به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱۷۷ - بِرّ (بلند نظري و بلوغ انساني)۳۵۳ آن نيست كه (هنگام نماز) روي خويش سوي
مشرق يا مغرب (كعبه يا بيتالمقدّس) كنيد؛۳۵۴ بلكه بِرّ (انسان بلند نظر و بالغ)
كسي است۳۵۵ كه به خدا و روز واپسين و فرشتگان و كتاب(هاي آسماني) و پيامبران ايمان
آورد و مال (خود) را با وجود دوست داشتنش۳۵۶ به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و
در راه ماندگان۳۵۷ و درخواست كنندگان و در (آزادي) اسيران بپردازد و نماز به پا
دارد و زكات بپردازد و نيز كساني كه هرگاه پيمان بستند به آن وفا كنند و بردباران
در سختيها و پريشانيها و هنگام جنگ.۳۵۸ اينها هستند كه (در ادّعاي ايمانشان)
راست گفتند۳۵۹ و اينها همان پرهيزكارانند.۳۶۰
۱۷۸ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، (حق) قصاص۳۶۱ در مورد كشتهشدگان بر شما مقرّر
گرديد؛ آزاد در برابر آزاد، اسير در برابر اسير، زن در برابر زن.۳۶۲ پس كسي (قاتلي)
كه از طرف برادر (ديني) خود (وليّ مقتول) به چيزي (از حق قصاص) بخشيده شد،۳۶۳ پس
(وظيفه اوست) پيروي كردن از كاري پسنديده و به شايستگي پرداختن (خون بهاء) به
او.۳۶۴ اين (حكم تبديل قصاص به ديّه) تخفيفي و رحمتي است از سوي پروردگارتان.۳۶۵ پس
هر كس بعد از آن (تخفيف) تعدّي كند،۳۶۶ عذابي دردناك خواهد داشت.
۱۷۹ - اي با وجدانها۳۶۷ (خردمندان خداترس)، براي شما در قصاص (اكتفا به همانند)
حيات است (نه در كينهورزي و انتقام كور و بيحدّ و حصر). باشد تا پروا پيشه كنيد
(بر احساسات تند خود غلبه كنيد).
۱۸۰ - هرگاه (نشانههاي) مرگ يكي از شما فرا رسيد، اگر مالي (قابل ملاحظه از خود)
به جاي گذارد،۳۶۸ ايجاب ميكند۳۶۹ (فرض و شايسته است) كه براي پدر و مادر و
نزديكان، آنچنان كه پسنديده است۳۷۰ (مطابق عُرف نيكوي زمانه) وصيّت كند.۳۷۱ (اين
وظيفه) حقي است برعهدة پرهيزكاران.۳۷۲
۱۸۱ - و هركس آن (وصيّت) را بعد از شنيدنش تغيير دهد، جز اين نيست كه گناهش تنها بر
(گردن) كساني است كه آن را تغيير دادهاند (نه شخص وصيّت كننده). بيگمان خدا بس
شنواي داناست.
۱۸۲ - حال اگر كسي بيم تمايل (به باطل)۳۷۳ يا تنگنظري۳۷۴ نسبت به وصيّت كننده
داشته باشد و (بخواهد) ميان آنها (وصيّت كننده و ورثه) آشتي دهد، گناهي بر او
نيست،۳۷۵ بيگمان خدا بخشندة مهربان است.
۳۵۳ - «بِرّ»، به نيكي سرشار و بلند نظري و دريادلي
گفته ميشود (همانطور كه «بَر» به دشت وسيع، و« بُر» به گندم پر خير و بركت
گفته ميشود). اگر در «احسان»، نيكويي و در «خير»، خوبي و گُزيدگي مورد نظر
است، در «بِرّ»، بي حد و حصر بودن ايمان و عمل صالح مورد نظر است.
۳۵۴ - پس از تغيير قبلة مسلمانان از مسجدالاقصي (در غرب مدينه) به مسجدالحرام
(شرق آن)، در اواسط سال ۲ هجري و بهانهجوييهاي بنياسرائيل، اين آيه اذهان را
از ظاهرگرايي و محدود ديدن خدا در قبلهها و قومها و مناسك آنها، به باطن و
هدف از اين رويكردها سوق ميدهد تا از تنگبيني و تعصّب، به وسعت نظر و
جامعنگري جهش كنند. درضمن در اين سوره بيش از بقية سورهها سخن از مشرق و مغرب
به ميان آمده است (آيات ۱۱۵، ۱۴۲، ۱۷۷، ۲۵۸).
۳۵۵ - هويت انسان با عمل او شكل ميگيرد، به گفتة مولوي:
اي بـرادر تـو همي انـديشـهاي مابقيخود استخوان و ريشهاي
گرگُل است انديشهات،گلشني ور بُوَد خـاري هيمـه گلخنـي
قرآن «بِرّ» را نه ارزشي مجرد و مستقل از انسان، بلكه در عمل و شخصيت آدمي سراغ
داده است. در جهت مقابل، پسر نوح را «عمل غير صالح» شمرده است (هود ۴۶).
۳۵۶ - در اين آيه از بخشيدن «مال»، به رغم علاقه به آن، سخن گفته و در آية ۸
سورة انسان از «طعام» بخشيدن به گرسنگان به رغم اشتهاي به آن: «وَيُطْعِمُونَ
الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا».
۳۵۷ - «ابنالسبيل» را عموماً در راه ماندگان ترجمه كردهاند، ولی در عربستان
قديم، به دليل سختيهاي سفر، گرماي استوايي و فقدان امکانات حمل و نقل، بعيد به
نظر ميرسد تعداد در راهماندگان به حدّي بوده است که يکي از تقسيمات ششگانه
غنايم تلقي گردد. به نظر اين قلم، با توجه به معناي «سبيل الله» در قرآن، که
غالباً در متن آيات جهادي و در مقابله با «سبيل الطاغوت» قرار دارد، بايد
خانواده شهيدان يا فرزندان سبيل الله، يعني جانسپاران جهادگر فقير مورد نظر
باشد. (توضيحات بيشتر در کتاب کلماتي از قرآن، مقاله سبيل الله، از همين قلم).
موضوع ابنسبيل در ۸ آيه قرآن آمده است: بقره ۲۱۵ و ۱۷۷، نساء ۳۶، انفال ۴۱،
توبه ۶۰، اسراء ۲۶، روم ۳۸، حشر ۷.
۳۵۸ - تركيب «الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ» چهار بار در قرآن تكرار شده است.
ظاهراً «بَأْسَاء» اشاره به سختيهايي است كه از «بيرون» برما وارد ميشود،
مثل: خشم و خشونت ديگران، جنگ، كيفر الهي و حوادث طبيعي مثل سيل و زلزله؛ و
«ضَّرَّاءِ»، ضرر و آسيبي است كه آثار آن در «درون» ما ظاهر ميشود، مثل:
بيماري، پريشان حالي، افسردگي و امثالهم. « بَأْسَ»، شدت و حدّت نشان دادن در
اختلافات يا جنگ است، اما وقتي در مورد خدا به كار ميرود، معناي عذاب و كيفر
ميدهد.
۳۵۹ - انطباق ادعا با عمل را صدق ميگويند. صادقين کساني هستند که به آنچه
زباناً ايمان آوردهاند خالصانه و صادقانه عمل ميکنند. روز قيامت نيز تنها
صداقت است که سودمند واقع ميگردد (مائده ۵).
۳۶۰ - در آغاز اين آيه، مراحل ايمان را در ۵ اصلِ مرتبط باهم شامل: ايمان به
خدا، آخرت، فرشتگان، كتاب و پيامبران (توحيد، معاد، نبوّت) نشان ميدهد. ايمان
به اصول فوق كاملترين ايمان و نيرومندترين انگيزه براي عقل و احساس است. نتيجة
چنان ايماني، آزاد شدن از تعلق به مال و متاع دنيايي است، به همين دليل در بند
دوم، دل كندن از مال و انفاق، عليرغم حُبّ و علاقة به آن را، در ۶ زمينه:
نزديكان، يتيمان، مساكين، ابنسبيل، درخواست كنندگان و در راه آزاد كردن بندگان
برميشمارد.
دل كندن از دنيا و انفاق آن به تدريج تعداد بيشتري را در برگرفته، به آزاد كردن
بردگان، كه كاملا غريبه هستند، ختم ميشود. آنگاه با همدلي و همسويي حاصل شده،
همگي با يك هدف به صف نماز درميآيند (وَأَقَامَ الصَّلاهَ). وقتي امتي اين
چنين تشكيل شد، براي تأمين مخارج عمومي، از آباداني و اقتصاد گرفته تا دفاع و
رفاه عمومي، انفاق از حالت شخصي و فردي، شكل وسيع و منظم و قانوني زكات به خود
ميگيرد (وَآتَى الزَّكَاهَ).
اوصاف فوق كه تماماً به صورت ماضي آمده، مصاديق محقق چنين صفاتي را مينماياند.
اما جملة «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ» كه به هيئت اسم و جمع
آمده است، تكوين و ثبات اين صفت را ميرساند، صفت وفاي به عهد نمودار تعالي
روحي و قدرت اراده و شخصيت محكم افراد و روابط اجتماعي است كه پس از طي مراحل
قبلي انجام ميشود.
در ششمين بند از صابرين ياد ميكند. اجتماعي كه از چنان مؤمنيني تشكيل شده
باشد، قهراً مواجه با مخالفتها و موانع خواهد شد و تضادها و رنجهايي در جبهة
داخلي (منافقين) و جبهة خارجي رخ مينمايد، چه در نگهداري و حفظ ارزشها، چه در
پيشبرد آن در برابر عوامل داخلي (اعم از رواني و جسمي) و خارجي (جنگ). اگر
جامعة ايماني عملا داراي چنين ويژگيهايي باشد، ميتوان گفت در ادعاي ايمان صادق
هستند و ارادة لازم براي مبارزه با زمينههاي شيطاني را دارا ميباشند (تقوي):
« أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ». (در نگارش
اين پاورقي از تفسير پرتوي از قرآن مرحوم آيت الله طالقاني استفاده شده است)
۳۶۱ - « قِصَاص»، پيجويي و تعقيب جرم و جنايت براي پيشگيري از تكرار و توسعة
آن و تعيين كيفري مساوي (نه بيشتر) است. سرگذشت را قصّه ميگويند كه گوينده يا
شنونده مشتاق و پيگير مطلب تا انتهاي آن هستند. پيگيري و تعقيب جاي پا در مسير
طي شده را نيز قرآن با همين فعل بيان كرده است (كهف ۶۴، قصص ۱۱). اين نكته نيز
قابل توجه است كه مجازات قتلِ غيرعمد قصاص نيست، بلكه ديه پرداخت ميگردد.
۳۶۲ - در نظرية غالب فقهي، از آنجايي كه ارزش انسانها برحسب زن و مرد يا آزاد و
برده متفاوت است، قصاص فقط در شرايط مساوي انجام ميشود و قصاص مرد در كُشتن زن
يا آزاد در كُشتن برده به ديه تبديل ميگردد كه خلاف تساوي جانها (النَّفْسَ
بِالنَّفْسِ- مائده ۴۵) و مخالف عدالت و مصلحت ميباشد. برخي (مثل مترجمين
محترم قرآن مبين و قرآن كريم) اين حكم را در نزاع قبايل و متناسب با نظام
قبيلهاي و براي تعديل آن تلقي كردهاند كه چون شناخت يا تعقيب قاتل ميسّر
نبود، قبيله آسيب ديده به هر كسي و به هر تعدادي كه دسترسي پيدا ميكرد انتقام
مضاعف ميگرفت. در اين برداشت شخصيت و حقوق فردي مغفول واقع ميشود و تناقضي با
اصل استقلال فرد در قرآن پيش ميآيد، علاوه بر آن، بقية آيه از جملة «فَمَنْ
عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ» نشان ميدهد كه مسئله در ارتباط با يك جامعة ايماني
مطرح است، نه با قبيلهاي بيگانه و مشرك. در نظرية سوم (تفسير پرتوي از قرآن و
ترجمة بيان معاني در كلام ربّاني) خونخواهي كور قبيلهاي (قانون ثار)، كه هركس
از قبيلة مقتول حق خود ميديد فرد يا افرادي از قبيلة قاتل را بكُشد، ملغي
اعلام شده و مجازات قتل نفس از حالت جمعي به حالت فردي تغيير ميكند و فقط شخص
قاتل (صرفنظر از جنسيّت و طبقه) قصاص ميگردد.
۳۶۳ - قرآن با جملة «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيه»، فضاي كينه و انتقام را
با نسيم عفو و رحمت به فضاي صفا و برادري ايماني تبديل كرده است تا روابط
اجتماعي به آشتي و اصلاح سوق پيدا كند.
۳۶۴ - معروف به آنچه توسط مردم شناخته و مقبول واقع شده گفته ميشود. نحوة
نيكويي كردن در زمانها و مكانهاي متفاوت و درميان مردمان با آداب و رسوم و
فرهنگهاي مختلف يكسان نيست، هدف اين است كه عُرف زمانه كه دلالت بر عقل جمعي
ميكند آن را بپسندد.
۳۶۵ - مقتضاي عدالت همان قصاص است، تخفيف و تبديل آن به ديه از سوي مقام
ربوبيّت، براي رشد و تربيت انسانها در ساية «رحمت» و گرايش به برادري و محبّت
ميباشد.
۳۶۶ - تعدّي از حكم تخفيف ممكن است توسط قاتل، با ارتكاب جرم و جنايتي ديگر،
صورت گيرد، يا توسط اولياء و وابستگان مقتول، با كشتن قاتل بخشيده شده و يا هر
دو طرف.
۳۶۷ - «اولواالالباب» را «خردمندان» يا «صاحبان تفکر و عقل و انديشه»
دانستهاند. اولواالالباب يعني صاحبان لُب. لُبِ هر چيز، مثل گردو و بادام، مغز
آن است. مفسرين مغز انسان را همان عقل او شمردهاند و گفتهاند اولواالالباب
همان عاقلان، و به فارسي سليستر، خردمندانند. اما درک و فهمي که در ادبيات و
عُرف امروز از واژه «عقل» وجود دارد، مغاير با مفهوم واژه عقل در قرآن و مستقل
از ايمان به آفريدگار است. حتي در مواردي، «عقلانيت» را در برابر «ايمان» مطرح
ميسازند! در اين صورت، آيا چنين خردمنداني از آيات پند ميگيرند؟ برخي از
لغتشناسان گفتهاند لُب، نه هر عقلي، بلکه عقل خالص و پاک شده است! در اين
صورت بايد پرسيد: خلوص و پاک شدن از چه چيزي؟
در بررسي ۱۶ موردي که عنوان «اولواالالباب» (يا اوليالالباب) در قرآن آمده است
چند نکته را ميتوان فهميد:
الف) در ۱۱ آيه از ۱۶ مورد، واژه «اولواالالباب» با «ذکر» (بيداري و
خودآگاهي) همراه آمده و بر «ذكرپذيري» آنان تصريح شده است، در ۵ مورد ديگر از
عبرتگيري، هدايتپذيري و شناخت آنان. آيا «عقلانيت خود بنياد» امروز، که در
برابر «عقل خدا بنياد» مطرح ميشود، ميتواند ترجمه دقيقي براي اولواالالباب
باشد؟
ب) در ۶ مورد واژة تقوا (کنترل نفس، در خود آيه يا قبل و بعد آن) از
ويژگيهاي اولواالالباب شمرده شده است (بقره ۱۷۹ و ۱۹۷، مائده ۱۰۰، طلاق ۱۰، ص
۲۹، و زمر ۹) ، پس در واژه «اولواالالباب» مفهوم تسلط بر نفس و خويشتنداري
موجود است.
ج) از مقايسه ويژگيهاي متضادي که از دو گروه «فاسقين» و «اوليالالباب» در
آيات ۱۹ تا ۲۵ سوره رعد و آيات ۲۶ و ۲۷ بقره آمده است، معلوم ميشود «فاسقين»
شخصيتي مقابل اوليالالباب دارند. از آنجايي که واژه «فسق» دلالت بر شکستن
قانون و پاره کردن حدود و پوسته محافظ ميكند، ميتوان فهميد اولواالالباب
کساني هستند که به نيروي تقوا (کنترل نفس)، با نگهداري خود در محدوده مقررات
الهي، از حرمتشكني و نقض احکام شريعت خودداري ميكنند. به عبارتي آنها صاحب
خِرَد خدايي، و وجدانهاي پاک و متعهّد به ميثاقهاي الهي هستند و بنياد
عقلانيت خود را بر محور ارزشهاي اخلاقي قرار دادهاند.
۳۶۸ - «خير» دلالت بر اختيار و گزينش دارد و به مال بيش از حدّ متعارف و گزيدة
آن گفته ميشود. اسب نيز در قرآن خير ناميده شده است (عاديات ۸ و ص ۳۲) كه
مَركب ممتاز روزگار باستان بوده است. ماشينهاي گِران قيمت امروز هم خير محسوب
ميشوند.
۳۶۹ - «كُتِبَ» فعل مجهول است و فاعل آن به ضرورتها برميگردد. و گرنه گفته
ميشد « كَتَبَ الله عَلَيكُم».
۳۷۰ - كلمة «مَعْرُوف» كه جمعاً ۳۸ بار (به صورت معرفه و نكره) در قرآن تكرار
شده است، دلالت بر نيكو شناخته شدن كاري نزد مردم ميكند. اين كلمه بيش از همة
سورهها (۱۵ بار) در سورة بقره آمده است و عمدتاً ناظر به روابط زناشويي، حقوق
طرفين و فرزندان، حقوق پس از طلاق، سخن گفتن به نيكويي ميباشد كه معيار آن
متغيّر و تابع فرهنگ جامعه و فطرت انسانها ميباشد.
۳۷۱ - در جوامع گذشته و در ميان مردمي كه سواد نوشن وصيتنامه نداشتند، تنها
آخرين سخنان شخص به هنگام حضور مرگ ميتوانست اعتبار داشته باشد، اما در اين
روزگار هر كسي ميتواند سالها قبل از مرگ، حتي از دوران جواني، وصيّت خود را
بنويسد، يا اگر برنامه و اموالي قابل ملاحظه دارد، براي پيشگيري از بلاتكليفي
وارثان و پرهيز از پرداخت ماليات اضافي وكيلي براي خود برگزيند.
۳۷۲ - جملة «حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين» در آية ۲۴۱ اين سوره در رعايت حقوق
زنان مطلّقه آمده است و نيز جملة «حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِين» در آية ۲۳۶ همين
سوره و همين موضوع.
۳۷۳ - « جَنَف»، تمايل ناحق پيدا كردن به كسي يا چيزي است (برخلاف حَنَفَ كه
بيانگر ميل به حق است). شخص وصيت كننده ممكن است به دليل كدورتي كه از همسر يا
فرزند خود دارد، او را از ارث محروم سازد يا از سهمش بكاهد. اين كار تمايل به
باطل «جَنَف» است.
۳۷۴ - اغلب مترجمين، واژة «اثم» را معادل گناه گرفتهاند. ذنب، جور و جرم و...
را هم گناه ترجمه ميكنند، در حاليكه هر كدام از اين واژهها معناي ويژه خود را
دارند. واژة «اثم» مقابل واژه «بِرّ» ميباشد. بِرّ، دلالت بر همه جانبه بودن
نيكي و تعميم آن و وسعت نظر ميكند و «اثم» كاملا برعكس است و دلالت بر
تنگنظري، خودخواهي و محدوديت ديد آدمي دارد.
۳۷۵ - «جَنَحَ»، گرائيدن و تمايل نشان دادن است، بال پرندگان را گويا به اين
جهت جناح ميگويند که با آن به هر طرف خواستند متمايل ميشوند. جناح را مُعرب
گناه فارسي دانستهاند. جالب اينكه ۲۵ بار «لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ» در قرآن
آمده است بدون آنكه حتي يكبار هم «جُنَاحَ عَلَيْكُمْ» آمده باشد!
ترجمه عبدالعلى بازرگان