به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۰۴ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد (به جاي اطاعت از فرمان خدا و رسول) نگوييد: «رَاعِنَا»۲۱۳ (رعايت حال ما را بكن)، بلكه بگوييد: «اُنْظُرْنَا»۲۱۴ (به ما توجه كن) و بشنويد۲۱۵ (آيات قرآن را و بدانيد) براي منكران (نسبت به هشدارهاي آن) عذابي دردناك است.۲۱۶

۱۰۵ - اهل كتابي كه (با انكار تعصّب‌آميز قرآن و نبوّت) كفر ورزيدند، و (نيز) مشركان خوش ندارند هيچ خيري از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود،۲۱۷ حال آن كه خدا (تابع تمايلات آنان نيست، بلكه) رحمت خويش را به هر كه از بندگانش بخواهد (شايسته بداند) اختصاص مي‌دهد و خداوند داراي فضلي عظيم است.۲۱۸

۱۰۶ - هر آيه‌اي (در طبيعت يا شريعت) را نسخ (جايگزين) كنيم، يا از (زمين و زمان و ذهن‌ها) برداريم، بهتر از آن، يا همانندش را مي‌آوريم،۲۱۹ آيا نمي‌داني كه خدا بر هر كاري توانا (نظام‌گذار و اندازه بخش) است؟۲۲۰

۱۰۷ - آيا نمي‌داني كه مُلك آسمان‌ها و زمين از آنِ خداست و جز او شما را هيچ سرپرست و ياوري نيست؟۲۲۱

۱۰۸ - آيا شما (مسلمانها نيز) مي‌خواهيد از رسولتان (همان) درخواست‌هايي را بكنيد (مثل راعنا، ما را رعايت كن) كه قبلاً از موسي شد؟۲۲۲ و هر آنكه كفر را جايگزين ايمان كند، همانا راه راست را گم كرده است.۲۲۳

۱۰۹ - بسياري از اهل كتاب به دليل حسادتي كه از تَه دلشان (در ذات و ضميرشان نسبت به شما) دارند، آرزو مي‌كنند، ايكاش (مي‌توانستند) شما را پس از ايمانتان، به حال كفر برگردانند!۲۲۴ (آنهم) پس از آنكه حق بر آنها كاملا روشن شده است، پس (با وجود اين كينه‌ها و حسادت‌ها) از آنان درگذريد و چشم‌پوشي كنيد۲۲۵ تا خدا فرمان خويش را (در فرآيند عمل و عكس‌العمل و كيفر كافران) بياورد،۲۲۶ چه خداوند بر هر چيز توانا (قدر و اندازه‌گذار) است.

۱۱۰ - و (شما مسلمانان در برابر كينه و حسادت آنها) نماز را به پا داريد (ارتباطتان را با خدا تقويت كنيد) و زكات بدهيد (نفستان را تزكيه و پيوند اجتماعي خود را تقويت كنيد) و هر خيري كه براي (خانة آخرت) پيش فرستيد،۲۲۷ (مطمئن باشيد) آن را نزد خدا خواهيد يافت، مسلماً خدا به آنچه مي‌كنيد بيناست (چيزي از نظر او نمي‌افتد).

۱۱۱ - (اهل كتاب) گفتند: هرگز به بهشت نخواهد رفت مگر آنكه يهودي يا نصراني باشد! اين (البته) آرزوي آنهاست.۲۲۸ بگو: اگر راست مي‌گوييد دلايل روشن خود را بياوريد.۲۲۹

۱۱۲ - آري، هركس روي خود (هدف و برنامه‌اش در زندگي) را تسليم خدا كند در حالي كه نيكوكار (نيز) باشد،۲۳۰ پاداش او نزد پروردگارش (محفوظ) است و نه بيمي بر آنهاست و نه اندوهگين مي‌شوند.۲۳۱

۱۱۳ - يهوديان گفتند: نصاري (مسيحيان) بر هيچ (پايه‌اي از حقانيّت) نيستند! و نصاري نيز گفتند: يهوديان بر هيچ (حقانيتي) نيستند! حال آنكه همة آنها كتاب (آسماني خود را) مي‌خوانند (با اين حال بي‌خبرند)، مردمي هم كه (چيزي از كتاب‌هاي آسماني) نمي‌دانند، همانند سخن اينان گويند۲۳۲ (پس چه فرقي است ميان اهل كتاب با بي‌خبران؟ با چنين روش و منشي) خدا دربارة آنچه پيوسته اختلاف مي‌كنند، در روز رستاخيز داوري خواهد گرفت.

۱۱۴ - و كيست ستمگرتر از آنكه (با تعصّبات فرقه‌اي خويش) از ذكر نام خدا در مساجد جلوگيري كند و در ويراني آن بكوشد؟۲۳۳ آنان را نرسد كه جز به حال بيم و هراس (از اعمالشان، در فضايي روحاني) به مساجد درآيند. آنان را در دنيا رسوايي و در آخرت عذابي عظيم است.

۱۱۵ - مشرق و مغرب (گسترة طلوع و غروب خورشيد- همة جهات) از آنِ خداست، پس به هر طرف رو آوريد، همانجا روي خداست، چه خداوند فراگيرندة همه، و بس داناي (به آفريدگان) است.۲۳۴

۱۱۶ - (يهوديان و مسيحيان) گفتند: خدا فرزندي (براي خود) برگرفته است!۲۳۵ او منزه است (از چنين نسبت‌هايي)، بلكه هرآنچه در آسمانها و زمين است متعلق به اوست، همه سر به فرمان اويند.۲۳۶

۱۱۷ - (او) پديد آورندة آسمانها و زمين۲۳۷ (از عدم است)؛ چون خواهد كاري صورت گيرد، همين كه گويد: باش، مي‌شود!۲۳۸

۱۱۸ - آنهايي كه (از استعداد انسان در اوج و عروج و ارتباط با خدا چيزي) نمي‌دانند، گفتند: چرا خدا با ما سخن نمي‌گويد؟ يا آيه‌اي (نشانة ويژه‌اي) براي ما نمي‌آورد؟۲۳۹ پيشينيان آنها نيز همين ادّعا را داشتند، (چقدر) دلهاي آنان به هم شبيه است! ما آيات را براي مردمي كه در پي يقين‌اند۲۴۰ به روشني بيان كرده‌ايم.

۱۱۹ - (اينك) تو را به حق فرستاده‌ايم تا بشارت دهنده و هشدار دهنده‌اي (براي مردم) باشي و(لي) مسئول دوزخيان نيستي.۲۴۱

۱۲۰ - و يهوديان و مسيحيان هرگز از تو راضي نخواهند شد مگر آنكه از آيين آنها پيروي كني، (به آنان) بگو: هدايت الهي همان هدايت (راستين) است (نه آنچه متوليان دين به نام خدا بافته‌اند)، و اگر پس از آن علمي (كه از قرآن) به تو رسيده، از نظريات (مبتني بر هواي نفس) آنها پيروي كني، در برابر خدا هيچ دوست (كارساز) و ياوري نخواهي داشت.

۱۲۱ - كساني كه به آنان كتاب (آسماني) داده‌ايم و آن را چنانكه سزاوار آن است (با دقّت و دلِ پاك) مي‌خوانند،۲۴۲ آنها به آن (قرآن) ايمان مي‌آورند و كساني كه آن را انكار كنند، زيانكاران (واقعي) همين‌هايند.۲۴۳

۱۲۲ - اي بني‌اسرائيل، نعمت (ويژه) مرا كه بر شما ارزاني داشتم به خاطر داشته باشيد و اين كه من شما را بر جهانيان برتري بخشيدم.۲۴۴

۱۲۳ - و خود را از (عواقب اعمال‌تان در) روزي حفظ كنيد۲۴۵ كه كسي به جاي ديگري جزا نبيند و هيچ معادلي (در تاوان اعمال) از او گرفته نشود و شفاعتي او را سود نبخشد و كسي به ياري‌اش نيايد.


۲۱۳ - به دريافت مرحوم طالقاني(ره) در «پرتوي از قرآن»، اين اولين آيه در سورة بقره است كه پس از شرح مفصل انحرافات تاريخي بني‌اسرائيل، مسلمانان را با جملة «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» مخاطب قرار داده است. گويا عامل اصلي انحرافات آن قوم، همين «خود محوري» و انتظارِ از پيامبرشان براي رعايت حال آنها و انطباق شريعت با شرايط شخصي و تمايلات نفسي آنان بوده است. پيامبران طبيبان دردهاي روحي و درمان كنندة ددمنشي‌هاي اخلاقي قوم خود بودند؛ آيا درمان درست، جز با تسليم به تخصص طبيب و تهية نسخه و تبعيت از نحوة مصرف آن است؟ انتظارِ ملاحظة حال بيمار و سازگار ساختن طبابت با تمايلات بيمار، تب او را بالاتر مي‌برد! در زبان عربي چوپان را «راعي» و چراگاه را «مرعي» گويند. چوپان گوسفندان را به حال خود در طبيعت رها مي‌سازد تا فربه و فروخته شوند، درخواست «راعنا» با شأن انسانِ مختار تناسب ندارد.

۲۱۴ - نظر، همان نگاه كردن عادي، يا بادقت و توجه است كه برحسب اهميت موضوع، به سرعت از آن مي‌گذريم، يا تأمل و تدبري مي‌كنيم. كلمة نظر در معناي مجازي، نوعي رسيدگي و عطف توجه است. قرآن از وجوهي (چهره‌ها و شخصيت‌هايي) در بهشت سخن مي‌گويد كه پر طراوت از نعمت، نظاره‌گر (رحمت) ربوبي‌اند (قيامت ۲۲ و ۲۳- وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَهٌ). اين نگاهِ نيازي است به رحمت واسعة ربوبي، همچون طفل شيرخواره‌اي در آغوش مادر. اما نظر پروردگار به بندگان، انعكاسي است از نظر قلبي آنان به او، كساني كه از چنين نظري روگردانده و سوي ثروت و شهرت و قدرت روي آورده باشند، از آنچه روي گردانده‌اند نصيبي در آخرت نخواهند داشت، حتي اگر به ظاهر مُبلّغ و متولي ديني بوده باشند! اين وصف قرآن از عالماني از اهل كتاب است كه عهد و پيمان خدا را به بهاي اندكي فروختند و در قمار زندگي، سرماية حيات و نصيب آخرت خود را باختند و از تكلّم خدا، نظر لطف او و تزكيه‌اش محروم شدند (آل‌عمران ۷۷- ...وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَلا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَهِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).

۲۱۵ - منظور از «اِسْمَعُوا» (بشنويد)، همچون «اُنْظُرْنَا»، به ظاهر نيست؛ شنيدني به جان و اطاعتي به اركان است، كه قرآن خلاف آن را در وصف بني‌اسرائيل ذكر كرده است: نساء ۴۶- ...وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ...

۲۱۶ - منظور از كفر در اينجا، انكار خدا و آخرت و نبوّت نيست؛ همين انتظارِ انطباق آيين با تمايلات و طلب كردن رعايت حال خود، كفر به حق و ناديده گرفتن مصلحت فردي و اجتماعي است. عذاب نيز چيزي جز محروميت از ارضاي نيازهاي ظاهري و باطني و انعكاسي از رفتار خود نيست.

۲۱۷ - اين توافق و توطئه كافرپيشه‌هاي يهودي و مسيحي و مشركان، منحصر به صدر اسلام نيست؛ جلوة امروزي آن به مراتب گسترده‌تر و پيچيده‌تر است و موفقيت آنان نيز، به تناسب دور شدن مسلمانان از مباني كتاب و سنّت، آشكارتر و اسفبارتر مي‌باشد. هشدار به مسلمانان از اين حرص و حسادت‌ها و توطئه و تباني‌ها، براي همين است تا با دور شدنشان از توحيد در عمل و نظر، و تفرّق و تشتّت در اُمت واحد، ميدان عمل و سرپل نفوذ به دشمنان ديرينة خود ندهند و فريب تبليغات و تزئينات آنان را نخورند.

۲۱۸ - اگر فضل خدا محدود بود، حرص و حسادت فردي يا قومي قابل توجيه مي‌شد، اما «فَضْلِ الْعَظِيم» او، راه تنگ‌نظري و تعصّب را به كلي مي‌بندد.

۲۱۹ - مسئله ناسخ و منسوخ از گذشته تا حال از موضوعات مورد ايراد منکرين قرآن مي‌باشد. به خصوص يهودياني که احکامي از قرآن را مغاير احکام تورات مي‌يافتند، آن را بهانه‌اي براي انکار حقانيت شريعت تازه مي‌گرفتند. از جمله تغيير قبله از بيت‌المقدس به مکه را برنمي‌تافتند و بر تعصبات مذهبي و نژادي خود پافشاري مي‌کردند. در آية ۱۰۱ سورة نحل آمده است: هرگاه آيه‌اي را جايگزين آيه‌اي ديگر كنيم، كه خدا به آنچه نازل مي‌كند داناتر است، گويند: تو اينها را فقط از خودت مي‌بافي! بيشتر آنها نمي‌دانند.
مسئله ناسخ و منسوخ و تأکيد اين آيه بر اينکه «خدا به آنچه نازل مي‌کند داناتر است»، نشان مي‌دهد که احکام خدا متناسب با مقتضيات زماني و مکاني و رشد و کمال تدريجي انسان‌ها تحول مي‌يابد و تغييراتي که در فاصلة زماني (حدود ۱۵۰۰ سال) بين نزول تورات و نزول قرآن در جوامع انساني پديد آمده، همچون همه امور تعليماتي و تربيتي، مي‌تواند برخي احکام را متحول سازد.
قاعدة نسخ در طبيعت نيز جريان دارد و تكامل انواع و پيدايش گونه‌هاي برتر و متناسب‌تر با شرايط جديد گواه آن است. معناي نسخ نابودي و حذف نيست، همچنانكه در باور اهل تناسخ، ارواح در مسير كمال خود جابجا مي‌شوند، و نسخه‌برداري از اسناد كهن، عمر بيشتري به آنها مي‌دهد، اما به «نسيان» سپردن (أَوْ نُنْسِهَا) آيات، گويا دلالت بر حذف يك حكم شرعي يا انقراض بعضي از موجودات (مثل دايناسورها و ماموت‌ها) مي‌كند.

۲۲۰ - همة پديده‌هاي عالم، به اندازه و «قدر» معيني آفريده و مقدّر شده‌اند (رعد ۸، حجر ۲۱، قمر ۴۹).

۲۲۱ - ذكر مُلك (فرمانروايي) خدا، پس از ذكر قدير بودنش، كه دلالت بر هندسة هستي و ابعاد و اندازه‌هاي ظاهري و باطني (قدر) پديده‌ها مي‌كند، نشان مي‌دهد در عالم انسانها نيز، مُلك وجود، ولايت (سرپرستي) و نصرت (ياوري در برابر عوامل شرّ) در انحصار اوست.

۲۲۲ - درخواست‌هاي بني‌اسرائيل از موسي بسيار بود؛ براي ما هم خداياني همچون آنان قرار ده (اعراف ۱۳۸)، براي ما از خدا بخواه انواع محصولات كشاورزي را از زمين خارج كند (بقره ۶۱)، براي ما از خدا بخواه ماهيّت آن گاو را روشن كند (بقره ۶۸ تا ۷۱) و انواع خودمحوري‌هاي ديگر و انتظارِ انطباق آئين الهي با هواي نفس خود.

۲۲۳ - ر ك به پاورقي ۲۱۶.

۲۲۴ - «كُفَّار» مبالغة كفر است و شدّت آن را مي‌رساند، و گرنه «الي الكفر» گفته مي‌شد. آرزوي آنان برگرداندن مسلمانان از استقلال و ايمان‌هاي آينده‌ساز و تعالي‌بخش به انكار مطلق و عقب افتادگي است تا امكان استعمار و استثمار آنان آسان گردد.

۲۲۵ - «صفح»، از صفحه روي يا صفحة دل پاک کردن آثار رنجش از مشرکان، و به اصطلاح، به روي خود نياوردن و گذشتي کريمانه است که يک گام بالاتر از عفوي است که فراموش نشود و به بايگاني دل سپرده گردد.

۲۲۶ - جملة «حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللهُ بِأَمْرِه»، سپردن عاقبت و عقوبت كار آنان به خداوندي است كه گريزي از مُلك و حكم او ممكن نيست، و براي هر كار اجل و سرآمدي قرار داده كه به آن مي‌رسد. آمدن امر خدا را در آيات ديگري نيز مي‌توان بررسي كرد (از جمله: مائده ۵۲، انعام ۱۵۸، توبه ۲۴، رعد ۳۱، نحل ۳۲).

۲۲۷ - تقديم اعمال اصطلاحي است بر پيش فرستادن و تدارك مصالح خانة آخرت در زمان حيات دنيا كه از توصيه‌هاي قرآني مي‌باشد. اين سومين خطاب تربيتي به مؤمنين است؛ اولين آن، پرهيز از گفتن «رعايت حال ما كن» (راعنا) و درخواست توجة تربيتي (وانظرنا) بود؛ دومين خطاب، عفو و صفح در برابر اهل كتاب و مشركين بود تا بي‌جهت وقت و انرژي خود را در اصطكاك با حسودان هدر ندهند و در سومين خطاب، تحكيم ارتباط با خدا، خلق او، خودسازي و ساخت خانة آخرت توصيه مي‌گردد.

۲۲۸ - ر ك به پاورقي ۱۶۹ همين سوره.

۲۲۹ - اصل «بُرْهَانَ» از مصدر «بَرَهَ»، سفيدي و روشني است. به دليل و منطق روشن نيز از اين نظر برهان گويند.

۲۳۰ - «تسليم وجه به خدا، به همراه (يا مشروط به) احسان به خلق» (أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِن)، كه عيناً در آية ۱۲۵ سورة نساء نيز تكرار شده، بيان ديگري است از عمل صالح به انگيزة ايماني (وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِن) كه ۷ بار در قرآن آمده است (نساء ۱۲۴، نحل ۹۷، اسراء ۱۹، طه ۷۵ و ۱۱۲، انبياء ۱۹۴، غافر ۴۰).
ايماني که منتهي به دستاورد خيري براي شخص نگردد، نفعي براي او نخواهد داشت (انعام ۱۵۸ - ...لا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا...). در اين موارد به جاي جمله «وَهُوَ مُؤْمِنٌ»، جمله حاليه «وَهُوَ مُحْسِن» (در حالي که نيکوکار باشد) را به کار برده است (بقره ۱۱۲، نساء ۱۲۵، و لقمان ۲۲). از آنجايي که ايمانِ بدون عمل در فرهنگ قرآني سودي ندارد، در اين موارد استثنايي، به جاي ايمان، تسليم وجه به خدا (من اسلم وجهه لله) را آورده است که گام اول ايمان محسوب مي‌شود. مثل: بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ...

۲۳۱ - ترکيب خوف و حزن ۱۹ بار در قرآن تکرار شده است. خوف، ترس و نگراني از جان، و حزن، غصة از دست دادن مال و مکنت است. جملة: «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» ۱۲ بار و جملة «لا خَوْفٌ عَلَيْکُمْ وَلا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» ۲ بار در قرآن تکرار شده است. همة تلخكامي‌هاي بني‌آدم از دو عامل ناشي مي‌شود: ۱- ترس (از مرگ و آنچه سلامتي و دوام عمر را تهديد كند)، ۲- حُزن (غصّة انواع از دست دادن‌ها). شيطان براي فريب آدم و همسرش در خوردن از شجرة نهي شده، دو وعده به آنها داده بود: ۱- خُلد (جاودانگي)، ۲- مُلك لايبلي (مالكيتي كه هرگز كهنه نمي‌شود). و اين دو تنها برازندة خداست، درمان راستين آن خوف و حزن را خداوند پس از هبوط از شرايط بهشتي، در پيروي از هاديان الهي نسخه‌پيچي كرده بود (بقره ۳۸) و اينك بار ديگر پس از هبوط بني‌اسرائيل در اين آيه (بقره ۶۲) آن نسخه تمديد مي‌شود و تا انتهاي اين سوره ۵ بار ديگر راه‌هاي رسيدن به امنيّت و آسايشي، كه هيچ ترس و اندوهي بر انسان نباشد را معرفي مي‌كند (بقره ۱۱۲، ۱۵۵، ۲۶۲، ۲۷۴، ۲۷۷).

۲۳۲ - معلوم مي‌شود خواندن مكرّر كتاب ديني و آموختن دانش دين براي هدايت به ايمان كافي نيست، دانش چراغي است كه راه را روشن مي‌كند، پاي در راه نهادن و پذيرش زحمات و خطرات طي طريق است كه مسافر را به مقصد مي‌رساند. اين است رمز آنكه گفته شده اين كتاب متقين را به مقصد مي‌رساند: ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ (بقره ۲).

۲۳۳ - وقتي يهوديان و مسيحيان يكديگر، و هر دو طرف مسلمانان را، بر اساس تلقي و برداشت خود از دين، به هيچ مي‌شمرند، همان «اختلافات» و دشمني‌هايي، كه در انتهاي آية قبل به آن اشاره شد، پيش مي‌آيد. اختلاف نيز به دسته‌بندي و صف‌آرايي ستيزه‌جويانه منجر مي‌شود و به اتكاء فتاوي ارتداد و الحاد و تكفير و تفسيق علية گروه مقابل، توده‌هاي تحريك شده از ورود مردم به مراكز عبادي مخالفين ممانعت به عمل مي‌آورند و مي‌كوشند اماكني را كه براي ياد خدا برپا شده ويران نمايند؛ صحنه‌اي كه هزاران بار در تاريخ تكرار شده است؛ از اختلاف ۱۲ فرقة بني‌اسرائيل با يكديگر تا اختلافات با مسيحيان، فرقه‌هاي مسيحي با يكديگر و با يهوديان، جنگ‌هاي صليبي با مسلمانان، شيعه و سنّي با يكديگر و با شعبات فرعي خود!
نمونة آشناترش؛ ممانعت از مساجد شيعيان در عربستان و در شهرهاي بزرگ ايران از اهل تسنّن، دراويش، حتي اماكن و مراسم مذهبي گروه‌هاي سياسي مذهبي غير موافق با حاكميت.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
منظور از «مساجد»، هر مكان سجده براي خداست، نه الزماً بناي ديني مسلمانان. پس به رنگ حزب و گروه و فرقه درآوردن مكاني كه براي پرستش آفريدگار و پرهيز از شرك و شخصيت‌پرستي و شيطنت برپا شده، و تبديل آن به پايگاه سياسي و گروهي جرياني خاص، بزرگترين ظلم و ستم است. چه ظلمي بالاتر از آنكه كانوني را كه براي صلح و آشتي و اتحاد آحاد يك ملت بر مبناي آرماني واحد برپا شده، به ويراني معنوي و خلوت و خرابي بِكِشند؟ هرچند بناي ظاهري آن بسيار آباد و تزيين شده باشد. به پيش‌بيني امام علي(ع) از آيندة جهان اسلام: «بر مردم زماني خواهد آمد كه در ميان آنها از قرآن جز رسمش، و از اسلام جز اسمش چيز ديگري باقي نمي‌ماند! مساجدشان در آن روز از حيث ساختمان آباد و از نظر هدايت خراب است. ساكنان و سازندگان آن بدترين مردم روي زمين‌اند، فتنه‌ها از آن مردم برمي‌خيزد و خطاها بدانان پناه جويد؛ هركس از آن خطاها دوري گزيند، او را بازگردانند و هركس را از همراه شدن با آنان بازمانده به سوي آن مي‌كشانند...» (نهج البلاغه حكمت ۳۶۹ (و در بعضي نسخ ۳۴۶).
كساني كه به اتكاي باور مذهبي و ادّعاي ناب و خالص بودن نظرات خود مانع شركت دگرانديشان ديني در محافل و مجالس مذهبي متعلق به خودشان مي‌شوند، اگر به راستي اهل ايمان و خداترس باشند، بايد با خوف و خضوع به عبادتگاه‌ها گام گزارند، نه با خشم و خروش و خرابي و خسارت‌ و ارعاب و اخافة غيرموافقان.

۲۳۴ - بني‌اسرائيل به سوي بيت‌المقدس و مسلمانان به سوي كعبه نماز مي‌گزارند، اين دو كانون پايگاه پيامبران و قلب تپندة تاريخ پر تلاطم آنان بوده است كه رويكرد به آن، هويّت تاريخي آنها را تداعي مي‌نمايد، وگرنه خدا در هيچيك از اين دو مكان محدود نبوده و نيست و هيچ دليلي ندارد به بهانة تفاوت مكان‌هاي عبادي و مناسك و مراسم مذهبي، اُمت‌ها يكديگر را نفي كنند. در آية ۱۷۷ همين سوره آمده است: «نيكي آن نيست كه روي خود را به سمت مشرق (مسجد‌الحرام) يا مغرب (مسجد الاقصي) بگردانيد؛ بلكه نيكوكار كسي است كه به خدا و آخرت و فرشتگان و كتاب‌هاي آسماني ايمان آورد و...».

۲۳۵ - ن ك به آية ۳۰ سورة توبه.

۲۳۶ - قنوت را اطاعت معنا كرده‌اند، اطاعتي كه در آن، هم پيوستگي و دوام باشد و هم خضوع و خشوع. اطاعتِ پيوسته و لايزال موجودات از آفريدگار، يادآور اين بيت زيباي سعدي(ره) است:
ابر و باد و مه وخورشيد و فلك دركارند
تا ‌تو ناني به‌كف‌آري و به غفلت نخوري
همـه از بهـر تـو سرگشتــه و فرمانبـردار
شـرط انصاف نباشد كه تـو فرمـان نبري

۲۳۷ - بدعت، نوآوري و آفرينشي بي‌سابقه است كه در اين آيه، و آية ۱۰۱ اعراف از آن سخن گفته است. يكي از نام‌هاي نيكوي خدا «فاطر» (شكافندة عدم و طرح نو در اندازنده) است كه از جهاتي مشابه نام «بديع» مي‌باشد. کلمة «فطر» ۲۰ بار در قرآن تکرار شده که ۱۳ بار آن دربارة آفرينش آسمان‌هاست. اگر در کلمة «خلق»، مفهومِ ساختن و در کلمة «بدع»، ابتکاري و ابداعي بودن آفرينش آسمان‌ها آشكار است، در کلمة «فَطَرَ»، شکافتن عدم مورد نظر مي‌باشد.
۲۳۸ - در لحظة انفجار بزرگ (
Big Bang) از جهاني كه فعلا مي‌شناسيم، هنوز پارتيكل‌هاي اولية سازنده هستة اتم بوجود نيامده بود و جز عدم چيزي وجود نداشت، فقط اراده و «امرِ» مستقل از زمان و مكان الهي بود كه فرمانِ شدن را صادر كرد و شد آنچه خدا مي‌خواست بشود!

۲۳۹ - همين «خودمحوري‌ها» است كه مانع «تسليم» به حق و تمكين به آن مي‌شود، و گرنه به مصداق: ذات نايافته از هستي‌بخش كِي تواند كه بُوَد هستي‌بخش، كساني كه با كوته بيني‌هاي فرقه‌اي و محدود ساختن خدا به معابد خود و فرزند قائل شدن براي او، اسير دنياي مادّي خود شده‌اند، چه شايستگي دارند كه كلام خدا را بشنوند و پيام‌آور او به ديگران باشند؟ يهوديان معاصر پيامبر اسلام همان سخني را تكرار مي‌كردند كه اسلافشان در هزاره‌هاي پيشين به موسي گفته بودند كه تا به چشم خود خدا را نبينيم به تو ايمان نمي‌آوريم (بقره ۵۵).

۲۴۰ - «يوقنون» فعل است نه اسم يا وصف، منظور کساني است که به دنبال يقين آوردن هستند و تلاش مي‌کنند به شناخت يقيني برسند. به نظر نمي‌رسد ترجمة «اهل يقين» که برخي مترجمين برمي‌گزينند وافي به مقصود باشد.

۲۴۱ - بشارت خبر مسرّت‌آوري است كه اثرش در پوست (بشره) صورت ظاهر گردد و انذار هشدار و آگاهي بخشيدن به خطري است كه در شُرُف وقوع باشد، اين دو نقش تشويقي و تحذيري، اساس دعوت رسولان بوده است، اما تأكيد بر اينكه تو مسئول دوزخيان نيستي، تصريحي است بر آزادي و اختيار انسان و تأييدي است بر نفي اكراه در دين.

۲۴۲ - كتاب (تورات و انجيل) به همة اُمت بني‌اسرائيل داده شده است، اكثريت آنها جز «اماني» (باورهاي خوش‌خيالانه قومي) چيزي از كتاب ديني خود نمي‌دانند، اما اكثريتي كه حق تلاوت آن كتاب را به جا مي‌آورند و به نيروي تقوا از تعصّبات فرقه‌اي خود را فراتر مي‌آورند، حقايق قرآني را در تصديق و تفصيل آنچه نزد خود دارند مي‌يابند.
تلاوت، تفاوتي ظريف با قرائت دارد. در مفهوم تلاوت، تبعيّت از آنچه خوانده مي‌شود و پيروي از حکم آن نهفته است، و بيش از فهم و تدبّر در آن، عمل کردن و به کار بستن آن اهميت دارد. تلاوت معمولا در مورد کتاب‌هاي ديني به کار برده مي‌شود، نه هر نوشته و کتابي، بنابراين هر تلاوتي، قرائت هم هست، ولي هر قرائتي، تلاوت محسوب نمي‌شود.

۲۴۳ - جملة «فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» با تكرار ضمير، تأكيدي است بر خسارت عظيمي كه منكران به خودشان مي‌زنند، همچون شاگرداني كه با تحريم تعصّب‌آميز معلم جديد، خود را از آموزش پيشرفته‌تر و بالا رفتن محروم مي‌سازند.

۲۴۴ - ر ك به پاوقي ۱۰۱ همين سوره. به نظر نمي‌رسد در گذشتة تاريخ، هيچ قومي واجد شرايط ويژه‌اي كه بر بني‌اسرائيل (نسل يعقوب از ۱۲ فرزند او) گذشته، بوده باشد. قرن‌ها زجر و شكنجة فرعونيان و آوارگي‌هاي بعدي و حملات مكرّر همسايه‌ها و مصيبت‌هاي مختلف، زمينه‌ساز ظهور و بروز پيامبران بزرگي درميان اين قوم شده است كه به رغم شرك و كفر و نفاق و عهدشكني اكثر بني‌اسرائيل با خدا و خلق او، در كورة فتنه و ابتلاء آبديده شده‌اند. فضيلت مورد نظر قرآن همين عنايت خدا در ارسال مربيّان و كتابهاي آسماني بوده است، هرچند يهوديان تسلطشان بر منابع قدرت و ثروت و اطلاعات در دنياي امروز را به رغم اقليّت محض بودن، رمز برتري خود مي‌شمرند و مي‌پندارند با تكيه بر قدرت‌هاي روزگار در آواره ساختن مردم فلسطين و تعرّض به كشورهاي اسلامي، براي هميشه در امنيّت و آسايش خواهند بود، هرچند تاريخ آن قوم به كرّات خلافش را ثابت كرده و جز با تمكين از حق دوامي نخواهد داشت.

۲۴۵ - تقوا همان نيروي تسلط بر نفس و كنترل غرائز و تمايلات نفس است. كساني كه هدايت‌پذير باشند، همين تمايل، به توفيق الهي آنها را در كنترل هواي نفس‌شان موفق مي‌دارد. يعني خدا توانايي ترمز را به آنان مي‌بخشد (وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ).

ترجمه عبدالعلى بازرگان