به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۹۰ - (يهوديان متعصّب و متكبّر) خود را به بد بهايي (از غرور و حسادت) فروختند۱۹۰
كه به آنچه خداوند (بر پيامبر اسلام) نازل كرده منكر ميشوند. (آنها انتظار دارند
نبوّت در انحصار نژاد خودشان باشد و) برترىطلبى باطل ميكنند۱۹۱ از اين كه خداوند
(آيات و حقايقي) از فضل خويش را بر هر كه از بندگانش كه بخواهد (شايسته بداند) نازل
ميكند (نه الزاماً بنياسرائيل). پس (به خاطر چنين خصلتي) به خشمي فراز خشمي
(فزاينده) گرفتار شدند۱۹۲ و براي كافران (انكار كنندگان حق از هر ملت و
آييني) عذابي خواركننده است.۱۹۳
۹۱ - و چون به آنها گفته شود به آنچه خداوند (بر پيامبر اسلام) نازل كرده ايمان
بياوريد، گويند: ما (تنها) به آنچه بر خودمان نازل شده (تورات) ايمان ميآوريم و
(به اين ترتيب آنها) به وراي آن، با آن كه حق و تصديقكنندهاي است بر آنچه
(توراتي كه) دارند، منكر ميشوند. بگو: اگر شما (به راستي به تورات) ايمان داريد،
پس چرا در گذشته پيامبران خدا (مثل زكريا و يحيي) را ميكشتيد؟
۹۲ - همانا موسي نشانههاي روشني براي شما آورد، سپس بعد از او گوساله را به پرستش
گرفتيد۱۹۴ و شما (با اين عمل به نفس خويش) ستمكار بوديد.
۹۳ - و (ياد آر) آنگاه كه پيمان استواري از شما گرفتيم و (كوه) طور را بر فرازتان
برافراشتيم،۱۹۵ (با اين هشدار كه) آنچه (از احكام تورات) به شما داديم
به قوّت (جدّي) بگيريد و (حقايق الهي را) بشنويد، (اما) گفتند: شنيديم و نافرماني
كرديم!۱۹۶ و به دليل كفرشان (دوري از يكتاپرستي) دلشان از (عشق) گوساله
سيراب شده است!۱۹۷ بگو: اگر (به آنچه ادعا ميكنيد) مؤمن هستيد، چه بد
است آنچه ايمانتان شما را بدان فرمان ميدهد.۱۹۸
۹۴ - بگو: اگر (آنچنان كه ادعا ميكنيد) سراي آخرت نزد خدا مختص شماست، نه ساير
مردم، پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست ميگوييد (تا هر چه زودتر به بهشت برسيد)!
۹۵ - و (مطمئن باش) هرگز به خاطر عملكردشان (كه براي سراي آخرت پيش فرستادهاند)،
هرگز چنين آرزويي نخواهند كرد و خداوند به (احوال) ستمگران بسي داناست.
۹۶ - و (برعكس،) آنها را مسلماً حريصترين مردم به (هر نوع) زندگي مييابي، (حتي
حريصتر) از مشركان!۱۹۹ (به طوري كه) هر كدامشان آرزو دارد ايكاش
(ميتوانست) هزار سال عمر كند! در حالي كه چنين عمري او را از عذاب (آثار اعمالش)
دور نخواهد ساخت۲۰۰ و خداوند به آنچه ميكنند بس بيناست.
۹۷ - بگو: هر كس دشمن جبرئيل است،۲۰۱ پس (بداند) او آن (قرآن) را بر قلب
تو به اذن خدا نازل كرده است، در حالي كه تصديقكننده (كتابهاي آسماني) پيش رو است
و هدايتي و بشارتي است براي مؤمنين.
۹۸ - هر كس دشمن خدا و فرشتگانش و رسولانش و جبرئيل و مكائيل باشد، پس (بداند) كه
خدا هم دشمن كافران است.۲۰۲
۹۹ - و به راستي آيات روشنگري بر تو نازل كرديم و جز فاسقان۲۰۳ (حريم
شكنان) كسي به آن منكر نميشود.
۱۰۰ - آيا جز اين است كه هرگاه يهوديان (مغرض و متكبّر) عهدي (با پيامبر و
مسلمانان) بستند، گروهي از ايشان آن را پشت سر انداختند؟۲۰۴ بلكه بيشتر
آنها ايمان نميآورند.
۱۰۱ - همين كه فرستادهاي از پيشگاه خدا بر آنها آمد كه تصديقكننده است بر آنچه
(توراتي را) با آنهاست، گروهي از كساني كه كتاب به آنها داده شده بود (تا راهنماي
عملشان باشد)، كتاب خدا را پشت سر افكندند (هواي نفس و تعصّبات قومي و نژادي خود را
مقدّم داشتند)، انگار (از كتابهاي آسماني هيچ) نميدانند.
۱۰۲ - و (به جاي قرآن) از چيزهايي (افسانه و افسونهايي) كه شياطين۲۰۵
(كاهنان شيطان صفت) دربارة مُلك سليمان قصهسرايي ميكردند (و سِحر و جادو را رمز
حكومت او ميشمردند) پيروي كردند!۲۰۶ حال آن كه سليمان كفر نورزيد۲۰۷
(به سِحر و جادو نپرداخت)، بلكه آن شيطان صفتان بودند كه به مردم سِحر ميآموختند،
و (نيز از) تعليماتي (سوء استفاده كردند) كه بر دو فرشته (صفت) «هاروت» و «ماروت»۲۰۸
در بابل نازل (مكشوف) شده بود،۲۰۹ در حالي كه آن دو به احدي چيزي
نميآموختند، مگر آن كه (به شرط و با هشدار) ميگفتند: ما فقط (وسيلة) آزمايشيم،۲۱۰
پس (با سوء استفاده از اين فنون) كافر مشو. با اين حال، (يهوديان) از آن دو چيزهايي
ميآموختند كه با آن ميان مرد و همسرش جدايي ميانداختند، هرچند جز به اذن خدا
نميتوانستند به كسي زياني برسانند،۲۱۱ و چيزهايي ميآموختند كه به
زيانشان، نه سودشان بود با آن كه به خوبي ميدانستند هركس خريدار اين (جادوها)
باشد، در آخرت بهرهاي نخواهد داشت، چه بد و نارواست آنچه خود را به آن فروختند،
كاش ميدانستند.
۱۰۳ - و اگر آنها (به جاي پيروي از خرافات) ايمان ميآوردند و (از تكرار آن) پروا
ميكردند، به يقين نتيجة آن نزد خدا بهتر بود (از منافعي كه به دنبالش بودند)، كاش
ميدانستند.۲۱۲
۱۹۰ - سرماية هر كسي در بازار زندگي عمر محدودي است
كه تجديد و تكرار نميگردد، به تعبير امام علي(ع)، بهاي عمر بهشت و
رضوان الهي است، به كمتر از آن نفروشيد. تا خريدار چه كالاهايي باشيم؟ كساني
خريدار آنچه رنگ خدا داشته و به كار خدمت به خلق و رشد و كمال خود آيد هستند و
تعداد بيشتري با تنگنظري و تعصّب خريدار كالاي كفر در انواع حرص و حسد، دشمني
و فتنهجويي، جنگ افروزي و جبّاريتاند.
۱۹۱ - «بَغِيًّ» طلب کردن چيزي با تجاوز از حدّ است که ميتواند در عدالت و
احسان و انفاق باشد، يا در تجاوز به حقوق ديگران و تمايل به باطل.
۱۹۲ - به سخن شيرين حافظ: درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد نهال دشمني
بركن كه رنج بيشمار آرد.
تاريخ و تجربيات حدود چهار هزار سالة بنياسرائيل، با اختلافات و جنگهاي
ريشهدار دروني ميان ۱۲ تيرة اصلي و درگيري و دشمني با همسايگان، سرنوشت اين
قوم را به آوارگي و درماندگي رقم زده است، مگر در مقاطعي كه يا استعمارگران از
مظلوميت آنان پلي براي رسيدن به اهداف خود ساخته و اسكان و اقتدارشان
بخشيدهاند، يا خود، به رغم اقليتشان، با هوشمندي و حميّت كنترل منابع قدرت،
ثروت و اطلاعات و تبليغات را در چنگ گرفته و ديگران را به جان هم انداختهاند و
(به شهادت تاريخ) هر دم به خشمي ناشي يا افزون بر خشمي گرفتار شدهاند. صرف نظر
از اقليتي خداجوي و خدمتگزار، اكثريت دنياپرست اين قوم، به تعبير قرآن، هركجا
كمين كردهاند به ذلّت گرفتار شدهاند، مگر با (چنگ زدن) به ريسمان خدا يا
ريسمان مردم (ملتهاي ديگر) و... آلعمران ۱۱۲.
۱۹۳ - اين قاعدهاي كلي است كه هر ملتي حقايق و نظامات جهان را ناديده بگيرد و
غافل گردد، به خواري و زبوني و زير دستي ملتهاي مجاور گرفتار ميشود.
۱۹۴ - برحسب گزارشات تاريخي، بنياسرائيل علاوه بر گوسالهپرستي به هنگام حضور
موسي در ميقات الهي، پس از او نيز در روزگاران بعد به همين تمايل ريشهدار
تاريخي جامة عمل پوشاندند؛ آنگاه كه پس از تفرقه و انشقاق به دو شاخه، ده سبط
شمالي دو گوساله ساخته و به پرستش گرفتند. به تصريح تورات، باب پادشاهان، اصحاح
۱۲: «يربعام (پادشاه اسرائيل) بعد از مشورت با مشاوران خود، دو گوساله از طلا
ساخت و به قوم اسرائيل گفت: لازم نيست براي پرستش خدا به خودتان زحمت بدهيد و
به اورشليم برويد، اي اسرائيل، اين گوسالهها خدايان شما هستند، چون اينها
بودند كه شما را از اسارت مصر آزاد كردند.»
۱۹۵ - ر ك به پاورقي ۱۴۴ همين سوره. بالا بردن كوه طور در آية ۶۳ نيز عيناً
آمده است، با اين تفاوت كه در آنجا پس از ذكر اين واقعه، جملة «وَاذْكُرُوا مَا
فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» آمده بود و در اينجا «وَاسْمَعُوا» (بشنويد و
بفهميد). در اعراف ۱۷۱ نيز همين هشدار به بنياسرائيل آمده است، دو بار هم
توصية «با قوّت گرفتن كتاب» به موسي (اعراف ۱۴۵) و يحيي (مريم ۱۲) در قرآن آمده
است. البته بي هيچ نياز هشدار به كساني كه خود شيفته و مشتاق كلام و كتاب خدا
بودند.
۱۹۶ - استماع در زبان عربي، بيش از دريافتِ امواج صوتي و شنيدنِ غير ارادي است.
استماع واقعي، شنيدنِ ارادي مطلب براي فهم آن، و در مورد سخن حق و كلام الهي،
اطاعت و عمل صادقانه به آن است. يهوديان مغرض و متكبّر، كلام پيامبر اسلام را
البته ميشنيدند، اما با پيشداوري منفي و به قصد مجادله و انكار و عصيان. اين
همان اصطلاح با يك گوش شنيدن و با گوش ديگر دركردن است. مؤمنان با استماع سخن
حق، آن را به جان جذب و هضم ميكنند و ميگويند: «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» (بقره
۲۸۵، نور ۵۱) و بي چون و چرا و مشتاقانه اظهار ايمان ميكنند (آلعمران ۱۹۳)،
اما بنياسرائيل ميگفتند: شنيديم و نميپذيريم، (به يكديگر توصيه ميكردند
ظاهراً) بشنو، بدون آنكه بشنوي! خداوند ميگويد: اگر آنها ميگفتند شنيديم و
ميپذيريم، تو نيز سخن ما بشنو و به ما نظر كن، حتماً به نفع خودشان بود (نساء
۴۶- ... وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ...
وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا
لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ). در همين ارتباط است كه خداوند به مؤمنين توصيه كرده
همچون كساني مباشيد كه گفتند شنيديم، ولي (به نيّت و قصد فهميدن) نشنيدند
(انفال ۲۱).
۱۹۷ - ر ك به پاورقي ۱۰۹ همين سوره.
۱۹۸ - يهود خود را قوم برگزيدة خدا و اولياء و احباء او و مؤمن واقعي
ميدانستند! (مائده ۱۸) اما اين چه ايماني است كه با تنگنظري، تعصّب، حرص به
دنيا، حسد به ديگران، دشمني و كينه يا دگرانديشان توأم است!؟
۱۹۹ - ادوات تأكيد (لام و نون ثقيله) در «لَتَجِدَنَّهُمْ»، نشان ميدهد در
ميان هيچيك از اقوام و ملل دنيا مردماني حريصتر به زندگي و مادّيات، همچون
يهوديان (البته به استثناي قليلي) وجود ندارد، نكره آمده «عَلَىٰ حَيَاهٍ»
نشانگر تمايل به زندگي، به هر نوعي! و چسبيدن به دنيا، به هر قيمتي است.
قاعدتاً مشركاني كه باور به آخرت ندارند طبيعي است كه به همين دنياي زودگذر
وابسته و مشتاق باشند، آنچه متناقض مينمايد، ادعاي ايمان برتر ولي وابستگي
بيشتر به زندگي مادّي است. البته اين وصف منحصر به يهوديان نيست، در ميان
مسيحيان و مسلمانان و پيروان ساير آيينها نيز نمونههاي مشابهي ميتوان يافت.
۲۰۰ - «زَحْزِح»، كنار شدن و كنار كردن، و «مُزَحْزِح» كناركننده است. اين لفظ
در آلعمران ۱۸۵ نيز تكرار شده است. «...فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ
وَأُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ...». ريشة اين كلمه «زَحَّ»، معناي به شتاب
هُل دادن يا جلو كشيدن دارد و تكرار آن «زَحْزِح» (مثل: كبكب، سلسل، غلغل،
دبدبه و...) شدّت را ميرساند.
۲۰۱ - جبرئيل نامي عبري است كه يهوديان با آن آشنا بودند. اما دشمني با جبرئيل
چه دليلي ميتواند داشته باشد؟ در مدرسه نيز شاگرداني گريزپا، به اصطلاح، كاسة
كوزة كاستيها و كمآوردنهاي خود را سر معلم ميشكنند و او را مقصّر در ناكامي
خود ميشمرند، حال آن كه معلم مطابق مقرّرات مدرسه و فرمان مدير عمل ميكند و
با كسي دشمني يا دوستي ويژه ندارد.
يهوديان باشخص محمد(ص) پيش از اسلام آشنايي و ارتباطي نداشتند،
پيامبر نيز جز عقد پيمان همزيستي مسالمتآميز با يهود، هنگام هجرت به مدينه،
هيچ سابقة سويي با آنها نداشته است، مگر برخوردهاي بعدي كه ناشي از عهدشكنيهاي
خود يهوديان بود. پس دشمني ناخودآگاه آنها با نبوّت او، و فرشتة منتقل كنندة
وحي (جبرئيل) بايد بوده باشد كه چرا به جاي قوم سوگلي بنياسرائيل سراغ قوم و
نژادي ديگر رفته است! پاسخ سادة آيه مشتمل بر چهار جزء است: ۱- جبرئيل قرآن را
بر قلب پيامبر نازل كرده است (پس نبوّت امري قلبي و ايماني است)، ۲- اين عمل به
«اذن خدا» نه ارادة جبرئيل انجام شده (در هر اذني، آمادگي و پذيرش طرف مقابل
نيز مطرح است)، ۳- نبوّت جديد تصديق كنندة نبوّتهاي پيشين (نه ابطالگر آنها)
است. ۴- نبوّت جديد هدايت و بشارت براي مؤمنين است (اگر به راستي مؤمنيد، چرا
با آن معارضه ميكنيد؟).
۲۰۲ - مسلماً يهوديان دشمن خدا و فرشتگان و رسولان و جبرئيل و ميكائيل نبودند،
بلكه بيش از بقية اقوام خود را مؤمن و معتقد به اين اصل ميدانستند، اما ادعاي
زباني هيچ ايماني را ثابت نميكند، مهم التزام عملي داشتن به ايمان و تسليم
بودن به مقتضيات آن است. «عدو» بودن خدا نسبت به چنان اعدائي، مسلماً جنبة
احساسي و ذاتي ندارد، اين عداوت انعكاس عملكرد خودشان و آثار و عواقب آن در
نظام خدايي است.
۲۰۳ - ر ك به پاورقي ۱۲۹ همين سوره.
۲۰۴ - «نَبَذَ» انداختني است با بياعتنايي و بيرغبتي، همچون دور انداختن چيزي
بيارزش.
۲۰۵ - «شيطان» صفتي است که به هر متمرّد خارج شونده از حريم و حدود اطلاق
ميگردد، چه ابليس، که با عصيانش از امر پروردگار در سجده به آدم از حريم
فرشتگان هبوط کرد، چه انسانهاي طغيانگر ديوصفت (انبياء ۸۲، بقره ۱۴)، چه
سنگهاي سرگردان که از مدار خود خارج شده و به جوّ زمين برخورد ميکنند (حجر
۱۷، صافات ۷، ملک ۵)، چه ميکرب (ص ۴۱) و... گويا سليمان به لطف خدا توفيق يافته
بود متجاوزان ديو صفت (اقوام مغول) معاصر خود را مهار کند و به کارهاي سازنده،
همچون بنائي (ساختمان سازي) و غواصي (استخراج درّ و مرجان يا بندرسازي) وا
دارد و هم شرور غير قابل اصلاح را به بند آورد. در اينجا قاعدتاً منظور از
شياطين بايد كاهنان متمرّد و متعصّب بوده باشد. در بسياري از آيات قرآن، رهبران
مخالف پيامبران را شياطين (اعوان و انصار شيطان- شيطان صفت) ناميده است. از
جمله: انعام ۱۱۲ و ۱۲۱، اعراف ۲۷ و ۳۰.
۲۰۶ - اين آيه را بدون توجه به ۴ جملة معترضه در متن آن، كه براي فهم بهتر مطلب
بيان شده، به راحتي نميتوان فهميد. با تفكيك جملات معترضه از متن، آية قابل
فهمتر ميشود. در نگارش زير ۴ پيام اصلي آيه را در سمت راست و ۴ جملة معترضه
را با فاصلهاي در سمت چپ نوشتهايم:
۱- وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَىٰ مُلْكِ سُلَيْمَانَ ۱- وَمَا
كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَٰكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ
السِّحْرَ
۲- وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ ۲- وَمَا
يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ
تَكْفُرْ
۳- فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ
وَزَوْجِهِ ۳- وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ
۴- وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا
لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ۴- وَلَبِئْسَ مَا
شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
اما توضيحي دربارة جملات معترضه:
۱- از آنجايي كه گفته شده بنياسرائيل از آنچه بر مُلك سليمان نسبت داده ميشد
پيروي كردند، براي اينكه شائبهاي از كفر متوجة چنين پيامبر پاكي نشود،
بلافاصله انحراف را متوجة مردم شيطان صفتي كه عوامالناس را تعليم جادوگري
ميدادند مينمايد.
۲- اين تأكيد نيز براي رفع سوء تفاهم احتمالي نسبت به عملكرد آن دو انسان فرشته
صفتي است كه حيلههاي ساحران و تردستيهاي آنها را براي مردم افشا ميكردند. آن
دو از اول با شاگردان خود عهد ميبستند سوء استفاده نكنند.
۳- ممكن است اذهان مردم ساده دل چنين امري را به سلطة شيطان بر انسان نسبت
دهند. درحالي كه با اين جملة معترضه، آن را با قيد «اذن الله»، كه تأثيرپذيري و
زمينة مساعد طرف مقابل را نشان ميدهد، محدود مينمايد. يعني چنين ترفندها و
طلسم و جادوها در مورد كساني مؤثر بود كه به آن اعتقاد داشتند.
۴- در آخرين بخش آية مورد نظر، بر زيانبخش و بيفايده بودن آنچه فرا ميگرفتند
تصريح مينمايد.
۲۰۷ - بديهي است منظور از كفر، نه انكار خدا، بلكه پوشاندن و نديده گرفتن حقيقت
توحيد و مشغول داشتن مردم و فريب آنان با سِحر و امور باطل است.
۲۰۸ - در برابر اصطلاح «شياطين» يعني شيطان صفتان فريبكاري كه ماجراي سليمان را
با خرافات آميخته كردند، در اينجا از دو مَلِك يا دو انسان فرشته صفت نيكخواه و
هدايتگر خلق ياد ميكند كه به آگاهسازي مردم از اباطيل و خرافاتِ به نام دين
اقدام كردند. اين دو نام ظاهراً براي يهوديان معروف بوده و دلالت بر اشخاص
معيني ميكرده است. نزول حقايق بر آنها، همچون نزول سكينه و آرامش بر مؤمنان
(فتح ۴ و ۱۸ و ۲۶) نيز الهامي است بر دلهاي مساعد و فراگير.
۲۰۹ - بابِل مركز كشور كلده، نمايانگر شهر و تمدّني است كه در آن روزگار بسيار
معروف بوده است. اين شهر و تمدن در منطقة بينالنهرين سرزمين ميان دو رود دجله
و فرات، زيستگاه تمدّنهاي پيشين در جنوب بغداد فعلي ميباشد. بابل سرزمين
ابراهيم خليل بود كه قومش سرنوشت خود را متأثر از وضعيت كواكب و ستارگان
ميدانستند و بعضاً آنها را ميپرستيدند. گفته ميشود فلسفه و ستارهشناسي از
سرزمين كلده به فارس، فنيقيه، هند، مصر و يونان رفت.
۲۱۰ - آزمايشات آدمي را قرآن با واژههاي متفاوتي همچون: فتنه، ابتلاء، امتحان،
اختبار، تمحيص، تمخيض، و... بيان کرده است. اصل کلمة «فتنه»، قرار دادن طلا و
نقره در آتش براي خالص شدن از آميختگيها و تيرگيهاست و به طور مجازي در مورد
مشکلات و مصيبتهاي زندگي، که همچون کوره آتش آدمي را صيقل ميدهد و آبديده
ميکند، به کار ميرود. ر ک به کتاب «پژوهشي در قرآن» ج ۴ ص ۴۴ تا ۸۲ .
۲۱۱ - «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه ميکنند، اما هر اجازهاي دو طرف دارد؛ آن
که اجازه ميگيرد و آن که اجازه ميدهد. و گرنه اجازه گرفتن معنا ندارد! اذن
خدا همان نظاماتي است که در جهان مقرر داشته و چراغي است که وقتي رهرو به آن
ميرسد، با رنگ سبز اذن عبور ميدهد. به تعبير قرآن هر زمين پاکي به اذن
پروردگار نباتش را ميروياند (اعراف ۵۸). نور و گرماي خورشيد و باران و هواي
پاک، اذن خداست، اگر خاک آلوده نباشد، اجازه رشد ميگيرد و استعدادهاي درون خود
را آشکار ميسازد. به قول مولوي:
کِشت جان را کـَش جواهر مضمر است
ابر رحمت پر ز آب کوثر است
دعوت پيامبران نيز جز با آمادگي مردم و پذيرش قلبي آنان، که روي ديگر سکه اذن
الله است، تحقّق نمييابد. اين همان «لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» و ضرورت آزادي
براي انديشه است.
۲۱۲ - آيا فقط يهوديان به جاي شناخت رمز شكوفايي مُلك سليمان، به پيروي از
خرافات و موهوماتي كه شيطان صفتان در وصف آن توانايي و تمدّن از خود ساخته
بودند پرداختند، يا ذكر اين داستانها در قرآن براي عبرت و هشدار به مسلمانان
است؟
اگر در جملة «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَىٰ مُلْكِ
سُلَيْمَانَ...» به جاي مُلك سليمان، مُلك محمد(ص) را قرار دهيم و
به جاي آبادي و امنيّت و فراواني ملك سليمان، تمدّن باشكوه اسلامي تا قرن ۴
هجري را تصوّر ميكنيم، آنگاه ميتوانيم وضعيت امروزي خود را با يهودياني كه
موضوع اين آيات بودند مقايسه كنيم تا معلوم شود ما نيز چه مقدار ميراث پيامبر
خود را ضايع كردهايم!
قرآن شيوههاي حكيمانه حكومت سليمان را در ۷ سوره به اجمال يا تفصيل بيان كرده
است، با اين حال آيا اطلاعات اكثريت ما از مُلك سليمان، بيش از انگشتري و
قاليچة سليمان و بِلقيس، و از پدرش داود، بيش از صوت خوب و نينوازي برگرفته از
همان اوهام اسرائيلي، بدون مستند قرآني است؟
آيا جز اين است كه بسياري از ما به جاي تدبّر در قرآن راهنماي عمل، به حواشي
مفاتيح الجنان، براي كسب ثواب! و به چاه جمكران براي كسب حاجات پرداختهايم؟
آيا نه اين است كه به جاي پيروي از سنّت و سيرة رسول مكرم و اهل بيت مطهرش، به
گنبد و بارگاه و دخيل بستن به ضريح طلا و نقره دلخوش كرده و از توسل و تشفّع به
آن اولياء حق، كه جز «وسيلة» هدايت و نجات جستن، و «پيوستن» و شفع شدن با آنان
در راه حق معنايي ندارد، وسيلهاي براي دفع ضررها و جلب منافع دنيايي و دور زدن
نظامات الهي ساخته و به توهّم پارتيبازي دچار شدهايم؟
چه حكمتي در مسلمانان معاصران پيامبر بود كه آنها را از ذلت و زبوني دوران
جاهليت به اوج عزّت و علم و اقتدار رساند و قرنها بر تارك انديشه و آبادي
نشاند؟ آيا جز اين است كه ما نيز اين ميراث گرانقدر را رها كرده و از خرافات و
موهوماتي كه شياطيني و شخصيتهايي ديگر بر ما خواندند پيروي كرديم و ميكنيم؟
اگر غير از اين است، پراكندگي و ذلت و برادركشي و آوارگي در سوريه، عراق،
افغانستان و به جان هم افتادن برخي كشورهاي اسلامي از كجاست؟
گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد
واي اگر از پس امروز بود فردايي
ترجمه عبدالعلى بازرگان