سوگندهاى هدايت بخش
(بخش سوّم)
بسترهاى رشد و كمال آدمى
نام "انسان" به عنوان موجودي كه اهل اُنس و الفت اجتماعي است ، ۶۵ بار در
قرآن (در زمينههاي مختلف) تكرار شدهاست. اگر واژة "بشر" بر ويژگيهاي جسمي
او نهاده شده، "انسانيت" گوياي احوالات روحي و رواني و عواطف و احساسات
دروني او ميباشد.
بر حسب آنكه از چه زاويه و در چه زمينهاي انسان مورد ارزيابي قرار گرفته
باشد، قرآن از نظر ادبي و قواعد زبانشناسي قالب و اسلوبهاي معيني را
برگزيدهاست. مثلاً وقتي از شكلگيري منفي شخصيتي او سخن ميگويد، جمله:
"كان الانسان ..." (۱) را به كار ميبرد تا بر تكوين
تدريجي اين خصلتها تأكيد كند. وقتي بر مسلّم و قطعي شدن صفتي در او اشاره
ميكند، جمله: "اِنّ الانسان ..." (۲) را به كار ميبرد.
هر گاه منشاء پيدايش اخلاق و عادات يا زمينههاي آفرينش او مورد نظر باشد،
حرف "مِن" را در آغاز ميآورد. (۳) و همين طور حرف اضافه
"لام" (للانسان) را در مواردي كه اختصاص يا انحصار را مورد نظر داشتهباشد
(۴) ، يا حرف "عَلي" را وقتي نزول نعمتي را بر او بيان
ميكند. (۵)
اما تنها در سه سوره قرآن نام انسان با حرف "في" آمدهاست كه قرار گرفتن
آدمي را در "متن و موقعيت" و شرايطي كه آفريده شده نشان ميدهد. اين سه
سوره تصوير مدرسهاي را كه بنيآدم بايد در آن تحصيل معرفت و كسب علم و
ايمان كنند تبيين كردهاست تا با تدبر در آنها و شناخت محيطي كه بايد در
آن درنگ و درسآموزي نمايد، سرنوشت ابدي خود را رقم بزند.
ابتدا نگاهي به متن هر سه سوره ميكنيم، آنگاه پيوند آنها را در نگاهي
كليتر مورد تدبر قرار ميدهيم. نكته قابل توجه، در ارتباط با بحث محوري
ما( در موضوع "سوگندهاي سعادت بخش قرآن")، اين است كه هر سه سوره مورد نظر،
يعني سورههاي: عصر،تين و بلد، با سوگند آغاز شدهاند!!
|
ترجمه: |
سورة العصر |
|
بسم الله الرحمن الرحيم
وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا
بِالصَّبْرِ |
سوگند به زمان، كه انسانها در (حال) زيانند، مگر مؤمنان نيكوكار كه
يكديگر را به رعايت حق و شكيبايي توصيه كردند |
|
|
سورة التين |
|
بسم الله الرحمن الرحيم
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سِينِينَ وَهَذَا الْبَلَدِ
الْأَمِينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ
رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا
الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ فَمَا يُكَذِّبُكَ
بَعْدُ بِالدِّينِ أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ |
سوگند به انجير و زيتون، و سوگند به كوه سينا،و اين شهر امنِ (مكه)،كه
انسان را در بهترين نظام آفريدهايم.آنگاه او را (به پيشگاه خود) باز
ميگردانيم، در حاليكه (بدليل ارتكاب گناه) پستترين فرومايگان است؛
مگر مؤمنان نيكوكار كه پاداشى بيپايان دارند. (اي انسان) با اين حال
چه انگيزهاي تو را به دروغ شمردن (روز) جزا وادار ميسازد؟ آيا خدا
بهترين داوران نيست |
|
|
سورة البلد |
|
بسم الله الرحمن الرحيم
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ
وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ
أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ يَقُولُ أَهْلَكْتُ
مَالًا لُّبَدًا أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ أَلَمْ نَجْعَل
لَّهُ عَيْنَيْنِ وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ فَكُّ
رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيمًا ذَا
مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ
آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ
أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا
هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ |
سوگند ياد نميكنم به اين شهر (مقدس مكه)،در حاليكه تو در اين شهر
سكونت داري، و سوگند به پدري و فرزندي كه به وجود آورد، كه انسان را در
تعادل آفريدهايم.آيا ميپندارد كه هيچكس قادرنيست براو دست يابد؟ مىگويد:
مال فراواني را تباه كردم. مگر ميپندارد كه هيچكس او را نميبيند؟!
آيا براى او دو چشم نيافريدهايم؟ و زبان و دو لب؟ و دو راه ]خير و
شرّ[ را به او ننموديم؟ ولى او به كاري كه مهم بود، اقدام نكرد.خبر
نداري آن كار با اهميت چيست! آزادكردن اسير، يا طعام دادن در روز
واماندگي،(خاصه) به يتيمى از خويشاوندان،يا بينوايي خاكنشين،آنگاه
(ازاين رهگذر) در زمرة مؤمناني قرارگيرد كه يكديگر را به شكيبايي و
مهرباني (به خلق) توصيه ميكنند.آنها سعادتمندند؛ و كسانى كه آيات ما
را انكار كرداند، تيره روزند.آتشى غير قابل گريز بر آنان مقرر شدهاست. |
سوگنــدهــا
از آنجائي كه معمولاً ميان سوگندهاي ابتداي هر سوره
با جواب آن رابطهاي برقرار است، درباره سوگندهاي سوره "تين" نيز ميتوان از نتيجه:
"لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم" براي فهم مقصودِ سوگندهاي آن استفاده كرد. در
سورههاي ديگر قرآن به تناسب موضوع و مضمون آن، از جنبههاي مختلفي به خلقت انسان
اشاره شده ، امّا در اينجا به "احسن تقويم" بودن اين آفرينش تأكيد گرديدهاست.
كلمه "تقويم" كه از "قيام" است، زمينه و استعدادهائي را در نهاد انسان نشان ميدهد
كه ميتواند موجب برپائي و ايستائي (قيام) او در جهت رشد و كمال گردد، به طوريكه
هيچ يك از مخلوقات عالم چنين استعداد و آمادگي را ندارند. پس به اين ترتيب محور
سوگندها بايد در جهت تبيين و تشريح قابليت قيام و برپائي انسان و قدرت تحرك و تكامل
او باشد. اينك ببينيم چه ارتباطي ميان سوگندهاي سه گانه ابتداي اين سوره با محور
مذكور وجود دارد.
نخستين آيه مشتمل بر دو سوگند به انجير و زيتون است (والتين و الزيتون). معمولاً
چنين به نظر ميرسد كه شرط لازم و كافي براي دادن ميوه و محصول، دسترسي به آب و كود
فراوان است. گرچه اين شرايط قابل انكار نيست، اما گياهان مقاومي وجود دارند كه با
حداقل آب و مواد آلي حداكثر بهره وجودي خود را عرضه مينمايند. اصولاً شرايط سخت
طبيعي، درخت را به تحمل كمبودها عادت داده و حركات خود را با مشكلات خارجي هماهنگ
ميسازد.
چه زيبا اين حقيقت را اميرالمؤمنين علي(ع)، بيان ميكند، هنگامي كه ايراد ميگيرند:
«اگر اين است خوراك پسر ابوطالب ، پس ضعف و سستي او را از جنگ و معارضه با رقيبان و
دليران باز ميدارد»، ميفرمايد: "بدانيد درخت بياباني (كه آب كم به آن ميرسد)
چوبش سختتر است و درختهاي سبز و خرم (كه در باغات آبياري ميشوند) پوستشان نازكتر
است و گياهان دشتي (كه به صورت ديمي فقط از آب باران بهره ميگيرند)، شعله آتش آنها
افروختهتر و خاموشي آنها ديرتر است". (۶)
دو درخت تين (انجير) و زيتون نيز از جمله درختاني هستند كه به دليل ساختمان "قوام"
يافته خود، در برابر شرايط سخت خارجي "مقاوم" هستند و عليرغم نامساعد بودن محيط،
ميوه و محصول مقوي و ممتازي ميدهند كه داراي خواص غذائي و داروئي مختلفي ميباشند.
انجير كه عمدتاً در شهرهاي مركزي و حاشيه كوير ايران روئيده ميشود، در آن هواي گرم
و خشك، طراوت و سرسبزي خود را حفظ ميكند و با گستردن ريشههاي محكم خود ، هرجا
رطوبتي باشد جذب مي كند. زيتون نيز، كه در كوهستانهاي رودبار گيلان روئيده ميشود،
درخت مقاوم و محكمي است كه در دل صخرهها و سراشيبيهاي تند خود را حفظ ميكند و
با رطوبتي كه از هوا ميگيرد، محصول فراواني ميدهد. (۷) اين
درخت كه اكنون در ايتاليا و لبنان و تركيه و كشورهاي ديگري بسيار مورد استفاده قرار
ميگيرد، جايگاه آن در قرآن دامنههاي كوه طور معرفي شدهاست:
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ
بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ (۸)
كوه طور و صحراي سينا همان منطقه خشك و محرومي است كه
حضرت موسي بني اسرائيل را پس از نجات از آل فرعون به آن ديار برد تا به سختي زندگي
در صحرا و فقر و محروميت عادتشان داده و رخوت و سستي دوران اسارت و بردگي را به
شجاعت و دلاوري ، استقلال و آزادي ،عزت و كرامت انساني مبدل سازد. اما بني اسرائيل
دائماً از طعام واحد شكوه كرده دلشان هواي سبزي و خيار و سير و عدس و پياز موجود در
شهر را ميكرد. (۹)
و امّا سوگند سوم به "طور سينين"؛ گويا "طور" نام كوهي مشخص (۱۰)
و "سينا" (سينين) دامنه يا دشتي است كه مقابل آن قرار داشتهاست. اين منطقه نه تنها
درخت محكم و مقاومي مثل زيتون پرورش ميدهد) وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ
سَيْنَاء...)، بلكه انسانهاي قوام يافتهاي نيز در دامنه آن به مقام تقرب خدا نائل
شدهاند. يكي از آنها حضرت موسي (ع) است كه پس از هشت سال چوپاني گوسفندهاي شعيب
(ع) در دل اين كوه و صحرا و زندگي در متن سختيها و محروميتهاي منطقه، اينك كه پس
از گذراندن دوران اجيري و كار دشوار، به همراه همسر خود از پدر زن و معلم و مربي
خويش جدا و رهسپار زندگي مستقلي ميشود، از جانب راست (جهت بركت و خجستگي) كوه طور
مخاطب نداي الهي قرار ميگيرد:
وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ
وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ
وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا (۱۱)
فَلَمَّا قَضَى مُوسَي الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ
الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي
آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ
تَصْطَلُونَ. (۱۲)
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا…. (۱۳)
به اين ترتيب اين كوه و دامنه آن شاهد قوام يافتن
قابليتهاي انساني مستعد و مهتدي و متقي ميگردد كه اينك مخاطب مستقيم الهي و
دريافت كننده شريعتي كامل براي بشريت آن دوران گشتهاست. اهميت اين سوگند (طور
سينين) گويا از اين جهت است كه قبلاً چنين قابليت و "قيامي" براي دريافت پرتو وحي
كامل وجود نداشتهاست (۱۴) و اين تحول به عنوان نقطه عطف
تعيينكنندهاي در تاريخ بشر محسوب گشتهاست.
اينك اين ابر مرد قائم و استوار مأموريت مييابد با نجات بني اسرائيل از سلطه
فرعون، امت مستضعفي را امامت نموده به هدف و مقصودي كه همان قيام و برآمدن وجودي
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ) به سوي توحيد و تسليم است،
رهنمون سازد.
و بالاخره آخرين سوگند به "بلد امين" (مكه)، سرزميني را نشان ميدهد كه همواره در
طول تاريخ، از آدم تا ابراهيم (ع) و از ابراهيم تا محمد (ص)، تنها حريم "امن" در
روي زمين بودهاست. كعبه كه اولين خانه "ناس" (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ
لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ) به شمار ميرود،
بر حسب روايات از زمان آدم (عليه السلام) بنا شده و مأمني براي انسانهاي رميده از
ظالمين گمراه بودهاست. ابراهيم كه اولين امام انسان و مؤسس امت موحد مسلمان بود،
اين خانه امن را تجديد بنا نموده و زمينه بعثت و قيام خاتم النبيين را كه بهترين
شاهد و نمونه: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ " است فراهم
ساخت.
اگر كوه "طور" مهبط اولين پرتو وحي و شريعت كامل بود، كوه نور (جبل النور – غار
حراء)مهبط آخرين پرتو و كاملترين شريعتها ميباشد.
و چنين است كه در سايه "امنيت" اين شهر، زمينههاي قيام انساني كه در بهترين تقويم
ساخته شدهاست فراهم آمد و از سلاله پاك ابراهيم (ع) و به دعا و درخواست او
(۱۵)، از وراي هزاران سال، نهال برومندي سر برآورد و فرمان "قم
فانذر" يافت. و شگفت اينكه اين مرد همچون موسي (ع) دوران چوپاني خود را در دشت و
صحرا و دامنه كوهها گذراند و همچون او كه در كودكي از كانون پر مهر خانواده دور گشت
و دوران جواني را از ترس فرعون با دربدري و فقر و محروميت در "مَدْيَن" گذراند، از
همان طفوليت با يتيمي و فقر و محروميت و زندگي در صحرا آشنا شد. آنچه بيش از هر چيز
در جريان زندگي اين دو پيامبر به چشم ميخورد، سختيها و مصيبتها و مشكلاتي است كه
همواره گرفتار آن بوده و در متن آن استعدادهاي بالقوه خود را به فعليت در آوردند.
به اين ترتيب سرزمين خشك و سوزان مكه كه فاقد همهگونه استعداد كشاورزي است
(بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ...) (۱۶) در دل سختيها و
محروميتهاي خود، انسان قواميافتهاي همچون "محمد امين(ص)" را پرورش ميدهد.
آنچه از اين چهار سوگند در ارتباط با جواب : لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي
أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ، نتيجه ميگيريم، همانا رشد و شكوفايي استعدادهاي بالقوه انسان
و برآمدن شاخسارهاي شاداب و استوار ايمان در سختترين شرايط و با حداقل امكانات
ميباشد.
سوگند به دو درخت "تين" و "زيتون" و به دو سرزمين "طور سينين" و "بلد الامين" و
ارتباط درخت با زمين و زمين با انسان، آخرين آيه سوره فتح را در ذهن زنده ميكند كه
رشد يافتگان در بستر "بلد امين" (محمد(ص) و مؤمنين همراه او) را همچون رشد يافتگان
در بستر طور سينا (مؤمنين راستين به موسي و عيسي عليهم السلام) به گياه برومندي كه
بوته خويش را از زمين خارج كرده و پس از استواري و سطبري بر ساقه سختي استوار
كردهاست تشبيه مينمايد:
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ ....
مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ
شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ
الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ .....
صعود و سقوط انسان
پاسخ : لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ
تَقْوِيمٍ ،" به سوگندهاي ابتداي اين سوره، قابليت استعدادهاي قوام يافته انسان را
براي برتر آمدن و به پا شدن (قيام) و عروج به مقامات "اعلي عليين" و صعود به قله
رفيع كمال انساني نشان ميدهد. از ميان تمامي موجودات تنها انسان است كه روح خدائي
در او دميده شده و به مدد موهبت "اختيار" قابليت چنين صعودي را يافته است. نتيجِهِ
"اختيار"، "انتخاب" است و لازمه انتخاب، تنوع در راهها و روشها. بنابراين صعود،
تنها انتخاب انسان نيست، راه سقوط نيز پيش پاي او كشيده شدهاست تا به اختيار خود
راهي در پيش گيرد.
به اين ترتيب انسان همچون آهني ، كه ميان دو قطب آهنربا قرار گرفته، تحت تأثير دو
ميدان جاذبه، كه از دو سوي مخالف او را به سوي خود ميكشند، قرار دارد. قطب نخست او
را به نقطهاي مركزي (آفريدگار عالم) ميكشاند و در شعاع محدوده و حريم (حدودالله)
نگه ميدارد، ديگري به خروج از اين محدوده و طغيان از موازين آن و دور شدن از حريم
ميكشاند. اين دو نيرو، همان انگيزههاي متضاد تقوي و فجور است كه خداوند توأماً در
نهاد انسان الهام كردهاست (فالهما فجورها و تقويها) (۱۷)،
"تقوي" ترمز طغيان و نيروي نگهدارنده انسان در ميدان جاذبه الهي است و "فجور" مقدمه
طغيان و نيروي خروج از حريم و حدود الهي و دخول در جاذبه شيطاني.
آدمي آنگاه لياقت و شايستگي رحمت و رضوان الهي را كسب مينمايد كه با اختيار و
انتخاب و اراده خود از جاذبه شيطاني به جاذبه رحماني در آيد و هر چه بيشتر به
سرچشمه آن تقرب جويد. همين سعي و تلاش است كه ساختمان قوام يافته وجودي او را
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ) به قيام و شكوفائي در جهت
خداگونه شدن (الي المصير) واميدارد .
اگر همچون فرشتگاني كه يكسره به تسبيح و تقديس پروردگار عالم مشغولاند، تنها تحت
تأثير جاذبههاي رحمانيت قرار داشت، از خود نقشي بروز نداده و قابليتهاي قيامش به
فعليت نميرسيد و در همان مقام و منزل باقي ميماند. پس به اين دليل است كه
پروردگار عليم و حكيم پس از آنكه او را با بهترين قابليتها در احسن تقويم آفريد به
جاذبه سقوطش سپرد كه يا به اعلي عليين صعود كند و يا در اسفل سافلين سقوط نمايد
(ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ).
در مقام تمثيل و تشبيه، براي درك دقيقتر مسئله، ميتوان به تماشاي پرواز دادن
طيارههاي كوچك تفريحي نشست كه از بلندي بام به بالا فرستاده ميشوند. تجهيزات
تعبيه شده در طياره قابليت و استعداد پرواز در فضاي آسمان را فراهم ساخته است، امّا
اگر كنترلكننده آن نتواند به درستي از اين دستگاه استفاده و آن را به سوي آسمان
هدايت نمايد، به زودي به نيروي جاذبه زمين، به پائين ميل ميكند و با سرعت "تدريجي"
شتابآوري (ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ) به سقوط و انهدام كشيده
ميشود. (۱۸)
اين مثال ميتواند محيط "ثم رددناه اسفل سافلين" را مجسم نمايد، "ثم" تدريجي بودن
شتاب اين سقوط را نشان ميدهد. "رددناه" كه به صورت ماضي بيان شده
(۱۹)، رها شدن و سپردن ابتدائي انسان را به جاذبه سقوط بيان ميكند (فالهمها
فجورها ...) و بالاخره "اسفل سافلين" پائينترين مقام پائينشدگان را مينماياند كه
با سقوط شتابآور انسان از مقام بلند انساني تحقق مييابد. چنين مقام و مرتبهاي به
نظر نميرسد در عالم خارج واقعيت و وجود عيني داشته باشد، بلكه انسانِ ساقط شده از
عوالم ملكوت است كه آن را عينيت ميبخشد و به همين دليل هم به جاي "سفلي" اسم فاعل
"سافلين" را به كار بردهاست (همچنين است مقام "عليين" در اعلي عليين).
سرگذشت صعود و سقوط انسان و قيام و قعود او، داستان هبوط آدم را از بهشت تداعي
مينمايد. مشيت الهي چنين مقرر شدهبود كه اين موجودِ "مختار" در محيط امن و آزاد
بهشت سكني گزيند و از هر چه ميخواهد به فراواني بهره گيرد، اما عصيان آدم باعث
سقوط او از آن مرتبه و منزل شد و به هبوط در زمين محكوم گرديد تا بار ديگر به نيروي
اراده و "اختيار" خود و با قابليت و قوائي كه خداوند در نهادش به وديعه گذاشته،
سقوط از آن مقام را با صعود ايمان و عمل صالح جبران كرده و شايستگي مجدد مسكن گزيدن
در بهشت را با خودسازي و تزكيه احراز نمايد.
بقره ۳۶ تا۳۸
فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ
وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ
مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ،فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ
فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم قُلْنَا اهْبِطُواْ
مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ
فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. (۲۰)
اين هبوط منحصر به داستان "آدم" و تبعيد به زمين
نيست، بني آدم نيز هر گاه قدر نعمت و كرامت نشناخته همچون آدم "عصيان" نمايند،
هبوطي مضاعف خواهند كرد و به ذلّت و مسكنتي افزون گرفتار خواهند شد.
چنين سرنوشتي را قرآن از ناسپاسان بني اسرائيل سراغ ميدهد كه قدر عزّت و استقلال
زندگي در صحرا را( كه وسيلهاي براي ساخته شدن و احراز شخصيت و پاك شدن از رسوبات
ذلت و ترس از طاغوت و تهديدهاي فرعوني بود)، نشناختند و با شكمپرستي و ترك طعام
واحد و طمع به طعام متنوع (۲۱) ، به زندگي در شهر كه داراي
امكانات فراوان ولي فاقد زمينههاي انسانساز صحرا است "هبوط" نمودند:
....اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا
سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ
بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ....(بقره ۶۱).
و چنين است كه "هبوط" انسان همچون صعود او دائمي و
لايزال است و حركت در دو سوي اعلي عليين و اسفل سافلين به نيروي تقوي يا فجور،
همچنان ادامه دارد.
استثنائي بر قاعده سقوط
كلام قطعي "ثم رددناه اسفل سافلين" با آيه بعد :"
وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا
الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ..." استثناء زده
ميشود. چنين استثنائي را در سوره "عصر" نيز با جمله "الا الذين" ملاحظه مينمائيم:
وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ
ِإِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا
بِالْحَقِّوَتَوَاصَوْابِالصَّبْرِ
در سوره فوق با سوگند به عصر كه عنصري از "زمان" است،
به سرنوشت زيانبار "انسان" تأكيد مينمايد و در سوره تين با سوگند به "مكان" (طور
سينين و بلد امين) به آفرينش "انسان" در بهترين تقويم تصريح مينمايد.
مكان پرورش آدمي و زميني كه در آن زندگي ميكند، "شاهد"ي است بر امكانات و
زمينههاي متنوع رشد انساني كه در "احسن تقويم" آفريده شدهاست، و "زماني" كه بر او
ميگذرد، "شاهد"ي است بر خسران عمومي انسانها در بهرهوري و شكر اين امكانات و
نعمات.
دو آيه فوق را كه يكي بر استعداد رشد و قيام و ديگري بر خسران انسان تأكيد ميكند،
آيه سومي از سوره "بلد" تكميل مينمايد كه بر آفرينش انسان در متن سختي اشاره
مينمايد.
به جز اين سه آيه به نظر نميرسد آيه ديگري وجود داشته باشد كه شرايط محيط بر انسان
را (با حرف في) نشان دهد (۲۲). و اتفاقاً مورد سوم نيز با سوگند
به "مكان" مكه از بُعد سختي و دشواري به مسئله توجه ميكند. ذيلاً اين سه مورد را
در كنار هم مورد مقايسه قرار ميدهيم:
-
(بلد)- لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ....لَقَدْ
خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ
-
(تين)- وَطُورِ سِينِينَ وَهَذَا الْبَلَدِ
الْأَمِينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
-
(عصر) وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي
خُسْرٍ
به اين ترتيب به سه حقيقت در آفرينش انسان اشاره
شدهاست:
-
۱- انسان در بهترين تقويم آفريده شدهاست تا
در جهت رشد و كمال وجودي خويش قيام نمايد.
-
۲- قيام انسان جز در متن سختي و دشواري
امكانپذير نيست.
-
۳- انسان اگر در سختيها خود را برتر نياورد
و ايستادگي و قيام نكند قطعاً زيانكار خواهد شد.
همانطور كه گفته شد، استثنائي بر اين خسران و سقوط به
اسفل سافلين وجود دارد كه همان "ايمان و عمل صالح است" (إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ). اين دو عامل به عنوان نيروي دروني و موتور محرك انسان،
از يك طرف با جاذبه منفي سقوط زميني مقابله ميكند و از طرف ديگر باعث "صعود" به
ارتفاعات بالا ميگردد. چه زيبا اين حقيقت را خداوند در سوره فاطر بيان كردهاست:
كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ
جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ
يَرْفَعُهُ ُ... (۲۳)
چنين "ارتفاع گرفتن" و بالا رفتني را در آيات ديگري
نيز از زبان و زاويه ديگري بيان كردهاست كه هر كدام مصداق و موردي از ايمان و عمل
صالح را نشان ميدهد. از جمله:
نور (۳۶)
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ
لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ
تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء
الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ
نشانه ايمان در آيه فوق، ذكر اسماء الهي، تسبيح صبح و
شب و خوف از قيامت است و نشانه عمل صالح پرداختن زكوة و مشغول نشدن به كار و كسب.
مجادله (۱۱)
... يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ
دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ.
حقيقت فوق كه به دنبال توصيه در رعايت آداب شركت در
مجالس و احتراز از جا خوش كردن است، احترام به حقوق ديگران و قدر قائل شدن براي علم
و علما و محيط علمي را نشانهاي از ايمان و عمل صالح ميشمارد كه سبب ترفيع درجه
انسان ميگردد. اصولاً تعليم و تعلّم از مصاديق آشكار عمل صالح است كه موجب بالا
رفتن انسان به مقامات عاليه ميگردد. كما آنكه "ادريس" پيامبر(ع)، كه نامش نشانهاي
از درس خواندن (يا درس دادن) هاي متوالي او است، از اين طريق به مكان بلندي رسيد
(وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا مريم۵۶)
اين نكته نيز جالب توجه است كه در برابر "ايمان و عمل صالح" كه ترفيع دهنده انسان
است "كفر و تكذيب" نيز موجب سقوط و هبوط ميگردد. اين مطلب را در آياتي ذكر
كردهاست كه بعضاً استثناء: "الا اللذين" در آن به كار رفته است.
(۲۴)
(انشقاق ۲۲ تا ۲۵)
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُكَذِّبُونَ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ
فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ
الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ. (۲۵)
(بقره۳۸)
قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً ....وَالَّذِينَ كَفَرواْ وَكَذَّبُواْ
بِآيَاتِنَا أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ....
و بارزترين كفر و تكذيب، شرك به خدا است كه موجب سقوط
انسان از بلندي آسمان به پستي درهها ميگردد:
(حج۳۱).....وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ
فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ
الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ
۱- مثل: كان الانسان عجولاً
(۱۱/۱۷) كفوراً (۶۷/۱۷) قتوراً (۱۰۰/۱۷) اكثر شيٍ جدلاً (۵۴/۱۸)
۲- مثل: اِن الانسان لظلوم كفار(۳۳/۱۴)، كفورمبين(۱۵/۴۳)،لربه
لكنود (۶/۱۰۰)، ليطفي (۶/۹۶) ، ، خلق هلوعاً (۱۹/۷۰)
۳- مثل: خُلق الانسان من عجل (۳۷/۲۱) مِن علق (۲/۹۶)، مِن طين (۷/۳۲)، من نطفه
(۴/۱۶)، من صلصال كالفخار (۲۶/۱۵)
۴- مثل: ليس
للانسان الا ما سعي (۳۹/۵۳)، ام للانسان ما تمني (۲۴/۵۳)، ان الشيطان للانسان
عدو مبين (۵/۱۲).
۵- مثل: و اذا نعمنا علي الانسان
(۸۳/۱۷) و (۵۱/۴۱)
۶- اَلا و ان الشجرة البرّيـّة اصلب
عوداً، و الروائع الخضرة ارقَّ جُلوداً و النّباتات البدوية اقوي وقوداً و
ابطاً خموداً (نهج البلاغه نامه۴۵).
۷- زيتون از درختان جنگلي ايران است كه در منطقه رودبار
گيلان و محدوده منجيل رشد ميكند. عمر اين درخت متجاوز از ۱۰۰۰ سال است و در
سالهاي آخر، هر درخت بيش از ۲۰۰ كيلو محصول ميدهد و ارتفاع آن به ۱۰ تا ۱۵ متر
ميرسد. ميوه اين درخت جنبه خوراكي و صنعتي داشته و چوب آن براي مصارف منبّت
كاري و خراطي استعمال ميشود.
از شگفتيهاي درخت زيتون، استحكام و قابليت انعطافپذيري فوقالعاده آن در
برابر بادهاي شديد است. بطوريكه اين درخت در برابر طوفانهاي وحشتناك منطقه
منجيل، كه اتومبيلها را گهگاه واژگون ميكند، به راحتي ميتواند مقاومت نمايد.
علت اين امر به نظر ميرسد عمدتاً مربوط به روغني باشد كه در ساقه و شاخ و برگ
آن وجود دارد، قابليت انعطاف شاخهها به دليل همين ماده، موجب ميشود عليرغم
آنكه هنگام طوفان شاخههاي درخت دائماً به سطح زمين ميرسد و به چپ و راست خم
ميشود، پس از آرامش باد حتي يك برگ هم از آن كنده نميشود، محليهاي رودبار
مقاومت اين درخت در برابر باد را، كه به حالت آئروديناميكي انجام ميشود،
"بادشكن" ميگويند.
ريشه اين درخت برخلاف تصور، چندان گسترده و عميق نيست. اما نهال اين درخت را بر
روي تخته سنگي در عمق نزديك زمين قرار ميدهند تا هم به صورت پنجهاي و افشان
ريشههاي خود را دور سنگ قلاب كند و هم از رطوبت و گنديدگي در امان ماند. ريشه
اين درخت در برابر رطوبت بسيار حساس است و به اصطلاح محلي ها نبايد "آب گز"
شود. درخت زيتون با چنين پايهاي كه حداكثر در طول ۵/۱ متر پراكنده است ، شاخ و
برگ بسيار گستردهاي ميدهد كه در تمام طول سال سبز و خرم باقي ميماند.
چوب اين درخت آن قدر محكم است كه ميخ در آن فرو نميرود و در خراطي و كارهاي
دستي مجبور هستند آن را با مته سوراخ كنند و با چفت و بست متصل نمايند. اين چوب
از خوش نقش ترين چوبهاي منطقه گيلان است و در برابر آتش شعله و حرارت
فوقالعادهاي از خود بروز ميدهد. علاوه بر آن، مقاومت فوقالعادهاي در برابر
پوسيدگي و فشار دارد.
(توضيحات فوق را برادر انديشمند و آزادهام آقاي بهرام عظيمي كه خود فرزند
گيلان هستند در اختيار نويسنده قرار دادهاند).
۸- مؤمنون ۲۰ – و درختي كه از طور سينا خارج ميشود
(كه) با روغن و رنگي (خوش) براي خورندگان روئيده ميشود.
۹- بقره۶۱
۱۰- از آيات قرآن چنين بر ميآيد كه طور نام كوهي بوده است كه
(گويا در معرض آتشفشاني) بالاي منطقهاي كه بني اسرائيل زندگي ميكردند از دل
زمين (به صورت ناگهاني آتشفشاني= رفعنا) خارج شدهبودهاست تا همواره به عنوان
تهديدي بني اسرائل را هشدار دهنده باشد:
نساء-۱۵۴: و رفعنا فوتهم الطور بميثاقهم و
قلنا لهم ادخلوا الباب سجداً ...
بقره ۶۳و۹۴: اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوتكم الطور خذوا ما اتيناكم بقوة
...
۱۱- مريم ۵۲- ما او را از جانب
راست طور ندا داديم و نجوا كنان نزديكش گردانيديم
۱۲- قصص ۲۹- پس هنگامي كه موسي (ع) سرآمد (چوپاني) را به
پايان رساند و به همراه اهلش روان گشت از كناره طور آتشي را احساس كرد ... پس
زماني كه نزد آن رسيد از كنار راست دره در سرزمين فرخنده از درخت ندا داده شد
كه اي موسي همانا منم خداي پروردگار جهانيان.
۱۳- قصص ۴۶- و تو (اي پيامبر) در كنار طور نبودي هنگامي كه
(موسي را) ندا داديم و ...
۱۴- البته انبياء گذشته هر يك به سهم خود چنين قابليت و قيامي
را بروز دادهاند، امّا قيام موسي (ع) جهشي بلند در امتداد نبوت بودهاست.
۱۵- بقره ۱۲۹- ربنا و ابعث فيهم رسولا ...
۱۶- در اين مورد در سوره بلد به قدر كافي توضيح دادهايم كه
براي احتراز از اطناب كلام از تكرار آن خودداري ميكنيم.
۱۷- سوره شمس آيه ۸
۱۸- تفاوت ساختمان وجودي انسان با طياره در اين است كه در
پرواز خود را ميسازد و ماهيت انساني خود را به تدريج با اوج گرفتن احراز
مينمايد.
۱۹- معناي "رد" مخالف رجوع است. اوّلي برگشتن از وضع و حالت
طبيعي و شايسته به حالت نامناسب است و دوّمي برعكس. انسان در رجوع به سوي خدا
(الينا ترجعون) در واقع به وضع و حالت متناسب با ساختمان فطري وجودياش برگشت
مينمايد.
۲۰- آيه ۱۲۳ سوره طه و آيه ۲۶ سوره اعراف نيز حكايت اين
"هبوط" را بيان مينمايند
۲۱- آيه ۶۱ سوره بقره، جالب اينكه آدم نيز در لغزشگاه "خوردن"
به طمع گندم سقوط كرد
۲۲- البته با حرف "من" به زمينه هاي خلقت انسان اشارات زيادي
شدهاست (مثل: خلق الانسان من علق، من صلصال من حماء مسنون، من نطفه، من سلاله
من طين، من عجل) كه عمدتاً به بُعد مادي قضيه توجه دارد، در حالي كه با حرف
"في" به زمينههاي روحي عنايت مينمايد.
۲۳- آنكه عزت (مقام موقعيت بالا- سرزمين بلند و رفيع)
ميجويد، (پس بداند كه) عزت تماماً از آن خدا است (و از اين طريق حاصل ميشود
كه) كلام پاك به سوي او صعود ميكند و عمل صالح آن را بالا ميبرد
۲۴- استثناي الا اللذين علاوه بر سورههاي عصر و تين در
سورههاي ذيل نيز به كار رفته است:
هود (۱۱) و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ...
الا الذين صبروا و عملوا الصّالحات اولئك لهم مغفرة و اجر كبير
شعراء (۲۲۷) و الشعراء يتبعهم الغاوون ... الا الذين امنوا و عملوا الصلحات
و ذكروا الله كثيراً و ...
ص (۲۴) ... و ان كثيراً من الخلطاء ليبغي بعضهم علي بعض الا الذين امنوا و
عملوا الصالحات و قليل ماهم.
انشقاق (۲۵) بل الذين كفروا يكذبون ... فبشرهم بعذاب اليم الا الذين امنوا
و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون.
۲۵- آيه كامل "الا الذين آمنوا
و عملوا الصالحات فلهم اجرٍ غير ممنون" منحصراً در سوره تين و انشقاق آمدهاست
كه مقابله و مقايسه آيات قبل آن به فهم مطلب كمك ميكند.
|