به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱۳۸ - (با پاك شدن از رنگ تعلّقات تعصّبآميز، به) رنگ خدايي (آيين ابراهيم
درآييد)، و كيست از خدا نكوتر در رنگ آميزي؟۲۸۳ و ما تنها عبادتگران
(پذيرفتگان رنگ و اسماء نيكوي) اوييم.
۱۳۹ - بگو: آيا دربارة خدا با ما جدال عقيدتي (چون و چرا) ميكنيد۲۸۴
(كه چرا پيامبر را از ميان ما برگزيده است)؟ حال آنكه او پروردگار ما و پروردگار
شماست (ارباب و صاحب اختيار هر دوي ما خداست)، و اعمال ما مربوط به ما و اعمال شما
مربوط به شماست (هركدام پاسخگوي عملكرد خود هستيم)، و ما براي او (در راه توحيدي)
خالص كننده (اعمالمان از رنگ تعصّبات و تعلّقات شركآميز) هستيم.۲۸۵
۱۴۰ - يا ميگوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و اسباط۲۸۶ (رهبران
معنوي ۱۲ تيره از فرزندان يعقوب)، در حقيقت يهودي يا نصراني بودهاند. بگو: شما
بهتر ميدانيد يا خدا!؟ و كيست ستمگرتر از آن كه گواهي خدا را كه (در تورات و
انجيل) نزد اوست كتمان كند؟۲۸۷ و خدا از آنچه ميكنيد غافل نيست.
۱۴۱ - آنها اُمتي (نسل هدفدار موحّدي) بودند كه گذشتند (نهالهايي از خود كاشتند و
رفتند). دستاورد آنان براي خودشان و دستاورد شما براي خودتان است. شما از آنچه آنها
انجام ميدادند پرسيده نميشويد (بلكه پاسخگوي اعمال خودتان هستيد).۲۸۸
۱۴۲ - به زودي بيخِرداني از مردم۲۸۹ (متعصّب و معاند يهود) خواهند گفت:
چه چيزي آنها (مسلمانان) را از قبلهاي كه بر آن بودند برگرداند!؟۲۹۰
بگو: مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ هركس را بخواهد (شايسته بداند) به راه راست رهبري
ميكند.
۱۴۳ - و بدينسان شما را اُمتي ميانه (متعادل) قرار داديم تا الگويي (بر بيرنگي
خدايي در وسعت نظر و بيتعصّبي) براي مردم (جهانيان) باشيد و پيامبر نيز الگويي۲۹۱
(مدل مشهودي از توحيد در عبادت و ايمان و اخلاق) براي شما باشد. و قبلهاي را كه
(در آغاز اقامت در مدينه) بر آن بودي (بيتالمقدس)، جز براي اين قرار نداديم تا
بدانيم (مشخص سازيم) از ميان كساني كه (با پيروي از عادت قومي در رويكرد ناآگاهانه
به كعبه) به گذشته (دوران جاهليت) برميگردند، چه كساني از پيامبر (در رويكرد به
بيتالمقدس) پيروي ميكنند.۲۹۲ هرچند اين (تغيير قبله) جز بر كساني كه
خدا آنها را هدايت كرده، بس سنگين است و(لي بدانيد) خداوند ايمان شما را تباه
نميكند،۲۹۳ مسلماً خدا به مردم رئوف و رحيم است.۲۹۴
۱۴۴ - (اي پيامبر) روي گرداندن (مشتاقانه و بيتاب) تو به آسمان را (در انتظار
فرمان بازگشت به قبلة نخستين) ميبينيم.۲۹۵ (با چنين اشتياقي) مسلماً تو
را به قبلهاي كه به آن خشنود شوي برميگردانيم.۲۹۶ پس اكنون رويت را به
سوي مسجدالحرام بگردان و شما (مسلمانان نيز) هركجا هستيد (در هر نقطهاي از زمين كه
زندگي ميكنيد) روي خويش را به سوي آن بگردانيد و بيگمان كساني كه به آنها كتاب
(تورات و انجيل) داده شده،۲۹۷ به خوبي ميدانند كه آن (قبله) حقي از
جانب پروردگارشان است و خدا از آنچه ميكنند غافل نيست.۲۹۸
۱۴۵ - اگر براي كساني كه به آنها كتاب داده شده هر نشانهاي (در حقانيّت اين تغيير
قبله) بياوري، از قبلة تو پيروي نميكنند، تو هم پيرو قبلة آنان نيستي و بعضي از
آنان نيز پيرو قبلة برخي ديگر نيستند (بين خودشان هم اختلاف دارند) و اگر- پس از
علمي كه بر تو رسيده- از نظريات (مبتني بر هواي نفس) آنها پيروي كني، در اينصورت از
ظالمان خواهي بود.۲۹۹
۲۸۳ - آيات قبل از تعصّب يهوديان و مسيحيان در
منحصر شناختن هدايت به هويّت ديني خود سخن ميگفت و از بطلان اين ادّعا و اثبات
آيين توحيدي ابراهيم، در اين آيه از رنگ خدايي كه همان آيينِ آزاد از رنگ
تعلقات شركآميز خدايي است سخن ميگويد. رنگ خدايي همان ايمان به خدا و حقايقي
كه بر همة پيامبران خدا نازل شده و پرهيز از تفرقه و تن دادن به تسليم توحيدي
است.
مرحوم طالقاني (در تفسير پرتوي از قرآن) رنگ خدايي را به نور خورشيد تشبيه كرده
كه بيرنگ است. اما همانطور كه اجسام نور بسيط را تجزيه ميكنند و به رنگ خود
منعكس مينمايند، افراد و اجتماعات بشري نيز با تجزية وحدت و با تعصّب و
تفرّقهاي مبتني بر منيّتهاي ملي و مذهبي و... به دشمني و تجاوز به حقوق
يكديگر روي ميآورند. در اين شرايط راهي جز پاك شدن از زنگار رنگ تعلّقات
غيرتوحيدي نيست. قرآن تزكية نفس و تطهير قلوب را به عنوان شيوهاي باطني و
پايدار توصيه كرده است. در برخي مذاهب و آيينها، به شستشوي ظاهري بدن، كه
البته القاي بر نفس و نمادي از آن است، پرداختهاند؛ مثل غسل تعميد مسيحيان،
غسل هنديان در رودخانة گنگ و صائبين در رودهاي روان. هرچند همين آداب و مناسك
ظاهري در بسياري از موارد موجب پاك پنداري خود و پليدانگاري ديگران گشته و بر
تعصّب و تفرقهها افزوده است.
مولوي در بيان تفاوت بيرنگي با رنگ تعلّقات، توصيفات لطيفي كرده است. از جمله
دفتر اول ابيات ۲۴۸۱ به بعد:
چونكه بيرنگي اسير رنگ شد
موسيي با موسيي در جنگ شد
چون به بيرنگي رسي كوداشتي
موسي و فرعون دارند آشتي
گر ترا آيد بر اين نكته سؤال
رنگ كي خالي بود از قيل و قال
اين عجب كين رنگ از بيرنگ خاست
رنگ با بيرنگ چون در جنگ خاست
قصّة رقابت نقاشان چيني و رومي در مثنوي مولوي نيز تابلوي تماشايي ديگري است از
تفاوت رنگ و بيرنگي كه تنها به چند بيتي از آن اشاره ميكنيم:
روميان گفتند ني نقش و نه رنگ
درخور آيد كار را جز دفع زنگ
در فرو بستند و صيقل ميزدند
همچو گردون ساده و صافي شدند
از دو صدرنگي به بيرنگي رهي است
رنگ چون ابر است و بيرنگي مهي است
۲۸۴ - احتجاج از ريشة «حَجْ» (قصد)، در باب افتعال (مثل: اشتعال = شعلهور شدن)
قصد و تلاش ذهني انسان براي دليل و برهان آوردن عليه مخالف است. از اين منظر،
برهان را «حجّت» و احتجاج را مجادله و مخاصمه گفتهاند، اما در مجادله، مفهوم
سُست كردن استحكام منطق طرف مخالف، در مخاصمه، مفهوم خصومت و دشمني و در
محاجّه، دليل و برهان عرضه كردن غلبه دارد.
۲۸۵ - يهوديان و مسيحيان خدا را به رنگ معابد و مناسك و معتقدات خود محدود
ميكردند و نميخواستند چنان امتيازاتي را از دست بدهند. از اين رو با آيين
اسلام، كه همگان را به نور هدايت بسيط و تجزيه نشدة وحدت الهي دعوت ميكرد، به
ستيزه پرداختند. تكيه بر پروردگار مشترك داشتن و تأكيد بر آن كه ما مخلص
(پيراسته كنندة خود از پليديِ شرك) هستيم، دعوتي بود از آنها براي پيروي از
پيام همگاني پروردگار.
۲۸۶ - «سبط» را برخي اهل لغت انبساط در اولاد، يعني تکثير نسل دانستهاند و
اسباط جمع آن است. گفته ميشود اسباط بنياسرائيل همان اولاد يعقوب، نوه
ابراهيم خليل ميباشند. سبط بر کثرت نفرات و قبيله از اقبال و روي کردن به قبله
و هدفي معين حکايت دارد.
۲۸۷ - چه ستمي بالاتر از آن كه حقيقت آيين توحيدي ابراهيم و پيامبران پس از او
را كه ضامن سلامت و سعادت دنيا و آخرت و درمانبخش دردهاي دشمني و تفرقه است،
متولياني براي حفظ مقام و موقعيت خود از تودههاي مردم پنهان دارند. اگر مريدان
و مقلّدان از چنين پردهپوشيهايي غافلند، خداوند عليم از عملكرد آنان غافل
نيست.
۲۸۸ - اين آيه عيناً تكرار آيه ۱۳۴ است. با اين تفاوت كه آية مذكور پس از شرح
تسليم توحيدي ابراهيم و ذريّهاش آمده بود و اين آيه، پس از شرح تعلّقات
غيرتوحيدي و تعصّبات مدعيان پيروي از آن پيشوايان آمده است. در هرحال، هر دو
گروه پيشوايان و پيروان نقش خود را در صحنة هستي ايفا و آن را ترك كردند. تلاوت
كنندة قرآن در اين عصر و زمان شايسته است به جاي توقف در گزارشي تاريخي از
گذشتگان، به نقش فعال خود بينديشد.
۲۸۹ - ر ك به پاورقي ۲۶۸.
۲۹۰ - برحسب آنچه نقل كردهاند، پيامبر اسلام در دوران اوقات در مكه، هنگام
نماز در امتدادي ميايستاد كه كعبه و بيتالمقدس در امتداد هم باشند تا هر دو
پايگاه سلسلة انبياء توحيدي از نسل ابراهيم را قبلة خود قرار داده باشد، چنين
امكاني پس از هجرت به مدينه مقدور نبود، بنابراين يا بايد به سوي مسجدالحرام
(در جنوب) روي ميآورد، يا به سوي مسجدالقصي (اورشليم، در شمال غربي). ظاهراً
دل پيامبر مشتاق و متمايل به مكه پايگاه توحيدي ابراهيم بود؛ اما مكه در آن
زمان پايگاه مشركينِ متجاوز، و مسجدالحرام مملو از بُتهاي قبايل بود، از طرفي
پيامبر با يهوديان مجاور مدينه پيمان همزيستي مسالمتآميز داشت و اميدوار بود
دل آنان را به اسلام ابراهيمي، كه مدّعي انتساب به او بودند، جذب كند. آيات
تغيير قبله نشان ميدهد پيامبر در آغازِ هجرت به مدينه (۱۸ ماه) به سوي
بيتالمقدس نماز ميگزارده است. از آنجايي كه فرمان صريحي در اين مورد در قرآن
وجود ندارد، ممكن است تشخيص آن حضرت به الهام بوده باشد (والله اعلم). علاوه بر
آن، در دوران مكه و با تهديدات مشركين، هنوز امتي تشكيل نشده بود كه قبله و
امامي داشته باشد.
اين آيات كه پس از معرفي ابراهيم وتسليم خالصانة او و ذريّهاش به خداي يكتا و
تبلور آيين توحيدي او در مناسك حج آمده است، ضرورت رويكرد به مسجدالحرام را كه
يادآور مجاهدتهاي مخلصانة پدر و پايهگذار هر سه امت بود، مطرح ميسازد. تغيير
قبله براي بنياسرائيل كه رحمت خدا را محدود به مكان و مردم معيّني ميشمردند،
و ميپنداشتند سمت و سوي مورد پذيرش خدا فقط بيتالمقدس است، سؤالبرانگيز بود.
جملة «قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ» در آية ۱۱۵ اين سوره نيز آمده
است، در آنجا بر اين حقيقت تأكيد داشت كه به هر طرف رو كنيد همانجا روي خداست،
و در اينجا مشيّت خدا را براي هدايت شايستگان به صراط مستقيم بيان ميكند.
۲۹۱ - «شاهد» بودن پيامبر را برخي مترجمان، گواه (شاهد بر نيک و بد رفتار
بندگان) معنا کردهاند. اما به تصريح قرآن فقط خدا گواه بر اعمال بندگان است و
پيامبران بر آنچه دور از نظرشان بود در زمان حيات مطلع نبودند، چه رسد پس از
رحلت (ن ک به مائده ۱۰۹ و ۱۱۶). اما شاهد بودن به معناي اُسوه و نمونه قابل
پيروي را در آيات ديگري نيز ميتوان به وضوح ديد (از جمله: حج ۷۸ و بقره ۱۴۳).
قرآن از مسلمانان نيز خواسته است شاهدي (مدل و الگويي) براي ساير مردم جهان
باشند (حج ۷۸، نساء ۴۱ و ۱۳۵، مائده ۸ و ۴۴).
۲۹۲ - پيامبر و پيروان قليلش در دوران اقامت اوليه در مكه، اگر با وجود آزار و
اذيت مشركان امكان اقامة نماز جماعت داشتند، ميتوانستند در مسجدالحرام به سويي
بايستند كه در امتداد مسجدالاقصي باشد، اما در يكسال و نيم آغاز هجرت به مدينه،
تغيير قبله به سوي مسجدالاقصي مسلماناني را كه دل در گرو خانة اميد خود مكه
داشتند، نگران و ناراضي ساخته بود. آنها نه شناخت زيادي از مسجدالاقصي، پايگاه
پيامبران نسل اسحق و تاريخ مجاهدتهاي آن مربيان بشريت، داشتند و نه فرمان
صريحي از سوي خدا براي رو كردن به مسجدالاقصي، جز توصية پيامبر، وجود داشت.
همين خود، آزموني بود تا در دوراهي اطاعت از رسول، يا بازگشت به عادت و سنّت
ملي اعراب از دوران جاهليت، كدام را انتخاب كنند؟ هرچند بعد از يكسال و نيم، به
سوي مسجدالحرام روي كردند، اما اين رويكرد آگانه نسبت به زندگي ابراهيم و
اسماعيل و تسليم توحيدي آنان، با درك و ديد تقليدي تعصّبآميز قومي زمين تا
آسمان فاصله داشت.
۲۹۳ - گويا برخي از مسلمانان با قبله قرار دادن مسجدالاقصي هرچند به دستور
پيامبر، نگران بودند خداوند سوابق ايمان و هجرت و مجاهدتهاي ايشان را ناديده
بگيرد. تأكيد بر اين كه خدا ايمان شما را ضايع نميكند براي رفع همين نگراني
است.
۲۹۴ - رؤف از نامهاي نيكوي خدا ۱۱ بار در قرآن تكرار شده است؛ ۱۰ بار صفت خدا،
يكبار صفت پيامبر. اين نام عمدتاً (۹ بار) همراه رحيم آمده است. رؤف و رحيم از
نظر معنايي مشابه هستند، اما مفسّر «الميزان» رحمت را عام و رأفت را خاص و براي
كسي دانسته كه مبتلا به گرفتاري است.
۲۹۵ - نگاه مكرّر و منتظر پيامبر بر آسمان وحي، نياز او را براي تعيين قبلهاي
كه متناسب با توحيد ابراهيمي باشد نشان ميدهد. آن حضرت از بيتالمقدس قبلة
بنياسرائيل، كه تبديل به قبلة قدرت قومي شده بود، رضايت نداشت و استقلال
مسلمانان را در قبلهاي كه فارغ از تعلّقات قومي باشد آرزو ميكرد. به خصوص با
نزول آياتي عبرتآموز از انحرافات آن قوم و دور شدنشان از آيين ابراهيم، اين
نياز و نظاره بر آسمان شدّت مييافت.
۲۹۶ - اگر رويكرد قبلي به بيتالمقدس به تشخيص و تصميم خود پيامبر بوده است،
اين نارضايتي چه دليلي ميتواند داشته باشد؟ جز آنكه يا به الهام الهي بوده، يا
آيات مربوط به مجاهدتهاي ابراهيم خليل او را مشتاق اقبال هميشگي به آن كانون
كرده بود.
۲۹۷ - قرآن يهوديان و مسيحيان را با عنوان «اهل كتاب» خوانده است تا يادآور
تعهّد و مسئوليت آن در قبال كتاب آسماني باشد. عنوان «اهل كتاب» ۳۱ بار،
«اوتواالكتاب» ۲۱ بار، «اوتواالعلم» ۹ بار و« اهل الانجيل» يكبار در قرآن آمده
است.
۲۹۸ - علماي بنياسرائيل برحسب حقايق مندرج در كتاب مقدس، به خوبي بر نقش
ابراهيم در بناي خانة كعبه و حقانيّت آن آگاه بودند ولي نميخواستند با پذيرش
آن، از امتيازات ادعايي و مرزبنديهاي موهوم تفرقهانگيز با ديگر خداپرستان
صرفنظر كنند.
۲۹۹ - خطاب تهديدآميز اين آيه متوجه چه كسي است؟ چگونه ممكن است پيامبري كه خود
بيتاب و منتظر و مشتاق تغيير قبله بود، از نظريات بيپايه ديگران تبعيّت كند؟
آيا نميتوان گفت اين هشدار تهديدآميز، گرچه خطاب به پيامبر است، ولي متوجه
مسلماناني است كه مصلحت روزگار را به گونة ديگري ديده بودند. گويا تهديد
غيرمستقيم براي حفظ حرمت آنان مؤثرتر بود.
ترجمه عبدالعلى بازرگان