتر از این بود، قد ما شاید بیست سانت بیشتر
نمیشد. یعنی بر اثر نیروی جاذبه است که قد و قامت انسان این اندازه است. باز در
سورهی «انشقاق» از انبساط زمین و افزوده شدن حجمش گفته است: وَإِذَا الْأَرْضُ
مُدَّتْ. وَأَلْقَتْ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ.
(۲۱) و آنگاه که زمين كشيده و گسترده
شود و آنچه را در درون دارد بیرون بیفکند و تهی شود. در چندین سوره نیز راجع به
همین خارج شدن ثقل زمین مطالبی آمده است.
درهرحال، این زمینی که امروز این اندازه رام و آرام است و مثل گهوارهی ماست و به
قول قرآن برای ما فرش شده است و چنین ثابت و بیحرکت به نظر میرسد، ناگهان مثل
اینکه انفجاری در آن رخ بدهد از هم میپاشد و مانند میوهی رسیدهای که ناگهان از
درخت بیفتد، ارتباطش با منظومهی شمسی یا کهکشان ما قطع میشود. اگر به خاطر داشته
باشید، در بحث از سورهی انشقاق، عرض کردم که جدا شدن هر پدیدهای از اصل و مادر
خود گویی قانونی در عالم است. درست مثل زایمان مادر، که نوزاد چون دوران کامل شدن
را در رحم مادر سپری کرد، ناگهان تحولی پیدا میشود و همان رحم نگهدارنده، با درد و
لرزش و فشار شدید، نوزاد را بیرون میدهد. این قاعده هم در مورد پدیدههای جهان و
هم در مورد کل جهان صادق است. اگر دیده باشید، بعضی از درختها پس از آنکه گل
میآورند و هنگام میوهدادنشان میرسد، پوستهی نگهدارندهی میوه ناگهان میترکد و
آن را تا فاصلهی صد متر و گاه تا دویست متر، برحسب نوع گیاه و درخت، به خارج پرتاب
میکند؛ یعنی با همان لرزش روی پوسته و انفجار درون گیاه، میوه به بیرون پرتاب
میشود. همین میوههای خوراکی هم وقتی که میرسند، کم کم به حدی سنگین میشوند که
خود به خود از درخت میافتند یا با یک تکان مختصر از شاخه کنده میشوند. اما همین
میوه وقتی که کال و نارس است باید با زور آن را از شاخه جدا کرد. قرآن دربارهی
زمین و خورشید هم همین را میگوید: ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ زمین
سنگین میشود، اما نه از نظر وزن. لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً
(۲۲) و ناگهان و
بَغتتاً جدا ميشود. اين انشقاق و جدا شدن چیزی است که برای سیارههای دیگر دایماً
دارد اتفاق میافتد. در فضای لایتنهایی میلیاردها کهکشان خورشیدی وجود دارد و با
این حال هر روز در آن ستارههایی متولد میشوند و ستارههایی میمیرند. دایم این
تحولات هست. ولی ما بر روی این سیارهی آرام از این حوادث خبر نداریم و گمان
میکنیم آن اتفاقات برای ما نخواهد افتاد. ولی چنانکه اشاره کردم، شاید نزدیک صد
آیه در قرآن هست که سرنوشت نهایی زمین را یادآوری کرده است که به کجا خواهد رسید و
در آستانهی قیامت چه اتفاقی خواهد افتاد، و همچنین از سرنوشت انسانها در آن روز
سخن گفته است.
از مطالب گفته شده نباید تصور کرد که قرآن آمده تا به ما درس فیزیک و نجوم بدهد.
هدف قرآن این نیست، این چیزها را انسانها باید خودشان فرا بگیرند، هدف قرآن از
بیان این مسائل این استکه بهما متذکر شود این زمینیکه ابدیاش میپندارید و گمان
میکنید هیچ دگرگونی بنیادی در آن روی نخواهد داد، خود جزئی است در شمار دیگر اجزای
کاینات و سرنوشتی متمایز از آنها ندارد و تا ابد نخواهد ماند و روزی از بین خواهد
رفت، هر چند حیات بهطورکلی از میان نمیرود. این را هم باید دانست که هیچ چیز
معدوم نمیشود، بلکه به شکل دیگر و حالت دیگر درمیآید و حیات آن، به فرمان خدا، در
شرایط و محیط دیگر و به نوعی دیگر استمرار پیدا میکند. پس اینکه گفتیم «از میان
میروند»، مقصود این نیست که معدوم میشوند، بلکه به این معنی است که بهصورت دیگر
به حیات خود ادامه میدهند. تمام ستارهها و خورشیدهایی که متلاشی میشوند ذرات هیچ
کدام از بین نمیرود، بلکه فقط آن صورت و ترکیب خاصی که داشتهاند و وضع قبلی آنها
از بین میرود و از ذرات و اجزایشان دو مرتبه، تحت شرایطی دیگر، ستارههای دیگر
بهوجود میآیند. بنابراین، مرگ آنها به معنی عدم آنها نیست. همواره در عالم شکل
جدید و ترکیب نو پدید خواهد آمد و آرایش و نظام جدید ظهور خواهد کرد.
بحث ما دربارهی سورهی «زلزله» به پایان رسید. قرار گرفتن این سوره قبل از
سورههای «قارعه» و «عادیات»، که هر دو دلالت روشنی بر وضع آیندهی جهان و عظمت
تحولات آن دارد، نشان میدهد که انسان چهقدر از آیندهی خویش غافل است و چهقدر در
کارهای اخروی کُند است، و در عوض (چنان که در سورهی «عادیات» خواهیم دید) برای
منافع دنیایی چهارنعل میتازد و با آغاز روز برای غارت و به چنگآوردن منافع مادی
شتابان به راه میافتد، بیخبر از آنچه در فردای قیامت با آن روبهرو خواهد شد.
اینها مسائلی استکه انشاءالله در نوبتهای آینده دربارهشان صحبت خواهیم کرد.
.
صدق الله
العليّ العظيم.
۱) نحل(۱۶)
/ ۶۸
۲) فصلت(۴۱) / ۱۲
۳) معارج(۷۰) / ۴۳
۴) جاثيه(۴۵) / ۲۹
۵) ق(۵۰) / ۲۲
۶) ق(۵۰) / ۱۸
۷) كهف(۱۸) / ۴۹
۸) ق(۵۰) / ۲۲
۹) نجم(۵۳) / ۳۹ و ۴۰
۱۰) تكاثر(۱۰۲) /
۵ تا ۷
۱۱) نجم(۵۳) / ۱۲
۱۲) نجم(۵۳) / ۱۸
۱۳) حج(۲۲) / ۱
۱۴) واقعه(۵۶) /
۴ تا ۶
۱۵) مزمل(۷۳) / ۱۴
۱۶) فجر(۸۹) / ۲۱
۱۷) قارعه(۱۰۱)
/ ۵
۱۸) ابراهيم(۱۴)
/ ۴۸
۱۹) طه(۲۰) / ۱۰۵ و ۱۰۶
۲۰) طه(۲۰) / ۱۰۷
۲۱) انشقاق(۸۴) /
۳ و ۴
۲۲) اعراف(۷) /
۱۸۷
|