به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۲۰۸ - اي كساني كه ايمان آوره‌ايد، همگي (به جاي پيروي از هواي نفس) به تسليم و طاعت (خدا) درآييد و از گام‌هاي شيطان پيروي نكنيد كه بي‌گمان دشمن آشكاري براي شماست.۴۴۴

۲۰۹ - پس اگر با وجود نشانه‌هاي روشني كه براي شما آمده است، دچار لغزش شديد،۴۴۵ بدانيد كه خدا بي‌گمان (در برابر نقض نظاماتش) شكست‌ناپذير حكيم است.۴۴۶

۲۱۰ - (با اين همه آيات و بيّنات، آنهايي كه دچار لغزش شدند) آيا جز اين انتظار دارند كه خدا و فرشتگان (آنچنان كه مي‌پندارند) در سايبان‌هايي از ابر سويشان آيند و كار (آزمون خلق) به انتها رسد (قيامت تحقّق يابد تا تسليم حق شوند)؟ حال آن كه همة امور به سوي خدا برمي‌گردد.۴۴۷

۲۱۱ - از (تاريخ) بني‌اسرائيل (دودمان يعقوب- يهوديان) پرس‌وجو كن كه چه بسيار آيات روشن (يا معجزات آشكار) بر آنها آورديم۴۴۸ (ولي با لجبازي انكارش كردند). و هر كه نعمت خدا را- پس از آنكه به او رسيده- (با سوء استفاده از آن) مبدّل سازد،۴۴۹ (بداند كه) خدا سخت عقوبت است.۴۵۰

۲۱۲ - زندگي دنيا در نظر انكاركنندگان (نسبت به حقايق آسماني) آراسته شده است۴۵۱ و (با همين معيار وارونة ارزشي است كه) مؤمنين را مسخره مي‌كنند و (حال آنكه برخلاف اين تحقير دنيايي) تقوا پيشگان در روز قيامت فوق آنها (برتر و بالاتر) خواهند بود۴۵۲ و خدا آن را كه بخواهد (شايسته بداند) بي‌شمار روزي مي‌دهد.۴۵۳

۲۱۳ - و مردم (پيش از موهبت اختيار، در پيروي از غرائز) اُمتي واحد (همانند) بودند،۴۵۴ پس (با آغاز اختيار و هبوط آدميان و پيدايش اختلاف و دشمني به تحريك شيطان) خدا پيامبران را (در نقش) بشارت دهنده (به نيكان) و هشدار دهنده (به ستمكاران) برانگيخت۴۵۵ و با آنان كتاب (موازين عدالت) را به حق فرستاد تا ميان مردم در آنچه اختلاف مي‌كردند داوري كند. و در آن (كتاب) اختلاف نكردند جز دريافت كنندگانش- (نه ندانسته، بلكه آگاهانه و) پس از آنكه نشانه‌هاي روشن به ايشان رسيده بود- (چرا!؟) به دليل (عادت به) تجاوزي كه ميانشان (برقرار) بود.۴۵۶ پس خداوند كساني را كه (به راستي) ايمان آورده بودند در مواردي از حق كه اختلاف كردند، به اذن خويش۴۵۷ رهبري كرد، و خدا آن را كه بخواهد (شايسته بداند)، به راه راست رهبري مي‌كند.

۲۱۴ - آيا (شما مؤمنان پيشِ خود) حساب كرده‌ايد (كه با ادعاي لفظي ايمان) داخل بهشت خواهيد شد!؟ حال آنكه هنوز (ابتلائاتي) مانند آنچه بر پيشينيانتان آمد به شما نرسيده است؛۴۵۸ به آنان چنان سختي‌ها و پريشاني‌هايي رسيد۴۵۹ كه سخت به لرزه افتادند،۴۶۰ تا جايي كه (حتي) پيامبر و مؤمنيني كه با او بودند گفتند: (پس) كِي ياري خدا مي‌رسد!؟۴۶۱

۲۱۵ - از تو دربارة نحوه انفاق مي‌پرسند؛ بگو: هر (مال) خيري خواستيد انفاق كنيد،۴۶۲ (الويت) براي پدر و مادر، نزديكان، يتيمان، بينوايان و ابن‌سبيل۴۶۳ است، و هر (كار) خيري بكنيد، مسلماً خدا از آن آگاه است (نه نگران حسابش باشيد و نه رياكاري كنيد).

۲۱۶ - پيكار (در راه حق) بر شما نوشته شد۴۶۴ (دفاع ضرورت دارد و ايجاب مي‌كند) در حالي كه آن را خوش نداريد؛ و چه بسا چيزي را دوست نداريد و خير شما در آن است و چه بسا چيزي را دوست داريد كه به ضرر شماست و (مصلحت شما را فقط) خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد.۴۶۵

۲۱۷ - از تو دربارة ماه حرام و (تكليف) جنگ در آن سؤال مي‌كنند؛۴۶۶ بگو: جنگ در آن (ماه، نقض حُرمتي) بزرگ است، و بازداشتن (مردم) از راه خدا۴۶۷ و كفر (ناسپاسي نسبت) به او، و (ممانعت مسلمانان از ورود) به مسجدالحرام۴۶۸ و اخراج ساكنانش (مسلمانان مكه) از آنجا (شكستن حُرمتي) بزرگتر است۴۶۹ و فتنه (سلب آزادي مردم در انتخاب دين) از قتل بدتر است۴۷۰ و آنها پيوسته با شما مي‌جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان بازگردانند و (بدانيد) هركس از شما كه از دين خود برگردد و در حال كفر بميرد، اعمال چنين كساني در دنيا و آخرت تباه شود۴۷۱ و اينان جاودانه دوزخي خواهند بود.

۲۱۸ - بي‌گمان كساني كه (با وجود تهديدات) ايمان آوردند و كساني كه (از مكه) در راه خدا هجرت و جهاد كردند، آنان به رحمت خدا اميدوارند و خدا آمرزنده‌اي مهربان است.

۲۱۹ - از تو دربارة شراب و قمار مي‌پرسند، بگو: در آن دو، زيان‌هايي (تنگناهايي) بزرگ است۴۷۲ و منافعي (محدود هم) براي مردم دارد و(لي) زيانش از نفعش بيشتر است،۴۷۳ و (نيز) از تو در نحوة انفاق (مقدار آن) مي‌پرسند، بگو: عفو۴۷۴ (مازاد برمصرف متعادل). اين چنين خدا آياتش را براي شما روشن مي‌سازد، باشد تا دربارة دنيا و آخرت (خويش) بينديشيد.


۴۴۴ - «خُطُوَات» جمع خُطْوِه، به گام گذاشتن گفته مي‌شود. اين كلمه ۵ بار در نهي دنباله‌روي از گام‌هاي شيطان با جملة: «لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» آمده است؛ ۲ بار در عدم پيروي از حلال و حرام‌هاي خودساختة متوليان مذهبي (بقره ۱۶۸ و انعام ۱۴۲)، ۲ بار در عدم پيروي از شايعه‌پراكني‌هاي ناموسي در جوّ مسموم جامعه (نور ۲۱) و بالاخره (در اين آيه)، عدم پيروي از دنياطلبي‌هاي حاكم بر روزگار و مردم فريبي‌هاي قدرت طلبان.
اين اصطلاح كه تنها در مورد شيطان به كار رفته است، دلالت بر سقوط تدريجي و «گام به گام» انسان در پيروي از تحريكات شيطان در محيط سلم و سازش مي‌كند. مؤمن به راحتي تسليم شيطان نمي‌شود؛ انحراف با زاوية كوچكي از حق در روابط برادري و با الفاظي رنجش‌آور آغاز مي‌گردد و با تحريكات و توجيهات شيطاني پله پله بالا مي‌گيرد و به جدايي و جدال و جنگ كشيده مي‌شود. در مسائل عقيدتي و ايماني نيز بي‌توجهي به احكام «ما انزل الله» و پيروي از عادات و سنّت‌هاي آباء و اجدادي، ناخواسته مؤمن را به فرهنگ شرك‌آلود حاكم معتاد مي‌كند. اين همان قانون «بي‌نهايت كوچك‌ها» در رفتار روزمره و كنش واكنش در مناسبات اجتماعي است كه شخصيت را شكل مي‌دهد.

۴۴۵ - «زَلَل» لغزيدن و فرو افتادن است. اين فعل ۴ بار در قرآن تکرار شده که در سه مورد، شيطان را عامل لغزش معرفي کرده است (بقره ۳۶ و ۲۰۹، آل‌عمران ۱۵۵). اما ثبات، مفهومي برعکس دارد و به استواري دل، نفس، ريشه، قول و قدم (بقره ۳۶، آل‌عمران ۱۴۷، نحل ۹۴ و محمد ۷) نسبت داده شده است. لغزش و سقوط از مقام تسليم (ادخلوا في‌السلم)، فرو افتادن در شبكة شرك شيطاني و انحراف از توحيد است.

۴۴۶ - هشدار «فَاعْلَمُوا» خطاب به مؤمناني كه فرمان يافته‌اند به فضاي سِلم و طاعت درآيند، با دو صفت عزيز و حكيم، كه بيانگر سنّت‌ها و نظامات جهانشمول خداست، ختم مي‌شود. عزيز بودن خدا، فرادست و قاهر بودنش را در برابر اعمال و عوامل مغاير با اراده‌اش نشان مي‌دهد و حكيم بودن خدا، حكمت‌آميز و رشد دهنده بودن نظاماتش را نسبت به خلق بيان مي‌كند. مشيّت خدا در عزّت بخشيدن به ملت‌ها يا ذليل ساختن آنها، ارتباط مستقيم با پيروي از همين سُنن و قوانين دارد.

۴۴۷ - اصطلاح «لقمة جويده در دهان كسي گذاشتن» بيانگر نهايت تنبلي و تن‌پروري كساني است كه همت و حوصلة تلاش و تكاپو را ندارند. هشدار توبيخي اين آيه متوجة كساني است كه به جاي تحقيق و تفكر براي رسيدن به حقيقت، تا خدا و فرشتگان خدمت آنها نرسند و خود را معرفي نكنند! و يا وعدة قيامت و عذاب تحقق نيابد، ايمان آوردني نيستند. مشابة اين توصيف در آية ۱۵۸ سورة انعام و آية ۱۹۲ سورة اسراء نيز آمده است. كساني كه نمي‌خواهند با تفكر و تلاش خود به حقيقت برسند، يا انتظار دارند حقيقت (خدا و فرشتگان) سراغ آنها بروند (حالت اول)، يا آنكه در چنان بُن‌بستي از عذاب قرار گيرند كه مجبور شوند (حالت دوم). آية ۹۲ اسراء هر دو حالت را بيان كرده است.
اتفاقاً كلمة ظلال در اين آيه مي‌تواند ابر تيرة عذاب هم باشد. بسياري از اقوام ستمگر گذشته گرفتار آتشفشان عذاب اعمال خود شدند. ابرهاي تيرة آتشفشان كه از گدازه‌ها و خاكسترهاي داغ تشكيل مي‌گردد، همچون ساية سياهي بر سرزمين‌هاي اطراف حركت مي‌كند. قوم شعيب با تمسخر به او گفتند: اگر راست مي‌گويي قطعه‌اي از آسمان را بر ما فرو ريز (كنايه از ابر آتشفشان)، قرآن عذاب آن قوم را همين «عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّه» (شعراء ۱۸۹) ناميده است. «سقوط قطعه‌اي از آسمان» (خاكستر آتشفشان) را در دو آية ديگر مي‌يابيم: طور ۴۴- «وَإِنْ يَرَوْا كِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَرْكُومٌ»، و اسراء ۹۲- «أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا...».

۴۴۸ - سؤال پرسش است، اما نه الزاماً از اشخاص، مراجعه به تاريخ تحولات يك قوم و بررسي فراز و نشيب‌هاي آن نيز پرسشي است گوياتر و به حقيقت نزديكتر. قرآن از شرك‌زدگي‌ها و ناشكري‌هاي قوم بني‌اسرائيل، به رغم نعمات بي‌دريغي از هدايت و فضيلت كه بر آنها ارزاني شده بود، در سوره‌هاي مختلف به تفصيل سخن گفته است. اين اشارة تاريخي، پيوستگي لجبازي منكران در آية قبل را به جريان ناسپاسي‌هاي يهوديان نشان مي‌دهد.

۴۴۹ - تبديل نعمت خدا، سوء استفاده از آن درخلاف خواستة نعمت‌دهنده است. همچون سوء استفاده از علم، قلم، قدرت اسلحه، آزادي و دين. بني‌اسرائيل نعمت هدايت و نبوّت را با غرور و تعصّب تبديل به تمايز و برتري‌طلبي قومي كردند.

۴۵۰ - ر ك به پاورقي ۴۲۲.

۴۵۱ - نيکو جلوه کردن اعمال شخص نزد خود را قرآن گاهي به شيطان نسبت داده (انعام ۴۳، انفال ۴۸، نحل ۶۳، نمل ۲۴، عنکبوت ۳۸)، گاهي به شرکاء شيطاني (فصلت ۲۵، انعام ۱۳۷)، گاهي به خدا (انعام ۱۰۸، نمل ۴) ولي بيشتر بدون ذكر فاعل، که مي‌تواند هر يک از موارد فوق باشد (انعام ۱۲۲، توبه ۳۷، يونس ۱۲، رعد ۳۳، فاطر ۸، مؤمن ۳۷، محمد ۱۴ و فتح ۱۲).

۴۵۲ - سخن از «لِلَّذِينَ كَفَرُوا» و «الَّذِينَ آمَنُوا» است. اما به صِرف مؤمن بودن برتري در قيامت حاصل نمي‌گردد؛ به نيروي تقوا (از جمله) در تحمل دگرانديشان است كه «الَّذِينَ اتَّقَواْ» به برتري مي‌رسند. كافران با معيارهاي مادّي و دنيايي خود مؤمنان را كه معياري معنوي و اخروي دارند به مسخره مي‌گيرند. آگاهي بر اين تفاوت ارزشي تحمّل آن را آسان مي‌كند.

۴۵۳ - منظور از بي‌حساب بودن رزق و اجر و عطاي الهي (در آيات: نور ۳۸، زمر ۱۰، و ص ۳۹)، بي‌قاعده بودن آن نيست. در حسابگري، بده بستان و تعادل و تناسبي كه ميان کار و اجرت رعايت مي‌گردد، اين عدالت است. اما در دعا مي‌خوانيم: بار خدايا، با ما، نه با عدالت، بلکه با عفوت رفتار کن (اللهم عاملنا بعفوک و لاتعاملنا بعدلک).

۴۵۴ - منظور از «اُمت واحد»، يكسان بودن در اهداف و عملكردهاست. اين يكساني در مورد حيوانات نيز، كه همگي به فرمان غرائز عمل مي‌كنند، صادق است و تمامي جنبندگان روي زمين و آسمان «اُمتي» همانند آدميان محسوب مي‌شوند (انعام ۳۸). قبل از ظهور و بروز اختيار در نوع بشر، همگي در عالم حيواني به فرمان غرائز عمل مي‌كردند و عملكردي يكسان داشتند (مرحلة نخست). با جهشِ نوعي در اين موجود و گزينش آدم از ميان عالمين (آل‌عمران ۱۳۳)، انحراف در دوراهي انتخاب ميان رحمان و شيطان موجب اختلاف و دشمني گرديد (مرحلة دوم) و آدميان از محيط فراواني و برابري بهشتي به محيط تضادها و دشمني‌ها هبوط كردند (اعراف ۲۴، بقره ۳۶ و ۳۸). ابليس نيز با سرپيچي از فرمان خدا در خدمت (سجده) به آدم قبلا به آن محيط هبوط كرده بود (انعام ۱۳). خداوند پس از هبوط آدميان به زمين (يا شرايط تضاد برانگيز آن)، پيامبراني را، طبق وعده‌اي كه به آنها داده بود، به همراه كتاب (احكام و قوانين و موازين عدل) فرستاد تا در آنچه اختلاف دارند داوري كند (مرحلة سوم). اما از آنجايي كه آدمي اختيار و حق انتخاب ميان خير و شرّ را دارد، در همين نبوّت و كتاب هدايت نيز، به دليل خوي برتري‌طلبي و تجاوز به حقوق ديگران، اختلاف حاصل شد (مرحلة چهارم) و اين اختلاف اتفاقاً ميان كساني كه كتاب به آنها داده شده بود، يعني همان عالمان و متوليان ديني، آنهم نه بدليل ناآگاهي و مبهم بودن حكم، بلكه پس از علم و آگاهي بر حقانيت حكم حادث گرديد (آل‌عمران ۱۹، شوري ۱۴، جاثيه ۱۷). سرانجام در اين بوتة آزمايش، زُبدگان خالص و تسليم شده‌اي به توفيق الهي در اين جهانِ پرآشوب و از ميان جنگ و قدرت و ثروت و شهرت، سربلند و سالم سر برآورند و ميوه و محصول اختيار را به ظهور رساندند (مرحلة پنجم).

۴۵۵ - «بعث» برانگيختگي است. برانگيختگي از خوابِ گران مرگ در روز بعثت، از خواب شبانه و نيمروز، خواب ۳۱۳ ساله اصحاب کهف و بالاخره برانگيختگي و بيداري يک انسان در جامعه‌اي خفته (بعثت رسولان).

۴۵۶ - «بغي» طلب كردن چيزي با تمايل و تجاوز از حدّ است. باغي بودن در مصرف محرمات، تمايل نشان دادن به خوردن و سوء استفاده از جواز شرعي در موارد اضطرار است.

۴۵۷ - ر ك به پاورقي ۲۱۱.

۴۵۸ - معناي «مَثَلْ»، تفهيم مطلب از طريق ارائه دليل و حجت يا نمونه و شبيه است تا عبرتي در اين تطبيق حاصل گردد. مثال‌ها عاقبت و سرانجام کارها را تشريح و تبيين مي‌كنند. مجسمه را در زبان عربي «تمثال» مي‌گويند که قالب و مُدلي از انسان‌ها، حيوانات يا اشياء ديگر است. گاهي اخلاق و رفتار يا شيوه زندگي کسي الگويي «مثال» زدني براي ديگران مي‌شود. کما آنکه عيسي بن مريم مجسمه مِهر و محبّت و مثالي براي بني‌اسرائيل بود (زخرف ۵۷ و ۵۹)، فرعون نيز نظام حکومتي خود را الگويي نمونه و مثال زدني مي‌دانست (طه ۶۳). مثال زدن‌هاي قرآن، تفهيم مطلب از طريق ارائه مدل مشابه است.

۴۵۹ - ر ك به پاورقي ۳۵۸.

۴۶۰ - چنان تزلزلي، بلكه شديدتر از آن را، قرآن در وصف حال مؤمنون در محاصره مدينه توسط ائتلافي از قريش و قبايل وحشي با جمعيتي چند برابر تصوير كرده است: «هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيدًا» (احزاب ۱۱).

۴۶۱ - چنين آزمون زير و رو كننده‌اي كه رسولان را نيز به مرز نوميدي مي‌كشاند، در آية ۱۱۰ سورة يوسف مي‌توان ديد: «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا...».

۴۶۲ - فعل مضارع «يَسْأَلُونَك» كه دلالت بر استمرار سؤال مي‌كند نشان از رشد شخصيتي ايمان آورندگان در آن زمان و آمادگي و انگيزة داوطلبانة آنان براي انجام كارهاي خير و شناخت احكام پروردگار مي‌كند. چنين آمادگي‌هايي پس از ترك شهر و ديار و هجرت و جهاد در راه حق حاصل گشته بود.
فعل «يَسْأَلُونَكَ» ۱۵ بار در قرآن تكرار شده كه ۷ مورد آن در سورة بقره واقع شده است (آيات: ۱۸۹، ۲۱۵، ۲۱۷، ۲۱۹، ۲۲۰، ۲۲۲) اما كلمة «ماذا» (در: يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ) كه عيناً در آية ۲۲۹ همين سوره تكرار شده، به گونه‌اي بلاتكليفي و ابهام در نحوة انفاق را نشان مي‌دهد. از پاسخ پروردگار مي‌توان فهميد كه منظور مسلمانان از «مَاذَا يُنفِقُون» در اين آيه، اولويت دريافت‌كنندگان انفاق و در آية ۲۱۹ مقدار آن باشد (والله اعلم). پاسخ اين آيه، نحوة توزيع و اولويت دريافت‌كنندگان است. به نظر مي‌رسد دليل آن تفاوت نيازها باشد (والله اعلم). چه بسا نيازهاي پدر و مادري پير با نياز يك يتيم، كه عمدتاً محتاج سرپرستي و مسكن است، فرق داشته باشد. به همين نحو ساير موارد در نان و پوشاك و مسكن و كار و غيره.

۴۶۳ - «ابن‌سبيل» را عموماً در راه ماندگان ترجمه كرده‌اند، ولي در عربستان قديم، به دليل سختي‌هاي سفر، گرماي استوايي و فقدان امکانات و امنيتِ سير و سياحت، بعيد به نظر مي‌رسد تعداد در راه‌ماندگان به حدّي بوده باشد که يکي از تقسيمات ششگانه غنايم به شمار آيد، هرچند کاروان‌هاي تجاري کم و بيش در تردّد بودند، اما آنها عمدتاً به ثروتمندان تعلق داشت و توده‌هاي عادي مردم اهل سفر و تجارت نبودند. به نظر اين قلم، با توجه به معناي «سبيل الله» در قرآن، که غالباً در متن آيات جهادي و در مقابله با «سبيل الطاغوت» قرار دارد، بايد مصداق ابن السبيل خانوادة شهيدان يا فرزندان سبيل الله، يعني جهاد‌گران فقير بوده باشد. در كنار هم قرار گرفتن دو عنوان «سبيل الله» و «ابن‌السبيل» پس از حرف «في» (وَفِي سَبِيلِ اللهِ وَابْنِ السَّبِيلِ) نيز مؤيد ديگري بر ارتباط موضوعي آنها مي‌كند، كما آن كه در: «وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ» پرداخت پول موضوع مشترك است. (توضيحات بيشتر در کتاب کلماتي از قرآن، مقاله سبيل الله، از همين قلم آمده است). موضوع ابن‌سبيل در ۸ آيه قرآن آمده است: بقره ۲۱۵ و ۱۷۷، نساء ۳۶، انفال ۴۱، توبه ۶۰، اسراء ۲۶، روم ۳۸، حشر ۷.

۴۶۴ - فعل مجهول «كُتِبَ» كه دلالت بر ايجاب مي‌كند ۱۳ بار در قرآن تكرار شده كه بيش از نيمي از آن (۷ بار) در اين سوره دربارة احكام قصاص، وصيّت، روزه و پيكار آمده است (آيات ۱۷۸، ۱۸۰، ۱۸۳، ۲۱۶ و ۲۴۶). ممكن است تأكيد اين آيه بر ضرورت قتال (پيكار) در اين زمان كه خشونت و جنگ در افكار عمومي امري نامطلوب است، تأثير منفي در آنان بگذارد، اما نبايد فراموش كرد كه مسلمانان در آن زمان مورد حمله و هجوم قريش و قبايل مشرك و در موضع دفاعي بودند. اگر تأكيد بر قتال براي كشورگشايي و غنيمت بود كه كراهت داشتن از آن مطرح نبود!

۴۶۵ - همين منطق را قرآن دربارة معاشرت نيكو با همسران، هرچند ناپسند، به كار برده است كه متضمّن خير بسياري است: «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» (نساء ۱۹).

۴۶۶ - برحسب مفاد آية ۳۶ سورة توبه، تعداد ماه‌هاي سال در حساب خدا، از همان روزي كه آسمان‌ها و زمين را آفريد، ۱۲ ماه بوده كه ۴ ماه آن حُرمت دارد (جنگيدن در آن حرام است): محرم (اولين ماه سال) و ديقعده و ذيحجه (ماه‌هاي ۱۱ و ۱۲)، اين سه ماه پشت هم عملا فرصت مناسبي براي تعطيل جنگ‌ها و پرداختن به تجارت و داد و ستد قبايل در مكه و انجام مراسم مذهبي بوده است. ماه رجب (هفتمين) كه تقريباً در وسط بقية ماه‌ها قرار گرفته، بقيه سال را به دو نيمه تقسيم كرده و امكان تداوم جنگ را محدود (حداكثر ۵ ماه) ساخته است.
از سؤال مؤمنين دربارة ماه حرام و پيكارِ در آن، و پاسخ پروردگار به روشني معلوم مي‌شود كه سؤال‌كنندگان نظر خدا و پيامبر را دربارة مشركين كه حرمت ماه حرام را، با آن كه خود را مقيّد به آن مي‌شمردند، مي‌خواستند بدانند، نه آنكه مشتاق جنگ بوده و ماه حرام را مانع مي‌دانستند!

۴۶۷ - مشركين قريش هنگامي كه بر مكه مسلط بودند، به نيروي نظامي مانع ورود مسلمانان به خانة خدا مي‌شدند و در سال ۶ هجري، هزاران مشتاق عازم از مدينه را، كه راهي دراز در صحرا را با پاي پياده پيموده بودند، در آستانة مكه برگرداندند. قرآن اين عمل ستمگرانه را در آيات متعددي (از جمله: بقره ۲۱۷، انفال ۳۴، حج ۲۵ و فتح ۲۵) محكوم كرده است.

۴۶۸ - بازداشتن مردم از راه خدا (وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ الله)، مستقل از بازداشتن آنها از ورود به مكه و مسجدالحرام است، كه جداگانه ذكر شده. عنوان «سَبِيلِ الله» در قرآن مقابل «سَبِيلِ الطاغُوت» قرار دارد (نساء ۷۶) و عبد طاغوت بودن (شخص‌پرستي) در قرآن مذمّت شده است (مائده ۶۰). طاغوت‌ها با سلب آزادي و امنيت مردم در انتخاب دين و آيين، آنها را به پيروي از خود وامي‌دارند. راه خدا (سَبِيلِ الله) برحسب اصل «لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»، آزاد گذاردن مردم در انتخاب عقيده و آرمان است.

۴۶۹ - ر ك به پاورقي ۴۰۸.

۴۷۰ - معناي «ارتداد» در قرآن، پشت كردن به همدينان و پيوستن به جبهه دشمن است، كه البته جنبة «عملي» دارد. برخلاف نظرية فقهي كه ارتداد را به انديشه و اعتقاد تعميم مي‌دهد و اصل آزادي عقيده (لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) را نقض مي‌كند. با اين حال، در قرآن هيچ كيفر دنيايي براي ارتداد و الحاد قرار نداده است. علاوه بر اين آيه، آية ۵۴ سورة مائده نيز در مورد مُرتَد شدگان به همين اكتفا كرده است كه: «هر كه از شما كه از دينش برگردد، خدا مردماني را خواهد آورد كه دوستشان دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند». ر ك به فصل «ارتداد و آزادي» از كتاب آزادي در قرآن، صفحات ۱۷۴ تا ۱۸۵ از همين قلم.

۴۷۱ - اصطلاح «حبط اعمال»، كه ۱۶ بار در قرآن تكرار شده است، دلالت بر باطل و بي‌اثر شدن اعمال مي‌كند. هر كس عملي مي‌كند، به خاطر نتيجه و فايده‌اي است كه از آن اراده كرده، پس عمل بايد متناسب با مقصود و منطبق با قواعدي باشد كه لازمه دستيابي به آن است. همچنانكه در تجارت اگر از قواعد علم اقتصاد و تجربيات كسب شده استفاده نكنيم، همة تلاشمان «حبط» مي‌شود و سود مورد انتظار به باد مي‌رود.

۴۷۲ - مقابل قرار دادن «اثم» با «منافع» نشان از تضاد معنايي آن دو دارد.اگر معناي اثم گناه بود، بايد به جاي منافع «ثواب» مي‌آمد. مسئله گناه و ثواب آخرت براي مشركين معاصر پيامبر كه اعتقادي به آن نداشتند، به كلي منتفي بود. به همين دليل شيوة قرآن در نهي بندگان از ارتكاب برخي معاصي، برخلاف معمول و متعارف، آگاه ساختن آنان به آثار و عواقب آن اعمال است. از طريق كلماتي مثل: ذنب، اثم، جرم، جور، ظلم، كفر، شرك، عصيان و... كه هركدام معناي مستقلي دارند. از ۲۵ باري كه كلمة «جُناح» (گناه فارسي) در قرآن تكرار شده، همواره «لا جناح» يا «ليس عليكم جناح» آمده است و يكبار هم گفته نشده اين كار گناه دارد! در مورد مفهوم اثم به پاورقي ۳۷۴ نگاه كنيد.

۴۷۳ - معناي اصلي «خَمْر» پوشاندن است. از اين نظر به روسري بانوان خُمُر (جمع خِمار) گفته مي‌شود. شراب نيز به دليل پوشاندن و زايل كردن عقل «خَمر» ناميده مي‌شود. اين واژه ۶ بار در قرآن آمده است (بقره ۲۱۹، مائده ۹۰ و ۹۱، محمد ۱۵، يوسف ۳۶ و ۴۱، نور ۳۱).
آيات مربوط به مي و مستي جمعاً در چهار آية قرآن با زمينه‌سازي مقدماتي و آماده كردن تدريجي اذهان به ترتيب زير در دوران مدينه آمده است:
۱- نحل ۶۷ (سال ۲ هجري) وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا...
۲- نساء ۴۳ (سال ۸ هجري) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلَاهَ وَأَنْتُمْ سُكَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ...
۳- بقره ۲۱۹ (سال ۹ هجري) يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا...
۴- مائده ۹۰ تا ۹۳ (سال ۹ هجري- بلافاصله بعد از آية فوق) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
همانطور كه ملاحظه مي‌شود، در نخستين آيه ضمن ذكر فرآورده‌هاي جانبي خرما و انگور، البته از مُسكرات نام برده، ولي فقط از «رِزْقًا حَسَنًا» (خشكبار، سركه، مربا و...) تعريف كرده است. در آية دوم فقط توصيه كرده هنگام نماز مست نباشيد. اگر كسي خواسته باشد به هنگام نمازهاي پنجگانه مست نباشد، بايد آن را ترك كند. آية سوم بر طرح سؤال دربارة حلال يا حرام بودن شراب در ميان برخي مؤمنين حكايت مي‌كند و به همين پاسخ اكتفا مي‌شود كه البته منافعي در شراب و قمار هست، اما مضرّات آن بيشتر است. بالاخره پس از اين زمينه سازي‌هاي تربيتي، در آخرين آيه آن را عملي شيطاني شمرده و دوري كردنش را بي هيچ تهديدي توصيه مي‌كند.

۴۷۴ - معنای اصلی عفو، همان گذشت و صرفنظر کردن است، که چشم پوشي از گناه تلقی می‌شود. اما در مواردی معنای گذشت بزرگوارانه از حق مادی را هم می‌دهد (مثل گذشت از مهريه- بقره ۲۳۷). در مواردي ديگر ناديده گرفتن و به فراموشي سپردن اموري را که بايد از آنها عبرت گرفته شود و در حافظه‌ها بماند نيز شامل شود که آيه ۹۶ سورة اعراف مصداقي از آن است. ناگفته نماند بسياري از مفسرين معناي «عفو» را در اين آيه «فزوني» در اموال دانسته‌اند. كسي كه از لغزش‌هاي ديگران به نيروي تقوا مي‌گذرد و از قصاص نيز صرفنظر مي‌نمايد، مي‌تواند از وابستگي به اموال آزاد شده و مازاد بر مصرف معقول و متعارف خود را به نيازمندان بدهد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان