`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

رستاخيـــــــــــز

و برهان هايش در طبيعت

۱- برهان بهـــاران

 
از مباحث و موضوعات مربوط به دين، دو اصل آنها، که پايه و اساس دين را تشكيل مي دهند، يعني توحيد و رستاخيزِ آخرت، بيش از بقيه مسائل آن در طول تاريخ مورد ايراد و انکار واقع شده است. موضوع پرستش، البته از دوران غارنشيني با بشر همراه بوده است. اما توحيد، يعني تک خدائي و يکتائي همواره مورد چالش جدي قرار داشته است. به خصوص درک و قبول خدائي که اول و آخر و ظاهر و باطن است، يعني نه زمان او را محدود مي کند و نه مکان، براي بشر بسيار دشوار بوده است. زنده شدن مجدد پس از پوسيدگي و پراکندگي ذرات بدن نيز که پيامبران مبشر آن بودند، از ناپذيرفتني ترين مدعيات دين به نظر مي رسيده است.

قرآن به دفعات (۱) اين ناباوري ها و ناممکن شمردن ها را از معاصرين نوح (ع) از آغاز تاريخ نبوت تا معاصرين خاتم الانبياء براي ما نقل کرده است. بحث توحيد را نيازمند موقعيتي ديگر است، اما در اينجا به تناسب موضوع، به برخي ناباوري هاي نسبت به آخرت که در سوره هاي قرآن آمده است اشاره مي کنيم:

منکران گفتند: هر چه هست همين زندگي دنيائي ماست. متولد مي شويم و مي ميريم و جز دهر( قانون طبيعت) ما را هلاک نمي کند...مدعيان اگر راست مي گويند اجداد از دنيا رفته ما را زنده کنند! (۲)

منکران گفتند: آيا (پيامبر) به شما وعده مي دهد وقتي مرديد و بدنتان پوسيد و استخواني از شما ماند ،سرانجام از خاک خارج مي شويد؟! محال و غير ممکن است اين وعده .واقعيت همين مرگ و زندگي دنيائي ماست و هرگز برانگيخته نمي شويم. او (پيامبر) جز آدمي که از خودش سخنان بافته شده اي را به خدا نسبت مي دهد نيست! (۳)

به پدران ما( نسل هاي گذشته) نيز از اين وعده ها داده شده است، اينها جز افسانه ها و اساطير تاريخي نيست (واقعيتي ندارد). (۴)

همانطور که گفته شد، در آيات متعددي سخنان انکار آميز ناباوران عيناً نقل شده است. باورمندان، يعني مؤمنين نيز اين وعده را در بست و به شکل تعبدي مي پذيرفتند و گرنه شناختي علمي، همچون بقيه مسائل تجربي زندگي ، بر آن نداشتند. آنها همينکه به صداقت پيامبري يقيين مي کردند و اصالت پيام او را در موارد معيني مي آزمودند، به بقيه سخنان او ايمان مي آوردند. به ندرت انسان هوشمند و کنجکاوي همچون ابراهيم خليل پيدا مي شد که در راز و رمز تجديد حيات مردگان انديشه و تأمل کند و بدون هيچ رياکاري زاهدانه، شک و ترديد ونياز به فهميدن و قانع شدن خود را با پروردگار در ميان گذارد ،و او نيز، شيوه اي عملي براي آزمون مشاهده و تجربه تعليمش دهد (۵) ،يا نظاره گر ديگري که بر خرابه هاي شهري گذر کند و بر امکان زنده شدنش انديشه نمايد. (۶) امروز نيز ، هر چند پيشرفت هاي علمي پرده از مجهولات بسياري برداشته و مدل هاي مقايسه اي فراواني براي فهم موضوع رستاخيز ارائه داده است، با اينحال درک و دانش ما نسبت به موضوع زنده شدن مجدد، تحول چشمگيري پيدا نکرده و همچنان در همان قالب هاي تصوري و اوهام عمدتاً برگرفته و اقتباس شده از مذاهب باستاني زرتشت و بودا و برهما و ... هستيم.

شما اگر از اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان درباره رستاخيز و چگونگي زنده شدن در قيامت سئوال کنيد و همان اشکالات و ايرادها ي نقل شده از ناباوران معاصر انبياء را ، نسبت به احياء مجدد استخوانهاي پوسيده مطرح سازيد، جز اين پاسخي نخواهيد شنيد که :"درست است که جسم ما پوسيده و خاک مي شود، اين قالب مثالي ماست که از بين مي رود، اما روح ما که لطيف و از جنس ديگري است، به آسمانها نزد خدا صعود مي کند و هنگام قيامت به قالب خود بر مي گردد !!" در واقع ما با چنين استدلالي، رستاخيز را امري روحاني و غير مادي، مربوط به ماوراء طبيعت تصور مي کنيم و براي اين تحول پاي «روح» را در ميان مي آوريم.

آيا باور مي کنيد در قرآني که حدود يک چهارم آن به طور مستقيم يا غير مستقيم درباره قيامت است، حتي يک مرتبه هم از چنين استدلالي استفاده نشده است؛ نه روح، با معاني متعددي که دارد، به مفهوم عامل حيات بخش و زنده کننده معرفي شده، و نه مطلقاً رستاخيز امري ماوراء الطبيعه و محصول دخالت و بازگشت روح به کالبد شمرده شده است!برعکس، قرآن همواره پديده رستاخيز را همچون رستاخيز طبيعت در بهاران، يعني زنده شدن زمين مرده زمستاني معرفي کرده است که با تغيير شرايط طبيعي زمين حاصل مي گردد. همچنان که دانه ها و ذرات ناديدني گياهان حامل پرونده حياتي نسل خود بوده و آنرا بازسازى مي کنند، ذرات وجود ما نيز در خاک حامل چنين استعداد و اطلاعاتي هستند.


تجديد حيات بهارى زمين، مدلى براى فهم رستاخيز

 در قرآن ده مرتبه از «زنده شدن زمين مرده» به وسيله باران در فصل بهاران به عنوان مدل و مثالي عيني از نحوه زنده شدن انسان در جهان بعدي استفاده شده است.

فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا (۷)

مشابه جملات فوق، سه بار نيز به جاي کلمه "ارض" (زمين)، کلمه بَلْدَةً (سرزمين ، شهر) قرار گرفته و از زنده شدن سرزمين مرده با باران بهاري مثالي براي فهم ما آورده است! (۸)
نسبت دادن مرگ و حيات به زمين يا طبيعت، هر چند در روزگار ما چندان مرسوم نيست و عموماً از سبز و خرم شدن زمين سرد و افسرده در فصل بهاران ياد مي شود، اما هنوز هم در اصطلاحات ثبتي مملکت خودمان زمين هاي باير را "مَوات" (مرده) مي نامند!
قرآن با نسبت دادن مرگ و حيات به زمين، که معمولاً به جانداران نسبت داده مي شود، اصرار و تأکيد دارد مدل محسوس و قابل مشاهده اي را براي فهم موضوع رستاخيز در برابر ما قرار دهد.

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

بسياري از واژه هاييکه متعلق به عالم گياهان است ،همچون : رويش (نبات)، جوانه زدن و "خروج" از زمين، "نشور" (گسترده و باز و منتشر شدن دانه) عيناً در مورد انسان استفاده کرده است.

نگاه کنيد:

از زبان حضرت نوح (ع) به منکران:
وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا (نوح ۱۷)
خداوندشما را از زمين با رويشي خاص رويانده است، سپس شما را در همان خاک بر مي گرداند و به گونه اي خاص خارج مي کند.(۹)

مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى (طه ۵۵ و انبياء ۱۰۴) (۱۰)
اين حقيقت که :"از خاک پديد آمده ايم، به خاک بر مي گرديم و سرانجام نيز از خاک خارج مي شويم"، جمله اي قرآني است که بر سنگ مزارها نوشته و در مجالس ختم و ترحيم براي اميد بستن به آينده وتسلّاي بازماندگان دائماً خوانده مي شود.

 تصور طبيعي و تلخ توده هاي بي خبر مردم، همين است که با مرگ ما سلول هاي بدنمان جذب خاک شده و نابود مي شوند! اما قرآن ازعلم خدا نسبت به فرآيند استحاله و جذب خاک شدن بدن ما و ذخيره اطلاعات در مرکزي محفوظ آگاهي مي دهد:

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ (ق ۳ و ۴)
 منکران گويند آيا وقتي مرديم و خاک شديم(بار ديگر زنده مي شويم؟) اين بازگشتي بعيد است.(خدا پاسخ مي دهد) ما بر آنچه زمين از آنان مي کاهد) پوسيده ميسازد( علم داريم و نزد ما کتاب محفوظي است. (۱۱)

 مقايسه دو پديده رستاخيز طبيعت در فصل بهار و رستاخيز انسان در "يوم الفصل"، به عنوان الگو و مدلي براي درک موضوع بسيار پيچيده زنده شدن مجدد انسان شيوه اي است که بارها در قرآن به کار رفته است. ذيلاً مواردي را که (با کلمات مقايسه اي: ذلک و کذلک) به اين مشابهت اشاره مي کند، يادآور مي شود:

فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ  (روم ۵۰)
به آثار رحمت خدا ( در فصل بهار و شکوفائي طبيعت( نگاه کن که چگونه زمين را پس از مرگ (زمستاني) آن زنده مي کند. چنين خدا (يا نظاماتي) زنده کننده مردگان است و او بر هر چيز قدير( اندازه گذار و نظام دهنده) است.

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ (روم ۱۹)
 دائماً از مواد بي جان موجودات زنده بيرون مي آورد و از زنده ها مرده خارج مي کند (تخليه دائمي سلول هاي مرده موجودات) و زمين را پس از مرگش زنده مي کند. شما نيز اين چنين (از خاک) خارج ميشويد!


نقش باران در ترکيب با خاک

 درست است که خاک خزينه و خوراک اوليه همه موجودات است،، اما با ترکيب آب است که عناصر فراوانش با يکديگر پيوند مي خورند و ميليونها موجود متنوع را پديد مي آورند. رستاخيز طبيعت نيز نيازمند باران بهاري است تا شکوفائي حاصل نمايد. آيا با استناد به اين کلام الهي که فرمود:"همه چيز از آب زنده است" (و مِنَ الماءِکُل ِّشَي ٍحَيّ) مي توان گفت تجديد حيات آدمي در رستاخيز قيامت نيز فعل و انفعالي در تعامل آب و خاک و تحت شرايطي خاص به امر پروردگار مي باشد؟!

 نگاه کنيد به شواهد مقايسه اي ذيل:

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ  (فصّلت ۳۹)
از جمله نشانه هاي او، اين است که زمين را پژمرده (با گياهان خم شده و خاشع) مي بيني، اما همينکه ما بر آن باران را نازل کرديم، به جنبش و تحرک مي افتد و رشد و نمو مي کند. همان کسي که اين زمين را زنده کرد، بي ترديد همان زنده کننده مردگان است و او بر هر چيزي قادر است. (۱۲)

 مقايسه دو نوع رستاخيز دنيايي و اخروي را، با توجه به نقش باران ، در دو مثال زير نيز مشاهده کنيد:

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ (زخرف ۱۱)
آنکه از آسمان باراني به اندازه نازل مي کند و به واسطه آن زمين مرده را زنده مي کند، شما نيز اينگونه خارج مي شويد

وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء مُّبَارَكًا فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ (ق ۹)
ما از آسمان آب مبارکي نازل کرديم و به واسطه آن باغات و مزارع ونخل و ...به عنوان رزقي براي بندگان پديد آورديم و به وسيله آن زمين مرده را زنده کرديم، خروج (در روز رستاخيز) چنين است.


آب، گشاينده گره هاى طبيعت

 تنها بارش باران از آسمان نيست که با لندگي خاک و برومندي روئيدني هاي آن را موجب مي شود، جريان يافتن آب با استفاده از شيب زمين از دامنه کوهساران يا در بستر طبقات غير قابل نفوذ زير زمين، استمرار آبياري را تضمين مي کند. جريان آبهاي رودخانه ها، چشمه ها و قنات ها که با ذوب شدن برفهاي انباشته در قله کوهها پديد مي آيند، زمين هاي مرده ازتشنگي و افسردگي را در طول تابستان زنده نگه مي دارد. با وجود چنين آيه و نشانه آشکاري که به نيروي آب موجب گشودگي گره هاي بسته طبيعت، يعني باز شدن هسته گياهان، شکاف برداشتن زمين براي خروج جوانه، سرباز زدن نهال و روئيدن، باز شدن غنچه گل و باز شدن پوسته ميوه و پراکندن تخم در اطراف درخت مي شود، باز هم منکران، روز فتح (گشودگي و باز شدن) را انکار مي کنند. آيا فتح طبيعت در رستاخيز بهاري شاهد مثال و مدل آشکاري براي فتح (آشکار کردن) نهانيهاي ذرات وجودي و اعمال پنهان ما نيست؟

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاء إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ  (سجده ۲۷ و ۲۸)
 آيا نمي نگرند که ما چگونه آب را به سوي سرزمين هاي خشک و تشنه سرازير مي کنيم تا گياهاني از زمين برويانيم که چارپايانشان و خودشان از آن مصرف کنند، آيا چشم بصيرت نمي گشايند؟ (با اينحال) مي گويند: اگر شما راست مي گوييد اين روز فتح چه موقع است؟


نقش «باد» در ارتباط با رستاخيز

 درقسمت هاي قبل با آب و خاک، در نقش مقايسه اي رستاخيز موقت و ساليانه طبيعت با رستاخيز نهائي آن در آخرت ،آشنا شديم. اينک اشاراتي هم به نقش باد، به عنوان انگيزنده ابر و موتور محرک آن براي سوق دادن به سرزمين هاي تشنه مي کنيم. در اين مورد شواهد قرآني زيادي وجود دارد که تنها به دو مورد آن که گوياتر است استناد مي کنيم:

۱-  آيات ۴۸ تا ۵۰ سوره روم سيکلي را نشان مي دهد که با ارسال بادها آغاز مي شود. باد که در اثر تابش خورشيد بر سطح زمين و اختلاف سطح انبساطي هواي مجاور مناطق مختلف زمين، به دليل اختلاف ضريب جذب زمين از حرارت خورشيدي حاصل مي شود، موجب برانگيختگي و بالا بردن توده هاي مرطوب هواي مجاور اقيانوسها و تشكيل ابرها و ايجاد تحولاتي در آنها مي گردد. در اين حالت بر حسب شرايط مختلف ،ابرها اشکال مختلفي به خود مي گيرند که در اثر تراکم و تقطير موجب ريزش باران مي گردند. قرآن از اين پديده که زنده کننده زمين هاي مرده زمستاني است مدلي براي اثبات زنده شدن نهائي مردگان ارائه داده است، نگاه کنيد:

اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاء وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ ... (روم ۴۸ تا ۵۰)
خدا کسي است که بادها را مي فرستد تا ابرها را زير و رو کند و طبق نظامي در آسمان پراکنده ساخته و آنگاه متراکم سازد. در اين حالت قطرات باران را مي بيني که از خلال ابرها خارج مي شود...به آثار رحمت خدا نگاه کن که چگونه زمين را بعد از مرگش زنده مي کند اين همان زنده کننده مردگان است و او بر هر کاري تواناست.

۲-  مثال دوم، پديده ي را که با تابش خورشيد و تحريک باد آغاز مي شود و به تقسيم باران رحمت در سرزمين هاي تشنه مي انجامد، در سوگند هاي ابتداي سوره "ذاريات" براي جلب توجه انسانها به عظمت نشانه هايي که در زمين و آسمان براي شناخت خالق و باور بازگشت به سوي او وجود دارد نشان داده است. اين آيات با يک سوگند، آثار سه گانه آن و نتيجه گيري سه گانه اش به شرح ذيل آغاز مي شود:

سوگند: (واو سوگند)
ذَّارَِياتِذَرْوًا (سوگند به عواملي که موجب تبخير رطوبت از سطح زمين و درياها و پيدايش ذرات عظيم آب در هوا مي شود)

آثار (فاء نتيجه):

۱- فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا  (در نتيجه چنين فعل و انفعالاتي ميليونها تن آب بر پشت باد ها حمل مي شود)
۲- فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا  (چنان حجم عظيمي را باد به آساني به نقاط پراکنده عالم جريان مي دهد)
۳- فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا  (رزق بندگان و زمين را طبق امر الهي مطابق نياز تقسيم مي کند)

نتيجه گيرى:

إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ  جز اين نيست كه آنچه وعده داده شده ايد راست است و دين (جزاى عمل) قطعاً واقع ميشود.

آيات فوق يک جريان دائمي رفت و برگشت آب از درياها به خشکي ها (و برعکس) را نشان مي دهد. همچنانکه دست اندرکاري ابرو باد و مه و خورشيد و فلک، ذرات فوق العاده ناچيز رطوبت را روي هم انباشته کرده و به نيروي ناديدني باد به مسافت هاي بسيار دور مي فرستد تا سرانجام به همان شکل اوليه، يعني باران (قطره آب) به زمين مي رسد و پس از طي مراحلي سرانجام به اصل خويش، يعني دريا رجعت مي کند، آيا اعمال بينهايت کوچک ما، همچون "ذرات رطوبت" به نيروي ناديدني فرشتگاني که خدا بر اعمالمان گمارده است، به راحتي حفظ و حمل نمي شود و در انتهاي مسير زندگي و زمان به اصل خويش بر نمي گرداند و دين (جزا) ما را تحويلمان نمي دهد؟

 آنچه از دريا به دريا مي رود

از همآنجا کامد آنجا مي رود

پس: إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ

 


(۱) بيش از ده مورد. از جمله: صافات ۱۵ ، دخان ۳۴ ، ق ۳ ، ياسين ۷۷ ، مؤمنون ۳۵ ، نمل ۶۷ ، جاثيه ۲۴ ، انعام ۲۹ ، رعد ۵ و احقاف ۱۷

(۲) جاثيه ۲۴ و انعام ۲۹

(۳) مؤمنون ۳۵

(۴) مؤمنون ۸۱ و نحل ۶۷

(۵) بقره ۲۵۹

(۶) بقره ۲۶۰

(۷) بقره ۱۶۴، نحل ۶۵ ، عنکبوت ۶۳ ، روم ۱۹ - ۲۴ - ۳۰ ، فاطر ۹ ، جاثيه ۵ ، حديد ۱۷ ، ياسين ۳۳

(۸)  زخرف۱۱ ، ق ۱۱ ، فرقان ۴۹

(۹) فعل رويش را قرآن درباره حضرت مريم هم به کار برده است: اَنبَتها نَباتاً حُسناً

(۱۰) طه ۵۵ و انبياء ۱۰۴

(۱۱) ق  ۳ و ۴

(۱۲) مشابه آيه فوق را باتفاوتى در واژه ها و تنوعى در نتيجه گيرى در سوره اى ديگر ميابيم:
...و زمين را افسرده و مرده مي بيني، همينکه باران بر آن باريديم، به اهتراز و رويش مي آيد و از هر نوع گل و گياه شادي آور مي روياند، اين (تحول و دگرگوني) به اين دليل است که تنها خدا همان حقيقت (مورد جستجو) است و قطعاً او مردگان را زنده مي کند و او به هر کاري تواناست و ساعت قيامت آينده است و ترديدي در آن نيست و خدا همه آرميدگان در قبرها را بر مي انگيزد.

(۱۳) (فصّلت ۳۹) حج ۲۲ آيه ۵ - ۷...وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ
 

`