به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۲۲۰ - و از تو دربارة (نحوة سرپرستي امور مالي) يتيمان ميپرسند؛۴۷۵
بگو: (انجام كاري) اصلاحي به سود آنان (از دخالت نكردن) بهتر است و اگر (از نظر
مالي) با آنان مخلوط شُديد، (در اين صورت همچون) برادران شمايند۴۷۶ و
خداوند (تفاوت) مُفسِد را از مُصلح تشخيص ميدهد۴۷۷ و اگر ميخواست بر
شما سخت ميگرفت،۴۷۸ بيگمان خدا فراقدرت حكيم است.
۲۲۱ - و با زنان مشرك (بُتپرست) ازدواج نكنيد، مگر آن كه ايمان آورند۴۷۹
و بيگمان يك كنيز مؤمن بهتر است از زن مشرك، هرچند (زيبايياش) تو را به شگفت
آورد، و (دختران خود را) به همسري مشركين درنياوريد، مگر آن كه ايمان آورند۴۸۰
و بيگمان يك بردة مؤمن بهتر است از مشرك (آزاد)، هرچند (ظواهر و امكاناتش) شما را
به شگفت آورد.۴۸۱ آنها (با باورهاي باطل و شركآميزشان) شما را به آتش
(دوزخ) ميخوانند و خدا به اِذنش۴۸۲ (در اجابت آمادگي و استعداد ايماني،
شما را) به بهشت و آمرزش فرا ميخواند و آياتش را (به منظور هدايت) براي مردم
آشكارا بيان ميكند، باشد تا يادآوري گردند (از خواب غفلت غرائز و عشقهاي ظاهري
دنيايي بيدار شوند).۴۸۳
۲۲۲ - و از تو دربارة (تكليف خود در) عادت ماهانه زنان ميپرسند؛ بگو: آن (عارضه)
نوعي ناراحتي است.۴۸۴ پس در اين حال از (آميزش با) زنان كنارهگيري كنيد
و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند. پس آنگاه كه پاك شدند، آنسان كه خدا به شما
فرمان داده، با آنان درآميزيد.۴۸۵ بيگمان خدا توبهكاران و پاكيطلبان
را دوست دارد.۴۸۶
۲۲۳ - زنان شما (همچون) كشتزار شمايند، پس به كشتزار خويش هرگاه خواستيد درآييد و
براي خود (بذر انساني صالح) پيش فرستيد۴۸۷ و از خدا پروا داشته باشيد و
بدانيد كه به لقاي او نايل خواهيد شد، و مؤمنين را (به چنين ملاقاتي) بشارت ده.
۲۲۴ - (نام) خدا را در معرض سوگندهاي خويش (در ترك كاري نيكو) قرار مدهيد، به جاي
آنكه نيكوكاري و پرهيزكاري و اصلاح بين مردم نماييد.۴۸۸
۲۲۵ - خدا شما را در سوگندهاي لغو (از روي عادت) بازخواست نميكند، ولي به آنچه
دلهاتان كسب كرده (آگاهانه و قلباً سوگند خوردهايد) بازخواست ميكند۴۸۹
و خدا بس آمرزندة بردبار است.۴۹۰
۲۲۶ - براي كساني كه (از روي خشم و عصبانيت) به ترك آميزش با همسرشان سوگند
ميخورند، چهار ماه درنگ (براي رسمي شدن طلاق) لازم است.۴۹۱ پس اگر (در
اين مدت منصرف شده و به همسر خود) بازگشتند، در اين صورت خدا آمرزندة مهربان است.
۲۲۷ - و اگر تصميم به جدايي گرفتند، پس (بدانند) خداوند شنوا و دانا (نسبت به گفتار
و عملكردشان در مرحلة طلاق) است.
۲۲۸ - طلاق دادهشدگان (بايد به مدت) سه بار پاك شدن (از عادت ماهانه) درنگ كنند
(از ازدواج خودداري نمايند). و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند، بر آنان روا
نيست آنچه را كه خدا در رَحِمهاي آنان آفريده پنهان دارند.۴۹۲ و اگر
قصد آشتي داشته باشند، شوهرانشان به بازگرداندن آنها (در اين مدت) سزاوارترند.۴۹۳
و براي آن زنان است (حقوقي) همانند آنچه (وظايفي) كه به عهده دارند، و (اما) مردان
را بر آنان مرتبتي است (در مسئوليت زندگي و سرپرستي) و خدا قدرتمندي شكستناپذير
حكيم است.۴۹۴
۴۷۵ - پرسش ديگري كه به تناسب رشد ايماني و احساس
مسئوليت و تكليف ميان مسلمانان پديد آمده بود، مسئله يتيمان و به خصوص تكليف
ارثية آنان بود. عمليات نظامي محدود يا گستردة دفاعي به صورت غزوات يا سرايا،
كه سالي دو سه بار اتفاق ميافتاد، شهيدان فراواني به جاي ميگذاشت كه سرپرستي
و تأمين زندگي بازماندگان، در روزگاري كه نه كار و درآمدي براي مادران وجود
داشت و نه دولت و دستگاهي اداري براي رسيدگي به امور اجتماعي تأسيس شده بود،
معضلي مهم به شمار ميرفت كه فهم آن در دنياي مدرن، بيتوجه به مقتصيات زماني و
مكاني غيرممكن است. در روزگار جاهليتِ قبل از اسلام، يتيمي كه سرپرستي نداشت،
به راحتي اموالش ربوده ميشد.
«يَسْأَلُونَك» در اين آيه دلالت بر بيداري وجدانها و نياز به راهنمايي
ميكند. تكرار ۲۳ بار واژة يتيم (مفرد و جمع و معرفه و نكره) در قرآن نشانة
اهميت اين موضوع در آن مقطعِ تاريخي است. احسان به يتيمان، اطعام و انفاق به
آنها مكرّر در قرآن توصيه شده است (انسان ۸، بلد ۱۵، بقره ۸۳ و ۱۷۷ و ۲۱۵، نساء
۸ و ۳۶، انفال ۴۱، حشر ۷)، البته اين جنبة مادّي موضوع است، اما از نظر
مهرورزي، كرامت قائل شدن، پناه دادن و جنبههاي عاطفي نيز قرآن سفارشهاي ديگري
هم كرده است (فجر ۱۷، ضحي ۹، ماعون ۲، ضحي ۶).
جنبة ديگر معضل يتيمان، كه مورد نظر اين آيه نيز ميباشد، مسئله اموال به ارث
رسيدة آنان و نحوة مصرف يا نگهداري آن بوده كه نزديك به نيمي از آيات مرتبط به
اين موضوع به اين مسئله ارتباط مستقيم يا غيرمستقيم پيدا ميكند؛ در ۲ آيه
تأكيد شده كه به مال يتيم نزديك نشويد، مگر به بهترين شيوه (حفظ و نگهداري) تا
آن كه به سنّ بلوغ برسند و سپس تحويلشان دهيد (انعام ۱۵۲، اسراء ۳۲، نساء ۶).
توصيه به عدم تبديل و تعويض مال مرغوب يتيم با مال كهنة خود، حيف و ميل كردن يا
ضميمه كردنش به اموال خود (نساء ۲ و ۶)، تشبيه خوردن مال يتيم به خوردن آتش و
بردن آن در بطن خود (نساء ۱۰)، رعايت قسط (عدالت در امور مالي) با يتيمان (نساء
۳ و ۱۲۷).
۴۷۶ - تأكيد بر آن كه آنها «برادران شمايند»، ظاهراً براي رفع اين شبهه است كه
احساس ولايت پدر و فرزندي نسبت به اموال آنان نكنند و به خود اجازة دَخل و
تصرّف دلخواه در آن ندهند. قرآن مخصوصاً اصرار دارد يتيماني را كه در خانهها
نگهداري ميكنيد فرزند خود نشماريد، بلكه برادران (خواهران و دوستان) خود
بشماريد و آنان را به نام پدر و مادر واقعي خودشان بناميد (احزاب ۴ و ۵، بقره
۲۲۰) تا مسئله محرميت وارث مخلوط و مشتبه نشود. كلمة «برادر» بنا به قاعدة
تغليب در زبان عربي شامل پسر و دختر، هر دو ميشود.
۴۷۷ - كاربرد دو واژة متضاد مفسد و مصلح با توجه به سياق آيه و ديگر آيات متعدد
مربوط به يتيمان، عمدتاً در ارتباط با دارايي آنان معنا ميدهد؛ مفسد كسي است
كه اموال آنان را اسراف يا حيف و ميل ميكند، و مصلح با حفظ و نگهداري تا هنگام
بلوغ، يا سرمايهگذاري و سودآفريني، به نفعشان عمل ميكند.
۴۷۸ - «عَنَتْ» مشقّت و سختي است. اين واژه ۵ بار در قرآن آمده است. دربارة:
رنج و مشقّت بيهمسري (نساء ۲۵)، احساس دردمندي و رنج پيامبر از مشكلات و
گرفتاريهاي مردم (توبه ۱۲۸)، تمايل بيگانگان به نابساماني و پريشاني مسلمانان
(آلعمران ۱۱۸)، در گرفتاري و سختي و مشقّت افتادن مردم يا نافرماني از رسول
(حجرات ۷)، و بالاخره به مشقّت افتادن مسلمانان، اگر حقوق يتيمان را رعايت
نكنند.
۴۷۹ - مشركينِ مورد نظر اين آيه، همان زنان بُتپرستي بودند كه به رسم معمول آن
دوران در جنگها به اسارت و كنيزي گرفته ميشدند. از تأكيد «لاَ تَنكِحُواْ»
معلوم ميشود، برخلاف تصوّر عمومي و تبليغاتي كه علية اسلام شده، برقراري
ارتباط با كنيزان جز در قالب ازدواج و تعهداتي كه لازمة آن است، و نيز گرويدن
آنان به اسلام ممكن نبوده و سوء استفاده روسپيگرانه از آنان مجاز شمرده نميشده
است (نور ۳۳). برحسب مفاد صريح آية ۲۵ سورة نساء، جواز ازدواج با كنيزان تنها
به جواناني كه توانايي پرداخت مهريه (سنگينتر) زنان آزاد را نداشتند و از
بيهمسري در رنج (عزوبت) بودند داده شده است، آن هم با اجازة اهل آنان و پرداخت
مهرية مطابق عُرف جامعه، بي آنكه قصدشان تنها اطفاي شهوت و دوست دختر گرفتن
بوده باشد. با وجود همة اين شرايط، در انتهاي آية مذكور به جوانان تحت فشار
غرايز توصيه شده اگر تحمل كنند براي آنان بهتر است (از ازدواج با كنيزان، به
دلايل تفاوت تربيتي و فرهنگي).
۴۸۰ - در مورد ازدواج با زنان مشرك، فعل «لاَ تَنكِحُواْ» (به فتح تاء) آمده و
در مورد ازواج با مردان مشرك فعل «لاَ تُنكِحُواْ» (با ضم تاء)، چرا كه در
فرهنگ قبايلي ۱۴ قرن قبل به ندرت زني به خواستگاري مردي ميرفت و خود پيشنهاد
ازدواج ميداد. با تغييرات فرهنگي حادث شده در زمان ما، كه حداقل در جوامع
پيشرفته خود دختران تصميمگيرنده هستند، آنان نيز مخاطب مستقيم اين آيه دربارة
همسران آيندة خود هستند.
اين نكته نيز قابل ذكر است كه منظور از مشركين (با الف و لام معرفه) در اين آيه
با توجه به زمان نزول آن، همان بُتپرستان باورمند به نقش و شفاعت بُتهاست كه
آيين شرك را پذيرفته بودند. اين عنوان را نميتوان دربارة اهل كتابي كه آيين
خود را به شرك آلوده كردهاند، يا مسلماناني كه بر همان رويه و روال عمل
ميكنند، تعميم و تسري دارد، چراكه به اصطلاح: گر حكم شود كه مست گيرند، در شهر
هر آنكه هست گيرند!
۴۸۱ - اصليترين معيار ازدواج در روزگار ما زيباييِ ظاهر و امكانات مالي و
موقعيت خانوادگي طرف مقابل است. اين آيه با نفي چنين الويتهايي كه همچنان در
ميان اكثر دينداران شناسنامهاي معمول است، اصالت را به ارزشهاي ايماني ميدهد
و برخلاف تبعيضات قومي و نژادي آن زمان (و نيز امروز در ميان بسياري از جوامع)
شخصيت برده و كنيز را، در صورت ايمان، با بقية مسلمانان يكسان شمرده و راهي
براي آزادي آنان گشوده است (نسل دوم آزاد آفريده ميشود، زنِ آزاد با ازدواج با
يك غلام وسيلة آزادي او ميشود، و فرزند كنيز، هم خود آزاد تلقي ميگردد و هم
موجب آزادي مادرش ميگردد) و به اين ترتيب زمينه آزادي همهجانبه بردگان به
گونة طبيعي (نه به اجبار و جنگ، آنچنان كه در جنگهاي ايالات شمالي و جنوبي
آمريكا اتفاق افتاد و صدها هزار نفر كشته شدند) فراهم گرديد.
۴۸۲ - ر ك به پاورقي ۲۱۱.
۴۸۳ - تذكر مقابل نسيان است؛ نسيان ارزشهاي اساسي زندگي: خدا و آخرت، و تن
دادن به ازدواج با همسري كه به دليل داشتن هدفي متفاوت و بعضاً متضاد نميتواند
همراه مناسبي براي زندگي مشترك باشد. چنين پيوند سُستي با فروكش كردن آتش عشق و
بروز واقعيتهاي زندگي در معرض گسستن قرار ميگيرد.
عقايد شركآميز در پندار و گفتار و كردار باورمندان آن تجلّي ميكند و آثارش
همچون آتش به همسر، به خصوص به فرزندان، سرايت ميكند. ازدواج پيوندي غريزي است
كه به زودي به پيوندي اخلاقي و عقيدتي تبديل ميشود و طرفين تأثيرات ناخودآگاه
بر يكديگر ميگذارند، از اين روي نميتوان در انتخاب همسر به شكل ظاهر يا مال و
موقعيت بسنده كرد.
۴۸۴ - گمان نميرود مشركين دوران جاهليتِ پيش از اسلام آداب و مقررات خاصي بر
اين امر داشتند. گويا آشنايي مسلمانان با يهوديان مدينه پس از هجرت به آن شهر و
آشنايي با احكامِ به شدّت دست و پا گير و خشن و خرافاتي آنها دربارة عادت
ماهانة زنان (مندرج در تورات، سِفر لاويان باب ۱۵)، آنها را كنجكاو و علاقمند
كرده بود نظر پيامبر را در اين مورد جويا شوند.
عارضة ناراحت كننده «أَذًى» شمردن اين حالت (همچون سرما خوردگي)، ذهن مسلمانان
را از آن نقليات برساخته تاريخي آزاد ميساخت.
نه تنها اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) ديدگاهي منفي و منحرف به اين قضيه
داشتند، ايرانيان نيز (تمدّن و ابرقدرت ديگر زمانه) به اتكاء آموزههاي منتسب
به زرتشت، ديدگاهي منفيتر از آنان در اين مورد داشتند (ر ك به كتاب «ونديدا»
فصل شانزدهم در پرسش زرتشت از اهورا مزدا).
۴۸۵ - تأكيد بر عدم نزديكي، شامل مقدمات و مراحل پيش از آن نيز ميگردد. اين
شرط احتياط براي پيشگيري از رسيدن به مرحلهاي است كه كنترل از دست خارج
ميشود. دستور پيروي از شيوهاي كه خدا فرمان داده، راه طبيعي ارتباط و غير آن
خلاف ساختار جسمي و روحي آدمي است.
۴۸۶ - «تَوَّاب» (مبالغة تائب) كه دلالت بر استمرار بازگشت به خدا، پس از
ارتكاب هر گناه ميكند، ميل به پاكيزگي روحي را ميرساند و «مُتَطَهِّر» كسي
است كه پيوسته در پاكيزگي (جسمي و روحي) خود ميكوشد، از منظري ديگر، بازگشت به
توبه زمينهساز طهارت ميگردد.
۴۸۷ - ميگويند قرآن زن را بازيچة و وسيلة هوسراني مرد ساخته و به او اجازه
داده هرگونه هوس كرد با او همبستري كند! اما اگر ذهن خود را از پيشداوريهاي
ناشي از تبليغات مخالفين پاك كنيم و بيطرفانه و محقّقانه در اين آيه بينديشيم،
ميبينيم نه تنها مجوزي براي هوسبازي به هر شكل! به مرد نميدهد، بلكه اين
ارتباط را به دلايل زير با هدف توليد مثل موجّه ميشمارد:
الف) تشبيه زن به كشتزار (حرث)، مقايسهاي است با توليد مثل در عالم گل و گياه
و اشاره به هدف بذرافشاني كه چيزي جز برداشت ميوه و محصول نيست.
ب) جملة «وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم» (براي خويش اثر نيكي از پيش بفرستيد)،
صريحاً نشان ميدهد كه هدف اصلي ارتباط زناشويي، توليد و پرورش فرزندان شايسته
است كه دستاورد مفيد و محصول طبيعي هر ازدواجي است. هرچند همبستري به قصد غير
توليدمثل هم ممنوع نشده است.
ج) تأكيد آيه به رعايت پرواي الهي (اتَّقُواْ الله)، كه معناي آن مهار نفس در
غلبه هوسهاي مخالف حق ميباشد، همچنين هشداري كه در انتهاي آيه به غافلان، در
يادآوري ملاقات خدا (در روز حساب) داده، نشان ميدهد كه نه تنها به زن به عنوان
كالاي بهرهبرداري مرد نگاه نكرده، بلكه به مردان هشدار داده به اين موضوع به
چشم بذرافشاني و پرورش گُل در بوستان بشريت نگاه كنند.
د) اين آيه كه دقيقاً به دنبال آية مربوط به «عادت ماهانة زنان آمده است،
ظاهراً براي رفع توهّمات تاريخي در نجس شمردن زن در اين مدت (ناشي از عقايد
يهوديان و زرتشتيان) ميباشد و تأكيد كرده «عادت ماهانه» زنان فقط يك ناراحتي
«أَذًى» است كه پس از آن، همچون كشتزاري كه براي كِشت و زرع به آن ميروند،
ميتوان به باغ و بوستان پرورش نسل درآمد.
۴۸۸ - مردمان نيكوكار و پرهيزكار و علاقمند به اصلاح ميان مردم، اختلافات
خانوادگي را با حُسن تدبير و اخلاق نيكو حل ميكنند و نيازي به سوگند تهديدآميز
در طلاق ندارند. آنها اهل عمل و برخوردار از شخصيت ايماني هستند و خدا را خرج
خود نميكنند. در احاديث آمده است كه به خدا سوگند مخوريد، چه راست چه دروغ
(اصول كافي ج ۷ ص ۴۳۴).
۴۸۹ - نكتة تربيتي بسيار مهمي است؛ بسياري از رنجشها و جداييها در مناسبات
ميان همسران، يا همكاران و همباوران، ناشي از الفاظ نسنجيده و ناخواستهاي است
كه در شرايط غلبة احساسات و عصبانيت به زبان ميرانند، بدون آنكه قلباً چنان
داوري و درخواستي داشته باشند. اما خداوند غفور و رحيم است؛ غفور بودنش، اوج
آمرزندگي او را نشان ميدهد و حليم بودنش، تعجيل نداشتن در عكسالعمل نشان دادن
و مهلت و فرصت دادن به بنده براي اصلاح و جبران عمل است. سوگندهايي كه از روي
عادت به زبان ميآوريم، هرچند شايسته نيست و بايد ترك كنيم، اما چون قصد و
نيّتي نداشتهايم، به دلمان نمينشيند، اما تعهدّي را كه آگاهانه به سوگند
تحكيم كردهايم، بايد پايبند باشيم وگرنه اعتبار نام خدا و سخن خود را سُست
كردهايم. آية ۸۹ سورة مائده عيناً بر همين موضوع تأكيد ميكند، با اين تفاوت
كه در انتها به مؤاخذه خدا در آنچه به عقد و پيمان درآمده اشاره ميكند: «لا
يُؤَاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَٰكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ
بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ...».
۴۹۰ - نام غفور جمعاً (به صورت معرفه و نكره) ۹۱ بار در قرآن تكرار شده كه
عمدتاً (۷۳ بار) به صورت مزدوج با صفت رحمت تركيب شده است. پس از آن (۶ بار) با
صفت «حليم»، آنگاه با صفت عَفُوّ (۴ بار)، شكور (۳ بار)، عزيز (۲ بار)، وَدُود
(۱ بار). اين صفت تنها يكبار به تنهايي به كار رفته است (اسراء ۲۵).
۴۹۱ - «يُؤْلُونَ» جمع مضارع از مصدر ايلاء، سوگندي ستمگرانه بوده كه مردان در
دوران جاهليت از روي خشم براي ترك زناشويي و طلاق همسر به زبان آورده و از خود
سلب تعهّد و مسئوليت در قبال همسرشان ميكردند. اين آيه چنان رسم جاهلانهاي را
مقيّد به گذشت ۴ ماه ميكند تا هم زن فرصت برنامهريزي براي آيندة خود داشته
باشد، و هم اگر عصبانيتي درميان بوده، به آرامش گرايد. در روزگار جاهليت رسم
بود که اگر مردي به زن خود ميگفت: «انت کظهر اُمي» (تو همچون پشت مادرم هستي =
ما از يک پشتيم) او را بر خود حرام ميکرد. اين رسم «ظهار» ناميده ميشد که
هنگام عصبانيت بر زبان جاري ميگشت. قرآن براي دفاع از حقوق زنان و تنبيه
مرداني كه چنين سخني را به زبان ميآوردند، شرط بازگشت به همسر را آزاد كردن
برده، و درصورت نيافتن، دو ماه روزة پياپي و درصورت نداشتن توانايي، سير كردن
۶۰ مسكين مقرّر كرده است (سورة مجادله آيات ۱ تا ۴). آية ۴ سورة احزاب نيز بر
بيپايه بودن چنين طلاقي تصريح كرده است.
۴۹۲ - حكمت سه ماه مهلت براي رسمي شدن طلاق، اولا فرصتي است براي بازنگري در
زندگي مشتركي كه در معرض فروپاشي قرار گرفته، تا اگر ناشي از خشم و عصبانيت
بوده ترميم گردد، ثانياً تكليف بارداري احتمالي زن، در روزگاري كه تسهيلات
امروزي براي تشخيص حاملگي وجود نداشته، روشن گردد، و ثالثاً از عوارض رواني
جدايي به تدريج كاسته گردد و آمادگي جسمي و روحي براي ازدواج بعدي مهيا شود.
۴۹۳ - در بسياري از موارد، زن و شوهر تمايل به آشتي و بازگشت به زندگي مشترك را
دارند، اما خانوادهها مانع از پيوند مجدد آنها ميشوند. آية ۲۳۲ اين سوره
خانوادهها را از تنگ گرفتن بر آنان بازداشته است.
۴۹۴ - اين آيه بيان روشني است از تعادل و تناسب تكاليف و حقوق در روابط
زناشويي، كه در صورت بروز اختلاف بايد بيشتر به آن توجه كرد. «مَعْرُوف» همان
رفتار و شيوهاي است كه فطرت سالم آدمي آن را ميشناسد و تأييد ميكند. مِثل و
مانند بودن حقوق دوطرف، با تفاوتي كه زن و شوهر در تقسيم وظايف طبيعي دارند،
الزاماً تساوي ظاهري نيست، بلكه تعادل و تناسبي است بر موازين عدالت و انصاف.
ترجمه عبدالعلى بازرگان